روزی مبلغی جوان، هیزم شکنی را در
حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن
اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود
حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید: «عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریزصحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به
یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید،
اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»
حکایت آشناییه...
@ancient
حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن
اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود
حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید: «عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریزصحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به
یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید،
اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»
حکایت آشناییه...
@ancient
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چندین سال سرود #الله_الله از صداوسیما پخش میشد و کسی هم نميدانست خواننده این اثر کیست!
پس از مشخص شدن نام خواننده آن، دیگر این اثر از صداوسیما پخش نشد!
@ancient ™
پس از مشخص شدن نام خواننده آن، دیگر این اثر از صداوسیما پخش نشد!
@ancient ™
ancientworld | جهان باستان
چندین سال سرود #الله_الله از صداوسیما پخش میشد و کسی هم نميدانست خواننده این اثر کیست! پس از مشخص شدن نام خواننده آن، دیگر این اثر از صداوسیما پخش نشد! @ancient ™
این سرود رو هاتف خونده که سال ۶۲ از ایران به آمریکا میره و اونجا به خوانندگی ادامه میده
اون سرودی که الان پخش میشه دیگه صدای هاتف نیست بلکه بازخوانی شده
اون سرودی که الان پخش میشه دیگه صدای هاتف نیست بلکه بازخوانی شده
این عکس یک آتش سوزی عظیم نیست! بلکه طلوع خورشید در همدانه! امروز صبح! واقعا عجیب و شگفت انگیزه
عکس بالا سمت راست به شکل نیم رخ شیر دراومده!
@ancient
عکس بالا سمت راست به شکل نیم رخ شیر دراومده!
@ancient
این تصویر پرتره ای از مانیست. مانی پیامبر نقاش ایرانی در دوره ساسانیان و بنیانگذار آیین مانوی بود. او رتبه شماره ۸۳ در ليست تأثیرگذارترین اشخاص تاریخ دارد. آیین او از چین تا اروپا را در نوردید و پیروان بسیاری را کسب کرد.او اولین کسی بود که ادعای معراج داشت.
مانی باور داشت روحانيون دست پرورده اهریمن هستند! چون آتش ناسازگاری را دامن می زنند و دست در دست فرمان روایان بساط گمراهی را میگسترانند؛ به همین خاطر مورد غضب روحانیون آن زمان قرار گرفت
@ancient
مانی باور داشت روحانيون دست پرورده اهریمن هستند! چون آتش ناسازگاری را دامن می زنند و دست در دست فرمان روایان بساط گمراهی را میگسترانند؛ به همین خاطر مورد غضب روحانیون آن زمان قرار گرفت
@ancient
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
قبل از انقلاب، آهنگ اعتراضی "شکار" از اِبی، 2سال اجازه پخش از رادیو نگرفت تا اینکه در جشنواره بینالمللی ترکیه با خواندن این آهنگ بین 209 خواننده از سراسر جهان اول شد و آهنگ به گوش همه رسید!
@ancient
@ancient
“مذهب باید از انسان موجودی صبورتر، آزادتر، مهربانتر و دلیرتر بسازد، اگر مذهبی نتوانست اینکار را انجام دهد چیزی جز شر، پلیدی و حقّهبازی نیست...”
✍🏻آلبرت انیشتین
@ancient
✍🏻آلبرت انیشتین
@ancient
معروف است که روزی شخصی به خیام خردمند، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟! خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا در سختی و مشقت نمیرند حال تو فقط به دنبال مردگانت هستی ؟!..
بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
ارد بزرگ میگوید : "کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند"
در جایی دیگر نیز میگوید : "آنکه ترانه زاری کشت میکند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت میکند"
امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم نه اسیر در غم و گریه و عزا...
@ancient
آن جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا در سختی و مشقت نمیرند حال تو فقط به دنبال مردگانت هستی ؟!..
بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
ارد بزرگ میگوید : "کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند"
در جایی دیگر نیز میگوید : "آنکه ترانه زاری کشت میکند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت میکند"
امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم نه اسیر در غم و گریه و عزا...
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک تیم مستندساز بیبیسی دوربینی رو توی این عروسک بچه میمون مخفی میکنن که میمونها رو از نزدیک فیلمبرداری کنن. قصه وقتی پیچیده میشه که عروسک میافته و میمونها خیال میکنن مجروح شده و ...
@ancient
@ancient
سال ۵۳ شما با ۳۸ میلیون تومن میتونستی یک عدد هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ دو موتوره بخری. الان با همین پول یک عدد پراید دور رنگ بدون بیمه بلکه بتونی بخری
اگر هم پراید نمیخای و حتما میخوای هواپیما داشته باشی با این پول میتونی یک عدد کوادکوپتر محصول dji بخری :))
@ancient
اگر هم پراید نمیخای و حتما میخوای هواپیما داشته باشی با این پول میتونی یک عدد کوادکوپتر محصول dji بخری :))
@ancient
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
پیروی کورکورانه از عقاید و رسم و رسومات گذشتگان این معنی را تداعی نخواهد کرد که آنها زنده اند!
بلکه بدان معناست که زنده های آن جامعه در واقع مرده اند!
ابن خلدون
@ancient ™
بلکه بدان معناست که زنده های آن جامعه در واقع مرده اند!
ابن خلدون
@ancient ™
سالها پیش اسم فیلم اسپارتاکوس که میآمد، مادرم حتما باید یادآوری میکرد آقای سلحشور که با همسر مهربانشان زمانی با آنها دید و بازدید داشتند، سالها پیش یک روز به تماشای این فیلم میرود و چنان شیفته آن شخصیت میشود که نام نوزاد پسرشان را اسپارتاکوس میگذارد...
سالها از این خانواده محترم خبر نداشتیم تا اینکه اواخر دهه شصت یک روز در تاکسی از بلوار گلشهر کرج رد میشدم، دیوارنوشتهای بزرگ دیدم: «اسپارتاکوس، اسپارتاکوس، شهادت مبارک» او در سال ۶۰ در جنگ شهید شده بود. پدرش هم در سال ۸۸ به رحمت خدا رفت. اینهم خاطره ایرانی ما از کرک داگلاس که امروز فوت شد
MariaSarsalari
@ancient
سالها از این خانواده محترم خبر نداشتیم تا اینکه اواخر دهه شصت یک روز در تاکسی از بلوار گلشهر کرج رد میشدم، دیوارنوشتهای بزرگ دیدم: «اسپارتاکوس، اسپارتاکوس، شهادت مبارک» او در سال ۶۰ در جنگ شهید شده بود. پدرش هم در سال ۸۸ به رحمت خدا رفت. اینهم خاطره ایرانی ما از کرک داگلاس که امروز فوت شد
MariaSarsalari
@ancient
این تصویر یکی از بیپروا ترین عکسهای زنان اندرونی حرمسرای قاجار مربوط به سال ۱۲۷۴ است که توسط خود ناصرالدین شاه گرفته شده است. ظاهرا او خواسته یک پارادوکس را به تصویر بکشد؛ یکی کاملا برهنه و یکی کاملا پوشیده!
@ancient
@ancient
بسیاری از مردم کتاب ”شاهزاده کوچولو” اثر آنتوان دوسنت اگزوپری را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان هواپیمای جنگی بود و با نازی ها جنگید و درنهایت در یک سانحه هوایی کشته شد!
قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید. او تجربه های حیرت آور خود را درمجموعه ای به نام "لبخند" گرد آوری کرده است. در یکی از خاطراتش مینویسد که:
او را اسیر کردند و به زندان انداختند. او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبان ها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد..
می نویسد:
"مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل به شدت نگران بودم. جیب هایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباس هایم را گشته بودند در رفته باشد. یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم؛
ولی کبریت نداشتم. از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم. او حتی نگاهی هم به من نیانداخت. درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود. فریاد زدم ”هی رفیق! کبریت داری؟” به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد؛
بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم.
در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد. می دانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمی خواهد...
ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لب های او هم لبخند شکفت.
سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همان جا ایستاد. مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد. من هم با فکر این که او نه یک نگهبان زندان بلکه یک انسان است به او لبخندی زدم.
نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود پرسید: ”بچه داری؟”
با دست های لرزان کیف پولم را بیرون آوردم و عکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم: "آره، نگاه کن ”
او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد و در باره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشم هایم هجوم آورد. گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم...
دیگر نبینم که بچه هایم چه طور بزرگ می شوند. چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آن که حرفی بزند، قفل در سلول را باز کرد و مرا بیرون برد. بعد هم به بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایتم کرد. نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.
یک لبخند زندگی مرا نجات داد!
بله، یک لبخند بدون برنامه ریزی، بدون حسابگری، لبخندی طبیعی زیباترین پل ارتباطی آدم هاست. ما لایه هایی را برای حفاظت از خود می سازیم. لایه مدارج علمی و مدارک دانشگاهی، لایه موقعیت شغلی و این که دوست داریم ما را آن گونه ببینند که نیستیم. زیر همه این لایه ها، "من" حقیقی و ارزشمند نهفته است. ترسی ندارم از این که آن را روح بنامم.
من ایمان دارم که روح انسان ها است که با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این روح ها با یکدیگر هیچ خصومتی ندارند. متاسفانه روح ما در زیر لایه هایی است که ساخته و پرداخته خود ما هستند و در ساختن شان دقت زیادی هم به خرج می دهیم. این لایه ها ما را از یکدیگر جدا می سازند و بین ما فاصله هایی را پدید می آورند و سبب تنهایی و انزوای ما می شوند.
@ancient
قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید. او تجربه های حیرت آور خود را درمجموعه ای به نام "لبخند" گرد آوری کرده است. در یکی از خاطراتش مینویسد که:
او را اسیر کردند و به زندان انداختند. او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبان ها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد..
می نویسد:
"مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل به شدت نگران بودم. جیب هایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباس هایم را گشته بودند در رفته باشد. یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم؛
ولی کبریت نداشتم. از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم. او حتی نگاهی هم به من نیانداخت. درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود. فریاد زدم ”هی رفیق! کبریت داری؟” به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد؛
بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم.
در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد. می دانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمی خواهد...
ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لب های او هم لبخند شکفت.
سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همان جا ایستاد. مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد. من هم با فکر این که او نه یک نگهبان زندان بلکه یک انسان است به او لبخندی زدم.
نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود پرسید: ”بچه داری؟”
با دست های لرزان کیف پولم را بیرون آوردم و عکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم: "آره، نگاه کن ”
او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد و در باره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشم هایم هجوم آورد. گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم...
دیگر نبینم که بچه هایم چه طور بزرگ می شوند. چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آن که حرفی بزند، قفل در سلول را باز کرد و مرا بیرون برد. بعد هم به بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایتم کرد. نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.
یک لبخند زندگی مرا نجات داد!
بله، یک لبخند بدون برنامه ریزی، بدون حسابگری، لبخندی طبیعی زیباترین پل ارتباطی آدم هاست. ما لایه هایی را برای حفاظت از خود می سازیم. لایه مدارج علمی و مدارک دانشگاهی، لایه موقعیت شغلی و این که دوست داریم ما را آن گونه ببینند که نیستیم. زیر همه این لایه ها، "من" حقیقی و ارزشمند نهفته است. ترسی ندارم از این که آن را روح بنامم.
من ایمان دارم که روح انسان ها است که با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این روح ها با یکدیگر هیچ خصومتی ندارند. متاسفانه روح ما در زیر لایه هایی است که ساخته و پرداخته خود ما هستند و در ساختن شان دقت زیادی هم به خرج می دهیم. این لایه ها ما را از یکدیگر جدا می سازند و بین ما فاصله هایی را پدید می آورند و سبب تنهایی و انزوای ما می شوند.
@ancient
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
این مردم سالهاست که مرتب همان فریب ها را می خورند،
ولی مضحک اینجاست که خودشان را باهوش ترین مردم دنیا هم می دانند!
صادق هدایت
@ancient ™
ولی مضحک اینجاست که خودشان را باهوش ترین مردم دنیا هم می دانند!
صادق هدایت
@ancient ™
يك نمونه از رادمردی كريم خان زند، مردی که تاج بر سر ننهاد: برگزاری مراسم ترحيم رسمی برای دشمن مقتول !
مورخانی كه تاريخ زنديه را نوشته اند شكست محمدحسنخان رئيس وقت ايل قاجار را در جنگ با شيخ علی خان زند 13 بهمن سال 1136 هجری (2 فوريه 1758) ذکر کرده اند. در اين جنگ كه در مازندران، ناحيه اشرف (بهشهر) روی داد محمدحسنخان كشته شد و فتنه شمال پايان يافت.
شيخ علی خان سر ِ بريده محمدحسن خان را به شیراز نزد كريمخان فرستاد كه اين رادمرد از اين عمل به خشم آمد و ضمن ارسال يک نامهِ توبيخ برای شيخ علی خان، دستور داد كه سر محمدحسن خان را با گلاب شستند و با تشريفات ويژه به خاک سپردند و برايش مراسم ترحيم رسمی (با شرکت مقامات) برپا داشتند.
@ancient
مورخانی كه تاريخ زنديه را نوشته اند شكست محمدحسنخان رئيس وقت ايل قاجار را در جنگ با شيخ علی خان زند 13 بهمن سال 1136 هجری (2 فوريه 1758) ذکر کرده اند. در اين جنگ كه در مازندران، ناحيه اشرف (بهشهر) روی داد محمدحسنخان كشته شد و فتنه شمال پايان يافت.
شيخ علی خان سر ِ بريده محمدحسن خان را به شیراز نزد كريمخان فرستاد كه اين رادمرد از اين عمل به خشم آمد و ضمن ارسال يک نامهِ توبيخ برای شيخ علی خان، دستور داد كه سر محمدحسن خان را با گلاب شستند و با تشريفات ويژه به خاک سپردند و برايش مراسم ترحيم رسمی (با شرکت مقامات) برپا داشتند.
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فیلم قدیمیترین فیلم گرفته شده از تخت جمشید است!
این فیلم که مربوط به سال ۱۹۳۱ است یعنی حدود ۹۰ سال قبل! در آن زمان هنوز تخت جمشید مورد کاوش قرار نگرفته بود!
@ancient
این فیلم که مربوط به سال ۱۹۳۱ است یعنی حدود ۹۰ سال قبل! در آن زمان هنوز تخت جمشید مورد کاوش قرار نگرفته بود!
@ancient
قحطی و قتل عام ۹ میلیون ایرانی
جنگ جهانی اول، جنگی که بیشترین آسیب آن را کشورهایی دیدند که کمترین سهم را در آن داشتند و حتی اعلام بیطرفی کرده بودند. ایران یکی از آن کشورهاست که با وجود اعلام بیطرفی بزرگترین قربانی این جنگ عظیم بود
ابعاد این جنایت بهقدری وسیع بود که از ایران ۲۰ میلیونی آن زمان حدود ۹ میلیون نفر جانباختند. نیروهای انگلیسی تمام منابع و مواد غذایی را خریداری کرده و احتکار میکردند، همچنین ارتش انگلیس از واردات مواد غذایی از دیگر کشورها به داخل ممانعت میکرد!
نبود بهداشت نیز موجب شیوع بیماریهایی مثل وبا شد. همه اینها را کنار گرانی ناگهانی گندم و جو بعنوان قوت غالب مردم بگذارید... مردم از شدت گرسنگی هرچیزی از علف گرفته تا موش و کلاغ و گربه را میخوردند...
خیابانهای ایران پر از اجساد مردمی شده بود که در اثر گرسنگی و بیماری جان باختند. مردم گاه از شدت کمبود غذا به مردهخواری نیز رو آورده بودند. مقایسه جمعیت ایران بین سالهای ۱۹۱۴ و ۱۹۱۹ نشان میدهد که حدود ۹ میلیون نفر طی این سالها بعلت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند...
@ancient
جنگ جهانی اول، جنگی که بیشترین آسیب آن را کشورهایی دیدند که کمترین سهم را در آن داشتند و حتی اعلام بیطرفی کرده بودند. ایران یکی از آن کشورهاست که با وجود اعلام بیطرفی بزرگترین قربانی این جنگ عظیم بود
ابعاد این جنایت بهقدری وسیع بود که از ایران ۲۰ میلیونی آن زمان حدود ۹ میلیون نفر جانباختند. نیروهای انگلیسی تمام منابع و مواد غذایی را خریداری کرده و احتکار میکردند، همچنین ارتش انگلیس از واردات مواد غذایی از دیگر کشورها به داخل ممانعت میکرد!
نبود بهداشت نیز موجب شیوع بیماریهایی مثل وبا شد. همه اینها را کنار گرانی ناگهانی گندم و جو بعنوان قوت غالب مردم بگذارید... مردم از شدت گرسنگی هرچیزی از علف گرفته تا موش و کلاغ و گربه را میخوردند...
خیابانهای ایران پر از اجساد مردمی شده بود که در اثر گرسنگی و بیماری جان باختند. مردم گاه از شدت کمبود غذا به مردهخواری نیز رو آورده بودند. مقایسه جمعیت ایران بین سالهای ۱۹۱۴ و ۱۹۱۹ نشان میدهد که حدود ۹ میلیون نفر طی این سالها بعلت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند...
@ancient