Telegram Web Link

اولین پیش‌بینی ایندی‌وایر از کاندیداهای احتمالی بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان اسکار ۲۰۲۵:

- آرماند (نروژ، برنده‌ی دوربین طلایی کن)
- داهومی/ بنین (مستند، سنگال، برنده‌ی خرس طلایی برلیناله)
- امیلیا پرز (فرانسه، برنده‌ی جایزه‌ی ویژه‌ی هیأت داوران و تیم بازیگران زن در کن)
- جریان (انیمیشن، لتونی)
- هنوز اینجام (برزیل، جایزه‌ی فیلمنامه‌ی ونیز)
- نیکَپ (ایرلند شمالی، Kneecap به معنای کشکک زانو، نام یک گروه هیپ‌هاپ در شهر بلفاست )
- زبان جهانی/ آواز بوقلمون (کانادا، با داستانی که به ایران ربط دارد)
- ورمیلیو (نام یک روستا، ایتالیا، جایزه‌ی ویژه‌ی هیأت داوران ونیز)
- دانه‌ی انجیر معابد (آلمان، جایزه‌ی ویژه‌ی داوران کن)

@amiropouria

#دانه_انجیر_معابد
#محمد_رسول‌_اف
#آسیب_دیدگان_چشمی
#زندان_های_جمهوری_اسلامی
#زن_زندگی_آزادی
#اسکار
#آکادمی_علوم_و_هنرهای_سینمایی #آمریکا
#اسکار۲۰۲۵
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمت بعدی پادکست «صدای کانون» کاری از کانون فیلمسازان مستقل ایران یا ایفما همین جمعه ۹ آذر در کست‌باکس، یوتوب، فیسبوک و اینستاگرام تقدیم شما مخاطبان اهل فرهنگ و دوستدار آزادی خواهد شد.

این سومین قسمت پیاپی این پادکست است که به سانسور می‌پردازد. نه فقط در سینما، بلکه همچنین در هنرهای دیگر. نه فقط در این سال‌ها، بلکه همچنین در طول تاریخ معاصر.

مریم بوبانی، معصومه تقی‌پور، عبدالرضا کاهانی و علیرضا مجلل از جمله مهمانانی هستند که کلامشان را در این اپیزود پادکست می‌شنوید.

#سانسور
#صدای_کانون
#ممیزی
#نظارت
#ناصر_تقوایی
#مریم_بوبانی
#کیومرث_پوراحمد
#علیرضا_شجاع_نوری
#عبدالرضا_کاهانی
#معصومه_تقی_پور
#علیرضا_مجلل
#زن_زندگی_آزادی
#ما_ایستادیم
#کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران
#ایفما
آهو دریایی، روشنک مولایی، قانون عفاف و حجاب و امضای سند بربریّت توسط جمهوری اسلامی

@amiropouria

یادداشت امیر پوریا در این زمینه را در ادامه ببینید👇
Amir Pouria
آهو دریایی، روشنک مولایی، قانون عفاف و حجاب و امضای سند بربریّت توسط جمهوری اسلامی @amiropouria یادداشت امیر پوریا در این زمینه را در ادامه ببینید👇

امروز، ۱۲ آذر، درست یک ماه از اقدام مهلا/آهو دریایی در محوطه‌ی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد می‌گذرد، یک روز از آزادی روشنک مولایی بعد از دریافت ضربات شلاق؛ و چند روز از اعلام کتیبه‌ای قرون وسطایی موسوم به "قانون حجاب و عفاف".
اعلام عمومی این مثلاً قانون، بدون هیچ اغراقی، مترادف با امضای سند بربریّت و توحش جمهوری اسلامی توسط خود این حکومت است. درست مانند چاپ عکس اجساد اعدام‌شدگان دهه‌ی شصت در روزنامه‌ها و پخش مصاحبه‌ی نوجوانان در جبهه‌‌ی جنگ ایران و عراق، مثل این است که حکومتی بخواهد برای خودش سند عینی "جنایات جنگی" و "اقدام علیه بشریت" جمع کند.
من این بیماری/توانایی ذهنی را دارم که گاه برای بهتر جا انداختن شدت و وخامت یک پدیده، مثال‌های ظاهراً بی‌ربطی بزنم و ربطش را بگویم.
دوستی دارم که خانه‌شان را دزد زد و وقتی به پلیس خبر دادند و نیروی انتظامی به خانه سرکشی کرد، آنها را بابت داشتن مقادیری مشروبات الکلی در خانه، جریمه کردند! دوست دیگری دارم که در ماه‌های اعتراضات "زن، زندگی، آزادی" گربه‌اش از در ِ خانه پرید بیرون و وقتی بابت نزدیکی خانه‌شان به کلانتری محله، از سر عجز، سری به آن جا زد و گفت می‌ترسم گربه‌ام زیر ماشین برود و جان بدهد، حضرات بهش گفتند دلت خوشه خانوم؛ جوونای مردم دارن تو خیابون جون می‌دن! یعنی از کشتاری حرف می‌زدند که هم‌لباس‌‌های خودشان عاملش بودند!!

این قدر آشکار جای شاکی و مجرم را عوض کردن (که در تاریخ شهروندی در ایران، بعید است مثالی باورنکردنی‌تر از خانم مولایی داشته باشد)، اینچنین وقیحانه انسان/زن/مادری را به وخیم‌ترین وضعیت رساندن (اول توسط بوزینه‌های حراست دانشگاه و بعد در اسارتگاهی که تحت عنوان آسایشگاه، خانم دریایی را در آن محبوس و دچار خفقان کرده‌اند)، نمونه‌های "موردی" بودند. اما ابلاغ گوش‌بُری‌ِ سر گردنه در قالب "قانون حجاب"، دیگر موضوع مطالعه‌ی موردی نیست. ادعای تمام‌عیار یک حکومت است مبنی بر این که ما بربریم و بربریّت را قانون جا می‌زنیم.
در مقابل، اروپا و آمریکای شمالی چه می‌کنند؟ در شدیدترین واکنش، صدور بیانیه! و جمهوری اسلامی چه می‌خواهد بکند؟ تسریع روند کندن گور برای خود.
و مردم چه؟
مردم ما سال‌هاست که هر روز و هر کار روزمره‌شان عین مبارزه است. این هم در همان امتداد. این اعلام بربریّت در قالب قانون، بی آن که نیازی به "کار سیاسی" باشد، از هر عضو هر خانواده‌ی ایرانی، یک مبارز خواهد ساخت. حتی به فرض ِ رعایت مقطعی و زورکیِ لجن‌پاره‌‌ی متعفنی که اسمش شده قانون.

@amiropouria

#آهو_دریایی #روشنک_مولایی #قانون_حجاب_اجباری #قانون_عفاف_و_حجاب
بیانیه گروهی از سینماگران علیه قانون حجاب و عفاف

بیش از صد سینماگر ایرانی با انتشار بیانیه‌ای، قانون موسوم به حجاب و عفاف را محکوم کردند.

متن کامل این بیانیه و امضاکنندگان آن را در ادامه می‌خوانید:

«قانون تازه‌ی حجاب و عفاف، به مثابه اعلام جنگی تمام عیار با مردم ایران است. گویی اگر بخواهند نقشه‌ای برای تخریب کشور و تفرقه میان مردم بکشند، چنین کنند.
مجازات‌هایی برای تن‌ ندادن به حجاب اجباری زیر عنوان قانون که پشتوانه‌ی مردمی ندارد و حتی شامل کودکان نیز می‌شود، توهین آشکار به یکایک مردم ایران، نقض حقوق زنان و مغایر حقوق بشر است. چگونه مجلس در میان این همه فساد و ناکارآمدی و انواع مشکلات اقتصادی مردم، آسیب‌های زیست‌محیطی و جنگ‌های منطقه‌ای و در یکی از بحرانی‌ترین شرایط کشور، قانونی ضد ایرانی وضع می‌کند که اجرای آن می‌تواند بحران‌های بیشمار ِ دیگری خلق کند؟
ما سینماگران، قانون حجاب و عفاف را تحقیر ایرانیان و مغایر با حقوق انسانی و در ضدیت با میهن‌دوستی می‌دانیم.
مصطفا‌ آل‌احمد - سعید ابراهیمی‌فر - سپیده ابطحی - امیر اثباتی - محمد احمدی - ماهور احمدی - محمد احمدی‌نیا - همایون اسعدیان - ستاره اسکندری - کتایون ارسنجانی - محسن استادعلی - اشکان اشکانی - مهناز افضلی - مینا اکبری - محسن امیریوسفی - مسعود امینی‌ تیرانی - طاهره ایبد - مژگان اینانلو - مجید برزگر - حسن برزیده - احترام‌ سادات برومند - امید بنکدار - رخشان بنی‌اعتماد - مریم بوبانی - احمد بهرامی - پانته‌آ بهرام - رضا بهشتی - هومن بهمنش - بهنام بهزادی - آزاده بی‌زارگیتی - همایون پایور - پیام پارسافر - جعفر پناهی - امیر توده‌روستا - هانیه توسلی - مهدی جعفری - حمید جعفری - فرزاد جعفری - فریدون جیرانی - علی جلیلوند - وحید جلیلوند - محمد جلیله وند - مانی حقیقی - منیژه حکمت - محمد حمزه‌ای - مصطفا خرقه‌پوش - شادمهر راستین - ناهید رضایی - حافظ روحانی - کتایون ریاحی - مرجان ریاحی - علی‌رضا رئیسیان - علی زرنگار - علی زمانی عصمتی - مونا زندی حقیقی - پریسا ساسانی - رضا سبحانی - محمدعلی سجادی - محمد سجادیان - مهتاب سلیمانی- ابراهیم شیبانی - مهوش شیخ‌الاسلامی - محمد شیروانی - جعفر صانعی مقدم - رضا صائمی - ناصر صفاریان - بهتاش صناعی‌ها - ناهید صدیق - نیما عباس‌پور - داوود عباسی - امید عبداللهی - بهمن عبداللهی - محسن عبدالوهاب - پدرام علیزاده - امیرحسین علم الهدی - لیلی فرهادپور - علی فرهمند - هنگامه قاضیانی -
علی‌محمد قاسمی- بهمن کامیار - حمید کاویانی - کیوان کثیریان - مسعود کرامتی - مسعود کیمیایی - هوشنگ گلمکانی- مازیار لرستانی - ابراهیم مختاری - نادر مشایخی - علی مصفا - مجیدرضا مصطفوی - سحر مصیبی - فاطمه معتمدآریا - مریم مقدم - گراناز موسوی - محمد‌رضا مویینی - میثم مویینی - فرهاد مهران‌فر - مجتبا میرتهماسب - مازیار میری - سپیده میرحسینی - اسماعیل میهن‌دوست - کیوان مهرگان - مهدی نادری - اسماعیل منصف - اعظم نجفیان - یاسمن نصرتی - رایا نصیری - لیلا نقدی‌پری - مرضیه وفامهر - اصغر هاشمی - مریم یاوری - منصوره یزدان‌جو.»

@babakgha
سوسن تسلیمی بر صحنه‌ی تئاتر ملی سوئد در نمایشی از امیررضا کوهستانی

@amiropouria

یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
Photo
"او در خیال همه‌ی ما وارد شده"
این جمله‌ را اواخر متن "طومار شیخ شرزین"، یکی از ده‌ها فیلمنامه‌ی سترگ اما فیلم‌نشده‌ی بهرام بیضایی، در وصف خود شرزین می‌گویند. اما اینجا من دارم درباره‌ی سوسن تسلیمی به کارش می برم. نزدیک به سه هفته از زمانی که در سالن ماکسیم شهر استکهلم، او را در نمایشی از امیررضا کوهستانی به نام "مستند" دیدم، می‌گذرد. نقش یک مستندساز ایرانی را دارد که دیگر عملاً یک سوئدی تمام‌عیار شده (مثل خود او). طنین صدایش در برش‌هایی از اجرا که شخصیت‌های مقابلش را تهدید یا با مکر خود، متقاعد می‌کند، هنوز از گوش و یادم نرفته. آنها روی صحنه در جاهای مختلف و بسته به ملیت طرف مقابل، به سه زبان فارسی، سوئدی و انگلیسی حرف می‌زنند. اما این نوع تهدیدهای مکارانه‌ی مستندساز، اغلب به سوئدی‌ست. می‌شود گفت در اصل، کوهستانی دارد نمایش را برای تماشاگری اجرا می‌کند که سوئدی بلد باشد‌. کلام فارسی، زیرنویس سوئدی دارد اما کلام سوئدی، زیرنویس نمی‌شود.
با این وجود، به لطف دوستم مهدی رازی، فیلمساز هم‌گیلک مقیم استکهلم، نه‌تنها از این که به سوئدی چه می‌گفتند، باخبر می‌شدم، بلکه حتی وقتی درباره‌ی این لحن تسلیمی با او حرف زدم، دقیق و فهیمانه برایم گفت که این کار را  در ترکیب با لهجه‌ی یک ایرانی در حال سوئدی حرف زدن، چطور انجام داده. لحنی که ازش حرف می‌زنم، یادآور مکر زن آسیابان در پاره‌هایی از "مرگ یزدگرد"، هوشمندی تارا برای دل بردن از مرد تاریخی(منوچهر فرید) و قلیچ (رضا بابک) یا حتی مونولوگ‌هایی از "طلسم" و "سربداران" بود که در تمام آنها، تسلیمی طنین صدایش را به زنگی می‌آراست که انگار به جای تحکم به طرف، از طریق هوشی که دارد، می‌داند بر او تسلط خواهد یافت. در نتیجه، حتی در تهدیدش هم اندازه نگه می‌داشت.
در قیاس با "دیوار چهارم" یا حتی "ایوانف"، نمایش "مستند" شاید برای کوهستانی دستاورد شگرفی نباشد. به ویژه در به کار گیری تصاوير ویدئویی همزمان با اجرای بازیگران که در عمق صحنه، روی پرده می‌افتد، او البته همچنان دارد تجربه‌گرایی همیشگی‌اش را به روایت داستان می‌افزاید. اما دستاورد مهم کار او نه اینجا، بلکه در به اجرا درآوردن متنی خودش را نشان می‌دهد که به طور اختصاصی بر مسائل حول و حوش مهاجران ایرانی در سوئد - و شاید در نقاط دیگر- متمرکز می‌شود. نه صرفاً از منظر مسائل "مهاجرتی". بلکه از نظر "عاطفی" و در نسبت با شهروندان کشوری که وطن تازه‌شان شده. جزییاتی در ترسیم این پیچ و خم‌های عاطفی در متن و اجرای کوهستانی جاری شده که هم تلخ است، هم طنزآمیز؛ هم برآمده از خلق و خوی ایرانی که خیلی "تطبیق"ها مثل زبان یاد گرفتن، سختش است و توقع دارد دیگران همین جوری عاشق چشم و ابرویش باشند، هم درباره‌ی مهربانی/بی‌رحمی مردمان کشور مقصد در مواجهه با مهاجرها.
اما به گمانم در کار با مایه‌ی اصلی یعنی نقش و مداخله‌ی عجیب "دوربین" مستند در زندگی زوج اصلی و دلمشغولی بازیگری زن (مهین صدری) و تبدیل این دو به ابزار "معامله" و "شهرت"، تئاتر "مستند" با آن نگرشی که در امیررضا کوهستانی سراغ دارم، وارد لایه‌های متعدد این مضمون نشده است.

در نهایت، اهمیت و اعتبار اصلی را باید در کار با ریکس‌ تیاتر جستجو کرد‌. نفس این همکاری با مجموعه‌ی معظمی که به نوعی می‌توان آن را تئاتر ملی سوئد دانست، اتفاق ویژه‌ایست. این مجموعه که نمی‌دانم چرا خانم تسلیمی در گفتگو با محمد عبدی به دولتی بودن آن اشاره‌ای نکرد، سوبسید بزرگی به مردم اعطا می‌کند. می‌کوشد هنر و تئاتر را حتی به میان جنگل ببرد و به چشم چند تماشاگر کم‌شمار در بین کلبه‌هاشان برساند. "ملی" بودن مجموعه‌ی ریکس تیاتر، در این تعریف می‌شود که برای گسترش فرهنگ در هر کنج و گوشه‌ی سرزمین سوئد، از جیب دولت خرج کند؛ نه این که مضامین باب طبع دولت و حکومت و روایات شعارزده‌‌ و ایدئولوژیک را مثل فیلم‌های تهیه‌کنندگان امنیتی و فیلمسازان و بازیگران خادم‌الحکومة در ایران ِ تحت سلطه‌ی جمهوری اسلامی، "سینمای ملی" بنامد!

@amiropouria

پی‌نوشت: در فاصله‌ی زمان تماشای نمایش کوهستانی و تسلیمی و صدری در سوئد تا امشب که این چند سطر را نوشتم، فیلم‌هایی از سینمای این سال‌های ایران را تحمل کرده‌ام که در سرسپردگی به شعارهای مورد پسند نظام، از سینمای هدایتی-حمایتی دهه‌ی شصت هم پس‌مانده‌ترند. از "ملاقات خصوصی" تا "آبی روشن" تا "آسمان غرب"؛ با جلوه‌های مضحک از آن چه قوه قضاییه، سازمان حج و زیارت یا نهادهای رانت‌خوار دفاع مقدسی می‌خواهند به مردم حقنه کنند؛ و طبعاً یا کسی نمی‌بیند یا هر انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان که می‌بیند، جز پوزخند زدن، واکنشی ندارد.
اما همچنان این است آن چه در تولیدات داخلی، "ملی" تلقی می‌شود!
که تماشای نمایش "مستند" در جایگاه محصولی از یک تئاتر ملی و دولتی در سوئد، باز کج و کولگی برداشت داخلی از هنر "ملی" را به یاد آدم می‌آورد.
یادداشتی از امیر پوریا
درباره‌ی حرف‌های روزبه بمانی در کنسرت واقعی‌اش
علیه کنسرت فرضی پرستو احمدی
@amiropouria

متن در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا درباره‌ی حرف‌های روزبه بمانی در کنسرت واقعی‌اش علیه کنسرت فرضی پرستو احمدی @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇

آگاهی‌های اجتماعی به سطحی فراتر از آن رسیده که تصور کنی با جلب توجه مردم به قطع برق، دستاوردی مثل کنسرت فرضی پرستو احمدی را کم‌اهمیت تلقی می‌کنند؛ ای شاگرد قدیمی، روزبه بمانی زاده، که می‌شد دوست بمانی و با همین آن ور ایستادن، نتوانستی
.
تناقض اول در این است که تو گویا وسط یک کنسرت (ظاهراً واقعی)، تماشای کنسرت دیگری را سخیف و به معنای پرت شدن حواس مردم تلقی می‌کنی!! یعنی کلاً کنسرت به نظرت این قدر سخیف است؟ وقتی امکان و مجوزش را داشته باشی، البته که چندان مهم نیست
.
معضل دوم آنجاست که بین ۲۰ تا ۳۰ سال، عقبی برادر! به جمله‌ی اول متنم دوباره نظری بیانداز. جهتش را دریافتی؟ تو داشتی می‌گفتی مردم باید حواسشان به بی‌برقی باشد، نه به کنسرت پرستو احمدی. حکومتی که با مجوزش و با این حرف باب طبعش کنسرت دادی، حتی از اتفاقات مهیب‌تر از بی‌برقی هم حاضر است استفاده کند تا حواس مردم از کنش پرستو و همتایانش پرت شود. مردم ولی از هیچ کدام ِ اینها غافل نیستند. از ده‌ها فضاحت همزمان ِ دیگر ِ حکومت هم. الان دیگر دو دهه پیش نیست
.
نکند آنجا که سوت و کف زدند، تصور کردی متلک انداختنت به کنسرت فرضی را ستودند؟ در غلط فهمیدن ِ حال ِ مردم، دیگر این قدر شبیه وزارتخانه‌ای که ازش مجوز می‌گیری، نباش پسر! مردم با آن صدای بد کنسرت و سالنت و با تردید و تعللت در ادای کلمات، تصور کردند داری زبان به ستایش کنسرت فرضی باز می‌کنی و دست و پایت برای نام بردن از آن دختر، بسته است. کافی بود کمی صریح‌تر به او می‌تاختی تا ببینی مردم برایت چه شبی می‌ساختند!
.
گفته‌ام و باز عرض می‌کنم: انتقاد از وضع اقتصادی، از بی‌خطرترین کارهای این زمانه است. حتی آلودگی کشنده‌ی هوا و بی‌برقی فاجعه‌بار را هم بگذارید کنار همان انتقاد به شرایط معیشتی. حکومت از این انتقادها استقبال و از هر حمایتی از زنان و اختیار در پوشش، سکته می‌کند. نه یادش است و نه حالیَش؛ که اتحاد جماهیر شوروی سابق با آن عظمت، از وقتی شروع به فروپاشی کرد که نتوانست برق مردم، اداره‌جات و کارخانه‌ها را تأمین کند
.
@amiropouria

#پرستو_احمدی #روزبه_بمانی#زن_زندگی_آزادی
#قطع_برق #آلودگی_هوا #کنسرت #کنسرت_فرضی
کوتاه درباره‌ی ژاله علو که اندکی تا عمری به یک قرن، فاصله داشت
@amiropouria
یادداشتی از امیر پوریا
👇
Amir Pouria
کوتاه درباره‌ی ژاله علو که اندکی تا عمری به یک قرن، فاصله داشت @amiropouria یادداشتی از امیر پوریا 👇

وقتی کرک داگلاس در ۱۰۳ سالگی از دنیا رفت، در مقاله‌ای از اهمیت صد ساله شدن در حیات اهل سینما نوشتم. بابت این که خود سینما هنوز عمری حدود ۱۳۰ ساله دارد، تأکیدم بر این "یک قرن پیش آمدن با خود سینما" در آن نوشته حتی از کارنامه‌ی داگلاس هم بیشتر بود.
نمی‌دانم چرا پیش خودم مطمئن بودم که خانوم-ژاله (آن طور که قدیمی‌ها مثل عزت‌الله انتظامی صدایش می‌زدند) به باشگاه صدساله‌ها خواهد پیوست. اما این طور نشد. فقط ۳ سال باقی داشت. همان طور که بازیگر فرانسوی بزرگ، آنوک آمه - که جوانی خانوم-ژاله به چشمم بسیار به او مانند بود و با قطعیت می‌شد گفت خانوم-ژاله خیلی زیباتر از او پیر شد - هم به صدسالگی نرسید و چند ماه پیش، مرگ را پذیرفت.
در پادکست "صدای خیال" ماهنامه‌ی فیلم امروز که چند ماهی‌ست منتشر شده، ببینید خانوم-ژاله چه ترکیب ویژه و یگانه‌ای بود از استقلال فردی و فروتنی. چه دل‌گنده بود که بعد از یک دهه کار در سطح بالای تئاتر، با نقش منفی در فیلم "افسونگر" وارد سینما شد؛ و چه مدیر دوبلاژ و شعرشناس قهاری بود‌ و چه قدر بیشتر از یگانه‌ فرزندش، برای بسیاری مادری کرد.
و چه سریع و صریح، از "بغض سوگواری فرزندان این آب و خاک" نوشت وقتی سازمان ضدفرهنگی اوج، از تصویر او نیز در پلاکارد تبلیغاتی بچه‌گول‌زن "زنان سرزمین ايران" در میدان انقلاب/۲۴ اسفند در اوج اعتراض‌های "زن، زندگی، آزادی" استفاده‌ کرد و جلوی این سوء‌استفاده، ایستاد.

تا آخرین باری که از نزدیک (ولی با فاصله) در مراسمی سینمایی او را دیدم (میانه‌های دهه‌ی ۱۳۹۰)، قامتی داشت که جز "ماشالله"، هر واکنش دیگری به آن، کوردلی می‌خواست و بی‌واکنشی، عین نابینایی بود.

یادش زنده است و به بلندای قامتش
@amiropouria

#ژاله #ژاله_علو #خانوم_ژاله #زن_زندگی_آزادی #سازمان_اوج #مبارزه_مدنی #دوبلاژ #بازیگری #تئاتر #تاریخ_سینما #فیلم_امروز #صدای_خیال #آنوک_آمه #کرک_داگلاس #عزت_الله_انتظامی
2025/10/22 07:56:07
Back to Top
HTML Embed Code: