من از آنها که تسلایشان می دادم
غمگین تر بودم.
@anemone_channel
تمام طولِ تابستان هیچ کاری نکردم.
تنها منتظر خودم بودم
تا دوباره به خودم برگردم...
@anemone_channel
قلبی که در کودتای عقل، منطق شد.
@anemone_channel
هر روز کمی بیشتر می میرم؛
نه کسی می بیند،
نه کسی می شنود،
و نه کسی می فهمد.
@anemone_channel
فراموشی نعمت است،
وقتی که حافظه ات از درد جان می کَند.
@anemone_channel
به حیرتم که در آزارِ ما چرا کوشَند
که کَس ندیده در آزارِ هیچکس مارا..
@anemone_channel
چرا این گونه خاموشی، جانِ من؟
کدام رنجِ ناگفته، این گونه صدایت را به خاموشی سپرده؟
@anemone_channel
سرمایه ی من سبدی رویا بود
که دیگر نیست
این سبد را در روز روشن از من دزدیدند.
@anemone_channel
رشد، یک جریان تکراریه بی پایان است.
@anemone_channel
اندوه، آن جا که خاتمه یافته می نماید
پایان نمی پذیرد.
@anemone_channel
هیچکس نخواهد فهمید، چه گذشت تا گذشت.
@anemone_channel
لبخند زدن وقتی که درونت زخم است،
هنر دلقک بودن نیست،هنر انسان بودن است.
@anemone_channel
و اما رنج مرا خیلی تغییر داد
یک شب کودکی ده ساله خوابیدم
و صبح، جوانی هزار ساله از جایم بلند شدم.
@anemone_channel
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود؛
من تهی خواهم شد از فریادِ درد..
@anemone_channel
غم از ما دل نخواهد کَند
چه پیوندِ غم انگیزی
@anemone_channel
می رود عمر ولی نیست به دلخواه چرا؟
@anemone_channel
نیاز دارم استراحت کنم
و مدتی یک نفر دیگر به جای من زندگی کند.
@anemone_channel
بگذار سقوط کنی،
اگر قرار است سقوط کنی،
آن که خواهی شد،
تو را خواهد گرفت.
@anemone_channel
نام دیگر مرگ،
زیستن در میان کسانی ست
که رنج تو را کوچک‌ می شمارند.
@anemone_channel
گاهی برای رفتن تنها پاها کافی نیستند،
اول باید دل راه بیفتد.
@anemone_channel
2025/10/21 10:30:51
Back to Top
HTML Embed Code: