Telegram Web Link
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
@amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي 🔴🔴انگلس در زمانه‌ی ما: جنسیت، بازتولید اجتماعی و انقلاب -ترجمه: هسته‌ی اسمر-کمیته‌ی غیبی نسوان (11) 🔴از بین رفتن خانواده در طبقه‌ی کارگر انگلس در کتاب «منشاء خانواده» روی خانواده‌ی بورژوایی مبتنی بر مالکیت، وراثت و ثروت تمرکز…
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴🔴انگلس در زمانه‌ی ما: جنسیت، بازتولید اجتماعی و انقلاب -ترجمه: هسته‌ی اسمر-کمیته‌ی غیبی نسوان (12)
🔴آیا انگلس در تحلیل‌های خود، تولید و بازتولید را هم‌ارز می‌دانست؟

موضوع مناقشه‌برانگیز دیگری در کارهای انگلس به چشم می‌خورد که گاه مورد انتقاد شدید فمینیست‌های مارکسیست قرار می‌گیرد؛ درک او از رابطه‌ی میان تولید (کالاها) و بازتولید (انسان‌ها). بخشی که مورد انتقاد قرار گرفته است را می‌توان در پیشگفتار چاپ نخست «منشاء خانواده» پیدا کرد، جایی که او می‌نویسد: «ماتریالیسم تاریخی بر این باور است که عامل اصلی شکل‌دهنده‌ی تاریخ، تولید و بازتولید بی‌واسطه‌ی زندگی است. این فرآیند دو وجه دارد: تولید ابزار و وسایل زندگی و تکثیر نسل بشر. ساختار اجتماعی‌ای که مردم یک دوره‌ی تاریخی خاص در یک کشورِ مشخص تحت آن زندگی می‌کنند، توسط هر دو نوعِ تولید تعیین می‌شود: از یک سو توسط مرحله‌ی توسعه‌ی کار و از سوی دیگر توسط مرحله‌ی توسعه‌ی خانواده.»[۵۳]

طبیعت دوگانه‌ی تولید و بازتولید که انگلس بدان اشاره می‌کند، بر همان پیش‌فرض مادی-تاریخی‌ای استوار است که بیان می‌دارد «انسان‌ها برای ساختن تاریخ نخست باید قادر به زیستن باشند»؛ امری که مستلزم برخورداری از امکانات معیشتی و توان بازتولید خویش است. این دو فرآیند نه دو مرحله‌ی جداگانه، بلکه واقعیتی درهم‌تنیده در جوامع اولیه بودند که هر دو برای بقا حیاتی قلمداد می‌شدند.

انگلس بلافاصله پس از این گزاره، چنین استدلال می‌کند که با پیشرفت تولید وسایل معاش، این امر بر چگونگی تولید و بازتولید زندگی اجتماعی تقدم می‌یابد. بی‌گمان، آن‌چه از کتاب «منشاء خانواده» برمی‌آید این است که دگردیسی‌های ساختارهای خانوادگی، نه از رهگذر تحولات موازی، که از دگرگونی‌های بنیادین در شیوه‌های تولید پدید می‌آیند.

برخی از جریان‌های فمینیست‌سوسیالیست دهه‌ی ۱۹۷۰ نوشته‌های انگلس را به‌عنوان مبنایی برای نظریه‌ی نظام‌های دوگانه درباره‌ی ستم بر زنان تفسیر کردند. این رویکرد، دو عامل اصلی را در تولید نابرابری جنسیتی شناسایی می‌کند: شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری از یک سو و نظام کار خانگی مبتنی بر پدرسالاری از سوی دیگر. این تفسیر دوگانه اغلب به معنای آن تلقی می‌شود که ستم بر زنان تا حدودی مستقل از استثمار اقتصادی سرمایه‌داری عمل می‌کند.[۵۴]

به باور فوگل و همکارانش، نظریه‌ی «نظام‌های دوگانه» که ستم جنسیتی را ناشی از دو نظام مستقل و در عین‌حال مرتبط -یعنی سرمایه‌داری و پدرسالاری- می‌داند، با چالش‌های جدی روبرو است. این رویکرد که ستم جنسیتی را پدیده‌ای برآمده از قدرت پدرسالارانه و نسبتاً مستقل از عوامل دیگر در نظر می‌گیرد، به ارائه‌ی «توضیحاتی ناپیوسته و مبهم در مورد تحولات اجتماعی» منجر می‌شود.[۵۵]

این رویکرد، پدرسالاری را در چارچوب‌های متفاوت و گاه متناقضی همچون ایدئولوژی، هنجار، ستم جنسیتی و ساختار اجتماعی تعریف می‌کند، بی‌آنکه خاستگاه دقیق آن را مشخص کرده باشد. همچنین این نظریه اغلب بر نوعی تفکر باینری و ذات‌گرایانه در مورد جنسیت تکیه دارد که افراد را صرفاً به جنسیت بیولوژیکی تعیین‌شده در هنگام تولدشان محدود می‌کند.

نسبت دادن نظام‌های‌ دوگانه به انگلس ناشی از گمراهی‌ است، چرا که کلیت ایده‌ی او بیان می‌کند‌ نمی‌توان بازتولید را منفک از سایر فرآیندهای اجتماعی دید. شیوه‌ی تولید حاکم، روابط اجتماعی -به‌ویژه روابط جنسیتی- را به‌طور بنیادین تحت تأثیر قرار می‌دهد. برخلاف تصور رایج، مردان نه قدرتی مستقل از عوامل اجتماعی دارند و نه آگاهی جامعی از چگونگی شکل‌گیری پدرسالاری؛ بلکه، همان‌طور که خیمنز بیان می‌کند، «مردان نیز همچون زنان، موجوداتی اجتماعی هستند که منش و رفتارشان بازتابی از ساختارهایی است که در آن شکل می‌گیرند و ظهور پیدا می‌کنند».[۵۶]

ادامه دارد


@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
۹۷۴.قرون وسطا یا سده‌های میانه، تداعی‌گر حاکمیت جاهلانه کلیسا بر تمام ابعاد زنده‌گی مردم در اروپاست. شیوه تولید سرمایه‌داری در قرن پانزدهم میلادی نطفه نابودی عصر فئودالیسم (بیگاری)را پی ریخت. بازه زمانی قرون وسطا یا سده‌های میانه،کدام گزینه است؟
۹۷۵.در قرون وسطا یا سده‌های میانه، نظام اقتصادی و اجتماعی بر پایه فئودالیسم بود. که در آن قدرت و ثروت در دست زمین‌دارها، یعنی فئودال‌ها قرار داشت و مردم عادی، یارعیت‌ها، بر اساس رابطه‌ی اجاره زمین‌های فئودال‌ها زنده‌گی می‌کردند.قرون وسطا چند سده طول کشید؟
Anonymous Quiz
33%
۱. پنج سده
56%
۲. ده سده
6%
۳. هشت سده
6%
۴. چهار سده
1👍1🙏1
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴زمین در آستانه مرگ

زمین، تنها خانه‌یی است برای زیستن در منظومه خورشیدی. هیچ مکان زنده‌ی دیگری حتا در آینده‌ی بسیار دور، در دسترس نه‌خواهد بود.

گرمایش جهانی، ذوب یخ‌های قطبی، تغییر بارش‌ها و ناپایداری اقلیم دیگر فقط آمار نیستند؛ که احمق‌هایی مانند ترامپ آن را به سخره گیرند، آن‌ها نشانه‌های یک بیماری واقعی سیاره‌ی زنده زمین هستند.

اکثریت دانشمندان سرمایه معنی و مفهوم دیالکتیک ماتریالیستی را یا نمی‌فهمند و یا عامدانه آن را نفی می‌کنند!!! اما آن‌ها در عمل مجبورند آن را، بدون نام بردن از آن، به کار گیرند. در میان این بحران‌های زیستی کره زمین، دانش‌مندان مفهومی کلیدی را مطرح کرده‌اند: نقطه‌ی بحرانی (Tipping Point) لحظه‌یی که در آن تعادل سیستم‌های طبیعی شکسته می‌شود و زمین به وضعیت تازه‌یی وارد می‌گردد؛ وضعیتی که شاید دیگر قابل بازگشت نباشد. این همان کیفیتی است که از تغییرات کمی حاصل شده است.

هدف این نوشتار، بازخوانی علمی و انسانی این هشدار است:

انسان‌های آگاه و مسئول در سرتاسر جهان در آستانه‌ی تصمیمی تاریخی ایستاده‌اند؛ تصمیمی میان ادامه‌ی سقوط و مرگ نهایی زمین یا آغاز نجات آن.

زمین به‌مثابه‌ی موجودی زنده

زمین تنها ترکیبی از خاک و گاز نیست؛ او سیستمی زنده است که دما، جریان‌ها، اقیانوس‌ها و اکوسیستم‌ها هم‌چون اندام‌هایش در هماهنگی عمل می‌کنند.
همان‌طور که بدن انسان در برابر تب واکنش نشان می‌دهد، زمین نیز در برابر حرارت ناشی از فعالیت‌های انسانی واکنش نشان می‌دهد.

افزایش بی‌سابقه‌ی دی‌اکسیدکربن، قطع درختان، مصرف بی‌رویه‌ی سوخت‌های فسیلی و نابودی زیست‌گاه‌ها، به‌تدریج این تعادل طبیعی را بر هم زده‌اند.

نقطه‌ی بحرانی یا نقطه عطف؛ مرز میان نظم و فروپاشی

در علم سامانه‌ها، «نقطه‌ی بحرانی» یا همان نقطه عطف یا همان تغییرات کیفی، همان لحظه‌یی است که تغییرات تدریجی و کمی به دگرگونی ناگهانی یا جهش منجر می‌شوند.

در اقلیم زمین، این نقطه می‌تواند به‌صورت توقف جریان‌های اقیانوسی، مرگ جنگل‌های استوایی، یا ذوب برگشت‌ناپذیر یخ‌های قطبی بروز کند.

نمونه‌ای از این پدیده در جریان اقیانوسی آتلانتیک (AMOC) مشاهده شده است.
مطالعات اخیر نشان می‌دهد این جریان حیاتی ممکن است تا میانه‌ی قرن حاضر متوقف شود، رخدادی که می‌تواند آب‌وهوای اروپا و حتی کل سیاره را دگرگون کند.

نشانه‌ها در اطراف ما

نقشه‌های ماهواره‌ای، تصاویر ساده‌بی نیستند؛ آن‌ها آیینه‌ی تب زمین‌اند.
سطح دریاها بالاتر رفته، مناطق مرطوب خشک‌تر شده‌اند و اکسیژن در آب‌ها کاهش یافته است.

هر عدد و نمودار، صدای هشدار است.

اما مشکل این‌جاست: سیستم‌های طبیعی تا مدتی در برابر فشار مقاومت می‌کنند و بعد ناگهان فرو می‌ریزند.(تغییر کیفی)
در ظاهر آرام‌اند، اما در درون ناپایدار.(هر تغییر کیفی لزوما" تغییر مفیدی نیست. این تغییر از دیالکتیک حرکت پیروی می‌کند.)

همان‌طور که در علم، «نقاط بحرانی» از نوع منفی آن وجود دارد، «نقاط عطف مثبت» نیز ممکن است.

لحظاتی که جامعه‌ی انسانی به‌طور جمعی تصمیم می‌گیرد مسیر را عوض کند.
وقتی انرژی‌های پاک ارزان‌تر و در دسترس‌تر می‌شوند، تغییرات اجتماعی هم شتاب می‌گیرند.

وقتی آگاهی طبقاتی بالا برود، و انسان‌های "درخود" به انسان‌های "برای خود" تبدیل شوند، آن‌گاه سیاست و اقتصاد سرمایه به ناچار خود را تطبیق خواهند داد.

زمین، اگر کمی از فشار سودپرستانه سرمایه آزاد شود، توان ترمیم شگفت‌انگیزی دارد.

زمین اکنون در مرحله‌یی ایستاده که می‌توان آن را «دوراهی آینده» نامید.
یک مسیر، ادامه‌ی بی‌تفاوتی و راست‌روی نماینده‌گان سرمایه مانند ترامپ و پوتین و ... است، راهی که به فروپاشی تعادل اقلیم و نابودی تنوع زیستی می‌انجامد.

مسیر دیگر، بیداری طبقاتی و تغییر آگاهانه است بازگشت به هماهنگی با ریتم زمین و با پراکسیس سازگار با طبیعت زنده زمین.

علم به ما هشدار داده، اما تصمیم با انسان‌های آگاه است.

علم ریاضیات مسیر سقوط را می‌بیند، اما تنها عشق و آگاهی طبقاتی انسان می‌تواند مسیر درست بازگشت را انتخاب کند.

زمین جزیی از پیکر ماست، او خودِ ماییم.

#آموختن


@amookhtan
1👏1🙏1
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴روان‌شناسیِ آمرانه و بازتولید سلطه‌ نرم؛ دعوتی به پرسشگری از سوی مخاطبان

در فضای مجازی، به‌ویژه در قالب برنامه‌ها و ویدیوهای روان‌شناسانه و "پند و اندرزهای رفتاری"، بارها میشنویم که روان‌شناسانِ رسانه‌ای با لحنی قاطع و داورانه سخن ميگويند از جمله اين كه: "پدر و مادرهایی که عصبانیت خود را به فرزندانشان نشان می‌دهند، انسان نیستند." جمله‌ای که در ظاهر آموزنده می‌نماید، اما در باطن حامل داوری و تحقیر است. این نوع گفتارها، به‌ظاهر روان‌شناسانه اما در عمل اقتدارگرایانه‌اند، زیرا با زبانی آراسته از شِبه‌علم، همان الگوی سرزنش و اطاعت را بازتولید میکنند که در نظام‌های سلطه‌گر ریشه دارد.

پرورش كودكان، به‌خودیِ خود از چالش‌برانگیزترین تجربه‌های انسانی ست. به ويژه در جامعه‌ای چون ایران، که فشارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی بر خانواده‌ها سنگینی میکند، تجربه‌ خشم نه نشانه‌ ضعف که واکنشی طبیعی و انسانی ست. گفتن این‌که والدِ خشمگین "انسان نیست"، نه کمکی به رشد او میکند و نه به فرزندش، بلکه احساس گناه و خودسرزنشی را تقویت میکند، همان وضعيتى که هر قدرت اقتدارطلب برای حفظ کنترل به آن نیاز دارد. در چنین شرایطی، "روان‌شناس رسانه‌ای" آگاهانه یا ناآگاهانه به بازوی فرهنگیِ تداوم سلطه بدل میشود.

خشم، برخلاف تصور عمومی، احساسی بنیادی و محافظتی ست. بسیاری از افراد افسرده در واقع خشم فروخورده‌ای را حمل میکنند که به جای بیرون، علیه خودشان جهت یافته است؛ الگویی که از ترس ابراز و هزینه‌ بروز آن شکل میگیرد. سرکوب خشم میتواند به افسردگی، ازخودبیگانگی عاطفی و فرسودگی روانی بینجامد. از این منظر، خشم نه احساسی سمی بلکه نشانه‌ای ست از نادیده‌گرفتن نیازی مهم یا تجربه‌ رنج و نابرابری. آگاهی از این پیام، نخستین گامِ تغییر است.

تربیت سالم بر پذیرش همه‌ احساسات انسانی استوار است. والدین باید بیاموزند خشم خود را با آگاهی و بدون تحقیر یا خشونت ابراز کنند. ما نمیخواهیم از کوره دربرویم یا رفتار نامهربانانه داشته باشیم، اما باید یاد بگیریم خشم را نه پنهان کنیم و نه منفجر شويم؛ بلکه آن را درک و بیان کنیم. گفتن اینکه "من از این رفتار ناراحت شدم" بخشی از ارتباط انسانی ست، نه تهدیدی علیه کودک.

نوع بیان خشم باید متناسب با سن و درک هیجانی کودک باشد. برای خردسالان، گفتار ساده و تصویری مؤثرتر است: "وقتی اسباب‌بازی‌هات روی زمین می‌مونن، خونه شلوغ میشه و من خسته میشم. بیا با هم جمعشون کنیم تا هر دومون احساس بهتری داشته باشیم." چنین جمله‌ای خشم را به درخواستِ همکاری بدل میکند. در مورد نوجوان، گفت‌وگویی مشارکتی کارسازتر است: "وقتی دیر به خانه میرسی و خبری نمیدهی، واقعاً نگران میشوم. دوست دارم با هم قرار بگذاریم که دفعه‌ بعد چطور در تماس باشیم." در هر دو حالت، تمرکز بر احساس و نیاز است نه قضاوت و تحقیر.

بیان سالم خشم، به‌هیچ‌روی به‌معنای توجیه خشونت، پدرسالاری یا آزار کودک نیست؛ بلکه نقطه‌ مقابل آن است، زیرا خشم آگاهانه بر پایه‌ احترام، گفت‌وگو و مسئولیت‌پذیری هیجانی شکل میگیرد، نه سلطه و ترس.

بیان سالم خشم بر پایه‌ خودآگاهی و تنظیم احساسات است. هدف آن خاموش‌کردن احساس نیست، بلکه هدایت آن به درک متقابل و دستيابى به راه حل هاى مفيد و سالم است؛ جایی که خشم به پلی برای گفت‌وگو، رشد احساسی و رابطه‌ای انسانی‌تر بدل میشود. در جهانی که "روان‌شناسی عامیانه" و "شِبهِ علمى" به زبان قضاوت و فرمان تبدیل شده، بیش از هر زمان نیاز داریم علم روان‌شناسی از زبان پند و قضاوت فاصله بگیرد و بر زبان فهم، همدلی، شناخت ساختارهای قدرت، آگاهی انتقادی از ریشه‌های رنج و توانمندسازی انسان متمركز باشد.

روان‌شناسِ مسئول وظیفه دارد از قدرت و نفوذ جایگاه خود آگاه باشد و از دانشش نه برای اعمال سلطه بعنوان "متخصص"، بلکه برای همراهی، همقدمی و بیدارسازی دیگران بهره گیرد. روان‌شناسی، مانند هر علم دیگری، میتواند در خدمت ساختار قدرت یا در مسیر رهایی انسان‌ها قرار گیرد؛ تمایز این دو، در آگاهی و نیتِ کاربرد آن است.

مخاطبان نیز زمانی از علم روان‌شناسی بیشترین بهره را میبرند که به دانش، توانایی درونی و ارزش وجودی خود آگاه باشند و همراه با روان‌شناس، در مسیر ارتقای وضعیت فردی و اجتماعی خویش گام بردارند، مسیری که تنها از رهگذر پرسشگریِ روشن‌گرایانه ممکن میشود؛ پرسشگری‌ای که به‌جای پذیرش کورکورانه، به فهم، آگاهی و انتخاب آگاهانه می‌انجامد. خشم، اگر شناخته و فهمیده شود و به‌شکلی آگاهانه و سازنده بیان گردد، نه نشانه‌ "غیرانسانی بودن"، بلکه یکی از روشن‌ترین نشانه‌های زنده بودن و انسان بودن است.

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.tg-me.com/drnourimanghahary


@amookhtan
1👍1🙏1
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴مایکل رابرتز:

کسری بودجه ایالات متحده در سال جاری تقریباً به ۲ تریلیون دلار خواهد رسید، که بیش از نیمی از آن مربوط به پرداخت بهره بدهی‌هاست – تقریباً به اندازه کل بودجه نظامی کشور. میزان کل بدهی عمومی آمریکا اکنون از ۳۰ تریلیون دلار فراتر رفته است، یعنی حدود ۱۰۰ درصد تولید ناخالص داخلی. سهم بدهی از تولید ناخالص داخلی به‌زودی از بالاترین سطح دوران جنگ جهانی دوم عبور خواهد کرد. دفتر بودجه کنگره (CBO) برآورد می‌کند که بدهی عمومی ایالات متحده تا سال ۲۰۳۴ به بیش از ۵۰ تریلیون دلار برسد – معادل ۱۲۲٫۴ درصد تولید ناخالص داخلی. تنها پرداخت‌های بهره در آن زمان سالانه حدود ۱٫۷ تریلیون دلار خواهد بود. برای جلوگیری از چنین سناریویی، ترامپ قصد دارد تا حد ممکن بخش‌های دولتی را «خصوصی‌سازی» کند. دفتر مدیریت نیروی انسانی دولت او (Office of Personnel Management)  به کارکنان دولتی اعلام کرده است: «به شما توصیه می‌کنیم هرچه زودتر به دنبال شغلی در بخش خصوصی باشید.»

منبع:
ترامپ برنده شرط‌بندی نیست! کارگران چه می برند؟ گفتگو با مایکل رابرتز اقتصاددان مارکسی
– برگردان: هرمز برادری



@amookhtan
1🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
@amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي 🔴🔴انگلس در زمانه‌ی ما: جنسیت، بازتولید اجتماعی و انقلاب -ترجمه: هسته‌ی اسمر-کمیته‌ی غیبی نسوان (12) 🔴آیا انگلس در تحلیل‌های خود، تولید و بازتولید را هم‌ارز می‌دانست؟ موضوع مناقشه‌برانگیز دیگری در کارهای انگلس به چشم می‌خورد که…
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴🔴انگلس در زمانه‌ی ما: جنسیت، بازتولید اجتماعی و انقلاب -ترجمه: هسته‌ی اسمر-کمیته‌ی غیبی نسوان (13)

🔴انگلس و کار مزدی زنان

اغلب تصور می‌شود که انگلس دیدگاهی صرفاً اقتصاد‌گرایانه داشته است، زیرا بر این باور بوده که ورود (یا بازگشت) زنان به کار مزدی به رهایی آن‌ها منجر خواهد شد. او ورود زنان به کار مزدی را “نخستین گام” مبارزه علیه ستم جنسیتی می‌دید، نه وسیله‌ی پایان دادن به این ستم.[۵۷] در واقع، او حضور زنان در “صنعت” را “نخستین شرط رهایی از همسر” توصیف می‌کرد -وضعیتی که بنیان‌های خانواده‌ی تک‌همسری را متزلزل ساخته و امکان از میان رفتن آن به‌عنوان یک واحد اقتصادی مستقل در جامعه را مطرح می‌سازد.[۵۸]

انگلس در آثار خود، به خوبی از شرایط دشوار کار در کارخانه‌ها، استثمار و رنج طاقت‌فرسای زنان آگاه بود. با این وجود، او شاهد آن نیز بود که ورود گسترده‌ی زنان به کار مزدی، موجب دگرگونی هنجارهای خانوادگی و کلیشه‌های جنسیتی رایج می‌شود، نحوه‌ی خودانگاری زنان را تغییر می‌دهد، به کمرنگ شدن مرزهای بین حوزه‌های عمومی و خصوصی در خانواده یاری می‌رساند، زنان را به عرصه‌ی اجتماعی وسیع‌تری وارد کرده و امکان کنشگری اجتماعی بیشتر را برای آنان فراهم می‌کند.[۵۹]

با وجود شرایط طاقت‌فرسای کار در معادن و کارخانه‌ها، انگلس اشاره داشت که حضور زنان در عرصه‌ی صنعت، فراتر از دستیابی به «برابری قانونیِ صرف»، امکان مقاومت و سازماندهی جمعی را برای آنان فراهم می‌آورد. این حضور، زمینه‌ای برای شکل‌گیری آگاهی طبقاتی و مبارزه برای حقوق واقعی زنان، ورای قوانین ظاهری، ایجاد می‌کرد.[۶۰]

اهمیت اجتماعی باز‌پیوستن زنان به صفوف مزدبگیران که انگلس به آن اشاره داشته، در زمانه‌ی ما نیز صادق است. چراکه مشارکت زنان در اقتصاد جهانی روندی صعودی در پی گرفته است. داده‌ها حاکی از آن است که سطح اشتغال زنان در سراسر جهان در بالاترین میزان خود قرار دارد. به‌عنوان نمونه، در ایرلند، تعداد زنان شاغل در طول سی سال گذشته بیش از یک‌پنجم افزایش یافته است.

نیروی کارِ رو به رشدِ زنان، با تنوع نژادی قابل توجه -که شامل «کارگرانِ خط مقدم» در بخش‌های بهداشت، خرده‌فروشی و آموزش می‌شود و اهمیت آن از زمان آغاز همه‌گیری کووید ۱۹ بیش از پیش آشکار شده است- اکنون هسته‌ی اصلی پرولتاریای خدماتیِ نوین را شکل می‌دهد. در ایالات متحده، فرانسه و انگلستان، این وضعیت منجر به افزایش مبارزات کارگری در بخش‌های مراقبت و خدمات شده. در آمریکای لاتین، همین روند به تقویت جنبش‌های اجتماعی گسترده برای حقوق جنسیتی انجامیده است.

در کشورهای شمال جهانی، زنان که اینک نزدیک به نیمی از طبقه‌ی کارگر را تشکیل می‌دهند، از نفوذ و قدرت اجتماعی بیشتری برخوردار شده‌اند. افزایش اشتغال زنان در مشاغل مزدی، تناقضی اساسی در نظام سرمایه‌داری را نمایان می‌سازد: نظام سرمایه از سویی به نیروی کارِ بیشتر، از جمله زنان، نیازمند است، اما از سوی دیگر، از ارائه‌ی حمایت‌های اجتماعی لازم برای انجام امور مراقبت و خانه‌داری سر باز می‌زند. این تضاد عمیق و لاینحل، به‌ویژه در اعتراضات اخیر در انگلستان و ایرلند نسبت به کمبود مراکز مراقبت از کودکان، به روشنی قابل مشاهده است.

ورود زنان به عرصه‌ی کار مزدی، همراه با بحران اجتماعی مسکن، همچنان به مختل کردن مدل‌های قدیمی خانواده ادامه می‌دهد. خانواده‌ی هسته‌ای پدرسالارانه و هترونرماتیو در کشورهای شمال جهانی در حال افول است. در بریتانیا، ۱۵.۴ درصد از خانواده‌ها اکنون خانواده‌های تک‌والدی هستند؛ ۲۵ درصد از خانواده‌های لندن تک‌نفره هستند و ۲۸ درصد از افراد ۲۰ تا ۳۴ ساله با والدین خود زندگی می‌کنند.[۶۱] در اتحادیه‌ی اروپا، نسبت خانوارهای تک‌نفره به زوج‌ها افزایش قابل توجهی داشته است.[۶۲] در ایالات متحده، خانوارهای تک‌نفره و زنان سرپرست خانواده‌ی بدون همسر بیش از ۴۶ درصد از کل انواع خانوار را تشکیل می‌دهند.[۶۳] به بیان دیگر، در بسیاری از کشورهای شمال جهانی، ساختار سنتی و هسته‌ای خانواده دستخوش تغییر شده و به‌طور رایج اشکال متنوعی از زندگی خانوادگی در جامعه دیده می‌شوند. البته این روند قطعی و بدون بازگشت نیست و گروه‌های راست افراطی محافظه‌کار در تلاش هستند تا مانع ادامه‌ی آن شوند. با این‌حال، افزایش پیوسته‌ی حضور زنان در بازار کار، همان‌طور که انگلس پیش‌بینی کرده بود، در کنار بحران‌های اجتماعی متعددِ نظام سرمایه‌داریِ کنونی، به تضعیف هنجارهای جنسیتی پیشین و تغییر انتظارات سیاسی از خانواده‌ها و نقش‌های سنتیِ جنسیتی کمک کرده است.

ادامه دارد


@amookhtan
🥰1🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
۹۷۵.در قرون وسطا یا سده‌های میانه، نظام اقتصادی و اجتماعی بر پایه فئودالیسم بود. که در آن قدرت و ثروت در دست زمین‌دارها، یعنی فئودال‌ها قرار داشت و مردم عادی، یارعیت‌ها، بر اساس رابطه‌ی اجاره زمین‌های فئودال‌ها زنده‌گی می‌کردند.قرون وسطا چند سده طول کشید؟
۹۷۶.بيوسفر(Biosphere )به‌آن‌بخش يالايه ازکره زمين گفته‌مي‌شود که درآن زنده‌گي‌وجود‌دارد.اين لايه زيستگاه‌انسان وسايرموجودات‌زنده هم‌چون پرنده‌گان،ماهي‌ها ياسازواره‌ها وموجودات خاک‌زي است وتالايه‌هاي زيرين اززمين که ریشه درختان‌و دیگر‌جان‌داران نفوذمی‌کند.
Anonymous Quiz
20%
۱. درست نیست.
80%
۲. درست است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 شیوه تولید سرمایه‌ به فکر سود است نه سلامتی شهروندان

🔴فیلمی منتشر شده از یک کارخانه آبمیوه و کمپوت که میوه‌ها رو با آب کثیف می‌شورند...زمان و مکان فیلم مشخص نیست!

@amookhtan
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴 کشف فسیل تقریبا کامل یکی از قدیمی‌ترین دایناسور‌های جهان در آرژانتین

پژوهشگران در کوه‌های بلند آند در آرژانتین به کشفی نادر دست یافته‌اند.کشف اسکلت تقریبا کامل از یکی از قدیمی‌ترین دایناسورهای شناخته‌شده، سرنخ‌های تازه‌ای درباره‌ آغاز پیدایش این جانور داده است.

این دایناسور با نام علمی Huayracursor jaguensis شناخته می‌شود.

در این کشف، بخش‌هایی از جمجمه، یک ستون فقرات کامل تا نوک دم و همچنین پاهای جلو و عقب تقریبا کامل به‌دست آمده است.

یکی از نویسندگان این پژوهش گفته است: «برآوردها نشان می‌دهد دایناسور هوایراکوسور حدود ۲۳۰ میلیون سال پیش روی زمین می‌زیسته و به همین دلیل یکی از قدیمی‌ترین دایناسورهای شناخته‌شده‌ جهان به‌شمار می‌رود.»


@amookhtan
2025/10/20 03:35:51
Back to Top
HTML Embed Code: