اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
اندیشه پویا به ایستگاه ۹۰ رسید
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍خانهی شازده
📕گفتوگوی علی ملیحی با منصوره اتحادیه دربارهی زندگی عبدالحسین میرزا فرمانفرما
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📕گفتوگوی علی ملیحی با منصوره اتحادیه دربارهی زندگی عبدالحسین میرزا فرمانفرما
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍خانهی شازده
فرمانفرما از ملاکین بزرگ ایران بود و زمینهای وسیعی را در آذربایجان، تهران، اسدآبادِ همدان و کرمان داشت. اراضی فرمانفرما در غرب تهرانِ عهد قاجار، بسیار مرغوب بود و امروز جزو نقاط مرکزی پایتخت محسوب میشود. مطابق با خاطرات دخترش مهرماه، وقتی فرمانفرما با عزتالسلطنه ازدواج کرد، مادرش هما خانم به مناسبت عروسی، کمربند مرصع، اسباب چای طلا، جواهرات و اشیای قیمتی برای پسرش هدیه فرستاد، فرمانفرما آنها را در بازار به فروش رساند و از وجوه آن زمینهای جعفرآباد را خارج از جنوبغربی تهران آن دوره (محل کنونی ایستگاه راهآهن) و زمینهای محلهی حشمتالدوله (اطراف خیابان آذربایجان و پاستور کنونی) و محلهی حسنآباد کنونی را خرید و آب قناتی را که به قنات کوثریه یا فرمانفرما شهره شد، روی این زمینها جاری کرد و سرمایهی عظیمی بهم زد. تا جایی که من میدانم و تحقیق کردهام، بخش بزرگی از اراضی فرمانفرما در تهران، مثلاً اراضی جلالیه (دانشگاه تهران و خیابانهای اطراف آن) و اراضی حسنآباد، ارثیهای بود که به او رسید. همین خیابان نصرت، وجه تسمیهاش به پدر فرمانفرما بازمیگردد که ملقب به نصرتالدوله بود. فرمانفرما زمینهای جلالیه را در ازای بدهیای که داشت به پدربزرگم حاج رحیم اتحادیه فروخت که بعدها دولت رضاشاه این اراضی را خریداری کرد و دانشگاه تهران را در آن بنا نهاد. فرمانفرما در اراضیاش در حسنآباد، باغ بزرگی به نام سالاریه بنا کرد که اقامتگاه او و خانوادهی پرجمعیتش بود.
اراضیای که امروز فرمانیه نامیده میشود در تملک فرمانفرما بود. باغ رضوانیه اقامتگاه تابستانی خانوادهی فرمانفرما بود و فرمانفرما در سالهای پایانی عمرش، وقتی بخش اعظم اقامتگاهش در مرکز شهر توسط رضاشاه غصب شد، همراه با خانوادهی بزرگش به رضوانیه نقل مکان کرد و در همین باغ از دنیا رفت. بخشی از این باغ، سالها بعد توسط فرزندش صبارمیرزا، وقف انستیتو پاستور شد. او در زمان حیاتش، زمینهای فرمانیه را میان فرزندانش از عزتالسلطنه تقسیم کرد و باغ فرمانیه به نصرتالدوله رسید. باغ فرمانیه مدتها اقامتگاه مجلل نصرتالدوله بود تا اینکه مجبور شدند آنرا به سفارت ایتالیا بفروشند. خانوادهی فرمانفرما در خیابان حشمتالدوله و پاستور زندگی میکردند که در آن زمان جزو محلهی حسنآباد محسوب میشد. رضاشاه به تدریج تمامی اراضی آنها را در این ناحیه گرفت و پول مختصری بابت آن پرداخت کرد. مادرم میگفت که شاه در ظاهر این اراضی را خرید ولی فروش آن به زور بود. یعنی فرمانفرما و فرزندانش چارهای جز فروش زمینهایشان در مرکز شهر به رضاشاه نداشتند.
📕از متن گفتوگوی علی ملیحی با منصوره اتحادیه دربارهی عبدالحسین میرزا فرمانفرما.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
فرمانفرما از ملاکین بزرگ ایران بود و زمینهای وسیعی را در آذربایجان، تهران، اسدآبادِ همدان و کرمان داشت. اراضی فرمانفرما در غرب تهرانِ عهد قاجار، بسیار مرغوب بود و امروز جزو نقاط مرکزی پایتخت محسوب میشود. مطابق با خاطرات دخترش مهرماه، وقتی فرمانفرما با عزتالسلطنه ازدواج کرد، مادرش هما خانم به مناسبت عروسی، کمربند مرصع، اسباب چای طلا، جواهرات و اشیای قیمتی برای پسرش هدیه فرستاد، فرمانفرما آنها را در بازار به فروش رساند و از وجوه آن زمینهای جعفرآباد را خارج از جنوبغربی تهران آن دوره (محل کنونی ایستگاه راهآهن) و زمینهای محلهی حشمتالدوله (اطراف خیابان آذربایجان و پاستور کنونی) و محلهی حسنآباد کنونی را خرید و آب قناتی را که به قنات کوثریه یا فرمانفرما شهره شد، روی این زمینها جاری کرد و سرمایهی عظیمی بهم زد. تا جایی که من میدانم و تحقیق کردهام، بخش بزرگی از اراضی فرمانفرما در تهران، مثلاً اراضی جلالیه (دانشگاه تهران و خیابانهای اطراف آن) و اراضی حسنآباد، ارثیهای بود که به او رسید. همین خیابان نصرت، وجه تسمیهاش به پدر فرمانفرما بازمیگردد که ملقب به نصرتالدوله بود. فرمانفرما زمینهای جلالیه را در ازای بدهیای که داشت به پدربزرگم حاج رحیم اتحادیه فروخت که بعدها دولت رضاشاه این اراضی را خریداری کرد و دانشگاه تهران را در آن بنا نهاد. فرمانفرما در اراضیاش در حسنآباد، باغ بزرگی به نام سالاریه بنا کرد که اقامتگاه او و خانوادهی پرجمعیتش بود.
اراضیای که امروز فرمانیه نامیده میشود در تملک فرمانفرما بود. باغ رضوانیه اقامتگاه تابستانی خانوادهی فرمانفرما بود و فرمانفرما در سالهای پایانی عمرش، وقتی بخش اعظم اقامتگاهش در مرکز شهر توسط رضاشاه غصب شد، همراه با خانوادهی بزرگش به رضوانیه نقل مکان کرد و در همین باغ از دنیا رفت. بخشی از این باغ، سالها بعد توسط فرزندش صبارمیرزا، وقف انستیتو پاستور شد. او در زمان حیاتش، زمینهای فرمانیه را میان فرزندانش از عزتالسلطنه تقسیم کرد و باغ فرمانیه به نصرتالدوله رسید. باغ فرمانیه مدتها اقامتگاه مجلل نصرتالدوله بود تا اینکه مجبور شدند آنرا به سفارت ایتالیا بفروشند. خانوادهی فرمانفرما در خیابان حشمتالدوله و پاستور زندگی میکردند که در آن زمان جزو محلهی حسنآباد محسوب میشد. رضاشاه به تدریج تمامی اراضی آنها را در این ناحیه گرفت و پول مختصری بابت آن پرداخت کرد. مادرم میگفت که شاه در ظاهر این اراضی را خرید ولی فروش آن به زور بود. یعنی فرمانفرما و فرزندانش چارهای جز فروش زمینهایشان در مرکز شهر به رضاشاه نداشتند.
📕از متن گفتوگوی علی ملیحی با منصوره اتحادیه دربارهی عبدالحسین میرزا فرمانفرما.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
📍همیشه معلم
یک روز هم رفتم دبیرستان هاتف که هوشنگ گلشیری را دوباره از نزدیک ببینم. زنگ تفریح بود که رسیدم و رفتم توی حیاط و دیدم درست مثل همان منظرهی توی حیاط مدرسهی خودمان و حالا به جای احمد، هوشنگ بود که ایستاده بود آن وسط و بچهها دورهاش کرده بودند و داشت دربارهی داستانهایی که به او داده بودند حرف میزد و نکتههایی را به یکی از بچهها تذکر میداد و جمعیت بیشتری دور و برش بودند و زنگ تفریح هم که تمام شد، ولکن معامله نبودند و نه خودِ او تکانی به خودش میداد که برود سر کلاس و نه بچههایی که دورهاش کرده بودند متفرق میشدند. تا این که ده دقیقهای بعد از زنگ، سر و کلهی ناظم پیدا شد و به بچهها نهیب زد که «آقایون خیال ندارند تشریف ببرند سر کلاس؟» و شنیدم یکی از بچهها گفت «آقا اجازه؟ کلاس همینجاست!»
و چند سال بعد، یک روز که رفته بودم دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به دیدار دوستان، دیدم توی محوطهی جلوی ساختمان دانشکده، دانشجوها جمع شده بودند دور یک نفر. وقتی که رفتم توی حلقهای که دور آن یک نفر بسته بودند و دیدم آن یک نفر هوشنگ گلشیری بود، اصلن تعجب نکردم. این حلقه عین آن حلقهای بود که در دبیرستان هاتف اصفهان دور او بسته بودند. با این تفاوت که آنجا بچهها جوانتر بودند و آنجا فقط پسر بودند و اینجا هم پسر بود و هم دختر. داستان میدادند و داستان میگرفتند. توی حاشیهها یادداشت نوشته بود و تازه توضیح هم میداد به طرف. به یک نفر عتاب میکرد که «چرا حرف گوش نمیکنی؟» و «چند بار باید یه مطلبو به تو گفت؟» و به یک نفر میگفت «تو بهتر شدی نسبت به داستان قبلی، اما هنوز باید خیلی کار کنی.» داستانهایی را که گرفته بود قول میداد که تا آخر همین هفته و حد اکثر تا شنبه یکشنبهی هفتهی آینده بخواند... رفتم جلو، سلام کردم. یادش نیامد. با این که تا وقتی که هنوز اصفهان بود و بعد از آن روزی که توی دبیرستان هاتف دیده بودمش، یک بار دیگر هم دیده بودمش.
📕به قلم جعفر مدرسصادقی دربارهی هوشنگ گلشیری در اندیشه پویا
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
یک روز هم رفتم دبیرستان هاتف که هوشنگ گلشیری را دوباره از نزدیک ببینم. زنگ تفریح بود که رسیدم و رفتم توی حیاط و دیدم درست مثل همان منظرهی توی حیاط مدرسهی خودمان و حالا به جای احمد، هوشنگ بود که ایستاده بود آن وسط و بچهها دورهاش کرده بودند و داشت دربارهی داستانهایی که به او داده بودند حرف میزد و نکتههایی را به یکی از بچهها تذکر میداد و جمعیت بیشتری دور و برش بودند و زنگ تفریح هم که تمام شد، ولکن معامله نبودند و نه خودِ او تکانی به خودش میداد که برود سر کلاس و نه بچههایی که دورهاش کرده بودند متفرق میشدند. تا این که ده دقیقهای بعد از زنگ، سر و کلهی ناظم پیدا شد و به بچهها نهیب زد که «آقایون خیال ندارند تشریف ببرند سر کلاس؟» و شنیدم یکی از بچهها گفت «آقا اجازه؟ کلاس همینجاست!»
و چند سال بعد، یک روز که رفته بودم دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به دیدار دوستان، دیدم توی محوطهی جلوی ساختمان دانشکده، دانشجوها جمع شده بودند دور یک نفر. وقتی که رفتم توی حلقهای که دور آن یک نفر بسته بودند و دیدم آن یک نفر هوشنگ گلشیری بود، اصلن تعجب نکردم. این حلقه عین آن حلقهای بود که در دبیرستان هاتف اصفهان دور او بسته بودند. با این تفاوت که آنجا بچهها جوانتر بودند و آنجا فقط پسر بودند و اینجا هم پسر بود و هم دختر. داستان میدادند و داستان میگرفتند. توی حاشیهها یادداشت نوشته بود و تازه توضیح هم میداد به طرف. به یک نفر عتاب میکرد که «چرا حرف گوش نمیکنی؟» و «چند بار باید یه مطلبو به تو گفت؟» و به یک نفر میگفت «تو بهتر شدی نسبت به داستان قبلی، اما هنوز باید خیلی کار کنی.» داستانهایی را که گرفته بود قول میداد که تا آخر همین هفته و حد اکثر تا شنبه یکشنبهی هفتهی آینده بخواند... رفتم جلو، سلام کردم. یادش نیامد. با این که تا وقتی که هنوز اصفهان بود و بعد از آن روزی که توی دبیرستان هاتف دیده بودمش، یک بار دیگر هم دیده بودمش.
📕به قلم جعفر مدرسصادقی دربارهی هوشنگ گلشیری در اندیشه پویا
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍نویسندگی با قولنجِ شکسته📍
ابتدابهساکن عجیب است اگر کسی که خودش اهل زیاد خواندن و متنوع خواندن است ما را به کمخواندن و گزیده خواندن توصیه کند اما جملات پسِ این توصیه است که به دل مینشیند و خواننده را به فکر میاندازد، وقتی از قول خرمشاهی میخواند: «زیاد خواندن فرصت فکر کردن و گوارشِ خواندهها را از ما میگیرد. پُرخوان بودن چه بسا ذهن ما را به سمساری دانستهها و اطلاعات خنزرپنزری تبدیل کند. کم دانستن، اما خوب و بقاعده و روشمند، بسی بهتر از علامهمآبی است. مطمئن باشید که حملهی بیمحابا به کتابها و بهسرعت گاز زدن و جویدن و بلعیدن آنها از مظاهر و بلکه مضار تمدن جدید است. این کار کمابیش هتک حرمت کتاب است. با کتاب خوب باید ماهها و سالها و بلکه یک عمر زندگی کرد.»
خرمشاهی که خودش استاد دلنشین و آهنگین نوشتن است، اولین و در دسترسترین راز درست و ساده و خوشخوان نوشتن را چنین شرح میدهد: «وقتی قبل از اقدام به نوشتن ذهنمان نسبت به موضوع نوشتن کمابیش روشن است و روشن میاندیشد، هرگز مبادا که با ترس و اکراه، دستیدستی آن صفا و روشنی و سهلی و سادگی را از دست بگذاریم. خیلی از ما تصور میکنیم که باید یکجور فکر کنیم و جور دیگر بنویسیم. چنین فرد یا افرادی دچار سانسورزدگی یا ممیزی افراطی ذهن خود هستند. قولنج آنها وقتی شکسته میشود که بروند به سوی این شیوه که همانطور که حرف میزنند یا فکر میکنند، بدون وسواس در انتخاب جملات یا کلمات، همانطور هم بنویسند.»
📕از متنِ معرفیِ کتاب «قلمرنجه» به قلم بهاءالدین خرمشاهی. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۰
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
ابتدابهساکن عجیب است اگر کسی که خودش اهل زیاد خواندن و متنوع خواندن است ما را به کمخواندن و گزیده خواندن توصیه کند اما جملات پسِ این توصیه است که به دل مینشیند و خواننده را به فکر میاندازد، وقتی از قول خرمشاهی میخواند: «زیاد خواندن فرصت فکر کردن و گوارشِ خواندهها را از ما میگیرد. پُرخوان بودن چه بسا ذهن ما را به سمساری دانستهها و اطلاعات خنزرپنزری تبدیل کند. کم دانستن، اما خوب و بقاعده و روشمند، بسی بهتر از علامهمآبی است. مطمئن باشید که حملهی بیمحابا به کتابها و بهسرعت گاز زدن و جویدن و بلعیدن آنها از مظاهر و بلکه مضار تمدن جدید است. این کار کمابیش هتک حرمت کتاب است. با کتاب خوب باید ماهها و سالها و بلکه یک عمر زندگی کرد.»
خرمشاهی که خودش استاد دلنشین و آهنگین نوشتن است، اولین و در دسترسترین راز درست و ساده و خوشخوان نوشتن را چنین شرح میدهد: «وقتی قبل از اقدام به نوشتن ذهنمان نسبت به موضوع نوشتن کمابیش روشن است و روشن میاندیشد، هرگز مبادا که با ترس و اکراه، دستیدستی آن صفا و روشنی و سهلی و سادگی را از دست بگذاریم. خیلی از ما تصور میکنیم که باید یکجور فکر کنیم و جور دیگر بنویسیم. چنین فرد یا افرادی دچار سانسورزدگی یا ممیزی افراطی ذهن خود هستند. قولنج آنها وقتی شکسته میشود که بروند به سوی این شیوه که همانطور که حرف میزنند یا فکر میکنند، بدون وسواس در انتخاب جملات یا کلمات، همانطور هم بنویسند.»
📕از متنِ معرفیِ کتاب «قلمرنجه» به قلم بهاءالدین خرمشاهی. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۰
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📕آخرین خطابهی رمون آرون در کالج دو فرانس که با ترجمهی رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا ۹۰ منتشر شده است.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍پاسداری از آزادی
هر انسانی در جامعه که از قوانین اطاعت میکند به نوعی انسانی آزاد به معنای سیاسی و حتا به معنای فلسفیِ آن است: او بندهی خویش است ــحداقل در یک رژیم دموکراتیکــ بهترینها را برای خود به انجام میرساند، و با اطاعت از قانون خود را انسانی آزاد مییابد. روحیهی مدنی اگر روی دیگرِ سکهی اخلاق نباشد، میتوان گفت که جزئی از اخلاق است. من اما امروزه مطمئن نیستم که این تصور و بازنمایی از جامعهی آزاد ــکه اجازهی شکل گرفتنِ انسانهای آزاد را میدهدــ همچنان فلسفهای غالب و پذیرفتهشده در میان ما باشد. کانت برای بازنماییِ جامعهای مطلوب، مردمانی آزاد و مسئول را تصور میکرد که بر اساس احکام عقل و منطق هدایت میشوند. امروزه اما در اکثر جوامع غربی، به اعتقاد من، آزادی اساساً مترادف با رهایی امیال پنداشته میشود. ما در یک جامعهی لذتگرا قرار گرفتهایم و این واقعیتی آشکار است، اما فراتر از این، میخواهم بگویم که امروزه دولت یا قدرت به دشمن اصلی تبدیل شده است و خصمِ امیال فردی شناخته میشود؛ دشمن اصلی، همچنین تمامی ممنوعیتها و تمامیِ نهادهاییاند که در عمل، آزادیِ این انسانِ خلاصهشده در امیال را محدود میکنند. در سراسر جوامع غربی، وقتی ایدهی جامعه آزاد و ایدهی آزادی وسط کشیده میشود، دغدغه این نیست که افراد را به اطاعت از قوانین یا حاکمیت بر اساس قانون عقلانی دعوت کنند. بلکه میخواهند افراد را برآشوبند تا شخصیت خود را «چنان که هست» بنمایانند، و از امیال خود «چنانکه هست» پیروی کنند. مطمئناً جان استوارت میل نیز در کتاب در باب آزادی گفته است که جامعه باید آزادی مطلقی به افراد در انتخاب سبک زندگیشان ــحتا اگر ناخوشایند باشد مشروط به آنکه به دیگران آسیب نرساندــ ببخشد. و به این معنا، جان استوارت میل اساساً آزادی را به عنوان امکان و حق مشروع فرد برای انتخاب سبک منحصربهفردِ زندگیِ خود میدانست، که اگر خواست عیاش و فاسد، و اگر آرزو کرد لئیم و دنیادوست، و اگر دوست داشت در نگاه نزدیکانش منزجرکننده جلوه کند. انتخاب چنین سلوکی توسط فرد، پیامدش سرزنش اخلاقی است، و نه هیچگونه مداخلهای از سوی قدرتهای عمومی. اما آنچه ما امروز در دموکراسیهایمان هیچ از آن نمیدانیم این است که فضیلت را در کجا سراغ باید گرفت و پیدا کرد.
📕از متن آخرین خطابهی رمون آرون در کالج دو فرانس که با ترجمهی رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا ۹۰ منتشر شده است.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
هر انسانی در جامعه که از قوانین اطاعت میکند به نوعی انسانی آزاد به معنای سیاسی و حتا به معنای فلسفیِ آن است: او بندهی خویش است ــحداقل در یک رژیم دموکراتیکــ بهترینها را برای خود به انجام میرساند، و با اطاعت از قانون خود را انسانی آزاد مییابد. روحیهی مدنی اگر روی دیگرِ سکهی اخلاق نباشد، میتوان گفت که جزئی از اخلاق است. من اما امروزه مطمئن نیستم که این تصور و بازنمایی از جامعهی آزاد ــکه اجازهی شکل گرفتنِ انسانهای آزاد را میدهدــ همچنان فلسفهای غالب و پذیرفتهشده در میان ما باشد. کانت برای بازنماییِ جامعهای مطلوب، مردمانی آزاد و مسئول را تصور میکرد که بر اساس احکام عقل و منطق هدایت میشوند. امروزه اما در اکثر جوامع غربی، به اعتقاد من، آزادی اساساً مترادف با رهایی امیال پنداشته میشود. ما در یک جامعهی لذتگرا قرار گرفتهایم و این واقعیتی آشکار است، اما فراتر از این، میخواهم بگویم که امروزه دولت یا قدرت به دشمن اصلی تبدیل شده است و خصمِ امیال فردی شناخته میشود؛ دشمن اصلی، همچنین تمامی ممنوعیتها و تمامیِ نهادهاییاند که در عمل، آزادیِ این انسانِ خلاصهشده در امیال را محدود میکنند. در سراسر جوامع غربی، وقتی ایدهی جامعه آزاد و ایدهی آزادی وسط کشیده میشود، دغدغه این نیست که افراد را به اطاعت از قوانین یا حاکمیت بر اساس قانون عقلانی دعوت کنند. بلکه میخواهند افراد را برآشوبند تا شخصیت خود را «چنان که هست» بنمایانند، و از امیال خود «چنانکه هست» پیروی کنند. مطمئناً جان استوارت میل نیز در کتاب در باب آزادی گفته است که جامعه باید آزادی مطلقی به افراد در انتخاب سبک زندگیشان ــحتا اگر ناخوشایند باشد مشروط به آنکه به دیگران آسیب نرساندــ ببخشد. و به این معنا، جان استوارت میل اساساً آزادی را به عنوان امکان و حق مشروع فرد برای انتخاب سبک منحصربهفردِ زندگیِ خود میدانست، که اگر خواست عیاش و فاسد، و اگر آرزو کرد لئیم و دنیادوست، و اگر دوست داشت در نگاه نزدیکانش منزجرکننده جلوه کند. انتخاب چنین سلوکی توسط فرد، پیامدش سرزنش اخلاقی است، و نه هیچگونه مداخلهای از سوی قدرتهای عمومی. اما آنچه ما امروز در دموکراسیهایمان هیچ از آن نمیدانیم این است که فضیلت را در کجا سراغ باید گرفت و پیدا کرد.
📕از متن آخرین خطابهی رمون آرون در کالج دو فرانس که با ترجمهی رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا ۹۰ منتشر شده است.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
📍غائلهی هایدگر، غائلهی داوری
چرا رضا داوری اردکانی بخشی از اتوبیوگرافی خود را به دفاع از هایدگر اختصاص داده است؟ به این پرسش بازخواهیم گشت اما آیا چنانکه داوری میگوید: هایدگر فقط یک اشتباه کرد و آن قبول ریاست دانشگاه فرایبورگ بود؟ با مرور مواضع هایدگر از روی کار آمدن هیتلر تا سقوط نازیسم و سپس مرگ فیلسوف، این ادعا که قبول ریاست دانشگاه فرایبورگ تنها نقطهی سیاه در کارنامهی عملی هایدگر است، مدعایی صرفا در خدمت دستکاری و تحریف آگاهانهی واقعیت است. انگار که داوری میخواهد چیزهایی را پنهان کند تا به قول معروف، کار را دربیاورد.
داوری میگوید: فلسفهی هایدگر ربطی به اشتباه و خطای او در زندگی خصوصی و اجتماعی و سیاسی نداشت.
او با تردستی و با شعبدهی "و"، عمل اجتماعی را در ردیف زندگی خصوصی هایدگر قرار میدهد تا هشدار دهد که مبادا وارد زندگی خصوصی افراد شویم.
قبول ریاست دانشگاه فرایبورگ در دورهی نازیسم و نامهنگاری علیه همکار دانشگاهی با هدف اخراج، و آن سخنرانیهای کوبنده که با هایلهیتلر پایان مییافت و آن علامت صلیب شکسته روی یقهی کت، و آن سکوتِ تا پایان عمر دربارهی جنایتهای نازیسم و دست آخر، مقایسهیک جنایتهای اتاقهای گاز با کشاورزی صنعتی، را نمیتوان در شمار زندگی خصوصی فیلسوف قرار داد.
هایدگر در پایان یکی از درسگفتارهایش در سال ۱۹۴۵، یعنی زمانی که حتا نازیسم سقوط کرده بود گفت: کشاورزی امروز یک صنعت غذایی مکانیزه است که در ذات فرقی با تولید جسد در اتاقهای گاز و اردوگاههای کار اجباری ندارد.
یعنی اگر کورههای آدمسوزی در نظرگاه منتقدان هیتلر شر به نظر میرسد، چهباک که کشاورزی صنعتی نیز از نظرگاه ما خالی از شرور و آفات نیست. توجیهی سست و سبک که فیلسوف با آن میخواست بر سکوت خود در برابر اتاقهای گاز و فجایع نازیسم سرپوشی بگذارد.
داوری با پیوند زدن داستان زندگی خود به روایتی تحریفشده از زندگی هایدگر، و از مسیر تخطئهی منتقدان هایدگر و بیاعتبار خواندن نقدهای آنان، میخواهد تصویر مشابهی از منتقدانش در سالهای گذشته بهدست دهد و بگوید که او هم اگر مورد هجمه قرار گرفته نه به خاطر مواضع سیاسیاش که به خاطر نقد فلسفیاش بر نظام تکنیکی بوده است.
📕به قلم رضا خجستهرحیمی، منتشر شده در شماره ۹۰.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
چرا رضا داوری اردکانی بخشی از اتوبیوگرافی خود را به دفاع از هایدگر اختصاص داده است؟ به این پرسش بازخواهیم گشت اما آیا چنانکه داوری میگوید: هایدگر فقط یک اشتباه کرد و آن قبول ریاست دانشگاه فرایبورگ بود؟ با مرور مواضع هایدگر از روی کار آمدن هیتلر تا سقوط نازیسم و سپس مرگ فیلسوف، این ادعا که قبول ریاست دانشگاه فرایبورگ تنها نقطهی سیاه در کارنامهی عملی هایدگر است، مدعایی صرفا در خدمت دستکاری و تحریف آگاهانهی واقعیت است. انگار که داوری میخواهد چیزهایی را پنهان کند تا به قول معروف، کار را دربیاورد.
داوری میگوید: فلسفهی هایدگر ربطی به اشتباه و خطای او در زندگی خصوصی و اجتماعی و سیاسی نداشت.
او با تردستی و با شعبدهی "و"، عمل اجتماعی را در ردیف زندگی خصوصی هایدگر قرار میدهد تا هشدار دهد که مبادا وارد زندگی خصوصی افراد شویم.
قبول ریاست دانشگاه فرایبورگ در دورهی نازیسم و نامهنگاری علیه همکار دانشگاهی با هدف اخراج، و آن سخنرانیهای کوبنده که با هایلهیتلر پایان مییافت و آن علامت صلیب شکسته روی یقهی کت، و آن سکوتِ تا پایان عمر دربارهی جنایتهای نازیسم و دست آخر، مقایسهیک جنایتهای اتاقهای گاز با کشاورزی صنعتی، را نمیتوان در شمار زندگی خصوصی فیلسوف قرار داد.
هایدگر در پایان یکی از درسگفتارهایش در سال ۱۹۴۵، یعنی زمانی که حتا نازیسم سقوط کرده بود گفت: کشاورزی امروز یک صنعت غذایی مکانیزه است که در ذات فرقی با تولید جسد در اتاقهای گاز و اردوگاههای کار اجباری ندارد.
یعنی اگر کورههای آدمسوزی در نظرگاه منتقدان هیتلر شر به نظر میرسد، چهباک که کشاورزی صنعتی نیز از نظرگاه ما خالی از شرور و آفات نیست. توجیهی سست و سبک که فیلسوف با آن میخواست بر سکوت خود در برابر اتاقهای گاز و فجایع نازیسم سرپوشی بگذارد.
داوری با پیوند زدن داستان زندگی خود به روایتی تحریفشده از زندگی هایدگر، و از مسیر تخطئهی منتقدان هایدگر و بیاعتبار خواندن نقدهای آنان، میخواهد تصویر مشابهی از منتقدانش در سالهای گذشته بهدست دهد و بگوید که او هم اگر مورد هجمه قرار گرفته نه به خاطر مواضع سیاسیاش که به خاطر نقد فلسفیاش بر نظام تکنیکی بوده است.
📕به قلم رضا خجستهرحیمی، منتشر شده در شماره ۹۰.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۰، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya