Forwarded from عصر ایران (S.s)
28 مرداد 1332 زخمِ کهنه تاریخ ایران
اگر «کودتا» نمیشد؟!
✍مهران هژبر-عصر ایران
🔹تحولاتی که پس از کودتای 28 مرداد روی داد، سرنوشت ایران را به کلی دگرگون کرد. اگر کودتا نمیشد، قطعا تاریخی دیگرگونه برای مردم ایران نوشته میشد. فارغ از آن، کودتا پیامدهای پردامنهای در دیگر نقاط جهان نیز داشت.
👇👇👇
asriran.com/004ZK5
@MyAsriran
اگر «کودتا» نمیشد؟!
✍مهران هژبر-عصر ایران
🔹تحولاتی که پس از کودتای 28 مرداد روی داد، سرنوشت ایران را به کلی دگرگون کرد. اگر کودتا نمیشد، قطعا تاریخی دیگرگونه برای مردم ایران نوشته میشد. فارغ از آن، کودتا پیامدهای پردامنهای در دیگر نقاط جهان نیز داشت.
👇👇👇
asriran.com/004ZK5
@MyAsriran
❤1🙏1
عصر ایران
28 مرداد 1332 زخمِ کهنه تاریخ ایران اگر «کودتا» نمیشد؟! ✍مهران هژبر-عصر ایران 🔹تحولاتی که پس از کودتای 28 مرداد روی داد، سرنوشت ایران را به کلی دگرگون کرد. اگر کودتا نمیشد، قطعا تاریخی دیگرگونه برای مردم ایران نوشته میشد. فارغ از آن، کودتا پیامدهای پردامنهای…
🔴از متن:
در عرصه خصوصیتر نیز، شاه هیچزمان نتوانست از کابوس کودتای 28 مرداد خود را بیرون کشد.
اسدالله علم، معتمد شخصی شاه، در خاطرات خود مینویسد: «شرفیابی. عرض تبریک به مناسبت سیوسومین سالگرد جلوس شاهنشاهی». شاه گفت: «ببین چه مصیبتهایی که از آن مقطع نکشیدهایم.» عرض کردم: «سالهای جنگ واقعا سالهای دشواری بودند.» شاه گفت: «خیر. بدترین سالهای سلطنت من، یعنی بدترین سالهای عمرم، وقتی بود که مصدق نخستوزیر شد. آن حرامزاد همیشه دنبال حمله بود. هر روز صبح با این حس از خواب بیدار میشدم که امروز آخرین روز سلطنتام است و هر شب با تحمل بیشرمانهترین اهانتها نسبت به خودم در مطبوعات به خواب می رفتم.»
...
با اینحال، هر که چه هست، کودتای ۲۸ مرداد زخمِ کهنهای است در تاریخِ ایران. زخمی که تنها در حصار آن روز نماند و رد آن تا سالها بعد بر تنِ ایران ماند. سایه کودتا ما را تا خودِ همین امروز هم دنبال میکند. آن ترس و داشتن حس بیاعتمادی به غرب که از فردای کودتا نخست از قلبِ خود شاه شروع شد و تا سینه تکتک مردمان آن زمانه راه یافت، امروز به هویت برخی از سیاستمداران این روزها بدل شده است. شکستهای بزرگِ تاریخی، بحرانهای بزرگی در زِهدان دارند که هر روز، یکیشان به دنیا میآید.
@amookhtan
در عرصه خصوصیتر نیز، شاه هیچزمان نتوانست از کابوس کودتای 28 مرداد خود را بیرون کشد.
اسدالله علم، معتمد شخصی شاه، در خاطرات خود مینویسد: «شرفیابی. عرض تبریک به مناسبت سیوسومین سالگرد جلوس شاهنشاهی». شاه گفت: «ببین چه مصیبتهایی که از آن مقطع نکشیدهایم.» عرض کردم: «سالهای جنگ واقعا سالهای دشواری بودند.» شاه گفت: «خیر. بدترین سالهای سلطنت من، یعنی بدترین سالهای عمرم، وقتی بود که مصدق نخستوزیر شد. آن حرامزاد همیشه دنبال حمله بود. هر روز صبح با این حس از خواب بیدار میشدم که امروز آخرین روز سلطنتام است و هر شب با تحمل بیشرمانهترین اهانتها نسبت به خودم در مطبوعات به خواب می رفتم.»
...
با اینحال، هر که چه هست، کودتای ۲۸ مرداد زخمِ کهنهای است در تاریخِ ایران. زخمی که تنها در حصار آن روز نماند و رد آن تا سالها بعد بر تنِ ایران ماند. سایه کودتا ما را تا خودِ همین امروز هم دنبال میکند. آن ترس و داشتن حس بیاعتمادی به غرب که از فردای کودتا نخست از قلبِ خود شاه شروع شد و تا سینه تکتک مردمان آن زمانه راه یافت، امروز به هویت برخی از سیاستمداران این روزها بدل شده است. شکستهای بزرگِ تاریخی، بحرانهای بزرگی در زِهدان دارند که هر روز، یکیشان به دنیا میآید.
@amookhtan
❤3🙏1
🔴دانشمندان فسیل یک دایناسور زرهدار شگفتانگیز را در مراکش یافتهاند که ۱۶۵ میلیون سال پیش زندگی میکرد و خارهایی یکمتری از گردنش بیرون زده بود؛
کشفی که نظریههای پیشین درباره فرگشت این گروه از دایناسورها را به چالش کشیده است.
این گونه تازه، «اسپیکوملوس آفر» نام دارد و قدیمیترین نمونه شناختهشده از گروه دایناسورهای زرهدار موسوم به آنکیلوسورهاست.
پژوهشگران میگویند این جانور «یکی از عجیبترین دایناسورهای کشفشده» است؛ خارهایش مستقیم به استخوان متصل بوده و سراسر بدنش پوشیده از زوائد و سلاحهای استخوانی بوده است.
وزن این حیوان حدود دو تن و طولش نزدیک به چهار متر برآورد میشود.
کشف آن نخستین مورد از آنکیلوسورها در آفریقاست و میتواند نشان دهد این جانوران ابتدا .با زرههای پیچیده پدید آمده و سپس در دوران کرتاسه، زره سادهتر و کارآمدتری تکامل دادهاند.
@amookhtan
کشفی که نظریههای پیشین درباره فرگشت این گروه از دایناسورها را به چالش کشیده است.
این گونه تازه، «اسپیکوملوس آفر» نام دارد و قدیمیترین نمونه شناختهشده از گروه دایناسورهای زرهدار موسوم به آنکیلوسورهاست.
پژوهشگران میگویند این جانور «یکی از عجیبترین دایناسورهای کشفشده» است؛ خارهایش مستقیم به استخوان متصل بوده و سراسر بدنش پوشیده از زوائد و سلاحهای استخوانی بوده است.
وزن این حیوان حدود دو تن و طولش نزدیک به چهار متر برآورد میشود.
کشف آن نخستین مورد از آنکیلوسورها در آفریقاست و میتواند نشان دهد این جانوران ابتدا .با زرههای پیچیده پدید آمده و سپس در دوران کرتاسه، زره سادهتر و کارآمدتری تکامل دادهاند.
@amookhtan
❤1🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
🔴#تکامل_انسان (82) @amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي 🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان 🔴 #جهشهايناسازگاربامحيط (2) 🔴 الف- #تکاملمعکوس 6- خانوادهي کرد ترکيهاي تصاويري که ديديد مربوط به پنج عضو يک خانواده پر جمعيت کرد ترکيهاي ميباشد که در تاريخ 07/04/1390 رسانهاي…
🔴#تکامل_انسان (83)
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان
🔴 #نوشتارپاياني (1)
کارل مارکس ميگويد؛ هرچه در درون انسان ميگذرد، تغييرات خود انسان، نه تنها معلول تاثير طبيعت بر روي انسان، بلكه حتا بيشتر معلول عكسالعمل انسان نسبت به طبيعت ميباشد. اين چيزي است كه تكامل انسان را به وجود ميآوَرَد. حيوان شبهانسان اوليه در مبارزه دائمي خويش براي بقا، خود را تنها به طور منفعل تحت انگيزشهايي كه از جانب طبيعت ميآمد قرار نداد، بلكه نسبت به طبيعت عكسالعمل نشان داد، او طبيعت را تغيير داد. با تغيير دادن طبيعت، او شرايط موجوديت خويش را تغيير داد.
به بياني ديگر، زندهگي بشر، فرايندي پويا و پيوسته در تغيير است. گونهي ما در مورد جايگاهش در طبيعت، در مبارزه براي زندهگي پيوسته به نتيجه رسيده است و با تغيير دادن خود و رفتارش، و با صرف هزينههاي جاني و مالي فراوان، با دنياي همواره در تغيير، هماهنگ و سازگار شده است.
اکنون همهي آگاهان ميدانند که تکامل انسان و بقيهي موجودات زنده ادامه خواهد داشت. بعيد است که انسان شکل ظاهري تازهاي را به خود گيرد؛ يکم اينکه اندامهاي او به اندازهي کافي تکامل يافته و سازگار با محيط طبيعي شده است دوم اينکه علم ژنتيک به سرعت به رشد و تکامل خود ادمه ميدهد به طوري که در تاريخ10/09/1394 بيبيسي فارسي گزارش داد که دانشمندان علم ژنتيک ميتوانند در آيندهاي نزديک ژن معيوب بدن ما را در هنگام تشکيل سلول تخم، بردارند و جاي آن را ژن سالم قرار دهند، اين خود در صورتي که پولپرستان و سودپرستان از آن سوء استفاده نکنند، خود نوعي تکامل عضوي به شمار ميرود که توسط خود انسان نه عوامل طبيعي، انجام ميگيرد. بنابراين بايد انتظار داشته باشيم در آيندهي نه چندان دور، ژن معيوب عامل بيماريهاي ژنتيکي را برداشته و ژن سالم را در جاي آن قرار دهند.
اما تکامل و پيشرفت افکار و رفتارهاي اجتماعي تازه و نو،گريزناپذير است. از طرف ديگر، رخدادهاي پيشبيني ناپذير زمينشناختي، و کيهاني، نظير شروع و پايان دورههاي يخبندان که نياکان ما با آن مواجه بودند، و برخورد شهابسنگ يا سيارات سرگردان به زمين، نيز ممکن است بر تکامل آتي ما تاثير بگذارند؛ و همچنين بلاياي مصنوعي که به دست خود انسان پديد ميآيند، مانند دخالت در تغييرات آب و هوايي و يا با بکار بردن انواع سلاحهاي نوتروني، هيدروژني و اتمي، تغييردادن محيط زيست به ضرر طبيعت، ميتواند زندهگي ما را بر روي زمين تقريبا" براي مدت زيادي غيرممکن گرداند. اين معضلات و نيز مشکلات تازه و پيشبيني نشدهاي که در پيش داريم، چه ناشي از نيروهاي طبيعي خارج از کنترل انسان، و چه ناشي از شيوهي توليد سرمايهداري باشد واقعيتي است که انسان با آن روبروست.
در 10 هزار سال پيش کشور و مرزي وجود نداشت. انسانها آزاد بودند که در هر نقطه از زمين ساکن شوند. اما هماکنون در هر قدمي که به جلو بر ميداريم، موانع و مرز در مقابلمان وجود دارد. همانطور که تکامل انسان تدريجي بوده و هست، به تدريج انسانها بايد بر اين موانع غلبه يابند. خود را بازيابند و مرزها را درهم شکنند و دوش به دوش همديگر در جهت سلامتي و پيشرفت جامعهي بشري و کرهي زمين قدم به قدم به پيش بروند. آن روز از نظر تکامل انسان دير نيست.
ادامه دارد
@amookhtan
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان
🔴 #نوشتارپاياني (1)
کارل مارکس ميگويد؛ هرچه در درون انسان ميگذرد، تغييرات خود انسان، نه تنها معلول تاثير طبيعت بر روي انسان، بلكه حتا بيشتر معلول عكسالعمل انسان نسبت به طبيعت ميباشد. اين چيزي است كه تكامل انسان را به وجود ميآوَرَد. حيوان شبهانسان اوليه در مبارزه دائمي خويش براي بقا، خود را تنها به طور منفعل تحت انگيزشهايي كه از جانب طبيعت ميآمد قرار نداد، بلكه نسبت به طبيعت عكسالعمل نشان داد، او طبيعت را تغيير داد. با تغيير دادن طبيعت، او شرايط موجوديت خويش را تغيير داد.
به بياني ديگر، زندهگي بشر، فرايندي پويا و پيوسته در تغيير است. گونهي ما در مورد جايگاهش در طبيعت، در مبارزه براي زندهگي پيوسته به نتيجه رسيده است و با تغيير دادن خود و رفتارش، و با صرف هزينههاي جاني و مالي فراوان، با دنياي همواره در تغيير، هماهنگ و سازگار شده است.
اکنون همهي آگاهان ميدانند که تکامل انسان و بقيهي موجودات زنده ادامه خواهد داشت. بعيد است که انسان شکل ظاهري تازهاي را به خود گيرد؛ يکم اينکه اندامهاي او به اندازهي کافي تکامل يافته و سازگار با محيط طبيعي شده است دوم اينکه علم ژنتيک به سرعت به رشد و تکامل خود ادمه ميدهد به طوري که در تاريخ10/09/1394 بيبيسي فارسي گزارش داد که دانشمندان علم ژنتيک ميتوانند در آيندهاي نزديک ژن معيوب بدن ما را در هنگام تشکيل سلول تخم، بردارند و جاي آن را ژن سالم قرار دهند، اين خود در صورتي که پولپرستان و سودپرستان از آن سوء استفاده نکنند، خود نوعي تکامل عضوي به شمار ميرود که توسط خود انسان نه عوامل طبيعي، انجام ميگيرد. بنابراين بايد انتظار داشته باشيم در آيندهي نه چندان دور، ژن معيوب عامل بيماريهاي ژنتيکي را برداشته و ژن سالم را در جاي آن قرار دهند.
اما تکامل و پيشرفت افکار و رفتارهاي اجتماعي تازه و نو،گريزناپذير است. از طرف ديگر، رخدادهاي پيشبيني ناپذير زمينشناختي، و کيهاني، نظير شروع و پايان دورههاي يخبندان که نياکان ما با آن مواجه بودند، و برخورد شهابسنگ يا سيارات سرگردان به زمين، نيز ممکن است بر تکامل آتي ما تاثير بگذارند؛ و همچنين بلاياي مصنوعي که به دست خود انسان پديد ميآيند، مانند دخالت در تغييرات آب و هوايي و يا با بکار بردن انواع سلاحهاي نوتروني، هيدروژني و اتمي، تغييردادن محيط زيست به ضرر طبيعت، ميتواند زندهگي ما را بر روي زمين تقريبا" براي مدت زيادي غيرممکن گرداند. اين معضلات و نيز مشکلات تازه و پيشبيني نشدهاي که در پيش داريم، چه ناشي از نيروهاي طبيعي خارج از کنترل انسان، و چه ناشي از شيوهي توليد سرمايهداري باشد واقعيتي است که انسان با آن روبروست.
در 10 هزار سال پيش کشور و مرزي وجود نداشت. انسانها آزاد بودند که در هر نقطه از زمين ساکن شوند. اما هماکنون در هر قدمي که به جلو بر ميداريم، موانع و مرز در مقابلمان وجود دارد. همانطور که تکامل انسان تدريجي بوده و هست، به تدريج انسانها بايد بر اين موانع غلبه يابند. خود را بازيابند و مرزها را درهم شکنند و دوش به دوش همديگر در جهت سلامتي و پيشرفت جامعهي بشري و کرهي زمين قدم به قدم به پيش بروند. آن روز از نظر تکامل انسان دير نيست.
ادامه دارد
@amookhtan
❤1🙏1
Forwarded from احمد شاملو
❑ بر کدام جنازه زار میزند...
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟
بر کدام مُردهی پنهان میگرید
این سازِ بیزمان؟
در کدام غار
بر کدام تاریخ میموید این سیم و زِه،
این پنجهی نادان؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند
بگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمهی صافی
زاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراعِ بلندِ نسیم
زاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است.
بر برکهی لاجوردینِ ماهی و باد چه میکند این مدیحهگوی تباهی؟
مطربِ گورخانه به شهر اندر چه میکند
زیرِ دریچههای بیگناهی؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند
بگذار برخیزد!
۱۸ شهریورِ ۱۳۷۲
■ از دفتر در آستانه | کانال تلگرام احمد شاملو
■ Ahmad Shamlou
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟
بر کدام مُردهی پنهان میگرید
این سازِ بیزمان؟
در کدام غار
بر کدام تاریخ میموید این سیم و زِه،
این پنجهی نادان؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند
بگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمهی صافی
زاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراعِ بلندِ نسیم
زاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است.
بر برکهی لاجوردینِ ماهی و باد چه میکند این مدیحهگوی تباهی؟
مطربِ گورخانه به شهر اندر چه میکند
زیرِ دریچههای بیگناهی؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند
بگذار برخیزد!
۱۸ شهریورِ ۱۳۷۲
■ از دفتر در آستانه | کانال تلگرام احمد شاملو
■ Ahmad Shamlou
Telegram
احمد شاملو
■ کانال تلگرام احمد شاملو
■ Twitter: @ShamlouHouse
■ Clubhouse: Ahmad Shamlou احمد شاملو
■ Twitter: @ShamlouHouse
■ Clubhouse: Ahmad Shamlou احمد شاملو
❤2🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
925. وقتي سيبزميني جوانه ميزند چه اتفاقي ميافتد؟جوانهزدن نشانهي ديالکتيک طبيعت است، براي اينکه سيبزميني قرار است تبديل به گياه تازهاي شود. نبايد سيبزمينيهايي را که سبز رنگ شدهاند بخوريم ...
۹۲۶.ریاضی: مقلوب یک عدد از برعکس نوشتن ارقام آن عدد به دست میآید. مثلا" مقلوب ۱۹۱۸ میشود ۸۱۹۱، در چهار گزینه زیر، مقلوب کدام گزینه بزرگترین خواهد بود. ۱. ۵۱۸، ۲. ۵۶۸، ۳. ۷۱۸ ، ۴.۸۱۷
Anonymous Quiz
7%
۱. ۵۱۸
73%
۲.۵۶۸
3%
۳. ۷۱۸
17%
۴.۸۱۷
Forwarded from همصدایی بازنشستگان مطالبه گر
🔺جزئیات تورم مرداد در ۳۱ استان کشور/ سمنان رکورددار گرانی
🔹بررسی گزارش مرکز آمار ایران از نرخ تورم مرداد ماه در ۳۱ استان کشور حاکی است، استان سمنان با نرخ تورم ۴۰.۵ درصد بالاترین تورم را داشته و هرمزگان با نرخ تورم ۴۰ درصدی در رتبه دوم هست.
🔹استان خراسان جنوبی با تورم ۳۲.۲ درصدی، کرمانشاه با نرخ تورم ۳۲.۸ درصد و یزد با تورم ۳۴.۳ درصد کمترین نرخ تورم را در مرداد ۱۴۰۴ متحمل شدند./تابناک انلاین
پ.ن/ ناگفته نماند که همواره آمار رسمی نرخ تورم با آمار واقعی که مردم با اون دست به گریبانند، متفاوت بوده است.
#غنی_سازی_زندگی_حق_مسلم_ماست
@hamsedaeebazneshasteh
🔹بررسی گزارش مرکز آمار ایران از نرخ تورم مرداد ماه در ۳۱ استان کشور حاکی است، استان سمنان با نرخ تورم ۴۰.۵ درصد بالاترین تورم را داشته و هرمزگان با نرخ تورم ۴۰ درصدی در رتبه دوم هست.
🔹استان خراسان جنوبی با تورم ۳۲.۲ درصدی، کرمانشاه با نرخ تورم ۳۲.۸ درصد و یزد با تورم ۳۴.۳ درصد کمترین نرخ تورم را در مرداد ۱۴۰۴ متحمل شدند./تابناک انلاین
پ.ن/ ناگفته نماند که همواره آمار رسمی نرخ تورم با آمار واقعی که مردم با اون دست به گریبانند، متفاوت بوده است.
#غنی_سازی_زندگی_حق_مسلم_ماست
@hamsedaeebazneshasteh
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
🔴#تکامل_انسان (83) @amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي 🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان 🔴 #نوشتارپاياني (1) کارل مارکس ميگويد؛ هرچه در درون انسان ميگذرد، تغييرات خود انسان، نه تنها معلول تاثير طبيعت بر روي انسان، بلكه حتا بيشتر معلول عكسالعمل انسان نسبت به طبيعت…
🔴#تکامل_انسان (84)
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان
🔴 #نوشتارپاياني (2)
ماترياليسم تاريخي به ما ميگويد که در جامعه بردهداري؛ "برده نيروي کار خود را به صاحب برده نميفروخت؛ همانطور که گاو فعاليت خود را به دهقان نميفروشد. برده همراه نيروي کارش يک بار و براي هميشه به صاحباش فروخته شده است. او کالايي است که ميتواند از دست صاحبي به دست صاحب ديگري برود. او خودش يک کالاست، ولي نيروي کار او کالاي او نيست."
و در جامعه فئودالي؛ "رعيت تنها قسمتي از نيروي کارش را ميفروشد{و يا در واقع در اختيار ارباب قرار ميدهد}. اين او نيست که از صاحب زمين دستمزد ميگيرد، برعکس اين صاحب زمين است که از او باج ميستاند. رعيت به زمين تعلق دارد و براي صاحب زمين ثمر به بار ميآورد."
و در جامعه سرمايهداري؛ رعيت آزاد ميگردد و تبديل به مزدبگيري ميشود که ظاهرا" آزاد است که نيروي کار خود را به هر خريداري که دوست دارد بفروشد. حالا مزدبگير آزاد در عوض خود را تکه تکه ميفروشد. او 8 ، 10 ، 12 ، 15 ساعت از زندهگي خود را هر روز به بهترين خواستار ميفروشد. مزدبگير نه به صاحبي متعلق است نه به زمين؛ بلکه 8 ، 10 ، 12 ، 15 ساعت از زندهگي او متعلق به کسي است که اين ساعات را ميخرد. مزدبگير هر زماني بخواهد کسي را که خود را به او اجاره داده بود، رها ميسازد؛ و آن کس هر وقت بخواهد وي را از کار برکنار ميسازد.
ولي مزدبگير که تنها منبع درآمدش فروش نيروي کار ميباشد، اگر نخواهد از زندهگي چشم بپوشد، نميتواند کل طبقه خريداران را رها سازد. او بدين يا بدان خريدار تعلق ندارد، بلکه به طبقه خريداران متعلق است؛ و پيدا کردن شخصي که به دردش بخورد، يعني پيدا کردن يک خريدار در ميان اين طبقه خريداران کاري است که ديگر مربوط به خود اوست.
بنابراين يك خانه هرچهقدر هم كوچك باشد، تا زماني كه خانههاي اطرافش هم به همان اندازه كوچك باشند، به تمام آنچه كه اجتماعا" از يك خانه انتظار ميرود پاسخ ميگويد. ولي اگر در جنب خانهي كوچك قصري بنا شود، خانهي مذكور به صورت يك كلبه در ميآيد. اين خانهي كوچك اكنون نمايشگر اين است كه صاحباش نميتواند به هيچ يك از خواستههاي خود جامهي عمل بپوشاند، حداكثر ميتواند براي خواستههاي كوچكي پاسخي مثبت پيدا كند. و هرچهقدر هم در جريان تمدن به پيش برويم، اگر قصري در كنار آن خانهي نسبتا" محقر- به اندازهاي برابر و يا بيشتر- بالا برود؛ ساكن آن خانه در تنگنايي بيشتر، ناراضيتر خواهد بود و هميشه خود را در ميان چهارديواري خانهاش سركوب شدهتر خواهد يافت.
اين وضع هر روز بيش از پيش غيرمنطقيتر، بيهودهتر، زشتتر، نارکارمدتر و غيرقابل تحملتر ميگردد. اين چنين وضعيتي قاعدتا" بايد تغيير کند و تغيير خواهد کرد. اعصار گذشته اين درس را به ما ميدهند که تغييرات گريزناپذير هستند، و تاکنون انسان نشان داده است با وجود تلفات سنگين توان رويارويي با آن را داشته است. بنابراين تکامل اجتماعي ناگزير در پي دست يافتن به نظام اجتماعي جديد و عالي جايگزين است، که در آن تفاوتهاي کنوني طبقاتي از ميان رفته باشد. اين يک رؤيا و خوشخيالي نيست بلکه واقعيتي است که تکامل اجتماعي انسان در طول تاريخ حياتاش آن را اثبات کرده است.
ادامه دارد
@amookhtan
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان
🔴 #نوشتارپاياني (2)
ماترياليسم تاريخي به ما ميگويد که در جامعه بردهداري؛ "برده نيروي کار خود را به صاحب برده نميفروخت؛ همانطور که گاو فعاليت خود را به دهقان نميفروشد. برده همراه نيروي کارش يک بار و براي هميشه به صاحباش فروخته شده است. او کالايي است که ميتواند از دست صاحبي به دست صاحب ديگري برود. او خودش يک کالاست، ولي نيروي کار او کالاي او نيست."
و در جامعه فئودالي؛ "رعيت تنها قسمتي از نيروي کارش را ميفروشد{و يا در واقع در اختيار ارباب قرار ميدهد}. اين او نيست که از صاحب زمين دستمزد ميگيرد، برعکس اين صاحب زمين است که از او باج ميستاند. رعيت به زمين تعلق دارد و براي صاحب زمين ثمر به بار ميآورد."
و در جامعه سرمايهداري؛ رعيت آزاد ميگردد و تبديل به مزدبگيري ميشود که ظاهرا" آزاد است که نيروي کار خود را به هر خريداري که دوست دارد بفروشد. حالا مزدبگير آزاد در عوض خود را تکه تکه ميفروشد. او 8 ، 10 ، 12 ، 15 ساعت از زندهگي خود را هر روز به بهترين خواستار ميفروشد. مزدبگير نه به صاحبي متعلق است نه به زمين؛ بلکه 8 ، 10 ، 12 ، 15 ساعت از زندهگي او متعلق به کسي است که اين ساعات را ميخرد. مزدبگير هر زماني بخواهد کسي را که خود را به او اجاره داده بود، رها ميسازد؛ و آن کس هر وقت بخواهد وي را از کار برکنار ميسازد.
ولي مزدبگير که تنها منبع درآمدش فروش نيروي کار ميباشد، اگر نخواهد از زندهگي چشم بپوشد، نميتواند کل طبقه خريداران را رها سازد. او بدين يا بدان خريدار تعلق ندارد، بلکه به طبقه خريداران متعلق است؛ و پيدا کردن شخصي که به دردش بخورد، يعني پيدا کردن يک خريدار در ميان اين طبقه خريداران کاري است که ديگر مربوط به خود اوست.
بنابراين يك خانه هرچهقدر هم كوچك باشد، تا زماني كه خانههاي اطرافش هم به همان اندازه كوچك باشند، به تمام آنچه كه اجتماعا" از يك خانه انتظار ميرود پاسخ ميگويد. ولي اگر در جنب خانهي كوچك قصري بنا شود، خانهي مذكور به صورت يك كلبه در ميآيد. اين خانهي كوچك اكنون نمايشگر اين است كه صاحباش نميتواند به هيچ يك از خواستههاي خود جامهي عمل بپوشاند، حداكثر ميتواند براي خواستههاي كوچكي پاسخي مثبت پيدا كند. و هرچهقدر هم در جريان تمدن به پيش برويم، اگر قصري در كنار آن خانهي نسبتا" محقر- به اندازهاي برابر و يا بيشتر- بالا برود؛ ساكن آن خانه در تنگنايي بيشتر، ناراضيتر خواهد بود و هميشه خود را در ميان چهارديواري خانهاش سركوب شدهتر خواهد يافت.
اين وضع هر روز بيش از پيش غيرمنطقيتر، بيهودهتر، زشتتر، نارکارمدتر و غيرقابل تحملتر ميگردد. اين چنين وضعيتي قاعدتا" بايد تغيير کند و تغيير خواهد کرد. اعصار گذشته اين درس را به ما ميدهند که تغييرات گريزناپذير هستند، و تاکنون انسان نشان داده است با وجود تلفات سنگين توان رويارويي با آن را داشته است. بنابراين تکامل اجتماعي ناگزير در پي دست يافتن به نظام اجتماعي جديد و عالي جايگزين است، که در آن تفاوتهاي کنوني طبقاتي از ميان رفته باشد. اين يک رؤيا و خوشخيالي نيست بلکه واقعيتي است که تکامل اجتماعي انسان در طول تاريخ حياتاش آن را اثبات کرده است.
ادامه دارد
@amookhtan
❤4🙏1
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 فساد جنسی جزیی از ذات شیوه تولید سرمایهداری مخصوصا" طبقه حاکمه آن است./ #آموختن
بخوانید👇
🔴یک وبسایت ایتالیایی که تصاویر دستکاریشده از زنان مشهور، از جمله جورجیا ملونی، نخستوزیر این کشور را با تفسیرهای مستهجن منتشر میکرد، پس از واکنش شدید دیگر سیاستمداران زن، تعطیل شد.
این سایت به نام فیکا، که تقلیدی از اصطلاح عامیانه ایتالیایی برای واژن است، اکنون پیامی را نمایش میدهد که میگوید به دلیل «رفتار سمی» برخی از کاربران «با تاسف فراوان» تعطیل شده است.
خانم ملونی گفته که این سایت «منزجرکننده» بوده و خواستار مجازات مسئولان آن شده است.
حذف فیکا چند روز پس از آن صورت میگیرد که چهرههای مشهور موجی از خشم عمومی را علیه یک گروه فیسبوکی ایتالیایی به نام میا موگلی (همسر من) به راه انداختند. جایی که هزاران مرد ظاهرا تصاویر خصوصی شرکای خود را بدون اطلاع آنها رد و بدل میکردند.
این تصاویر به همراه نظرات صریح یا حتی خشونتآمیز منتشر شده بودند و گفته میشود کاربران شامل #سیاستمداران، #بازرگانان و #افسران سابق پلیس بودند./بی بی سی
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 فساد جنسی جزیی از ذات شیوه تولید سرمایهداری مخصوصا" طبقه حاکمه آن است./ #آموختن
بخوانید👇
🔴یک وبسایت ایتالیایی که تصاویر دستکاریشده از زنان مشهور، از جمله جورجیا ملونی، نخستوزیر این کشور را با تفسیرهای مستهجن منتشر میکرد، پس از واکنش شدید دیگر سیاستمداران زن، تعطیل شد.
این سایت به نام فیکا، که تقلیدی از اصطلاح عامیانه ایتالیایی برای واژن است، اکنون پیامی را نمایش میدهد که میگوید به دلیل «رفتار سمی» برخی از کاربران «با تاسف فراوان» تعطیل شده است.
خانم ملونی گفته که این سایت «منزجرکننده» بوده و خواستار مجازات مسئولان آن شده است.
حذف فیکا چند روز پس از آن صورت میگیرد که چهرههای مشهور موجی از خشم عمومی را علیه یک گروه فیسبوکی ایتالیایی به نام میا موگلی (همسر من) به راه انداختند. جایی که هزاران مرد ظاهرا تصاویر خصوصی شرکای خود را بدون اطلاع آنها رد و بدل میکردند.
این تصاویر به همراه نظرات صریح یا حتی خشونتآمیز منتشر شده بودند و گفته میشود کاربران شامل #سیاستمداران، #بازرگانان و #افسران سابق پلیس بودند./بی بی سی
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
🔴#تکامل_انسان (84) @amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي 🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان 🔴 #نوشتارپاياني (2) ماترياليسم تاريخي به ما ميگويد که در جامعه بردهداري؛ "برده نيروي کار خود را به صاحب برده نميفروخت؛ همانطور که گاو فعاليت خود را به دهقان نميفروشد. برده همراه…
🔴#تکامل_انسان (85)
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان
🔴 ضميمه: #بونوبوها (1)
بونوبوها با نام علمي (Pan Paniscus) به همراه شامپانزهها نزديکترين خويشاوند انسان هستند. نسل بونوبوها در معرض انقراض قرار دارد و زيستگاه فعلي آنها تنها بخشي از جمهوري دموکراتيک کنگو در آفريقا است. از آنجا که بونوبوها و شامپانزهها هيچيک شناگران ماهري نيستند، احتمالا" جدايي اين دو گونه پس از تشکيل رودخانهي کنگو در يک و نيم تا ۲ ميليون سال پيش آغاز شده است.
نظام اجتماعي بونوبوها بر مساوات، صلحجويي و آميزش جنسي نهاده است. با اينکه گونهيي رتبهبندي اجتماعي در جامعههاي آنها به چشم ميخورد، رويهمرفته رفتار افراد با هم بر پايهي مساوات است. درگيريهاي خشن ميان افراد بسيار کم است و معمولا" از آميزش جنسي براي رفع مناقشات و کاستن تنشهاي موجود ميان افراد استفاده ميشود. در نظام اجتماعي بونوبوها جانوران ماده نقش اصلي را به عهده دارند. غذا غالبا" ميان همه تقسيم ميشود و سکس در ميان آنها از جايگاه بهخصوصي برخوردار است.
بونوبوهاي نر حالت تهاجمي بهخصوصي ندارند و برخلاف گونههاي ديگر که درگير نزاعهاي روزانهاند (مانند شامپانزههاي معمولي) فاقد دستگاه عضلاني قابل ملاحظه هستند. بونوبوها، بهجز انسان تنها حيواناتي هستند که همهي انواع آميزشهاي جنسي زير در آنها مشاهده ميشود: آميزش روبهرو (طبقزني و آلتمالي)، بوسه زباني، سکس دهاني، همجنسگرايي و دوجنسگرايي.
جامعهي آنها مادرسالار است و منزلت نرها با توجه به مادر آنها تعيين ميشود. بونوبوها خوراک خود را داوطلبانه با ديگر همنوعان خود تقسيم ميکنند. به بياني ديگر بونوبوها ترجيح ميدهند به جاي تنها غذا خوردن آن را تقسيم کنند و غذاي خود را با بونوبوي ديگري شريک شوند. مطالعهي بونوبوها، تصوير رايج در مورد اجتماعات پيشاانسانها را عوض کرده است. امروزه عدهيي از دانشمندان به چند دليل بونوبو را مدل بهتري براي جامعهي اجداد انسان ميدانند:
۱) نسبت اندامهاي بدن به يکديگر در بونوبو به نسبتهاي انساني نزديکتر است.
۲) چون زيستگاه بونوبو که بيشههاي پردرخت است به زيستگاههاي جد مشترک انسان و شمپانزه نزديکتر است، احتمال کمتر بودن فشار تکاملي و در نتيجه تغيير کمتر اين گونه (در قياس با شمپانزه) ميرود.
۳) اشتراک کد ژنتيکي مربوط به رفتار تعلقي (دوستانه) در انسان و بونوبو. اين کد ژنتيکي در شمپانزهي معمولي نيست. (منبع: ويکيپديا)
ادامه دارد
@amookhtan
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان
🔴 ضميمه: #بونوبوها (1)
بونوبوها با نام علمي (Pan Paniscus) به همراه شامپانزهها نزديکترين خويشاوند انسان هستند. نسل بونوبوها در معرض انقراض قرار دارد و زيستگاه فعلي آنها تنها بخشي از جمهوري دموکراتيک کنگو در آفريقا است. از آنجا که بونوبوها و شامپانزهها هيچيک شناگران ماهري نيستند، احتمالا" جدايي اين دو گونه پس از تشکيل رودخانهي کنگو در يک و نيم تا ۲ ميليون سال پيش آغاز شده است.
نظام اجتماعي بونوبوها بر مساوات، صلحجويي و آميزش جنسي نهاده است. با اينکه گونهيي رتبهبندي اجتماعي در جامعههاي آنها به چشم ميخورد، رويهمرفته رفتار افراد با هم بر پايهي مساوات است. درگيريهاي خشن ميان افراد بسيار کم است و معمولا" از آميزش جنسي براي رفع مناقشات و کاستن تنشهاي موجود ميان افراد استفاده ميشود. در نظام اجتماعي بونوبوها جانوران ماده نقش اصلي را به عهده دارند. غذا غالبا" ميان همه تقسيم ميشود و سکس در ميان آنها از جايگاه بهخصوصي برخوردار است.
بونوبوهاي نر حالت تهاجمي بهخصوصي ندارند و برخلاف گونههاي ديگر که درگير نزاعهاي روزانهاند (مانند شامپانزههاي معمولي) فاقد دستگاه عضلاني قابل ملاحظه هستند. بونوبوها، بهجز انسان تنها حيواناتي هستند که همهي انواع آميزشهاي جنسي زير در آنها مشاهده ميشود: آميزش روبهرو (طبقزني و آلتمالي)، بوسه زباني، سکس دهاني، همجنسگرايي و دوجنسگرايي.
جامعهي آنها مادرسالار است و منزلت نرها با توجه به مادر آنها تعيين ميشود. بونوبوها خوراک خود را داوطلبانه با ديگر همنوعان خود تقسيم ميکنند. به بياني ديگر بونوبوها ترجيح ميدهند به جاي تنها غذا خوردن آن را تقسيم کنند و غذاي خود را با بونوبوي ديگري شريک شوند. مطالعهي بونوبوها، تصوير رايج در مورد اجتماعات پيشاانسانها را عوض کرده است. امروزه عدهيي از دانشمندان به چند دليل بونوبو را مدل بهتري براي جامعهي اجداد انسان ميدانند:
۱) نسبت اندامهاي بدن به يکديگر در بونوبو به نسبتهاي انساني نزديکتر است.
۲) چون زيستگاه بونوبو که بيشههاي پردرخت است به زيستگاههاي جد مشترک انسان و شمپانزه نزديکتر است، احتمال کمتر بودن فشار تکاملي و در نتيجه تغيير کمتر اين گونه (در قياس با شمپانزه) ميرود.
۳) اشتراک کد ژنتيکي مربوط به رفتار تعلقي (دوستانه) در انسان و بونوبو. اين کد ژنتيکي در شمپانزهي معمولي نيست. (منبع: ويکيپديا)
ادامه دارد
@amookhtan
🙏1👌1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
۹۲۶.ریاضی: مقلوب یک عدد از برعکس نوشتن ارقام آن عدد به دست میآید. مثلا" مقلوب ۱۹۱۸ میشود ۸۱۹۱، در چهار گزینه زیر، مقلوب کدام گزینه بزرگترین خواهد بود. ۱. ۵۱۸، ۲. ۵۶۸، ۳. ۷۱۸ ، ۴.۸۱۷
۹۲۷.نوشتیم که جوانه سیبزمینی و قسمت سبزرنگ آن به دلیل تولید موادسمی قابل مصرف نیستند. در مورد جوانههای سیر و پیاز، چه باید کرد؟ در مورد سیر و پیاز جوانهزده چه کار کنیم؟
Anonymous Quiz
8%
۱. جوانههای سیر و پیاز قابل مصرف و سمی نیستند.
0%
۲. چون جوانههای آنها از مواد مغذی موجود در سیر و پیاز تغذیه میکنند.
5%
۳. جوانههای سیر و پیاز مانند سیبزمینی سم تولید نمیکنند.
74%
۴. گزینههای ۱ و ۲ و ۳ درست است.
13%
۵. گزینههای ۱ و ۲ و ۴ درست نیستند چون هر جوانه گیاهی سمی است.
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
✅هیچ انسانی جدا از حوادثی نیست که در زندگیش رخ داده حوادثی که ظاهرا تمام شده به تاریخ پیوسته اند اما در حقیقت، بخشی از وجود ما گشته و در ما زندگی می کنند.
حوادث تلخ بی شماری که بر سرمان آوار میگردند می توانند ما را از پای در آورند اما اگر از پای در نیاییم بدون شک انسان بزرگی خواهیم شد و اثر گذار!
♦️سه دوره و سه رخدادِ تلخ، تیپ و شخصیت صمد و نسل او را ساخته و آنها را بصورت عاصی و شورشگر بر علیه وضع موجود در آورد:
دوره اول:
وقتی صمد در ۱۳۱۸ش.در محله چرنداب در یک خانواده تهیدست متولد شد، اوج دیکتاتوری رضاشاه و سیاستهای یکسان سازی و قلع و قمع زبانها و فرهنگهای اقوام ایرانی بود
شهر اولین ها(تبریز) که زمانی نگین ایران بود و به عنوان دارالسطنه عباس میرزا و قائم مقام فراهانی در تمامی حوزه های سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی و فرهنگی پیشگام بود اینک در بدترین زمان خود به سر می برد، شهری که در انقلاب مشروطیت همه چیز خود را برای آزادی ایران از زنجیرهای استبداد مرکزی در طبق اخلاص گذاشته و انواع داغ ها و درفش ها را به جان خریده بود اما نه دژخویی محمدعلی شاه و نه درنده خویی و خشونت روسها نتوانسته بود غرورش را بشکند اما اینک، نه توسط بیگانه، بلکه استاندارش(عبدالله مستوفی) در روز روشن از هیچ توهینی و ستمی فروگذار نمی کرد! سرشماری تبریز را در ۱۳۱۹ش خرشماری می نامید...
می گفت«اینها ترکند یونجه خورده مشروطه گرفته اند حالا نیز کاه می خورند و ایران را آباد می سازند»!
(روزنامه آذربایجان،ش6،۲۸آبان۱۳۲۰)
و افتخار میکرد که موفق شده قدغن کند تا مردم دیگر در مرگ عزیزانشان به زبان مادری عزاداری نکنند!
(ستاره،ش۱۲۰۳، ۲۵ آذر۱۳۲۰)
♦️دوره دوم:
متفقین آمدند استبداد سرنگون شده در زیر اشغال ارتش سرخ، فرقه دمکرات روی کار آمد.
این زمان، صمد هفت ساله بود چوبی را اره کرده بشکل تفنگ در آورده و به عنوان سرباز فرقه در رژه ها شرکت میکرد.
این نسل, تنها یکسال در دوره حاکمیت فرقه دموکرات آذربایجان، لذت نوشتن و خواندن به زبان مادری خود را چشیده بود اما یک شبه، تمام امیدها و آرزوهایشان در جایی دوردست در مسکو در توافق بین قوام السلطنه و دایی یوسف غرق در نفت گشته و دود شده به هوا رفته بود و بدنبال آن، ناجیان آذربایجان(!) از مرکز سر رسیده از کشته ها پشته ها ساخته و صمد را به همراه شاگردان دیگر مدارس، مجبورشان کرده بودند تا کتابهای درسی به زبان مادری شان را به آتش بسپارند!
حادثه ای که صمد و حلقه او را برای همیشه داغدار زبان مادری شان ساخت:
«کلاس اول ابتدایی بوده بچه ها را از مدارس به صف کرده و به میدان آورده تشویق میکردند در مقابل گرفتن یک آب نبات چوبی! کتابهای درسی مربوط به دوره فرقه را که به ترکی بودند به آتش بسپارند..»
(برادرم صمد بهرنگی... ص۶۰)
♦️دوره سوم:
حادثه تلخ کودتای ۲۸مرداد و باز تجربه تلخ برباد رفتن آرزوها و امیدها و فرا رسیدن زمستان بود!
حادثه ای که برای همیشه شکافی عظیم و پر نشدنی بین حاکمیت و نسل چپ زده صمد بوجود آورد، نسلی که تنها راه نجات و شکستن این زمستان را در توسل به تفنگ و سیانور می دیدند.
هنگامیکه شبح مبارزه مسلحانه و تقدیس سلاح و سیانور در سپهر سیاسی ایران پدیدار شد در دمدمه های ظهور جنبش چریکی، صمد در شهریور ۱۳۴۷ش به سفر بی بازگشت خود رفت!
دوستان باقیمانده اش نیز دو سال بعد به جریان توفنده ای پیوستند که حضورش را از جنگلهای سیاهکل اعلام کرد...
اما غرق شدنش در ارس در مقایسه با فرجامِ دردناکِ دوستانش، مرگی به مراتب آسان نصیب او ساخت! مرگش، نه مانند دهها تن چون نابدل بود که پس از شکنجه های طولانی سرانجام در اسفند ۱۳۵۰در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت و نه مانند بهروز دهقانی بود که پس از تحمل ۹روز شکنجه های ددمنشانه، سرانجام تخت بند تنش درهم شکسته شد و نه چون ساعدی که سرانجام, شاهد شکسته شدن دردناک آرمانهای اومانیستی اش شد!
♦️از این نسل سوخته، معدودی چون ساعدی از مرگ جان بدر برده بودند اما ساعدی پایانش به مراتب دردناکتر از آنانی بود که مشتعل از امید و آرزو به استقبال مرگ رفته بودند!
ساعدی در فرجام انقلاب كه آرمانهايش به مانند «تامارای دنديل»اش به يغما رفته بود، ناچار به تبعيدی ابدی تن سپرد.
آن دوستانش که زمانی، بخاطر زندگی بهتر به استقبال مرگ رفته بودند اينك ساعدی از دستِ زندگی، باشيشه های پی درپی و مفرط الكل به دنبال مرگ می دويد تا مرگ او را از دست زندگی نجات دهد...!
شوربختی آنان هرگز جدا از شوربختی جامعه شان نبود که از دوران مشروطه بارها در آرزو و حسرتِ نو ساختن و جدید کردن آن «پوستین کهنه» اقدام کرده بودند و هر بار شکست خورده و موفق نشده بودند...
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
💥شهریور ماه و سفر بی بازگشت صمد عمی...
✍️علی مرادی مراغهیی نوشت:
✅هیچ انسانی جدا از حوادثی نیست که در زندگیش رخ داده حوادثی که ظاهرا تمام شده به تاریخ پیوسته اند اما در حقیقت، بخشی از وجود ما گشته و در ما زندگی می کنند.
حوادث تلخ بی شماری که بر سرمان آوار میگردند می توانند ما را از پای در آورند اما اگر از پای در نیاییم بدون شک انسان بزرگی خواهیم شد و اثر گذار!
♦️سه دوره و سه رخدادِ تلخ، تیپ و شخصیت صمد و نسل او را ساخته و آنها را بصورت عاصی و شورشگر بر علیه وضع موجود در آورد:
دوره اول:
وقتی صمد در ۱۳۱۸ش.در محله چرنداب در یک خانواده تهیدست متولد شد، اوج دیکتاتوری رضاشاه و سیاستهای یکسان سازی و قلع و قمع زبانها و فرهنگهای اقوام ایرانی بود
شهر اولین ها(تبریز) که زمانی نگین ایران بود و به عنوان دارالسطنه عباس میرزا و قائم مقام فراهانی در تمامی حوزه های سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی و فرهنگی پیشگام بود اینک در بدترین زمان خود به سر می برد، شهری که در انقلاب مشروطیت همه چیز خود را برای آزادی ایران از زنجیرهای استبداد مرکزی در طبق اخلاص گذاشته و انواع داغ ها و درفش ها را به جان خریده بود اما نه دژخویی محمدعلی شاه و نه درنده خویی و خشونت روسها نتوانسته بود غرورش را بشکند اما اینک، نه توسط بیگانه، بلکه استاندارش(عبدالله مستوفی) در روز روشن از هیچ توهینی و ستمی فروگذار نمی کرد! سرشماری تبریز را در ۱۳۱۹ش خرشماری می نامید...
می گفت«اینها ترکند یونجه خورده مشروطه گرفته اند حالا نیز کاه می خورند و ایران را آباد می سازند»!
(روزنامه آذربایجان،ش6،۲۸آبان۱۳۲۰)
و افتخار میکرد که موفق شده قدغن کند تا مردم دیگر در مرگ عزیزانشان به زبان مادری عزاداری نکنند!
(ستاره،ش۱۲۰۳، ۲۵ آذر۱۳۲۰)
♦️دوره دوم:
متفقین آمدند استبداد سرنگون شده در زیر اشغال ارتش سرخ، فرقه دمکرات روی کار آمد.
این زمان، صمد هفت ساله بود چوبی را اره کرده بشکل تفنگ در آورده و به عنوان سرباز فرقه در رژه ها شرکت میکرد.
این نسل, تنها یکسال در دوره حاکمیت فرقه دموکرات آذربایجان، لذت نوشتن و خواندن به زبان مادری خود را چشیده بود اما یک شبه، تمام امیدها و آرزوهایشان در جایی دوردست در مسکو در توافق بین قوام السلطنه و دایی یوسف غرق در نفت گشته و دود شده به هوا رفته بود و بدنبال آن، ناجیان آذربایجان(!) از مرکز سر رسیده از کشته ها پشته ها ساخته و صمد را به همراه شاگردان دیگر مدارس، مجبورشان کرده بودند تا کتابهای درسی به زبان مادری شان را به آتش بسپارند!
حادثه ای که صمد و حلقه او را برای همیشه داغدار زبان مادری شان ساخت:
«کلاس اول ابتدایی بوده بچه ها را از مدارس به صف کرده و به میدان آورده تشویق میکردند در مقابل گرفتن یک آب نبات چوبی! کتابهای درسی مربوط به دوره فرقه را که به ترکی بودند به آتش بسپارند..»
(برادرم صمد بهرنگی... ص۶۰)
♦️دوره سوم:
حادثه تلخ کودتای ۲۸مرداد و باز تجربه تلخ برباد رفتن آرزوها و امیدها و فرا رسیدن زمستان بود!
حادثه ای که برای همیشه شکافی عظیم و پر نشدنی بین حاکمیت و نسل چپ زده صمد بوجود آورد، نسلی که تنها راه نجات و شکستن این زمستان را در توسل به تفنگ و سیانور می دیدند.
هنگامیکه شبح مبارزه مسلحانه و تقدیس سلاح و سیانور در سپهر سیاسی ایران پدیدار شد در دمدمه های ظهور جنبش چریکی، صمد در شهریور ۱۳۴۷ش به سفر بی بازگشت خود رفت!
دوستان باقیمانده اش نیز دو سال بعد به جریان توفنده ای پیوستند که حضورش را از جنگلهای سیاهکل اعلام کرد...
اما غرق شدنش در ارس در مقایسه با فرجامِ دردناکِ دوستانش، مرگی به مراتب آسان نصیب او ساخت! مرگش، نه مانند دهها تن چون نابدل بود که پس از شکنجه های طولانی سرانجام در اسفند ۱۳۵۰در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت و نه مانند بهروز دهقانی بود که پس از تحمل ۹روز شکنجه های ددمنشانه، سرانجام تخت بند تنش درهم شکسته شد و نه چون ساعدی که سرانجام, شاهد شکسته شدن دردناک آرمانهای اومانیستی اش شد!
♦️از این نسل سوخته، معدودی چون ساعدی از مرگ جان بدر برده بودند اما ساعدی پایانش به مراتب دردناکتر از آنانی بود که مشتعل از امید و آرزو به استقبال مرگ رفته بودند!
ساعدی در فرجام انقلاب كه آرمانهايش به مانند «تامارای دنديل»اش به يغما رفته بود، ناچار به تبعيدی ابدی تن سپرد.
آن دوستانش که زمانی، بخاطر زندگی بهتر به استقبال مرگ رفته بودند اينك ساعدی از دستِ زندگی، باشيشه های پی درپی و مفرط الكل به دنبال مرگ می دويد تا مرگ او را از دست زندگی نجات دهد...!
شوربختی آنان هرگز جدا از شوربختی جامعه شان نبود که از دوران مشروطه بارها در آرزو و حسرتِ نو ساختن و جدید کردن آن «پوستین کهنه» اقدام کرده بودند و هر بار شکست خورده و موفق نشده بودند...
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
🔴#تکامل_انسان (85) @amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي 🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان 🔴 ضميمه: #بونوبوها (1) بونوبوها با نام علمي (Pan Paniscus) به همراه شامپانزهها نزديکترين خويشاوند انسان هستند. نسل بونوبوها در معرض انقراض قرار دارد و زيستگاه فعلي آنها تنها بخشي از…
🔴#تکامل_انسان (86)
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان
🔴 ضميمه: #بونوبوها (2)
بونوبوها(Bonobos) همچون ميمونهای انساننماي اوليه، که هنوز ابزارساز نشده بودند، اما توانايي استفاده از ابزارهای طبيعی را داشتند، دارند. «آيتا رفمان» و همکاراناش در دانشگاه حيفا، بونويي اسير (در قفس، نه در شرايط طبيعي) را به نام کانزي(Kanzi) مشاهده کردند که با ابزار سنگي، قطعه چوبي را شکسته و غذاي داخل آن را استفاده ميکند. تيم «رفمان» براي پيدا کردن بونوبوهاي اسير در جاهاي ديگر به باغوحشي در آلمان و پناهگاههايي در ايالت آيوا رفتند تا استعداد کانزي را در بونوبوهاي ديگر بررسي کنند. تيم تحقيقاتي مسائلي را براي بونوبوها به وجود آورد که براي حل آنها نياز به ابزار داشتند. به طور مثال، به بونوبوها نشان دادند مواد غذايي در زير سنگ نهفته است. بعد وسايلي مانند دستهچوب و شاخگوزن کنار دستشان گذاشتند.
دو تا از هشت تا بونوبو باغوحش آلماني و چهار تا از هفت تا بونوبو آيوايي، تقريبا" بلافاصله از ابزارها استفاده کردند. بونوبوها با استفاده از دستهچوب، سنگ، و شاخگوزن حفاري کردند. همچنين با استفاده از دستهچوبِ بلندتر، مثل يک اهرم، سنگ بزرگ را حرکت دادند و از سر راه برداشتند. در موردي ديگر، سه تا از حيوانات پناهگاه آيوا، سنگ را مثل يک چکش روي استخوانها ميزدند تا مغز استخوان آن را مصرف کنند. ضربه زدن آنها بهصورت طولي بود که قبلا تصور ميشد، منحصر به تبار انسان است. حتا يکي از بونوبوها، دستهچوب را مثل نيزه با دندانهايش تيز کرد و به سمت «رفمان» پرتاب کرد، چون مزاحم او بود. اين مطالعه نشان ميدهد بونوبوها قادر هستند از ابزارها به شکلهاي گوناگون استفاده کنند.
«آيتا رفمان» معتقد است اگر محققان، نواحي جنوبي (محل زندهگي بونوبوهاي وحشي و جايي که غذاي کمتري يافت ميشود) را بررسي کنند، احتمالا" شواهدي براي استفاده از ابزار پيدا خواهند کرد. اگر چنين باشد، استفاده از ابزار در ميمونهاي بزرگ(great apes) قديميتر از آن چيزي است که تاکنون تصور ميشده است، يعني به ۵ ميليون سال پيش و نياي مشترک شامپانزه، بونوبو و انسان ميرسد.
اما آنچه در مورد زندهگي بونوبوها مورد توجه بيشتري است، زندهگي آزاد و زندهگي جنسي آسان آنها است.
اما هر آنچه را که تاکنون دربارهي زاده شدن انسانها از ميمونها شنيدهايد فراموش کنيد. ما از نسل ميمونها نيستيم، بلکه خودمان يکي از آنها هستيم! به بيان دقيقتر، انسان امروزي (هوموساپينس) همراه با شامپانزهها، بونوبوها، گوريلها و اورانگوتانها خانوادهي «ميمونهاي بزرگ» را تشکيل ميدهند که تاکنون بقاء يافتهاند. ما با دو عضو از اين خانواده ـ بونوبوها و شامپانزهها ـ داراي جد مشترک هستيم و تقريبا" پنج ميليون سال قبل از يکديگر جدا شدهايم. کنار گذاشتن انسانها از دستهي ميمونها ديدگاهيست که اين روزها از نگاه اکثر نخستيشناسان کاملا" ساختهگي و غيرواقعي است.
بونوبوها به هنگام دعوا به جاي فرياد زدن با هم رابطه جنسي برقرار ميکنند. از آميزش جنسي براي رفع مناقشات و کاستن تنشهاي موجود ميان افراد استفاده ميشود.
پایان
@amookhtan
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #ظهور_و_تکامل_انسان
🔴 ضميمه: #بونوبوها (2)
بونوبوها(Bonobos) همچون ميمونهای انساننماي اوليه، که هنوز ابزارساز نشده بودند، اما توانايي استفاده از ابزارهای طبيعی را داشتند، دارند. «آيتا رفمان» و همکاراناش در دانشگاه حيفا، بونويي اسير (در قفس، نه در شرايط طبيعي) را به نام کانزي(Kanzi) مشاهده کردند که با ابزار سنگي، قطعه چوبي را شکسته و غذاي داخل آن را استفاده ميکند. تيم «رفمان» براي پيدا کردن بونوبوهاي اسير در جاهاي ديگر به باغوحشي در آلمان و پناهگاههايي در ايالت آيوا رفتند تا استعداد کانزي را در بونوبوهاي ديگر بررسي کنند. تيم تحقيقاتي مسائلي را براي بونوبوها به وجود آورد که براي حل آنها نياز به ابزار داشتند. به طور مثال، به بونوبوها نشان دادند مواد غذايي در زير سنگ نهفته است. بعد وسايلي مانند دستهچوب و شاخگوزن کنار دستشان گذاشتند.
دو تا از هشت تا بونوبو باغوحش آلماني و چهار تا از هفت تا بونوبو آيوايي، تقريبا" بلافاصله از ابزارها استفاده کردند. بونوبوها با استفاده از دستهچوب، سنگ، و شاخگوزن حفاري کردند. همچنين با استفاده از دستهچوبِ بلندتر، مثل يک اهرم، سنگ بزرگ را حرکت دادند و از سر راه برداشتند. در موردي ديگر، سه تا از حيوانات پناهگاه آيوا، سنگ را مثل يک چکش روي استخوانها ميزدند تا مغز استخوان آن را مصرف کنند. ضربه زدن آنها بهصورت طولي بود که قبلا تصور ميشد، منحصر به تبار انسان است. حتا يکي از بونوبوها، دستهچوب را مثل نيزه با دندانهايش تيز کرد و به سمت «رفمان» پرتاب کرد، چون مزاحم او بود. اين مطالعه نشان ميدهد بونوبوها قادر هستند از ابزارها به شکلهاي گوناگون استفاده کنند.
«آيتا رفمان» معتقد است اگر محققان، نواحي جنوبي (محل زندهگي بونوبوهاي وحشي و جايي که غذاي کمتري يافت ميشود) را بررسي کنند، احتمالا" شواهدي براي استفاده از ابزار پيدا خواهند کرد. اگر چنين باشد، استفاده از ابزار در ميمونهاي بزرگ(great apes) قديميتر از آن چيزي است که تاکنون تصور ميشده است، يعني به ۵ ميليون سال پيش و نياي مشترک شامپانزه، بونوبو و انسان ميرسد.
اما آنچه در مورد زندهگي بونوبوها مورد توجه بيشتري است، زندهگي آزاد و زندهگي جنسي آسان آنها است.
اما هر آنچه را که تاکنون دربارهي زاده شدن انسانها از ميمونها شنيدهايد فراموش کنيد. ما از نسل ميمونها نيستيم، بلکه خودمان يکي از آنها هستيم! به بيان دقيقتر، انسان امروزي (هوموساپينس) همراه با شامپانزهها، بونوبوها، گوريلها و اورانگوتانها خانوادهي «ميمونهاي بزرگ» را تشکيل ميدهند که تاکنون بقاء يافتهاند. ما با دو عضو از اين خانواده ـ بونوبوها و شامپانزهها ـ داراي جد مشترک هستيم و تقريبا" پنج ميليون سال قبل از يکديگر جدا شدهايم. کنار گذاشتن انسانها از دستهي ميمونها ديدگاهيست که اين روزها از نگاه اکثر نخستيشناسان کاملا" ساختهگي و غيرواقعي است.
بونوبوها به هنگام دعوا به جاي فرياد زدن با هم رابطه جنسي برقرار ميکنند. از آميزش جنسي براي رفع مناقشات و کاستن تنشهاي موجود ميان افراد استفاده ميشود.
پایان
@amookhtan
@amookhtan
🔴کاهش نرخ «ازدواج» و روند افزایشی «تجرد قطعی»
معاون امور جوانان وزارت ورزش و جوانان:
🔹نرخ ازدواج از ۴/۲۵ درصد در سال ۱۴۰۱ به ۳/۸۵ درصد در سال ۱۴۰۲ کاهش یافته است
🔹۱۴ درصد از زنان و ۴ درصد از مردان بالای ۴۵ سال هرگز ازدواج نکردهاند که نشاندهنده روند افزایش تجرد قطعی است ./ایسنا
@amookhtan
🔴کاهش نرخ «ازدواج» و روند افزایشی «تجرد قطعی»
معاون امور جوانان وزارت ورزش و جوانان:
🔹نرخ ازدواج از ۴/۲۵ درصد در سال ۱۴۰۱ به ۳/۸۵ درصد در سال ۱۴۰۲ کاهش یافته است
🔹۱۴ درصد از زنان و ۴ درصد از مردان بالای ۴۵ سال هرگز ازدواج نکردهاند که نشاندهنده روند افزایش تجرد قطعی است ./ایسنا
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
۹۲۷.نوشتیم که جوانه سیبزمینی و قسمت سبزرنگ آن به دلیل تولید موادسمی قابل مصرف نیستند. در مورد جوانههای سیر و پیاز، چه باید کرد؟ در مورد سیر و پیاز جوانهزده چه کار کنیم؟
۹۲۸. اگر پدري تمايل داشته باشد، ميتواند دختر خود را از ۹ سالهگي، به عقد مردي ۵۰ ساله و بالاتر در آورد. آیا اين قانون در شرايط اجتماعي امروز، قابل قبول اجتماعي است؟
Anonymous Quiz
12%
۱. بله
88%
۲. خير
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 در شیوه تولید سرمایهداری ابژهها (ماشینها) جای سوژهها (انسانها) را در انجام کار میگیرند. ماشینها از انسانها میخواهند که نیازی به تفکر خلاقانه نیست، شما فقط پول پرداخت کنید من همه چیز شما را سریع تحویل میدهم. این رویه یعنی دامن زدن به جهل عمومی از طریق موبایل (ماشین) یکی از معایبها در کنار محاسن آن است. باید تلاش کرد اثر معایب ماشینها را خنثا یا کمرنگ کرد.✍ #آموختن
🔴بازگشت به دوران مداد و کاغذ در مدارس اروپا؟
به نظر شما از ابزارهای دیجیتال در مدارس چگونه باید استفاده کرد؟ کشورهای اسکاندیناوی تبلتها و بردها یا تختههای هوشمند را در کلاسهای درس کنار میگذارند و به جای آنها از قلم، کاغذ و کتابهای درسی استفاده میکنند. آیا کشورهای دیگر باید از این الگو پیروی کنند؟
@amookhtan
🔴بازگشت به دوران مداد و کاغذ در مدارس اروپا؟
به نظر شما از ابزارهای دیجیتال در مدارس چگونه باید استفاده کرد؟ کشورهای اسکاندیناوی تبلتها و بردها یا تختههای هوشمند را در کلاسهای درس کنار میگذارند و به جای آنها از قلم، کاغذ و کتابهای درسی استفاده میکنند. آیا کشورهای دیگر باید از این الگو پیروی کنند؟
@amookhtan
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #فاشیسم
ابتدا این را بگوییم که «فاشیسم» از آن دست واژههایی است که بیش از آنکه به عنوان یک مفهوم تئوریک و تاریخی با آن برخورد شود، تبدیل به برچسبی تبلیغاتی و تهییجی شده. درحالیکه حداقل درک مارکسیستی از پدیده فاشیسم، امری تاریخی-اجتماعی است و نمیتوان فاشیسم را امری اخلاقی یا صرفاً معادل با خشونت مفرط و توحش انگاشت، چه اگر چنین بود چنگیزخان مغول را هم باید فاشیست دانست! فاشیسم، پدیدهای ارتجاعی است اما هر ارتجاعی فاشیسم نیست. ملیگرایی و نژادپرستی و مهاجرستیزی و هموفوبیا همه از نمودهای فاشیسم هستند، اما این نمودها منحصر به فاشیسم نیستند. فاشیسم پدیدهای برآمده از قرن بیستم و شکلی خاص از سرمایهداری بود، نه ورا یا خارج از چهارچوب آن. اگر به ایتالیا و آلمانِ دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی به عنوان دو نمونه از مهد فاشیسم برگردیم، به وضوح میبینیم که این پدیده تاریخاً زاییده چه شرایطی بوده:
بحران اقتصادی عمیق سرمایهداری، نارضایتی و استیصال گسترده لایههای میانی جامعه (خرده مالکان)، جنبش کارگریِ آماده انقلاب و طبقه حاکمِ عاجز از مهار انقلاب با اَشکال سنتی سرکوب. به عبارتی یک فضای دوقطبی که در آن «انقلاب و ضدانقلاب» همزیستی داشتند و پیروزی هیچکدام بر دیگری از پیش مقدّر نبود؛ عناصری از قدرت دوگانه به چشم میخورد؛ طبقه کارگر فرصت و ظرفیت انقلاب را داشت اما رهبری قاطع انقلابی را نه؛ و در مقابل، طبقه حاکم دیگر توان مهار خطر انقلاب را با روشهای مرسوم سرکوب پلیسی و حکومت نظامی نداشت.
بنابراین به چیزی جدید و فراتر از اشکال متداول و سابق استبداد نیاز بود. فاشیسم درست از دل این شرایط زاییده شد با یک ویژگی کاملاً متمایز: جذب پایگاه وسیع اجتماعی، خاصه از خردهمالکان شهری و روستایی تا برخی بخشهای کارگری و لمپنها، همراه با سازماندهیشان در قالب دستههای مسلح اوباش و نهایتاً البته برخورداری از حمایت مالی سرمایهداران بزرگ. در نتیجه فاشیسم پیش از هر چیز یک جنبش ضدّانقلابی اساساً خودانگیخته و از پایین بود، محصول استیصال و خشم تودههای ترسان از انقلاب، ماحصل شکست انقلاب، تجسم «ناامیدی ضدّانقلابی» در برابر «امید انقلابی»، یک «ضدّانقلاب» پنهان در پشت نقاب «انقلاب»، یک «انقلاب علیه انقلاب».
هدفش چه بود؟ درهم شکستن تام و تمام جنبش کارگری، له کردن تمامی حقوق دمکراتیک و الغای «دمکراسی پارلمانی» که حداعلا و پله آخر دمکراسی سرمایهداری محسوب میشود.
نکته مهم دیگر آنکه تحلیل درباره پدیده فاشیسم و مؤلفههای آن یک تفنن روشنفکرانه نیست، بلکه برای نیروهای انقلابی نتایج و الزامات سیاسی دارد. باور به اینکه خطر فاشیسم قریبالوقوع است یا نقداً قدرت گرفته، سبک کار و وظایف و تاکتیکهای یک جریان انقلابی را زیر و رو میکند. نمیتوان هم باور داشت که فاشیسم قدرت گرفته و هم در عین حال فعالیت علنی داشت، کارگران را به ساختِ تشکلهای علنی و کماکان مبارزات سندیکایی تشویق کرد، به فکر تسلیح نبود و…
فاشیسم فُرم خاصی است از واکنش سرمایهداری بحرانزده به خطر انقلاب که با بسیج عمومی تودهها این خطر را دفع میکند و خود را بر خاکستر دمکراسی سرمایهداری بنا میکند
در دوره پیشزمینه ظهور فاشیسم (اوایل دهه ۲۰)، کمینترن با فرمولبندی تز «جبهه واحد کارگری در مقابل فاشیسم»، یک بلوکبندی طبقاتی و اصولی را در برابر خطر فاشیسم پیش رو گذاشت. در این سیاست، کمونیستها تشویق میشدند که از مجرای طراحی اعتراضات مشترک با کارگران رفرمیست، رادیکالیسم کارگری را از پایین تقویت کنند. هدف از این سیاست این بود که نه پایههای کارگری احزاب سوسیال دمکرات دو دستی تقدیم سرمایهداران و فاشیستها شود و نه از آنسو برنامه انقلابی کمونیستها در برابر رفرمیستها به کنار گذاشته شود. ماهیت این جبهه، نه تشکیلاتی بود و نه ایدئولوژیک، بلکه سرشتی عملگرایانه داشت، یعنی حدود این همکاری به سازماندهی اقدامات مشترک در دفاع از منافع فوری طبقه کارگر خلاصه میشد:
از سازماندهی دفاعی در برابر حملات فاشیستی تا دفاع از اعتصابات و مطالبات کارگری و آزادیهای دمکراتیک. فُرم و محتوای این جبههبندی اصولی بود؛ یعنی در همه حال نه فقط استقلال تشکیلاتی و برنامه انقلابی کمونیستها حفظ میشد، بلکه اتفاقاً مهمترین جزء آن یعنی پایبندیشان به افشای فعالانۀ سازشکاریهای رهبران سوسیالدموکرات -در زمین مبارزه مشترک عملی با پایههایشان- استمرار مییافت. هدف این بلوکبندی جذب کارگرانِ تحت نفوذ احزاب رفرمیست و افشای رهبرانشان در زمین مبارزه مشترک بود. به این اعتبار، این بلوکبندی نه با رهبران و به شکل بروکراتیک و از بالا، بلکه به شکل عملی و از طریق اقدام مشترک با مبارزات کارگری از پایین صورت میگرفت.
ادامه در پست بعدی👇
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 #فاشیسم
ابتدا این را بگوییم که «فاشیسم» از آن دست واژههایی است که بیش از آنکه به عنوان یک مفهوم تئوریک و تاریخی با آن برخورد شود، تبدیل به برچسبی تبلیغاتی و تهییجی شده. درحالیکه حداقل درک مارکسیستی از پدیده فاشیسم، امری تاریخی-اجتماعی است و نمیتوان فاشیسم را امری اخلاقی یا صرفاً معادل با خشونت مفرط و توحش انگاشت، چه اگر چنین بود چنگیزخان مغول را هم باید فاشیست دانست! فاشیسم، پدیدهای ارتجاعی است اما هر ارتجاعی فاشیسم نیست. ملیگرایی و نژادپرستی و مهاجرستیزی و هموفوبیا همه از نمودهای فاشیسم هستند، اما این نمودها منحصر به فاشیسم نیستند. فاشیسم پدیدهای برآمده از قرن بیستم و شکلی خاص از سرمایهداری بود، نه ورا یا خارج از چهارچوب آن. اگر به ایتالیا و آلمانِ دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی به عنوان دو نمونه از مهد فاشیسم برگردیم، به وضوح میبینیم که این پدیده تاریخاً زاییده چه شرایطی بوده:
بحران اقتصادی عمیق سرمایهداری، نارضایتی و استیصال گسترده لایههای میانی جامعه (خرده مالکان)، جنبش کارگریِ آماده انقلاب و طبقه حاکمِ عاجز از مهار انقلاب با اَشکال سنتی سرکوب. به عبارتی یک فضای دوقطبی که در آن «انقلاب و ضدانقلاب» همزیستی داشتند و پیروزی هیچکدام بر دیگری از پیش مقدّر نبود؛ عناصری از قدرت دوگانه به چشم میخورد؛ طبقه کارگر فرصت و ظرفیت انقلاب را داشت اما رهبری قاطع انقلابی را نه؛ و در مقابل، طبقه حاکم دیگر توان مهار خطر انقلاب را با روشهای مرسوم سرکوب پلیسی و حکومت نظامی نداشت.
بنابراین به چیزی جدید و فراتر از اشکال متداول و سابق استبداد نیاز بود. فاشیسم درست از دل این شرایط زاییده شد با یک ویژگی کاملاً متمایز: جذب پایگاه وسیع اجتماعی، خاصه از خردهمالکان شهری و روستایی تا برخی بخشهای کارگری و لمپنها، همراه با سازماندهیشان در قالب دستههای مسلح اوباش و نهایتاً البته برخورداری از حمایت مالی سرمایهداران بزرگ. در نتیجه فاشیسم پیش از هر چیز یک جنبش ضدّانقلابی اساساً خودانگیخته و از پایین بود، محصول استیصال و خشم تودههای ترسان از انقلاب، ماحصل شکست انقلاب، تجسم «ناامیدی ضدّانقلابی» در برابر «امید انقلابی»، یک «ضدّانقلاب» پنهان در پشت نقاب «انقلاب»، یک «انقلاب علیه انقلاب».
هدفش چه بود؟ درهم شکستن تام و تمام جنبش کارگری، له کردن تمامی حقوق دمکراتیک و الغای «دمکراسی پارلمانی» که حداعلا و پله آخر دمکراسی سرمایهداری محسوب میشود.
نکته مهم دیگر آنکه تحلیل درباره پدیده فاشیسم و مؤلفههای آن یک تفنن روشنفکرانه نیست، بلکه برای نیروهای انقلابی نتایج و الزامات سیاسی دارد. باور به اینکه خطر فاشیسم قریبالوقوع است یا نقداً قدرت گرفته، سبک کار و وظایف و تاکتیکهای یک جریان انقلابی را زیر و رو میکند. نمیتوان هم باور داشت که فاشیسم قدرت گرفته و هم در عین حال فعالیت علنی داشت، کارگران را به ساختِ تشکلهای علنی و کماکان مبارزات سندیکایی تشویق کرد، به فکر تسلیح نبود و…
فاشیسم فُرم خاصی است از واکنش سرمایهداری بحرانزده به خطر انقلاب که با بسیج عمومی تودهها این خطر را دفع میکند و خود را بر خاکستر دمکراسی سرمایهداری بنا میکند
در دوره پیشزمینه ظهور فاشیسم (اوایل دهه ۲۰)، کمینترن با فرمولبندی تز «جبهه واحد کارگری در مقابل فاشیسم»، یک بلوکبندی طبقاتی و اصولی را در برابر خطر فاشیسم پیش رو گذاشت. در این سیاست، کمونیستها تشویق میشدند که از مجرای طراحی اعتراضات مشترک با کارگران رفرمیست، رادیکالیسم کارگری را از پایین تقویت کنند. هدف از این سیاست این بود که نه پایههای کارگری احزاب سوسیال دمکرات دو دستی تقدیم سرمایهداران و فاشیستها شود و نه از آنسو برنامه انقلابی کمونیستها در برابر رفرمیستها به کنار گذاشته شود. ماهیت این جبهه، نه تشکیلاتی بود و نه ایدئولوژیک، بلکه سرشتی عملگرایانه داشت، یعنی حدود این همکاری به سازماندهی اقدامات مشترک در دفاع از منافع فوری طبقه کارگر خلاصه میشد:
از سازماندهی دفاعی در برابر حملات فاشیستی تا دفاع از اعتصابات و مطالبات کارگری و آزادیهای دمکراتیک. فُرم و محتوای این جبههبندی اصولی بود؛ یعنی در همه حال نه فقط استقلال تشکیلاتی و برنامه انقلابی کمونیستها حفظ میشد، بلکه اتفاقاً مهمترین جزء آن یعنی پایبندیشان به افشای فعالانۀ سازشکاریهای رهبران سوسیالدموکرات -در زمین مبارزه مشترک عملی با پایههایشان- استمرار مییافت. هدف این بلوکبندی جذب کارگرانِ تحت نفوذ احزاب رفرمیست و افشای رهبرانشان در زمین مبارزه مشترک بود. به این اعتبار، این بلوکبندی نه با رهبران و به شکل بروکراتیک و از بالا، بلکه به شکل عملی و از طریق اقدام مشترک با مبارزات کارگری از پایین صورت میگرفت.
ادامه در پست بعدی👇
ادامه از پست قبلی 👆👇
رادیکالیسم کارگری (از اعتصاب و اِشغال کارخانه و زمین تا مسلح شدن) در شعارها و عمل انقلابی کمونیستهای درگیر در این اقدامات حفظ میشد و سعی بر این بود که برتری خط انقلابی در عمل به کارگران مبارزِ تحت تأثیر احزاب رفرمیست اثبات شود.
بعد از قدرتگیری ضدانقلاب استالینیستی در شوروی و تسویههای حزبی انقلابیون بلشویک، زیگزاگهای طبقاتی کمینترن هم شروع شد؛ در دوره ۱۹۲۸-۱۹۳۴ که دوره طلایی بسیج فاشیستها در آلمان تلقی میشد، سیاست جبهه واحد کارگری به کلی کنار گذاشته شد و در عوض کمینترن با تدوین تز «سوسیالفاشیسم» احزاب پایهدار سوسیال دمکرات را هم فاشیست دانست و ابتدا از هر نوع بلوکبندی کارگری با آنها در مقابل قوای فاشیستی سرباز زد.
سپس در نیمه دهه ۳۰ که قدرتگیری سیاسی فاشیسم محتوم شده بود، ناگهان با ۱۸۰ درجه چرخش به منتها الیه راست، این بار از درِ اتحاد با احزاب سرمایهداری برآمد. در آن زمان استالین در پی تشکیل ائتلاف با دولتهای بریتانیا و فرانسه علیه هیتلر بود.
بنابراین اگر احزاب کمونیستی در اروپای غربی به دنبال مبارزه «طبقاتی» و انقلاب میرفتند، برایش دردسر میشد. به این ترتیب در ژوئیه ۱۹۳۵ (هفتمین و آخرین کنگره کمینترن) برای توجیه این سازش طبقاتی، اولینبار تز «جبهه خلقی در برابر فاشیسم» تئوریزه و تبلیغ شد. این سیاست، تشکیل یک جبهه فراطبقاتی (اتحاد کارگران با سرمایهداران لیبرال و جمهوریخواه و ناسیونالیست) را در مقابل فاشیسم توصیه میکرد.
تز جبهه خلقی در دو کشور فرانسه و اسپانیا از سطح تئوری فراتر رفت و در زمین عمل محقق شد. در فرانسۀ ۱۹۳۶ و در اوج مبارزات طبقاتی کارگران، حزب کمونیست به تبعیت از خط کمینترن، به تشکیلِ یک بلوک ائتلافی با احزاب سرمایهداری و سوسیالدمکرات دست زد. آن هم در شرایطی که رادیکالیسم کارگری در فرانسه به حد اعلا رسیده بود و شاهد موج اعتصابات عمومی در شاخههای مختلف صنعت و حتی اِشغال کارخانهها بودیم. حزب کمونیست فرانسه اما به بهانه خطر فاشیسم و به قیمت حفظ این ائتلاف، چشمانداز و خط «دمکراسی» را جایگزین «انقلاب» کرد.
استدلالش این بود که الآن وقت انقلاب نیست و مطالبات کارگران باعث رَم دادن سرمایهداران و خرده مالکان و جلب آنان به فاشیسم میشود. به این ترتیب سندیکاهای کارگری نزدیک به حزب کمونیست (از جمله CGT)، در صف اعتصابشکنان قرار گرفتند و هرگونه رادیکالیسم کارگری را با عنوان اغتشاش محکوم میکردند. دولتِ جبههخلقی فرانسه حتی از بُروز رادیکالیسم در مقابل فاشیستها هم ابا داشت و در مواردی اعتراضات کارگری به تجمعات فاشیستی را هم با گلوله پاسخ میداد!
در تک تک این مراحل حزب کمونیست نه فقط پشتیبان سرکوب کارگری بود بلکه حتی رأی به قوانین ضدکارگری مثل ممنوعیت تجمعات کارگری و محدودیت اعتصابات و سرکوب خشن کمونیستهای مخالف داد. نتیجه این خیانت طبقاتی چه شد؟
نه فقط ۱-کارگران در دوره حکومتِ جبهه خلقی سرکوب و خلع سلاح شدند و قدرت تشکلیابی و تسلیح آنان برای مقابله با فاشیسم گرفته شد، بلکه
۲- همان سرمایهدارانِ عضوِ جبهه خلقی که برای رم ندادنشان کارگران به خاک و خون کشیده شده بودند، به متحدان آتی رژیم فاشیستی ویشی بدل شدند و نقش مهمی در قدرتگیریاش ایفا کردند.
مشابه با همین خیانت در اسپانیا هم رخ داد. حزب کمونیست اسپانیا به تبعیت از کمینترن در ۱۹۳۶ به اسم دفع خطر فاشیسم در کنار احزاب جمهوریخواه ایستاد و دست به مهار جنبش کارگران و دهقانان زد. با آنکه اِشغال کارخانهها از سوی کارگران، تصرف زمینها به دست دهقانان و تشکیل کمیتههای مردمی در شهر و روستا نشان میداد که شرایط برای پیشرَوی انقلابی مهیا است، اما رهبری جبهه خلقی مسیر انقلاب را سد کرد.
حکومت جبهه خلقی از همان ابتدا با سلب مالکیت سرمایهداران و نهادهای اقتصادی بزرگ مخالفت کرد و حتی حاضر نشد استقلال مراکش را به رسمیت بشناسد تا فرانکو را از جبهه پشت هدف بگیرد. در عوض، با جناح راست آشتی کرد، در مقطعی سلاح را از میلیشیاهای انقلابی خلع و دریغ کرد، گروههای آنارشیست و مارکسیست مخالفِ جبهه خلقی را غیرقانونی کرد و به سرکوب خونین خیزش انقلابی بارسلونا دست زد.
به عبارتی جبهه خلقی برای حفظ اتحاد حداکثری با جناحهای «ضد فاشیستِ» سرمایهداری، جلوی هرگونه تحرک انقلابی ایستاد و دست به سرکوبش زد. نتیجه چه شد؟ سازماندهی انقلابی درهم شکسته شد، کارگران و دهقانان خلع سلاح شدند؛ قدرت تودههای رادیکال، متشکل و مسلحی که میتوانست مهمترین سد در مقابل فرانکو باشد توسط دولتِ جبهه خلقی در هم شکست تا زمانی که در ژانویه ۱۹۳۸ وقتی فرانکو به دروازههای شهر رسیده بود، دیگر سنگربندی مسلحانۀ درخوری هم در مقابلش باقی نمانده بود.
ادامه در پست بعدی👇
رادیکالیسم کارگری (از اعتصاب و اِشغال کارخانه و زمین تا مسلح شدن) در شعارها و عمل انقلابی کمونیستهای درگیر در این اقدامات حفظ میشد و سعی بر این بود که برتری خط انقلابی در عمل به کارگران مبارزِ تحت تأثیر احزاب رفرمیست اثبات شود.
بعد از قدرتگیری ضدانقلاب استالینیستی در شوروی و تسویههای حزبی انقلابیون بلشویک، زیگزاگهای طبقاتی کمینترن هم شروع شد؛ در دوره ۱۹۲۸-۱۹۳۴ که دوره طلایی بسیج فاشیستها در آلمان تلقی میشد، سیاست جبهه واحد کارگری به کلی کنار گذاشته شد و در عوض کمینترن با تدوین تز «سوسیالفاشیسم» احزاب پایهدار سوسیال دمکرات را هم فاشیست دانست و ابتدا از هر نوع بلوکبندی کارگری با آنها در مقابل قوای فاشیستی سرباز زد.
سپس در نیمه دهه ۳۰ که قدرتگیری سیاسی فاشیسم محتوم شده بود، ناگهان با ۱۸۰ درجه چرخش به منتها الیه راست، این بار از درِ اتحاد با احزاب سرمایهداری برآمد. در آن زمان استالین در پی تشکیل ائتلاف با دولتهای بریتانیا و فرانسه علیه هیتلر بود.
بنابراین اگر احزاب کمونیستی در اروپای غربی به دنبال مبارزه «طبقاتی» و انقلاب میرفتند، برایش دردسر میشد. به این ترتیب در ژوئیه ۱۹۳۵ (هفتمین و آخرین کنگره کمینترن) برای توجیه این سازش طبقاتی، اولینبار تز «جبهه خلقی در برابر فاشیسم» تئوریزه و تبلیغ شد. این سیاست، تشکیل یک جبهه فراطبقاتی (اتحاد کارگران با سرمایهداران لیبرال و جمهوریخواه و ناسیونالیست) را در مقابل فاشیسم توصیه میکرد.
تز جبهه خلقی در دو کشور فرانسه و اسپانیا از سطح تئوری فراتر رفت و در زمین عمل محقق شد. در فرانسۀ ۱۹۳۶ و در اوج مبارزات طبقاتی کارگران، حزب کمونیست به تبعیت از خط کمینترن، به تشکیلِ یک بلوک ائتلافی با احزاب سرمایهداری و سوسیالدمکرات دست زد. آن هم در شرایطی که رادیکالیسم کارگری در فرانسه به حد اعلا رسیده بود و شاهد موج اعتصابات عمومی در شاخههای مختلف صنعت و حتی اِشغال کارخانهها بودیم. حزب کمونیست فرانسه اما به بهانه خطر فاشیسم و به قیمت حفظ این ائتلاف، چشمانداز و خط «دمکراسی» را جایگزین «انقلاب» کرد.
استدلالش این بود که الآن وقت انقلاب نیست و مطالبات کارگران باعث رَم دادن سرمایهداران و خرده مالکان و جلب آنان به فاشیسم میشود. به این ترتیب سندیکاهای کارگری نزدیک به حزب کمونیست (از جمله CGT)، در صف اعتصابشکنان قرار گرفتند و هرگونه رادیکالیسم کارگری را با عنوان اغتشاش محکوم میکردند. دولتِ جبههخلقی فرانسه حتی از بُروز رادیکالیسم در مقابل فاشیستها هم ابا داشت و در مواردی اعتراضات کارگری به تجمعات فاشیستی را هم با گلوله پاسخ میداد!
در تک تک این مراحل حزب کمونیست نه فقط پشتیبان سرکوب کارگری بود بلکه حتی رأی به قوانین ضدکارگری مثل ممنوعیت تجمعات کارگری و محدودیت اعتصابات و سرکوب خشن کمونیستهای مخالف داد. نتیجه این خیانت طبقاتی چه شد؟
نه فقط ۱-کارگران در دوره حکومتِ جبهه خلقی سرکوب و خلع سلاح شدند و قدرت تشکلیابی و تسلیح آنان برای مقابله با فاشیسم گرفته شد، بلکه
۲- همان سرمایهدارانِ عضوِ جبهه خلقی که برای رم ندادنشان کارگران به خاک و خون کشیده شده بودند، به متحدان آتی رژیم فاشیستی ویشی بدل شدند و نقش مهمی در قدرتگیریاش ایفا کردند.
مشابه با همین خیانت در اسپانیا هم رخ داد. حزب کمونیست اسپانیا به تبعیت از کمینترن در ۱۹۳۶ به اسم دفع خطر فاشیسم در کنار احزاب جمهوریخواه ایستاد و دست به مهار جنبش کارگران و دهقانان زد. با آنکه اِشغال کارخانهها از سوی کارگران، تصرف زمینها به دست دهقانان و تشکیل کمیتههای مردمی در شهر و روستا نشان میداد که شرایط برای پیشرَوی انقلابی مهیا است، اما رهبری جبهه خلقی مسیر انقلاب را سد کرد.
حکومت جبهه خلقی از همان ابتدا با سلب مالکیت سرمایهداران و نهادهای اقتصادی بزرگ مخالفت کرد و حتی حاضر نشد استقلال مراکش را به رسمیت بشناسد تا فرانکو را از جبهه پشت هدف بگیرد. در عوض، با جناح راست آشتی کرد، در مقطعی سلاح را از میلیشیاهای انقلابی خلع و دریغ کرد، گروههای آنارشیست و مارکسیست مخالفِ جبهه خلقی را غیرقانونی کرد و به سرکوب خونین خیزش انقلابی بارسلونا دست زد.
به عبارتی جبهه خلقی برای حفظ اتحاد حداکثری با جناحهای «ضد فاشیستِ» سرمایهداری، جلوی هرگونه تحرک انقلابی ایستاد و دست به سرکوبش زد. نتیجه چه شد؟ سازماندهی انقلابی درهم شکسته شد، کارگران و دهقانان خلع سلاح شدند؛ قدرت تودههای رادیکال، متشکل و مسلحی که میتوانست مهمترین سد در مقابل فرانکو باشد توسط دولتِ جبهه خلقی در هم شکست تا زمانی که در ژانویه ۱۹۳۸ وقتی فرانکو به دروازههای شهر رسیده بود، دیگر سنگربندی مسلحانۀ درخوری هم در مقابلش باقی نمانده بود.
ادامه در پست بعدی👇
ادامه از پست قبلی👆👇
توضیح دادیم که کمینترن ابتدا با تز سوسیالفاشیسم جلوی بلوکبندی طبقاتی ضدفاشیستی را گرفت و سپس با چرخش به راست، به اتحاد با احزاب سرمایهداری دست زد (جبهه خلقی) و سپس بعدترش از در سازش پنهانی با فاشیسم در آمد (پیمان مولوتوف–ریبنتروپ میان هیتلر و استالین) و وقتی در آنجا هم به نتیجه نرسید، دوباره به بلوک دولتهای سرمایهداری مقابلش پیوست. به موازات این زیگزاگها و خیانتها در طیف دیگر جنبش کمونیستی، اقلیتی بودند که همچنان تز «جبهه واحد کارگری» را در مقابل فاشیسم پی میگرفتند، گرچه مدافعان این خط به شکل خشنی سرکوب شدند (خواه به دست احزاب کمونیست سرسپرده استالین و حکومتهای جبهه خلقیشان، خواه به دست دولتهای لیبرال و فاشیست)، اما تتمه این جناح بعدتر خود را در انترناسیونال چهارم متشکل ساختند.
در اینجا فرمول ساخت جبهه مشترک با دشمنان طبقاتی در برابر فاشیسم نه فقط تکرار تئوریهای ورشکسته «جبهه خلقی» است؛ بلکه در واقعیت حتی کاریکاتوری از آن قبلی هم نیست. چرا که «جبهه خلقی» اساساً یک بلوکبندی سیاسی برای تسهیم قدرت است.
بنابراین اینجا از کسانی که میخواهند ... جبههسازی کنند باید پرسید که اصولاً حکومتی که ۱۰۰% قدرت را در دست دارد چه نیازی به بلوکبندی با شمای بدون هیچ قدرت و سازمانی دارد؟ در واقع اینجا دیگر سخن از جبههسازی در میان نیست، بلکه هدف فقط حل شدن و تبدیل شدن به سرباز پیاده دشمن طبقاتی است.
جمعبندی: چپهایی (رفرمیست) که امروز بعد از گذشت ۹۰ سال از تجربه فاشیسم اروپا، نقشی را که «جبهه خلقی» در به قدرت رساندنِ فاشیسم داشت نادیده میگیرند و امروز هم پیوستن به جبهههای فراطبقاتی را به نحو دیگری تئوریزه میکنند، یا تاریخ را نخواندهاند یا اگر خواندهاند تصور میکنند چنانچه یک سیاست معیوب را چندباره آزمون کنند قرار است نتایج متفاوتی بگیرند. تاریخ اما مکرراً نشان داده که خطر، چه از نوع فاشیستی باشد و چه راست افراطی، کارکرد ویژۀ رفرمیسم چپ همیشه بیدفاع کردن کارگران در مقابل آن است!
منبع و متن کامل
@amookhtan
توضیح دادیم که کمینترن ابتدا با تز سوسیالفاشیسم جلوی بلوکبندی طبقاتی ضدفاشیستی را گرفت و سپس با چرخش به راست، به اتحاد با احزاب سرمایهداری دست زد (جبهه خلقی) و سپس بعدترش از در سازش پنهانی با فاشیسم در آمد (پیمان مولوتوف–ریبنتروپ میان هیتلر و استالین) و وقتی در آنجا هم به نتیجه نرسید، دوباره به بلوک دولتهای سرمایهداری مقابلش پیوست. به موازات این زیگزاگها و خیانتها در طیف دیگر جنبش کمونیستی، اقلیتی بودند که همچنان تز «جبهه واحد کارگری» را در مقابل فاشیسم پی میگرفتند، گرچه مدافعان این خط به شکل خشنی سرکوب شدند (خواه به دست احزاب کمونیست سرسپرده استالین و حکومتهای جبهه خلقیشان، خواه به دست دولتهای لیبرال و فاشیست)، اما تتمه این جناح بعدتر خود را در انترناسیونال چهارم متشکل ساختند.
در اینجا فرمول ساخت جبهه مشترک با دشمنان طبقاتی در برابر فاشیسم نه فقط تکرار تئوریهای ورشکسته «جبهه خلقی» است؛ بلکه در واقعیت حتی کاریکاتوری از آن قبلی هم نیست. چرا که «جبهه خلقی» اساساً یک بلوکبندی سیاسی برای تسهیم قدرت است.
بنابراین اینجا از کسانی که میخواهند ... جبههسازی کنند باید پرسید که اصولاً حکومتی که ۱۰۰% قدرت را در دست دارد چه نیازی به بلوکبندی با شمای بدون هیچ قدرت و سازمانی دارد؟ در واقع اینجا دیگر سخن از جبههسازی در میان نیست، بلکه هدف فقط حل شدن و تبدیل شدن به سرباز پیاده دشمن طبقاتی است.
جمعبندی: چپهایی (رفرمیست) که امروز بعد از گذشت ۹۰ سال از تجربه فاشیسم اروپا، نقشی را که «جبهه خلقی» در به قدرت رساندنِ فاشیسم داشت نادیده میگیرند و امروز هم پیوستن به جبهههای فراطبقاتی را به نحو دیگری تئوریزه میکنند، یا تاریخ را نخواندهاند یا اگر خواندهاند تصور میکنند چنانچه یک سیاست معیوب را چندباره آزمون کنند قرار است نتایج متفاوتی بگیرند. تاریخ اما مکرراً نشان داده که خطر، چه از نوع فاشیستی باشد و چه راست افراطی، کارکرد ویژۀ رفرمیسم چپ همیشه بیدفاع کردن کارگران در مقابل آن است!
منبع و متن کامل
@amookhtan
