Telegram Web Link
ای شوقِ صبحِ کوچ! کُجا می‌کشانی‌ام؟
کِی روبروی آیـنه‌ها می‌نشانی‌ام؟
 
می‌خواستم وطن شوی و غربتم شدی
چون بادهاست خانه‌به‌دوشی نشانی‌ام

مانند شمع، با نفَسی سرد و سوخته
وقتِ سحر به منزلِ شب می‌رسانی‌ام!

 بر دوشِ این درخت، به‌جز برفْیاد نیست
تا چند سنگ می‌زنی و می‌‌تکانی‌ام؟
 
راندی مرا تو از خودم و سویت آمدم
خواندی مرا به سوی خودت تا برانی‌ام

بی‌تو شدم، سپس تو شدم در حضورِ خویش
حالا دچـــارِ دایره‌ی این‌همانی‌ام

چون بوسه‌ای نهان شده‌ام در دلِ غزل
شاید تو در حجابِ هـِـجاها بخوانی‌ام...

#عبدالحمید_ضیایی
#خویش_تن
 @abdolhamidziaei
2_5357038224977962495.mp3
2.5 MB
🎼 آوای دل‌نشینِ دریا و زخمه‌های پیانو
🔳Finding Calmness
❇️ Naturally Recorring

@abdolhamidziaei
Audio
AudioLab
☀️ دشواری‌های عرفان‌ورزی و عرفان‌پژوهی در روزگار مدرن
(فایل صوتی سخنرانی در فرهنگ‌سرای شفق)
🔳دکتر عبدالحمید ضیایی

🍃 ۱۹ آذر ۱۴۰۲
@abdolhamidziaei
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Audio
❇️ با یاد عزیز فروغ فرخزاد

... امروز روز اول دی ماه است
من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم
نجات‌دهنده در گور خفته‌است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می‌آید...

انگار
آن شعله‌های بنفش که در ذهن پاک پنجره‌ها می‌سوخت
چیزی بجز تصور معصومی از چراغ نبود

در کوچه باد می‌آید
این ابتدای ویرانی‌ست
آن روز هم که دست‌های تو ویران شدند باد می‌آمد

ستاره‌های عزیز
ستاره‌های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان، دروغ وزیدن می‌گیرد
دیگر چگونه می‌شود به سوره‌های رسولان سر شکسته پناه آورد؟

ما مثل مرده‌های هزاران هزار ساله به هم می‌رسیم و آن‌گاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهدکرد

من سردم است
من سردم است و
انگار هیچ‌وقت گرم نخواهم شد

ای یار ای یگانه‌ترین یار
آن شراب مگر چند ساله بود؟...

🍃آدینه‌شب‌های #رادیو‌_پیام
🔳دی ماه ۱۳۸۹
#فروغ_فرخزاد
#عبدالحمید_ضیایی

@abdolhamidziaei
Audio
🌙 موسیقی شبانه
🎼 موسیقی فیلم nomadland
✳️آهنگ‌ساز :

Ludovico Einaudi


@abdolhamidziaei
#از_روزهای_رفته

اولین بار، سال سوم دبیرستان با میگل د. اونامونو، متفکر، شاعر، داستان‌نویس و فيلسوف عجیب و غریب اگزیستانسیالیست اسپانیایی آشنا شدم و بـا خواندن داستان «قدیس مانوئل نیکوکار شهید»، مِهر این کاتب به دلم راه پیدا کرد،
داستان کشیشی که بی‌آن‌که ایمان داشته، یا لااقل به ایمان خود ایمان داشته باشد، به دیگران ایمان می‌آموخت. در این داستان، اونامونو شک را هم‌سفر ایمان می‌دانست و ایــــن عجیب‌ترین کشف تکراري نوجوانـــي مــــن بـــود!

ایلیا! من زندگیهای متوالی داشته‌ام باورت می‌شود؟ اما نه آن‌گونه که هندوها می‌گویند و نه آن‌چنان‌که برخی از عارفان پسامدرن باور دارند! اگر اندکی حوصله کنی برایت از این زیستن‌های مکرر خواهم گفت. بالاخره این واقعه‌ها اتفاق افتاده است دیگر! حالا چه فرقی دارد که در‌‌ جهان بیرونی باشد یا در عوالم ذهنی و درونی؟
یادم می‌آید که یک بار در کالبد قدیس «دن مانوئل»، در این جهان زندگی کردم؛ قدیسی که تمام عمرش در کار و بـارِ ســر و سامان دادن بــه ازدواج‌های شکسته‌بسته، به راه آوردن فرزندان ناخلف، آشتی دادن پــدر و مادر با فرزندان، تسلّی‌بخشی به زندگان آزرده‌خاطر و آرامش‌بخشیدن به بیماران رو به مرگ سپری شد. کشیشی که وقتی آیه‌ی چهل و ششم از باب بیست و هفت انجیل متی را در کلیسا و در جمع مؤمنان مسیحی با گریه می‌خواند و ناله می‌کرد: «ایلوئی ایلوئی لما سبقتنی: پدر، پدر چرا مرا تنها رها کردی؟»، بند دل مؤمنان پاره می‌شد و از سویدای جان می‌گریستند.
اما همین قدیس مانوئل، تمام عمر، زخم عمیق تردید و تناقض درونی را بر شانه‌های خسته‌اش برده بود. قدیسی مردَد که وقتی دعا می‌خواند و به این بند از دعا می‌رسید که؛ «من به رستاخیز بدن‌ها و حیات ابد ایمان دارم»، صدایش رو به آهستگی و خاموشی می‌رفت....

چه می‌گفتم؟ ها! از آن سال به بعد، زندگی من این‌طور گذشت ایلیا: تلاشی عبث در این مسیر که مزه‌ی دیوانگی و عصیان و طرز فکرهای متفاوت را از دست ندهم؛ بارها دربـاب چیزهای مختلف فکرم را عوض کنم و برخلاف همه که ثبات فکری را علامت وقار شخصیتی می‌دانند بی قراری، وطنم باشد و سفر، میهنم!...

#عبدالحمید_ضیایی
#بصیرت‌های_بیهوده( نامه‌هایی به ایلیا)
#هزاره_ققنوس

@abdolhamidziaei
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔳تنهایی عمیق وجودی (موقعیت‌ کافکایی)
✴️ عبدالحمید ضیایی

👇برای دریافت پادکست‌های بیشتر روی لینک زیر کلیک کنید
https://tehranpodcast.ir/abdolhamid_ziaei/


@abdolhamidziaei
در گوشِ من، کسی به‌نجوا
در گوش من
کسی– که نام‌اش یادم نیست–
مبهوتِ بازیِ تماشا می‌گوید:
ذاتِ جهان
فریب و اندوه است!
نه کوه‌ها به‌هم می‌رسند
نه آدم‌ها ..

و رودخانه
گریه‌ی اندوهگینِ کوه‌هایِ بزرگ است.

#عبدالحمید_ضیایی
#در_ازدحام_تنهایان
@abdolhamidziaei
این‌روزها این‌گونه‌ام؛ انبوهِ اندوه
این‌روزها این‌گونه‌ام؛ آوارِ انکار

نومید از این‌دست؛
آورده‌ام بر شانه‌ی تن
روحِ خود را
باورِ مجروح خود را
آواره‌‌ی ادراکِ بُن‌بَست

ای لحظه‌ی تب‌دارِ دیدار!
با من بگو
بعد از همین پایانِ ناچار
چشم‌انتظارِ ما کسی

اصلا کسی هست؟
آن سویِ این دیوارِ دشوار؟...

#عبدالحمید_ضیایی
#در_ازدحام_تنهایان

🔸پی‌نوشت: عکس مربوط است به تابلوی مسیح در بیابان (Christ in the Desert) اثر عجیب ایوان کرمسکوی نقاش روسی.
ببینید چه استیصال و بی‌قراری و اندوهی در چهره‌ی مسیح، نحوه‌ی نشستن ‌ش و احوال ظاهری‌اش موج می‌زند!...
@abdolhamidziaei
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یا رب در این جهان، دلِ بی‌آرزو‌ کجاست؟
@abdolhamidziaei
از دست‌دادن...

سلام ایلیا!
راستش را بخواهی چند‌وقتی است که جهان در نگاهم از آن حالت سادگی و صرافتش درآمده و رازآمیز، مبهم و چندپهلو شده است.
اصلا چرا راه دور بروم؟ جهان واتفاقاتش به کنار!  دیگر دارم مطمئن می‌شوم که حتی احوال، امیال و اهداف خودم هم چندلایه و تودرتو هستند. حالا که دقیق‌تر نگاه می‌کنم، حتی رفتارهای خودم هم تنها یک معنای صریح و روشن ندارند و مدام باید کفش های مکاشفه بپوشم و مثل آلیس، مسافرِ سرزمینِ اسرارآمیزِ تفسیرهای چندلایه و سویه‌های تاریک و روشن رفتارهایم بشوم!

حالا دیگر چند‌وقتی‌ست، مرغِ یقین هم لانه‌اش را خالی کرده و به سمت و سویی نامعلوم کوچیده است؛ 
عجیب‌تر از همه این که این کوچ، دیگر اضطراب و اندوهی در جانم نمی‌آفریند. 
موج‌های ابهام و عدمِ قطعیت که پیش‌تر آزاردهنده بود، حالا سر در آغوش یکدیگر فروبرده و برای خودشان اقیانوسی ظاهراً آرام شکل داده‌اند.
حالا دیگر راحت با عدمِ قطعیت و ابهام روبرو می‌شوم و کنار می‌آیم.
احساس می‌کنم دیگر می‌توانم از پُشتِ پنجره‌های متفاوتی به هستی و هستندگان نگاه کنم، بدون دلهره‌ی از دست دادن! 

حتی همین «از دست دادن» هم این روزها بدل به مصدر، یا بهتر بگویم بدل به فعلی شده‌است که هیچ مفعولی لازم ندارد...

#عبدالحمید_ضیایی
#بصیرتهای_بیهوده
@abdolhamidziaei
❇️ گردوهایی که چیدیم همه پوک‌اند!

پسرک سربه‌هوای دوست‌داشتنی‌ام!
روزهای آخر دی ماه است، همین که برف پشتِ کاج‌ها را خم کند، دیگر عطرِ قدیمیِ بلوط و آواز پرنده، رویای محوی خواهد شد.

شکوفه‌های گیلاس با هراس نگاه می‌کنند به رفتارِ غریبِ باد که مترسک را خم کرده تا در کبودای تهیِ تنش عمیق شود
به رفتار غریب باد می‌نگرند که تنِ درختانِ بی‌میوه را در آب می‌لرزانَد!
نازِ دیروقتِ زمستان است دیگر! او که گیسوانش را در آسیابِ ستم سپید کرده است. او که در قلمرو ایلخانی‌اش، نه آهوی کوهی، خطی معطّر بر سنگ می‌نویسَد و نه قُویِ عاشق، حرفی بر آب...

ایلیا! گردوهایی که چیدیم همه پوک‌اند!
شکوفه‌های فروریخته‌ی گیلاس و زنجره‌های خاموش...
 و شب که همچنان تا هیچ‌وقت، نمی‌خواهد رختِ اندوهش را از تن به‌در آورَد.
شاید باید قبل از آن که تردید مُجابمان کند، چراغ را خاموش کنیم
 آن‌چه نمی‌بینیم احتمالاً زیباتر است! ..

#عبدالحمید_ضیایی
#بصیرتهای_بیهوده
@abdolhamidziaei
🍃پاداش سکوت

ایلیا! گمان نمی‌کنم هیچ حرفی را در جهان بشود پیدا کرد که گفتنش بهتر از نگفتنِ آن باشد.
روشنایِ درون، مُزدِ اشتیاقِ نگفتن است، آرَمیدگیِ روان، پاداشِ سکوت ماست. مراقبه‌هایِ رسیدگان، به روشنی رسیدگان و بیدار‌شُدِگان را گاهی به خاطر بیاور؛ مُراقبه، همان مراقبت و مواظبت است، دربانِ دل و ذهن و زبانِ خود بودن.

سال‌ها پیش، یک روز از بودا در کوچه‌های شلوغ و آلوده‌ی شهر دِهلیِ کهنه شنیدم که آهسته می‌گفت:
«هرچه خواستی بگویی، نخست اندکی بیندیش که آیا این سخن واقعیت دارد؟ آیا این سخن لازم است؟ و آیا این سخن از روی مهر و شفقت است یا نه؟ بعد آن را بر زبانت جاری کن»

حالا پس از سال‌ها یاد حرف بودا افتاده‌ام. دارم در خیابانِ بی‌پایانِ ولیعصر تهران راه می‌روم؛ آسمان سربی و شاخه‌های عریان بالای سرم٬ برگ‌های خشکیده زیر پایم، و در هیچ‌جا صدایی به گوش نمی‌رسد.

از سفرِ درون که برمی‌گردم حیرت‌زده می‌بینم‌که زیر لب مشغولِ زمزمه‌ی این هایکوی ژاپنی بوده‌ام:
«بازویم را بالشِ سَر می‌کنم؛
احساس می‌کنم دلداده‌ی خویشم
زیر ماهِ مه‌آلود... »

#عبدالحمید_ضیایی
#بصیرتهای_بیهوده
@abdolhamidziaei
🍷خاصیتِ آینگی

ایلیا! ایلیا دارم به خداوند فکر می‌کنم. شاید ایمان چیزی شبیه نگریستن در آینه باشد اما نه نگریستنی عادی و عمومی!
همگان در آینه می‌نگرند اما فقط تصویرِ خود را می‌بینند و هرگز آینه را نمی‌بینند! ایمان‌ورزی، احتمالاً دیدارِ همزمانِ خویشتن و آیِنِگیِ آیینه است؛ آن هم دیدارِ آیینه‌ای تُهی از هر اِسم و رَسم. سفری غریب؛ چیزی شبیه رهسپار شدن در ورطه‌ی ناممکن‌هایِ دل‌انگیز

و او دالِّ تهی است، هست از آن روی که هست!
عده‌‌ای آمدند و برای آن دالّ تهی، مدلول تراشیدند؛ از بُت و جبروت و کلمات، تا پدر و پادشاه و پروردگار! وتاریخ پُر است از این  دال‌ّها که آرزواندیشان تراشیدند و پرستیدند و بخاطر آن  با یکدیگر درآویختند وخون‌ها ریختند. برخی که لطیف‌تر بودند، کوشیدند با عبور از مدلول‌ها، خود را به قعرِ دال بیفکنند، خود را با خود لبریز  کنند و أناالحق  و سبحانی مااعظم شأنی بگویند؛ به خودآمدن یا اینهمانیِ خلق و خالق و مخلوق!
حالا این قافله در ادامه‌ی سفر به «نمی‌دانم‌گرایی» رسیده است و عده‌ای می‌گویند دالّ هست، اما نمی‌دانیم مدلولی هم دارد یا نه؟
شاید دالّ، همان تهی باشد و تائو و تمنا و تقلای تهی‌وارگی!

ایلیا! ایلیا! چه نامی می‌توان نهاد بر کاسه‌ای تهی، که رودها درآن آرام گرفته‌اند؟
در سکوتِ همین شبِ دلتنگ، دارم به خدا فکر می‌کنم که غریبه و تنها، از ترسِ مومنانِ بنیادگرا و عقلگرایانِ ستیزه‌جو و بی‌مدارا، و از شرمِ دینداران رسمیِ ریاکار، سال‌هاست که در خطوطِ مرزیِ جان ما، با چراغِ خاموش، گشتِ شبانه می‌زند.
خوشا به حال تنهایان! خوشا به احوالِ غریبان!...

#عبدالحمید_ضیایی
#بصیرتهای_بیهوده
@abdolhamidziaei
☀️عشق، شرکت بیمه نیست!

سلام ایلیا!
نه فقط انسان، بلکه هر موجودی در جهتِ بقای خویشتن اهتمام می‌ورزد. اسپینوزا این سعی را كوناتوس (conatus) یا صیانت نفس می‌نامد و در گزاره‌ی شش، هفت و هشت کتابِ اخلاق( بخش سوم)، آن را نوعی نيروی خودگردانِ ناآگاهِ برخاسته از حکمت يا معرفتِ طبيعی در هر موجود زنده می‌داند که موجبات دوام، بقا، حفظ و تداوم حیات را مهیّا می‌کند.

اما مصیبتِ عُظما اینجاست که عشق، در ذاتِ خود، اصل کوناتوس را نقض و عاشق را دچار مخاطره می‌کند.

عشق، گاردِ دفاعیِ «من» را در برابر «دیگری» می‌گشاید و رخصت می‌دهد که اسبِ تروایِ ویرانی، با سلام و صلوات به خانه‌ی دل و تن راه یابد.

چه کسی گفته که عشق، صیانت و امنیت می‌آورد؟ عشق، نه شرکتِ بیمه است، نه گارانتی دارد و نه بقا را بیشتر از نابودی حرمت می‌نهد. این قصه را هم دیگر هر طفلِ ابجدخوانی می‌داند که تاناتوس(غریزه‌ی مرگ)، بر اروس (غریزه‌ی عشق) مسلط است!

باری شیرینیِ عالم، از شورِ عشق است، اما آیا این فضیلتِ مبارک، آدمی را آسیب‌پذیرتر و جهان را ناامن‌تر نمی‌کند؟

#عبدالحمید_ضیایی
#بصیرتهای_بیهوده
@abdolhamidziaei
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌟#موسیقی_مراقبه

Devi Prayer Craig Pruess & Ananda
🎼 Mother Divine
🔸Heaven on Earth Music, under exclusive license to
Composer: Craig Pruess

@abdolhamidziaei
Gerye Kon ~ Music-Fa.Com
Homayoun Shajaryan ~ Music-Fa.Com
🎼 با من امشب زیر باران گریه کن
✳️همایون شجریان

یا از اول دل به رؤیایی نبند
یا بر این رویای ویران گریه کن!
عشق، سلطان است و باقی بنده‌ایم ...

@abdolhamidziaei
2025/07/08 08:02:29
Back to Top
HTML Embed Code: