اگر کتاب «تردستی» نوشتهٔ «الناز محمدی» منتخب آرای مخاطبان سومین دورهٔ جایزهٔ لیلی را خوانده‌اید نظر خود را بنویسید.


آدرس اینستاگرام:
@amepasandbook


آدرس تلگرام:
@amehpasand




#جایزه_لیلی
#جایزه_ادبی
#رمان_عاشقانه
#رمان_ایرانی
#انجمن_نویسندگان_عامه_پسند
#انجمن_ادبیات_عامه_پسند
#انجمن_عامه_پسند
#تردستی
#الناز_محمدی
#نشر_برکه_خورشید
#فاطمه_محمدی
#کتاب_خوب
#پیشنهاد_کتاب
فردا چهارم اسفند ساعت ۲۲:۰۰ جلسه پرسش و پاسخ ( لایو‌ اینستاگرام) با خانم الناز محمدی.

اگر سؤالی از این نویسنده دارید می‌توانید زیر همین پست بنویسید.

لطفاً به دوستان و علاقه‌مندان به ادبیات عامه‌پسند اطلاع دهید.


آدرس اینستاگرام:
@amepasandbook


آدرس تلگرام:
@amehpasand



#انجمن_ادبیات_عامه‌پسند
#انجمن_نویسندگان_عامه_پسند
#جایزه_لیلی
#رمان_ایرانی
#کتاب_خوب
#پیشنهاد_کتاب
#تردستی
.
اگر کتاب «کلاف» نوشتهٔ «ف صفایی فرد» منتخب بخش نوقلم سومین دورهٔ جایزهٔ لیلی را خوانده‌اید نظر خود را بنویسید.



آدرس اینستاگرام:
@amepasandbook



آدرس تلگرام:
@amehpasand




#جایزه_لیلی
#جایزه_ادبی
#رمان_عاشقانه
#رمان_ایرانی
#انجمن_نویسندگان_عامه_پسند
#انجمن_ادبیات_عامه_پسند
#انجمن_عامه_پسند
#کلاف
#ف_صفایی_فرد
#نشر_شقایق
#ثمانه_حسینی
#کتاب_خوب
#پیشنهاد_کتاب
فردا پنجم اسفند ساعت ۲۲:۰۰ جلسه پرسش و پاسخ ( لایو‌ اینستاگرام) با خانم فرزانه صفایی فرد.

اگر سؤالی از این نویسنده دارید می‌توانید زیر همین پست بنویسید.

لطفاً به دوستان و علاقه‌مندان به ادبیات عامه‌پسند اطلاع دهید.



آدرس اینستاگرام:
@amepasandbook



آدرس تلگرام:
@amehpasand




#انجمن_ادبیات_عامه‌پسند
#انجمن_نویسندگان_عامه_پسند
#جایزه_لیلی
#رمان_ایرانی
#کتاب_خوب
#پیشنهاد_کتاب
#کلاف
فراخوان چهارمین دورهٔ جایزهٔ ادبی لیلی 1401
انجمن نویسندگان عامه‌پسند چهارمین دورهٔ جایزهٔ لیلی را برگزار می‌کند.

شرایط شرکت در جایزه:

1- آثار ارسالی باید در سال 1400 برای اولین‌بار منتشر شده باشند.
2- محور اصلی رمان باید عاشقانه (خانوادگی یا جوانان) باشد.
3- هر نویسنده تنها با یک عنوان می‌تواند در مسابقه شرکت کند.

نحوهٔ پذیرش آثار:
1: نویسندگان می‌توانند دونسخه از اثر منتشرشده سال (1400) را به آدرس دبیرخانهٔ جایزه ارسال نمایند.

2: برای ارتقای سطح کیفی رقابت و همچنین پوشش گسترده‌تر آثار چاپی سال 1400هیئت انتخابی که اعضای آن شامل کتاب‌فروشان حوزهٔ عامه‌پسند، کتاب‌خوانان حرفه‌ای، داوران مرحلهٔ اول و فعالان فرهنگی حوزهٔ عامه‌پسند هستند آثاری را که از نظرشان واجد شرایط باشند به هیئت اجرایی جایزه پیشنهاد می‌دهند. از بین آثار تعدادی از رمان‌ها که بیشترین پیشنهاد را داشته باشند برای داوری مرحله اول انتخاب می‌شوند.

نحوه داوری آثار:
نویسندگان نوقلم (که برای اولین بار رمان خود را در سال 1400منتشر کرده‌اند.) در بخش نوقلم و نویسندگان حرفه‌ای در بخش حرفه‌ای با هم رقابت می‌کنند.
داوری در دومرحله انجام می‌شود. در مرحلهٔ اول تمام آثار ارسالی و انتخابی در شرایط برابر توسط داوران دور اول بررسی می‌شوند. در‌نهایت ده الی پانزده اثر(بسته به حجم آثار ارسالی) برای شرکت در مرحلهٔ نهایی انتخاب شده و توسط سه داور نهایی بررسی و یک اثر در هر بخش به‌عنوان برندگان نهایی انتخاب می‌شوند.
بعداز اعلام فهرست راه یافته به مرحلهٔ دوم اگر نویسنده‌ای به هر دلیلی مایل به ادامهٔ رقابت نباشد می‌تواند از طریق ارسال پیام به دایرکت صفحهٔ انجمن انصراف خود را اعلام نماید. در این صورت اثر دیگری که در فهرست اولیه بالاترین امتیاز را داشته باشد جایگزین اثر انصرافی خواهد شد.

داوری بخش مردمی: همانند سه دورهٔ پیشین، تمام آثار راه‌یافته به مرحلهٔ دوم در صفحهٔ انجمن به داوری مخاطبان گذاشته شده و یک اثر با بالاترین رأی برندهٔ بخش مردمی اعلام می‌شود. زمان و نحوهٔ شرکت در این مرحله متعاقباً اعلام می‌شود.

مهلت ارسال آثار:
نویسندگان می‌توانند دونسخه از اثر خود را که در سال 1400 منتشر شده تا اول تیر 1401 به آدرس دبیرخانه ارسال کنند. لطفاً روی پاکت ارسال اثر عبارت(چهارمین دورهٔ جایزهٔ لیلی) قید شود.

آدرس دبیرخانه:
تهران، فلکه دوم صادقیه، بلوار فردوس شرق، بعداز سلیمی جهرمی، (بعداز چهارراه مخابرات) فرهنگسرای فردوس، کتابخانه فردوس
کدپستی: 1481743331



#جایزه_ادبی
#جایزه_لیلی
#انجمن_نویسندگان_عامه‌پسند
زنان طی چهار دهه گذشته در آثار فرهنگی ایرانی، افرادی وابسته، مطیع و فاقد هویتِ مستقل معرفی شده‌اند، در حالی‌که در فضای واقعی، آن‌ها همواره چندین فرسخ جلوتر از تصویری بوده‌اند که از ایشان در آثار فرهنگی منعکس شده‌است.

انجمن نویسندگان عامه‌پسند و جایزه لیلی به‌عنوان اولین جایزه عاشقانه در ادبیات فارسی با نیتِ اصلاح چهره زن و روابط عاشقانه در آثار عامه‌پسند آغاز به کار کرد و طی سه دوره گذشته تمرکزش را بر انتخاب آثاری گذاشت که خلافِ جریانِ مسلطِ فرهنگی حرکت کرده‌اند.

برگزارکنندگان این جایزه تلاش کرده‌اند آثاری را برجسته نمایند که عشق را نه‌صرفاً انتخابی مردانه و در چارچوب‌های مردسالار، بلکه رابطه‌ای دوجانبه میان زن و مرد به‌عنوان انسان‌های برابر نشان می‌دهند؛ این همان چیزی است که طی چند ماه گذشته در جنبش «زن، زندگی، آزادی» به وضوح دیده می‌شود.
‌هم‌اکنون و پس از چند ماه از شروع جنبش، جایزه لیلی، ضرورت کار فرهنگی بلندمدت برای استحکام این دیدگاه نوین و عادلانه را بیش از قبل احساس می‌کند.

همچنان‌ که مطلعید جایزه لیلی در سه سال گذشته مطابق با تقویم کاری خود برگزار شد اما دوره چهارم در میانه راه به‌خاطر اوضاع ملتهب جامعه متوقف شد چراکه همه ما کمابیش درگیر این التهاب بوده و هستیم.

لذا برگزارکنندگان جایزه با ابراز تاسف از این وقفه، اعلام می‌دارند دوره چهارم با توجه به ازدست رفتن زمان مفید برای داوری آثار در مرحله دوم و نیز اعلام همدردی با کلیه خانواده‌های داغدار برگزار نمی‌شود. در حال حاضر فضای جامعه، مناسبتی با برگزاری هیچ‌گونه جشنواره و جشنی ندارد، اما همچنان‌که طی سه دوره پیشین و علی‌رغم کارشکنی‌های بسیار تمام تلاشمان را کردیم تا این جایزه نوپا از نفس نیفتد باز هم به این تلاش ادامه خواهیم داد.

امیدواریم، جایزه، سال آینده دوباره به روال عادی برگشته و برگزار شود. بدیهی است در صورت برگزاری، آثار دوره پیشین به‌علاوه آثار دوره جدید بررسی شده و طبق سازوکاری مناسب که حق هیچ شرکت‌کننده‌ای در آن تضییع نشود داوری خواهند شد.

به‌امید موفقیت و سرافرازی ایران

مؤسسان جایزه لیلی



آدرس اینستاگرام:


@amepasandbook


آدرس تلگرام:

@amehpasand


#انجمن_نویسندگان_عامه‌پسند
#جایزه_لیلی
#جایزه_ادبی
#انجمن_ادبیات_عامه_پسند
این یادداشت‌ یک روز قبل از درگذشت آقای ر. اعتمادی در روزنامه هفت صبح به چاپ رسیده است و این آخرین باری است که از ایشان در زمان حیاتشان یاد شد.
روحشان شاد و یادشان گرامی.

یادداشت: لاله زارع

خدا نکند مثل او باشم؟!

ر. اعتمادی! اسمی بود در کتابخانه عمه‌ام. یک اسم روی جلد. اگرچه جلدها مستعمل بودند و کتاب‌ها ورق‌ورق شده. معلوم بود خیلی چرخیده و دست‌به‌دست شده‌اند. منِ هشت نه‌ ساله فکر می‌کردم این کتاب‌ها کهنه‌اند و باید انداختشان دور. هنوز مانده بود تا بدانم چه سعادتی است برای یک نویسنده اگر کتاب‌هایش در دست مخاطبان به این روز بیفتد و نه‌تنها دور انداخته نشوند که در قفسه‌های کتابخانه جا خوش کنند.

بعدترها در شانزده هفده سالگی سر و کارم افتاد به عاشقانه‌های خارجکی. اسکارلت اوهارا، ربه‌کا، آناکارنینا و آن یکی دخترها در پرنده خارزار و غرور و تعصب!
دانشگاه که رفتم، از تفریحاتم این بود که بروم به کتاب‌فروشی رشد در خیابان نادری اهواز و یواشکی رمان‌های عاشقانه ایرانی را بردارم و بخوانم. نه برای لذت بردن. بیشتر برای خندیدن چون آن خارجکی‌ها را خوانده بودم و این‌ها به نظرم لوس و بی‌مزه می‌آمدند. خیلی خام‌تر از آن بودم که بدانم نوشتن از عشق با رنگ و بوی وطنی هنر می‌خواهد. هنوز هم خیلی‌ها می‌گویند قلمت گرم نیست. خشک است مثل کارهای ترجمه!

در آن کتاب‌فروشی، تصادفی کتابی برداشتم و سرگذشت پسری را خواندم که در آستانه ازدواج بود و همان روز پاره آجری از ساختمانی در حال ساخت بر سرش فرود آمد و ... نمی‌دانم چه شد که وقتی به خودم آمدم دیدم یک سوم کتاب را سرپا خوانده‌ام. جلد کار را نگاه کردم و نام روی آن، من را برد به کتابخانه عمه‌ام. این اولین رمان عاشقانه ایرانی بود که خریدم و با خودم آوردم خوابگاه.

سال‌ها بعد وقتی نویسنده شده بودم و خونِ‌دل خورده بودم تا رمانی بنویسم که به دل عاشقانه‌خوان وطنی بنشیند تصادفی در گروهی اینترنتی شاهد بحث و جدلی ناخواسته شدم بین یکی از عاشقانه‌نویس‌ها که البته اسم و رسمی هم داشت با مخاطبش. چرا؟ چون آن مخاطب صادق و عاشق گفته بود خانم فلانی قلم شما خیلی شیرین و هیجان‌انگیز و گرم است درست مثل قلم آقای ر. اعتمادی. دوست ما کسر شأن‌اش آمده بود او را با اعتمادی مقایسه کرده بودند. حرفش را خوب یادم مانده: خدا نکند من بشوم یکی مثل او.

طرفدار ر. اعتمادی نبودم ولی نمی‌فهمیدم چرا از طرز نگاهش بدم آمده. همان روز رفتم و هرچه مصاحبه بود درباره آقای اعتمادی خواندم. به مدد دسترسی به آرشیو الکترونیک مجلات در نورمگز چیزهای زیادی پیدا کردم. مثلاً این‌که ر.اعتمادی همان رجبعلی اعتمادی است و اهل لار است که ما شیرازی‌ها آن‌جا را یکی از شهرستان‌های فرهنگ‌دوست فارس می‌دانیم. در جوانی بوکسور بوده. مؤسس یکی از پرمخاطب‌ترین مجلات مخصوص جوانان بوده و به مدد سال‌ها روزنامه‌نگاری تا مغزِ استخوان با فرهنگ و هنجارهای این مرز و بوم آشنا.
اگرچه بیست سال جلو انتشار کارهایش را گرفتند اما قدرت قلمش آنقدر بود که منِ مخاطبِ عاشقانه‌های خارجی را که چند نسل بعداز خودش آمده‌ بودند کنج یک کتاب‌فروشی در شرجی اهواز گیر بیندازد.

از خواندن و کنکاش در خاطرات ر. اعتمادی که فارغ شدم دیگر می‌دانستم حرف آن دوست در دلم حس بدی درست کرده چون می‌دیدم خودم هم زمانی چنین فکری در ذهنم داشته‌ام. همان وقت‌ها که هنوز نویسنده نشده بودم و نمی‌دانستم محبوب شدن مثل کسی چون آقای ر. اعتمادی کار هرکسی نیست. نمی‌دانستم اگر ما او را نمی‌شناسیم از بی‌مایگی عالیجناب اعتمادی نیست، بلکه از نادان نگه داشتن ماست وگرنه که کارهای او اگر که فرصتش را می‌داشت می‌توانست همسنگ همان عاشقانه‌های خارجکی باشد خارج از مرزهای ایران. با همه این‌ها دم ناشری چون شادان گرم که نگذاشت دست ما از باغ نویسنده‌مان کوتاه بماند.

سال‌ها بعد وقتی نیمچه اسمی در بین نویسندگان پیدا کردم، و توانستم با کمک دوستانم اولین جایزه ادبیات عاشقانه را به نام لیلی تأسیس کنم، وقتی از ر. اعتمادی به‌عنوان یکی از نویسندگان سرشناس ژانر عاشقانه دعوت کردیم تا سخنرانِ افتخاری مراسم اختتامیه باشد و وقتی به استقبال او در مقابل ورودی آمفی‌تئاتر باغ کتاب رفتیم و درست در همان لحظه که آقای اعتمادی هشتاد و چند ساله هوشیار و سرزنده همراه ما وارد سالن شد و مخاطبان به احترام او ایستادند و دست زدند به این فکر می‌کردم که خدا کند من هم یک زمانی بشوم کسی مثل او.




آدرس اینستاگرام:

@amepasandbook

آدرس تلگرام:

@amehpasand



#انجمن_ادبیات_عامه_پسند
#انجمن_نویسندگان_عامه‌پسند
#ر_اعتمادی
#رمان_ایرانی
#لاله_زارع
دو نویسنده که در دو سر طیف ادبیات یعنی سرگرمی و فلسفه‌ورزی بودند و هردو البته در جای خود نویسندگان صاحب‌نامی هم بودند؛ امروز هم‌زمان فوت کردند.
ر. اعتمادی رمان‌نویسی که آثار عاشقانه در ژانر عامه‌پسند می‌نوشت. ژانری که همیشه مورد تحقیر و لعن و نفرین در ایران بوده.
و میلان کوندرا رمان‌نویسی که آثارش حد اعلای فلسفه‌ورزی به شکلی استادانه در ادبیات بود. او در سبکی می‌نوشت که در ایران افتخار و مایه مباهات به شمار می‌آید و خیلی‌ها آرزو دارند در آن زمین قدم بزنند.
اما جالبی ماجرا اینجاست که:
مصاحبه‌گر جدی فرانسوی از میلان کوندرا (بزرگ‌ترین نویسنده‌ی زنده‌ی دنیا) طلبکارانه می‌پرسد چرا در رمان مهمانی خداحافظی که بدون شک برای سرگرمی نوشته نشده، از ترفندهای پلات استفاده کرده است؟

جواب استاد:
اما رمان یک سرگرمی است. من اصلاً تحقیری را که فرانسوی‌ها نسبت به سرگرمی دارند درک نمی‌کنم. چرا آن‌ها نسبت به واژه‌ی سرگرمی احساس شرم دارند؟! رمان فاخر اروپایی به صورت سرگرمی پدید آمد و هر رمان‌نویس حقیقی در قبال آن احساسی نوستالژیک دارد.

نتیجه آنکه رمان همواره سرگرمی است اما آنچه اثری را خاص و ماندگار می‌کند نه ژانر آن که عمقش است و البته استادی نویسنده‌اش که اثر را چنان گیرا بنویسد تا مخاطبان زیادی را مجذوب اثرش کند.

آدرس اینستاگرام:

@amepasandbook

آدرس تلگرام:

@amehpasand



#رمان
#عامه‌_پسند
#ر_اعتمادی
#میلان_کوندرا
#انجمن_ادبیات_عامه_پسند
مردی با گام‌های استوار برای چهار نسل!

این یادداشت‌ یک روز قبل از درگذشت آقای ر. اعتمادی در روزنامه هفت صبح به چاپ رسیده است و این آخرین باری است که از ایشان در زمان حیاتشان یاد شد.
روحشان شاد. نامشان تا همیشه ماندگار!

یادداشت: بهمن رحیمی

گاهی اوقات ابر و باد، بدون حضور مَه و خورشید، شرایطِ فلک را به گونه‌ای رقم می‌زنند که یک ارتباط کاری مثل نویسنده و ناشر را به دوستی و ارادتی متواضعانه برای سال‌ها تبدیل می‌کنند.

ربع قرن پیش اگر «ر. اعتمادی» فقط یک نام بزرگ و یادآور خاطره‌ای دور اما نزدیک برای بسیاری همچون من بود، در اندک زمانی این عنوان برایم مترادف شد با انسانی به‌ تمامِ معنا با صفاتی کم‌نظیر!

بارها از او خواسته‌ام اجازۀ برگزاری و مهیا کردن مراسمی برای بزرگداشتش را بدهد ولی هر بار آن را موکول به اتفاقی در آینده کرده است: « بگذار ببینم فلان کتاب مجوز می‌گیرد یا آن چند اثر بالاخره منتشر می‌شوند که بهانه‌ای برای مراسم هم داشته باشیم!»

و نمی‌دانم چرا همیشه این تعویق را قبول کرده‌ام؟ شاید به این دلیل که برای من
«ر. اعتمادی» هیچ‌وقت پیرشدنی نبوده است و تصور می‌کرده‌ام که او همواره توانِ ایستادن روی صحنۀ بزرگداشت را خواهد داشت. من او را، حتی در هشتاد و اندی سالگی، همیشه با این شوخی بدرقه کرده‌ام که: «آقا، ماشاالله هنوز هم از روی پل و جویِ کوچه رد نمی‌شید، می‌پرید!» و اما من با خام‌خیالی، تصوری از نود سالگی نداشتم.

راستی بزرگداشت برای مردی گسترده در سرتاسر قرن پیش، با آن همه فراز و نشیب در این سرزمین، کدام جنبه‌اش را باید پوشش دهد؟ از جوانی پرشور در دهۀ سیاسی سی و خبرنگاری که معنایی تازه به فعالیت‌های ژورنالیستی داد تا سردبیری که دست یافتن به قلۀ تیراژ مجله‌اش، جوانان، در آن ایران سی میلیونی با اندک اهلِ سواد، هنوز هم برای اهالی مطبوعات ناممکن است، یا عاشقانه‌نویسی کم‌نظیر که تیراژ آثارش، حتی در دو دهه ممنوعیت کامل، نان و نوایی دندان‌گیر برای بساطی‌های کتاب داشت.

شاید آن روز که پس از سال‌ها دوری از فعالیت، خبرِ انتشار کتابی را با نام خودش، همان نماد معروف «ر. اعتمادی» و نه اسامی جایگزین را به او دادم معنای برقِ چشمانش را خوب نفهمیدم، اما خیلی زود همین کتاب، نام دیگر او شد نزد دوستدارانش: «عالیجناب عشق»!

آن روزهای ابتدای دهۀ هشتاد تازه سومین نسل از مخاطبانش به سنِ رمان‌خوانی رسیده بودند و خوب می‌دیدم که در فرصت‌های اندکِ حضور در نمایشگاه کتاب چه حس زیبایی از سه نسل مخاطبانش می‌گرفت، اما این یکی دو سال اخیر، شرایط سر زدنش به نمایشگاه نبود و من هم کمتر از مسائل نمایشگاه می‌گفتم، چون می‌دانستم دلش برای آن دیدارها تنگ شده، فقط گفتم که عنوان جدیدی برایش تدارک دیده‌ایم: «نویسندۀ چهار نسل!»

او لوح بزرگداشتش را در میان همین مردمان که با شنیدن نامش به شوق می‌آیند گرفته است، از همان روزهایی که نام‌های مشهور هنری آرزوی قرار گرفتن بر جلد مطبوعه‌اش را داشتند تا استمرار چهار نسل مخاطب رمان‌نویسی او.

پس به تصورم امروز بزرگداشت گرفتن برای وی باید از زاویه‌ای دیگر و فارغ از سابقۀ شناخته شده‌اش باشد که برای آنان که دورتر ایستاده‌اند، قابل لمس نبوده است:
تمجید از انسانی بزرگ با مناعت طبعِ بی‌بدیل و بلندنظری، که اعتراف می‌کنم معنای این صفات را در رفتار او درک کرده‌ام. مردی به شدت وابسته به وطن که همین را دلیلی محکم برای ماندن و همچنان کار کردن در ایران دانسته است و در تمام این سال‌ها با دقتی تمام، دنبال‌کننده و حتی تحلیل‌گر شرایط سیاسی و اجتماعی روز بوده است.

با او شاید هیچ‌گاه سخن بوی کهنگی ندهد، چه از خاطرات دور بگوید و چه از احوالات امروز، و تو نمی‌دانی چگونه بر ریزترین وقایع، تمرکز و تسلط دارد! کسی با ایمانِ کامل و آگاهانه، که همچون مرادش شیخ خَرَقان، جملۀ «آب و نان دادن به هر کس و از ایمانش نپرسیدن» را در تمام سال‌ها و برای هرکس که با او سروکار داشته انجام داده است: چه بسیار از کارکنانِ پنجاه سال قبل او را دیده‌ام که همچنان «آقا» خطابش می‌کنند و او را بانی ازدواج، سامان گرفتن و خانه‌دار شدن‌شان... آنچه برای خود هرگز نخواست.

از ایمان گفتم و آن را در زمانِ از دست دادن عزیزش حس کردم که همین ایمان، که بسیاری از ما مدعی‌اش هستیم در رفتار او و پذیرش رفتنِ نازنین‌دخترش نزد خداوندی که در دل داشت، به چشم دیده‌ام.

من از او بسیار آموخته‌ام و آرزویم حفظ یادوارۀ مردی است که پس از نهمین دهۀ عمر و در نگاه من با گام‌های استوار از روی پل‌های کوچه می‌پَرد!


آدرس اینستاگرام:
@amepasandbook


آدرس تلگرام:
@amehpasand


#انجمن_نویسندگان_عامه‌پسند
#انجمن_ادبیات_عامه_پسند
#ر_اعتمادی
#رمان_ایرانی
#نشر_شادان
#روزنامه_هفت_صبح
#داستان_ایرانی
2024/05/20 15:52:47
Back to Top
HTML Embed Code: