Amir Pouria
ادامهٔ متن امیر پوریا در تبریک تولد آقای تقوایی و احوالپرسی از خانم وفامهر: سالها در فاصلهٔ ناچیز بین دو ورودی از یک بلوک شهرک اکباتان، همسایه بودیم و در این مدت تنها دوبار خارج از جمعهای اینچنین و در فضای خودی، این زوج درخشان را دیدم. بدیهیست که در این…
به جزییات فکر کنید. به این که مرضیه وفامهر برای برگزاری آیین خاکسپاری ناصر تقوایی، چه دردسرها که ندارد. از دیروز یعنی سهشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ که خود او خبر را به تمام ما رساند، بسیاری جملات غمخوارانهی خود را به نامش آذین بستند و اجزای این نام را در پیوند با مهر و وفایش به ناصر تقوایی به کار بردند.
ولی فردا یعنی پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴ اگر با ایستادگی او برای برگزاری مراسم به شیوهای که شایستهی تقوایی میداند، هر گرفت و گیری رخ بنماید، برخی از همان "بسیاری" خواهند گفت روا نبود و در شأن استاد نبود که بابت اصرار به "پوشش اختیاری"، مراسم ایشان چنین و چنان شود.
به جزئیات فکر کنید. به این که حفظ حرمت تقوایی در ابعاد عمومی، برای وفامهر مسئولیت و دغدغهای ورای مراقبتهای قابل تصور بوده است. خاصه در این سالهای سخت پایانی که حتی خود ما - من به تنهایی و شخصاً رویم سیاه - آن اوایل این دوران یعنی در سالهای پایانی دههی ۱۳۹۰ از وفامهر بابت فراهم نکردن امکان تماس با تقوایی، گله هم کردهایم. نادانی گاه به ندانستن (اینجا به معنای بیخبر بودن از ماوقع) برمیگردد. اما وقتی درستش همین باشد که باخبر نباشی، نق زدنت از این که چرا ما را خبر نمیکنید، خودش شکل بدتری از نادانی (اینجا به معنای اصلی کلمه: نفهمی و غفلت) است.
به جزئیات فکر کنید. به این که چه راحت آنها که میگفتند - و حتی به طور رسمی نوشتند - که "کار نکردن تقوایی، به خودش برمیگردد"؛ و مسئولیت را از دوش هر مسئولی برداشتند، حالا از این که سالها خانهنشین بود، غرغرنامه نوشتند. به این که شفاهی یا مکتوب، به چند تایشان پاسخ داده بودیم که حتی اگر تازگیها احوال هنرمند به ادامهی کارش راه نمیداده، تمام آن دهههای فشار و محدودیت و نبود ِ امکان ِ مالی و کاری، سهم خود را در رخ دادن این احوال به بدترین شکل، خوب ادا کرده است!
به جزئیات فکر کنید. به این که وقتی کسی - کسانی- به من به عنوان یکی از دهها فرد بهرهمند از رویارویی با دانش تقوایی و گاهی نشسته در محضرش میگویند "چرا فیلمنامهاش را به نام خودت چاپ کردی؟"، اصلاً شنیده یا دیدهاند - حالا خواندن که پیشکش!- که نقد من بر "کاغذ بیخط" با عنوان فرعی "۶۰ نکته دربارهی ششمین فیلم بلند ناصر تقوایی" در مجلهی علی معلم (دنیای تصویر) احتمالاً مفصلترین نقد ستایشآمیز یک فیلم ایرانی در تاریخ نشر سینمایی ما بوده؟ یا حتی یک بار کتاب فیلمنوشت "کاغذ بیخط" را در دست گرفته یا ورق زدهاند؟ آیا دیدهاند که نام تقوایی بر سردر این ضیافت ادب و تصویر و طعنه و آیرونی، میدرخشد و سال چاپش ۱۳۸۱ است؟ چیزی تحت عنوان تاریخ آیا برایشان معنا دارد که ببینند در طول دههی ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ در چند مصاحبهی چاپ شده، تریبون رسمی و محفل سینمایی
در کنار یا در پیشگاه تقوایی و وفامهر بودهام؟ آیا هیچ فکر کردهاند که اگر آن کتاب، محل اختلاف بود، چنین اعتمادی تداوم نداشت؟
این اشارهی آخری را در ویدئویی بازتر خواهم کرد. اما خوب است که به جای کلیگوییها و حکم صادر کردنها، به جزئیات فکر کنیم. آن هم در حرف از کسی که زاویهی تابش نور صبح و عصر "مُضیف" (اقامتگاه تبعیدیها) در "ناخدا خورشید"، در تصویرسازیاش با هم فرق دارد! کسی که از آموزههای کلاسهای فیلمنامهنویسی - که در شروع دوبارهشان در دههی ۱۳۸۰ افتخار داشتم که "ملول" لنج این کلاسها باشم - تا تصاویر و کلام فیلمهایش، درس جزئیاتنگری میداد.
@amiropouria
#ناصر_تقوایی
ولی فردا یعنی پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴ اگر با ایستادگی او برای برگزاری مراسم به شیوهای که شایستهی تقوایی میداند، هر گرفت و گیری رخ بنماید، برخی از همان "بسیاری" خواهند گفت روا نبود و در شأن استاد نبود که بابت اصرار به "پوشش اختیاری"، مراسم ایشان چنین و چنان شود.
به جزئیات فکر کنید. به این که حفظ حرمت تقوایی در ابعاد عمومی، برای وفامهر مسئولیت و دغدغهای ورای مراقبتهای قابل تصور بوده است. خاصه در این سالهای سخت پایانی که حتی خود ما - من به تنهایی و شخصاً رویم سیاه - آن اوایل این دوران یعنی در سالهای پایانی دههی ۱۳۹۰ از وفامهر بابت فراهم نکردن امکان تماس با تقوایی، گله هم کردهایم. نادانی گاه به ندانستن (اینجا به معنای بیخبر بودن از ماوقع) برمیگردد. اما وقتی درستش همین باشد که باخبر نباشی، نق زدنت از این که چرا ما را خبر نمیکنید، خودش شکل بدتری از نادانی (اینجا به معنای اصلی کلمه: نفهمی و غفلت) است.
به جزئیات فکر کنید. به این که چه راحت آنها که میگفتند - و حتی به طور رسمی نوشتند - که "کار نکردن تقوایی، به خودش برمیگردد"؛ و مسئولیت را از دوش هر مسئولی برداشتند، حالا از این که سالها خانهنشین بود، غرغرنامه نوشتند. به این که شفاهی یا مکتوب، به چند تایشان پاسخ داده بودیم که حتی اگر تازگیها احوال هنرمند به ادامهی کارش راه نمیداده، تمام آن دهههای فشار و محدودیت و نبود ِ امکان ِ مالی و کاری، سهم خود را در رخ دادن این احوال به بدترین شکل، خوب ادا کرده است!
به جزئیات فکر کنید. به این که وقتی کسی - کسانی- به من به عنوان یکی از دهها فرد بهرهمند از رویارویی با دانش تقوایی و گاهی نشسته در محضرش میگویند "چرا فیلمنامهاش را به نام خودت چاپ کردی؟"، اصلاً شنیده یا دیدهاند - حالا خواندن که پیشکش!- که نقد من بر "کاغذ بیخط" با عنوان فرعی "۶۰ نکته دربارهی ششمین فیلم بلند ناصر تقوایی" در مجلهی علی معلم (دنیای تصویر) احتمالاً مفصلترین نقد ستایشآمیز یک فیلم ایرانی در تاریخ نشر سینمایی ما بوده؟ یا حتی یک بار کتاب فیلمنوشت "کاغذ بیخط" را در دست گرفته یا ورق زدهاند؟ آیا دیدهاند که نام تقوایی بر سردر این ضیافت ادب و تصویر و طعنه و آیرونی، میدرخشد و سال چاپش ۱۳۸۱ است؟ چیزی تحت عنوان تاریخ آیا برایشان معنا دارد که ببینند در طول دههی ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ در چند مصاحبهی چاپ شده، تریبون رسمی و محفل سینمایی
در کنار یا در پیشگاه تقوایی و وفامهر بودهام؟ آیا هیچ فکر کردهاند که اگر آن کتاب، محل اختلاف بود، چنین اعتمادی تداوم نداشت؟
این اشارهی آخری را در ویدئویی بازتر خواهم کرد. اما خوب است که به جای کلیگوییها و حکم صادر کردنها، به جزئیات فکر کنیم. آن هم در حرف از کسی که زاویهی تابش نور صبح و عصر "مُضیف" (اقامتگاه تبعیدیها) در "ناخدا خورشید"، در تصویرسازیاش با هم فرق دارد! کسی که از آموزههای کلاسهای فیلمنامهنویسی - که در شروع دوبارهشان در دههی ۱۳۸۰ افتخار داشتم که "ملول" لنج این کلاسها باشم - تا تصاویر و کلام فیلمهایش، درس جزئیاتنگری میداد.
@amiropouria
#ناصر_تقوایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از دیشب و دیروز که پیکر ناصر تقوایی به خاک سپرده شد، دوستان دور و نزدیک بسیاری برایم پُست/ویدئوهایی فرستادهاند که نوع حضور یار و همسرش مرضیه وفامهر را در این آیین نشان میدهند و در کامنتها، انبوهی از مثلاً "مردم" (؟!) این رفتار را ناپسند میخوانند.
عرض میشود که کار خانم وفامهر، بس بزرگتر از این واکنشهای خردهریز عرزشیهاست. اگر یادداشت پیشین بنده را بخوانید که پیشنهاد میکردم "به جزئیات فکر کنید"، حتی حرص خوردن ِ شدیدتر ِ طیف سنتزده و دینزده نیز قابل پیشبینی بود.
این جاییست که از رنگ تا نوع پوشش بخشی از سوگواران فهیم سپیدپوش، از حذف ناله و نوحه تا جای گرفتن پیکر زندهیاد در حفاظ زیبا بر دوش حاملان آراسته، برای نخستین بار در تاریخ هنر و فرهنگ ایران، بدین سان رقم خورده. به سیاقی همسو با جهان آثار هنرمند، "آیین" و راز و رمزش جای "مناسک مذهبی" را گرفته. شور و وجد و ضرب و ریتم، جای ترساندن حضار از عذاب جهنم توسط یک مداح انکرالاصوات را گرفته.
چرا باید تصور کنیم اذهان اسیر ایدئولوژی، از این همه شکستن ِ هنرمندانه و شجاعانهی عُرف، گیج نمیشوند و زبان به زر زر، باز نمیکنند؟
در ابعاد یک خرق عادت فرامدرن، در قامت یک مبارزهی به شدت انسانی و بیخشم و بیخشونت، به بلندای ماندگاری ِ ِ نام و میراث تقوایی، این کار وفامهر نیز عظیم و تاریخساز خواهد شد. خواهید دید.
به عنوان یک پیشکسوت ِ از دست دادن، با جزئیات میدانم متقاعد کردن ِ سایرین برای حذف و تغییر هر کدام از مراحل نفرتآور شکل رایج و اسلامی ِ تدفین و تلقین و روضهی سر خاک، چه میزان مرارت دارد. به عنوان یکی از این همه، میدانم در مراسم هر سینماگر ِ از دست رفته، ولع مدیران صنوف و سازمان سینمایی و ارشاد برای تکرار کلیشهایترین حرفها به چه میزان است و خفه کردن هر کدامشان چه جان و توانی از وفامهر گرفته. این گونه بوده که این آیین، چنین پاکیزه و بدون آلودگی صوتی و ایدئولوژیک برپا شده. رخدادی منحصر به فرد در تاریخ فرهنگ معاصر ما؛ جلوهی دیگری از به زانو درآمدن ِ حاکمیت مضحمل و مدیران میانی حقیر و در حال احتضارش.
به مرضیه وفامهر برای این بازتعریف غافلگیرکننده از جوهرهی مفهومی ِ "زن، زندگی، آزادی"، تعظیم میکنم. او حتی پس از مرگ تقوایی نیز، زندگی و آزادی این مرد را نگه داشت و تداوم بخشید.
@amiropouria
#مرضیه_وفا_مهر #مرضیه_وفامهر #تقوایی #ناصر_تقوایی #زن_زندگی_آزادی #بدون_حجاب_اجباری #نه_به_حجاب_اجباری #حجاب_اجباری #عرزشی #عرازشه #سازمان_سینمایی #وزارت_ارشاد #سفید #سفید_پوش
از دیشب و دیروز که پیکر ناصر تقوایی به خاک سپرده شد، دوستان دور و نزدیک بسیاری برایم پُست/ویدئوهایی فرستادهاند که نوع حضور یار و همسرش مرضیه وفامهر را در این آیین نشان میدهند و در کامنتها، انبوهی از مثلاً "مردم" (؟!) این رفتار را ناپسند میخوانند.
عرض میشود که کار خانم وفامهر، بس بزرگتر از این واکنشهای خردهریز عرزشیهاست. اگر یادداشت پیشین بنده را بخوانید که پیشنهاد میکردم "به جزئیات فکر کنید"، حتی حرص خوردن ِ شدیدتر ِ طیف سنتزده و دینزده نیز قابل پیشبینی بود.
این جاییست که از رنگ تا نوع پوشش بخشی از سوگواران فهیم سپیدپوش، از حذف ناله و نوحه تا جای گرفتن پیکر زندهیاد در حفاظ زیبا بر دوش حاملان آراسته، برای نخستین بار در تاریخ هنر و فرهنگ ایران، بدین سان رقم خورده. به سیاقی همسو با جهان آثار هنرمند، "آیین" و راز و رمزش جای "مناسک مذهبی" را گرفته. شور و وجد و ضرب و ریتم، جای ترساندن حضار از عذاب جهنم توسط یک مداح انکرالاصوات را گرفته.
چرا باید تصور کنیم اذهان اسیر ایدئولوژی، از این همه شکستن ِ هنرمندانه و شجاعانهی عُرف، گیج نمیشوند و زبان به زر زر، باز نمیکنند؟
در ابعاد یک خرق عادت فرامدرن، در قامت یک مبارزهی به شدت انسانی و بیخشم و بیخشونت، به بلندای ماندگاری ِ ِ نام و میراث تقوایی، این کار وفامهر نیز عظیم و تاریخساز خواهد شد. خواهید دید.
به عنوان یک پیشکسوت ِ از دست دادن، با جزئیات میدانم متقاعد کردن ِ سایرین برای حذف و تغییر هر کدام از مراحل نفرتآور شکل رایج و اسلامی ِ تدفین و تلقین و روضهی سر خاک، چه میزان مرارت دارد. به عنوان یکی از این همه، میدانم در مراسم هر سینماگر ِ از دست رفته، ولع مدیران صنوف و سازمان سینمایی و ارشاد برای تکرار کلیشهایترین حرفها به چه میزان است و خفه کردن هر کدامشان چه جان و توانی از وفامهر گرفته. این گونه بوده که این آیین، چنین پاکیزه و بدون آلودگی صوتی و ایدئولوژیک برپا شده. رخدادی منحصر به فرد در تاریخ فرهنگ معاصر ما؛ جلوهی دیگری از به زانو درآمدن ِ حاکمیت مضحمل و مدیران میانی حقیر و در حال احتضارش.
به مرضیه وفامهر برای این بازتعریف غافلگیرکننده از جوهرهی مفهومی ِ "زن، زندگی، آزادی"، تعظیم میکنم. او حتی پس از مرگ تقوایی نیز، زندگی و آزادی این مرد را نگه داشت و تداوم بخشید.
@amiropouria
#مرضیه_وفا_مهر #مرضیه_وفامهر #تقوایی #ناصر_تقوایی #زن_زندگی_آزادی #بدون_حجاب_اجباری #نه_به_حجاب_اجباری #حجاب_اجباری #عرزشی #عرازشه #سازمان_سینمایی #وزارت_ارشاد #سفید #سفید_پوش
Forwarded from تجربه بودن | محمود مقدّسی
.
▫️برای مرضیه رسولی
( که با رادیو مرز نشان داد یک فرد میتواند تبدیل به نهادی فرهنگی شود)
نمیدانم تا به حال اپیزودی از رادیو مرز را شنیدهاید یا نه. اگر شنیده باشید، خیلی از چیزهایی که میخواهم درباره مرضیه و کار ارزشمندش بگویم، احتمالاً به ذهن خود شما هم رسیده است. مرضیه در معرفی کوتاهش از رادیو مرز نوشته است: "روایت آدمها از فاصلهای که با دیگران احساس میکنند". رادیو مرز مجموعهای از روایتهای اوّل شخص در مورد موضوعاتی است که میان آدمها فاصله میاندازند. بعضی از این موضوعات ممکن است به ذهن من یا شما هم رسیده باشند، امّا خیلی از آنها غیرمنتظرهاند، طوری که از خودت میپرسی چرا تا به حال چنین چیزی را ندیده بودم؟ چرا نفهمیده بودم آدمها در سکوت میتوانند به این دلیل رنج بکشند و شنیده نشوند؟
رادیو مرز روایتهایی دارد با عنوانهایی از این دست: ناباروری، ساکن خوابگاه، مبتلا به اماس، بچهدارها، زندگی با ناشنوا، بهخاطر قد، لکنتِ زبان، بازماندگان شصت، خانواده مهاجران، رابطه پنهانی، بعد از ژینا، تعلیق از دانشگاه، رقص، خشونت آنلاین و چندین موضوع قابلتامل دیگر.
رادیو مرز تلاشی است برای دیدنِ دیگری، بیگانه، نادیده گرفته شده و طرد شده، فرصتی است برای شنیدن از تفاوتها و علتهایشان، برداشتن فاصلهها، از میان بردن ترس از ناشناختهها، دور شدن از دوقطبیها، صدا دادن به افراد بیصدا و آشکار کردنِ منظرهای گوناگون در تجاربِ مشابه.
مرضیه باهوش است و تجربه روزنامهنگاریاش به او کمک کرده تا خوب ببیند و امکانِ روایت کردن به آدمها بدهد. رادیو مرز یک اتفاق فرهنگی ویژه است که شخصی خاص آن را رقم زده و اگر او نبود، احتمالاً رخ نمیداد. باید قدردان حضور و تلاش مرضیه رسولی بود. بعضی آدمها و اتفاقات محصولِ بختِ خوش یک جامعه هستند. مرضیه و پادکست رادیو مرز یکی از آنها است.
رادیو مرز در تلگرام:
https://www.tg-me.com/radiomarz
رادیو مرز در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/radio.marz?igsh=bTlhdmIyOXV1MXVw
رادیو مرز در کستباکس:
https://castbox.fm/va/1475573
مصاحبه آسو با مرضیه رسولی:
https://www.aasoo.org/fa/articles/4765?utm_source=chatgpt.com
@TheWorldasISee
▫️برای مرضیه رسولی
( که با رادیو مرز نشان داد یک فرد میتواند تبدیل به نهادی فرهنگی شود)
نمیدانم تا به حال اپیزودی از رادیو مرز را شنیدهاید یا نه. اگر شنیده باشید، خیلی از چیزهایی که میخواهم درباره مرضیه و کار ارزشمندش بگویم، احتمالاً به ذهن خود شما هم رسیده است. مرضیه در معرفی کوتاهش از رادیو مرز نوشته است: "روایت آدمها از فاصلهای که با دیگران احساس میکنند". رادیو مرز مجموعهای از روایتهای اوّل شخص در مورد موضوعاتی است که میان آدمها فاصله میاندازند. بعضی از این موضوعات ممکن است به ذهن من یا شما هم رسیده باشند، امّا خیلی از آنها غیرمنتظرهاند، طوری که از خودت میپرسی چرا تا به حال چنین چیزی را ندیده بودم؟ چرا نفهمیده بودم آدمها در سکوت میتوانند به این دلیل رنج بکشند و شنیده نشوند؟
رادیو مرز روایتهایی دارد با عنوانهایی از این دست: ناباروری، ساکن خوابگاه، مبتلا به اماس، بچهدارها، زندگی با ناشنوا، بهخاطر قد، لکنتِ زبان، بازماندگان شصت، خانواده مهاجران، رابطه پنهانی، بعد از ژینا، تعلیق از دانشگاه، رقص، خشونت آنلاین و چندین موضوع قابلتامل دیگر.
رادیو مرز تلاشی است برای دیدنِ دیگری، بیگانه، نادیده گرفته شده و طرد شده، فرصتی است برای شنیدن از تفاوتها و علتهایشان، برداشتن فاصلهها، از میان بردن ترس از ناشناختهها، دور شدن از دوقطبیها، صدا دادن به افراد بیصدا و آشکار کردنِ منظرهای گوناگون در تجاربِ مشابه.
مرضیه باهوش است و تجربه روزنامهنگاریاش به او کمک کرده تا خوب ببیند و امکانِ روایت کردن به آدمها بدهد. رادیو مرز یک اتفاق فرهنگی ویژه است که شخصی خاص آن را رقم زده و اگر او نبود، احتمالاً رخ نمیداد. باید قدردان حضور و تلاش مرضیه رسولی بود. بعضی آدمها و اتفاقات محصولِ بختِ خوش یک جامعه هستند. مرضیه و پادکست رادیو مرز یکی از آنها است.
رادیو مرز در تلگرام:
https://www.tg-me.com/radiomarz
رادیو مرز در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/radio.marz?igsh=bTlhdmIyOXV1MXVw
رادیو مرز در کستباکس:
https://castbox.fm/va/1475573
مصاحبه آسو با مرضیه رسولی:
https://www.aasoo.org/fa/articles/4765?utm_source=chatgpt.com
@TheWorldasISee
Telegram
رادیو مرز
پادکست فارسی رادیو مرز
https://shows.acast.com/65674fccc3ca8a00127b7474
https://shows.acast.com/65674fccc3ca8a00127b7474
