Telegram Web Link
Amir Pouria
احمدی‌نژاد را فراموش نکنید. او بود که "هسته‌ای" را شروع کرد!!! @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید👇

امیدوارم اسرائیل در هدف‌گیری سران نظام فاشیستی، و هر انسان ِ ایرانی و ایرانی ِ انسان در هدف‌هایی که برای ادامه‌ی نقطه‌زنی‌ها در ذهن دارد، میمون دست‌آموز رژیم در راه‌اندازی و تجهیز تأسیسات هسته‌ای را از قلم نیاندازند: محمود احمدی‌نژاد بود که تمام این دوران تباه را با شعار "انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست" شروع کرد؛ و چون باتلاق بزرگی از بی‌سوادی هم بود، در توصیفش یک غلط چندش‌آور را جا انداخت و "مضاف" (در اینجا ممکن است آن را صفت به حساب بیاوریم) را با حذف مضاف‌الیه (یا شاید موصوف) به کار برد.
با لحن مهوعش که به جای ادبیات دیپلماتیک، برای مخاطب پیش‌دبستانی تنظیم شده بود، به جای "مطالعات هسته‌ای" یا "فعالیت‌های هسته‌‌ای" می‌گفت: «ما هسته‌ای رو پیش بردیم»! و بعد از آن که رژیم با مشکلات گوارشی و طبع سودایی‌اش، او را همچون بلغم فرو برد و دوباره بالا آورد و به پسله‌ای تف کرد، دُم درآورد و دَم برآورد و خواست گوز اپوزیسیونی در کند؛ اما حاصلش بی‌صدا از کار درآمد و چُس چرب و متعفنی بیش نبود. چون مخالفتش از جنس "نوموخوام" و مبنایش "دیگی که واسه من نمی‌جوشه، می‌خوام سر سگ توش بجوشه" بود و بس. بسیاری او را کم‌اهمیت می‌دانند، یا مهره‌ی سوخته می‌پندارند، یا می‌گویند "خدا زَدَتِش"!

ولی کابوسی که ساخت، دست کم جوانی دو نسل از ایرانیان را در بهترین سالهای زندگیشان سیاه کرد و به میانسالی کشاند و تصویر "ایران متخاصم" را در خاورمیانه و جهان، تکمیل و تثبیت کرد. از نیمه‌ی دهه‌ی هشتاد خورشیدی تا بیش از یک دهه، هر وقت عبارت "عملیات انتحاری" را شنیدم، با خودم فکر کردم او دومین و آخرین موجود زنده‌ی دنیاست که برای اتمام موجودیت پلشتش ممکن است به جنون لازم برای انجام این عملیات، دچار شوم. اولینش را که لازم نیست اسم ببرم؟ همو که او را روی پایش نشاند و سرعتش را از تمام مسئولان دیگر، تندتر دانست و بعد هم از روی پا به زیر ماتحت خود تنزل جایگاه داد. با هم محشور شوند به مبارکی و میمونی

#محمود_احمدی_نژاد #مموتی #حمله_اسرائیل #حمله_اسرائیل_به_ایران #هسته‌_ای (!) #انرژی_هسته‌_ای #فعالیت_هسته‌_ای
#کشته_شدن_سران_سپاه

حمید رسایی نماینده‌ی مجلس، به تعبیر رسانه‌های داخلی "پیشنهاد امنیتی" در کرده و نوشته «موبایل فرماندهان جمع‌آوری شود».
با خوندن وحشتش، درجا کلام بُندار ِ بیدخش، دانای دیرخواب ِ زودبیدار ِ متن سترگ آقای بهرام بیضایی به یادم اومد که در وصف جَم شاه می‌گفت: «تو هراسانی، جَم! تو نیز چون مایی! اینک می‌دانی زیر نگاه دیگران بودن، چون است»!
این هم عاقبتتون بعد از چهار و نیم دهه ترس امنیتی که برای مردم ساختید. خمینی مثل همه‌ چیز، تحمیل‌ها رو در لفاف ایدئولوژیک پیچید و خواست "ترس گناه" به مردم تزریق کنه و گفت «عالَم محضر خداست. در محضر خدا، معصیت نکنید».
نیروی مثلاً انتظامیتون همه رو به طور بالقوه، مُجرم فرض کرد؛ یک چشم بزرگ خیره رو بیلبورد کرد و عموم مردم رو تهدید کرد: «هنگام تخلف، نظاره‌گر شما هستیم»!
حالا رسیدین به این جا. موبایل‌هاتونو بریزین توی سبد بدین دست همین نیروهایی که این طور با ترس و تهدید، مردم رو زندانبانی کردند.

@amiropouria

#جمهوری_اسلامی #بهرام_بیضائی #بهرام_بیضایی #کارنامه_بندار_بیدخش #خمینی #حمید_رسایی #فرماندهان_سپاه #زندگی_در_شرایط_امنیتی
بیانیه‌ی ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران در واکنش به تداوم درگیری موشکی اسرائیل و جمهوری اسلامی - صفحه ۱


حکومتی که قریب به نیم قرن با شعارهای پوچ، ایران را در معرض جنگی ویرانگر قرار داد، برای چنین روزی حتی یک پناهگاه هم برای مردم بی‌دفاع در نظر نگرفته بود . رژیمی که ثروت ملی را صرف زیر ساختهای هسته‌ای و نظامی کرده و مردم را به تحمل سنگین‌ترین تحریم‌ها واداشته، حتی توان صدمه زدن به یک منطقه‌ی نظامی در اسراییل را ندارد و چون همیشه با دستگیری شهروندان صلح‌طلب در ایران و کشتن غیر‌نظامیان کشوری بیگانه، قدرت نداشته‌ی خود را به رخ می‌کشد. ایفما در این شرایط دردناک کنار مردم ایران می‌ایستد و بر موضع ضدجنگ خود تأکید می‌کند. ایفما باور دارد جنگ هرگز نعمت نبوده و نخواهد بود. جنگ نظامی، بازی کهنه‌ی مردسالارانه‌ای است که جز نابودی، هیچ به همراه نمی‌آورد


@amiropouria
Amir Pouria
بیانیه‌ی ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران در واکنش به تداوم درگیری موشکی اسرائیل و جمهوری اسلامی - صفحه ۱ حکومتی که قریب به نیم قرن با شعارهای پوچ، ایران را در معرض جنگی ویرانگر قرار داد، برای چنین روزی حتی یک پناهگاه هم برای مردم بی‌دفاع در نظر نگرفته…
بیانیه‌ی کانون فیلمسازان مستقل ایران/صفحه‌ ۲


در این شرایط بحرانی، مستندسازان و خبرنگاران متعهد نقش مهمی را ایفا می‌کنند. ما از این همکاران درخواست ثبت و پخش واقعیت را داریم. اطلاع‌رسانی دقیق در این روزها تنها راه خنثی کردن پروپاگاندای رژیم اسلامی و همچنین حکومت اسراییل است.
ایفما باور دارد که در این تاریکی اقتصادی و جنگی که هر لحظه مخرب‌تر هم می‌شود، تنها همبستگی علیه جنگ و علیه دیکتاتوری دینی میتواند مسیر رسیدن به صلح و آزادی را روشن کند.
كانون فیلمسازان مستقل ایران از جامعه ی بین‌المللی می‌خواهد برای برقراری آتش‌بس فوری، اقدامات لازم را به عمل آورد و جنگ افروزان را در دادگاه‌های عادلانه‌ی بین‌المللی، پای میز محاکمه بنشاند.


کانون فیلمسازان مستقل ایران ( ایفما )

@amiropouria

بعد از حدود دو ساعت خوابیدن، از خواب می‌پری. خواب پر از داد و بیدادی هم دیده‌ای (که در آن، داشتی یکی از یاوه‌های تقریباً تهی از معنای خمینی را به چند نفر توضیح می‌دادی؛ و می‌گفتی که اگر فارسی، زبان مادریشان بود هم چیزی از چرندیاتش دستگیرشان نمی‌شد). آنها همان ترجمه‌ی تحت‌اللفظی را که می‌شنوند، باورشان نمی‌شود چنین ترهاتی بر زبان رهبر یک کشور و پایه‌گذار یک انقلاب منجر به تغییر حکومت، رفته باشد.

بابت این "احساس گناه فرد بازمانده" یا
Survivor's guilt
که وضع ویران تمام ما مهاجران بی‌بازگشت در این شب و روزها - و در تمام سال و احوال- است، از روان رنجور خودت، به شدت عصبانی‌ای. به خودت بد و بیراه می‌گویی که آخر این چه خواب مهملی بود من دیدم.

طبعاً می‌دانی که خواب به چشمت برنمی‌گردد. می‌روی سراغ خبرها. دانالد ترامپ گفته تهران را تخلیه کنید! از جمعیت تهران خبر ندارد؟ یا فکر می‌کند این حجم عظیم طبقه‌ی متوسط شهری که به زور از پس اجاره‌ی آلونک خودشان برمی‌آیند، جایی غیر از پایتخت هم خانه‌ی دیگری دارند؟!
طبق معمول، دوستان مهاجر با وجود دریافت مداوم ناسزایی تحت عنوان "خارج‌نشین"، دارند خودشان را برای کمک به هم‌وطنان، هلاک می‌کنند. از پست‌های همدلانه برای اندکی آرامش ذهن و اعصاب تا توصیه‌های ایمنی تا فهرست جاهایی برای اسکان رایگان در شهرهای متعدد.‌

رسانه‌های داخلی اما چه می‌کنند؟ خودتان در تصویر ببینید: پایتخت بزرگ کشور، شهری که باید جاهای دیگر دنیا زندگی کنی و شب‌های سوت و کورشان را ببینی تا بفهمی عبارت
vibrant city
تعریفی بهتر از تهران ندارد، زیر بمب و موشک است؛ ولی مجموعه‌ی رسانه‌ای "آخرین خبر" با همان سرسپردگی همیشگی به نهادهای امنیتی، می‌خواهد امنیت کشور را با تقویت جاسوسی در شهروندان، تأمین کند!

تحرکات، به وسعت آسمان کل کشور که در تسخیر جنگنده‌ها و پرتابه‌های اسرائیل درآمده، جلوی چشمان کورت‌اند. دنبال "تحرکات مشکوک" شهروندانی می‌گردی که جانشان هر لحظه در خطر است؟!

دریغ از ایران! دریغ از تهران! به بلندای تاریخ سوگند که در تمام طول تاریخ، هیچ حکومتی اینچنین دست تطاول به سرزمین تحت حاکمیت خود نگشود که تو با دیارمان کردی، ای جمهوری اسلامی! ای اقیانوس بلاهت!!

#تهران
#ایران

@amiropouria

#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_جنگ
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_به_دیکتاتوری
#نه_به_جاهلیت
#نه_به_جاسوسی_شهروندان


یک/ برای ابراز همدردی، تصمیم نامعمولی‌ست که تصویر دوست صاحب‌سوگ را بیاوری، نه برادر دوقلویش که از دنیا رفته. اما دلیلش این است که باربد بیات عزیز برای من، با وجود گپ‌های هنری بسیار، با وجود این که به من افتخار و به کارم جلا داد و تجربه‌ی همکاری داریم، اما بیش از هر چیز، رفیق ِ بگو و بخند است و در دوستی‌مان "خوشی" جریان دارد. وقتی با رفیقی، زیاد و همیشه می‌خندی، رنج و اندوه او از هر تصوری، سخت‌تر می‌شود.

دو/ از دست دادن ِ نزدیک‌ترین‌ها، از احتمالات هراس‌آور مهاجرت است. از روز اول مهاجرت مثل کابوسی، همراه همیشگی آدم است و این را به ویژه آنهایی می‌دانند که، ماهایی می‌فهمیم که تا زمان اِشغال سرزمینمان به دست حکومت اسلامی، مهاجرتمان بی‌بازگشت است.
وقتی به سختی ِ غم ِ دوردست، از دست دادن برادر دوقلو را هم می‌افزایم، چیزی که حالا و با فقدان ناگاه و شوک‌آور بامداد بیات، برای باربد اتفاق افتاده، پشتم می‌لرزد.

سه/ نشنیده، خراب ِ نواهایی‌ام که این شب و روزها باربد می‌نوازد. باید بعدها از گربه‌اش بخواهم برایم تعریف کند.

@amiropouria

#بامداد_بیات
#باربد_بیات
#سوگ
#تسلیت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوستان بسیاری - اغلب در ایران و اسیر فیلترینگ تشدید شده، یکی از صدها تحمیل ضدانسانی حکومت - گفتند که نسخه‌ی بدون زیرنویس این ویدئو برایشان بدون صدا پخش می‌شود.
نسخه‌ی دارای زیرنویس را اینجا تقدیم می‌کنم . درباره‌ی این است که وقتی قسمتی از محتوای پادکست اخیر ما در کانون فیلمسازان مستقل ایران، قبل از شروع جنگ اسرائیل و جمهوری اسلامی ضبط شده هم عملاً درباره‌ی جنگ و شرایط جنگی‌ست! چطور چنین چیزی ممکن است؟
بشنوید:

در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DLZVdSVRv0M/?igsh=MWQ5MXF2bXZhbmdnZw==


در کست باکس:
https://castbox.fm/vb/822496903

در یوتوب:
https://youtu.be/orRVi6yV-2k?si=rBswcRM9QFHc6TEl


#زن_زندگی_آزادی
#جمهوری_اسلامی
#ایران_تحت_حاکمیت_جمهوری_اسلامی
#صدای_کانون
#پادکست
#جعفر_پناهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

یک/ امید روحانی زمانی در "ماهنامه‌ی سینمایی فیلم" [سابق] در وصف نسل خود نوشت: "ما نسلی بودیم که مرگ جان لنون برایمان از پیاده شدن اولین انسان بر روی کره‌ی ماه، مهم‌تر بود".
حالا هم به جد عرض می‌کنم: مرگ شهزاده‌ی تاریکی، آزی آسبورن، برای من از هر اتفاقی بین جمهوری اسلامی و اسرائیل، مهمتر است. چون می‌دانم نتیجه‌ی هیچ اتفاقی، برچیدن بساط جمهوری اسلامی نخواهد بود. دست کم فعلاً!
دو/ وقتی با دوستان صاحب نگاه و شوق - که خود به خود دانش را هم در پی می‌آورد- به تاریخ راک، متال و مشتقات سِفت و سِوِرشان نظر می‌کنیم، می‌بینیم دلیل مهمی وجود دارد که بگوییم آزی آسبورن "پدرخوانده‌ی متال" بود؛ نه حتی دیو/رانی جیمز دیو که بزرگ و فراتر از بزرگ بود.‌ دلیل، ساده است: پشتیبانی گشاده‌دستانه‌ی آسبورن از بسیاری پسینیان خود.
سه/ از اولین روزی که در نوجوانی، آن چیزی را شنیدم که از حنجره‌ی آزی آسبورن بیرون می‌آید (که اسمش "صدا" نیست، چیزی‌ دیگر است از جهانی دیگر) با خودم گفتم "انگار همزمان چندین نفر دارن می‌خونن"!
هنوز و با وجود اطلاعات تاریخی و غیره، مهمترین تمایز صدای شهزاده‌ی تاریکی برای من همین حس است: گوش دادن به محصول حنجره‌ای که به تنهایی میکس، ریمیکس، ری‌ورب و دابل و تریپل را در خود دارد.
چهار/ در مورد هر حرمت و عیشی از این دست، وقتی می‌بینم عده‌ی زیادی از هم‌زبانانم با من همراه و هم‌حس نیستند، برای جا ماندنشان از هنر و به ویژه موسیقی غرب، چیزی جز "خاااااااااااااااااااک بر سر و پیکر جمهوری اسلامی" را در جایگاه دلیل، پیدا نمی‌کنم.

@amiropouria

#آزی_آزبورن
#آزی_آسبورن
#شاهزاده_تاریکی
#شهزاده_تاریکی
#ozzyosbourne #princeofdarkness

آخرین اسکار بهترین فیلم و نخل طلای فستیوال کن سال گذشته‌ (۲۰۲۴) را "آنورا" ساخته‌ی شان بِیکِر گرفته. فیلمی که شخصیت اصلی‌اش آنورا یا آنی میخیوا، یک ستریپر حرفه‌ای‌ست.‌ هم کارگردان و هم مایکی مدیسون بازیگر این نقش، موقع اسکار گرفتن در حرف‌هاشان به زنان کارگر جنسی اشاره کردند. از کرامت انسانی آنها گفتند و از نقش و اهمیتشان در شکل‌گیری فیلم. مدیسون تأکید کرد "دلم با شماست و همیشه منو دوست و یاور خودتون بدونین".‌

اما بعد از اسکار، بسیاری وبسایت‌ها و صفحات سینمایی دست به کار شدند تا فهرست‌هایی بسازند از فیلم‌های مهم دوره‌های گذشته‌ی سینما درباره‌ی کارگران جنسی. طبیعتاً فیلم‌هایی وجود دارند که با هر جستجوی ساده در این فهرست می‌گنجند؛ مانند "شب‌های کابیریا"ی فلینی و "تجربه‌ی دوست‌دختر شدن" استیون سودربرگ (با بازی ساشا گرِی پورن‌استار مشهور آمریکایی که سودربرگ برای قبولاندن او به تهیه‌کننده‌ها کم دردسر نکشید).

ولی اگر به جای
Search
به فرآیند عمیق‌تر
Seeking
بپردازیم، یعنی کاری که جز با کشف از طریق درست-فیلم-دیدن و فیلم ِ درست دیدن ممکن نیست، نمونه‌های غافلگیر‌کننده‌ای می‌یابیم که در هیچ فهرستی از این دست، نامشان نمی‌آید؛ در حالی که لوکیشن اصلی داستان پر فراز و فرودشان یک "خانه‌"ی کارگران جنسی‌ست: نوآر آمریکایی
Walk on the Wild Side
و فیلم ایتالیایی مهجور "آدوا و دوستانش" (در اکران جهانی: تشنه‌ی عشق). هر دو با حضور چندین بازیگر شاخص و متشخص که از فیلم‌های مشهورتری میشناسیمشان. هر دو با مکث فراوان بر جزییاتی از زندگی فردی و اجتماعی این زنان که حتی در سینمای مدعی روانشناسی امروز هم نه‌تنها کمیاب است؛ بلکه تابو به شمار می‌رود!
با خودم فکر می‌کنم اگر سهراب شهیدثالث فقید هر یک از این دو فیلم را دیده بود، چه چیزهایی را از فیلمنامه و فیلم مرتبطش با همین "خانه‌"ها یعنی "اتوپیا" برمی‌داشت و چه چیزهایی را نگه می‌داشت؟
اگر هر کدام از دو فیلم
Walk on the Wild Side
و "آدوا و دوستان او" را دیدید، چه قبل از این نوشته/معرفی و چه بعد از آن، از هر ویژگی‌ای که به نظرتان قابل اشاره آمد، در شبکه‌های اجتماعی برایم بنویسید.

@amiropouria

#کارگر_جنسی #کارگران_جنسی #آنورا #انورا #شون_بیکر #شان_بیکر #فیلم_نوآر #فیلم_مستقل #جین_فاندا #کاپوسین #سیمون_سینیوره #امانوئل_ریوا #مارچلو_ماسترویانی #ساندرا_میلو #باربارا_استنویک #لارنس_هاروی #آن_باکستر #سینمای_کلاسیک #سینمای_مدرن #معرفی_فیلم
‌‌
وقتی از آدم‌های بزرگ سینمای اصیل دهه‌های میانی قرن بیستم حرف می‌زنیم، چیزی تحت عنوان "فیلم کم‌اهمیت" در کارنامه‌شان نمی‌یابیم.‌ فیلمی مثل "زن ضربدر هفت" در بین فیلم‌های ویتوریو دسیکا شهرت و اعتبار "دزد دوچرخه" و "اومبرتو د." و "معجزه در میلان" را ندارد و موفقیت فیلم‌هایی که با هم‌ایتالیایی‌های بازیگوشش سوفیا لورن و مارچلو ماسترویانی ساخت ("دو زن"، "دیروز، امروز، فردا" و ...) را به دست نیاورد. اما از چندین و چند جهت، غافل ماندن از آن، نابخشودنی‌ و به ضرر خودمان است:
- مهمترینش این که در بازنمایی جزییات عواطف انسانی از نگاه هفت شخصیت زن (همه با بازی شرلی مک‌لین)، اگر نگویم دقیق، دست‌کم غافلگیرکننده است. در چه سال و دوره‌ای؟ ۱۹۶۷. وقتی سینمای مدرن اروپا در اوج بازنگری در هر مفهوم کلاسیک - از اخلاقیات تا شیوه‌ی روایت- است و ژانرهای مهم سینمای کلاسیک آمریکا دارند "پایان قهرمانان" خود را در وسترن/ضدوسترن‌ها و نخستین جلوه‌های نئونوآر، ترسیم می‌کنند.‌
چیزی تحت عنوان "محوریت شخصیت زن" بر حسب نوع درام، هميشه و در هر دوره‌ای نمونه‌های چشمگیر داشته؛ اما فیلمی که مسائل عینی و حتی ذهنی زنان در طبقات اجتماعی و فرهنگی گوناگون را با همدلی و درک انسانی، محور خود قرار دهد، کمیاب است. هنوز دهه‌ها مانده تا آن چه در هر یک اپیزودهای فیلم "زن ضربدر هفت" دسیکا دغدغه‌ی یک زن - و گاه در یک اپیزود، دغدغه‌ی چند زن- است، به «مد روز» بدل شود و مدعیان شعارپرداز پیدا کند.
- ترکیب بازیگران مشهور و چندملیتی فیلم، از اتفاقاتی‌ست که آن سال‌ها در فیلم‌های
All star
متعددی رخ می‌داد؛ ولی معمولاً انتخاب‌های بی‌ربط به نقش و صرفاً متکی به شهرت بازیگر، آن قدر زیاد بود که اغلب فیلم‌شناس‌های جدی، همین "آل-استار" بودن را از ابتدا نشانه‌ای از این می‌گرفتند که قرار است فیلم بد و پرتی ببینند! اینجا اما بازی آلن آرکین و روسانو براتسی از بهترين‌های عمرشان است (با آن که اولی تقریباً چیزی به اسم بازی بد یا حتی معمولی ندارد و دومی، برعکس، اساساً چندان بازیگر نیست؛ اما اینجا عالی‌ و برای نقشش، اصل جنس است) و مایکل کِین و پیتر سلرز و ویتوریو گاسمن، حتی بابت پذیرش نقششان هم امتیاز می‌گیرند؛ چه رسد به این که ظرافت بازیشان را هم اضافه کنیم.
- می‌ماند دو ویژگی تاریخی که شخصاً برایم از جذابیت‌های بی‌پایان فیلم است:

یکی حضور چزاره زاواتینی در جایگاه فیلمنامه‌نویس که گذر سال‌ها از آن جدیت عبوس یک چپ‌گرا در او کاسته و به جایش، طنز و شیطنت و شیرینی را در مکث او بر عجیب‌ترین احساسات انسانی و ملموس‌ترین احساس‌های زنانه نشانده.‌
و دوم؛ پاریس ِ فیلم، شهر عشاق را به عشاق سینما در یکی از جلوه‌های بس برازنده‌ی نامش، می‌نمایاند. جوری که هوس سفر به سر بیننده‌ی فیلم می‌افتد؛ که البته به صدها دلیل، خیلی زود مثل پریدن از خواب، باد ِ هوا می‌شود. از جمله به این دلیل اساسی که آن پاریس را فقط در تصاویر سینمایی همان سال‌های نگاتیو می‌شود یافت.

@amiropouria

#womantimesseven
#womantimes7
#vittoriodesica
#زن_ضربدر_هفت
#ویتوریو_دسیکا #دسیکا #دزد_دوچرخه #شرلی_مک_لین #روسانو_براتسی #پیتر_سلرز #آلن_آرکین #مایکل_کین #ویتوریو_گاسمن #فمینیسم #معرفی_فیلم #نقد_فیلم #حقوق_زنان #دغدغه_مندی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فقط یک نیمچه‌تیزر است. ویدئوی کامل را دریابید. جاهایی که خندیدید، برایم بنویسید. بازگویی ِ خنده، باز خنده می‌آورد؛ و هیچ یادآوری‌ای از هیچ فرد ِ رفته یا زنده‌ای، از این زیباتر نیست:

https://m.youtube.com/watch?v=h1qNwdJd5GU

#عزت_انتظامی #عزت_الله_انتظامی #داریوش_مهرجویی #شناخت_بازیگری #تحلیل_بازیگری #علی_معلم #امیر_شهاب_رضویان #گاو_خونی #گاو #اجاره_نشین_ها #جعفر_خان_از_فرنگ_برگشته #کمال_الملک #ناصرالدین_شاه_آکتور_سینما

عکسی که در کاور آمده: اشکان عقیلی‌پور
موزیکی که ویدئو با آن تمام می‌شود: کیوان هنرمند

@amiropouria
با دیدن تصاویر این ویترین ویرانی که در فرودگاه بین‌المللی به نمایش گذاشته‌اند،

۱. یاد شماری از منتقدان داخلی افتادم که بعد از تماشای فیلم
#دانه_انجیر_معابد آن تصویر استندهای مشابه توی دادسرا را "شعاری" و "اغراق‌آمیز" می‌دانستند ! حالا باز هم احتمالاً این را می‌خوانند
و صدایشان در نمی‌آید. ولی بعد
از شماره‌ی در دست انتشار پادکست #صدای_کانون با موضوع "نقدی بر نقدهای داخلی" احتمالاً صدایشان در خواهد آمد!
۲. حس مسافرانی را تخیل می‌کنم که این جنازه‌شده‌ها را در قالب این هیاکل غیرانسانی توی فرودگاه می‌بینند و آرزو می‌کنند
هرگز به فرودگاهی با این تزئینات برنگردند!!

@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌
از مدت‌ها پیش رو به حضرات و حشرات وزارت ارشاد و عمله‌ی سینماییشان گفتیم و نوشتیم و گفتند و نوشتند که در دوران جریان آزاد اطلاعات و متریال تصویری و پادکست، سیستم پوسیده‌ی مجوز دادن/ندادن شما در عمل بی‌معناست. نفهمیدند؛ و به شما عرض می‌کنم تا روزی که بر سر کارند، نخواهند فهمید. سخت است باورش؛ اما نفهمیدن و نادانی، نه صرفاً نان‌دانی، که "دکترین" آنها و حکومتی‌ست که دارند آخرین تنفس‌های مصنوعی را به لاشه‌ی بی‌جانش می‌دهند.

یکی از ده‌ها جلوه‌ی این اخته شدن ِ محض سیستم مجوزی، این است که دیگر حتی فیلمسازان برای "ارائه"ی فیلمشان و رساندن آن به چشم و گوش مخاطب، منتظر هیچ سالن یا پلتفرمی توی ایران نمی‌مانند و کارشان را در محیط مجازی و شبکه‌های اجتماعی، منتشر می‌کنند. از جمله در یوتوب و کانال‌های تلگرامی.

این تصویر و صداها، برشی‌ست از مستندی که بهمن کیارستمی دو سال پیش ساخته و در درباره‌ی فریدون آو است. به ظاهر فقط در سفری که بهمن به جزیره‌ای از جزایر یونان برای دیدار او داشته، شکل گرفته. ولی به تدریج و بی‌ آن که به نظر برسد که داعیه‌ی حرف بزرگ دارد (چه خود فریدون آو؛ و چه فیلم "فریدون در آخر تابستان") درباره‌ی تاریخ هنر، ارزش جوانی، ارزش ِ پا به سن گذاشتن، حسرت‌های مسیر زندگی و نگه داشتنشان بدون درجا زدن در آنها و .‌‌.. تفاوت خلق هنر با عَرضه‌ی هنر (چون آو هم آرتیست است و هم کلکسیونر ِ آرت)، حرف‌ها و تصویرها و تداعی‌های بسیار بنیادینی در اختیارمان می‌گذارد.
از لطف و طنز ویژه‌‌ی کارهای بهمن در توجه به جزییاتی که ممکن است دیگران اصلاً متوجه وجه مفرحش نشوند، یکیش همین نوع برخورد و بگومگوهای آو با همین مرد یونانی‌ست که توی تصاویر می‌بینید؛ و هنرمند درباره‌اش می‌گوید اغلب اطرافیان ما توی این جزیره تا هر صبح با او دعوایی نکنند، روزشان خوب شروع نمی‌شود!! باید ببینید تا طنز این مواجهه و حس عجیبش برایتان ملموس شود.

آیا این مستند، اتفاق یا ویژگی عجیبی دارد که نمایش آن به طور رسمی و عمومی در ایرانِ توی دستانِ جمهوری اسلامی را ناممکن می‌کند؟ به هیچ وجه. ولی به نظرم همین، کار سیستم مجوزی را تمام‌شده‌تر نشان می‌دهد:
برای چیزی که ممکن است مجوزش را بدهید هم مجوزتان، شرکت در جشنواره‌هایتان، نمایش در خانه‌ی هنرمندان یا موزه‌ی این و آنتان را نخواستیم؛ خلاص!!

- نام فیلم، ارجاعی‌ست به یکی از آثار مشهور فریدون آو به اسم "رستم در آخر شاهنامه". اگر عکسی از آن پیدا کردم، اینجا خواهم آورد.

@amiropouria

#بهمن_کیارستمی #فریدون_آو #یوتوب #یوتیوب #سینمای_مستقل #مجوز #وزارت_ارشاد #سازمان_سینمایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"نقدی بر نقدها" عنوان و موضوع قسمت بعدی، قسمت سی و ششم پادکست "صدای کانون" محصول ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران به سردبیری امیر پوریاست که با مدتی حدود یک ساعت، به نقد جریان داخلی نقد فیلم و رسانه‌ها و نشریات سینمایی در ایران می‌پردازد و با احترام، امید و اعتماد، به پیشواز سومین سالگرد کشته شدن مهسا امینی و جنبش "زن، زندگی، آزادی" می‌رود.‌ در این تیزر ۱ دقیقه‌ای، برش‌هایی از این قسمت را می‌شنوید تا ببینید قرار است با چه پادکست صریحی مواجه شوید.


این اپیزود جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴ در شبکه‌های اجتماعی ایفما منتشر می‌شود.

نشانی کست‌باکس صدای کانون:
https://castbox.fm/va/5494211

نشانی کانال یوتوب ایفما:
https://youtube.com/@iifmainfo?si=YF65tu1WAEktC2bz

نشانی صفحه‌ی ایفما در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/iifma_official?igsh=MW1hdG9kcWZyaHZyag==


نشانی صفحه‌ی ایفما در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/1CNn2usD23/

@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با هم غریبه‌اند. بار دوم است همدیگر را می‌بینند. بار قبلی، مرد که عکاس است به بهانه‌ی عکاسی از منظره‌ای در پارک، از زن در حال بوسیدن ِ مردی، چند عکس برداشته. زن به دنبال نگاتیو آمده و مرد می‌گوید حاضر نیست آن را به او بدهد. زن ناچار به اقراری می‌شود که گفتنش برای او، برای هیچ کس، آسان نیست:
- زن/جِین/با بازی ونسا رِدگرِیو: اوضاع زندگی خونوادگی من همین الانشم به‌هم‌ریخته‌ست. اگه این عکس‌ها رو بشه، افتضاح به بار میاد!
مرد ظاهراً فقط به دنبال بهانه‌ای‌ست تا نگاتیو عکس‌ها رو به او ندهد؛ اما چیزی می‌گوید که بس فراتر از بهانه است. درس زندگی‌ست:
- مرد /توماس/با بازی دیوید هِمینگز: هیچی مثل یه افتضاح کوچیک نمی‌تونه اوضاع [به‌هم‌ریخته] رو درست کنه!

بله؛ "آگراندیسمان" (میکل‌ آنجلو آنتونیونی، ۱۹۶۶) فیلمی برآمده از سینمای مدرن است. داستان‌گویی کلاسیک، هدفش نیست. بلاهت شماری از منتقدان ایرانی و البته گراهام پتری بریتانیایی (نویسنده‌ی کتاب قطور "سینمای انگلستان") بود که می‌پنداشتند گره‌افکنی "شبه‌معمایی" فیلم و منبعش، باید از آن یک تریلر بسازد.
(Thriller
به سیاق مألوف و مغلوط، این اَبَرژانر را هم‌وزن کلمه‌ای که به معنای تیزر فیلم‌هاست، "ترِیلر" نخوانید!!)
اما با این وجود، وقتی درباره‌ی یک رابطه‌ی زناشویی بحران‌زده، چنین گزاره‌ی گهرباری در فیلم یافت می‌شود، هر آدمی را که هنوز کنجکاویِ انسانی داشته باشد، جذب می‌کند.
از خود می‌پرسیم اگر این فیلمی‌ست که به جای کلیشه‌های نصیحتگرانه و خیرخواهانه، چنین طعنه‌ی عمیق و ظریفی به روابط می‌زند، چرا مدام موضوع مباحث روانشناختی قرار گرفته یا طعمه‌ی علاقه‌مندان مطالعات فلسفی - به ویژه اگزیستانسیالیستی- شده یا بحث ِ "فاصله‌ی ذهنیات آدمی و واقعیت عینی" بر سرش شکل گرفته؟ چرا به عنوان یکی از آن همه فیلم‌های اساسی درباره‌ی بحران روابط زن و مرد - از "چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد" تا "آنی هال" تا "کپی برابر اصل" تا "ولنتاین غمبار" - مشهور نشده؟
این همان چیزی‌ست که می‌خواهم بگویم: فیلم‌ بزرگ، حتی در زمینه‌هایی که هدفش نیست (اینجا: قصه گفتن و تنش دراماتیک داشتن) و جزییاتی که پیش‌برنده‌ی روایتش نیست (اینجا: آیرونی در دیالوگ‌های جواهرنشان در باب روابط زن و مرد)، دستاوردهای بدیع و بزرگ دارد.
به سینماگران هم‌وطن عرض می‌کنم: ادعاهایی مثل "نمی‌خواستم قصه بگم" و "این یک روایت مدرن بود" و "برشی از زندگی روزمره‌" و دیگر عباراتی که از نقدها و گفت‌وگوهای پیشینیان برداشته‌اید، برای توجیه بی‌دستاوردی فیلمتان به کار نمی‌آید

@amiropouria

#سینمای_مدرن #سینمای_ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادتان هست که "مک‌گافین" در قاموس هیچکاک و سینما و دنیایش چه بود؟ نگویید "گره‌گشایی"؛ که بقایای همچنان فربهش در گور خواهد لرزید. ولی حتی خود او با وجود تأکیدش بر این که "ملودرام‌ساز هستم"، نمی‌توانست تصور کند روزی مک‌گافین در فیلم‌های ملودراماتیک/کمیک/رومانتیک/نتفلیکسی ِ امروزی هم به کار برود؛ و عجیب‌تر آن که به جایی برسد که "بلند کردن ِ قد به واسطه‌ی جراحی"، این مک‌گافین را شکل بدهد!

آیا از یک اپیزود معمولی در یک ریَلیتی‌شو‌ی دم دستی ِ تلویزیونی(یا منتشرشده در پلتفرم‌ها؛ حالا دیگر در دم دستی بودن با هم یکی‌اند) حرف می‌زنیم؟ خیر. کارگردان فیلم "ماتریالیست‌ها/مادی‌گراها/پول‌پرست‌ها" خانم سلین سانگ کره‌ای‌ست؛ که خودم هم در ویدئوی یوتوبی درباره‌ی فیلم قبلی او - فیلم اولش - "زندگی‌های قبلی"، تحسینی را کنار توصیه به پرهیز از ذوق‌زدگی، نشانده بودم. این فیلمش هم تهی نیست، البته. اما ...

فيلم‌هایی هستند که از جوهره‌ی یک شغل، مفهومی انسانی بیرون می‌کشند. در ژانر/شبه‌ژانرهایی به‌کلی بی‌ربط به هم، "تمام مردان رئیس جمهور" و
Up in the Air
و
Stranger than Fiction
و فیلم اخیر عبدالرضا کاهانی يعنی "مرده‌شور" همین طورند. مسائل انسانی/غیرانسانی/ضدانسانی فراوانی را به واسطه‌ی حرفه‌ی شخصیت اصلیشان طرح و در دل جدیت شدید ماجرا، با آن حتی شوخی و تفریح می‌کنند.

اما در "ماتریالیست‌ها" آن چه در باب حرفه‌ی "بنگاه شادمانی" (به تعبیر عام ایرانی) می‌آید، هم در بخش شوخی‌اش جدی‌گرفتنی نیست؛ و هم در بخش‌های مدعی جدیت، به شوخی می‌ماند!

همین که شروع همین برش انتخاب‌شده از جهت دست‌کم گرفتن احساسات زنانه (حالا تعارف می‌کنم که نمی‌گویم "تحقیر")، می‌تواند یادآور فیلمی باشد که نازل‌ترین سطح ترسیم احساسات زن و زنان را در سینمای لَنگ ِ مجوز جمهوری اسلامی در خود دارد، نشان می‌دهد که تولید آمریکایی، چه بر سر جزییات‌نگری خانم سانگ آورده.
کدام فیلم را می‌گویم؟ سخیف‌تر از "زن و بچه"، فیلمی می‌شناسید که دو خواهر را به دعوای مثلاً پنهان بر سر "شووَر" وادارد؟! شک ندارم اگر به این سؤال خودم جواب نمی‌دادم، باز همگی پاسخش را می‌گفتید. چون جز خود دست‌اندرکاران "زن و بچه"، همه به سخافتش راه برده‌اند!

اینها همه البته جدا از وجه "گنج قارون"ی فیلمنامه‌ی "ماتریالیست‌ها"ست؛ که بهترین بازیگر فیلم یعنی کریس ایوَنس هم نمی‌تواند باورپذیرش کند و در دست‌انداختنش می‌شود یک ویدئوی مبسوط و مفرح کار کرد.
@@amiropouria

#نقد_فیلم #سلین_سانگ #ماتریالیست_ها #داکوتا_جانسون #کریس_ایونس #پدرو_پاسکال #زن_و_بچه #سعید_روستایی #آلفرد_هیچکاک
2025/10/19 21:07:00
Back to Top
HTML Embed Code: