ادامه...
بهار خانم؛ شترسواریاش هم دولادولا نمیشود، چه برسد به لامبورگینی سواری. این نمیشود که من 18 سال در یک رابطهی سمّی با چشمان باز، حتی به خاطر یک دوستداشتنِ بیمارگونه بمانم، و سال 18ام، وقتی که اطمینان پیدا کنم همه چیز را باختهام، ناگهان از نقش یک دلباخته تبدیل بشوم به یک چهرهی اجتماعی که میخواهد با شجاعتِ نمایشگرانه و قربانیبازی هدفمند، انتقامی را از یک نفر بگیرم، آن هم به بهانهی روشنگری برای افکاری عمومی.
نمیشود که با رضایت خاطر خودم سالها با کسی باشم و به همین که اجازه میدهد با او باشم؛ راضی باشم حتی به قیمت هر رفتاری که با من میکند، اما از یک جایی به بعد که نخواست، از جایی که مطمئن شوم دچار یک نادیده گرفته شدنام، او را جلوی افکار عمومی متعرض و یک دیو سایه سیاه نشان بدهم تا خودم آرام بگیرم.
بهار خانم؛ افشاگری شما، معصومانه نیست، خالص نیست. نه اینکه دروغ است، نه، اما عیارش پایین است. چون هیچکس 18 فاکینگ سال نمیتواند با احساسات من و شما بازی کند. گاوِ کوکی که نیستیم. انسانایم. این افشاگری یک جایاش حسابی میلنگد و چنگمیاندازد به حقیقت. حکایت این است که حالا که قرار نیست این دیگ به من آش بدهد، خوب میخواهم به هیچکس آش ندهد! شما به آن افشاگری میگویید، اما ما میگوییم "سمپاشیِ زنانه".
بهارخانوم، هیچ کس نمیتواند رنجهای شما را واقعا درک کند، چون جای شما بودن سخت است. هرکه هم میزان رنج و دردی که شما کشیدهای را زیر سئوال ببرد، یک مشاهدهگر بیانصاف است. اما این را هم بپذیرید که قبل از پارسا، این شما هستی که بخود تعرض کردی. قبل از پارسا، این شما هستی که به خودت خیانت کردی. قبل از پارسا، این شما هستی که شرایط سو استفاده از خودت را گذاشتی داخل سینی طلا، و به او تقدیم کردی. بخشیاش اگاهانه، بخشیاش نااگاهانه و از روی دوستداشتن صادقانه. دیوی در اوست و دیوی در خود شما. درستاش این بود که از هر دو دیو مینوشتید.
بهارخانم مصدقیان، پارسا پیروزفر هرچه کرده و نکرده جدا؛ اما شما حق نداری با دهها صفحه قصهنوشتن و تراژدیککردن و چسباندن عکسهای مظلومانهات بالای متن ها؛ با برنامهریزی، با یک اتاقفکر از دوستانات، با فکر کردن به اینکه دقیقا چه روزهایی اینکار را بکنی که ضربه کاریتر و خونریزتر باشد، خودت را در جایگاه یک قربانی مطلق قرار بدهی و به افشاگری نمایشگرانه بپردازی. از کی تا حالا افشاگر، با افشاگریاش چهرهاش را هم به رخ افکار عمومی (اکسهای آینده) میکشد؟ مِتد جدید است؟
خانم جان، خوشتان بیاید یا که نیاید، از هر زاویه که نگاه کنیم و چپ و راستاش کنیم، در این فقره وزن حماقت شما خیلی بیشتر از قربانی بودنتان هست. سادهبودن وقتی به سادهلوح بودن تبدیل شود خیلی نمیشود با آن همزادپنداری کرد.
صفحه چهار از پنج
www.princejan.com
@Theprincejan
بهار خانم؛ شترسواریاش هم دولادولا نمیشود، چه برسد به لامبورگینی سواری. این نمیشود که من 18 سال در یک رابطهی سمّی با چشمان باز، حتی به خاطر یک دوستداشتنِ بیمارگونه بمانم، و سال 18ام، وقتی که اطمینان پیدا کنم همه چیز را باختهام، ناگهان از نقش یک دلباخته تبدیل بشوم به یک چهرهی اجتماعی که میخواهد با شجاعتِ نمایشگرانه و قربانیبازی هدفمند، انتقامی را از یک نفر بگیرم، آن هم به بهانهی روشنگری برای افکاری عمومی.
نمیشود که با رضایت خاطر خودم سالها با کسی باشم و به همین که اجازه میدهد با او باشم؛ راضی باشم حتی به قیمت هر رفتاری که با من میکند، اما از یک جایی به بعد که نخواست، از جایی که مطمئن شوم دچار یک نادیده گرفته شدنام، او را جلوی افکار عمومی متعرض و یک دیو سایه سیاه نشان بدهم تا خودم آرام بگیرم.
بهار خانم؛ افشاگری شما، معصومانه نیست، خالص نیست. نه اینکه دروغ است، نه، اما عیارش پایین است. چون هیچکس 18 فاکینگ سال نمیتواند با احساسات من و شما بازی کند. گاوِ کوکی که نیستیم. انسانایم. این افشاگری یک جایاش حسابی میلنگد و چنگمیاندازد به حقیقت. حکایت این است که حالا که قرار نیست این دیگ به من آش بدهد، خوب میخواهم به هیچکس آش ندهد! شما به آن افشاگری میگویید، اما ما میگوییم "سمپاشیِ زنانه".
بهارخانوم، هیچ کس نمیتواند رنجهای شما را واقعا درک کند، چون جای شما بودن سخت است. هرکه هم میزان رنج و دردی که شما کشیدهای را زیر سئوال ببرد، یک مشاهدهگر بیانصاف است. اما این را هم بپذیرید که قبل از پارسا، این شما هستی که بخود تعرض کردی. قبل از پارسا، این شما هستی که به خودت خیانت کردی. قبل از پارسا، این شما هستی که شرایط سو استفاده از خودت را گذاشتی داخل سینی طلا، و به او تقدیم کردی. بخشیاش اگاهانه، بخشیاش نااگاهانه و از روی دوستداشتن صادقانه. دیوی در اوست و دیوی در خود شما. درستاش این بود که از هر دو دیو مینوشتید.
بهارخانم مصدقیان، پارسا پیروزفر هرچه کرده و نکرده جدا؛ اما شما حق نداری با دهها صفحه قصهنوشتن و تراژدیککردن و چسباندن عکسهای مظلومانهات بالای متن ها؛ با برنامهریزی، با یک اتاقفکر از دوستانات، با فکر کردن به اینکه دقیقا چه روزهایی اینکار را بکنی که ضربه کاریتر و خونریزتر باشد، خودت را در جایگاه یک قربانی مطلق قرار بدهی و به افشاگری نمایشگرانه بپردازی. از کی تا حالا افشاگر، با افشاگریاش چهرهاش را هم به رخ افکار عمومی (اکسهای آینده) میکشد؟ مِتد جدید است؟
خانم جان، خوشتان بیاید یا که نیاید، از هر زاویه که نگاه کنیم و چپ و راستاش کنیم، در این فقره وزن حماقت شما خیلی بیشتر از قربانی بودنتان هست. سادهبودن وقتی به سادهلوح بودن تبدیل شود خیلی نمیشود با آن همزادپنداری کرد.
صفحه چهار از پنج
www.princejan.com
@Theprincejan
دنیا اینطور کار نمی کند که از هرجا که شرایط به سودمان پیش نرفت ناگهان افشاگر بشویم تا هم انتقام بگیریم، هم عقدهی مهرطلبی و تاییدطلبیمان را اینبار از طریق افکار عمومی دشت کنیم. اگر بخواهم بدجنسی کنم، چون "پارسا پیروزفر" است اینکار را کردی. شما درست است که آزار دیدی و رنجکشیدی، اما همزمان حتی از "اکس پارساپیروزفر" بودنهم داری برای خودت امتیاز و توجه جمع می کنی. شما عقل و حواسات اتفاقا اینجا خیلی خوب کار کرده.
مگر بقیه سوپراستارهای سینمای ایران دوستدخترهایشان را پنهان نمیکردند؟ مگر این روال همهشان نیست؟ شما این را نمیدانستی؟ شما که از اول میدانستی، حالا چرا درخواست او برای مخفیکردن را به عنوان رذیلت اخلاقی او به افکار عمومی نشان میدهی؟ میخواستی نپذیری! حکم خدا بود؟ میخواستی شیرینیِ بودن و حس مالکیتات به کراشالعالمین را با عواقب و دردسرهایش نپذیری. سال اول پذیرفتی. سال 5ام نمیپذیرفتی. خانمجان شما حداقل 15 سالاش هر هفته و هر ماه و هر سال می دانستی ماندنات اشتباه است، اما تصمیمگرفتی بمانی.
بهار خانم، شما نمیدانستی وارد رابطه با کسی میشوی که از میان دخترهای دههی 50ای تا 80ای، حاضرند با این آدم بخوابند. سفر بروند. حتی یک ساعت در زندگیاش باشند و روی پاهایاش بنشینند و تعداد نفسهایاش را با صلواتشمار بشمارند؟ از اول نمیدانستی این رابطه هیچوقت نمیتواند نرمال باشد؟ نمیدانستی مفهوم تعهد، در زندگی یک سلبریتی هر روز ممکن است به چالش کشیده شود؟ میدانستی. خوب هم میدانستی. از قواعد بازی دقیقا اگاه بودی. اما جدای دوستداشتن، حس تملک داشتن روی کسی که خیلیها دوست دارند با او باشند، منصرفات میکرد که از یک رابطه سمی بزنی بیرون. هی میماندی، هی میماندی. و شک ندارم بارها آن آدم گفته برو، و خودت نرفتی، تا روزی که مطمئن شدی حتی یک سانتیمتر مربع برایات جای ماندن باقی نگذاشتهاند.
بهار خانم، من جای شما باشم نوشتههایم را پاک میکنم و سعی نمیکنم با انتقامجویی، رنج و دردی حقیقی که کشیدهام را درمان کنم. و به جای کمک گرفتن از یک تراپیست و داروهای روانپزشکی، افشاگردرمانی کنم. این نوشتهها، جز اینکه همان مقدار دوستداشتن صادقانهتان را زیر سئوال میبرد و دیگران نسبت به رنجهای شما ترحم بورزند یا تمسخر کنند، فایدهای نخواهد داشت.
ما میتوانیم در یک استخر شنا کنیم، اما اگر برای هیجان و وسوسهاش دریا را انتخاب میکنیم، خطر غرق شدن در دریا، دیگر تقصیر دریا نیست. تقصیر شناگری است که فکر میکند دریا فقط یک استخر کمی بزرگتر است.
صفحه پنجم از پنجم
www.princejan.com
@Theprincejan
مگر بقیه سوپراستارهای سینمای ایران دوستدخترهایشان را پنهان نمیکردند؟ مگر این روال همهشان نیست؟ شما این را نمیدانستی؟ شما که از اول میدانستی، حالا چرا درخواست او برای مخفیکردن را به عنوان رذیلت اخلاقی او به افکار عمومی نشان میدهی؟ میخواستی نپذیری! حکم خدا بود؟ میخواستی شیرینیِ بودن و حس مالکیتات به کراشالعالمین را با عواقب و دردسرهایش نپذیری. سال اول پذیرفتی. سال 5ام نمیپذیرفتی. خانمجان شما حداقل 15 سالاش هر هفته و هر ماه و هر سال می دانستی ماندنات اشتباه است، اما تصمیمگرفتی بمانی.
بهار خانم، شما نمیدانستی وارد رابطه با کسی میشوی که از میان دخترهای دههی 50ای تا 80ای، حاضرند با این آدم بخوابند. سفر بروند. حتی یک ساعت در زندگیاش باشند و روی پاهایاش بنشینند و تعداد نفسهایاش را با صلواتشمار بشمارند؟ از اول نمیدانستی این رابطه هیچوقت نمیتواند نرمال باشد؟ نمیدانستی مفهوم تعهد، در زندگی یک سلبریتی هر روز ممکن است به چالش کشیده شود؟ میدانستی. خوب هم میدانستی. از قواعد بازی دقیقا اگاه بودی. اما جدای دوستداشتن، حس تملک داشتن روی کسی که خیلیها دوست دارند با او باشند، منصرفات میکرد که از یک رابطه سمی بزنی بیرون. هی میماندی، هی میماندی. و شک ندارم بارها آن آدم گفته برو، و خودت نرفتی، تا روزی که مطمئن شدی حتی یک سانتیمتر مربع برایات جای ماندن باقی نگذاشتهاند.
بهار خانم، من جای شما باشم نوشتههایم را پاک میکنم و سعی نمیکنم با انتقامجویی، رنج و دردی حقیقی که کشیدهام را درمان کنم. و به جای کمک گرفتن از یک تراپیست و داروهای روانپزشکی، افشاگردرمانی کنم. این نوشتهها، جز اینکه همان مقدار دوستداشتن صادقانهتان را زیر سئوال میبرد و دیگران نسبت به رنجهای شما ترحم بورزند یا تمسخر کنند، فایدهای نخواهد داشت.
ما میتوانیم در یک استخر شنا کنیم، اما اگر برای هیجان و وسوسهاش دریا را انتخاب میکنیم، خطر غرق شدن در دریا، دیگر تقصیر دریا نیست. تقصیر شناگری است که فکر میکند دریا فقط یک استخر کمی بزرگتر است.
صفحه پنجم از پنجم
www.princejan.com
@Theprincejan
حجاب و ولی تار مو.pdf
11.9 MB
جستاری دربارهی گشت ارشاد
خلقنفرت و خشمای که گشت ارشاد در اکثریت ما ایرانیها ایجاد کرده، کمتر از استرس وقوع یک جنگِ خیابانی نیست. اینکه حسکنی هر روز ممکن هست خودت را یا همسر و دخترت را مثل بردهها بیندازند داخل یک اتومبیل قفسدار و رسما بِربایند و تحقیر روانی کنند و بعد رهایاش کنند.
سئوال اصلی این نیست که یک کشوری با این همه بدبختی اجتماعی و اقتصادی، چرا باید "پروژهی نفرتپراکنی ملی" هم داخلاش راه بیفتد. چون فارغ از اینکه راه انداختن این پروژههای ترس، نشانهی بیشعوری است یا گداییِ توجه و مهرطلبی از فالوورهای نظام؛ سئوال اصلی این هست که اصلا شما میتوانید اول ثابت کنید که حجاب در اسلام واجب است؟ میتوانید اول به ما دقیق نشان بدهید این واجببودن به صراحت از نص قرآن و کلام پیامبر هست؟ خوب نمیتوانید. ولی مردم این را نمیدانند.
اینجا صحبتام از اسلامِ نسخهی محمدی است، نسخهی حضرت علی. نه نسخهی کرک شدهی ورژن ملّاکراسی برای نصب روی ویندوز یک اقتدارگرا.
مقالهی "حجاب و ولّیتار مو" یک سال پیش نوشته شده، اما با بازنویسی شدن؛ در آن سورپرایزهای خواندنی است که مطالعهاش را به همه پیشنهاد میکنم. برای همه. حتی آن ارزشی که مسجد هر روزش را میرود. داخل این متن "منطق و سئوال" است. با آن مواجه شوید. و بعد برگردید و به پروژه گشت ارشاد دوباره نگاه کنید و ببینید قفسهای متحرکِ گشت ارشاد، از میان 50 و اندی کشور مسلمان بر روی جهان، چرا فقط در یک کشور فعالیت میکنند؟ ورژن اسلام آن کشور خاص است؟
به جز فایل PDF در بالا
همچنین نسخهی روی وب این مقاله | مطالعه
کانال تلگرامی پرنسجان
خلقنفرت و خشمای که گشت ارشاد در اکثریت ما ایرانیها ایجاد کرده، کمتر از استرس وقوع یک جنگِ خیابانی نیست. اینکه حسکنی هر روز ممکن هست خودت را یا همسر و دخترت را مثل بردهها بیندازند داخل یک اتومبیل قفسدار و رسما بِربایند و تحقیر روانی کنند و بعد رهایاش کنند.
سئوال اصلی این نیست که یک کشوری با این همه بدبختی اجتماعی و اقتصادی، چرا باید "پروژهی نفرتپراکنی ملی" هم داخلاش راه بیفتد. چون فارغ از اینکه راه انداختن این پروژههای ترس، نشانهی بیشعوری است یا گداییِ توجه و مهرطلبی از فالوورهای نظام؛ سئوال اصلی این هست که اصلا شما میتوانید اول ثابت کنید که حجاب در اسلام واجب است؟ میتوانید اول به ما دقیق نشان بدهید این واجببودن به صراحت از نص قرآن و کلام پیامبر هست؟ خوب نمیتوانید. ولی مردم این را نمیدانند.
اینجا صحبتام از اسلامِ نسخهی محمدی است، نسخهی حضرت علی. نه نسخهی کرک شدهی ورژن ملّاکراسی برای نصب روی ویندوز یک اقتدارگرا.
مقالهی "حجاب و ولّیتار مو" یک سال پیش نوشته شده، اما با بازنویسی شدن؛ در آن سورپرایزهای خواندنی است که مطالعهاش را به همه پیشنهاد میکنم. برای همه. حتی آن ارزشی که مسجد هر روزش را میرود. داخل این متن "منطق و سئوال" است. با آن مواجه شوید. و بعد برگردید و به پروژه گشت ارشاد دوباره نگاه کنید و ببینید قفسهای متحرکِ گشت ارشاد، از میان 50 و اندی کشور مسلمان بر روی جهان، چرا فقط در یک کشور فعالیت میکنند؟ ورژن اسلام آن کشور خاص است؟
به جز فایل PDF در بالا
همچنین نسخهی روی وب این مقاله | مطالعه
کانال تلگرامی پرنسجان
▪️برای نخستین بار این کتابچه، به شکل یک مرجعِ جمعجُور و راحتالحلقوم با سعی بر بیطرفی به بررسی صحت ادعای "حرام بودن" بیحجابی از زاویهای متفاوت میپردازد. با مطالعه و بررسی منابعای که در این کتابچه معرفی شده، میتوانید در این زمینه به یک آگاهی عمیقتر در این زمینه برسید.
▪️وبسایت پرنسجان در حال حاضر با فیلترشکن قابل مطالعه است؛ بدون مشکل کار میکند، اما برای برخی خوانندگان، حتی با فیلتر شکن نیز باز نمیشود.
▪️وبسایت پرنسجان در حال حاضر با فیلترشکن قابل مطالعه است؛ بدون مشکل کار میکند، اما برای برخی خوانندگان، حتی با فیلتر شکن نیز باز نمیشود.