This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از ارزشمندترین کارهای دولت ایران در زمان رضاشاه ساخت اولین آسایشگاه جذامیان با نام «باباباغی تبریز» در سال ۱۳۱۰ بود
یاد دکتر مبین تبریزی، پزشکان و راهبههای مسیحی که عمر خود را وقف این آسایشگاه کردند، گرامی باد
فروغ فرخزاد در ۱۳۴۱ مستند «خانه سیاه است» را در این آسایشگاه ساخت
@ancient
یاد دکتر مبین تبریزی، پزشکان و راهبههای مسیحی که عمر خود را وقف این آسایشگاه کردند، گرامی باد
فروغ فرخزاد در ۱۳۴۱ مستند «خانه سیاه است» را در این آسایشگاه ساخت
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"عاشقتم" به ۱۸ زبان
دویچه وله با جستجو در آرشیو خود عبارت "عاشقتم" را از مردمانی از سراسر جهان یافته و در این ویدئو جمع کرده است.
@ancient
دویچه وله با جستجو در آرشیو خود عبارت "عاشقتم" را از مردمانی از سراسر جهان یافته و در این ویدئو جمع کرده است.
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز ۳ اسفند زادرور بانو دلکش است. پرویز خطیبی در خاطراتش مینویسد در سال 1356 و در سالگرد تاسیس رادیو تهران زمانیکه دلکش پس از مدتی کنارهگیری روی صحنه ظاهر شد و ترانه بردی از یادم را خواند تمام حاضرین به پا خواستند و کف زدند و فریاد کشیدند:
"مگر میشود تو را از یاد برد...!"
محبوبیت دلکش (خواننده) بین مردم اونقدر زیاد بود که در انتخابات مجلس در مرداد 1339، در حوزه جنوب شرق تهران، بیشترین رای رو اورد در حالی که نامزد انتخابات نبود و زنها حتی هنوز حق رای دادن هم نداشتن!
@ancient
"مگر میشود تو را از یاد برد...!"
محبوبیت دلکش (خواننده) بین مردم اونقدر زیاد بود که در انتخابات مجلس در مرداد 1339، در حوزه جنوب شرق تهران، بیشترین رای رو اورد در حالی که نامزد انتخابات نبود و زنها حتی هنوز حق رای دادن هم نداشتن!
@ancient
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
در زمان جنگجهانیاول بسیاری از ایرانى ها طرفدار آلمان بودند. این احساس ریشه در سالها استعمار روسیه و انگلیس در ایران داشت!
این احساس قلبی تا آنجا پیش رفت که بسیاری ویلهلم دوم، آخرین قیصر آلمان را نجات دهنده اسلام از دست کفار میدانستند و به او لقب "حاجی ویلهلم محمد" داده بودند!
@ancient
این احساس قلبی تا آنجا پیش رفت که بسیاری ویلهلم دوم، آخرین قیصر آلمان را نجات دهنده اسلام از دست کفار میدانستند و به او لقب "حاجی ویلهلم محمد" داده بودند!
@ancient
من هیچ گناهی را
بزرگتر از این نمی شناسم که
بی گناهان را به نام خدا
زیر فشار قرار دهند...
گاندی
@ancient ™
بزرگتر از این نمی شناسم که
بی گناهان را به نام خدا
زیر فشار قرار دهند...
گاندی
@ancient ™
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
یک ﺍﯾﺮﺍنی مقیم آلمان تعریف میکرد که سالها قبل ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ که ﮐﺸﺘﯽ ﺣﻤﻞ ﭘﻨﯿﺮ در ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﻏﺮﻕ ﺷﺪه ﻭ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ پنیر ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺸﯿﻢ .ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺭﻓﺘﻢ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ۱۰ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﻨﻢ، ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ که با ۲ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ در ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ. ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺧﺒﺮ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ .ﺩﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎه! ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻡ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻭ اونها...
@ancient
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ .ﺩﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎه! ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻡ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻭ اونها...
@ancient
زینب پاشا شیرزن تبریزی در اواخر دوره ناصرالدين شاه بود که با حمله به انبار غله محتکران در روزگار قحطی, هر آنچه انبار شده بود را بین محرومان و گرسنگان تقسیم میکرد!
او خطاب به مردان چنین گفته بود: «اگر شما مردان جرات ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست دزدان و غارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران میجنگیم.»
@ancient
او خطاب به مردان چنین گفته بود: «اگر شما مردان جرات ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست دزدان و غارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران میجنگیم.»
@ancient
در تقویم زرتشتی ۵ اسفند برابر با روز سپندارمذگان یا عشق ایرانی است. در اصل این روز، روز گرامیداشت سپندارمذ یا همان الهه باروری و آفرینش بود که نماد مادر محسوب میشد. یعنی در واقع سپندارمذگان روز مادر و روز زن در ایران باستان بود، که نشان دهنده ارزش و احترام والای زنان در آن زمان بود
این تندیس نیز مربوط به الهه مادر يا بارورى و حاصلخيزى در عیلام باستان است. زنان در زمان عیلامیان در ایران از ارزش و احترام زیادی برخوردار بودند، این در حالی است که همان زمان حکومتهای دیگر چندانی برای زنان جامعه قائل نبودند.
@ancient
این تندیس نیز مربوط به الهه مادر يا بارورى و حاصلخيزى در عیلام باستان است. زنان در زمان عیلامیان در ایران از ارزش و احترام زیادی برخوردار بودند، این در حالی است که همان زمان حکومتهای دیگر چندانی برای زنان جامعه قائل نبودند.
@ancient
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
روزی که امیر کبیر به شدت گریست!
سال 1264 قمرى، نخستين برنامهى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بهويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويسها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه يافتن جن به خون انسان مىشود.
هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باختهاند، امير بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مىکوبند. اما نفوذ سخن دعانويسها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند يا از شهر بيرون مىرفتند.
روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همهى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبيدهاند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههايتان آبلهکوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مىشود. امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست دادهاى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مردهاند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مىکردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاىهاى مىگريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچهى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشکهايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيدهاند.
امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ايرانىها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مىگريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.
چقدر جاى اميركبير اين روزها خاليست...
@ancient ™
سال 1264 قمرى، نخستين برنامهى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بهويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويسها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه يافتن جن به خون انسان مىشود.
هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باختهاند، امير بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مىکوبند. اما نفوذ سخن دعانويسها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند يا از شهر بيرون مىرفتند.
روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همهى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبيدهاند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههايتان آبلهکوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مىشود. امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست دادهاى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مردهاند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مىکردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاىهاى مىگريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچهى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشکهايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيدهاند.
امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ايرانىها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مىگريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.
چقدر جاى اميركبير اين روزها خاليست...
@ancient ™
5اسفند زادروز خواجه نصیرالدین طوسی و روز مهندس است
خواجه نصير اولين كسى بود كه مبحث مثلثات را به روشنى بيان كرد وگسترش داد. يك دهانه آتشفشانى در ماه بنام اين دانشمند ايرانى نامگذارى شده است
برخلاف باور عموم "خواجه نصیرالدین طوسی" 600 سال قبل از داروین اولین بار نظریه تکامل (فرگشت) را مطرح کرده بود!
@ancient
خواجه نصير اولين كسى بود كه مبحث مثلثات را به روشنى بيان كرد وگسترش داد. يك دهانه آتشفشانى در ماه بنام اين دانشمند ايرانى نامگذارى شده است
برخلاف باور عموم "خواجه نصیرالدین طوسی" 600 سال قبل از داروین اولین بار نظریه تکامل (فرگشت) را مطرح کرده بود!
@ancient
در قرون وسطی زمانی که طاعون سیاه در اروپا شایع شد؛ مسیحیان اروپا طاعون را ناشى از گناهان خود میدانستند و با خودزنی در دسته زنجیرزنی سعی در دفع بلا داشتند! با سرایت بیماری به کلیسا و مرگ روحانيون، بيخيال مراسم شدند!
کلیسا سپس آن را نشانه گناهان یهودیان دانست در نتیجه 12 هزار یهودی در باواریا و استراسبورگ سوزانده شدند. بقیه مردم را نیز طاعون کشت!
@ancient
کلیسا سپس آن را نشانه گناهان یهودیان دانست در نتیجه 12 هزار یهودی در باواریا و استراسبورگ سوزانده شدند. بقیه مردم را نیز طاعون کشت!
@ancient
وقتی در سال ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ بدلیل جنگ جهانی اول در ایران قحطی آمد احمد شاه دستور داد تمام آذوقه گندم و جو و حبوبات و قند و شکر و چای را در انبار احتکار کنند و به قیمت روز به مردم بفروشند آن هم در صف وقتی دلیل آن را پرسیدند گفت:
اگر این مردم را به صف و فقر و گرسنگی عادت ندهی خودت باید در صف رفتن از کشور منتظر باشی.
احمد شاه ۷ کرور معادل ۳/۵ میلیون تومان از بانک استقراضی روس و انگلیس قرض کرد و رفت... وقتی رجال کشور از او خواستند به کشور برگردد، گفته بود:
کلم فروشی در فرنگ شرافت دارد بر تخت طاوس کاخ گلستان
@ancient
اگر این مردم را به صف و فقر و گرسنگی عادت ندهی خودت باید در صف رفتن از کشور منتظر باشی.
احمد شاه ۷ کرور معادل ۳/۵ میلیون تومان از بانک استقراضی روس و انگلیس قرض کرد و رفت... وقتی رجال کشور از او خواستند به کشور برگردد، گفته بود:
کلم فروشی در فرنگ شرافت دارد بر تخت طاوس کاخ گلستان
@ancient
در دوران باستان طاعون بسیار کشته میداد و سریع پخش میشد امت از کشورهایی که از طاعون کمتر از بقیه جهان آسیب دید ایران عصر ساسانی بود! زيرا طبق آیین زردتشت به طبیعت و آب احترام بسیار میگذاشتند و آتش فراوان روشن میکردند که همین باعث پیش گیری میشد!
@ancient
@ancient
خیلی قدیمترها، سر کسی را که میبریدند، روی گردن روغن داغ میریختند. اینگونه جلوی خونریزی گرفته میشد، خون در داخل بدن گردش داشت و قلب میتوانست خون را پمپاژ کند. شخص بی سر همینطوری میچرخید دور خودش، میچرخید و میرقصید! اسمش را گذاشته بودند رقص بسمل!
برای رقص بسمل سر لازم نبود! حال و روز این روزهایمان را که میبینم، به این فکر میکنم که انگار از بدو تولد، بجای ناف سرمان را بریدهاند! فقط دور خودمان میچرخیم، دور خودمان میگردیم، زندگی کردن ما کمتر از رقص بسمل ندارد، خوش به حال آنها، دیگر سرشان گیج نمیرفت...
✍🏻 چهل سالگی، ناهید طباطبایی
@ancient
برای رقص بسمل سر لازم نبود! حال و روز این روزهایمان را که میبینم، به این فکر میکنم که انگار از بدو تولد، بجای ناف سرمان را بریدهاند! فقط دور خودمان میچرخیم، دور خودمان میگردیم، زندگی کردن ما کمتر از رقص بسمل ندارد، خوش به حال آنها، دیگر سرشان گیج نمیرفت...
✍🏻 چهل سالگی، ناهید طباطبایی
@ancient
مردی از دیوانه ای پرسید: «اسم اعظم خدا را می دانی؟»
دیوانه گفت: «نام اعظم خدا، نان است اما این را جایی نمی توان گفت»
مرد گفت: «نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟»
دیوانه گفت: «در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم،نه
هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم؛
از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین، نان است».
✍🏻مصیبت نامه عطار
@ancient
دیوانه گفت: «نام اعظم خدا، نان است اما این را جایی نمی توان گفت»
مرد گفت: «نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟»
دیوانه گفت: «در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم،نه
هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم؛
از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین، نان است».
✍🏻مصیبت نامه عطار
@ancient
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
در زمان پيروز اول ساسانى خشکسالی و قحطی بزرگى در ایران روی داد كه هفت سال طول كشيد. پيروز براى حفاظت از مردمش فرمان داد تا ماليات را كاهش دهند، از کشور های همسایه غله و آذوقه وارد كرد و با نظارت در توزیع خواربار برای رفاه مردم کوشید و كشور را نجات داد.
منبع: تاريخ ايران باستان از عبدالحسين زرينكوب
@ancient
منبع: تاريخ ايران باستان از عبدالحسين زرينكوب
@ancient
نادر شاه به "نوروز" علاقه داشت. وی سال 1735 سکه ای موسوم به سکه نادری را در مراسم سلام نوروز رايج ساخت که يك طرف سكه نقش شده بود: "الخير في ماوقع" و در طرف ديگر سكه "نادر ايران زمين"
شمشير نادرشاه در نوروز هميشه در غلاف بود. او تعصب ويژه اى بر آغاز و پايان نبردهايش داشت و تنها زمان آسايش و راحتى اش در نوروز بود، آن هم به دلي احترامش به اين جشن باستانى. انديشه نادر اين بود كه هيچ حماسه اى براى ايران مهمتر از زنده نگهداشتن نوروز نيست.
📚نادرنامه از محمد قدوسى
@ancient
شمشير نادرشاه در نوروز هميشه در غلاف بود. او تعصب ويژه اى بر آغاز و پايان نبردهايش داشت و تنها زمان آسايش و راحتى اش در نوروز بود، آن هم به دلي احترامش به اين جشن باستانى. انديشه نادر اين بود كه هيچ حماسه اى براى ايران مهمتر از زنده نگهداشتن نوروز نيست.
📚نادرنامه از محمد قدوسى
@ancient
در کشور روسیه تازه انقلاب شده بود
بلشویک ها تمام خانواده تزار را قتل عام کرده بودند... مردی در میدان سرخ مسکو اعلامیه پخش میکرد. امنیتی ها را دستگیر کردند.
پس از بازرسی متوجه شدند که همه اعلامیه هایش سفید است. به او گفتند:چرا برگه سفید پخش میکنی
و چیزی رویش ننوشته ای؟
جواب داد: دیگر چیزی برای نوشتن نمانده
همه چیز مثل روز روشن است...
@ancient
بلشویک ها تمام خانواده تزار را قتل عام کرده بودند... مردی در میدان سرخ مسکو اعلامیه پخش میکرد. امنیتی ها را دستگیر کردند.
پس از بازرسی متوجه شدند که همه اعلامیه هایش سفید است. به او گفتند:چرا برگه سفید پخش میکنی
و چیزی رویش ننوشته ای؟
جواب داد: دیگر چیزی برای نوشتن نمانده
همه چیز مثل روز روشن است...
@ancient
ایشون خانوم الهه عضدی هستن که در سال ۱۹۶۸ دختر شایسته ایران و ملکه زیبایی نوجوانان جهان شد! او با نمره ۱۹ داوران مسابقه و نظرخواهی مجله روز زن از ۴۲ هزار نفر برنده این مسابقات شد!
انتخاب دختر شایسته ایران، از ابتکارهای مجله «زن روز» بود که از سال ۱۳۴۴ آغاز شد. طی ۱۳ سال برگزاری مراسم دختر شایسه ایران، ۱۳ دختر برگزیده در هر سال به مسابقه انتخاب دختر شایسته جهان فرستاده شدند و از بین آنان الهه عضدی و شهره نیکپور، عنوان دختر شایسته جهان را بهدست آوردند.
@ancient
انتخاب دختر شایسته ایران، از ابتکارهای مجله «زن روز» بود که از سال ۱۳۴۴ آغاز شد. طی ۱۳ سال برگزاری مراسم دختر شایسه ایران، ۱۳ دختر برگزیده در هر سال به مسابقه انتخاب دختر شایسته جهان فرستاده شدند و از بین آنان الهه عضدی و شهره نیکپور، عنوان دختر شایسته جهان را بهدست آوردند.
@ancient
Forwarded from ancientworld | جهان باستان
"به سود ايران و ايرانيان بود، اگر نفت نمیداشتند؛ ملت كارآمد، فساد اقتصادی در حد اقل، دمكراسی برقرار و ايران بركنار از اصطكاک منافع قدرتها و بازیهای آنها بود، روی پای خود میايستاد و آسان نفس میكشيد و چون ثروت بادآوردهای هم در كار نبود؛ كسي جز دوستداران خدمت به ملت داوطلب مقام دولتی نمیشد و جرائم دولتی هم كمتر اتفاق میافتاد."
👤 بخشی از نوشتههای کتابی از ابوالفضل لسانی سناتور مجلس سنای ایران در دهه 30
@ancient
👤 بخشی از نوشتههای کتابی از ابوالفضل لسانی سناتور مجلس سنای ایران در دهه 30
@ancient