Telegram Web Link
کاش آن روزها بود که نمایشگاه کتاب در اتوبان چمران برگزار می‌شد. سالن‌ها را با دوستان می‌چرخیدیم، آثار جدید و درست‌وحسابی را ورق می‌زدیم، با پول توجیبی‌مان چهار، پنج تا کتاب می‌خریدیم، نویسنده‌های محبوبمان را می‌دیدیم، کنار حوض‌ها بستنی‌ها و ساندویچ‌های خوشمزه می‌خوردیم، می‌رفتیم‌ در صف مینی‌بوس و تاکسی و سرخوش برمی‌گشتیم خانه...

حسین جاوید
@Virastaar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نمایشگاه کتاب می‌چرخیدم و کتاب‌های مختلف را نگاه می‌کردم. در غرفه‌ی ناشری دولتی رسیدم به این کتاب. بازش کردم و مبهوت ماندم! فونت کتاب در هنگام صفحه‌بندی و تبدیل به پی‌دی‌اف دچار ناهماهنگی شده و حروف همه‌ی کلمات از هم جدا شده‌اند؛ در سراسر کتاب!

بخش عجیب‌تر ماجرا البته اینجاست: همین فایل رفته چاپخانه، چاپ و صحافی شده، اعلام وصول گرفته و آمده به نمایشگاه! یعنی حتی یک نفر در روال چاپ و صحافی و عرضه‌ی کتاب آن را ورق نزده و بررسی نکرده است.

حسین جاوید
@Virastaar
برادرها! با خودتان چندچندید؟ خودتان به کتاب مجوز می‌دهید، خودتان اعلام وصول می‌دهید، بعد خودتان، بدون هیچ‌گونه تذکر و اخطار، تشریف می‌آورید از غرفه جمعش می‌کنید و می‌برید؟ مگر چند نهاد تصمیم‌گیر‌ و مسئول در کشور داریم؟ خدای ناکرده، کشور ملوک الطوایفی اداره می‌شود؟ چرا وزارت ارشاد نمی‌تواند از مجوزهایی که صادر می‌کند دفاع کند؟

حسین جاوید
@Virastaar
عصر یکی از همین روزهای بهشتی اردیبهشتی با دیدار دوستان و استادان گران‌قدر حوزه‌ی ویرایش خاطره‌انگیز شد.

نخستین دورهمی اهالی ویرایش

ایستاده از راست به چپ:
مجید اسماعیل‌پور، جواد کاظمی، سید امیر سبحانی، بهنام مؤمنی، حسین جاوید، هومن عباس‌پور، علی ملیح، بهروز صفرزاده، محمدمهدی باقری.

نشسته از راست به چپ:
نازنین خلیلی‌پور، زهرا کوراوند، فرهاد قربان‌زاده، مهناز مقدسی، فاطمه فرهودی، فاطمه محمدی، عالیه رجاییان.

حسین جاوید
@Virastaar
جایی می‌خواندم «فلانی اگر بود، امروز صد و چهل ساله می‌شد»!

این عبارت «اگر بود...» باید برای بازه‌های سنی معقول و متعارف بشر و درباره‌ی کسانی به کار برود که زودتر از آنچه باید از دنیا رفته‌اند. مثلاً، می‌شود نوشت «فروغ اگر بود، امسال نود ساله می‌شد» یا «سلمان هراتی اگر بود، حالا شصت و پنج سال داشت». اما این که این عبارت را برای سنینی خارج از واقعیت به کار ببریم، طبعاً منطقی نیست؛ خب فردوسی هم «اگر بود»، امسال هزار و هشتاد و چند ساله می‌شد!

حسین جاوید
@Virastaar
دولت مالک اصلی انتشارات علمی و فرهنگی است و سهام این نشر متعلق به سازمان تأمین اجتماعی و وزارت علوم. دیروز سری به غرفه‌ی این نشر معظم زدم و دیدم‌ حتی قیمت کتاب‌های چاپ همین یکی، دو سال اخیر را با ماژیک از درجه‌ی اعتبار ساقط کرده‌اند و قیمت جدید در نظر گرفته‌اند و کتاب‌های تازه را هم با هولوگرام و بدون قیمت ثابت منتشر می‌کنند.

چقدر خوب است که دولت خودش هم فهمیده تورم چه بلایی سر تولید می‌آورد و صنعت نشر با چه چالش‌هایی مواجه است.

حسین جاوید
@Virastaar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دستمزد ترجمه‌ی کتاب چطور محاسبه می‌شود؟ اگر بخواهیم حقوق کلی نشر یک اثر ترجمه‌شده را بفروشیم یا بخریم، چه مبلغی منطقی و مطابق با شرایط بازار است؟

اگر مترجم یا ناشر هستید، شاید این ویدئو راهنمایتان باشد.

حسین جاوید
@Virastaar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
درست کردن کاغذ به روش سنتی در چین.

👉 @Virastaar
اسد امرایی عزیز به سوگ از دست دادن دخترش نشسته است.
خبر بسیار غم‌انگیزی است. متأسفم، و به ایشان و خانواده‌شان تسلیت می‌گویم.

حسین جاوید

@Virastaar
«ویپ، پاد، جویس، سالت»

این را با چراغ‌های نئونی سردر مغازه‌ای نصب کرده بودند؛ نمونه‌ی پدیده‌هایی که خیلی زود فراگیر می‌شوند و فرصت واژه‌سازی نمی‌دهند.

حسین جاوید
@Virastaar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نام و تلفظ درست انگلیسی نشانه‌های سجاوندی.

👉 @Virastaar
این نظر شخصی من است: #دین_مانوی موفق‌ترین دینی است که در تاریخ بشر به وجود آمده است.

#مانی دین‌آوری باهوش و خلاق بود که در جهان پیشامدرن و با حضور رقبای قدرتمندی چون #دین_زردشتی و #دین_مسیحی موفق شد پیروان پرشماری در سراسر دنیا پیدا کند و چند سده حیات معنوی داشته باشد. هرچند، سپس‌تر دینی که او آورده بود و قرار بود به «هر زبان و در هر شهر» گسترش یابد چنان از بین رفت که گویی هرگز وجود نداشته است.

افول دین #مانی از عجایب تاریخ بشر است، که دلایل مفصل آن باید در جای خود بررسی شود. آنچه برای من بسیار جالب است و به‌تازگی با آن مواجه شده‌ام این است: عده‌ای #نومانوی دارند تلاش می‌کنند #دین_مانی را، چند صد سال پس از خاموشی کامل آن، زنده کنند و نام کلیسای خودشان را هم #کلیسای_نور گذاشته‌اند!

حسین جاوید
@Virastaar
«خیت» یا «خیط»؟

✔️ «خیت شدن» یا «خیط شدن» یعنی «شرمنده شدن» و «سنگ روی یخ شدن» و، با اصطلاح غیررسمی، «ضایع شدن».

❇️ علی‌اکبر دهخدا در لغت‌نامه آن را با املای «خیت» ضبط کرده است و معانی «شرمنده، بور، کنفت» را برای آن آورده است.

❇️ محمد معین در فرهنگ فارسی آن را با املای «خیط» ضبط کرده است و در همان گستره‌ی معنایی لغت‌نامه‌.

❇️ حسن انوری در فرهنگ بزرگ سخن آن را با املای «خیت» ضبط کرده است و معانی «نابسامان و خراب» و «شرمنده و رسوا» را برای آن آورده است. او «خیط» را هم مدخل کرده و به «خیت» ارجاع داده است.

❇️ غلامحسین صدری‌افشار و همکاران در فرهنگ معاصر فارسی آن را با املای «خیت» ضبط کرده‌اند و معانی «ناکام، ناموفق، سرشکسته» را برای آن آورده‌اند. ایشان «خیط» را هم مدخل کرده و به «خیت» ارجاع داده‌اند.

❗️ شگفتا، فرهنگ املایی خط فارسی و دستور خط فارسی، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نه «خیت» و نه «خیط» را مدخل نکرده‌اند. پیشنهاد می‌شود در ویراست‌ بعدی این دو کتاب حتماً این واژه و ترکیبات ساخته‌شده با آن را مدخل کنند.

باری، می‌توان چنین گفت که این واژه جزو واژه‌های دواملایی محسوب می‌شود و نوشتن آن به هر دو شکل «خیت» و «خیط» (به شرط رعایت اصل یکدستی در سراسر متن) درست است.

✔️ «آمد دم قایق و آهسته گفت: اوضاع خیت است... خیت خیت...» (دن آرام، ترجمه‌ی احمد شاملو)

✔️ «خیط کاشتی، مامان‌بزرگ.» (جبه‌خانه، هوشنگ گلشیری)

🟢 یادآوری مهم: «خیط» در معانی بالا را نباید با «خیط» به معنای «خط» اشتباه گرفت.

✔️ «امیدوارم دیگر دور مرا خیط بکشید.» (رازهای سرزمین من، رضا براهنی)

حسین جاوید
👉 @Virastaar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«شما اگه فرصت می‌کردین می‌رفتین این لهجه‌تون رو یه جراحی می‌کردین بهتر بود.»

این جمله را مدیرعامل باشگاه پرسپولیس روی آنتن زنده‌ی تلویزیون کشور خطاب به مدیر باشگاه استقلال می‌گوید.

حیف از این‌همه زبان و گویش و لهجه‌ی دیرین و شیرین ایرانی که عده‌ای نابخردانه به آن‌ها به چشم ابزار تحقیر می‌نگرند.

حسین جاوید
👉 @Virastaar
#شوخی

حسین جاوید
@Virastaar
بیشتر از بیست روز است⁧ #پردیس_کتاب_اصفهان⁩ را، به همان دلیلی که همه می‌دانیم، پلمب کرده‌اند و هنوز اجازه‌ی بازگشایی نداده‌اند. این مجموعه چهل نیرو دارد و جزو کتاب‌فروشی‌های خوب اصفهان و ایران است.

حیف. امیدوارم زودتر مشکلشان رفع شود.

حسین جاوید
@Virastaar
گروه «اخبار کتاب» از بیستم دی‌ماه ۱۳۹۴ تا کنون محفلی است برای صدها ناشر و نویسنده و مترجم و دوست‌دار کتاب؛ از طریق لینک زیر می‌توانید به ما بپیوندید:

👉 https://www.tg-me.com/+yPj2g4Z7XOY4ZGNk

📣 پیوستن به «اخبار کتاب» فقط در ۲۴ ساعت آینده شدنی است و پس از آن، به روال همیشه و برای حفظ فضای خوب جمع دوستانه‌مان، دست‌کم تا ۶ ماه این امکان فراهم نیست.

حسین جاوید
@Virastaar
به‌تازگی حرف‌وحدیث‌ها و اعتراضات زیادی پیرامون آیین‌نامه‌ی جدید عضویت در کتابخانه‌ی ملی ایران و استفاده از سالن‌ها و امکانات شکل گرفته است.

نصف حواشی سال‌های اخیر کتابخانه‌ی ملی به این دلیل است که این مکان درواقع هویت اصلی‌اش را از دست داده و به #قرائتخانه بدل شده است. اغلب مراجعان یا دارند درس می‌خوانند یا زبان (عمدتاً با هدف مهاجرت). در روزهای نزدیک به کنکورها و امتحانات مقاطع تحصیلات تکمیلی هم که در سالن‌ها و حتی فضاهای بیرونی جای سوزن انداختن نیست. پژوهشگران واقعی و آن‌ها که باید از مخازن و گنجینه‌های ارزشمند این سازمان استفاده کنند سختی‌های زیادی در پیش دارند.

اگر چند سالن مطالعه‌ی درست‌وحسابی در چهار گوشه‌ی تهران بود، وضع این نبود. این‌همه زمین خالی و پارک و فرهنگسرا و... در تهران است؛ مگر چقدر بودجه می‌خواهد که سالن‌هایی برای دانشجوها راه انداخت و جایی برای درس خواندن در اختیارشان گذاشت؟ در آن صورت، فضاهای پژوهشی با کاربری‌های دیگرسان اشغال نمی‌شوند و نیاز هم نیست هر روز صدها نفر با مشقت زیاد خود را به مکان نه‌چندان خوش‌مسیر کتابخانه‌ی ملی برسانند.

حسین جاوید
@Virastaar
ویراستار
#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۲) پدرم @Virastaar
پدرم
اورهان پاموک
ترجمه‌ی بهاره فریس‌آبادی
انتشارات ققنوس
چاپ اول/ ۱۳۹۷

وقتی #اورهان_پاموک، در بیست و چند سالگی، اولین رمانش را می‌نویسد و به پدرش می‌دهد، با شوروشوق و تمجید فراوان او مواجه می‌شود و نیز با این پیش‌بینی که او روزگاری جایزه‌ی نوبل ادبیات را خواهد برد! شاید همین رفتار است که جمله‌ی پایانی خطابه‌ی پاموک هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات را عمق می‌بخشد: «بسیار دلم می‌خواست که امروز پدرم هم در میان ما بود.»

پدرم اولین کتاب از سری پانورامای انتشارات ققنوس است، مجموعه‌ای که می‌کوشد با متن‌های کوتاه از نویسندگان برجسته ــ خواه پاره‌ای از آثار آن‌ها و خواه گزیده‌ای یا داستان کوتاهی ــ خوانندگان را با جهان آثار بزرگ ادبی آشنا کند.

کتاب شامل سه متن است: روایتی از مرگ پدر پاموک و مواجهه‌ی نویسنده با این اتفاق، داستان کوتاه خودزندگی‌نامه‌واری با نام «از پشت پنجره»، و متنی با نام «چمدان پدرم» که درواقع سخنرانی پاموک در مراسم دریافت جایزه‌ی نوبل است. در هر سه متن عنصر اصلیِ حاضر و غایب «پدر» است، همان پدر ثروتمند، جذاب و زیبایی که «نوعی خوش‌بینی همیشگی، اعتمادبه‌نفسی‌ بی‌نظیر و سادگی برآمده از خوبی» او را از بقیه‌ی پدرها متمایز می‌کند و غیبت‌های مداومش هم خدشه‌ای به شخصیتش وارد نمی‌سازد.

پاموک جز به‌نیکی از پدرش سخن نمی‌راند و آنچه از زندگی خانوادگی‌شان بازمی‌نماید صادقانه و بدون سوگیری است: آقای گوندوز پاموک شاید همسر ایدئالی نباشد (این را می‌توان از آنچه در «از پشت پنجره» از احساسات مادر خانواده روایت می‌شود دریافت)، اما قطعاً پدر بی‌نظیری است که جز با محبت و همدلی با فرزندانش تا نکرده، و همین رویکرد است که راه پیشرفت را برای اورهان باز می‌کند.

کتاب کوبنده می‌آغازد ــ «آن شب دیر به خانه آمدم. گفتند پدرم مرده است.» ــ و با هیجان و انتظار خاتمه می‌یابد: نوشته‌های داخل چمدان پدر پاموک چیست و چه کیفیتی دارد. در این ضمن، نگاه پاموک به ادبیات و نوشتن هم برای خواننده روشن می‌شود.


اگر چیزی از پاموک نخوانده‌اید، این کتاب جمع‌وجور می‌تواند مدخل خوبی به جهان فکری و داستانی این نویسنده باشد؛ اگر هم آثار دیگر او را خوانده‌اید، پدرم شناخت بهتر و نزدیک‌تری از نامدارترین نویسنده‌ی ترکیه در اختیارتان می‌گذارد. ترجمه‌ی کتاب نیز قابل قبول و روان است.

این یادداشت را با بخش تفکربرانگیزی از کتاب پدرم به پایان می‌برم:

«اجتماعات انسانی، قبایل و ملت‌ها مادامی که به ادبیات ارج می‌نهادند و شنوندگان خوبی برای نویسندگان خود محسوب می‌شدند هوشیارتر، غنی‌تر و مترقی بودند و، همان‌طور که بر همه‌ی ما روشن است، کتاب‌سوزی‌ها و خفیف و خرد شمردن نویسندگان همواره خبررسان روزهای تاریک و جهل ملت‌ها بوده.»

از پاموک در کانال ویراستار:
ــ استانبول

#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۲)

حسین جاوید
@Virastaar
2024/06/14 06:02:51
Back to Top
HTML Embed Code: