Telegram Web Link
در داستان‌نویسی آدم باید کمی ذوق داشته باشد تا ریتم و جمله بندی‌های تازه تری بیاورد. قرار نیست شما زیر همه چیز بزنید و پشت بکنید به همه سنت‌ها. در عین حال قرار نیست فقط پا بگذاری جای پای رفتگان. وقتی هم که راه تازه‌ای رفتی باید رنج یک تنهایی عظیم را به دوش بکشی. چون هیچ بلد راه یا نقشه‌ی گنجی در کار نیست که نگاهی به آن بیندازی و بفهمی چه غلطی باید کرد. 



© رضا قاسمی


@Writing_lovers
👏121
اگر می‌خواهی از شر بیشتر مشکلاتت خلاص شوی، فقط کافی است کنار دریا بروی.



© میشل فوکو



@Writing_lovers
9👍1
من به معجزۀ بازنویسی ایمان دارم. برای اینکه بار اول هر قدر هم نویسندۀ باتجربه‌ای باشید، آن قدر شیفتۀ آفرینش ادبی خود خواهید شد که ظرایف را فراموش می‌کنید. اول کار توصیه می‌کنم سراغ یک سره تایپ کردن نروید، البته خیلی‌ها دیگر نمی‌توانند، اما من هنوز هم اول کار داستان را روی کاغذ می‌نویسم و در پروسۀ تایپ کردن، انگار که یک جور بازنویسی هم خود به خود اتفاق می‌افتد. همیشه دیده‌ام که در جریان همین بازنویسی‌هاست که فصل اول که با همان شیدایی و شیفتگی نوشتنش را آغاز کرده‌اند دور ریخته می‌شود و در بیشتر موارد حتی فصل آخر هم تغییر می‌کند. هر چند که اگر شروع داستان حساب شده باشد کار بازنویسی‌ها را آسان‌تر خواهد کرد.



© جویس کارول اوتس


@Writing_lovers
👍74🤗1
نوشتن هر روزه باعث می‌‏شود که نویسنده همیشه بتواند بنویسد. برای همین هم برای خودتان ساعت کار تعیین کنید، از صبح زود تکلیفتان را روشن کنید و سر ساعت مشخصی پشت میز کارتان بنشینید. شاید خیلی وقت‌ها این نوشتن بی‌فایده باشد و همه را روانۀ سطل آشغال کنید، با این حال ادامه بدهید.



© جان آپدایک


@Writing_lovers
10👍4😍1
یک مطالعه در لیورپول نشان داده است که ادبیات کلاسیک و نه کتاب‌های روانشناسی انگیزشی، به بهبود عملکرد مغز و کیفیت زندگی کمک می‌کند.

کارشناسان به افرادی که از افسردگی، بیماری‌های مزمن و حتی زوال عقل رنج می‌برند توصیه می‌کنند کتاب‌های خودیاری را کنار بگذارند و به سراغ آثار چارلز دیکنز، لئو تولستوی یا جین آستن بروند.

این ادبیات کلاسیک است که به آنها احساس سرزندگی بیشتری می‌دهد، چیزی که با کتاب‌های انگیزشی غیرممکن است.

روند خواندن روانشناسی عامه‌پسند سریع و تقریباً خودکار است، زیرا مردم صرفاً در آن به دنبال اطلاعات هستند.

در حالی که خواندن داستان شامل فرآیندهای پیچیده‌تری است، و همچنین تعامل مؤثرتری با آنچه در صفحات اتفاق می‌افتد، ایجاد می‌کند.



@Writing_lovers
13👍4🤗1
روزانه تعداد مشخصی كلمه بنويسيد. اولین کار این است که جلوی خودسانسوری را بگيريد، پس از خودتان بنويسيد، از تجربه‌های شخصی‌تان. نويسندگی فقط و فقط تمرين كردن است و بس، مدام بايد نوشت.


©جان بنویل



@Writing_lovers
👌8👍43🕊1🐳1
جزیی نگری در داستان

علی خدایی


یکی از روزهای سال ۵۵، وقتی دانشجو بودم رفتم مروری بر فیلم‌های برگزیده سینمای فرانسه: از گدار گرفته تا برسون و دیگران. فیلم «موشت» روبر برسون را می‌دیدم و در صحنه آخر فیلم، موشت خودش را در توری می‌پیچاند و غلت می‌دهد و می‌افتد در آب، انگار من تمام فیلم را ندیده بودم جز این صحنه را، درحالی‌که دو ساعت فیلم بود. این جزئی‌نگری‌ از همین‌جا برای من جذاب شد، بعدا من عین این را در «رنگ انار» پاراجانوف، و به‌ویژه فیلم‌های بیلی وایلدر دیدم، که هم داستان داشت و هم همان تکه‌های ریزی که نگاه من را به جزئی‌نگری‌دیدن عمق بخشید.

و یک اتفاق دیگر. سال‌های ۵۷ و ۵۸، دفتر مطالعات فرهنگی. آقای گلشیری با حرکت دست می‌گفت ریز نگاه کن! این‌طوری. ( با دستش نشان می‌دهد) و روی این خیلی تاکید می‌کرد. می‌گفت گوشه آن. نقطه آن.

دقیقا یادم است که به من این نکته را گفت. من داستانی دارم به نام «مراسمی برای سارا» که چاپ نشده. برای محمدرحیم اخوت و هوشنگ گلشیری آن را خوانده‌ام. آن‌جا که می‌گویم: «نوک کفشش وقتی از کالسکه پیاده می‌شد پیدا شد...» آقای گلشیری می‌گفت تو باید این‌طوری بنویسی. این در من ماند. این‌ها را در مینیاتورهای اصفهان هم می‌بینم، در گوشه‌های اصفهان، یا وقتی داری از پله‌های عالی‌قاپو بالا می‌روی، سعی می‌کنی یک روزنه پیدا کنی، ببینی که یک نور می‌آید از یک سوراخ به تو می‌زند و می‌رود. این‌ها اجازه می‌دهد که تو راحت بروی جلو. این چیزهای ریز به تو اجازه می‌دهد بروی جلو. من نمی‌خواهم در داستان نقاشی کنم. من باید داستان بنویسم. داستان‌نوشتن هم از این قرار است. تو نباید اجازه بدهی کلمه از متن جلو بزند، چون داستان را خراب می‌کند. پاراگراف وزنش اضافه می‌شود. حتی باید با نگاه‌کردن به سطرها ببینیم که این سطرها چقدر در داستان هماهنگی دارند. و اینها چیزهایی است که آقای گلشیری به ما یاد داد، و من همه اینها را مدیون همان دوره‌ای هستم که به دفتر مطالعات فرهنگی می‌رفتم.




© علی خدایی



@Writing_lovers
👍131🕊1
گفته شده که مارک تواین برای هر کلمه یک دلار دریافت می‌کرد. روزی چکی به مبلغ یک دلار دریافت کرد که روی آن نوشته شده بود:

«لطفاً یک کلمه برای من بفرستید.»

مارک تواین پاسخ داد:

«متشکرم».




@Writing_lovers
13🔥2👍1🕊1🍓1
ضرورتی ندارد که در نوشتن صحنه داستان، همه مواردی را که در صحنه می‌خواهید به آن بپردازید از قبل بدانید. گاهی اوقات وقتی فکر نوشتن یک صحنه به صورت ناگهانی در یک مکان غیرعادی به ذهنتان خطور می کند، بهتر است بیدرنگ شروع کنید به نوشتن. بیش از حد روی آن فکر نکنید یا بیش از حد برایش نقشه نریزید.

موقع بازنویسی وقتی صحنه ای را خواندید، از خود بپرسید: خوب، که چه؟ آیا این صحنه لازم است؟ بعد صحنه های قبل و بعد از آن را بخوانید و دوباره از خود بپرسید واقعا این صحنه اهمیتی دارد؟ آیا برای اتفاقاتی که در اینجا رخ داده به صحنه ای مستقل احتیاج است؟ و آیا اطلاعات این صحنه را نمی شود در یکی از صحنه های قبل و بعد از آن آورد؟ 

حرکت بیش از حد بین مکان های مختلف خوب نیست، این موضوع بخصوص در داستان کوتاه مهم است و موجب حواس پرتی خواننده می‌شود. در واقع، بخشی از قدرت صحنه ناشی از احساس قرار گرفتن در محیطی بسته است که شخصیت در آن محدود شده و باید با آن و هر قضیه ای که در آن است مواجه شود. زمان و مکان یک صحنه شبیه قاب نقاشی است: هدف آن تقویت اثر هنری است، نه منحرف کردن توجه خواننده. نوشتن صحنه های خوب باعث می‌شود تفاوت بین داستانی که با انرژی و رو به جلو حرکت می کند با داستانی که مسطح و تخت است، آشکار شود.


📕 صحنه پردازی در رمان

© ریموند آبستفلد


@Writing_lovers
🙏8👍1👏1
باید هدفتان این باشد که هر روز بنویسید، مثل بدنسازی. من هزار کلمه در روز را پیشنهاد می‌کنم. وقتی هدف تعیین شد تا وقتی که به هدف نرسیدید، به نوشتن ادامه دهید. سپس کارتان را روی کاغذ (معادل چهار صفحه دفتر) یا کامپیوترتان وارد کنید. نوشته خواه یک اثر ادبی باشد یا متن یک مقاله، کار همیشه و هر بار با یک کلمه شروع می‌شود.




© استیون کینگ


@Writing_lovers
11👏1🕊1
هر نویسنده‌ای به شما خواهد گفت که حتی یک لحظه هم از کشف و پرورش داستان غافل نیست. شگرد کار این است که آماده پذیرش هر چیزی که ممکن است از راه برسد باشید. جی. کی. رولینگ سالها به کارهای مختلف پرداخت. می‌گوید ثابت کردم بدترین منشی دنیا هستم. در جلسات بجای یادداشت برداری، ایده داستانی‌اش را روی کاغذ می‌آورد. از چند شغل اخراج شد و بقیه را بخاطر کسالت بار بودن رها کرد. یک روز در راه رفتن به لندن قطار چهار ساعت خراب شد و وقتی داشت از پنجره بیرون را تماشا می‌کرد ناگهان ایده ای به ذهنش رسید که زندگیش را زیر و رو کرد می‌گوید: "نمی‌توانم به شما بگویم چه چیزی باعث شد اما هری و مدرسه جادوگری را به وضوح دیدم... ایده پسری که نمی‌دانست چه چیز است.‌‌." وقتی به لندن رسید چارچوب اصلی داستان را طراحی کرد.‌



📕 راه داستان

© کاترین آن جونز


@Writing_lovers
9👍3🕊3🔥1
2025/07/10 22:20:48
Back to Top
HTML Embed Code: