عبدالله محمد
ور پی بوبکر خواهی رفت بعد از مصطفا پای بر دندان مار و دست بر دینار کو؟ - سنایی
چون کمال و جمال او بشناخت
همهٔ خویش در رهش درباخت
دین چو شمعی و مصطفی جانش
جان بوبکر بود پروانهاش
به خلافت چو دست بیرون کرد
رودهٔ اهل ردّه را خون کرد (۱)
خرد خویش را ز روی نیاز
قبلهٔ راز کرد و جای نماز
سال و مه بوده در مرافقتش
جان فدا کرده در موافقتش
صدق او میزبان ایمان بود
مصطفی هرچه خواست، او آن بود
ملک افتاده را به پای آورد
ملت رفته باز جای آورد (۲)
چون جدا خواست شد زکوة و نماز (۳)
بهم آورد هر دوان را باز
برگرفت او به قوّت ایمان
شرک و شک را ز کسوت ایمان
- سنایی
(۱) اشاره به سرکوب مرتدان توسط سیدنا ابوبکر صدیق و دیگر اصحاب.
(۲) اشاره به رفع خطر ارتداد و سرکوب پیامبران دروغین پس از آنکه بیشتر جزیره العرب پس از وفات پیامبر ﷺ از دین برگشتند.
(۳) اشاره به سخن سیدنا ابوبکر صدیق که «والله لأقاتلن من فرق بين الصلاة والزكاة» (به الله سوگند با آنکه نماز و زکات را از هم جدا سازد خواهم جنگید).
همهٔ خویش در رهش درباخت
دین چو شمعی و مصطفی جانش
جان بوبکر بود پروانهاش
به خلافت چو دست بیرون کرد
رودهٔ اهل ردّه را خون کرد (۱)
خرد خویش را ز روی نیاز
قبلهٔ راز کرد و جای نماز
سال و مه بوده در مرافقتش
جان فدا کرده در موافقتش
صدق او میزبان ایمان بود
مصطفی هرچه خواست، او آن بود
ملک افتاده را به پای آورد
ملت رفته باز جای آورد (۲)
چون جدا خواست شد زکوة و نماز (۳)
بهم آورد هر دوان را باز
برگرفت او به قوّت ایمان
شرک و شک را ز کسوت ایمان
- سنایی
(۱) اشاره به سرکوب مرتدان توسط سیدنا ابوبکر صدیق و دیگر اصحاب.
(۲) اشاره به رفع خطر ارتداد و سرکوب پیامبران دروغین پس از آنکه بیشتر جزیره العرب پس از وفات پیامبر ﷺ از دین برگشتند.
(۳) اشاره به سخن سیدنا ابوبکر صدیق که «والله لأقاتلن من فرق بين الصلاة والزكاة» (به الله سوگند با آنکه نماز و زکات را از هم جدا سازد خواهم جنگید).
پاسخ سنایی به امثال این رافضی:
چشم ایمان جمال او بیند
کور کی چهرهٔ نکو بیند
ای ندانسته حدق بوبکری
تو چه دانش ز صدق بوبکری
جان پر کبر و عقل پر مکرت
کی نماید جمال بوبکرت
تو بدین چشم مختصر بینش
چون توانی بدیدن آن دینش
چشم بوبکر بین ز دین خیزد
نه ز مکر و هوا و کین خیزد
کرد بوبکر کار بوبکری
تو نه مرد عیار بوبکری
رافضی را محلّ آن نبود
وانچه او ظن برد چنان نبود
تو نه مرد علی و عبّاسی
مصلحت را ز جهل نشناسی
کانکه ابلیسوار تن بیند
همه را همچو خویشتن بیند
او چه داند که تابش جان چیست
چه شناسد که درد ایمان چیست
متن کامل:
https://ganjoor.net/sanaee/hadighe/hdgh03/sh20
چشم ایمان جمال او بیند
کور کی چهرهٔ نکو بیند
ای ندانسته حدق بوبکری
تو چه دانش ز صدق بوبکری
جان پر کبر و عقل پر مکرت
کی نماید جمال بوبکرت
تو بدین چشم مختصر بینش
چون توانی بدیدن آن دینش
چشم بوبکر بین ز دین خیزد
نه ز مکر و هوا و کین خیزد
کرد بوبکر کار بوبکری
تو نه مرد عیار بوبکری
رافضی را محلّ آن نبود
وانچه او ظن برد چنان نبود
تو نه مرد علی و عبّاسی
مصلحت را ز جهل نشناسی
کانکه ابلیسوار تن بیند
همه را همچو خویشتن بیند
او چه داند که تابش جان چیست
چه شناسد که درد ایمان چیست
متن کامل:
https://ganjoor.net/sanaee/hadighe/hdgh03/sh20
عبدالله محمد pinned «بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم. من در این کانال محتوای خاصی تولید نمیکنم و بیشتر ویدیوها و شاید کتابهایی که پسندیدهام یا آن را مفید دیدهام اینجا میگذارم که شما هم اگر خواستید از آن استفاده کنید. این میتواند برای دوستانی که به دنبال محتوا برای ترجمه…»
چگونه میخواهی بنویسی در حالی که دیگر چیزی نمیخوانی؟
و خوب گوش دادن را نمیدانی،
و سعی نمیکنی رموز معرفت را بگشایی،
خواندن، سوختِ چراغ توست،
ای گیر افتاده در تاریکیِ اعتماد به خود!
- قاسم حداد
https://www.tg-me.com/Al_shehri89/2265
و خوب گوش دادن را نمیدانی،
و سعی نمیکنی رموز معرفت را بگشایی،
خواندن، سوختِ چراغ توست،
ای گیر افتاده در تاریکیِ اعتماد به خود!
- قاسم حداد
https://www.tg-me.com/Al_shehri89/2265
Telegram
مدوّنة عبدالله الشهري
Forwarded from عبدالله محمد
مانند آدمی که پشت کوهی بهشتی دیده، یا نه، لشکری دیده در حال حمله به شهر و از شوق یا از هَول آن مَشهَد تا شهر دویده و چون وقت کافی برای قانع کردن آن همه آدم نیست به سمت کسی رفته که برای قانع کردنش وقت زیادی لازم نیست چون دوستیِ طولانیِ گذشته هر فرصت کمی را جبران میکند، زمان طولانی و صِدقِ دوستی... آن دوست قدیمیِ صادقِ صمیمی را «ابوبکر» مینامم. برای زندگیهایتان ابوبکر داشته باشید دوستان من. همیشه فرصت زیادی برای اثبات نیست.
عبدالله محمد
مانند آدمی که پشت کوهی بهشتی دیده، یا نه، لشکری دیده در حال حمله به شهر و از شوق یا از هَول آن مَشهَد تا شهر دویده و چون وقت کافی برای قانع کردن آن همه آدم نیست به سمت کسی رفته که برای قانع کردنش وقت زیادی لازم نیست چون دوستیِ طولانیِ گذشته هر فرصت کمی را…
در عربی صَدیق (دوست) و صِدق (راستی) هم ریشه هستند. اثبات صدق نیت برای دوست واقعی سخت نیست. صِدّیق از این رو به مقام صدیقیت رسید که شک در کارش نبود. اینکه میگویند انسان معاصر پرسشگر است حرف دقیقی نیست. شما تصور نکنید که در زمان گذشته هر کسی چیزی میگفت فوری حرفش را باور میکردند یا مردم در دورانهای گذشته شک در کارشان نبوده است.* بسیاری از کسانی که در مکه اسلام آورده بودند وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم از اسراء بازگشت، به محض شنیدن این واقعه از دین برگشتند! کفار قریش هم این فرصت را برای تمسخر مناسب دیدند و اتفاقا عدهای از آنها فورا به نزد صدیق آمدند چون گمان میکردند ایمان صدیق این یکی را دیگر تاب نخواهد آورد. اما صدیق حرفی زد که قاعده است: «اگر چنین گفته راست گفته است!» گفتند: یعنی باور میکنی که شبانه به بیت المقدس رفته و پیش از آنکه صبح شود بازگشته است؟ صدیق فرمود: «آری، من او را دربارهٔ چیزی دورتر (بعیدتر) از این راستگو میشمارم. من او را دربارهٔ خبر آسمان که صبحگاه و شامگاه میآورد تصدیق میکنم». (به روایت حاکم و بیهقی در دلائل النبوة. نگا: السلسلة الصحیحة: ۳۰۶) و این شد که ابوبکر، لقب «صِدّیق» گرفت. و صدیقیت مقامی است پایینتر از پیامبران و بالاتر از شهدا.
به قاعدهای که ابوبکر گفت دقت کن! وقتی تو در امری بزرگتر مرا باور داری چر در جزئیات میلنگی؟ چه چیز بالاتر از خود پیامبری؟ آمدن وحی از آسمان عجیبتر است یا اینکه آن پیامبر به اذن خداوند یک شبه به شهری در همین نزدیکی برود و برگردد؟ عدهای در پذیرش وحی و پیامبری مشکلی ندارند اما در جزئیات اخبار و احکامی که در همان وحی آمده چنان بحث میکنند که قریشیان با ابوبکر صدیق...
* شک محض فضیلت نیست. اما این تصور که مردم در دورانهای گذشته زودباور بودند و انسان معاصر ناگهان پرسشگر شده حرف درستی نیست. بماند که خرافه در دوران ما کم نیست. تفاوتش این است که پرسشها به سمت دیگری هدایت شده و عرصههایی هم از پرسشگری خالی شده است.
به قاعدهای که ابوبکر گفت دقت کن! وقتی تو در امری بزرگتر مرا باور داری چر در جزئیات میلنگی؟ چه چیز بالاتر از خود پیامبری؟ آمدن وحی از آسمان عجیبتر است یا اینکه آن پیامبر به اذن خداوند یک شبه به شهری در همین نزدیکی برود و برگردد؟ عدهای در پذیرش وحی و پیامبری مشکلی ندارند اما در جزئیات اخبار و احکامی که در همان وحی آمده چنان بحث میکنند که قریشیان با ابوبکر صدیق...
* شک محض فضیلت نیست. اما این تصور که مردم در دورانهای گذشته زودباور بودند و انسان معاصر ناگهان پرسشگر شده حرف درستی نیست. بماند که خرافه در دوران ما کم نیست. تفاوتش این است که پرسشها به سمت دیگری هدایت شده و عرصههایی هم از پرسشگری خالی شده است.
تو در حقیقت از دیگران نمیترسی، تو از درد خودت میترسی و این درد یک احساس درونی است. یعنی در پایان همه چیز به رویارویی ما با احساسات خودمان برمیگردد. برای همین کسانی که تسلیم ترس خود شدهاند، ترس برایشان تبدیل به یک حالت ماندگار شده است. اما زخم خوردهای که به میدان برگشته و پس از شکست نخست، پیروز شده، ترس در درون وی به عنوان تجربهٔ نهایی قلمداد نمیشود. بنابراین هرگز اجازه نده که داستانت با درد محض به پایان برسد چون آن احساس پایانی ماندگار خواهد شد.
اگر یک محلهٔ یک شهر را به عنوان نمونه در نظر بگیریم، همهٔ اهالی آن محله با یک واقعیت بیرونی طرف هستند اما همه با این واقعیت به یک شکل برخورد نمیکنند، چون درونها متفاوت است. اینکه دل پادشاه بدن است برای همین است که تحمل و شجاعت دلها یکی نیست و شجاعت در هر موقعیتی یک نام دارد. مثلا جایی شجاعت نام باز کردن سر صحبت با کسی است که از تو دلخور است اما تو شجاعت تحمل رفتار احتمالی سرد او را داری. یا مثلا سخاوت نام دیگر شجاعت در موقعیت بخشش مال است. و همهٔ اینها در پایان به صبر برمیگردد.
من قبلا گفتم که ما در قرآن به طور مستقیم نمیبینیم که جایی «شجاعان» ستایش شده باشند، اما امر به صبر و ستایش صابران را داریم، چون صبر به معنای ساده یعنی تحمل احساسات سخت به هنگام انجام کار درست یا حبس نفس از بیقراری. کسی شجاعت پیشه میکند که ترس رویارویی با درد شجاعت را تحمل میکند، صبر میکند. شما هر ویژگی مثبتی را همین الان در ذهن خود تصور کنید و ببینید چگونه در پایان به نوعی صبر منتهی میشود. همین صبر باعث میشود که پایان داستان، دردِ محض نباشد. زخم در کنار درخشش موفقیت دیده نمیشود و اگر هم دیده شود بخشی از خود آن پیروزی قلمداد میشود و بلکه زخم، پیروزی را حماسیتر جلوه میدهد.
اگر یک محلهٔ یک شهر را به عنوان نمونه در نظر بگیریم، همهٔ اهالی آن محله با یک واقعیت بیرونی طرف هستند اما همه با این واقعیت به یک شکل برخورد نمیکنند، چون درونها متفاوت است. اینکه دل پادشاه بدن است برای همین است که تحمل و شجاعت دلها یکی نیست و شجاعت در هر موقعیتی یک نام دارد. مثلا جایی شجاعت نام باز کردن سر صحبت با کسی است که از تو دلخور است اما تو شجاعت تحمل رفتار احتمالی سرد او را داری. یا مثلا سخاوت نام دیگر شجاعت در موقعیت بخشش مال است. و همهٔ اینها در پایان به صبر برمیگردد.
من قبلا گفتم که ما در قرآن به طور مستقیم نمیبینیم که جایی «شجاعان» ستایش شده باشند، اما امر به صبر و ستایش صابران را داریم، چون صبر به معنای ساده یعنی تحمل احساسات سخت به هنگام انجام کار درست یا حبس نفس از بیقراری. کسی شجاعت پیشه میکند که ترس رویارویی با درد شجاعت را تحمل میکند، صبر میکند. شما هر ویژگی مثبتی را همین الان در ذهن خود تصور کنید و ببینید چگونه در پایان به نوعی صبر منتهی میشود. همین صبر باعث میشود که پایان داستان، دردِ محض نباشد. زخم در کنار درخشش موفقیت دیده نمیشود و اگر هم دیده شود بخشی از خود آن پیروزی قلمداد میشود و بلکه زخم، پیروزی را حماسیتر جلوه میدهد.
ارسال کمک از طریق سایت انجمن خیریه و خدمات اجتماعی بندرعباس:
https://www.anjomanbnd.ir/pay?project_id=68#read-more
شماره حساب:
0109868282006
شماره کارت:
۶۰۳۷۹۹۸۸۰۰۲۴۹۵۵۸
شماره شبا
IR540170000000109868282006
به نام انجمن خیریه و خدمات اجتماعی بندرعباس
https://www.anjomanbnd.ir/pay?project_id=68#read-more
شماره حساب:
0109868282006
شماره کارت:
۶۰۳۷۹۹۸۸۰۰۲۴۹۵۵۸
شماره شبا
IR540170000000109868282006
به نام انجمن خیریه و خدمات اجتماعی بندرعباس
عبدالله محمد
ارسال کمک از طریق سایت انجمن خیریه و خدمات اجتماعی بندرعباس: https://www.anjomanbnd.ir/pay?project_id=68#read-more شماره حساب: 0109868282006 شماره کارت: ۶۰۳۷۹۹۸۸۰۰۲۴۹۵۵۸ شماره شبا IR540170000000109868282006 به نام انجمن خیریه و خدمات اجتماعی بندرعباس
دوستان عزیز و گرامی، اگر قصد دارید به عزیزانی که در حادثهٔ غم انگیز بندرعباس آسیب دیدهاند کمک کنید، این دو مؤسسه از انجمنهای خیریهٔ خوشنام و با سابقهٔ اهل سنت هستند. جزاکم الله خیرا.
Forwarded from شَعائِر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM