+ میترسی؟
- آمادهام که با همهی خطرهای دنیا روبهرو شوم و خم به ابرو نیاورم. من تنها از یک چیز میترسم و آن لحظهای است که پس از عزیمت تو تنها بمانم.
📚 سرخ و سیاه
✍️ استاندال
@aaazaaad
- آمادهام که با همهی خطرهای دنیا روبهرو شوم و خم به ابرو نیاورم. من تنها از یک چیز میترسم و آن لحظهای است که پس از عزیمت تو تنها بمانم.
📚 سرخ و سیاه
✍️ استاندال
@aaazaaad
ترامپ بار دیگر زبان به تهدید گشود و مدعی شد:
🔹اگر ایران غنیسازی اورانیوم را از سر بگیرد، بمباران دوباره ایران را بررسی خواهم کرد
@aaazaaad
🔹اگر ایران غنیسازی اورانیوم را از سر بگیرد، بمباران دوباره ایران را بررسی خواهم کرد
@aaazaaad
سرقت از خانه برَد پیت
رسانههای آمریکایی: سارقان به خانه برد پیت در لس آنجلس نفوذ کرده و اموال وی را غارت کرده و فرار کردند.
@aaazaaad
رسانههای آمریکایی: سارقان به خانه برد پیت در لس آنجلس نفوذ کرده و اموال وی را غارت کرده و فرار کردند.
@aaazaaad
اجاره ملک به این افراد ممنوع شد
🔹بر اساس دستورالعمل جدید نهادهای انتظامی، اجاره هر نوع ملک به اتباع غیرمجاز از این پس غیرقانونی محسوب میشود.
@aaazaaad
🔹بر اساس دستورالعمل جدید نهادهای انتظامی، اجاره هر نوع ملک به اتباع غیرمجاز از این پس غیرقانونی محسوب میشود.
@aaazaaad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی کسی در پنجاهسالگی میگوید "عاشقتم
با "عاشقتم" بیستسالگی خیلی فرق دارد...
عشق در بیستسالگی
مثل شعلهایست سوزان؛ میسوزاند،
میخواهد کشف کند، تجربه کند.
لذتیست ناشناخته،
پر از هیجان، پر از شور، پر از رویا.
دستهایش را میگیری و به ناشناخته ها پا میگذاری
اما عشق در پنجاهسالگی...
آرام است، عمیق است، بالغ است.
دستت را میگیرد، نه برای هیجان، برای اطمینان.
دوست داشتنیست بدون نقاب؛
نه هوسی نه گریزی از تنهایی.
آغوشیست امن برای فراموشیِ تمام هیاهوی دنیا،
پنجرهایست رو به باغی آرام، پر از عطر شکوفههایی که در انتظار باز شدناند
کنار هم نشستهاید ...
عاشقانهای در دلِ سکوت،
بدون ترس از دست دادن،
با نگاهی پر از معنا،
برای تکرارِ بودن، برای ماندن.
او فنجان چای را میآورد
پر از عطر دارچین و زعفران
دستت را آهسته میگیرد و میگوید:
"طوفانها را پشت سر گذاشتیم ...
اکنون وقتِ آرامش است."
تو لبخند میزنی ...
بینیاز از هر واژهای
چون حالا میدانی:
عشق، واژه نیست ...
عشق، یک نفسِ مشترک است.
بخوابیم ...
@aaazaaad
با "عاشقتم" بیستسالگی خیلی فرق دارد...
عشق در بیستسالگی
مثل شعلهایست سوزان؛ میسوزاند،
میخواهد کشف کند، تجربه کند.
لذتیست ناشناخته،
پر از هیجان، پر از شور، پر از رویا.
دستهایش را میگیری و به ناشناخته ها پا میگذاری
اما عشق در پنجاهسالگی...
آرام است، عمیق است، بالغ است.
دستت را میگیرد، نه برای هیجان، برای اطمینان.
دوست داشتنیست بدون نقاب؛
نه هوسی نه گریزی از تنهایی.
آغوشیست امن برای فراموشیِ تمام هیاهوی دنیا،
پنجرهایست رو به باغی آرام، پر از عطر شکوفههایی که در انتظار باز شدناند
کنار هم نشستهاید ...
عاشقانهای در دلِ سکوت،
بدون ترس از دست دادن،
با نگاهی پر از معنا،
برای تکرارِ بودن، برای ماندن.
او فنجان چای را میآورد
پر از عطر دارچین و زعفران
دستت را آهسته میگیرد و میگوید:
"طوفانها را پشت سر گذاشتیم ...
اکنون وقتِ آرامش است."
تو لبخند میزنی ...
بینیاز از هر واژهای
چون حالا میدانی:
عشق، واژه نیست ...
عشق، یک نفسِ مشترک است.
بخوابیم ...
@aaazaaad