Telegram Web Link
معماری تنظیم فاصله میان آدم ها (بدن ها) به میانجی فضاست. معمار در هنگام تصمیم گیری درباره فضا در واقع در حال تصمیم گیری درباره این است که افراد به واسطه چه سازمانی از فضا با یکدیگر مرتبط شوند. این تنظیم فاصله به تنظیم رابطه می انجامد. برای مثال، وقتی لوکوربوزیه مجتمع مسکونی مارسی را طرح کرده است در واقع در یک ویشنهاد روی میز جامعه گذاشته است. این که آدم ها را در محوری عمودی و متراکم با هم همنشین کنیم. در اینجا شما با ساکن شدن در این مجموعه جبرا به شکلی از ارتباط با دیگری تن داده اید که با صورت بندی های کلاسیک سکونت متفاوت است. این همان چیزی است که ما در ورود بی واسطه این فرم از سازمان دهی سکونت در ایران به خوبی می‌بینیم. یعنی به اهمیت آن پی میبریم. این فرم سکونت یعنی آپارتمان نشینی در حال جراحی فرهنگ ماست. جراحی دردناک و پر از خونریزی. نمی دانم که در نهایت این جراحی به بهبودی منجر می شود یا فوت. اما می دانم معماری، به مثابه پیشنهادی برای تنظیم فاصله میان آدم ها، در این هنگامه نقش پررنگ خودش را برملا میکند. سنت فرهنگی ما در تحمل دیگری سنتی پر از پرده پوشی و اجتناب است. وقتی این سنت در فرم جدیدی از سازمان اجتماعی (که مبتنی بر سازمان فضایی است)، قرار میگیرد از خود تقلا و بی تابی بروز می دهد.
مثال دیگری این سخن باز هم میتواند از لوکو بوزیه گرفته شود. آنجا که در مرکز هنرهای کارپنتر خیابان را از وسط بنا عبور میدهد. در اینجا باید نام خیابان و نام مرکز هنری را فراموش کنیم تا بتوانیم معماری را درست خوانش کنیم. لوکوربوزیه در اینجا دو جریان اجتماعی در دست دارد. جریان فعالیت هایی که در حال خلق اثر هنری هستند و جریان آدم هایی که در حال تردد در فضای عمومی هستند. او میخواهد این دو را از یک ارتباط موازی به یک ارتباط متقاطع تبدیل کند. او در آوردگاه معماری در حال دست بردن در همین فاصله هاست. او دارد فاصله ها را دستکاری میکند و به میانجی این دستکاری به روابط اجتماعی درون جامعه پیشنهادات تازه ای عرضه میکند. این پیشنهاد کاری است که هر معماری انجام می دهد. مسئله متعاقب این پیشنهاد این است که جامعه در قبال این پشنهاد چه واکنشی از خود بروز می دهد. از این نقطه به بعد دو رویکرد را میشناسیم. رویکردی که معماری را متغیری وابسته به شمار می آورد و میخواهد معماری معلول سازمان های اجتماعی پیشین باشد، و بنابراین مخالف ارائه پیشنهادات مغایر با آن است و رویکرد دیگری که معماری را به مثابه یک فاکتور مستقل به رسمیت میشناسد که می تواند به جای معلول، خود علت یک سلسله از صورت ها و سازمان های اجتماعی گردد. بی شک لوکوربوزیه در گروه گروه اول در نمیگنجد.
محمدیاسر موسی پور(در پاسخ به پرسش روزنامه طلوع)

@archresearchmethod
Roya
Voice message
فایل صوتی صحبت های تغابنی با تشکر از خانم مهندس مراد
شرح دوره:
امروزه ارتباط جامعه معماری و بخصوص دانشجویان این رشته با مطالعه ارتباط دلگرم کننده ای نیست. بی شک موانع بسیاری موجبات این قهر فکری را فراهم کرده اما یکی از این موانع را می توان نداشتن یک فنداسیون مفهومی برای ارتباط برقرار کردن با متون اندیشه معاصر دانست. این فنداسیون مجموعه ای از واژگان و مفهوم های پرتکرار است که در همه جا به طور مرتب تکرار می شوند.از نوشته ها و سخنرانی های آیزنمن و کولهاس گرفته تا دیگر معماران و اندیشمندان غربی و یا وطنی. به هر کجای اندیشه رو میکنیم، کسی دارد از دیالکتیکی بودن ارتباط دو چیز و یا از برخورد پساساختارگرایانه با یک مقوله سخن می گوید. یا کسی دارد کسی را به دنبال کردن سیاست های نئولیبرالیستی در معماری متهم می کند و یا کس دیگری را به انضمامی فکر کردن درباره معماری دعوت می کند. این واژه ها کم نیستند و هر کدام تاریخچه ای به درازی اندیشه دارند. بدون تردید تسلط کاملا فنی بر هر کدام از این مفاهیم نیازمند ترم ها و شاید سال ها گفت و گو است. اما همان طور که کتابهایی به عنوان فرهنگ واژگان فلسفی وجود دارد تا مفاهیم را برای ما از تاریکی مطلق خارج کند، این دوره تلاش خواهد کرد که تعدادی از این مفاهیم مبنایی را اجمالا و به شکلی مفهومی ارائه کند تا امکان وارد شدن به گفت و گو و تدقیق آن ها را در آینده نیز فراهم کند.
.
سرفصل های دوره:
مفاهیم ادبیات فلسفی
مفاهیم ادبیات سیاسی
مفاهیم ادبیات معماری
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صحبت های محمدیاسر موسی پور درباره ی دوره ی الفبای مفهومی اندیشه ی معاصر
منبع: روزنامه شرق

مجسمه اي براي بودن
نقدي بر مجسمه «ابعاد بودن»

نويسنده: محمدياسر موسي پور *

در نمايشگاه آثار منتخب پنجمين دوسالانه مجسمه هاي شهري تهران، اثر صندلي هاي شهريار رضايي حکايت از شکلي از برخورد با مجسمه شهري دارد که مي توان روي آن تامل کرد و درباره اش گفت و نوشت. پيش از هر چيز بايد کمي به تفکيک ميان مجسمه شهري با گونه هاي ديگر مجسمه بينديشيم. آيا مجسمه شهري يک مجسمه شبيه تمام مجسمه هاست با اين تفاوت که در يک مکان عمومي به نام شهر نصب مي شود؟ يا شهري بودن يک کيفيت است که وقتي در مجسمه اي بروز پيدا کند آن مجسمه حيات شهري پيدا مي کند؟ براي فهم بهتر اين سوال بد نيست اين سوال را مطرح کنيم که اساسا شهر چيست؟ و «شهري» به مثابه يک صفت به چه چيزي مي تواند اشاره داشته باشد. شهر نه انباشتي از آجر و سنگ و سيمان است و نه احيانا آن تهيِ حاصل شده از اين انباشت که نام آن را فضا مي گذاريم. شهر همه اينهاست به علاوه چيزي غريب و سيال به نام جامعه. کالبد شهر علامتي براي حيات يک اجتماع انساني است و حرکت آن به سمت وسوي مدنيت را نمادين مي کند. جامعه اي که به مدنيت رسيده باشد ساحت شهري دارد. حال در اين بين مجسمه شهري مي تواند مجسمه اي باشد که در اين حيات مدني مشارکت کند و با اجتماع خود وارد ديالوگ شود و حتي به درک اين اجتماع از خود کمک کند.
     از اين نظر «ابعاد بودن» يک مجسمه تمام و عيار شهري است. اين مجسمه از تعداد ٣٥ صندلي تشکيل شده است که برخي از آنها گردان هستند و برخي ثابت. در حقيقت صندلي هاي رديف هاي اول ثابت هستند و هر چه از رديف اول دورتر مي شويم بر تعداد صندلي هاي گردان افزوده مي شود. روي يکي از صندلي هاي گردان ما با ارجاعي به مرد متفکر «رودن» مواجه مي شويم. اين شرحي از جسم اين مجسمه است اما اين مجسمه چيزي بيش از جسم خودش است. اگر بگوييم اين چيزِ مازاد بر جسم، همان معناست سخني کامل نيست، زيرا همه مجسمه ها يک لايه معنايي مضاف بر فيزيک خود دارند. اما شيوه معنامندي در اين اثر چيست که آن را شايسته تاملي مجدد مي کند؟ براي مفهوم پردازي اين امر مي توانيم با نيم نگاهي به مفهوم تجربه زيسته هنري لوفور، از تمايزي ميان «معناي ادراکي»١ و «معناي زيسته»٢ سخن به ميان بياوريم. معناي ادراکي معنايي است که شما آن را با مشاهده يک اثر و تفسير آن توليد مي کنيد و دراين بين بدن شما و حضور آن نقشي حياتي در شکل گيري اين معنا ندارد. اما معناي زيسته معنايي بدن مند است؛ معنايي است که شما نمي توانيد آن را تجربه کنيد مگر از خلال تجربه اي بي واسطه. اگر معناي ادراک شده را مخاطب در ذهن خود برمي سازد، معناي زيسته در دل ذهن و البته با ميانجي بدن ساخته مي شود. بدن ها سازنده معنا و همچنين خود بخشي از اين معنا هستند. شهريار رضايي اين تجربه را قبلادر اثري به نام «ديوار» آزموده بود؛ ديواري بتوني با دو قلم و چکش آويزان از زنجير در دو سو که دو صندلي در طرفين خود داشت. تصور کنيد اين ديوار يک مجسمه «تماشامحور» بود؛ ديواري که نمادين کننده حائلي است که ما را از اجتماع بودن دور کرده است و قلم ها و چکش ها خبر از امکان پايان دادن به آن مي دهند. در اين صورت گزاره قبل مي توانست معناي ادراکي آن باشد. اما وقتي دو قلم و چکش واقعي آنجاست و مخاطب امکان اين را پيدا مي کند که تخريب اين ديوار را در عمل تجربه کند ديگر ما پا را از معناي تماشامحور و ادراکي فراتر گذاشته ايم و به «معناي زيسته» وارد شده ايم؛ معنايي که در خلال ضربه هاي ناباورانه چکش ها در حال ساخته شدن است.
    * معمار و مدرس دانشگاه 
    
     پي نوشت:
     [١] Perceived meaning
     [٢] Lived meaning
    @archresearchmethod
تصویری از مجسمه شهریاررضایی با نام «ابعاد بودن»
@archresearchmethod
معماری پژوهی (معماری، نظریه و پژوهش)
Audio
بخشی از اولین جلسه دوره الفبای مفهومی اندیشه معاصر
در این دوره تمام سعی رو به کار گرفتم که با ایجاد ارتباط بین مفاهیم نظری و زیست روزمره، دوره رو قابل فهم برگزار کنیم
این قسمت بخشی از کلاس هست که درباره نشانه شناسی و کارکرد اون صحبت شده
ممنون از خانم آیدا کیانپور بابت رکورد کلاس و تهیه فایل های کوتاه ازش
@aydakiaa

به امید اینکه هر چه بیشتر بتونیم کلاس رو در اختیار دوستانی که اینجا نیستند قرار بدیم

@archresearchmethod
Audio
🍁 ماموریت پزشکان در توسعه ملی
سخنرانی #محسن_رنانی - ۹ بهمن ۱۳۹۴
نشست جامعه پزشکی اصفهان
@sedanet | @Renani_Mohsen
معرفی اندیشمندان ایرانی
محسن رنانی
@archresearchmethod
اندیشمندان ایرانی (محسن رنانی)
محسن رنانی اقتصاددانی است که در مرزهای اقتصاد نمانده و نگاهی اکوسیستمی به جامعه دارد. شاید مهم ترین نکته در کارنامه رنانی این باشد که او در زمانی که مذاکرات اتمی ما با غرب در جریان بود، کتابی به تحریر در آورد و به صورت خصوصی به مقامات مهم کشور نسخه هایی از آن را ارسال کرد. این کتاب امروز با نام اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران در سایت او قابل دسترس است. نکته مهم درباره آن کتاب این بود که رنانی پیش بینی هایی در آن جا انجام داده بود که به طرز عجیبی در گذر زمان درست از آب درآمدند. برای مثال او استدلال کرده بود که غرب میخواهد با طولانی کردن مذاکرات با ایران، قیمت نفت را بالای صد دلار نگه دارد و از این طریق سرمایه گذاری در باب انرژی های نو را مقرون به صرفه کند و پوست اندازی غرب در حوزه انرژی و قطع وابستگی به نفت را تسهیل کند. با این مقدمه او نتیجه میگیرد که نفت بعد از حدود ده سال به بشکه ای کمتر از پنجاه دلار خواهد رسید. و رسید!
ترجیع بند همه گفتارهای رنانی یک کلمه است: توسعه. او معتقد است که توسعه شکل زمینی سعادت است و جوامع برای سعادتمند شدن مسیر توسعه را پیش میگیرند. از نظر او توسعه دو بال دارد، یکی رفاه و دیگری رضایت. رنانی معتقد است که بعداز انقلاب همه برنامه های توسعه بر رفاه متمرکز بوده اند و امروز ما توسعه ای ناموازن را تجربه میکنیم.
به زعم او اینکه ما حتی پشت ماشین های کاملا مدرن که رفاه ما را می توانند تامین کنند از رانندگی در شهرهایمان رضایت نداریم، یک مصادیق تجربه کردن این توسعه نامتوازن است.
تولید رضایت در جامعه دو ماده اولیه میخواهد که یکی سرمایه نمادین است و دیگری سرمایه اجتماعی. سرمایه اجتماعی همان اعتماد و دوستی اعضای جامعه است که وقتی جای خود را به بدبینی می‌دهد یک محل بروز آن فرهنگ ترافیکی ماست.
به نظر میرسد که مدل مفهومی رنانی مدلی کارامد برای توضیح وضعیت ما در بطن این جامعه است.
رنانی در مصاحبه با نشریه برای فردا در سال پیش، با گفتن این که یک مسلمان لیبرال است، تلاش کرد به تبیین تازه ای از اشتراکات این دو واژه اشاره کند که البته هم با واکنش برخی لیبرال ها مواجه شد و هم برخی مروجین دینی.
محسن رنانی چند سالی است که در عرصه عمومی و سخنرانی های مختلف فعال است و در سایت او بسیاری از این سخنرانی ها موجودند و به جرات می توان گفت که اغلب هم شنیدنی هستند.
همچنین او یکی دو باری هم در شبکه چهار سیما به مناظره با مخالفین خود درباب توسعه پرداخته که مناظرات بسیار بحث برانگیز و جالب توجهی هستند.
#اندیشمندان_ایرانی
#محسن_رنانی
@archresearchmethod
فوکو را از باب تحلیل های موشکافانه اش در باب قدرت میشناسیم. او علاوه بر خود متفکرین زیادی را برانگیخت که رد قدرت را در صورت بندی های فضا نیز بگیرند و شیوه های اعمال قدرت به میانجی فضای معماری را کنکاش کنند...
لوفور متفکری با گرایش های چپ است که علاقه دارد برای نقد سرمایه داری پای فضا را هم ویط بکشد و نشان دهد که چگونه سرمایه داری از طریق اشغال فضا و حتی تولید خود را تداوم می دهد.
مرلوپونتی حلقه مهمی از تفکر در باب پدیدارشناسی است و مهم ترین نکته در نظام فکری اون بدن به مثابه میانجی ادراک ماست. او سوژه انتزاعی دکارتی را که معلوم نیست در کجا می اندیشد و بودنش رو نتیجه گیری میکند، بر این نکته تاکید میکند که ادراک و اندیشه ما فارغ از بدن ما شکل نمی گیرد و این یک نتیجه گیری مهم در راستای پایان دادن به تقابل ذهن و عین و ذهن و بدن به شمار می آید. تقابلی تاریخی که در عمیق ترین سطح خود با دکارت رخ نموده بود.
بوردیو هم جامعه شناس و فیلسوفی است که از سرمایه های غیر اقتصادی در جامعه صحبت به میان آورده. سرمایه هایی از قبیل سرمایه نمادین، سرمایه اجتماعی و همچنین فرهنگی.
او به خوبی به ما نشان میدهد که چگونه افراد در جامعه به واسطه برخورداری از همین سرمایه ها دست به مصرف کالاهای مادی و فرهنگی میزنند و از این طریق تمایز خود را جست و جو میکنند.همچنین او درباب رسانه و تاثیر آن بر همین الگوهای مصرف سخن بسیار گفته...معماران به واسطه بوردیو به قرائت متفاوتی از معماری به مثابه یک کالای فرهنگی و در عین حال مدیایی عمومی دست پیدا میکنند.
گامی که نشر فکر نو در انتشار این کتاب ها برداشته گام بسیار مهمی است.به امید اینکه نسل تازه ای از معماران صاحب اندیشه بواسطه تغذیه مناسب فکری در این فضا تولید و تربیت شوند.

@archresearchmethod
کم نیستند کسانی که از پایان چیزها در عصر ما صحبت کرده اند... ما در عصری زندگی میکنیم که از عالم قمارزدایی شده است
هیچ تاسی به هوا پرتاب نمی شود
محافظه کاری همه جا را فرا گرفته تا آنچه غیرقابل پیش بینی است رخ ندهد
و این روحیه، چیزها را عقیم و میان مایه کرده است
دوستی این کلیپ هیگویتا را برای من فرستاد
و من هنوز دارم فکر میکنم که چرا امروز فوتبال، دیگر چنین دروازه بانی ندارد
شاید از فوتبال هم خطر کردن را زدوده اند
جایی که می‌توانست، ساحت دیگری از جهان را به روی صحنه بیاورد،
ساحت بازی و خطر و سرمست شدن از آن را... ما مردمان عصر عجیبی هستیم که از فوتبال، یعنی ساحت مخاطره و تصادف و لذت، یک صنعت بیرون کشیدیم

عصر ما عصر چیرگی امر برنامه ریزی شده بر تصادف و رخداد است
البته زمانه ای که از آن پیکاسو و انیشتن ظهور نمی کند، عجیب نیست اگر هیگوئیتایی هم در کار نباشد

احوالات پیری و فرتوتی است، احوالات این زمانه

محمدیاسر موسی پور

@archresearchmethod
2025/07/14 04:19:01
Back to Top
HTML Embed Code: