Forwarded from غَزّة مع العِزّة🤍🇵🇸
عمر همسرش ام کلثوم دختر علی را با لقب "ای دختر گرامیترینها" صدا میزد. او به همسرش و خانوادهاش احترام میگذاشت...
شبی عمر بن خطاب رضیاللهعنه، در حال گشتزنی در اطراف مدینه بود تا از احوال مردم باخبر شود. چادری دید که پیش از آن ندیده بود. به سوی آن رفت تا از حال آن باخبر شود.
از داخل چادر نالهای شنید و نگرانیاش بیشتر شد. صدایی بلند زد و مردی از چادر بیرون آمد.
پرسید: تو کیستی؟
مرد گفت: مردی هستم از یکی از روستاهای بادیهنشین. نیاز ما را به اینجا کشانده، با خانوادهام آمدهام تا از عمر کمک بگیریم. شنیدهایم که عمر به مردم کمک میکند و به حال رعیت رسیدگی مینماید.
عمر پرسید: این ناله چیست؟
مرد گفت: همسرم از درد زایمان رنج میبرد.
عمر گفت: آیا کسی هست که به زایمان او رسیدگی کند؟
مرد گفت: نه، فقط من و او هستیم.
عمر پرسید: آیا چیزی برای خوردن دارید؟
مرد گفت: نه.
عمر گفت: صبر کن، من برایت غذا و کسی که به همسرت رسیدگی کند خواهم آورد.
عمر به خانهاش رفت. همسرش، ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب رضیالله عنهما، در خانه بود.
عمر او را صدا زد و گفت: ای دختر گرامیترینها، آیا مایلی در کار خیری که خدا برایت فرستاده شرکت کنی؟
ام کلثوم گفت: چه کاری؟
عمر گفت: زنی فقیر و درمانده در حاشیه شهر از درد زایمان رنج میبرد.
ام کلثوم گفت: آیا میخواهی خودم به او رسیدگی کنم؟
عمر گفت: برخیز و آنچه برای زایمان نیاز است فراهم کن.
عمر نیز غذا و وسایل پختوپز را برداشت و بر سر خود گذاشت و با هم راهی شدند.💞
به چادر رسیدند. ام کلثوم وارد چادر شد تا به زایمان رسیدگی کند. عمر نیز بیرون با آن مرد نشست و برایشان غذا آماده میکرد و به آتش میدمید تا حدی که دود در ریشش نفوذ کرد.
ام کلثوم از داخل چادر صدا زد:
ای امیرالمؤمنین! به مرد بگو که خداوند به او فرزندی عطا کرده و همسرش در سلامت است.🌼
مرد با شنیدن "ای امیرالمؤمنین" شگفتزده عقب رفت؛ او نمیدانست که این مرد، عمر بن خطاب است!
عمر خندید و گفت: نزدیکتر بیا، بله من عمر بن خطاب هستم و زنی که همسرت را زایمان کرد، ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب است.
مرد از شدت شوق و شگفتی گریه کرد و گفت: آیا اهل بیت پیامبر همسرم را زایمان میکنند؟ و امیرالمؤمنین برای من و همسرم غذا میپزد؟🍃
عمر گفت: این را بگیر و تا وقتی در نزد ما هستی، خرجیات را خواهم داد.
این همان شیوهای است که از پیامبرمان محمد صلیاللهعلیهوسلم آموختند.
عظمت عمر نه فقط به نماز، روزه و قیام شب بود، نه به فتوحات بزرگ، بلکه به دل فروتن، خاشع، و بازگشتکنندهاش بود. او بر زمین عدالت و حق را برپا میداشت و پیش از آنکه خدا در روز قیامت او را محاسبه کند، خود را محاسبه میکرد...❤️
اگر از این داستان خوشت آمد، آن را منتشر کن تا مردم فضیلت اسلام و فروتنی مسلمانان را بشناسند... و بدانند دین ما، دین رفتار نیک و اخلاق خوب است.🍃
شبی عمر بن خطاب رضیاللهعنه، در حال گشتزنی در اطراف مدینه بود تا از احوال مردم باخبر شود. چادری دید که پیش از آن ندیده بود. به سوی آن رفت تا از حال آن باخبر شود.
از داخل چادر نالهای شنید و نگرانیاش بیشتر شد. صدایی بلند زد و مردی از چادر بیرون آمد.
پرسید: تو کیستی؟
مرد گفت: مردی هستم از یکی از روستاهای بادیهنشین. نیاز ما را به اینجا کشانده، با خانوادهام آمدهام تا از عمر کمک بگیریم. شنیدهایم که عمر به مردم کمک میکند و به حال رعیت رسیدگی مینماید.
عمر پرسید: این ناله چیست؟
مرد گفت: همسرم از درد زایمان رنج میبرد.
عمر گفت: آیا کسی هست که به زایمان او رسیدگی کند؟
مرد گفت: نه، فقط من و او هستیم.
عمر پرسید: آیا چیزی برای خوردن دارید؟
مرد گفت: نه.
عمر گفت: صبر کن، من برایت غذا و کسی که به همسرت رسیدگی کند خواهم آورد.
عمر به خانهاش رفت. همسرش، ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب رضیالله عنهما، در خانه بود.
عمر او را صدا زد و گفت: ای دختر گرامیترینها، آیا مایلی در کار خیری که خدا برایت فرستاده شرکت کنی؟
ام کلثوم گفت: چه کاری؟
عمر گفت: زنی فقیر و درمانده در حاشیه شهر از درد زایمان رنج میبرد.
ام کلثوم گفت: آیا میخواهی خودم به او رسیدگی کنم؟
عمر گفت: برخیز و آنچه برای زایمان نیاز است فراهم کن.
عمر نیز غذا و وسایل پختوپز را برداشت و بر سر خود گذاشت و با هم راهی شدند.💞
به چادر رسیدند. ام کلثوم وارد چادر شد تا به زایمان رسیدگی کند. عمر نیز بیرون با آن مرد نشست و برایشان غذا آماده میکرد و به آتش میدمید تا حدی که دود در ریشش نفوذ کرد.
ام کلثوم از داخل چادر صدا زد:
ای امیرالمؤمنین! به مرد بگو که خداوند به او فرزندی عطا کرده و همسرش در سلامت است.🌼
مرد با شنیدن "ای امیرالمؤمنین" شگفتزده عقب رفت؛ او نمیدانست که این مرد، عمر بن خطاب است!
عمر خندید و گفت: نزدیکتر بیا، بله من عمر بن خطاب هستم و زنی که همسرت را زایمان کرد، ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب است.
مرد از شدت شوق و شگفتی گریه کرد و گفت: آیا اهل بیت پیامبر همسرم را زایمان میکنند؟ و امیرالمؤمنین برای من و همسرم غذا میپزد؟🍃
عمر گفت: این را بگیر و تا وقتی در نزد ما هستی، خرجیات را خواهم داد.
این همان شیوهای است که از پیامبرمان محمد صلیاللهعلیهوسلم آموختند.
عظمت عمر نه فقط به نماز، روزه و قیام شب بود، نه به فتوحات بزرگ، بلکه به دل فروتن، خاشع، و بازگشتکنندهاش بود. او بر زمین عدالت و حق را برپا میداشت و پیش از آنکه خدا در روز قیامت او را محاسبه کند، خود را محاسبه میکرد...❤️
اگر از این داستان خوشت آمد، آن را منتشر کن تا مردم فضیلت اسلام و فروتنی مسلمانان را بشناسند... و بدانند دین ما، دین رفتار نیک و اخلاق خوب است.🍃
❤8