#امام_صادق_علیه_السلام
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
نبض ستارگان همه در دستش
افلاک علم، واله و سرمستش
او مردی از تبار پیمبر بود
نقش نگاهش آینهپرور بود
چون باغ، علم «علَّم الاسمایش»
میریخت غنچهغنچه، ز لبهایش
او باغبان باغ معارف بود
محبوب قلب عامی و عارف بود...
دریای غرق موج فضیلت بود
اوج کمال، اوج فضیلت بود
آن مهر ذرّه پرور افلاکی
سرچشمۀ مجاهدت و پاکی
احیاگر معالم قرآن بود
بر پیکر شریعت ما جان بود
تجدید کرد سنّت جدّش را
نشناختند حرمت و حدّش را
روزی که زهر زد به دلش آتش
منصور زد در آب و گلش آتش
شوق سفر به عالم دیگر داشت
دلتنگ بود و دیدۀ سوی در داشت
هنگام پر گشودن و رفتن بود
پرواز روح از قفس تن بود
احضار کرد جملۀ خویشان را
شیرازه بست جمع پریشان را
چون دید اهلبیت همه جمعاند
پروانگان شیفتۀ شمعاند
مثل همیشه دغدغهاش دین بود
در واپسین نفس سخنش این بود:
هر کس سبک شمرد نمازش را
نشناختهست گوهر رازش را
در سایهسار چتر شفاعت نیست
با او شمیم و عطر شفاعت نیست
چون کعبهای که قبلهنما دارد
ای عاشقان بهشت بها دارد
گفت این حدیث و هدیه به جانان داد
ذکر نماز روی لبش... جان داد
فردا چه میدهیم جوابش را؟
وقتی حدیث روشن و نابش را-
دادیم ما به دست فراموشی
دست سکوت و سایۀ خاموشی
او رفت و ماند مکتب او تنها
ماندیم ما و مرثیه خواندنها
آن مکتبی که هست جهانافروز
از تربتش غریبتر است امروز
«قالَ الامام صادقِ» ما کم شد
دریا بدل به قطره و شبنم شد
دلهای مهربان، شده دور از هم
داریم شکوه وقت عبور از هم
یاد آن که بود، مسجد ما سنگر
صحن و رواق آن، همه روشنگر
مسجد، به چلچراغ مزین شد
محراب، مثل آینه روشن شد!
اما نماز چشم به در مانده
نخلی در انتظار ثمر مانده
مسجد گرفته گرد ملال امروز
محزون شده صدای بلال امروز
مسجد پر از جماعت کمرنگ است
گلدسته رنگ باخته، غم رنگ است
از بس که دل ز دایره بیرون شد
اشک کبوتران حرم خون شد
در آن حرم که شمع و چراغی نیست
یک لاله بینشانی داغی نیست
دلها در آرزوی بقیع او
پر میکشد به سوی بقیع او...
سوی بقیع، باغ گل یاسین
آنجا که دیده داغ گل یاسین
آنجا که اشک ماه سرازیر است
آنجا که پشت پنجره دلگیر است
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#محمدجواد_غفورزاده
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
نبض ستارگان همه در دستش
افلاک علم، واله و سرمستش
او مردی از تبار پیمبر بود
نقش نگاهش آینهپرور بود
چون باغ، علم «علَّم الاسمایش»
میریخت غنچهغنچه، ز لبهایش
او باغبان باغ معارف بود
محبوب قلب عامی و عارف بود...
دریای غرق موج فضیلت بود
اوج کمال، اوج فضیلت بود
آن مهر ذرّه پرور افلاکی
سرچشمۀ مجاهدت و پاکی
احیاگر معالم قرآن بود
بر پیکر شریعت ما جان بود
تجدید کرد سنّت جدّش را
نشناختند حرمت و حدّش را
روزی که زهر زد به دلش آتش
منصور زد در آب و گلش آتش
شوق سفر به عالم دیگر داشت
دلتنگ بود و دیدۀ سوی در داشت
هنگام پر گشودن و رفتن بود
پرواز روح از قفس تن بود
احضار کرد جملۀ خویشان را
شیرازه بست جمع پریشان را
چون دید اهلبیت همه جمعاند
پروانگان شیفتۀ شمعاند
مثل همیشه دغدغهاش دین بود
در واپسین نفس سخنش این بود:
هر کس سبک شمرد نمازش را
نشناختهست گوهر رازش را
در سایهسار چتر شفاعت نیست
با او شمیم و عطر شفاعت نیست
چون کعبهای که قبلهنما دارد
ای عاشقان بهشت بها دارد
گفت این حدیث و هدیه به جانان داد
ذکر نماز روی لبش... جان داد
فردا چه میدهیم جوابش را؟
وقتی حدیث روشن و نابش را-
دادیم ما به دست فراموشی
دست سکوت و سایۀ خاموشی
او رفت و ماند مکتب او تنها
ماندیم ما و مرثیه خواندنها
آن مکتبی که هست جهانافروز
از تربتش غریبتر است امروز
«قالَ الامام صادقِ» ما کم شد
دریا بدل به قطره و شبنم شد
دلهای مهربان، شده دور از هم
داریم شکوه وقت عبور از هم
یاد آن که بود، مسجد ما سنگر
صحن و رواق آن، همه روشنگر
مسجد، به چلچراغ مزین شد
محراب، مثل آینه روشن شد!
اما نماز چشم به در مانده
نخلی در انتظار ثمر مانده
مسجد گرفته گرد ملال امروز
محزون شده صدای بلال امروز
مسجد پر از جماعت کمرنگ است
گلدسته رنگ باخته، غم رنگ است
از بس که دل ز دایره بیرون شد
اشک کبوتران حرم خون شد
در آن حرم که شمع و چراغی نیست
یک لاله بینشانی داغی نیست
دلها در آرزوی بقیع او
پر میکشد به سوی بقیع او...
سوی بقیع، باغ گل یاسین
آنجا که دیده داغ گل یاسین
آنجا که اشک ماه سرازیر است
آنجا که پشت پنجره دلگیر است
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#محمدجواد_غفورزاده
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
با صد زبان به علم کلامت، سلام علم
هر جا که علم بود، تو بودی امام علم
تو وارث کمال و جلال محمّدی
مصداقِ صدق و صادقِ آل محمّدی
آیینۀ تمامِ کمالات روی توست
یادآور رسول خدا خلق و خوی توست
دارالشفای هر دل بیمار، کوی توست
گلواژههای وحی، پر از رنگ و بوی توست
بیمنطق رسای تو قرآن زبان نداشت
بیهمت تو دین، شرف جاودان نداشت
توحید معتبر شده از اعتبار تو
گلخانۀ وسیعِ امامت، بهار تو
«بحرالعلوم»، قطرهای از جویبار تو
«شیخ مفید»، لالهای از لالهزار تو
«طوسی» و «مجلسی» و «صدوقت» سه آیتاند
با نور دانش تو چراغ ولایتاند...
با آنکه خاک پاکِ مدینه دیار توست
ویرانۀ بقیعِ دلِ ما مزار توست
تا روز حشر، سینۀ ما دغدار توست
هر شیعۀ شکستهدلی اشکبار توست...
ای آفتاب، زائر صحن و سرای تو!
خاموش شد چگونه صدای دعای تو؟...
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#غلامرضا_سازگار
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
با صد زبان به علم کلامت، سلام علم
هر جا که علم بود، تو بودی امام علم
تو وارث کمال و جلال محمّدی
مصداقِ صدق و صادقِ آل محمّدی
آیینۀ تمامِ کمالات روی توست
یادآور رسول خدا خلق و خوی توست
دارالشفای هر دل بیمار، کوی توست
گلواژههای وحی، پر از رنگ و بوی توست
بیمنطق رسای تو قرآن زبان نداشت
بیهمت تو دین، شرف جاودان نداشت
توحید معتبر شده از اعتبار تو
گلخانۀ وسیعِ امامت، بهار تو
«بحرالعلوم»، قطرهای از جویبار تو
«شیخ مفید»، لالهای از لالهزار تو
«طوسی» و «مجلسی» و «صدوقت» سه آیتاند
با نور دانش تو چراغ ولایتاند...
با آنکه خاک پاکِ مدینه دیار توست
ویرانۀ بقیعِ دلِ ما مزار توست
تا روز حشر، سینۀ ما دغدار توست
هر شیعۀ شکستهدلی اشکبار توست...
ای آفتاب، زائر صحن و سرای تو!
خاموش شد چگونه صدای دعای تو؟...
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#غلامرضا_سازگار
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
دنیای کلام تو جهان برکات است
عمریست جهان ریزهخور این کلمات است
در ساحت عرفانِ غمت، فلسفه مات است
نام تو پر از عطر سلام و صلوات است
ای سورۀ شأن تو پر از سجدۀ واجب
زانو زده در محضرت ادیان و مذاهب
دارند نصیب از نفست حاضر و غایب
راهی که تو ابلاغ کنی راه نجات است
فیض ازلی چیست؟ مسلمانِ تو بودن
لطف ابدی شیعۀ چشمان تو بودن
در خوف و رجا دست به دامان تو بودن
مهر تو و قهر تو حیات است و ممات است
ای کاش که باشد نظر لطف تو با ما
تا سوی تنور امر کنی باز اماما
با عشق تو آتش شده برداً و سلاما
آتش نه که این روشنی آب حیات است
نام تو بلند است و مقام تو رفیع است
لطف تو مدام است و عطای تو وسیع است
هم در دل ما حسرت دیدار بقیع است
هم در دل ما حسرت درک عتبات است
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#سیدمحمدجواد_شرافت
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
دنیای کلام تو جهان برکات است
عمریست جهان ریزهخور این کلمات است
در ساحت عرفانِ غمت، فلسفه مات است
نام تو پر از عطر سلام و صلوات است
ای سورۀ شأن تو پر از سجدۀ واجب
زانو زده در محضرت ادیان و مذاهب
دارند نصیب از نفست حاضر و غایب
راهی که تو ابلاغ کنی راه نجات است
فیض ازلی چیست؟ مسلمانِ تو بودن
لطف ابدی شیعۀ چشمان تو بودن
در خوف و رجا دست به دامان تو بودن
مهر تو و قهر تو حیات است و ممات است
ای کاش که باشد نظر لطف تو با ما
تا سوی تنور امر کنی باز اماما
با عشق تو آتش شده برداً و سلاما
آتش نه که این روشنی آب حیات است
نام تو بلند است و مقام تو رفیع است
لطف تو مدام است و عطای تو وسیع است
هم در دل ما حسرت دیدار بقیع است
هم در دل ما حسرت درک عتبات است
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#سیدمحمدجواد_شرافت
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم
کاش مانند یار صادقتان
بیامان در تنور میرفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشمهایت طبیب و... بیمارش
یک جهان جابربنحیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمانها مرید مذهب توست
قصه تکرار میشود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچکس با امام، صادق نیست
::
خواب دیدم که پشت پنجرهها
روبروی بقیع گریانم
پا به پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجرههاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجرههاست
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم
کاش مانند یار صادقتان
بیامان در تنور میرفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشمهایت طبیب و... بیمارش
یک جهان جابربنحیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمانها مرید مذهب توست
قصه تکرار میشود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچکس با امام، صادق نیست
::
خواب دیدم که پشت پنجرهها
روبروی بقیع گریانم
پا به پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجرههاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجرههاست
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند
روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند
سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک
آب و آتش باز با هم دست یاری دادهاند
در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی
شبنشینان فلک را بیقراری دادهاند
بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان
آسمان را در عزایش بردباری دادهاند؟
کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد
زین سبب او را ردای سوگواری دادهاند
شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او
دانش و دین را قوام و استواری دادهاند
پیروان مذهب این آفتاب عشق را
معرفت آموختند و رستگاری دادهاند..
شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید
از نمک مرهم برای زخم کاری دادهاند
دل بدین گلشن چه میبندی پس از تاراج گل؟
این چمن را آب از بیاعتباری دادهاند
سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان
عرشیان را رتبۀ خدمتگزاری دادهاند
شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را
در گذرگاه نسیم آیینهداری دادهاند
گر چراغ لالهای روی مزار او نسوخت
لالهها پایان به این چشمانتظاری دادهاند
آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقیع
هر که را پروانۀ شبزندهداری دادهاند
تا محبان را فراخواند به پابوس امام
اشکهای ما به دل، امیدواری دادهاند
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#محمدجواد_غفورزاده
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند
روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند
سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک
آب و آتش باز با هم دست یاری دادهاند
در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی
شبنشینان فلک را بیقراری دادهاند
بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان
آسمان را در عزایش بردباری دادهاند؟
کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد
زین سبب او را ردای سوگواری دادهاند
شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او
دانش و دین را قوام و استواری دادهاند
پیروان مذهب این آفتاب عشق را
معرفت آموختند و رستگاری دادهاند..
شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید
از نمک مرهم برای زخم کاری دادهاند
دل بدین گلشن چه میبندی پس از تاراج گل؟
این چمن را آب از بیاعتباری دادهاند
سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان
عرشیان را رتبۀ خدمتگزاری دادهاند
شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را
در گذرگاه نسیم آیینهداری دادهاند
گر چراغ لالهای روی مزار او نسوخت
لالهها پایان به این چشمانتظاری دادهاند
آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقیع
هر که را پروانۀ شبزندهداری دادهاند
تا محبان را فراخواند به پابوس امام
اشکهای ما به دل، امیدواری دادهاند
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#محمدجواد_غفورزاده
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
دلی که با احادیث غریبت آشنا باشد
چرا دنبال علم جِفر و علم کیمیا باشد
به سِحر و غمزههایش خاک را زر میکند آن چشم
که خوب آگاه از فرق مُطَلّا و طلا باشد...
در آن مکتب که حرفی یا حدیثی از شما آید
نباید سردرش نامی به جز دارالشفا باشد
نفسهای شما پیچیده اینجا حجره در حجره
در و دیوارِ اینجا نیز غرق ربنا باشد
فقاهت کودکی نوپاست، تا روز ابد باید
به پای منبرت زانو زند تا روی پا باشد
چرایش را نمیفهمند جز شیخ کلینیها
اگر این قال صادقها نباشد دین چرا باشد؟!...
به دنبال چه میگردد زمانه، ما که دنبال
تنور گرم میگردیم، تا قسمت چهها باشد
چرا حرف تنور و آتش آمد باز، قسمت چیست؟
گریز روضه باید باز سمت کربلا باشد...
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#سیدمحمدجواد_میرصفی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
دلی که با احادیث غریبت آشنا باشد
چرا دنبال علم جِفر و علم کیمیا باشد
به سِحر و غمزههایش خاک را زر میکند آن چشم
که خوب آگاه از فرق مُطَلّا و طلا باشد...
در آن مکتب که حرفی یا حدیثی از شما آید
نباید سردرش نامی به جز دارالشفا باشد
نفسهای شما پیچیده اینجا حجره در حجره
در و دیوارِ اینجا نیز غرق ربنا باشد
فقاهت کودکی نوپاست، تا روز ابد باید
به پای منبرت زانو زند تا روی پا باشد
چرایش را نمیفهمند جز شیخ کلینیها
اگر این قال صادقها نباشد دین چرا باشد؟!...
به دنبال چه میگردد زمانه، ما که دنبال
تنور گرم میگردیم، تا قسمت چهها باشد
چرا حرف تنور و آتش آمد باز، قسمت چیست؟
گریز روضه باید باز سمت کربلا باشد...
#امام_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#سیدمحمدجواد_میرصفی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
Forwarded from عقیق شعر
Forwarded from عقیق شعر
#عقیق_شعر
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
مهمان درگاهت شدم با اينكه میدانم
اين خانه جای هر گدای لاابالی نيست
مانند شمعی میدرخشی بين زائرها
دور ضريحت هرگز از پروانه خالی نيست
باران لطف و رحمتت يکريز میبارد
در هيچ فصلی اين حوالی خشکسالی نيست
حاجت روا از قم به تهران باز میگردم؟
بعد از زيارت ديگر اين جمله سؤالی نیست
خواهش فراوان است در این دل، ولی بانو
جز دوری و دلتنگیِ مشهد، ملالی نيست
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#نفیسه_سادات_موسوی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
مهمان درگاهت شدم با اينكه میدانم
اين خانه جای هر گدای لاابالی نيست
مانند شمعی میدرخشی بين زائرها
دور ضريحت هرگز از پروانه خالی نيست
باران لطف و رحمتت يکريز میبارد
در هيچ فصلی اين حوالی خشکسالی نيست
حاجت روا از قم به تهران باز میگردم؟
بعد از زيارت ديگر اين جمله سؤالی نیست
خواهش فراوان است در این دل، ولی بانو
جز دوری و دلتنگیِ مشهد، ملالی نيست
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#نفیسه_سادات_موسوی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
Forwarded from عقیق شعر
#عقیق_شعر
هر که رو انداخت، خاطرجمع، زائر میشود
قبل زائر کولهبار راه، حاضر میشود...
خوش به حال خانۀ خشتی نزدیک حرم
آخرش یک تکه از صحن مجاور میشود
دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است
هر کسی یکبار آمد قم، مهاجر میشود
شیخ مییابد مفاتیح الجنان را پشت در
شاطر عباس قمی در صحن شاعر میشود
از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست
در حرم حتی زبان شعر، قاصر میشود...
رو به قم هر بار در مشهد سلامی میدهم
خادم باب الرضا با من مسافر میشود
دست را بر سینهات بگذار و چشمت را ببند
رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر میشود
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#زیارت
#محمدحسین_ملکیان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
هر که رو انداخت، خاطرجمع، زائر میشود
قبل زائر کولهبار راه، حاضر میشود...
خوش به حال خانۀ خشتی نزدیک حرم
آخرش یک تکه از صحن مجاور میشود
دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است
هر کسی یکبار آمد قم، مهاجر میشود
شیخ مییابد مفاتیح الجنان را پشت در
شاطر عباس قمی در صحن شاعر میشود
از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست
در حرم حتی زبان شعر، قاصر میشود...
رو به قم هر بار در مشهد سلامی میدهم
خادم باب الرضا با من مسافر میشود
دست را بر سینهات بگذار و چشمت را ببند
رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر میشود
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#زیارت
#محمدحسین_ملکیان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
Forwarded from عقیق شعر
#عقیق_شعر
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
بانو! تو آمدی، سر هر سفرۀ تهی
سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند
باران گرفت و عطر هزاران گل انار...
روی لبِ کویر، تبسّم گذاشتند
از برکت قدوم شما شورهزارها
رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند
این شهر را به عشق شما «شهر اهلبیت»
شهر ستارگان زمین... قم گذاشتند
«اینجا برای چیدن یک خوشه یاد تو
هر گوشه از حریم تو را خم گذاشتند»
دستان مهربان تو را آسمانیان
بر شانههای خستۀ مردم گذاشتند...
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#مریم_سقلاطونی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
بانو! تو آمدی، سر هر سفرۀ تهی
سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند
باران گرفت و عطر هزاران گل انار...
روی لبِ کویر، تبسّم گذاشتند
از برکت قدوم شما شورهزارها
رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند
این شهر را به عشق شما «شهر اهلبیت»
شهر ستارگان زمین... قم گذاشتند
«اینجا برای چیدن یک خوشه یاد تو
هر گوشه از حریم تو را خم گذاشتند»
دستان مهربان تو را آسمانیان
بر شانههای خستۀ مردم گذاشتند...
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#مریم_سقلاطونی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
Forwarded from عقیق شعر
#عقیق_شعر
روزیِ هر روزِ من به قدر سلامی
بی مددِ لب زدن، بدون کلامی
دست به سینه، نگاه جانب گنبد
ردّ و بدل میشود چه مهرِ مدامی
میشود از حس و حال صحن تو فهمید
خواهر دردانهی کدام امامی!
هرچه بخوانم تو را تو بهتری از آن
نور نگنجد میان قالب نامی
شعلهای از داغ خود بزن به وجودم
پیش تو دشوار نیست پختن خامی
گردشِ تابوت من به دور ضریحت
وه چه سرانجامی و چه حُسن ختامی!
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#رضا_ابوذری
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
روزیِ هر روزِ من به قدر سلامی
بی مددِ لب زدن، بدون کلامی
دست به سینه، نگاه جانب گنبد
ردّ و بدل میشود چه مهرِ مدامی
میشود از حس و حال صحن تو فهمید
خواهر دردانهی کدام امامی!
هرچه بخوانم تو را تو بهتری از آن
نور نگنجد میان قالب نامی
شعلهای از داغ خود بزن به وجودم
پیش تو دشوار نیست پختن خامی
گردشِ تابوت من به دور ضریحت
وه چه سرانجامی و چه حُسن ختامی!
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#رضا_ابوذری
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬زیارت مشهد با طعم دهه شصت
شعرخوانی محسن کاویانی در حضور #رهبر_انقلاب با موضوع زیارت مشهد در سالهای دهه شصت و هفتاد
🔹کانال شعر عقیق
@aghighpoem
شعرخوانی محسن کاویانی در حضور #رهبر_انقلاب با موضوع زیارت مشهد در سالهای دهه شصت و هفتاد
🔹کانال شعر عقیق
@aghighpoem
عقیق شعر
🎬زیارت مشهد با طعم دهه شصت شعرخوانی محسن کاویانی در حضور #رهبر_انقلاب با موضوع زیارت مشهد در سالهای دهه شصت و هفتاد 🔹کانال شعر عقیق @aghighpoem
.
آن روزها دستِ پدرها بس که خالی بود
یک مشهدِ ساده برامان خوش خیالی بود
.
از چاه های نفت سهمِ ما علاالدین
از عیشِ دنیا سهمِ ما چایِ ذغالی بود
.
کفشِ دوخطِ میخی و آتاری و تیله
دار و ندارم کارت های فوتبالی بود
.
عکسِ حرم را بوسه می زد کودکی هایم
عکسی که روی سکه های صد ریالی بود
.
عکسی که هرشب پیشِ چشمِ مادرم تا صبح
تنها دلیلِ گریه های دارِ قالی بود
.
دستِ پدر از قلکِ من بود خالی تر
آری همیشه مادرم بُغضَش سُفالی بود
.
گاهی پدر از طُرقبه می گفت اما حیف
هرسال جیبِ او دچارِ خشکسالی بود
.
نه اهلِ مشهد نه ولیکن ریشه ام آنجاست
جایی که شوقِ سالهای نونهالی بود
.
همراهِ اتوبوسِ بنزِ سیصد و دو ، گاه
می رفت تا مشهد دلم! بَه بَه! چه حالی بود!
.
آقا نوارِ (( لاله ی خوشبو رضا )) بُگْذار
فامیلیِ آقای راننده وصالی بود
.
یک فرفره ، یک زنجبیلِ پیچی و یک عطر
سوغاتِ خوبِ روزهای خردسالی بود
.
با پرده ی نقاشی صحنِ حرم عکسی...
انداختیم و من لباسم خال خالی بود
.
یَخمَک به دستم بود و می رفتم حرم سرمَست
لبهام غرقِ خنده های پرتقالی بود
.
با اولین پرواز امروز آمدم مشهد
جای منِ آن روزها بدجور خالی بود
.
مادر! دوباره گم شدم در کوچه ی سرشور
کو آن مسافرخانه ای که این حوالی بود
.
مادر! به جای تو زیارت کردم آقا را
بابا! هوای طرقبه امروز عالی بود...!
.
#محسن_کاویانی
#ولادت_امام_رضا علیه السلام
.
🔹کانال شعر عقیق
@aghighpoem
آن روزها دستِ پدرها بس که خالی بود
یک مشهدِ ساده برامان خوش خیالی بود
.
از چاه های نفت سهمِ ما علاالدین
از عیشِ دنیا سهمِ ما چایِ ذغالی بود
.
کفشِ دوخطِ میخی و آتاری و تیله
دار و ندارم کارت های فوتبالی بود
.
عکسِ حرم را بوسه می زد کودکی هایم
عکسی که روی سکه های صد ریالی بود
.
عکسی که هرشب پیشِ چشمِ مادرم تا صبح
تنها دلیلِ گریه های دارِ قالی بود
.
دستِ پدر از قلکِ من بود خالی تر
آری همیشه مادرم بُغضَش سُفالی بود
.
گاهی پدر از طُرقبه می گفت اما حیف
هرسال جیبِ او دچارِ خشکسالی بود
.
نه اهلِ مشهد نه ولیکن ریشه ام آنجاست
جایی که شوقِ سالهای نونهالی بود
.
همراهِ اتوبوسِ بنزِ سیصد و دو ، گاه
می رفت تا مشهد دلم! بَه بَه! چه حالی بود!
.
آقا نوارِ (( لاله ی خوشبو رضا )) بُگْذار
فامیلیِ آقای راننده وصالی بود
.
یک فرفره ، یک زنجبیلِ پیچی و یک عطر
سوغاتِ خوبِ روزهای خردسالی بود
.
با پرده ی نقاشی صحنِ حرم عکسی...
انداختیم و من لباسم خال خالی بود
.
یَخمَک به دستم بود و می رفتم حرم سرمَست
لبهام غرقِ خنده های پرتقالی بود
.
با اولین پرواز امروز آمدم مشهد
جای منِ آن روزها بدجور خالی بود
.
مادر! دوباره گم شدم در کوچه ی سرشور
کو آن مسافرخانه ای که این حوالی بود
.
مادر! به جای تو زیارت کردم آقا را
بابا! هوای طرقبه امروز عالی بود...!
.
#محسن_کاویانی
#ولادت_امام_رضا علیه السلام
.
🔹کانال شعر عقیق
@aghighpoem
آیین رونمایی از مجموعه شعر «همسنگطوفان»
اشعار برگزیده کنگره سراسری حماسه غزه مظلوم
با حضور
#سید_مهدی_حسینی_رکن_آبادی
#علی_داودی
#میلاد_عرفان_پور
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر
همراه با شعرخوانی شاعران مطرح کشور
شنبه ۲۹اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت۱۷
مصلی تهران غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی
🔹کانال شعر عقیق
@aghighpoem
اشعار برگزیده کنگره سراسری حماسه غزه مظلوم
با حضور
#سید_مهدی_حسینی_رکن_آبادی
#علی_داودی
#میلاد_عرفان_پور
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر
همراه با شعرخوانی شاعران مطرح کشور
شنبه ۲۹اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت۱۷
مصلی تهران غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی
🔹کانال شعر عقیق
@aghighpoem
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️در شب میلاد او اذن زیارت را گرفت
سروده #محمد_رسولی شاعر آیینی در رثای شهید خدمت #سید_ابراهیم_رئیسی
دست او در آسمان دست شهادت را گرفت
بال در بال شهادت مزد خدمت را گرفت
از سر شب هی خبر می آمد از پرواز او
رفته رفته این خبر رنگ حقیقت را گرفت
میتوانست او نباشد در میان کوه و دشت
آسمان اما صدایش کرد، دعوت را گرفت
چشمهایش را تماشا کردم و بغضم گرفت
چشمهایی را که از آن خواب راحت گرفت
کار کرد و کار کرد و کار کرد و کار کرد
این دویدنها مسیر بی نهایت را گرفت
از علی بن ابی طالب (ع) نشان مِهر را
از حسین بن علی (ع) مُهر سیادت را گرفت
او دلش تنگ امام مهربان خویش بود
در شب میلاد او اذن زیارت را گرفت
🔹کانال شعر عقیق
@aghighpoem
سروده #محمد_رسولی شاعر آیینی در رثای شهید خدمت #سید_ابراهیم_رئیسی
دست او در آسمان دست شهادت را گرفت
بال در بال شهادت مزد خدمت را گرفت
از سر شب هی خبر می آمد از پرواز او
رفته رفته این خبر رنگ حقیقت را گرفت
میتوانست او نباشد در میان کوه و دشت
آسمان اما صدایش کرد، دعوت را گرفت
چشمهایش را تماشا کردم و بغضم گرفت
چشمهایی را که از آن خواب راحت گرفت
کار کرد و کار کرد و کار کرد و کار کرد
این دویدنها مسیر بی نهایت را گرفت
از علی بن ابی طالب (ع) نشان مِهر را
از حسین بن علی (ع) مُهر سیادت را گرفت
او دلش تنگ امام مهربان خویش بود
در شب میلاد او اذن زیارت را گرفت
🔹کانال شعر عقیق
@aghighpoem
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬پرونده باز
#حسین_خزایی
هنوز از کوچ قاسم داغمان تازهست ابراهیم
در ایران! تا ابد پروندهات باز است ابراهیم
شهادت خطّ پایان نیست! میفهمم چرا انقدر
سقوط بالگرد تو خبرساز است ابراهیم
ببین دشمن کجا را میزند سمت خودی آنجاست
ببین از بس که تهمت خورده! جانباز است ابراهیم
به او با طعنه میگفتند تصدیق ششم دارد
پدرنامردها دیدید! ممتاز است ابراهیم
تو هم مثل فُلانی لَم بده در دفتر کارت
چه در سیل بلوچستان و اهواز است ابراهیم!
رئیس دولتی اصلاً به تو دَخلی ندارد که!!!
کدامین روستا بیبرق و بیگاز است ابراهیم
در این بیغولهها داری به دنبال چه میگردی؟!
برای انقلابیهاش هم! راز است ابراهیم
به تصمیم خداوندي که آتش را گلستان کرد
در آتش سوختن اینبار اعجاز است ابراهیم
عبای خاکیات را باز روی شانهات بنداز
رجایی گفت؛ حالا وقت پرواز است ابراهیم
🔹کانال شعر عقیق
@aghigh_ir
#حسین_خزایی
هنوز از کوچ قاسم داغمان تازهست ابراهیم
در ایران! تا ابد پروندهات باز است ابراهیم
شهادت خطّ پایان نیست! میفهمم چرا انقدر
سقوط بالگرد تو خبرساز است ابراهیم
ببین دشمن کجا را میزند سمت خودی آنجاست
ببین از بس که تهمت خورده! جانباز است ابراهیم
به او با طعنه میگفتند تصدیق ششم دارد
پدرنامردها دیدید! ممتاز است ابراهیم
تو هم مثل فُلانی لَم بده در دفتر کارت
چه در سیل بلوچستان و اهواز است ابراهیم!
رئیس دولتی اصلاً به تو دَخلی ندارد که!!!
کدامین روستا بیبرق و بیگاز است ابراهیم
در این بیغولهها داری به دنبال چه میگردی؟!
برای انقلابیهاش هم! راز است ابراهیم
به تصمیم خداوندي که آتش را گلستان کرد
در آتش سوختن اینبار اعجاز است ابراهیم
عبای خاکیات را باز روی شانهات بنداز
رجایی گفت؛ حالا وقت پرواز است ابراهیم
🔹کانال شعر عقیق
@aghigh_ir
Forwarded from عقیق شعر
Forwarded from عقیق شعر
#عقیق_شعر
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
روضهات آب حیات است برایم، ای کاش
در دلم تا نفسی هست محرم باشد
آبرویی بده آنقدر که تا آخر عمر
تا سری هست فقط پیش شما خم باشد
مرگ صدبار مبارکتر از آن روزی که
در دلم ذرهای از مهر شما کم باشد
خاکِ نفرین شده آن است که در ماتم تو
خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد
#طلیعه_محرم
#زهرا_نظری
▪️عقیق شعر
@aghighpoem
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
روضهات آب حیات است برایم، ای کاش
در دلم تا نفسی هست محرم باشد
آبرویی بده آنقدر که تا آخر عمر
تا سری هست فقط پیش شما خم باشد
مرگ صدبار مبارکتر از آن روزی که
در دلم ذرهای از مهر شما کم باشد
خاکِ نفرین شده آن است که در ماتم تو
خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد
#طلیعه_محرم
#زهرا_نظری
▪️عقیق شعر
@aghighpoem
Forwarded from عقیق شعر
#عقیق_شعر
این خانهای که خشت به خشتش پر از غم است
عمریست وقف روضۀ ماه محرم است
با دستهای پیر پدر قد کشیده است
آجر به آجرش اگر اینقدر محکم است
در این محل نسیم اگر مویه میکند
از عاشقان موی پریشان پرچم است
آن پرچمی که خط به خطِ تار و پود آن
«باز این چه شورش است که در خلق عالم...» است
بر سقف نم کشیدۀ آن، ظنّ بد مَبَر
از گریه چشمهای حسینیّه پر نم است
بر آن نشسته است اگر خاک، در عوض
اسباب یاد چادر خاکی فراهم است...
#طلیعه_محرم
#سیده_تکتم_حسینی
▪️عقیق شعر
@aghighpoem
این خانهای که خشت به خشتش پر از غم است
عمریست وقف روضۀ ماه محرم است
با دستهای پیر پدر قد کشیده است
آجر به آجرش اگر اینقدر محکم است
در این محل نسیم اگر مویه میکند
از عاشقان موی پریشان پرچم است
آن پرچمی که خط به خطِ تار و پود آن
«باز این چه شورش است که در خلق عالم...» است
بر سقف نم کشیدۀ آن، ظنّ بد مَبَر
از گریه چشمهای حسینیّه پر نم است
بر آن نشسته است اگر خاک، در عوض
اسباب یاد چادر خاکی فراهم است...
#طلیعه_محرم
#سیده_تکتم_حسینی
▪️عقیق شعر
@aghighpoem