صبح به اسنپه گفتم خيلى عجله دارم ميشه زودتر بريد؟
گفت امتحان داريد؟
گفتم نه، دير برسم صبحونه تموم ميشه.
چپ چپ نگام کرد
واقعا هیچ درکی از محل کار ما ندارن
»sabous«
گفت امتحان داريد؟
گفتم نه، دير برسم صبحونه تموم ميشه.
چپ چپ نگام کرد
واقعا هیچ درکی از محل کار ما ندارن
»sabous«
😁38❤2🦄1
متأسفانه چیزی به نام خوشبختی وجود نداره، فقط گاهی به آدم خوش میگذره.
هانی
هانی
👍33💯3❤2👎1🦄1
جدی چرا من باید انقدر اضطراب داشته باشم؟ پروژه بزرگی دستمه؟ سرنوشت صد نفر به من بستهاس؟ آخر هفته عروسیمه؟ ته پیاز این زندگیام یا سرش؟ چه مرگمه دقیقا؟ ((=
*AMir*
*AMir*
👍26❤4🦄2
خیلی حال میده وقتی با یکی قطع ارتباط میکنی و زمان بهت ثابت میکنه که چه کار درستی کردی.
*Sani*
*Sani*
👍63❤5🦄2
گاهی اینقدر درگیر ثابت کردن خودت به همهکس و همهچیز میشی که دیگه یادت میره خودت هم استانداردهایی داشتی و داری که رعایت نشده.
• The D •
• The D •
🔥14🦄1
خونه گرم واقعا نمیچسبه، در اصل باید خونه سرد باشه و تو فقط زیر پتو گرم باشی و نوک دماغت و کف پات که بیرون پتوعه یخ بزنه
• مارتین تایلر •
• مارتین تایلر •
👍39👎11🦄2❤1💯1
ادم با شامپو هاش تا صبح حرف بزنه ولی شوخیشو برای کسی توضیح نده
• maede •
• maede •
😁14❤2😢2🫡1🦄1
بچه که بودم، نمیفهمیدم چرا باید برم کلاس زبان و همش غر میزدم. حالا که میفهمم فقط میتونم بگم سگتم مامان.
• kiddo •
• kiddo •
❤47😢3🦄2
بچههایی که به فرزندی پذیرفته میشن و بعد از مدتی دوباره برگردونده میشن به بهزیستی، شونههاشون برای حمل این حجم از نخواستنی بودن خیلی کوچیکه… خیلی…
• یه درختم •
• یه درختم •
😢49💔16❤2🦄1
همسایه خوب داشتن نعمته.
دیشب تو خونه تنها بودم و دستم رو با غذاساز بریدم. طوری بریدم که خون پاشید به در و دیوار آشپزخونه و خیلی ترسیدم. خیلی شوکه شده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم. فقط لباس پوشیدم و رفتم بیرون. تنها چیزی که به فکرم رسید این بود که برم سوپری بغل خونه مون و ازش کمک بخوام. همونجا پسرشو صدا کرد و منو سوار ماشین کرد. رفتیم درمانگاه و دستمو شستشو دادن و پانسمان کردن و گفتن باید بری بیمارستان
به همسایه گفتم شما دیگه زحمت نکشید خودم میرم بیمارستان ولی قبول نکرد. دوباره کمک کرد سوار ماشین بشم و برام آبمیوه گرفت و رسوند بیمارستان. تمام کارای
پذیرش رو انجام داد و منو برد اتاق عمل سرپایی. بالای سرم وایساد و از موقعی که آمپول بیحسی بهم زدن تا زمانی که بخیه و کزاز زدن تموم شد بالای سرم وایساده بودم و میگفت نترس هیچی نیست و ...
تا همین الان نمیدونم چقدر خرج بیمارستانمو داده و اصلا نمیدونم چجوری باید ازش تشکر کنم.
• zohaw •
دیشب تو خونه تنها بودم و دستم رو با غذاساز بریدم. طوری بریدم که خون پاشید به در و دیوار آشپزخونه و خیلی ترسیدم. خیلی شوکه شده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم. فقط لباس پوشیدم و رفتم بیرون. تنها چیزی که به فکرم رسید این بود که برم سوپری بغل خونه مون و ازش کمک بخوام. همونجا پسرشو صدا کرد و منو سوار ماشین کرد. رفتیم درمانگاه و دستمو شستشو دادن و پانسمان کردن و گفتن باید بری بیمارستان
به همسایه گفتم شما دیگه زحمت نکشید خودم میرم بیمارستان ولی قبول نکرد. دوباره کمک کرد سوار ماشین بشم و برام آبمیوه گرفت و رسوند بیمارستان. تمام کارای
پذیرش رو انجام داد و منو برد اتاق عمل سرپایی. بالای سرم وایساد و از موقعی که آمپول بیحسی بهم زدن تا زمانی که بخیه و کزاز زدن تموم شد بالای سرم وایساده بودم و میگفت نترس هیچی نیست و ...
تا همین الان نمیدونم چقدر خرج بیمارستانمو داده و اصلا نمیدونم چجوری باید ازش تشکر کنم.
• zohaw •
👍39❤28😍1🦄1
هیچکس نمیتونه آسیبهای روانیش رو با محبتِ دیگری التیام ببخشه و اگه تو داری فردی رو همراهی میکنی که خودش تمایلی به درمان و بهبود نداره، در نهایت این تویی که آسیب و رنج میبینی
• روانشناسِ روانی •
• روانشناسِ روانی •
👍24❤6😢1🦄1
مامان من زن قدرتمندیه. میتونه من رو، در کسری از ثانیه، در اوج خنده و خوشحالی و سرمستی جوری بکوبونه زمین که همزمان ۲۰ تا استخونم با هم بشکنه.
»دلفین«
»دلفین«
💔33👍9❤7🦄1
یه باگ بزرگ آدمیزاد اینه که فکر میکنه بعضیچیزا همیشه هست. آدمی که بیقید دوسش داره همیشه هست، «مامان برات ناهار قرمهسبزی درست کردم» همیشه هست، «بابا اگه کموکسریای داشتی به خودم بگو» همیشه هست، پولی که داره، رفیقی که براش ریلز میفرسته. نه عزیز! آدما میرن، چیزا میرن.
هانی
هانی
👍28😢6💔5❤2🦄1
"هر چند احمقانه، ولی بخشی از وجودم، از این حقیقت به درد امده بود. چرا ما آدم ها همیشه به محبت کسی که بیشتر از همه ما را نادید می گیرد، محتاج تریم؟"
👤بریتنی سی چری
👤بریتنی سی چری
💔23❤7👍1🦄1