روزهای آخر پاییز شده و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها...
اما تو بشمار...
تعداد دلهایی که بدست آورده ای...
بشمار تعداد لبخندهایی که بر لب دوستانت نشانده ای
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق یا غم ریخته ای...
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی؟
نگران جوجه ها هم نباش؛ آن ها را بعدا با هم خواهیم شمرد...
@ansall
اما تو بشمار...
تعداد دلهایی که بدست آورده ای...
بشمار تعداد لبخندهایی که بر لب دوستانت نشانده ای
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق یا غم ریخته ای...
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی؟
نگران جوجه ها هم نباش؛ آن ها را بعدا با هم خواهیم شمرد...
@ansall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فردوسیپور: خوشحالم برای مردم ایران گزارش میکنم
گفتوگوی خبرنگار همشهری با عادل فردوسیپور، چند ساعت پیش از ترک تهران برای گزارش بازی پرسپولیس-اولسان در فینال لیگ قهرمانان آسیا. او قرار است این بازی را برای اینستاگرام فارسی ایافسی گزارش کند.
دلم برای طرفدارهای فوتبال تنگ شده، امیدوارم آنها هم دلشان برای من تنگ شده باشد.
حس خوبیه که میتونم گزارش بکنم
اجازه بدید در مورد صداوسیما حرف نزنم
@ansall
گفتوگوی خبرنگار همشهری با عادل فردوسیپور، چند ساعت پیش از ترک تهران برای گزارش بازی پرسپولیس-اولسان در فینال لیگ قهرمانان آسیا. او قرار است این بازی را برای اینستاگرام فارسی ایافسی گزارش کند.
دلم برای طرفدارهای فوتبال تنگ شده، امیدوارم آنها هم دلشان برای من تنگ شده باشد.
حس خوبیه که میتونم گزارش بکنم
اجازه بدید در مورد صداوسیما حرف نزنم
@ansall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی و خوشبختی در نگاه دکتر هلاکویی
@ansall
@ansall
Forwarded from حبیب جنگلی کسمایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا کند اوضاع بهتر شود، سلامتی به رگهای بیجان جهانمان برگردد،
خدا کند دوباره دور هم جمع شویم و از خاطرات شیرین حرف بزنیم، دوباره صمیمیتها طعم آغوش بگیرد و رفاقتها طعم صمیمیت... و عزیزترینها را بشود بدون هراس بغل گرفت و بوسید. بشود کنار هم نشست و دو سه فنجان چای نوشید، بشود برای مناسبتها اشتیاق داشت و برای لبخندها دلیل...خدا کند دوباره به دغدغههای کوچک و دلخوشیهای بزرگ برگردیم، به روزهایی که سقف آرزوهامان بلند بود.
خدا کند...
خدا کند تمام سیاستمدارها فراموشی بگیرند.
✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
شعر یلدا با صدای محمد معتمدی
@ansall
خدا کند دوباره دور هم جمع شویم و از خاطرات شیرین حرف بزنیم، دوباره صمیمیتها طعم آغوش بگیرد و رفاقتها طعم صمیمیت... و عزیزترینها را بشود بدون هراس بغل گرفت و بوسید. بشود کنار هم نشست و دو سه فنجان چای نوشید، بشود برای مناسبتها اشتیاق داشت و برای لبخندها دلیل...خدا کند دوباره به دغدغههای کوچک و دلخوشیهای بزرگ برگردیم، به روزهایی که سقف آرزوهامان بلند بود.
خدا کند...
خدا کند تمام سیاستمدارها فراموشی بگیرند.
✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
شعر یلدا با صدای محمد معتمدی
@ansall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نماهنگی زیبا برای تقدیر از کادر پزشکی و پرستاران
@ansall
@ansall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عادل فردوسیپور
محبوب، معروف، دست و دل پاک
محبوب، معروف، دست و دل پاک
درین شب ها
که از بی روغنی دارد چراغ ما
فتیله ش خشک می سوزد
و دود و بوی خنجیرش، ز هر سو می رود بالا،
بگو، پیر خرد، زرتشت را، یارا،
چراغ دیگری از نو بر افرود
درین شب ها هول هرچه در آن رو به تنهایی
چراغ دیگری در طاق این آفاق روشن کن
« یکی فرهنگ دیگر،
نو،
بر آر ای اصل دانایی ! »
[ موسم دی و درگذشت زرتشت ]
#زرنشت
بر گرفته از پیج دکتر شفیعی کدکنی
@ansall
که از بی روغنی دارد چراغ ما
فتیله ش خشک می سوزد
و دود و بوی خنجیرش، ز هر سو می رود بالا،
بگو، پیر خرد، زرتشت را، یارا،
چراغ دیگری از نو بر افرود
درین شب ها هول هرچه در آن رو به تنهایی
چراغ دیگری در طاق این آفاق روشن کن
« یکی فرهنگ دیگر،
نو،
بر آر ای اصل دانایی ! »
[ موسم دی و درگذشت زرتشت ]
#زرنشت
بر گرفته از پیج دکتر شفیعی کدکنی
@ansall
در سال ۱۹۳۷ در انگلستان یک مسابقه فوتبال بین تیمهای چلسی و چارلتون بعلت مِهغلیظ در دقیقه ۶۰ متوقف شد.
اما "سام بارترام" دروازهبان چارلتون، ۱۵ دقیقه پساز توقف بازی همچنان درون دروازه بود!!
زیرا بهعلت شلوغی پشت دروازهاش، سوت داور را نشنیده بود.!
او با دستهایی گشاده و با حواس جمع، در درواز میماند و با دقت به جلو نگاه میکند تا به گمانخودش در برابر شوت های حریف، غافلگیر نشود.!
وقتی پانزده دقیقه بعد پلیس ورزشگاه به او نزدیک شد و خبر لغو مسابقه را به او داد، سام بارترام با اندوهی عمیق گفت:
چه غمانگیز است که دوستانم مرا فراموش کردند! در حالی که من داشتم از دروازه آنها حراست میکردم.!
در طول این مدت فکر میمکردم تیم ما در حال حمله است و به تیم رقیب، مجال نزدیک شدن به دروازهی ما را نداده است!
@ansall
اما "سام بارترام" دروازهبان چارلتون، ۱۵ دقیقه پساز توقف بازی همچنان درون دروازه بود!!
زیرا بهعلت شلوغی پشت دروازهاش، سوت داور را نشنیده بود.!
او با دستهایی گشاده و با حواس جمع، در درواز میماند و با دقت به جلو نگاه میکند تا به گمانخودش در برابر شوت های حریف، غافلگیر نشود.!
وقتی پانزده دقیقه بعد پلیس ورزشگاه به او نزدیک شد و خبر لغو مسابقه را به او داد، سام بارترام با اندوهی عمیق گفت:
چه غمانگیز است که دوستانم مرا فراموش کردند! در حالی که من داشتم از دروازه آنها حراست میکردم.!
در طول این مدت فکر میمکردم تیم ما در حال حمله است و به تیم رقیب، مجال نزدیک شدن به دروازهی ما را نداده است!
@ansall
دنیای بدون جنگ !
یکی از شاهکارهای تمام تاریخ جنگها عکسی است که توسط یک عکاس کانادایی به نام "کلاود دتلوف" در 26 آگوست 1939 در بریتیش کلمبیا (منطقه ای در شمال کانادا) از سربازانی گرفته شده که عازم جنگ بودند تا به ارتش بریتانیا بپیوندند.
آنها به سمت مقصدی سری میرفتند که در حال رژه ناگهان پسری پنج ساله به نام "ویتی" دستان مادرش را رها کرد و در حالی که به سمت پدرش (سرباز جک برنارد) میدوید این جمله را بر زبان آورد: "صبر کن بابا" و درست در همین لحظه عکاس کانادایی تصویری را خلق کرد که نه تنها به شکلی گسترده در کل دنیا منتشر شد، بلکه در تمام دوران جنگ در مدارس بریتیش کلمبیا آویزان شد.
لبخند مادر ویتی، چهرهی مطمئن و مصمم پدر در پسزمینهای از صف طولانی سربازان کانادایی و تقارن دستهای پدر، ویتی و مادر به عکس جلوهای هنری فانتزی بخشید.
چندی بعد با اعلام خبر کشته شدن این سرباز، این عکس هم برای همیشه در تاریخ ماندگار شد.
ویتی بعدها مدیر بنیاد جهانی "دنیای بدون جنگ" شد.
یکی از شاهکارهای تمام تاریخ جنگها عکسی است که توسط یک عکاس کانادایی به نام "کلاود دتلوف" در 26 آگوست 1939 در بریتیش کلمبیا (منطقه ای در شمال کانادا) از سربازانی گرفته شده که عازم جنگ بودند تا به ارتش بریتانیا بپیوندند.
آنها به سمت مقصدی سری میرفتند که در حال رژه ناگهان پسری پنج ساله به نام "ویتی" دستان مادرش را رها کرد و در حالی که به سمت پدرش (سرباز جک برنارد) میدوید این جمله را بر زبان آورد: "صبر کن بابا" و درست در همین لحظه عکاس کانادایی تصویری را خلق کرد که نه تنها به شکلی گسترده در کل دنیا منتشر شد، بلکه در تمام دوران جنگ در مدارس بریتیش کلمبیا آویزان شد.
لبخند مادر ویتی، چهرهی مطمئن و مصمم پدر در پسزمینهای از صف طولانی سربازان کانادایی و تقارن دستهای پدر، ویتی و مادر به عکس جلوهای هنری فانتزی بخشید.
چندی بعد با اعلام خبر کشته شدن این سرباز، این عکس هم برای همیشه در تاریخ ماندگار شد.
ویتی بعدها مدیر بنیاد جهانی "دنیای بدون جنگ" شد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روان درمانی شخصی از زبان عباس کیا رستمی
@ansall
@ansall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیدگاه دکتر مجتبی شکوری درباره وظایف والدین در مقابل فرزندان !
@ansall
@ansall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر مجتبی شکوری: هر بذری امکانات خودش را دارد. هر استعدادی ویژه است...
کتاب : رد پای یک نفر گمشده
نویسنده : روشنک حجازی
ناشر: انتشارات قلم آریا - اصفهان
چاپ اول بهار ۱۳۹۵، ۱۰۸صفحه، ۱۴۰۰۰تومان
@ansall
نویسنده : روشنک حجازی
ناشر: انتشارات قلم آریا - اصفهان
چاپ اول بهار ۱۳۹۵، ۱۰۸صفحه، ۱۴۰۰۰تومان
@ansall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوانش شعر نیما توسط فریدون فرح اندوز
در شب ِ سرد ِ زمستانی
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرم ِ چراغ ِ من نمیسوزد.
و بهمانند ِ چراغ ِ من
نه میافروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا میافروزد.
من چراغم را در آمد رفتن همسایهام افروختم در یک شب ِ تاریک.
وشب سرد زمستان بود،
باد می پیچید با کاج،
در میان ِ کومهها خاموش
گم شد او از من جدا زین جادهی باریک.
و هنوزم قصه بر یاد است
وین سخن آویزهی لب:
که میافروزد؟ که میسوزد؟
چه کسی این قصه را در دل میاندوزد؟
در شب ِ سرد ِ زمستانی،
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرم ِ چراغ ِ من نمیسوزد.
@ansall
در شب ِ سرد ِ زمستانی
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرم ِ چراغ ِ من نمیسوزد.
و بهمانند ِ چراغ ِ من
نه میافروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا میافروزد.
من چراغم را در آمد رفتن همسایهام افروختم در یک شب ِ تاریک.
وشب سرد زمستان بود،
باد می پیچید با کاج،
در میان ِ کومهها خاموش
گم شد او از من جدا زین جادهی باریک.
و هنوزم قصه بر یاد است
وین سخن آویزهی لب:
که میافروزد؟ که میسوزد؟
چه کسی این قصه را در دل میاندوزد؟
در شب ِ سرد ِ زمستانی،
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرم ِ چراغ ِ من نمیسوزد.
@ansall
Forwarded from حبیب جنگلی کسمایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با صدای بی صدا
مث یک کوه بلند
مث یک خواب کوتاه ، یه مرد بود یه مرد
با دستای فقیر
با چشمای محروم
با پاهای خسته
یه مرد بود، یه مرد ...
۲۹دی زادروز فرهاد مهراد هنرمندی که اعتقاد داشت "شعر نباید تاریخ مصرف داشته باشد باید یک چیزی بخوانم که همیشگی باشد"
و همیشه هم ماندگار شد...
مث یک کوه بلند
مث یک خواب کوتاه ، یه مرد بود یه مرد
با دستای فقیر
با چشمای محروم
با پاهای خسته
یه مرد بود، یه مرد ...
۲۹دی زادروز فرهاد مهراد هنرمندی که اعتقاد داشت "شعر نباید تاریخ مصرف داشته باشد باید یک چیزی بخوانم که همیشگی باشد"
و همیشه هم ماندگار شد...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرق بین اضطراب و افسردگی از نگاه دکتر مجتبی شکوری!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کشتی ما واژگون شد تا نخستین موج دید
ناخدای ما دروغین بود و لنگر نابلد
شعر : حسین جنتی
دکلمه : باران نیکراه
@ansall
ناخدای ما دروغین بود و لنگر نابلد
شعر : حسین جنتی
دکلمه : باران نیکراه
@ansall