Forwarded from اتووود
فایل صوتی پیش امده 👆محتوای جلسه رونمایی کتاب فلسفه برای معماران نوشته برانکو میتروویچ است که توسط انتشارات فکر نو به بازار نشر عرضه شده، در این نشست که مورخ دوم آذرماه ۹۶ به همت کانون معماران معاصر، انتشارات فکر نو و کتابفروشی پاگرد برگزار گردید، ابتدا احسان حنیف مترجم کتاب به معرفی مختصر کتاب پرداخت و به دنبال ان اعضای پنل؛ آقایان علیرضا تغابنی، محمدیاسر موسی پور و آرش بصیرت به طرح مباحث مرتبط با محتوا و ترجمه کتاب و همچنین معطوف بر رابطه معماری و فلسفه پرداختند، این جلسه با پرسش های چالشی حضار و پاسخ های سخنرانان به پایان رسید.
با توجه به انکه متاسفانه فایل تصویری ای از جلسه در دست نیست، در ادامه فایل های ارائه شده توسط سخنرانان را اینجا👇 به اشتراک می گذاریم تا مخاطبان بتوانند به محتوای دقیق تری از گفت و گوها دسترسی داشته باشند.
همین جا از جناب آقای ایمان رئیسی و سرکار خانم صدیقه میرگذار سپاسگزاریم که فایل صوتی را در اختیار اتووود قرار دادند.
و نکته اخر انکه روزانه جلسات متعددی در حوزه معماری، در گستره جغرافیایی ایران برگزار می شود، فروتنانه استدعا داریم، در صورت تمایل به بازنشر این جلسات فایل های تصویری یا صوتی هر جلسه را به همراه تمام ضمائمی که می تواند به ارائه منطقی و سالم تر محتوای ان ها منجر شود در اختیار ادمین های کانال قرار دهید تا بر کانال به اشتراک گذاشته شوند.
@etooodchannel
با توجه به انکه متاسفانه فایل تصویری ای از جلسه در دست نیست، در ادامه فایل های ارائه شده توسط سخنرانان را اینجا👇 به اشتراک می گذاریم تا مخاطبان بتوانند به محتوای دقیق تری از گفت و گوها دسترسی داشته باشند.
همین جا از جناب آقای ایمان رئیسی و سرکار خانم صدیقه میرگذار سپاسگزاریم که فایل صوتی را در اختیار اتووود قرار دادند.
و نکته اخر انکه روزانه جلسات متعددی در حوزه معماری، در گستره جغرافیایی ایران برگزار می شود، فروتنانه استدعا داریم، در صورت تمایل به بازنشر این جلسات فایل های تصویری یا صوتی هر جلسه را به همراه تمام ضمائمی که می تواند به ارائه منطقی و سالم تر محتوای ان ها منجر شود در اختیار ادمین های کانال قرار دهید تا بر کانال به اشتراک گذاشته شوند.
@etooodchannel
به بهانه اکران هجوم، فیلم جدید شهرام مکری:
پرسه ميان واقعيت هاي تاخورده
نگاهي به فيلم ماهي و گربه ساخته شهرام مكري
نويسنده: محمدياسر موسي پور
ماهي و گربه فيلمي است كه بيش از آنكه در مقام روايت كردن باشد، فرصتي براي انديشيدن درباره روايت است. به همين دليل شايد بهتر باشد نقدهايي مثل «سر و ته داشتن يا نداشتن داستان» يا اينكه «قصه چه بود»، را موقتا هم كه شده در پرانتز بگذاريم و از نقطه يي متفاوت درباره آن سخن بگوييم. تامل پيرامون «روايت» را نمي توان بدون تامل پيرامون «واقعيت» در نظر آورد. يعني ابتدا بايد تكليف مان را با چيزي به نام واقعيت روشن كرده باشيم تا نشان دهيم كه اساسا چه چيزي «هست»كه قرار است روايت شود و اين چيز احيانا تا چه ميزان «روايت شدني» است. به نظر ميرسد شهرام مكري قرائت مشخصي از «واقعيت» دارد: «تراكمي از پرسپكتيوهايي كه در فضا- زمان روي يكديگر تاخورده اند.»
لوكيشن ماهي و گربه، به مثابه محفظه يي است از فضا- زمان، كه در آن پرسوناژهايي وجود دارند كه هر يك از خلال يك پرسپكتيو مشخص، واقعيت را تجربه مي كنند. اين پرسپكتيوها كه به طور مستقل حركت مي كنند و به نوبه خود، فضا- زمان را برش مي زنند هر كدام به سهم خود به واقعيت جاري سر و شكل مي دهند و البته در نقاطي نيز با هم مماس مي شوند. شايد نزديك ترين تجربه يي كه ما در زندگي واقعي از اين مماس شدن پرسپكتيو ها داريم، لحظه يي است كه پشت شيشه هاي يك قطار در حال حركت ايستاده ايم و از كنار خانه يي عبور مي كنيم كه فردي از آنجا دارد به ما نگاه مي كند. ما در همان لحظه احساس مي كنيم كه دو عالم با يكديگر برخورد كرده اند، ما از جايي مي آييم، فضاي ذهني خود را داريم و به سمت يك آينده در حركتيم. از اين پرسپكتيو آن فرد فقط يك شي است كه بيرون از روايت ما تلقي مي شود. اما از ديدگاه متقابل نيز داستان چندان متفاوت نيست، فرد مقابل نيز عالم خود را دارد، گذشته يي كه با خود حمل مي كند و آينده يي كه انتظارش را مي كشد. از نگاه او نيز ما تا سرحد يك شي فرو كاسته شده ايم: يك آدم مثل چند صد آدم ديگر كه با قطار در حركتند. وقتي ما با آن فرد چشم به چشم مي شويم تنها در يك لحظه دو پرسپكتيو يا دو عالم بر هم مماس شده اند.
اين همان اتفاقي است كه در ماهي و گربه مي افتد. لنز دوربين به مثابه يك نگاه سرگردان و بي فاعل در اين فضا زمان به راه افتاده و هر آينه پرسپكيتو يكي از پرسوناژ ها را اختيار مي كند. بسته به اينكه ما در آن هنگام از نگاه چه كسي داريم واقعيت را تجربه مي كنيم، صدا ها و تصاويري پررنگ و صدا ها و تصاوير ديگري نيز به عنوان پس زمينه كمرنگ مي شوند. هر كدام از اين پرسپكتيوها براي خود يك زمان خطي دارند كه مي توانند با ايجاد يك توالي منطقي ميان رويدادها، واقعيت را روايتمند كرده و آن را معنادار كنند. اما فارغ از هر يك از اين پرسپكتيوها، واقعيت چه خواهد بود؟ احتمالايك توده بي شكل و نامنسجم: همان چيزي كه ما در ماهي و گربه مشاهده مي كنيم. دوربين بي قرار شهرام مكري، با هيچ پرسپكتيوي بيش از چند دقيقه همراهي نمي كند تا ما بتوانيم با واقعيتي ساختاريافته در قالب يك روايت روبه رو شويم. دوربين تنها از روي سطح هر پرسپكتيو عبور مي كند و از هر مكثي پرهيز مي كند. شايد براي همين است كه ما وقتي با صحنه آخر روبه رو مي شويم و رويداد پراهميتي مانند قتل مارال اتفاق مي افتد، همچنان از بار روايي فيلم قانع نشده ايم، زيرا اين قتل در درون يك پيرنگ مشخص سربرنياورده و نمي تواند، نقطه اوج يك قصه تلقي شود.
@archresearchmethod
پرسه ميان واقعيت هاي تاخورده
نگاهي به فيلم ماهي و گربه ساخته شهرام مكري
نويسنده: محمدياسر موسي پور
ماهي و گربه فيلمي است كه بيش از آنكه در مقام روايت كردن باشد، فرصتي براي انديشيدن درباره روايت است. به همين دليل شايد بهتر باشد نقدهايي مثل «سر و ته داشتن يا نداشتن داستان» يا اينكه «قصه چه بود»، را موقتا هم كه شده در پرانتز بگذاريم و از نقطه يي متفاوت درباره آن سخن بگوييم. تامل پيرامون «روايت» را نمي توان بدون تامل پيرامون «واقعيت» در نظر آورد. يعني ابتدا بايد تكليف مان را با چيزي به نام واقعيت روشن كرده باشيم تا نشان دهيم كه اساسا چه چيزي «هست»كه قرار است روايت شود و اين چيز احيانا تا چه ميزان «روايت شدني» است. به نظر ميرسد شهرام مكري قرائت مشخصي از «واقعيت» دارد: «تراكمي از پرسپكتيوهايي كه در فضا- زمان روي يكديگر تاخورده اند.»
لوكيشن ماهي و گربه، به مثابه محفظه يي است از فضا- زمان، كه در آن پرسوناژهايي وجود دارند كه هر يك از خلال يك پرسپكتيو مشخص، واقعيت را تجربه مي كنند. اين پرسپكتيوها كه به طور مستقل حركت مي كنند و به نوبه خود، فضا- زمان را برش مي زنند هر كدام به سهم خود به واقعيت جاري سر و شكل مي دهند و البته در نقاطي نيز با هم مماس مي شوند. شايد نزديك ترين تجربه يي كه ما در زندگي واقعي از اين مماس شدن پرسپكتيو ها داريم، لحظه يي است كه پشت شيشه هاي يك قطار در حال حركت ايستاده ايم و از كنار خانه يي عبور مي كنيم كه فردي از آنجا دارد به ما نگاه مي كند. ما در همان لحظه احساس مي كنيم كه دو عالم با يكديگر برخورد كرده اند، ما از جايي مي آييم، فضاي ذهني خود را داريم و به سمت يك آينده در حركتيم. از اين پرسپكتيو آن فرد فقط يك شي است كه بيرون از روايت ما تلقي مي شود. اما از ديدگاه متقابل نيز داستان چندان متفاوت نيست، فرد مقابل نيز عالم خود را دارد، گذشته يي كه با خود حمل مي كند و آينده يي كه انتظارش را مي كشد. از نگاه او نيز ما تا سرحد يك شي فرو كاسته شده ايم: يك آدم مثل چند صد آدم ديگر كه با قطار در حركتند. وقتي ما با آن فرد چشم به چشم مي شويم تنها در يك لحظه دو پرسپكتيو يا دو عالم بر هم مماس شده اند.
اين همان اتفاقي است كه در ماهي و گربه مي افتد. لنز دوربين به مثابه يك نگاه سرگردان و بي فاعل در اين فضا زمان به راه افتاده و هر آينه پرسپكيتو يكي از پرسوناژ ها را اختيار مي كند. بسته به اينكه ما در آن هنگام از نگاه چه كسي داريم واقعيت را تجربه مي كنيم، صدا ها و تصاويري پررنگ و صدا ها و تصاوير ديگري نيز به عنوان پس زمينه كمرنگ مي شوند. هر كدام از اين پرسپكتيوها براي خود يك زمان خطي دارند كه مي توانند با ايجاد يك توالي منطقي ميان رويدادها، واقعيت را روايتمند كرده و آن را معنادار كنند. اما فارغ از هر يك از اين پرسپكتيوها، واقعيت چه خواهد بود؟ احتمالايك توده بي شكل و نامنسجم: همان چيزي كه ما در ماهي و گربه مشاهده مي كنيم. دوربين بي قرار شهرام مكري، با هيچ پرسپكتيوي بيش از چند دقيقه همراهي نمي كند تا ما بتوانيم با واقعيتي ساختاريافته در قالب يك روايت روبه رو شويم. دوربين تنها از روي سطح هر پرسپكتيو عبور مي كند و از هر مكثي پرهيز مي كند. شايد براي همين است كه ما وقتي با صحنه آخر روبه رو مي شويم و رويداد پراهميتي مانند قتل مارال اتفاق مي افتد، همچنان از بار روايي فيلم قانع نشده ايم، زيرا اين قتل در درون يك پيرنگ مشخص سربرنياورده و نمي تواند، نقطه اوج يك قصه تلقي شود.
@archresearchmethod
كارگردان اما سعي نكرده تا پرسوناژها را در قالب «تيپ»هايي شناخته شده به تصوير بكشد تا اين برخوردهاي كوتاه با آنها، ما را آزار ندهد، برعكس، در همان لحظاتي كه ما با پرسوناژها هستيم، به روشني درمي يابيم كه تقريبا تمام آنها واجد «كاراكتر» و داراي عمق هستند: مثلافقط پدر كامبيز و ماجراهاي رواني اش با كاراكتر غايب و غامض مهناز، چنان ظريف شخصيت پردازي شده كه مي تواند براي خودش يك داستان كامل در فيلم ديگري باشد. يا همان دو فردي كه در رستوران كنار حميد كار مي كنند، زبان شان با وضعيتي كه در آن به تصوير كشيده شده اند به طرزي سوال برانگيز مغايرت دارد: آنها به يكباره از «كاراكتر» بچه هاي اردو حرف مي زنند، يا به موسيقي هاي روشنفكري گوش مي دهند و نيز گفته هاي پراكنده حميد درباره شهر كتاب نياوران در قسمت پاياني ما را مطمئن مي كند كه آنها نيز شخصيت هاي عميق و پردازش شده يي هستند. اما در هر صورت دوربين به ما كمك نمي كند كه در هر يك از آنها غور كنيم: ما تنها در يك واقعيت خام، سرگردان شده ايم. استفاده كارگردان از تكنيك هاي سينمايي در به فرم كشيدن اين برخورد با واقعيت تحسين برانگيز است. در ابتدا برخورد سكانس- پلاني، يعني فيلمبرداري بدون توقف در كل فيلم، اين احساس را به بيننده مي دهد كه زمان خطي شده است و چون تدويني در كار نيست، بازگشت به عقب ناممكن است و هرچه قرار است در ادامه به تصوير كشيده شود در آينده رخ مي دهد. اما پس از دقايقي مشخص مي شود كه اين فرم فيلمبرداري، ظرفيت هاي خفته يي دارد: دوربين يك دور حول خودش مي چرخد و گويي زمان را نيز مثل كاموا دور خودش پيچانده باشد، از جايي عقب تر در زمان شروع مي كند.
در حقيقت احتمالازمان داستان در فيلم چيزي كمتر از حدود 30 دقيقه هست كه اين 30 دقيقه آنقدر پيچ و تاب خورده كه ما آن را 130 دقيقه مي بينيم. مكري، واقعيت را امري خطي و تك پرسپكتيوي تلقي نمي كند كه بخواهد آن را خطي به تصوير بكشد. واقعيت متكثر و پيچيده است: به تعداد پرسپكتيوها واقعيت وجود دارد: گويي در هر كجا كه انسان ها بيشتر جمع بشوند، چگالي واقعيت به همان ميزان بالاتر خواهد بود. مكري در اين فيلم با توسل به تكنيك هاي سينمايي، دست به درون فضا- زمان برده و پرسپكتيوهاي تاخورده روي يكديگر را مانند يك صفحه باز و گسترده كرده است. صفحه يي كه هنوز جاي چين خوردگي ها روي آن باقي مانده و مصادف با آنها، دوربين، مماس شدن عالم ها را حس كرده و از يك پرسپكتيو به پرسپكتيو ديگري مي غلطد.
@archresearchmethod
در حقيقت احتمالازمان داستان در فيلم چيزي كمتر از حدود 30 دقيقه هست كه اين 30 دقيقه آنقدر پيچ و تاب خورده كه ما آن را 130 دقيقه مي بينيم. مكري، واقعيت را امري خطي و تك پرسپكتيوي تلقي نمي كند كه بخواهد آن را خطي به تصوير بكشد. واقعيت متكثر و پيچيده است: به تعداد پرسپكتيوها واقعيت وجود دارد: گويي در هر كجا كه انسان ها بيشتر جمع بشوند، چگالي واقعيت به همان ميزان بالاتر خواهد بود. مكري در اين فيلم با توسل به تكنيك هاي سينمايي، دست به درون فضا- زمان برده و پرسپكتيوهاي تاخورده روي يكديگر را مانند يك صفحه باز و گسترده كرده است. صفحه يي كه هنوز جاي چين خوردگي ها روي آن باقي مانده و مصادف با آنها، دوربين، مماس شدن عالم ها را حس كرده و از يك پرسپكتيو به پرسپكتيو ديگري مي غلطد.
@archresearchmethod
ایرانی بودن یا غربی بودن به چه معناست؟ اگر آن را در تاریخ به لحاظ سیاسی تبارشناسی کنیم به کجا میرسیم؟
معمولا معماری ایرانی را با وجه فرهنگ عارفانه آن توضیح داده اند. اما به لحاظ سیاسی و فرم های اعمال قدرت ما چگونه مردمانی بوه ایم؟ بی شک اگر عرفان وجه لطیف ما بوده باشد، سیاست روی خشن و آزاردهنده ماست. اما مهم این است که فهم درست ما از آنچه که بوده ایم در گرو فهم دیالکتیکی این رویه های متضاد ممکن است. نه هموژن سازی های کاذب و خیالی به یک سو...
در این کتاب ویتفوگل عنوان میکند که مارکس اگرچه یک غربی است اما کمونیسم روسی، ورژن شرقی شده آن است که با توتالیتاریسم، تمامیت خواهی و نوعی استبداد همراه است.
اما اگر هم در شرق و هم در غرب ما با نوعی حکومت های پادشاهی مواجهیم که به مرور به سمت مشروطه(محدود کردن قدرت پادشاه) و سپس جمهوریخواهی(خرد کردن قدرت در همه جامعه) در حرکت هستند، چه تفاوت قابل اعتنایی میان شرق و غرب قابل شناسایی است؟
ادامه در پست بعد👇
@archresearchmethod
معمولا معماری ایرانی را با وجه فرهنگ عارفانه آن توضیح داده اند. اما به لحاظ سیاسی و فرم های اعمال قدرت ما چگونه مردمانی بوه ایم؟ بی شک اگر عرفان وجه لطیف ما بوده باشد، سیاست روی خشن و آزاردهنده ماست. اما مهم این است که فهم درست ما از آنچه که بوده ایم در گرو فهم دیالکتیکی این رویه های متضاد ممکن است. نه هموژن سازی های کاذب و خیالی به یک سو...
در این کتاب ویتفوگل عنوان میکند که مارکس اگرچه یک غربی است اما کمونیسم روسی، ورژن شرقی شده آن است که با توتالیتاریسم، تمامیت خواهی و نوعی استبداد همراه است.
اما اگر هم در شرق و هم در غرب ما با نوعی حکومت های پادشاهی مواجهیم که به مرور به سمت مشروطه(محدود کردن قدرت پادشاه) و سپس جمهوریخواهی(خرد کردن قدرت در همه جامعه) در حرکت هستند، چه تفاوت قابل اعتنایی میان شرق و غرب قابل شناسایی است؟
ادامه در پست بعد👇
@archresearchmethod
طبق تحقیقات ویتفوگل و بسیاری دیگر از متفکرین من جمله خود مارکس و حتی همایون کاتوزیان، جامعه شناس ایرانی،
اگرچه در هر دو مدل پادشاهی در ایران و غرب ما با حکومت یک فرد بر دیگران مواجهیم، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد، پادشاهی در ایران قدرتی لجام گسیخته تر و بی چون چرا تر داشته است. برای مثال خانواده پادشان عموما در اروپا بخشی از حریم امن قدرت یه حساب می آمدند و گزارشی از اینکه پادشاه پسر یا برادر خود را کور کرده یا به قتل برساند وجود ندارد. امری که در ایران به خصوص به دلیل تعدد زوجین و پسران بسیاری که به زودی به رقیب پادشاه تبدیل میشدند، حتی از سوی ساهان خوشنامی چون شاه عباس مشاهده شده است.
لیست بلند بالایی از این شواهد. در این کتاب ها موجود است که میتوان برای مطالعه بیشتر به آنها مراجعه کرد.
اما این استبداد شرقی که نام آن را دیسپوتیزم نهاده اند، چه نسبتی با معماری در حال شکل گیری در این سرزمین داشته است؟
تقریبا این سوال نسبتا مسکوتی است...لااقل کمتر از ارتباط معماری با عرفان به عنوان روی خوش تاریخ ایران به آن پرداخته شدن است.
اما این سوال چرا مهم است؟
از سویی باید بدانیم که مشروطه خواهی به عنوان شروع جنبش تجدد خواهی در ایران، بیش از آنکه به معنای فاصله گذاری با سنت فرهنگی و فراورده های آن باشد، اول از همه فاصله گذاری با همین سنت سیاسی بوده است. پس مهم است که در این حوزه به تدقیق بیشتری بپردازیم.
چرا که اگر بپذیریم که مشروطه خواهی برای ما مترادف با نوعی ستیز با سنت سیاسی استبدادی بوده است، آنگاه در یک صورت ستیز با سنت های فرهنگی همچون معماری و یا... میتوانسته در طول این حرکت کلی فهمیده شود:
اگر بتوان سنت معماری به جا مانده از تاریخ ایران را ورژنی کالبدی از استبدادی دانست که در فرم اجتماعی و سیاسی جاری بوده است.
این سخن عجیبی هم نیست. همان گونه که بسیاری در حوزه ادب فارسی معتقدند که نیما، از شعر فارسی اقتداری را زدوده که در فرم اجتماعی از پیش مستتر بوده است.
جای قافیه ها و وزن عروضی نوعی استبداد متنی در شعر فارسی بوده که نیما مبارزه با آن را آغاز کرده است.
به همین ترتیب تقارن، سکون، شکوه و تک مرکزی بودن را شاید بتوان چنین ویژگی هایی در سنت معماری ایران دانست.
برای چنین نتیجه گیری هایی زود است اما آنچه مهم می نماید این است که فرارفتن از فهم نخ نمای موجود از معماری گذشته ایران در گرو خارج کردن آن از نگاه های تکسویه و وارد کردن آن به عرصه دیالکتیکی از نیروهای متضاد است. جایی که آن معماری واقعا در آن تنفس میکرده است...
محمد یاسر موسی پور
@archresearchmethod
اگرچه در هر دو مدل پادشاهی در ایران و غرب ما با حکومت یک فرد بر دیگران مواجهیم، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد، پادشاهی در ایران قدرتی لجام گسیخته تر و بی چون چرا تر داشته است. برای مثال خانواده پادشان عموما در اروپا بخشی از حریم امن قدرت یه حساب می آمدند و گزارشی از اینکه پادشاه پسر یا برادر خود را کور کرده یا به قتل برساند وجود ندارد. امری که در ایران به خصوص به دلیل تعدد زوجین و پسران بسیاری که به زودی به رقیب پادشاه تبدیل میشدند، حتی از سوی ساهان خوشنامی چون شاه عباس مشاهده شده است.
لیست بلند بالایی از این شواهد. در این کتاب ها موجود است که میتوان برای مطالعه بیشتر به آنها مراجعه کرد.
اما این استبداد شرقی که نام آن را دیسپوتیزم نهاده اند، چه نسبتی با معماری در حال شکل گیری در این سرزمین داشته است؟
تقریبا این سوال نسبتا مسکوتی است...لااقل کمتر از ارتباط معماری با عرفان به عنوان روی خوش تاریخ ایران به آن پرداخته شدن است.
اما این سوال چرا مهم است؟
از سویی باید بدانیم که مشروطه خواهی به عنوان شروع جنبش تجدد خواهی در ایران، بیش از آنکه به معنای فاصله گذاری با سنت فرهنگی و فراورده های آن باشد، اول از همه فاصله گذاری با همین سنت سیاسی بوده است. پس مهم است که در این حوزه به تدقیق بیشتری بپردازیم.
چرا که اگر بپذیریم که مشروطه خواهی برای ما مترادف با نوعی ستیز با سنت سیاسی استبدادی بوده است، آنگاه در یک صورت ستیز با سنت های فرهنگی همچون معماری و یا... میتوانسته در طول این حرکت کلی فهمیده شود:
اگر بتوان سنت معماری به جا مانده از تاریخ ایران را ورژنی کالبدی از استبدادی دانست که در فرم اجتماعی و سیاسی جاری بوده است.
این سخن عجیبی هم نیست. همان گونه که بسیاری در حوزه ادب فارسی معتقدند که نیما، از شعر فارسی اقتداری را زدوده که در فرم اجتماعی از پیش مستتر بوده است.
جای قافیه ها و وزن عروضی نوعی استبداد متنی در شعر فارسی بوده که نیما مبارزه با آن را آغاز کرده است.
به همین ترتیب تقارن، سکون، شکوه و تک مرکزی بودن را شاید بتوان چنین ویژگی هایی در سنت معماری ایران دانست.
برای چنین نتیجه گیری هایی زود است اما آنچه مهم می نماید این است که فرارفتن از فهم نخ نمای موجود از معماری گذشته ایران در گرو خارج کردن آن از نگاه های تکسویه و وارد کردن آن به عرصه دیالکتیکی از نیروهای متضاد است. جایی که آن معماری واقعا در آن تنفس میکرده است...
محمد یاسر موسی پور
@archresearchmethod
سرمایه، فضا، و جایی برای نفس کشیدن
@archresearchmethod
@archresearchmethod
.
سرمایه، از طریق تولید و تصرف فضا، شهر آلترناتیو خود را درون شهر ایجاد میکند...
مهم نیست در شهر چه میگذرد...سرمایه بواسطه همان شهر آلترناتیو، شکل مطلوب خود را برای زندکی ممکن میکند و سپس به فروش آن اقدام میکند
چرا که شهر آلترناتیو، سلسله ای از فضاهای به هم پیوسته است که در مالکیت خصوصی سرمایه هستند، و آماده برای فروش!! این فضاها از خانه، اتومبیل، دفتر کار، رستوران، باشگاه ورزشی و انواع پارکینگ ها تشکیل شده است
دیوید هاروی و هانری لوفور، از این دریچه نقدهای تندی به شهرهای غربی وارد کرده اند
اما وجه تاسف برانگیز موقعیت کنونی ما این است، که آنچه در قالب فضا، فروخته می شود،
نه فانتزی های وسوسه برانگیزی از صورت های خیالی خوشبختی،
که گاهی حداقل های زیستی برای بقا است...
به تصویر دقت کنید، مجموعه ای که بنا بوده «حس خوب زندگی» را در قالب یک فانتزی به شهر بفروشد، حالا به فروش هوایی برای نفس کشیدن تقلیل یافته است...
شهر معاصر، یک تراژدی در انتظار قرائت است
#محمدیاسر_موسی_پور
@archresearchmethod
سرمایه، از طریق تولید و تصرف فضا، شهر آلترناتیو خود را درون شهر ایجاد میکند...
مهم نیست در شهر چه میگذرد...سرمایه بواسطه همان شهر آلترناتیو، شکل مطلوب خود را برای زندکی ممکن میکند و سپس به فروش آن اقدام میکند
چرا که شهر آلترناتیو، سلسله ای از فضاهای به هم پیوسته است که در مالکیت خصوصی سرمایه هستند، و آماده برای فروش!! این فضاها از خانه، اتومبیل، دفتر کار، رستوران، باشگاه ورزشی و انواع پارکینگ ها تشکیل شده است
دیوید هاروی و هانری لوفور، از این دریچه نقدهای تندی به شهرهای غربی وارد کرده اند
اما وجه تاسف برانگیز موقعیت کنونی ما این است، که آنچه در قالب فضا، فروخته می شود،
نه فانتزی های وسوسه برانگیزی از صورت های خیالی خوشبختی،
که گاهی حداقل های زیستی برای بقا است...
به تصویر دقت کنید، مجموعه ای که بنا بوده «حس خوب زندگی» را در قالب یک فانتزی به شهر بفروشد، حالا به فروش هوایی برای نفس کشیدن تقلیل یافته است...
شهر معاصر، یک تراژدی در انتظار قرائت است
#محمدیاسر_موسی_پور
@archresearchmethod
نشید نبیان و محمدیاسر موسی پور در نیم چاشت معمارانه به "۱+۲۰" سوال کلیدی در باب تئوری، بیست و یک پاسخ یک دقیقه ای خواهند داد.
1. تئوری معماری چیست؟
2. نسبت تئوری در دیسیپلین های دیگر با تئوری در معماری چیست؟
3. جایگاه تئوری معماری در دیسیپلین معماری چیست؟
4. تفاوت تئوری معماری با فلسفه چیست؟
5. تئوری معماری چگونه تولید می شود؟
6. تئوری معماری را چه کسی تولید می کند؟
7. تئوری معماری به چه کار می آید؟
8. آیا در هر زمان یک تئوری معماری وجود دارد و یا امکان همزیستی تئوری های معماری در آن واحد وجود دارد؟
9. محصول معمارانه و تئوری معماری کدام یک مقدم بر یکدیگرند؟
10. نسبت تئوری معماری و عاملیت کنش معمارانه چیست؟
11. نسبت معماری تئوریک با معماری مبتنی بر تئوری و معماری متاثر از تئوری و معماری موثر بر تئوری چیست؟
12. نسبت معمار تئوری پرداز و تئوری پرداز معماری چیست؟
13. نسبت تئوری پردازی و تئوریزه کردن چیست؟
14. آیا تئوری معماری تمایز منطقه ای دارد و یا تطابق جهانی؟ آیا تولید تئوری در جنوب و شمال جهان مدل های متفاوتی دارد؟
15. آیا تئوری معماری قابل به روز رسانی و یا از آن خود سازی است؟
16. تفاوت تئوری های انتقادی و تئوری های رادیکال در معماری چیست؟
17. آیا معماری ابزار تئوری پردازی است ویا تئوری موجب تولید معماری می شود؟
18. آیا تئوری معماری ابزاری توجیهی است و یا ابزاری تولیدی؟
19. چند گونه تئوری معماری قابل شناسایی است؟ Treaties, Paradigms, Schools of thought, Manifestos
20. نسبت تاریخ معماری و تئوری معماری چیست؟ آیا دو گانه Operative و non-Operative در تاریخ معماری بر تئوری معماری نیز متبادر است؟
و
21. آیا باید از تئوری ترسید؟ چرا من از تئوری می ترسم؟
@archresearchmethod
1. تئوری معماری چیست؟
2. نسبت تئوری در دیسیپلین های دیگر با تئوری در معماری چیست؟
3. جایگاه تئوری معماری در دیسیپلین معماری چیست؟
4. تفاوت تئوری معماری با فلسفه چیست؟
5. تئوری معماری چگونه تولید می شود؟
6. تئوری معماری را چه کسی تولید می کند؟
7. تئوری معماری به چه کار می آید؟
8. آیا در هر زمان یک تئوری معماری وجود دارد و یا امکان همزیستی تئوری های معماری در آن واحد وجود دارد؟
9. محصول معمارانه و تئوری معماری کدام یک مقدم بر یکدیگرند؟
10. نسبت تئوری معماری و عاملیت کنش معمارانه چیست؟
11. نسبت معماری تئوریک با معماری مبتنی بر تئوری و معماری متاثر از تئوری و معماری موثر بر تئوری چیست؟
12. نسبت معمار تئوری پرداز و تئوری پرداز معماری چیست؟
13. نسبت تئوری پردازی و تئوریزه کردن چیست؟
14. آیا تئوری معماری تمایز منطقه ای دارد و یا تطابق جهانی؟ آیا تولید تئوری در جنوب و شمال جهان مدل های متفاوتی دارد؟
15. آیا تئوری معماری قابل به روز رسانی و یا از آن خود سازی است؟
16. تفاوت تئوری های انتقادی و تئوری های رادیکال در معماری چیست؟
17. آیا معماری ابزار تئوری پردازی است ویا تئوری موجب تولید معماری می شود؟
18. آیا تئوری معماری ابزاری توجیهی است و یا ابزاری تولیدی؟
19. چند گونه تئوری معماری قابل شناسایی است؟ Treaties, Paradigms, Schools of thought, Manifestos
20. نسبت تاریخ معماری و تئوری معماری چیست؟ آیا دو گانه Operative و non-Operative در تاریخ معماری بر تئوری معماری نیز متبادر است؟
و
21. آیا باید از تئوری ترسید؟ چرا من از تئوری می ترسم؟
@archresearchmethod
Yaser Mp
Audio
فایل صوتی جلسه بالا با موضوع تئوری و معماری امروز ایران
با حضور نشید نبیان و محمدیاسر موسی پور
به کوشش حمید ناصرخاکی
با حضور نشید نبیان و محمدیاسر موسی پور
به کوشش حمید ناصرخاکی
Forwarded from اتووود
موسسه خوانش با همکاری مکث و با محوریت "دوباره دیدن تهران" اقدام به برگزاری سلسله نشست هایی با موضوع "تهران در کافه هایش چطور می گذرد؟" نمود، آخرین نشست از فصل هفتم مکث، پنج شنبه 7ام دیماه 96 میزبان نوید پورمحمدرضا و آرش بصیرت بود👇👇.
نوید پورمحدرضا به ارائه درسگفتاری تحت عنوان "کافه؛ معلق در میان روایت ها" نشست؛ او با توجه دادن مخاطبان به پروژه "مکان سوم" رِی اُلدنبرگ، هدف اصلی اُلندبرگِ جامعهشناس در پروژهی "مکان سوم" را احیاء و احضار دوبارهی زندگیِ عمومیِ غیررسمی درون چشماندازهای معاصر شهری می داند؛ به بیان دیگر، بازتولید اشکال غیررسمی زندگی درون قلمروی زندگی روزمره. الدنبرگ با گونهشناسی فضاییْ کالبدیِ این اشکال غیررسمی در گام نخست، و با فعالیتشناسی و تشریح ویژگیهای محتوایی آنها در گام بعدی، میکوشد تا از حضورِ خاموش و فروتنانهی این فضاها در شهر اعادهی حیثیت کند، تنوع و صمیمت آنها را پاس نهد، و در عین حال خطر محو و بلعیده شدن آنها از سوی فرایندهای کلانِ همسانسازِ شهری را گوشزد کند.
اما سوال این است که آیا ایده و مصادیق مکان سوم او را میتوان در زمینههای ملی و فرهنگی و قومیتی دیگر به کار بست؟ اگر مشخصتر صحبت کنیم، آیا کافهها که در قلمروی زیست و تجربهی هر روزهی ما، هر دم، حضوری پررنگتر و پرشمارتر مییابند، میتوانند واجد تلقیای "مکان سومی" در معنای اُلدنبرگی آن باشند؟ قرابتها و تمایزات این دو کدامند و ریشه در چه دارند؟
نوید پورمحدرضا تلاش می کند در گفتار پیشرو شماری از این مفروضات و سوالات را طرح نماید، و بیهرگونه توهم ارائهی پاسخ قطعی و راهحل نهایی، صرفاً تجربهها، ایدهها، و پیشنهاداتش را با جمعی از دوستان و مخاطبان در میان گذارد.
عنوان درسگفتار آرش بصیرت "کافه؛ زیبایی شناسی توپوس [منفی] در شهر جهان مسطح" بود. او که صحبت هایش را با تبیین جهان مسطح وام گرفته از توماس فریدمن اغاز کرد پس از خواندن قطعه ای از داستان کوتاه روزی روزگاری دیروزِ حنیف قریشی و ارائه تصویری ایده ال از کافه ای که در ذهن دارد، مفهومی تحت عنوان لنداسکیپ دمکراتیک شهر و عناصر متشکله اش را پیش کشید و تلاش کرد نشان دهد تغییر لنداسکیپ های شهری طی چهار دهه گذشته چگونه و به چه سویی بوده است و جایگاه کافه در این سیر تحولات کجا قرار داشته است. سئوال اساسی شاید این باشد که آیا هستی شناسی معاصر کافه ها می تواند آن ها را تحت شمول منظر دمکراتیک شهری تبیین نماید، یا کافه ها تحت شمول متغیرهای دیگری تعریف می شوند؟
این نشست که با پی گیری های مجدانه سرکار خانم مینا حسنی و مجموعه خوانش برگزار گردید، پس از اتمام گفتارها با پرسش های چالشی و صریح حضار ادامه داشت.
همین جا لازم می دانیم از جناب آقای امیرحسین طاهری نیز تشکر کنیم که سخاوتمندانه به شکل گیری امکان این گفتارها و گفت و گوها مجال تحقق داد.
#تهران
#تهران_پژوهی
#شهر_شناسی
#حوزه_عمومی
#ری_الدنبرگ
#حنیف_قریشی
#توماس_فریدمن
#نوید_پورمحمدرضا
#مینا_حسنی
#امیر_حسین_طاهری
#آرش_بصیرت
@etooodchannel
نوید پورمحدرضا به ارائه درسگفتاری تحت عنوان "کافه؛ معلق در میان روایت ها" نشست؛ او با توجه دادن مخاطبان به پروژه "مکان سوم" رِی اُلدنبرگ، هدف اصلی اُلندبرگِ جامعهشناس در پروژهی "مکان سوم" را احیاء و احضار دوبارهی زندگیِ عمومیِ غیررسمی درون چشماندازهای معاصر شهری می داند؛ به بیان دیگر، بازتولید اشکال غیررسمی زندگی درون قلمروی زندگی روزمره. الدنبرگ با گونهشناسی فضاییْ کالبدیِ این اشکال غیررسمی در گام نخست، و با فعالیتشناسی و تشریح ویژگیهای محتوایی آنها در گام بعدی، میکوشد تا از حضورِ خاموش و فروتنانهی این فضاها در شهر اعادهی حیثیت کند، تنوع و صمیمت آنها را پاس نهد، و در عین حال خطر محو و بلعیده شدن آنها از سوی فرایندهای کلانِ همسانسازِ شهری را گوشزد کند.
اما سوال این است که آیا ایده و مصادیق مکان سوم او را میتوان در زمینههای ملی و فرهنگی و قومیتی دیگر به کار بست؟ اگر مشخصتر صحبت کنیم، آیا کافهها که در قلمروی زیست و تجربهی هر روزهی ما، هر دم، حضوری پررنگتر و پرشمارتر مییابند، میتوانند واجد تلقیای "مکان سومی" در معنای اُلدنبرگی آن باشند؟ قرابتها و تمایزات این دو کدامند و ریشه در چه دارند؟
نوید پورمحدرضا تلاش می کند در گفتار پیشرو شماری از این مفروضات و سوالات را طرح نماید، و بیهرگونه توهم ارائهی پاسخ قطعی و راهحل نهایی، صرفاً تجربهها، ایدهها، و پیشنهاداتش را با جمعی از دوستان و مخاطبان در میان گذارد.
عنوان درسگفتار آرش بصیرت "کافه؛ زیبایی شناسی توپوس [منفی] در شهر جهان مسطح" بود. او که صحبت هایش را با تبیین جهان مسطح وام گرفته از توماس فریدمن اغاز کرد پس از خواندن قطعه ای از داستان کوتاه روزی روزگاری دیروزِ حنیف قریشی و ارائه تصویری ایده ال از کافه ای که در ذهن دارد، مفهومی تحت عنوان لنداسکیپ دمکراتیک شهر و عناصر متشکله اش را پیش کشید و تلاش کرد نشان دهد تغییر لنداسکیپ های شهری طی چهار دهه گذشته چگونه و به چه سویی بوده است و جایگاه کافه در این سیر تحولات کجا قرار داشته است. سئوال اساسی شاید این باشد که آیا هستی شناسی معاصر کافه ها می تواند آن ها را تحت شمول منظر دمکراتیک شهری تبیین نماید، یا کافه ها تحت شمول متغیرهای دیگری تعریف می شوند؟
این نشست که با پی گیری های مجدانه سرکار خانم مینا حسنی و مجموعه خوانش برگزار گردید، پس از اتمام گفتارها با پرسش های چالشی و صریح حضار ادامه داشت.
همین جا لازم می دانیم از جناب آقای امیرحسین طاهری نیز تشکر کنیم که سخاوتمندانه به شکل گیری امکان این گفتارها و گفت و گوها مجال تحقق داد.
#تهران
#تهران_پژوهی
#شهر_شناسی
#حوزه_عمومی
#ری_الدنبرگ
#حنیف_قریشی
#توماس_فریدمن
#نوید_پورمحمدرضا
#مینا_حسنی
#امیر_حسین_طاهری
#آرش_بصیرت
@etooodchannel
Forwarded from اتووود
انچه از پی می اید ابتدا فایل تصاویر ارائه گفتار آرش بصیرت است 👇و بعد فایل صدای کامل جلسه👇👇که شامل ارائه گفتارها و بخش مباحثه پس از ارائه گفتارهاست.
@etooodchannel
@etooodchannel
Forwarded from اتووود
Cafe-Negative Topos of Flat World-Arash Basirat.pdf
3.8 MB