Forwarded from برهان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
*توزیع نان در خانیونس*
با لطف خداوند و بههمت اهل سنت ایران، نان میان خانوادههای آواره در منطقه مواصی خانیونس توزیع شد.
برای این کار، دو کیسه آرد به مبلغ ۵۰۰ دلار تهیه شد و بابت پخت هر کیسه ۳۰ دلار پرداخت گردید؛ در مجموع ۵۶۰ دلار برای آرد و هزینه پخت صرف شد.
همچنین ۲۵ دلار نیز بابت حملونقل و بستهبندی پرداخت شد.
خداوند از همگی قبول فرماید و به تلاشها برکت دهد.
با لطف خداوند و بههمت اهل سنت ایران، نان میان خانوادههای آواره در منطقه مواصی خانیونس توزیع شد.
برای این کار، دو کیسه آرد به مبلغ ۵۰۰ دلار تهیه شد و بابت پخت هر کیسه ۳۰ دلار پرداخت گردید؛ در مجموع ۵۶۰ دلار برای آرد و هزینه پخت صرف شد.
همچنین ۲۵ دلار نیز بابت حملونقل و بستهبندی پرداخت شد.
خداوند از همگی قبول فرماید و به تلاشها برکت دهد.
عبدالله محمد
*توزیع نان در خانیونس* با لطف خداوند و بههمت اهل سنت ایران، نان میان خانوادههای آواره در منطقه مواصی خانیونس توزیع شد. برای این کار، دو کیسه آرد به مبلغ ۵۰۰ دلار تهیه شد و بابت پخت هر کیسه ۳۰ دلار پرداخت گردید؛ در مجموع ۵۶۰ دلار برای آرد و هزینه پخت صرف…
متاسفانه به دلیل محاصره غذایی بیرحمانه دولت یهودی قیمت یک کیسه آرد در غزه از این هم بیشتر شده و به ششصد دلار رسیده است.
خوب بودن همیشه پاسخ به ندایی از درون نیست، بلکه ایجاد نیاز به تغییر با پذیرش یک پیام بیرونی هم هست. همیشه درون خود بخود آگاه نمیشود یا گاه این آگاهی خیلی دیر حاصل میشود، بلکه بیشتر وقتها یک عامل بیرونی جرقهٔ خوب بودن میشود. عوامل بیدار کنندهٔ بیرونی «ظاهرا» مهربان نیستند. کسی درد دوست ندارد اما شاید همان درد هشدار نجات دهنده باشد. بیشتر مردم نصیحت دوست ندارند و... آتش نشانان هنگام ورود در نمیزنند و شاید سلام هم نکنند. اما اگر در داستان تغییرات خوب دقت کنی معمولا یک عامل بیرونی شروع آن تغییر بوده است.
عبدالله محمد
خوب بودن همیشه پاسخ به ندایی از درون نیست، بلکه ایجاد نیاز به تغییر با پذیرش یک پیام بیرونی هم هست. همیشه درون خود بخود آگاه نمیشود یا گاه این آگاهی خیلی دیر حاصل میشود، بلکه بیشتر وقتها یک عامل بیرونی جرقهٔ خوب بودن میشود. عوامل بیدار کنندهٔ بیرونی «ظاهرا»…
انسانها نه مورچهاند که نیازمند نظم و هماهنگی کمونیستی باشند و نه درخت تنهای وسط صحرا. انسانها بخشی از یک رابطهٔ کوچک نزدیک (خانواده و دوستان نزدیک) و بخشی از یک رابطهٔ بزرگ دور (جامعه) هستند. حتی تنهاترین انسان هم حداقل نیازمند یک رابطهٔ نزدیک است و حتی همان یک رابطه هم بخشی از فردیت او را خنثی میکند.
عبدالله محمد
انسانها نه مورچهاند که نیازمند نظم و هماهنگی کمونیستی باشند و نه درخت تنهای وسط صحرا. انسانها بخشی از یک رابطهٔ کوچک نزدیک (خانواده و دوستان نزدیک) و بخشی از یک رابطهٔ بزرگ دور (جامعه) هستند. حتی تنهاترین انسان هم حداقل نیازمند یک رابطهٔ نزدیک است و حتی…
برای خود زندگی کردن اشتباه بزرگی است. انسان ناگزیر نیازمند رسیدگی، محبت و توجه دیگری است و برای این توجه باید بخشی از زندگیاش را برای دیگران تلاش کند. از این رو انسان در حالت طبیعی هم محبت میخواهد هم محبت میکند. دیگران جهنم نیستند، جهنم صدای درون انسان تنهاست.
اخیرا نشر هرمس انتشار کتابهایی که با هوش مصنوعی ترجمه شدهاند را آغاز کرده است. این متن آقای علاء دربارهٔ این مسئله را خواندم. اتفاقا اخیرا در فکر ترجمهٔ یک کتاب سیصد صفحهای توسط هوش مصنوعی بودم. ترجمهٔ هوش مصنوعی خوب است، البته [فعلا] در صورتی که یک مترجم آن را بازخوانی و با متن اصلی مطابقت دهد. من هم قصد دارم این کتاب را با هوش مصنوعی ترجمه کنم و خودم تحت عنوان بازبین - و نه مترجم - آن را منتشر کنم. ما ترجمه را از زمانی شروع کردیم که هنوز گوگل وجود نداشت و با همهٔ این تغییرات کنار آمدیم و از همهٔ این امکانات هم استفاده کردیم و شخصا همیشه دید خوبی به این ابزار داشتم. امیدوارم این تجربه هم مفید شود و باعث شود در زمان کمتر، کارهای بیشتر و باکیفیتتری انجام دهیم.
پ ن: آن اوایل که گوگل هنوز جا نیفتاده بود و ویکیپدیا هم وجود نداشت در پی یافتن شرح حال مختصر یک فیلسوف آلمانی و همچنین نحوهٔ نگارش فارسی آن کارم به یک روزنامه کاغذی افتاد و نام آن فیلسوف و نگارش فارسی آن را آنجا یافتم که البته همان هم شانسی بود. یادش بخیر. چقدر الان کارها آسان شده. باز ما نسلی هستیم که همیشه تایپ کردیم. نسل قلم به دست چقدر کارشان دشوار بوده. استفاده کنیم دوستان من...
پ ن: آن اوایل که گوگل هنوز جا نیفتاده بود و ویکیپدیا هم وجود نداشت در پی یافتن شرح حال مختصر یک فیلسوف آلمانی و همچنین نحوهٔ نگارش فارسی آن کارم به یک روزنامه کاغذی افتاد و نام آن فیلسوف و نگارش فارسی آن را آنجا یافتم که البته همان هم شانسی بود. یادش بخیر. چقدر الان کارها آسان شده. باز ما نسلی هستیم که همیشه تایپ کردیم. نسل قلم به دست چقدر کارشان دشوار بوده. استفاده کنیم دوستان من...
Telegram
Zoomit | زومیت
نشر هرمس از کتابهای ترجمه شده توسط هوش مصنوعی رونمایی کرد
🔴 مهدی فیروزان، رئیس هیئتمدیره نشر هرمس، در نشست رونمایی از در این نشر گفت:
در طول تاریخ فناوریهای متعددی پدید آمده است. آیا همه این فناوریها مصون از خطرات بودهاند؟ خیر؛ ولی به میزانی که…
🔴 مهدی فیروزان، رئیس هیئتمدیره نشر هرمس، در نشست رونمایی از در این نشر گفت:
در طول تاریخ فناوریهای متعددی پدید آمده است. آیا همه این فناوریها مصون از خطرات بودهاند؟ خیر؛ ولی به میزانی که…
این جالب است که، غالبا آدمهایی باعث تغییر میشوند که میدانند کی و چقدر کوتاه بیایند. آنان میدانند کجا آتش درون را با پوششی از لطف پنهان کنند. در فرایند تغییر، آنچه مهم است مهار شوق است، بیآنکه سرد شود. لطف مصلح از سرمای دل نیست.
عدهای مسخرهاش میکردند که «گذشتهٔ چندان خوبی نداشته» و الان اینطور دیندار شده و مردم را نصیحت میکند، ولی او دقیقا برای جبران همان گذشته تلاش میکرد.
همنشینی با کسانی که از نظر علم و اخلاق و ایمان از تو پایینتر هستند تاثیر بدی دارد مگر آنکه قصد تو نصیحت و تاثیرگذاری باشد. منظورم از همنشینی فقط دوستی و رفت و آمد نیست، حتی دنبال کردن افراد کم مایه یا کم علم هم اینطور است.
مثلا من مدتی چند یوتیوبر را دنبال میکردم که محتوای «باحال» مثلا دینی ارائه میدادند. یکی از آنها چند بار اشتباهات بدی مرتکب شد و هر بار برای رفع و رجوع آن اشتباه مجبور شد در قسمت بعدی عذرخواهی کند یا توجیه بتراشد. این کارها آنقدر تکرار شد که یک بار همینطوری نفسم به من گفت: ببین این آدم با دنبال کنندهٔ میلیونی اینطور راحت اشتباه میکند و آب از آب تکان نمیخورد. تو چرا میترسی؟ تو که از این دیگر بیسوادتر نیستی! یکی دو دقیقه در همین «حس خوب» به سر میبردم. حس خوبی که ناشی از علم خودم نبود، بلکه حاصل جهل و خرابکاری دیگری بود! ناگهان متوجه شدم چقدر این تلبیس خطرناک است! چه چیز باعث شد اینقدر خیالم راحت شود؟ دنبال کردن یک کمسواد! دیدن این کمسوادان باعث میشود سطح انتظارات تو از خودت پایین بیاید. آدمی که هشتاد دارد، اگر همنشین صد شود هشتاد خود را کم میبیند و کسی که پنجاه دارد، اگر همنشین سی شود خودش را بالا میبیند.
اما میدانید مشکل از کجاست؟ معمولا کم سوادها، کمبود سوادشان را با چیزهای سرگرمکننده جبران میکنند. ترویج «با حال» بودن و «کول بازی» و این سبک شخصیتها هم به این نگاه سطحی کمک کرده و صبر و حوصلهٔ ملت - حتی دینداران - کم شده است. نمیگویم محتوای درستِ جذاب نداریم اما قطعا چنین محتوایی کم است. از سوی دیگر همواره «لغو» و «ابتذال» سرگرم کنندهتر از محتوای جدی است، حتی اگر آن جدیت خیلی زیبا ارائه شده باشد.
مثلا من مدتی چند یوتیوبر را دنبال میکردم که محتوای «باحال» مثلا دینی ارائه میدادند. یکی از آنها چند بار اشتباهات بدی مرتکب شد و هر بار برای رفع و رجوع آن اشتباه مجبور شد در قسمت بعدی عذرخواهی کند یا توجیه بتراشد. این کارها آنقدر تکرار شد که یک بار همینطوری نفسم به من گفت: ببین این آدم با دنبال کنندهٔ میلیونی اینطور راحت اشتباه میکند و آب از آب تکان نمیخورد. تو چرا میترسی؟ تو که از این دیگر بیسوادتر نیستی! یکی دو دقیقه در همین «حس خوب» به سر میبردم. حس خوبی که ناشی از علم خودم نبود، بلکه حاصل جهل و خرابکاری دیگری بود! ناگهان متوجه شدم چقدر این تلبیس خطرناک است! چه چیز باعث شد اینقدر خیالم راحت شود؟ دنبال کردن یک کمسواد! دیدن این کمسوادان باعث میشود سطح انتظارات تو از خودت پایین بیاید. آدمی که هشتاد دارد، اگر همنشین صد شود هشتاد خود را کم میبیند و کسی که پنجاه دارد، اگر همنشین سی شود خودش را بالا میبیند.
اما میدانید مشکل از کجاست؟ معمولا کم سوادها، کمبود سوادشان را با چیزهای سرگرمکننده جبران میکنند. ترویج «با حال» بودن و «کول بازی» و این سبک شخصیتها هم به این نگاه سطحی کمک کرده و صبر و حوصلهٔ ملت - حتی دینداران - کم شده است. نمیگویم محتوای درستِ جذاب نداریم اما قطعا چنین محتوایی کم است. از سوی دیگر همواره «لغو» و «ابتذال» سرگرم کنندهتر از محتوای جدی است، حتی اگر آن جدیت خیلی زیبا ارائه شده باشد.
فکر کنم قبلا درباره توهم قابل کنترل بودن زندگی گفتم. این توهم باعث شده حتی ملاکهای افراد برای انتخاب شریک زندگی به شدت نامعقول و ایدهآل شود. شخص تصور میکند که انتخاب کاملا به دست اوست و او میتواند تا ابد در پی بهترین گزینه باشد اما غافل از اینکه علم ما به شدت محدود است و تازه تواناییهای ما از علم ما هم محدودتر است و در پایان وقتی کلی فرصت از دست رفت و سن بالا رفت و موقعیتها کم، به چیزی راضی خواهند شد که حتی از حد معمول هم پایینتر است، چه رسد به ایدهآل.
توهم قابل کنترل بودن و قابل انتخاب بودن همه چیز از کجا آمده؟ جای بحث دارد. اما به نظرم همان ذهنیت «قسمت» که قدیمیها به آن اعتقاد داشتند خیلی بهتر از این توهم «انتخاب» است. انتخابهای خیلی راحتتر و به دور از وسواس و خشنود بودن و ساختن زندگی به جای آنکه همه چیز را به انتخاب بسپاریم. قدیمیها خیلی چیزها را در حین زندگی میآموختند اما در دوران ما مردم فکر میکنند باید اول همه چیز آماده باشد و سپس وارد عرصه شوند. قبول دارم که برخی مهارتها را باید قبل از ورود به عرصه آموخت، اما این تصور که همه چیز همان اول باید «پرفکت» باشد خطرناک است. آسان بگیرید دوستان من و بدانید که هرچقدر برنامه بریزید، همه چیز قابل کنترل و برنامه ریزی نیست.
توهم قابل کنترل بودن و قابل انتخاب بودن همه چیز از کجا آمده؟ جای بحث دارد. اما به نظرم همان ذهنیت «قسمت» که قدیمیها به آن اعتقاد داشتند خیلی بهتر از این توهم «انتخاب» است. انتخابهای خیلی راحتتر و به دور از وسواس و خشنود بودن و ساختن زندگی به جای آنکه همه چیز را به انتخاب بسپاریم. قدیمیها خیلی چیزها را در حین زندگی میآموختند اما در دوران ما مردم فکر میکنند باید اول همه چیز آماده باشد و سپس وارد عرصه شوند. قبول دارم که برخی مهارتها را باید قبل از ورود به عرصه آموخت، اما این تصور که همه چیز همان اول باید «پرفکت» باشد خطرناک است. آسان بگیرید دوستان من و بدانید که هرچقدر برنامه بریزید، همه چیز قابل کنترل و برنامه ریزی نیست.
عبدالله محمد
فکر کنم قبلا درباره توهم قابل کنترل بودن زندگی گفتم. این توهم باعث شده حتی ملاکهای افراد برای انتخاب شریک زندگی به شدت نامعقول و ایدهآل شود. شخص تصور میکند که انتخاب کاملا به دست اوست و او میتواند تا ابد در پی بهترین گزینه باشد اما غافل از اینکه علم ما…
یکی میگفت در سفر خانوادگی به یک شهر غریب ماشینمان خراب شد و یک شخص مهربان به کمک ما آمد و چون مشکل ماشین خیلی جدی بود مجبور شدیم آن را برای یک روز به تعمیرگاه ببریم و آن شخص مهمان نواز ما را به خانهشان برد و این بهانهای شد برای آشنا شدن با آنها و بعدا سر همین آشنایی دو خانواده وصلت کردند.
ذهنیت انتخابگر و برنامهریز اینجا دچار استرس میشود. یعنی یک ازدواج و یک عمر زندگی به مشکل فنی یک ماشین گره خورده؟ اما ذهنیت «پذیرنده» که قائل به «قسمت» است میگوید قسمت این بود. به همین راحتی.
ذهنیتی که دربارهٔ برنامه و انتخاب زیادهروی میکند تصور میکند همه چیز را خودش برگزیده اما اینطور نیست. برخی از پسرها دهها گزینه را در اینترنت و در دانشگاه و جاهای دیگر میبینند و بررسی میکنند و این باعث میشود فکر کنند همه چیز تحت کنترل است. اما اولا انسانها خیلی خیلی پیچیدهتر از آن چیزی هستند که نشان میدهند، ثانیا همان دانشگاهی که تو رفتهای و همان آدمهایی که در فضای مجازی با آنها روبرو میشوی هم خیلی تحت کنترل تو نیست. دانشگاهت که به انتخاب رشته و معدل کنکورت بند بود، فضای مجازی هم به مشتی الگوریتم و کد. اینها اتفاقا خیلی کمتر از چیزی که به آن ازدواج سنتی میگویند تحت کنترل هستند! اما ما فکر میکنیم چون خودمان انتخاب کردهایم پس بیشتر اوضاع تحت کنترل ماست و این خب، ما را راضی میکند.
ذهنیت انتخابگر و برنامهریز اینجا دچار استرس میشود. یعنی یک ازدواج و یک عمر زندگی به مشکل فنی یک ماشین گره خورده؟ اما ذهنیت «پذیرنده» که قائل به «قسمت» است میگوید قسمت این بود. به همین راحتی.
ذهنیتی که دربارهٔ برنامه و انتخاب زیادهروی میکند تصور میکند همه چیز را خودش برگزیده اما اینطور نیست. برخی از پسرها دهها گزینه را در اینترنت و در دانشگاه و جاهای دیگر میبینند و بررسی میکنند و این باعث میشود فکر کنند همه چیز تحت کنترل است. اما اولا انسانها خیلی خیلی پیچیدهتر از آن چیزی هستند که نشان میدهند، ثانیا همان دانشگاهی که تو رفتهای و همان آدمهایی که در فضای مجازی با آنها روبرو میشوی هم خیلی تحت کنترل تو نیست. دانشگاهت که به انتخاب رشته و معدل کنکورت بند بود، فضای مجازی هم به مشتی الگوریتم و کد. اینها اتفاقا خیلی کمتر از چیزی که به آن ازدواج سنتی میگویند تحت کنترل هستند! اما ما فکر میکنیم چون خودمان انتخاب کردهایم پس بیشتر اوضاع تحت کنترل ماست و این خب، ما را راضی میکند.
عبدالله محمد
یکی میگفت در سفر خانوادگی به یک شهر غریب ماشینمان خراب شد و یک شخص مهربان به کمک ما آمد و چون مشکل ماشین خیلی جدی بود مجبور شدیم آن را برای یک روز به تعمیرگاه ببریم و آن شخص مهمان نواز ما را به خانهشان برد و این بهانهای شد برای آشنا شدن با آنها و بعدا سر…
دوستان عزیز، حرفهایی که زدم برای نفی برنامهریزی و نفی حق انتخاب نیست. برای دوری از وسواس است. متوجه شدهام این وسواس خیلی دارد مشکل درست میکند. برنامه بریزید، انتخاب کنید، استخاره کنید اما سخت نگیرید. از دست دادن زمان خیلی بدتر است و انتخاب ایدهآل و آمادگی کامل، توهم است.
اگر از همه ناامید شدهای این فرصت خیلی خوبی برای آموختن توکل است. درست است که این امید از روی نا امیدی به دیگران است ولی حاصلش که بالاخره خوب است. جایی شیخ الاسلام گفتهاند: «گشایش هنگام قطع امید از خلق فرا میرسد». (مجموع الفتاوی) چرا؟ چون امید به خالق وقتی کامل میشود که امید به خلق کاملا قطع شود. گفتهاند حتی اگر فکر میکنی راه داری طوری دعا کن که انگار بیچارهای.
بزرگسالی و پدر و مادر شدن خیلی عجیب است. حتی همان یک روزی که به دلیل بیماری کار نکردهای عذاب وجدان داری و خیالت راحت نیست چون نگاه خانواده به دستان توست. مادری که خود بیمار است اما نمیتواند کارهای خانه را انجام ندهد و پدری که حالش خیلی خوب نیست ولی مجبور است با همان وضعیت به سر کار برود چون حتی همان یک روز کار نکردن هم خانوادهاش را با مشکل مواجه خواهد کرد.
برای همین است که انسانها هرچه سنشان بالاتر میرود متوکلتر هم میشوند. خیلیها را میبینی که در مجردی و جوانی چندان حواسشان نیست، چون هنوز نمیدانند ستون دیگران شدن چگونه است. تو بیامید شدهای چون امید دیگران به توست و این بیامید شدن بهانهٔ توکل میشود.
بزرگسالی و پدر و مادر شدن خیلی عجیب است. حتی همان یک روزی که به دلیل بیماری کار نکردهای عذاب وجدان داری و خیالت راحت نیست چون نگاه خانواده به دستان توست. مادری که خود بیمار است اما نمیتواند کارهای خانه را انجام ندهد و پدری که حالش خیلی خوب نیست ولی مجبور است با همان وضعیت به سر کار برود چون حتی همان یک روز کار نکردن هم خانوادهاش را با مشکل مواجه خواهد کرد.
برای همین است که انسانها هرچه سنشان بالاتر میرود متوکلتر هم میشوند. خیلیها را میبینی که در مجردی و جوانی چندان حواسشان نیست، چون هنوز نمیدانند ستون دیگران شدن چگونه است. تو بیامید شدهای چون امید دیگران به توست و این بیامید شدن بهانهٔ توکل میشود.
تاریخِ خالص کسی را خوشحال نمیکند. یا اینطور بگویم: تاریخ، دوست کسی نیست و اصلا اگر تاریخ را یک علم بدانیم نباید از آن انتظار برآورده ساختن انتظارات خود را داشته باشیم.
Forwarded from برهان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بسم الله الرحمن ارحیم
▪️ با توجه به شرایط سخت و کمبود غذا، به لطف حمایتهای شما بزرگواران توانستیم شش دیگ برنج تهیه کنیم و آن را میان خانوادههای نیازمند و آواره توزیع نماییم.
از همۀ عزیزانی که در این کار خیر ما را همراهی کردند صمیمانه سپاسگزاریم. خداوند به شما جزای خیر دهد و بر رزق و روزیتان برکت عطا فرماید.
💲 جزئیات هزینهها:
• ۲۰۰ کیلو برنج – ۸۰۰ دلار
• ۱۸ لیتر روغن – ۲۰۰ دلار
• وسایل پختوپز، ادویهجات، نخودفرنگی، هیزم، دستمزد کارگران و حملونقل – ۵۰۰ دلار
= مجموع هزینه: ۱۵۰۰ دلار
📅 دوشنبه ، ۱۴۰۴/۲/۱۵ | ٧ /ذي القعدة/ ١٤٤٦
▪️ با توجه به شرایط سخت و کمبود غذا، به لطف حمایتهای شما بزرگواران توانستیم شش دیگ برنج تهیه کنیم و آن را میان خانوادههای نیازمند و آواره توزیع نماییم.
از همۀ عزیزانی که در این کار خیر ما را همراهی کردند صمیمانه سپاسگزاریم. خداوند به شما جزای خیر دهد و بر رزق و روزیتان برکت عطا فرماید.
💲 جزئیات هزینهها:
• ۲۰۰ کیلو برنج – ۸۰۰ دلار
• ۱۸ لیتر روغن – ۲۰۰ دلار
• وسایل پختوپز، ادویهجات، نخودفرنگی، هیزم، دستمزد کارگران و حملونقل – ۵۰۰ دلار
= مجموع هزینه: ۱۵۰۰ دلار
📅 دوشنبه ، ۱۴۰۴/۲/۱۵ | ٧ /ذي القعدة/ ١٤٤٦
انسانهای باهوش بیشتر از دیگران نیازمند تغافل (نادیده گرفتن) هستند، چون به تحلیل هر چیز - حتی چیزهای بیربط - علاقه دارند. تغافل، غفلتی است خودخواسته و حساب شده. چنانکه عرب میگوید:
لَيْسَ الْغَبِيُّ بِسَيِّدٍ فِي قَوْمِهِ
لكِنَّ سَيِّدَ قَوْمِهِ المُتَغَابِي
احمق سرور قوم خویش نیست، سرور قوم آن است که خود را به حماقت میزند.
هوشِ محض، نجاتبخش نیست. هوش ابزار است. در این باره بیشتر خواهم گفت. ان شاء الله.
لَيْسَ الْغَبِيُّ بِسَيِّدٍ فِي قَوْمِهِ
لكِنَّ سَيِّدَ قَوْمِهِ المُتَغَابِي
احمق سرور قوم خویش نیست، سرور قوم آن است که خود را به حماقت میزند.
هوشِ محض، نجاتبخش نیست. هوش ابزار است. در این باره بیشتر خواهم گفت. ان شاء الله.