Telegram Web Link
روزانه تعداد مشخصی كلمه بنويسيد. اولین کار این است که جلوی خودسانسوری را بگيريد، پس از خودتان بنويسيد، از تجربه‌های شخصی‌تان. نويسندگی فقط و فقط تمرين كردن است و بس، مدام بايد نوشت.


©جان بنویل



@Writing_lovers
👌8👍43🕊1🐳1
جزیی نگری در داستان

علی خدایی


یکی از روزهای سال ۵۵، وقتی دانشجو بودم رفتم مروری بر فیلم‌های برگزیده سینمای فرانسه: از گدار گرفته تا برسون و دیگران. فیلم «موشت» روبر برسون را می‌دیدم و در صحنه آخر فیلم، موشت خودش را در توری می‌پیچاند و غلت می‌دهد و می‌افتد در آب، انگار من تمام فیلم را ندیده بودم جز این صحنه را، درحالی‌که دو ساعت فیلم بود. این جزئی‌نگری‌ از همین‌جا برای من جذاب شد، بعدا من عین این را در «رنگ انار» پاراجانوف، و به‌ویژه فیلم‌های بیلی وایلدر دیدم، که هم داستان داشت و هم همان تکه‌های ریزی که نگاه من را به جزئی‌نگری‌دیدن عمق بخشید.

و یک اتفاق دیگر. سال‌های ۵۷ و ۵۸، دفتر مطالعات فرهنگی. آقای گلشیری با حرکت دست می‌گفت ریز نگاه کن! این‌طوری. ( با دستش نشان می‌دهد) و روی این خیلی تاکید می‌کرد. می‌گفت گوشه آن. نقطه آن.

دقیقا یادم است که به من این نکته را گفت. من داستانی دارم به نام «مراسمی برای سارا» که چاپ نشده. برای محمدرحیم اخوت و هوشنگ گلشیری آن را خوانده‌ام. آن‌جا که می‌گویم: «نوک کفشش وقتی از کالسکه پیاده می‌شد پیدا شد...» آقای گلشیری می‌گفت تو باید این‌طوری بنویسی. این در من ماند. این‌ها را در مینیاتورهای اصفهان هم می‌بینم، در گوشه‌های اصفهان، یا وقتی داری از پله‌های عالی‌قاپو بالا می‌روی، سعی می‌کنی یک روزنه پیدا کنی، ببینی که یک نور می‌آید از یک سوراخ به تو می‌زند و می‌رود. این‌ها اجازه می‌دهد که تو راحت بروی جلو. این چیزهای ریز به تو اجازه می‌دهد بروی جلو. من نمی‌خواهم در داستان نقاشی کنم. من باید داستان بنویسم. داستان‌نوشتن هم از این قرار است. تو نباید اجازه بدهی کلمه از متن جلو بزند، چون داستان را خراب می‌کند. پاراگراف وزنش اضافه می‌شود. حتی باید با نگاه‌کردن به سطرها ببینیم که این سطرها چقدر در داستان هماهنگی دارند. و اینها چیزهایی است که آقای گلشیری به ما یاد داد، و من همه اینها را مدیون همان دوره‌ای هستم که به دفتر مطالعات فرهنگی می‌رفتم.




© علی خدایی



@Writing_lovers
👍131🕊1
گفته شده که مارک تواین برای هر کلمه یک دلار دریافت می‌کرد. روزی چکی به مبلغ یک دلار دریافت کرد که روی آن نوشته شده بود:

«لطفاً یک کلمه برای من بفرستید.»

مارک تواین پاسخ داد:

«متشکرم».




@Writing_lovers
13🔥2👍1🕊1🍓1
ضرورتی ندارد که در نوشتن صحنه داستان، همه مواردی را که در صحنه می‌خواهید به آن بپردازید از قبل بدانید. گاهی اوقات وقتی فکر نوشتن یک صحنه به صورت ناگهانی در یک مکان غیرعادی به ذهنتان خطور می کند، بهتر است بیدرنگ شروع کنید به نوشتن. بیش از حد روی آن فکر نکنید یا بیش از حد برایش نقشه نریزید.

موقع بازنویسی وقتی صحنه ای را خواندید، از خود بپرسید: خوب، که چه؟ آیا این صحنه لازم است؟ بعد صحنه های قبل و بعد از آن را بخوانید و دوباره از خود بپرسید واقعا این صحنه اهمیتی دارد؟ آیا برای اتفاقاتی که در اینجا رخ داده به صحنه ای مستقل احتیاج است؟ و آیا اطلاعات این صحنه را نمی شود در یکی از صحنه های قبل و بعد از آن آورد؟ 

حرکت بیش از حد بین مکان های مختلف خوب نیست، این موضوع بخصوص در داستان کوتاه مهم است و موجب حواس پرتی خواننده می‌شود. در واقع، بخشی از قدرت صحنه ناشی از احساس قرار گرفتن در محیطی بسته است که شخصیت در آن محدود شده و باید با آن و هر قضیه ای که در آن است مواجه شود. زمان و مکان یک صحنه شبیه قاب نقاشی است: هدف آن تقویت اثر هنری است، نه منحرف کردن توجه خواننده. نوشتن صحنه های خوب باعث می‌شود تفاوت بین داستانی که با انرژی و رو به جلو حرکت می کند با داستانی که مسطح و تخت است، آشکار شود.


📕 صحنه پردازی در رمان

© ریموند آبستفلد


@Writing_lovers
🙏8👍1👏1
باید هدفتان این باشد که هر روز بنویسید، مثل بدنسازی. من هزار کلمه در روز را پیشنهاد می‌کنم. وقتی هدف تعیین شد تا وقتی که به هدف نرسیدید، به نوشتن ادامه دهید. سپس کارتان را روی کاغذ (معادل چهار صفحه دفتر) یا کامپیوترتان وارد کنید. نوشته خواه یک اثر ادبی باشد یا متن یک مقاله، کار همیشه و هر بار با یک کلمه شروع می‌شود.




© استیون کینگ


@Writing_lovers
11👏1🕊1
هر نویسنده‌ای به شما خواهد گفت که حتی یک لحظه هم از کشف و پرورش داستان غافل نیست. شگرد کار این است که آماده پذیرش هر چیزی که ممکن است از راه برسد باشید. جی. کی. رولینگ سالها به کارهای مختلف پرداخت. می‌گوید ثابت کردم بدترین منشی دنیا هستم. در جلسات بجای یادداشت برداری، ایده داستانی‌اش را روی کاغذ می‌آورد. از چند شغل اخراج شد و بقیه را بخاطر کسالت بار بودن رها کرد. یک روز در راه رفتن به لندن قطار چهار ساعت خراب شد و وقتی داشت از پنجره بیرون را تماشا می‌کرد ناگهان ایده ای به ذهنش رسید که زندگیش را زیر و رو کرد می‌گوید: "نمی‌توانم به شما بگویم چه چیزی باعث شد اما هری و مدرسه جادوگری را به وضوح دیدم... ایده پسری که نمی‌دانست چه چیز است.‌‌." وقتی به لندن رسید چارچوب اصلی داستان را طراحی کرد.‌



📕 راه داستان

© کاترین آن جونز


@Writing_lovers
9👍3🕊3🔥1
تمرین قدم زدن


صبح پیش از کلاس‌ها، نوشتن را کنار گذاشتم و رفتم در سکوت قدم زدم. به آدمهای در حال رفت و آمد، ماشین‌ها، گل‌ها و حشرات نگاه کردم. جزییاتی که می‌دیدم، بوها و صداها یکی پس از دیگری به ذهنم هجوم می‌آورد و حافظه و احساساتم را فعال می‌کرد: صدای موسیقی از درون کافه، سگ سفید و سیاه پشمالویی که به درختی بسته شده بود، مردی که خودش را در آینه ویترینی دید می‌زد، مادر و دختری که با شادی از مغازه‌ای بیرون می‌آمدند هر یک تبدیل به استعاره‌ای می‌شدند که از قبل در ذهنم حضور داشتند. در بازگشت از پیاده روی، ده دقیقه‌ به خودم وقت دادم و بعضی از چیزهایی را که مشاهده کرده بودم با جزییاتی که خاطرات و حافظه‌ام احضارشان کرده بود، روی کاغذ نوشتم. متن معرکه‌ای از کار درآمد و تبدیل به یک اعتراف‌نامه جانانه شد.


📕خاطرات

©معصومه حامی‌دوست

@Writing_lovers
👍86🔥2🥰1🙏1🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در باب خواندن کتابها به خودتان مجوز بدهید هر طوری که می‌خواهید کتاب بخوانید. بدون این که احساس کنید همیشه یکی دیگر هست که بیشتر از شما می‌فهمد و شاید شمایید که نمی‌فهمید، هر طور که این کتابها را بفهمید درست فهمیده‌اید. حرف من این است اگر نمی‌توانید با کل کتاب مواجه شوید، فقط بخش‌هایی از آنها را بخوانید. نترسید از این که کتاب را تمام نکنید یا سالها بعد برگردید سراغش. آهسته بخوانیدشان. بدون این که به خودتان فشار بیاورید که آیا همه جزئیات را درک می‌کنید یا نه. توی رخت خواب آنها را بخوانید، توی اتوبوس[...] لطفاً برای خودتان امن ترین توالت ممکن را پیدا کنید و خودتان را به چند صفحه از سه خواهر مهمان کنید.




📕 آنا کارنینای مشکل گشا

© ویو گراسکاپ


@Writing_lovers
👍92🙏1🐳1🤗1
فردا هوا بهتر خواهد بود و خانه حتی روشن‌تر هم خواهد شد. و ما در مورد خانه‌های زمینی و آب و هوا صحبت نمی‌کنیم. همه چیز از درون ما شروع و به درون ما ختم می‌شود.


© الچین صفرلی



@Writing_lovers
11👍1👌1
آنچه یک نویسنده می‌خواهد بگوید، نباید بگوید، بلکه باید بنویسد.



© ارنست همینگوی




@Writing_lovers
10👍3👏1
قانون طلایی برای رسیدن به زبانی خوب، یا حداقل کمتر بد، این است که دقت کنیم «راوی ما نمی‌نویسد، حرف می‌زند.» همین که متوجه این موضوع شویم، انقلابی پدید می‌آید در زبان داستانی ما.



📕 حرکت در مه

© محمد حسن شهسواری



@Writing_lovers
5👍2👏2🥰1🙏1
هر کسی که رویای نویسنده شدن را در سر می‌پروراند، ابتدا باید یاد بگیرد که خواننده‌ی خوبی باشد.



© ساموئل مارشاک



@Writing_lovers
9👍5👏2
اگر همه چیز را فقط از نظرگاه خودمان ببینیم، جهان رفته رفته از شور و حرارت می‌افتد اما اگر بتوانیم جایی را که در آن ایستاده‌ایم از چند نقطه مختلف ببینیم یا به عبارت دیگر به خودمان مانند موجودی دیگر از بیرون نگاه کنیم، جهان چند بعدی و انعطاف پذیر می‌شود.


📕 داستان‌نویسی به مثابه شغل


©هاروکی موراکامی


@Writing_lovers
6👍3👌1
من در نوشتن دنبال چیزی نبودم تا به آن برسم مگر خود نوشتن و از نظر من نوشتن یك ضرورت بود و من این ضرورت را به انجام رساندم و هنوز هم در حال انجامش هستم. من همه‌چیز را تبدیل به كار كردم. گذشته، زندان، از دست دادن‌ها، ناگزیری‌ها، بی‌پولی، اخراج از دانشگاه و... به مرور زمان و با رخداد هر كدام، جزیی از ملزومات قرارشان دادم و اینها همه به‌تدریج جزیی از كارم شدند.




© محمود دولت آبادی


@Writing_lovers
5👍1👌1
برای داستان‌گویی باید ابتدا جهانی برای خود بنا کرد. جهانی که تا حد امکان کوچکترین جزییاتش مشخص شده باشد. اول باید به تجسم این جهان اقدام کرد؛ واژه‌ها دیرتر کم و بیش به تنهایی سرازیر خواهند شد.



📕حاشیه نام گل سرخ

© امبرتو اکو




@Writing_lovers
👍74🔥1
2025/07/08 23:31:36
Back to Top
HTML Embed Code: