Telegram Web Link
Forwarded from نشر وزن دنیا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نوروز، جشن هزاره‌ها

نوروز، جشن هزاره‌هاست. جشنی که از دل تاریخ برخاسته و همواره با ما مانده است. علی دهباشی در این ویدئو از نوروزنامه می‌گوید؛ کتابی که حکیم عمر خیام در آن از رازهای نوروز، پیوند آن با ستارگان و چرخه‌ی حیات سخن گفته است.

این کتاب علاوه بر تشریح اسطوره‌های پیدایش نوروز، به جایگاه این جشن در تقویم باستانی ایرانیان می‌پردازد. نویسنده، با زبانی فصیح و آهنگین، به تأثیر گردش کواکب بر سرنوشت جهان اشاره می‌کند.

نوروزنامه در ۱۴۰ صفحه و قیمت ۳۰۰هزارتومان توسط نشر وزن دنیا با پیشگفتاری از علی دهباشی و تصویرگری فرشید پارسی‌کیا منتشر شده و در دسترس علاقه‌مندان به فرهنگ، تاریخ و فلسفه‌ی ایران قرار گرفته است. نوروزنامه را می‌توانید از کتابفروشی‌های معتبر شهر بخواهید و یا از اینجا برای خرید اقدام کنید.

@vaznedonyabooks

#نشر_وزن_دنیا #وزن_دنیا #کتاب_وزن_دنیاست
من، تو
با تخت‌خواب یک‌نفره
فقر آن‌چنان‌که می‌گویند بد نیست
وقتی ما را این‌گونه
به هم نزدیک می‌کند...

شعری از سعید هلیچی
منتشر شده در شماره‌ی ۳۵ وزن دنیا
@vaznedonya

#وزن_دنیا
#شعر_بخوانیم 
تو روز نیستی، ای زرد زننده 
که بر ما
از تاریکی درونت می‌تابی!
تو شب نیستی،
ای سیاهی پیش‌رونده 
که خواب و قرار از ما ربوده‌ای!
تو چیستی
که رنگ‌ها را بیرون می‌آوری از اعتدال
و صلابت پوشالی تو بار خاطر ماست.
همیشه پیشانی خبر سرخ است
و رنگ خاطره گوگردی...
چگونه از بلا برهد سبز
وقتی شلیک می‌کنی گلوله به معنا
و راه می‌بندی به ساز و عطر و شراب
و ما 
به هر طرف که می‌دویم 
به درک کاملی از درد می‌رسیم...
ای جنگ!
بر خاکستر ما دست می‌افشانی پیش از وقوع
پای می‌کوبی بعد از وقوع
و کودکانمان را
کودکانمان را
کودکانمان را 
سه بار توبه می‌دهی پیش از مرگ.

شعری از زهرا حیدری
منتشر شده در شماره ۳۵ وزن دنیا
@vaznedonya
#وزن_دنیا #شعر_بخوانیم 
Forwarded from نشر وزن دنیا
پرفروش‌ترین‌های نشر وزن دنیا در مجموعه‌ی ادبیات کهن

خرسندیم که کتاب‌های منتشرشده در نشر وزن دنیا، در این مدت کوتاه توانسته‌اند جایی در کتابخانه‌های شما پیدا کنند و همراه لحظه‌هایتان باشند.

در میان آثار پرفروش نشر وزن دنیا، دو کتاب ارزشمند «نوروزنامه» و «آورده‌اند که ...» از مجموعه‌ی ادبیات کهن جایگاه ویژه‌ای یافته‌اند. این دو اثر نه‌تنها گنجینه‌هایی از حکمت و روایت‌های ادبی کهن‌اند، بلکه پلی میان گذشته و امروز می‌سازند و فرهنگ غنی ما را با زبانی تازه به مخاطبان امروز معرفی می‌کنند.

حضور پررنگ این کتاب‌ها در کنار دیگر آثار نشر وزن دنیا، نشان از اشتیاق شما به خواندن و بازخوانی ادبیات کلاسیک دارد—و این برای ما انگیزه‌ای است تا راه را برای انتشار آثار ارزشمند دیگری هموار کنیم.
@vaznedonyabooks
شما کدام‌یک از این دو کتاب را خوانده‌اید؟ تجربه‌ی خواندن‌تان چگونه بوده است؟

برای خرید آثار منتشر شده در نشر وزن دنیا از اینجا اقدام کنید.
هرچند ترسوها دوره‌مان کرده‌اند؛ بیایید از شاملو بگوییم

جا نمی‌زنیم

جا نمی‌زنیم عنوان سرمقاله‌ی سی‌وپنجمین شماره‌ی وزن دنیا به قلم پوریا سوری، صاحب‌امتیاز، مدیرمسئول و عضو شورای سردبیری وزن دنیا است.
متن کامل این سرمقاله را در وبسایت مجله‌ی وزن دنیا بخوانید.

شماره‌ نوروزی مجله‌ی وزن دنیا با پرونده‌ای درباره‌ی میراث احمد شاملو ۱۰۰ سال پس از تولد و ۲۵ سال پس از مرگ او، بازخوانی کارنامه‌ی تریستان تزارا از سرآمدان مکتب دادا و با هدیه‌ای نوروزی وزن‌دنیا شامل ۱۵ پرتره‌ی اختصاصی از احمد شاملو به قلم بهزاد شیشه‌گران منتشر شده است.

• تازه‌ترین شماره‌ی وزن دنیا را می‌توانید از فروشگاه وزن دنیا تهیه و مطالعه کنید.

@vaznedonya

وبسایت:
vaznedonya.ir

#وزن_دنیا #شعر_بخوانیم
Forwarded from نشر وزن دنیا
مفتخریم که کتاب‌های نشر وزن دنیا در این مدت کوتاه راهی به کتابخانه‌ها و لحظه‌های شما پیدا کرده‌اند.
در میان آثار پرفروش ما، ناداستان‌های «صبح روز بعد»، «حادثه‌جو» و مجموعه جستار «مکاشفه‌های زیرزمینی» جایگاه ویژه‌ای یافته‌اند. هرکدام از این کتاب‌ها دریچه‌ای تازه به تجربه‌های زیسته، کشف‌های شخصی و نگاه‌های نو به جهان پیرامون می‌گشایند و با روایت‌های جسورانه و ماجراجویانه تا تأملات عمیق درباره‌ی زندگی، فرصتی برای خواندن، اندیشیدن و تجربه‌ی دوباره‌ی واقعیت فراهم می‌آورند.

استقبال شما از این کتاب‌ها، نشان از علاقه‌تان به خواندن روایت‌هایی دارد که از مرزهای معمول عبور می‌کنند و به کشف ناشناخته‌ها می‌پردازند.

@vaznedonyabooks

وبسایت نشر وزن دنیا:
vaznedonyabooks.com
کدام‌یک از این کتاب‌ها را خوانده‌اید و چه چیزی در آن برایتان ماندگار شده است؟ 💭📚
به من بگو در سینه‌ای که قلب ندارد
کدام شاخه جوانه خواهد زد؟
کدام بلبل، عاشقانه خواهد خواند؟

به من بگو!
چگونه خانه‌ای که خالی از توست را بیدار کنم؟
در تو راه می‌روم
درونم را ازعطرت پُر می‌کنم
هر کجای این گم‌گشتگی
توهستی!
هستی؟

گفتنی‌ها را گفتم
نوبت توست حالا
بگو به ویرانه‌ای که منظره ندارد
چگونه‌ خواهی گفت: 
بهار از راه رسیده است!

من!
صندلی فرسوده‌ای را می‌شناسم که آفتابْ
رنگ از رخسارش برده
اما در سمتِ تو به انتظار
چشمْ دوخته

می‌آیی!
می‌دانم!

و این سکوتِ محزون
نغمه‌خوان خواهد شد.

شعری از مزدک پنجه‌ای
منتشر شده در شماره ۳۵ وزن دنیا

@vaznedonya

#وزن_دنیا #شعر_بخوانیم  #شعر_نو
اما حالا فکر می‌کنم که شاید حق با بهار بود، با همان ساقه‌های لُخت. بر این پهنه‌ی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه می‌دهد. نفس ِبودن به راستی موکول به بودن ِما نیست و این خوب است، خوب است که جلوه‌های بودن را به غم و شادی ما نبسته‌اند، خوب است که غم ما با استناد به قول شاعر «اگر غم را چو آتش دود بودی» دودی ندارد تا جهان جاودانه تاریک بماند...

دوستان و همراهان عزیز
نوروز شاد
تحریریه نشر و مجله‌ی وزن‌ دنیا

#هوشنگ_گلشیری
#وزن_دنیا

@vaznedonya
سالی
        نوروز
بی‌چلچله بی‌بنفشه می‌آید،
بی‌جنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانه‌ی رنگین بر آینه.

سالی
        نوروز
بی‌گندمِ سبز و سفره می‌آید،
بی‌پیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
بی‌رقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.

سالی
        نوروز
                 بی‌خبر می‌آید
همراهِ به‌درکوبی‌ مردانی
سنگینی‌ بارِ سال‌هاشان بر دوش:
تا لاله‌ی سوخته به یاد آرد باز
نامِ ممنوع‌اش را
و تاقچه‌ی گناه
                  دیگر بار
با احساسِ کتاب‌های ممنوع
تقدیس شود.

در معبرِ قتلِ عام
شمع‌های خاطره افروخته خواهد شد.
دروازه‌های بسته
                    به‌ناگاه
                             فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
                   از دریچه‌ها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
                   به خنده باز خواهد شد
و بهار
       در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
                  پیش‌باز خواهد شد.

سالی
        آری
بی‌گاهان
نوروز
      چنین
             آغاز خواهد شد.

#احمد_شاملو

@vaznedonya
قوچ این گله هم اگر بشوی
شاخت از گوش‌ها به دَر برود
تا خودِ آسمان هفتم هم
بانگِ زنگوله‌ات اگر برود

عاقبت با دو دست قصابی
پاچه‌هایت به میخ خواهد شد
وسطِ مزه‌خواریِ مستان
دُنبلانت به سیخ خواهد شد!

@vaznedonya
و از این گوشِ کر چه می‌خواهی؟
که صدایت بلندتر شده است
هرچه فریاد می‌زنی، حرفت
مثل یاسین و گوشِ خر شده است!

قوچ این گله هم اگر بشوی
شاخت از گوش‌ها به دَر برود
تا خودِ آسمان هفتم هم
بانگِ زنگوله‌ات اگر برود

عاقبت با دو دست قصابی
پاچه‌هایت به میخ خواهد شد
وسطِ مزه‌خواریِ مستان
دُنبلانت به سیخ خواهد شد!

زندگی داستانِ بیماری‌ست
جمله بی‌عشق، جمله دل‌خسته
فعل‌ها مرده‌اند در پشتِ
قدرتِ اسم‌هایِ وابسته

«آ» اگر آی بی‌کُلا باشد
بر سرِ دار تشنه خواهد مُرد
سر‌به‌زیر و سرش کلا باشد
آب از آبش تکان نخواهد خورد!

پاسخ شک ‌و شُبهه و پرسش
تُهمت ارتداد خواهد شد
حاصل کام‌های تفریحی
عاقبت اعتیاد خواهد شد
***
گوسفندان لاغری هستیم
عاشق چوب‌دستِ چوپانیم
در علفزارِ خشک می‌گردیم
می‌چَریم و مطیعِ فرمانیم

نه که از اول این‌چنین بوده
ما زمانی ستارگان بودیم
قبل از این ابرهای طوفان‌زا
ماهِ در آسمان عیان بودیم

ماه بودیم و چاهِمان کردند
غرق در اشتباهمان کردند
با تمسخر نگاهمان کردند
با فلک سربه‌راهمان کردند

سربه‌راهی که اولش کج بود
آخرش این نتیجه‌ی بد شد
رود بودیم و تا خروشیدیم
زندگی در مسیرمان سَد شد

ما طلاهای خالصی بودیم
ذوب کردند و حلقه‌مان کردند
بعد انگشت‌های چرکین را
یک‌نفس تویِ حلقِمان کردند!
حلقمان سوخت، حالمان بد شد
و صدا در گلویمان ماسید
هرچه گفتند ما همان کردیم
با سکوتی که می‌کند تأیید

ما نشستیم تا طبیب آید
ما نشستیم تا طبیب آید ـ
ما نشستیم تا طبیب آید.
ما نشستیم تا شبی.‌‌.. شاید


@vaznedonya
نبراس میرابیان
اما تو
به حرف مردم اعتنا نکن
بیا توی زندگانی‌ام
و یک رنگ به من معرفی کن
سکوت بعد از تلفن را به من بده
کاری کن که آینه بعد از صورتم نقطه بگذارد

@vaznedonya

علی قنبری
وزن دنیا
اما تو به حرف مردم اعتنا نکن بیا توی زندگانی‌ام و یک رنگ به من معرفی کن سکوت بعد از تلفن را به من بده کاری کن که آینه بعد از صورتم نقطه بگذارد @vaznedonya علی قنبری
سه ‌گانه‌ی لبخند به رغم سایه

یک
وقتی که اعلام می‌کنم زبان لامسه است
مردم بر این گمان‌اند که پیچیده حرف می‌زنم
اما این لحن من
به‌خاطر این است که حروف
فقط به‌دنبال خودشان می‌روند

اما تو
به حرف مردم اعتنا نکن
بیا توی زندگانی‌ام
و یک رنگ به من معرفی کن
سکوت بعد از تلفن را به من بده
کاری کن که آینه بعد از صورتم نقطه بگذارد
یک ریسمان بده
که جشن بگیرم بعد از گره‌هاش
و کروکی حادثه‌ای را بکش
که به لکنتم کمک کند

دو
«تکیه‌گاه بی‌معنا می‌دانی که چیست؟
یک منطق معکوس به یُمن پرسش؟
آگهی یک واژه گمشده در سطر، روی دیوار زبان؟
فروش نورهای یادگاری؟
این‌که زبان پیانوست
و کلمات معلق‌اند در هوا مثل نت‌ها؟»

این‌ها همه حرف‌های اوست
و من امروز
با خواهران و برادرانش جلسه دارم
که شهریه‌ی عقب‌افتاده‌ی خانه‌ی سالمندانش را بدهند

شما فکر می‌کنید
به همین آسانی‌ست
که رنگ‌ها
در هم می‌آمیزند
و تیغه‌ی خیال کند می‌شود؟

سه
عزیزم!
تو فکر می‌کنی برای خودکشی نیازمند یک ترس کیهانی‌ام؟
یک نور نئونی‌طور غمگین که بتابد به ترک‌های روحم؟
یک تسمه‌ی آهنی که دستم را بفشارد برای تسلی؟ یک حضرت دوست، که ثبت کند یک تکه خموشی، در کامنت؟

تو فکر می‌کنی هل‌دادن مرز تضمین زندگی‌ست؟
و
گرافیتی به معنای تأمین دیوار سفید است؟
نه
من می‌توانم بعد از اتوی شلوار خردلی مهمانی منصور
خودکشی کنم

@vaznedonya

علی قنبری
در قهقهه‌ی اژدها بودم که بعدِ قرن‌ها سفرِ سیاه
خرج شد برای گرمای روحی نحیف 
آتشِ خشمش
در کافه‌ی مفقود در رؤیا و بیدار
بودم با صدایی که در مهِ وزینِ شهر 
کم‌رنگ می‌گشت

@vaznedonya

شهریار وقفی‌پور
وزن دنیا
در قهقهه‌ی اژدها بودم که بعدِ قرن‌ها سفرِ سیاه خرج شد برای گرمای روحی نحیف  آتشِ خشمش در کافه‌ی مفقود در رؤیا و بیدار بودم با صدایی که در مهِ وزینِ شهر  کم‌رنگ می‌گشت @vaznedonya شهریار وقفی‌پور
شمارشِ چیزها در شب

ساعاتِ وارونه‌ی شام 
چسبیده به خاکسترِ آسمان
روی آب
و آب که بگذرد باز
با آوای فخیمِ آهن 
یا عشق‌های رفته بر باد

و هر جا که ایستادن می‌گیرد بدن
حس می‌توان کرد
سایشِ لب‌ها و ران‌های مردگان 
حتی زیرِ داغیِ تیز و کمرشکنِ آفتاب

آن‌جا مِس می‌رسد در موهایی بلند
و شب و روز که خونین رد می‌شوند از میانِ گوشت
یا نقره‌ی ماه که مذابِ سردش
یکی می‌شده با شهوتِ نگاه 
بر تنِ آن زن
که بیگانه می‌زد با صدای مردانه‌اش

و من که چون گَردی پخش بودم دورادورِ نگاهم
بودم چون ستاره‌های چسبیده به روی مقوای سیاه
و آتشی که روشن بود
در خفتنم به روی تخت
بودم لبه‌ی سبزِ گیاه و عرقِ سوزان که می‌رسند
در سری که سبک می‌شود از بدنش
در قهقهه‌ی اژدها بودم که بعدِ قرن‌ها سفرِ سیاه
خرج شد برای گرمای روحی نحیف 
آتشِ خشمش
در کافه‌ی مفقود در رؤیا و بیدار
بودم با صدایی که در مهِ وزینِ شهر 
کم‌رنگ می‌گشت
نگاهم آغشته به سنگ‌های خیابان
ساعت‌ها بعدِ رفتنم به خانه
و من که نیم‌بیدار 
خفته بر زلزله‌ای از زمان‌های جدید
می‌پرسم اِسمش
اما شاید دیرتر از رسیدن به حافظه
خاموش شود همه‌چیز
چون بیداریِ سفتی چون رودخانه‌ی آب
زیرِ یخِ فریبکارِ آن
بعدِ روزها خوابِ بی‌دلیل و بادلیل
در میانِ دنیاها.  

@vaznedonya

شهریار وقفی‌پور
گفت‌وگو با روزنامه‌نگاران
باشگاه روزنامه‌نگاران ایران، در ادامه‌ ویژه‌نامه‌ نوروزی خود، ۱۰‌ پرسش را با روزنامه‌نگاران و پیشکسوتان این حرفه در میان‌گذاشته است و از آنها درباره تجربیات و نگرانی‌هایشان پرسیده است.

پوریا سوری، روزنامه‌نگار و مدیر مجله‌ی وزن دنیا به پرسش‌های ما پاسخ داده است که متن آن را در پست بعدی بخوانید.

@journalistsclub1
ایران مادر همه‌ی ماست
پاسخ‌های پوریا سوری روزنامه‌نگار ، ناشر و مدیر مجله‌ی وزن دنیا به پرسش‌های باشگاه روزنامه‌نگاران ایران را در ادامه بخوانید:

۱- ارزیابی شما از سال پیش رو چیست؟
بدتر از پارسال، وقتی ایران‌دوستی، تدبیر و دانش جایش را به ایران‌ستیزی، بی‌تدبیری و ارجحیت ایدئولوژی به علم داده و کار و صنعت‌گری جایش را به دلالی و کارچاق‌کنی سپرده، متاسفانه نگرانی‌ها عمق بیشتری خواهد یافت.

۲-چه موضوعی شما را نگران می‌کند و چه موضوعی به شما اطمینان خاطر می‌دهد؟
از دست رفتن زیرساخت‌ها، آب و خاک و منابع کشور و ستیز ایرانیان با ایرانیان و بی‌وطن خواندن زادگان وطن از سوی هم‌وطن نگرانم می‌کند و نظاره به تاریخ و مطالعه‌ی آن که چگونه چرخ می‌گردد اندکی از بیمم را می‌زداید، چه آنکه انسان‌های امیدوار و ایران‌دوست و بادانشی در این ملک وجود دارند که مترصد یا همین الان هم در کار ساختن دوباره‌ی میهنمان هستند.

۳-امسال آثار و کارهای کدام روزنامه‌نگار برای شما جالب توجه بود و آن را دنبال کردید؟
در حوزه مکتوب مجله‌ی کتاب روزآروز و کار متین غفاریان را حائز اهمیت دیدم و در حوزه رسانه‌های دیگر، فعالیت پادکست‌ها و برنامه‌های گفتگو محوری که کم هم نیستند.
ضمن آنکه فعالیت روزنامه‌نگاری تحقیقی یاشار سلطانی به نظرم عیار سنگینی در اعتماد عمومی و مرجع بودن رسانه‌های ایران بوده و هست.‌

۴-دو دیدگاه درباره‌ی امر روزنامه‌نگاری وجود دارد. برخی معتقدند روزنامه‌نگاران باید حقیقت را گزارش کنند و برخی معتقدند از دیدگاه خود ماجرا را تفسیر کنند. شما قائل به کدام دیدگاه‌ هستید؟
حقیقت و حقیقت... مماشاتی نباید در کار باشد و البته پرواضح است که همه‌ی حقیقت را همگان می‌دانند.

۵-این سال‌ها با وجهی از روزنامه‌نگاری روبرو بودیم که تابلوی آن مبارزه با فساد بود. به نظر شما این نوع روزنامه‌نگاری، توانست اعتماد عمومی را جلب کند؟
همانطور که گفتم کسانی بوده‌اند که تا امروز توانسته‌اند عیار این مسیر باشند و اعتماد عمومی را کسب کنند، باشد که تا هستند همین کیفیت و پابندی به حقیقت را حفظ کنند، البته کاسب فساد هم کم نداریم که رابطه‌ی مستقیم با آرایش و روحیه عمومی دارد، کسی باید باشد که باج بدهد یا دروغ را دهان‌به‌دهان بچرخاند که فساد‌ستیزهای فیک کارشان سکه باشد.

۶- آیا تا به حال پیش آمده که یکی از کارهای شما واکنشی شدید برانگیزد؟ چه حسی داشتید؟
اینکه اثری از شما بتواند روحیه‌ی جمعی را تحت تاثیر قرار دهد، قطعا انسان را متاثر می‌کند، برای خود من در آثار ادبی‌ام این مساله رخ داده، تلفیقی از غم و شادی و حماسه.

۷-آیا یک روزنامه‌نگار می‌تواند بی‌طرف باشد؟ 
به زعم من نمی‌تواند بی‌طرف باشد، جهان‌بینی و فلسفه‌ای که جهان فرد را رهبری می‌کند سمت‌و‌سو و زاویه‌ی مواجهه‌ی او با حقیقت را مشخص می‌کند. مهم آن است که در برابر آن وجه از حقیقت که به آن مشرف شده، منصف بوده و غشی در کارش نباشد و حقیقت را بازتاب دهد.

۸- فکر می‌کنید کارهایتان می‌توانند باعث تغییر در رفتارهای اجتماعی شوند؟ اگر بله، چگونه؟
چنین رسالتی را بر دوشم حس نمی‌کنم، هرچند در گفتن حقیقت و عمل به آنچه به آن معتقدم لکنت و تردیدی ندارم، اگر توانست گرهی بگشاید و زمینه‌ای را تغییر دهد خوشا، صد البته امیدوارم گرهی نیفزاید.

۹ - در جامعه‌ی پر از ناامیدی، شما چگونه می‌توانید امیدآفرین باشید؟
با زنده‌‌ماندن و کار کردن، تلاش می‌کنم نومیدی و خشمم را صرف تحلیل رفتن از نامرادی‌ها و نادوستی‌ها و بی‌کفایتی‌ها و ویرانی‌ها نکنم، خودم را وقف کاری می‌کنم که فکر می‌کنم بلدم و امید را با آن بازتاب می‌دهم.
امیدآفرینی بیشتر از این که در این هجوم ناامیدی و نامرادی، یک منِ ناامید را امیدوار نگه‌ دارم؟

۱۰- معنای زندگی‌تان را از کجا می‌گیرید؟
از ایران. ایران مادر همه‌ی ماست، در ایران زندگی‌ام، همسرم، فرزندم، کارم، دوستانم، مردمم، کوهستان و جنگل و دریا و کویر و تمام آنچه می‌خواهم هست، اگرچه خسته و زخم‌خورده و شکسته‌ست، اما همه‌ی هستی من در همین وجود نزار است، تیمارش می‌کنم و تیمار می‌شوم... چند خطی به شعر برای ایران نوشته‌ام که با شما به اشتراک می‌گذارم:

دلتنگ؛ نام اول و دلداده نام دیگرم
دلبسته‌ی مهر توام؛ ایران‌زمین ای مادرم

ای مشعل افروخته، ای قرن‌ها لب‌دوخته
می‌سازمت بار دگر، آه ای زمین سوخته

ایرانِ با من رو‌به‌رو، از حال خود با من بگو
کو آفتاب چهره‌ات! مهتابِ لبخندِ تو کو؟

ای شادیِ پنهان‌شده، ای بارها ویران شده
در خواب‌هایم دیده‌ام، ویرانه آبادان شده...

@journalistsclub1
Forwarded from پوریا سوری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عمو نوروز

با صدای شهرام ناظری
موسیقی تهمورس پورناظری
و شعری از پوریا سوری


آی عمو نوروز
حال خوشت کو!
داریهْ دمبکِ
عاشق‌کشت کو!

کو دینگو دینگِ
شمس‌العماره
ببین دلی‌رو
که لاله‌زاره...

کانال شخصی #پوریا_سوری 👇
@pooryasoori
2025/10/22 16:22:39
Back to Top
HTML Embed Code: