❇️❇️
دوستان علاقمند
برای تهیه مجموعهای منظم و مدون از فایلهای صوتی برخی از درسگفتارهای ارائه شده من در سالیان اخیر، میتوانند به آیدی زیر در تلگرام پیام دهند:
🆔 @aghlemast
#عبدالحمید_ضیایی
#درسگفتار
#فایل_صوتی
#فلسفه_غرب
#عرفان_تطبیقی
#حافظ_شناسی
#شرح_مقالات_شمس
دوستان علاقمند
برای تهیه مجموعهای منظم و مدون از فایلهای صوتی برخی از درسگفتارهای ارائه شده من در سالیان اخیر، میتوانند به آیدی زیر در تلگرام پیام دهند:
🆔 @aghlemast
#عبدالحمید_ضیایی
#درسگفتار
#فایل_صوتی
#فلسفه_غرب
#عرفان_تطبیقی
#حافظ_شناسی
#شرح_مقالات_شمس
Tar Parvaz Eshgh Bayat Esfahan
Mohammadreza Lotfi
🍷موسیقی خوب بشنویم
🎼نغمهی دلکوکِ تار
❇️استاد محمدرضا لطفی
این گِرانزَخمهایست؛ نتوانیم
رقص بر پردهی گِران کردن!
یک دو ابریشَمَک فروتر گیر
تا توانیم فهم آن کردن...
#مولانا
@abdolhamidziaei
🎼نغمهی دلکوکِ تار
❇️استاد محمدرضا لطفی
این گِرانزَخمهایست؛ نتوانیم
رقص بر پردهی گِران کردن!
یک دو ابریشَمَک فروتر گیر
تا توانیم فهم آن کردن...
#مولانا
@abdolhamidziaei
☀️ طریقت تُهیشدن
آشنایی با آموزههای تائویی و بودایی در شعر سپهری
به اطلاع دوستان عزیز و علاقمندان ادبیات معاصر میرساند که
ترم دوم آشنایی با شعر و اندیشه سهراب سپهری امشب(سهشنبه۲۳ اردیبهشت۱۴۰۴) آغاز و برگزار خواهد شد
جهت ثبت نام و اطلاع از شرایط ورود به کلاس میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید:
https://amozegara.com/product/andishesohrab2/
#موسسه_آموزگارا
#سهراب_سپهری
#عبدالحمید_ضیایی
#طریقت_تهیشُدن
#ذن_بودیسم
آشنایی با آموزههای تائویی و بودایی در شعر سپهری
به اطلاع دوستان عزیز و علاقمندان ادبیات معاصر میرساند که
ترم دوم آشنایی با شعر و اندیشه سهراب سپهری امشب(سهشنبه۲۳ اردیبهشت۱۴۰۴) آغاز و برگزار خواهد شد
جهت ثبت نام و اطلاع از شرایط ورود به کلاس میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید:
https://amozegara.com/product/andishesohrab2/
#موسسه_آموزگارا
#سهراب_سپهری
#عبدالحمید_ضیایی
#طریقت_تهیشُدن
#ذن_بودیسم
🔳سفر آدمی از فروید به یونگ
فروید از توهم بیزار بود. به نظرش آدم عاقل و بالغ نباید توهم داشته باشد. تنها چیزی که در این دنیا ارزش دارد، این است که آدم دنبال حقیقت باشد و سعی کند در پرتو حقیقت زندگی کند، و چون اعتقادی به خدا و زندگی پس از مرگ هم نداشت، آدم بدبینی شده بود. رواقی شده بود. معتقد بود وضع بشر فاجعه است.
ولی یونگ، برعکس. معتقد بود مهمترین چیز برای بشر این است که از زندگی لذت ببرد. شادمانی و تندرستی و خشنودی. بنابراین فروید در مواجهه با اعتقادات دینی یا هر قسم اعتقادات دیگری از این قبیل، اولین سؤالش این بود که: اینها حقیقت دارد؟ چون اگر حقیقت ندارد، باید بیندازمشان دور،. ولی یونگ میپرسید: آیا اینها کیفیت زندگی مرا بهتر میکند؟ باعث میشود عملکرد انسانی بهتری داشته باشم؟ با دنیای اطراف خودم سازگاری بیشتری داشته باشم؟ از ترس و دلهره و اضطراب نجات پیدا کنم؟ اگر جواب مثبت است، پس بهتر است اینها را داشته باشم.
حالا عقیده من این است: بیشتر آدمها در جوانی فرویدی هستند. ولی بعد که پا به سن میگذارند، یونگی میشوند.
□ برایان مگی | مواجهه با مرگ | ترجمۀ مجتبی عبداللهنژاد | نشرنو.
@abdolhamidziaei
فروید از توهم بیزار بود. به نظرش آدم عاقل و بالغ نباید توهم داشته باشد. تنها چیزی که در این دنیا ارزش دارد، این است که آدم دنبال حقیقت باشد و سعی کند در پرتو حقیقت زندگی کند، و چون اعتقادی به خدا و زندگی پس از مرگ هم نداشت، آدم بدبینی شده بود. رواقی شده بود. معتقد بود وضع بشر فاجعه است.
ولی یونگ، برعکس. معتقد بود مهمترین چیز برای بشر این است که از زندگی لذت ببرد. شادمانی و تندرستی و خشنودی. بنابراین فروید در مواجهه با اعتقادات دینی یا هر قسم اعتقادات دیگری از این قبیل، اولین سؤالش این بود که: اینها حقیقت دارد؟ چون اگر حقیقت ندارد، باید بیندازمشان دور،. ولی یونگ میپرسید: آیا اینها کیفیت زندگی مرا بهتر میکند؟ باعث میشود عملکرد انسانی بهتری داشته باشم؟ با دنیای اطراف خودم سازگاری بیشتری داشته باشم؟ از ترس و دلهره و اضطراب نجات پیدا کنم؟ اگر جواب مثبت است، پس بهتر است اینها را داشته باشم.
حالا عقیده من این است: بیشتر آدمها در جوانی فرویدی هستند. ولی بعد که پا به سن میگذارند، یونگی میشوند.
□ برایان مگی | مواجهه با مرگ | ترجمۀ مجتبی عبداللهنژاد | نشرنو.
@abdolhamidziaei
#وقت_غزل
از آنهمه هیجانِ سفر در آیینه
به جای مانده کمی بال و پر در آیینه!
به جستجوی تو، هربار میرسم به خودم
کجاست خانهی این دَربهدَر در آیینه؟
به آسمان مَنِگر! ما سه تَن، سه تنهاییم
مسیح و مریم و شاید پدر در آیینه
نشست برف و...، دریغا چه دیر فهمیدم؛
غروب، سر زده بود از سَحَر در آیینه!
نشستهام وسطِ عقل و عشق و میخندم
به گفتگویِ عجیبِ دو کَر در آیینه
چهارسویِ جهان، پُر شد از نبودنِ من
نمیرسم به تو هرگز، مگر در آیینه...
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
از آنهمه هیجانِ سفر در آیینه
به جای مانده کمی بال و پر در آیینه!
به جستجوی تو، هربار میرسم به خودم
کجاست خانهی این دَربهدَر در آیینه؟
به آسمان مَنِگر! ما سه تَن، سه تنهاییم
مسیح و مریم و شاید پدر در آیینه
نشست برف و...، دریغا چه دیر فهمیدم؛
غروب، سر زده بود از سَحَر در آیینه!
نشستهام وسطِ عقل و عشق و میخندم
به گفتگویِ عجیبِ دو کَر در آیینه
چهارسویِ جهان، پُر شد از نبودنِ من
نمیرسم به تو هرگز، مگر در آیینه...
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
🍷دمی با شمس تبریزی
تو با خود خیالی کردی
و از خیالِ خود میرنجی:
از خیالی، خیالی دیگر زایید
و به آن یار شد
و باز دیگری و دیگری
سه بار بگو:
«ای خیال، برو!»
اگر نرود، تو برو! ...
#مقالات_شمس
@abdolhamidziaei
تو با خود خیالی کردی
و از خیالِ خود میرنجی:
از خیالی، خیالی دیگر زایید
و به آن یار شد
و باز دیگری و دیگری
سه بار بگو:
«ای خیال، برو!»
اگر نرود، تو برو! ...
#مقالات_شمس
@abdolhamidziaei
❇️ نگاهی دیگر به شگفتیهای زبانی و معنایی تذکرهالاولیاء عطار نیشابوری
دوستان گرامی و علاقمندان برای ثبتنام در ترم دوم این دورهی آنلاین با آیدی زیر در ارتباط باشند:
@monadsupport
https://www.tg-me.com/monadsupport
دوستان گرامی و علاقمندان برای ثبتنام در ترم دوم این دورهی آنلاین با آیدی زیر در ارتباط باشند:
@monadsupport
https://www.tg-me.com/monadsupport
❇️ سقراط در نازیآباد
شاید حقیقت گوریست بیمُرده، یا مُردهای بیگور، یا دلقکی دیلاق با دماغِ پینوکیو که فرسودهی اضطرابِ وجود، به جستجوی نافهی اسرار، قریه به قریه و شهر به شهر میرود و چانه میزند تا مبادا کسی بگوید:
- حقیقت، حقیقی نیست و صدق، همان تصدیقِ بزرگان و بازرگانان است!
شاید حقیقت، قدم زدن در همین بازار آزاد حقایق است و مبهوت بِرندها و بَرندهها شدن، و تماشای اینهمه دلبریِ آدمها برای صید مشتری!
چه بیهودگی غمناکی!
جنگاورانی روزمُزدیم انگار، که در خط مقدم میهنی بیگانه میجنگیم و نگران که مبادا کسی بپرسد: خودتان، وطنِ خودتان کجاست؟
تو میگویی:
- درختان لیمو شکوفه دادهاند!
و من میاندیشم که کاشایکاش، جز امیدِ بیجهت، در این جهانِ بیمدد چارهای دیگر میداشتیم! و میپرسم:
- به نظر تو حقیقتِ درخت، آن است که بر نجار در چوبِ دارِ اعدامیان و تختهی تابوت مردگان و تاب و گهوارهی کودکان آشکار میشود؟ یا هرچه یک زیستشناس، در بُن و بنیاد مولکولها و سلولها و آرایش اتمی ریشه و تنه و میوهی آن میبیند، یا این که حقیقت، همانا لذت یک شاعر از تماشای رقص برگها و خنکای سبز درخت است؟
با خنده میگویی:
- درخت، درخت است دیگر!
آخر چه فرقی میکند که حقیقت، حقیقی است یا اعتباری؟ و آیا حقیقتی در پسِ پُشتِ این شاخهها و شکوفهها و ریشهها وجود دارد یا نه؟
ای دل چو حقیقتِ جهان هست مَجاز
چندین چه بَری خواری ازین رنجِ دراز؟
آهسته با تردید میگویم:
- شاید حق با تو باشد. اصلاً به ما چه که تئوری واقعی حقیقت، تطابق است یا توافق یا انسجام یا کارآمدی؟ و مگر هر آشکارگی، همزمان نوعی از پنهانشُدگی نیست؟
هِی شادیفروشِ مذهب فراموشی!
ما اتفاق افتادهایم در گذرندگی اشیا و در حقیقتهایی که تا ابد میل به گذشته شدن دارند و زخمهای ما خستهاند از گریستن...
پیش از آنکه عطرِ محوِ زندگی، چون غباری در هوا گم شود، بگو: کلاغی کو تا ما را بیاموزَاند که چگونه و کجا جنازهی اندوه را به خاک بسپاریم؟
🔳#کابارهی_عدم
(سی روایت از تردید، طرب و تنهاییِ خیام نیشابوری)
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
شاید حقیقت گوریست بیمُرده، یا مُردهای بیگور، یا دلقکی دیلاق با دماغِ پینوکیو که فرسودهی اضطرابِ وجود، به جستجوی نافهی اسرار، قریه به قریه و شهر به شهر میرود و چانه میزند تا مبادا کسی بگوید:
- حقیقت، حقیقی نیست و صدق، همان تصدیقِ بزرگان و بازرگانان است!
شاید حقیقت، قدم زدن در همین بازار آزاد حقایق است و مبهوت بِرندها و بَرندهها شدن، و تماشای اینهمه دلبریِ آدمها برای صید مشتری!
چه بیهودگی غمناکی!
جنگاورانی روزمُزدیم انگار، که در خط مقدم میهنی بیگانه میجنگیم و نگران که مبادا کسی بپرسد: خودتان، وطنِ خودتان کجاست؟
تو میگویی:
- درختان لیمو شکوفه دادهاند!
و من میاندیشم که کاشایکاش، جز امیدِ بیجهت، در این جهانِ بیمدد چارهای دیگر میداشتیم! و میپرسم:
- به نظر تو حقیقتِ درخت، آن است که بر نجار در چوبِ دارِ اعدامیان و تختهی تابوت مردگان و تاب و گهوارهی کودکان آشکار میشود؟ یا هرچه یک زیستشناس، در بُن و بنیاد مولکولها و سلولها و آرایش اتمی ریشه و تنه و میوهی آن میبیند، یا این که حقیقت، همانا لذت یک شاعر از تماشای رقص برگها و خنکای سبز درخت است؟
با خنده میگویی:
- درخت، درخت است دیگر!
آخر چه فرقی میکند که حقیقت، حقیقی است یا اعتباری؟ و آیا حقیقتی در پسِ پُشتِ این شاخهها و شکوفهها و ریشهها وجود دارد یا نه؟
ای دل چو حقیقتِ جهان هست مَجاز
چندین چه بَری خواری ازین رنجِ دراز؟
آهسته با تردید میگویم:
- شاید حق با تو باشد. اصلاً به ما چه که تئوری واقعی حقیقت، تطابق است یا توافق یا انسجام یا کارآمدی؟ و مگر هر آشکارگی، همزمان نوعی از پنهانشُدگی نیست؟
هِی شادیفروشِ مذهب فراموشی!
ما اتفاق افتادهایم در گذرندگی اشیا و در حقیقتهایی که تا ابد میل به گذشته شدن دارند و زخمهای ما خستهاند از گریستن...
پیش از آنکه عطرِ محوِ زندگی، چون غباری در هوا گم شود، بگو: کلاغی کو تا ما را بیاموزَاند که چگونه و کجا جنازهی اندوه را به خاک بسپاریم؟
🔳#کابارهی_عدم
(سی روایت از تردید، طرب و تنهاییِ خیام نیشابوری)
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☀️☀️
ترم دوم درس گفتار آنلاین شرح تمهیدات
( آشنایی با ایدههای دگراندیشانهی
عارف مقتول ایرانی؛ عینالقضات همدانی)
مدرس دکتر عبدالحمید ضیایی
دوشنبهها ساعت ۲۰ الی ۲۱:۳۰
❇️موسسه فرهنگی سروش مولانا
علاقمندان جهت ثبتنام و اطلاع از شرایط دوره، به آیدی و شماره تماس زیر مراجعه کنند
@Sorooshemowlana
تلفن تماس :
۰۹۱۹۹۰۲۰۹۸۴
🍃🍃🍃🍃🍃
ترم دوم درس گفتار آنلاین شرح تمهیدات
( آشنایی با ایدههای دگراندیشانهی
عارف مقتول ایرانی؛ عینالقضات همدانی)
مدرس دکتر عبدالحمید ضیایی
دوشنبهها ساعت ۲۰ الی ۲۱:۳۰
❇️موسسه فرهنگی سروش مولانا
علاقمندان جهت ثبتنام و اطلاع از شرایط دوره، به آیدی و شماره تماس زیر مراجعه کنند
@Sorooshemowlana
تلفن تماس :
۰۹۱۹۹۰۲۰۹۸۴
🍃🍃🍃🍃🍃
از فردا دومین دورهی از کارگاه آنلاین «عطارخوانی» آن با دکتر عبدالحمید ضیایی آغاز میشود.
در این کارگاه، کتاب «تذکرةالاولیاء» را به اتفاق میخوانیم و به این سؤال پاسخ میدهیم که:
«آیا داستانهای عجیب تذکرةالاولیاء واقعیت تاریخی دارد، یا صرفاً آرزواندیشیهای صوفیان گرسنه است؟
آیا راه سومی برای انس و آشنایی با این کتاب ارزشمند وجود ندارد؟».
عطارخوانی روزهای یکشنبه در ۷ جلسهی یک و نیمساعته برگزار میشود. ۲ ظرفیت خالی باقی مانده است.
برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبتنام، با آیدی
@monadsupport
در ارتباط باشید.
@monadchannel
در این کارگاه، کتاب «تذکرةالاولیاء» را به اتفاق میخوانیم و به این سؤال پاسخ میدهیم که:
«آیا داستانهای عجیب تذکرةالاولیاء واقعیت تاریخی دارد، یا صرفاً آرزواندیشیهای صوفیان گرسنه است؟
آیا راه سومی برای انس و آشنایی با این کتاب ارزشمند وجود ندارد؟».
عطارخوانی روزهای یکشنبه در ۷ جلسهی یک و نیمساعته برگزار میشود. ۲ ظرفیت خالی باقی مانده است.
برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبتنام، با آیدی
@monadsupport
در ارتباط باشید.
@monadchannel
🍃 از خویش رفتن...
در عُرفِ عرفان، مرگ، صرفاً به پدیدهی ایستِ قلبی یا فروپاشیِ عملیات حیاتِ مغزی اطلاق نمیشود و در حقیقت ناظر به فرایندِ طولانیِ مُردن است پیش از مرگ؛ آن هم سلسلهمرگهای متوالیِ ارادی!
مثلاً موتِ اصفر( مرگِ زرد)، به خاموشیِ خودخواسته میگویند که به موجبِ آن، رهرو از قیل و قال خلق و رسومِ متعارف فاصله میگیرد.
موت ابیض (مرگ سپید)، عبارت از گرسنگی است و موت اخضر (مرگ سبز)، تن دادن به پوشیدن جامههای مندرس (که بر اثر آن نهال خُردِ رهایی از ارزشداوری دیگران، در باغ وجودِ سالک سبز میشود).
موت احمر (مرگ سرخ)، نیز ناظر به کُشتنِ آز است و فرونشاندن شعلهی آرزوی دراز.
امّا و هزار امّا، یکی از دردناکترین مرگها در این مسیر که آهسته و تدریجی نیز اتفاق میافتد، موت اَسوَد(مرگ سیاه) است که با تحمل اذیت و آزار خلایق توأم بوده و در عینحال دَم برنیاوردن!
زخم خوردن و خاموش ماندن و خنده بر لب داشتن و به قول حافظ شیرازی:
با دلِ خونین، لبِ خندان بیاور همچو جام
نی گَرَت زخمیرسد آیی چو چنگ اندر خروش!
باید در این گردنهی پُر سنگلاخِ صعب، چنان برقصیم که قدحِ لبالبِ خونِ دل، از دستمان به خاک نلغزد.
بر لبِ بحرِ فنا، منتظریم ای ساقی!
فرصتی دان که ز لب تا به دهان اینهمه نیست...
و البته عارفانی چون مولانا، گنجِ شایگان و روحنوازی را برای دل و جان سالک، در قبال تحمّلِ این رنجِ مُردن از خویش احتمال دادهاند:
این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنجِ زر آمد نهان
خلق را با تو چنین بدخو کنند
تا تو را، ناچار، روی آنسو کنند
یکی از میوههای مبارک این درخت، حلاوتِ تنهایی است و چه مرگ غریب و دلانگیزیست تنهایی!
دلات را میبَرَد این مرگ، و تو دلمیبُری از آفرین و نفرین( بخوانید فالوو و آنفالوو) خلق، و درمییابی که ستایش و سرزنشِ آنان هیچ توفیری ندارد و همه بادِ هواست...
حالا بعد از این سلسلهمرگهای متوالی، تو از سُلالهی دو بارزادگان خواهی بود؛ ایستاده در نیستی!
دیگر از خود به دیگران نمیگریزی، به دیگری، با حفظ ِ فاصله شفقت میورزی و رقصان و شاکر، شکیبا و شادمان بدون ذرهای پژمُردگی یا مَلال، کلماتِ مسیح پسر مریم(این کلمهی زخمیِ خداوند) را آهسته زیر لب زمزمه میکنی:
- خوشا به احوالِ غریبان و گُمنامان!
#عبدالحمید_ضیایی
#کتاب_اعترافات
@abdolhamidziaei
در عُرفِ عرفان، مرگ، صرفاً به پدیدهی ایستِ قلبی یا فروپاشیِ عملیات حیاتِ مغزی اطلاق نمیشود و در حقیقت ناظر به فرایندِ طولانیِ مُردن است پیش از مرگ؛ آن هم سلسلهمرگهای متوالیِ ارادی!
مثلاً موتِ اصفر( مرگِ زرد)، به خاموشیِ خودخواسته میگویند که به موجبِ آن، رهرو از قیل و قال خلق و رسومِ متعارف فاصله میگیرد.
موت ابیض (مرگ سپید)، عبارت از گرسنگی است و موت اخضر (مرگ سبز)، تن دادن به پوشیدن جامههای مندرس (که بر اثر آن نهال خُردِ رهایی از ارزشداوری دیگران، در باغ وجودِ سالک سبز میشود).
موت احمر (مرگ سرخ)، نیز ناظر به کُشتنِ آز است و فرونشاندن شعلهی آرزوی دراز.
امّا و هزار امّا، یکی از دردناکترین مرگها در این مسیر که آهسته و تدریجی نیز اتفاق میافتد، موت اَسوَد(مرگ سیاه) است که با تحمل اذیت و آزار خلایق توأم بوده و در عینحال دَم برنیاوردن!
زخم خوردن و خاموش ماندن و خنده بر لب داشتن و به قول حافظ شیرازی:
با دلِ خونین، لبِ خندان بیاور همچو جام
نی گَرَت زخمیرسد آیی چو چنگ اندر خروش!
باید در این گردنهی پُر سنگلاخِ صعب، چنان برقصیم که قدحِ لبالبِ خونِ دل، از دستمان به خاک نلغزد.
بر لبِ بحرِ فنا، منتظریم ای ساقی!
فرصتی دان که ز لب تا به دهان اینهمه نیست...
و البته عارفانی چون مولانا، گنجِ شایگان و روحنوازی را برای دل و جان سالک، در قبال تحمّلِ این رنجِ مُردن از خویش احتمال دادهاند:
این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنجِ زر آمد نهان
خلق را با تو چنین بدخو کنند
تا تو را، ناچار، روی آنسو کنند
یکی از میوههای مبارک این درخت، حلاوتِ تنهایی است و چه مرگ غریب و دلانگیزیست تنهایی!
دلات را میبَرَد این مرگ، و تو دلمیبُری از آفرین و نفرین( بخوانید فالوو و آنفالوو) خلق، و درمییابی که ستایش و سرزنشِ آنان هیچ توفیری ندارد و همه بادِ هواست...
حالا بعد از این سلسلهمرگهای متوالی، تو از سُلالهی دو بارزادگان خواهی بود؛ ایستاده در نیستی!
دیگر از خود به دیگران نمیگریزی، به دیگری، با حفظ ِ فاصله شفقت میورزی و رقصان و شاکر، شکیبا و شادمان بدون ذرهای پژمُردگی یا مَلال، کلماتِ مسیح پسر مریم(این کلمهی زخمیِ خداوند) را آهسته زیر لب زمزمه میکنی:
- خوشا به احوالِ غریبان و گُمنامان!
#عبدالحمید_ضیایی
#کتاب_اعترافات
@abdolhamidziaei
Audio
🔊فایل صوتی شرح هشت کتاب سهراب سپهری
☀️دکتر عبدالحمید ضیایی
🔳ترم دوم، جلسه سوم
(پرهیز از فلسفهورزی و فقهخوانی زیر درخت توت و نارون)
سهشنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۴
🔳موسسه آموزگارا
☀️دکتر عبدالحمید ضیایی
🔳ترم دوم، جلسه سوم
(پرهیز از فلسفهورزی و فقهخوانی زیر درخت توت و نارون)
سهشنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۴
🔳موسسه آموزگارا
🔳رازی به نام «معنای زندگی»
شما ای فرزانگان و دانایان!
از کدام معنای زندگی سخن میگویید؟
آیا کسی از شما هست که بداند چرا هست؟ به جای اینکه وجود نداشته باشد؟
و چرا اکنون و اینطور و اینجاست به جای اینکه زمانی دیگر در جای دیگر و به شکلی دیگر باشد؟
آیا کسی از شما هست که بداند ما بر عرشهی آرام این کشتی کهنسال گمشده در طوفانها و اقیانوسهای نامتناهی، به چهکار مهمی اهتمام ورزیدهایم؟
میدانم که پرسش از معنای زندگی پرسشی مناقشهآمیز است که شاید از ذهنهای بیکار زاده شود و آدمهای مهمیکه مشغول به کاری (خواه کارِ دل و خواه کار گِل) باشند، احتمالاً هیچگاه فرصت و فراغتی برای چنین پرسشهایی ندارند چرا که همین دلسپردگی یا سرسپردگی به یاری یا کاری معنای زندگی آنهاست.
اما در نقطه مقابل، به قول ویلیام جیمز، جانهای ناخوش و بیمار و بیقراری هم پیدا میشوند که نه معنایی در زندگی کشف کردهاند و نه معناهای اختراعی و جعلشده (مانندِ عبور از زندگی زیباشناختی به زندگی اخلاقی و حرمتنهادن به قهرمانیهای پنهان روزمره، نوعدوستی، فداکاری برای آرمان، خلاقیت، شکفتنِ از درون بسان گل سرخ، لذتگرایی اپیکوری، از خویش برگذشتن و تغییر استعارهی زندگی و...) چنگی به دلشان میزند و به تعبیر شوپنهاور، از اینکه آونگوار میان میل و ملال در نوسان باشند ملولند و این ملال آنان نه ملال موقعیتی، بلکه ملال وجودی ابدی است! و مگر میل برآمده همان ملال نیست؟
شما که افلاطون و جالینوساید
به من بگویید برای کسی که دلش در سالن سینمای هستی، با کرشمهها و عشوههایی چون سکس، سرعت، سرگرمی و خشونت ربوده نشود، جز این که این بینوا بهجای انکار ملال، آن را به رسمیت بشناسد، چه نسخه دیگری تجویز میکنید؟
میپرسید: مگر تو خودت کیستی؟
من مُشتی گرد و غبارم، که سنگینیِ دنیا را بر شانههای خود احساس میکنم...
انتظار زیادی ندارم جز اینکه شاید اگر شما هم از بیان کلیات ابوالبقاء و انشاهای تکراری خسته شده باشید با من برای چند لحظه هم که شده در بُهتِ این سرگردانی شریک خواهید شد!
🔳#کابارهی_عدم
(سی روایت از تردید، طرب و تنهاییِ خیام نیشابوری)
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
شما ای فرزانگان و دانایان!
از کدام معنای زندگی سخن میگویید؟
آیا کسی از شما هست که بداند چرا هست؟ به جای اینکه وجود نداشته باشد؟
و چرا اکنون و اینطور و اینجاست به جای اینکه زمانی دیگر در جای دیگر و به شکلی دیگر باشد؟
آیا کسی از شما هست که بداند ما بر عرشهی آرام این کشتی کهنسال گمشده در طوفانها و اقیانوسهای نامتناهی، به چهکار مهمی اهتمام ورزیدهایم؟
میدانم که پرسش از معنای زندگی پرسشی مناقشهآمیز است که شاید از ذهنهای بیکار زاده شود و آدمهای مهمیکه مشغول به کاری (خواه کارِ دل و خواه کار گِل) باشند، احتمالاً هیچگاه فرصت و فراغتی برای چنین پرسشهایی ندارند چرا که همین دلسپردگی یا سرسپردگی به یاری یا کاری معنای زندگی آنهاست.
اما در نقطه مقابل، به قول ویلیام جیمز، جانهای ناخوش و بیمار و بیقراری هم پیدا میشوند که نه معنایی در زندگی کشف کردهاند و نه معناهای اختراعی و جعلشده (مانندِ عبور از زندگی زیباشناختی به زندگی اخلاقی و حرمتنهادن به قهرمانیهای پنهان روزمره، نوعدوستی، فداکاری برای آرمان، خلاقیت، شکفتنِ از درون بسان گل سرخ، لذتگرایی اپیکوری، از خویش برگذشتن و تغییر استعارهی زندگی و...) چنگی به دلشان میزند و به تعبیر شوپنهاور، از اینکه آونگوار میان میل و ملال در نوسان باشند ملولند و این ملال آنان نه ملال موقعیتی، بلکه ملال وجودی ابدی است! و مگر میل برآمده همان ملال نیست؟
شما که افلاطون و جالینوساید
به من بگویید برای کسی که دلش در سالن سینمای هستی، با کرشمهها و عشوههایی چون سکس، سرعت، سرگرمی و خشونت ربوده نشود، جز این که این بینوا بهجای انکار ملال، آن را به رسمیت بشناسد، چه نسخه دیگری تجویز میکنید؟
میپرسید: مگر تو خودت کیستی؟
من مُشتی گرد و غبارم، که سنگینیِ دنیا را بر شانههای خود احساس میکنم...
انتظار زیادی ندارم جز اینکه شاید اگر شما هم از بیان کلیات ابوالبقاء و انشاهای تکراری خسته شده باشید با من برای چند لحظه هم که شده در بُهتِ این سرگردانی شریک خواهید شد!
🔳#کابارهی_عدم
(سی روایت از تردید، طرب و تنهاییِ خیام نیشابوری)
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍃🍃
🍷دمی میان دو عدم
آیا کسی از شما هست که بداند ما بر عرشهی آرام این کشتیِ کُهنسالِ گمشده در اقیانوسهای نامتناهی، به چه کار مهمی اهتمام داریم؟
🔳#کابارهی_عدم
(سی روایت از تردید، طرب و تنهاییِ خیام نیشابوری)
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
🔺صحنهای درخشان از فیلم اسب تورین به کارگردانی بِلا تار
🍷دمی میان دو عدم
آیا کسی از شما هست که بداند ما بر عرشهی آرام این کشتیِ کُهنسالِ گمشده در اقیانوسهای نامتناهی، به چه کار مهمی اهتمام داریم؟
🔳#کابارهی_عدم
(سی روایت از تردید، طرب و تنهاییِ خیام نیشابوری)
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
🔺صحنهای درخشان از فیلم اسب تورین به کارگردانی بِلا تار
#غزل_بخوانیم
زیر سقفِ آسمان، چیزی عجیب و تازه نیست
زندگی، انگار جز باجِ سرِ دروازه نیست
نه به کف جامی، نه شوقِ توبهای دارم، دریغ!
رزقِ من از مسجد و میخانه جُز خمیازه نیست
مُصحفی سیپاره و باطل بهجا مانْد از فراق
این کتاب کهنه را جز تفرقه شیرازه نیست!
کشتیِ بیلنگرم؛ پوسیده در ساحل، ولی
هیچ موجی با نهنگِ مُرده یکاندازه نیست!
خستهام از کالبدگَردانی و تَنگشتگی
در سرم دیگر هوایِ زادمرگی تازه نیست
رودِ شب در گوشِ گنجشکِ سحرآهسته گفت:
خوشتر از خاموشی و آوارگی، آوازه نیست...
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
زیر سقفِ آسمان، چیزی عجیب و تازه نیست
زندگی، انگار جز باجِ سرِ دروازه نیست
نه به کف جامی، نه شوقِ توبهای دارم، دریغ!
رزقِ من از مسجد و میخانه جُز خمیازه نیست
مُصحفی سیپاره و باطل بهجا مانْد از فراق
این کتاب کهنه را جز تفرقه شیرازه نیست!
کشتیِ بیلنگرم؛ پوسیده در ساحل، ولی
هیچ موجی با نهنگِ مُرده یکاندازه نیست!
خستهام از کالبدگَردانی و تَنگشتگی
در سرم دیگر هوایِ زادمرگی تازه نیست
رودِ شب در گوشِ گنجشکِ سحرآهسته گفت:
خوشتر از خاموشی و آوارگی، آوازه نیست...
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
To Ra Doost Daram [RitmAhang.com]
Farhad Mehrad [RitmAhang.com]
🖤🤍❤️ جاوید ایران
ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم
تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم!
شعر: مهدی اخوانثالث
و صدای: فرهاد مهراد
@abdolhamidziaei
ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم
تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم!
شعر: مهدی اخوانثالث
و صدای: فرهاد مهراد
@abdolhamidziaei
Audio
به غیر از عشق، آوازِ دُهُل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم
🎼یک عاشقانهی آرام
برای روزهای دشوار...
🔳And I Love You So
🔺Perry Como
@abdolhamidziaei
هر آوازی که در عالم شنیدم
🎼یک عاشقانهی آرام
برای روزهای دشوار...
🔳And I Love You So
🔺Perry Como
@abdolhamidziaei