چشمانت...
آخرين كشتی های مسافرند
آیا جایی در آنجا هست؟
من از پرسه زدن در ایستگاه های جنون خسته شدم
و به جایی نرسیدم...
چشمانت آخرین فرصت ممکن
برای کسی ست که به فرار می اندیشد..
و من
به فرار می اندیشم...
#نزار_قبانی
@arghavan59🥀
آخرين كشتی های مسافرند
آیا جایی در آنجا هست؟
من از پرسه زدن در ایستگاه های جنون خسته شدم
و به جایی نرسیدم...
چشمانت آخرین فرصت ممکن
برای کسی ست که به فرار می اندیشد..
و من
به فرار می اندیشم...
#نزار_قبانی
@arghavan59🥀
در رویاهای من
هیچ عشق دیگری نمیخوابد
تو خواهی رفت
ما با هم خواهیم رفت
بر فراز آبهایی از جنس زمان
دیگر هیچکس
در کنار من
به درون سایهها
سفر نخواهد کرد ؛
تتها تو
همیشه سبزی
همیشه خورشید
همیشه ماه...
#پابلو_نرودا
@arghavan59🥀
هیچ عشق دیگری نمیخوابد
تو خواهی رفت
ما با هم خواهیم رفت
بر فراز آبهایی از جنس زمان
دیگر هیچکس
در کنار من
به درون سایهها
سفر نخواهد کرد ؛
تتها تو
همیشه سبزی
همیشه خورشید
همیشه ماه...
#پابلو_نرودا
@arghavan59🥀
حزن و اندوهت را ملامتی نیست
من نیز اگر اندوه بودم
آرزویم بود که در سینهات بنشینم.
#هبة_هاجر
@arghavan59🥀
من نیز اگر اندوه بودم
آرزویم بود که در سینهات بنشینم.
#هبة_هاجر
@arghavan59🥀
اگر حرف های دلم
بی اگر بود ..
اگر فرصت چشم من
بیشتر بود ..
اگر می توانستم از خاک
یک دسته لبخند
پر پر بچینم
تو را می توانستم
ای دور
از دور
یک بار دیگر ببینم ...!
درون سینۀ من
انفجار ، زندانی است...
#قیصر_امین_پور
@arghavan59🥀
بی اگر بود ..
اگر فرصت چشم من
بیشتر بود ..
اگر می توانستم از خاک
یک دسته لبخند
پر پر بچینم
تو را می توانستم
ای دور
از دور
یک بار دیگر ببینم ...!
درون سینۀ من
انفجار ، زندانی است...
#قیصر_امین_پور
@arghavan59🥀
غنچهای در دستم ،
غنچهای در وسط حنجرهام ،
غنچهای در حركاتم ،
كلماتم ،
قلبم !
غنچهای ،
روی لبت
غنچهای ،
روی تنت
غنچهای ،
روی هوسها و نفسهايت !
غنچهها میخواهند ،
در هوایی كه پر از رايحهی خواستن ست
آخرين حد شكفتن را
فرياد كنند...
#عمران_صلاحی
@arghavan59🥀
غنچهای در وسط حنجرهام ،
غنچهای در حركاتم ،
كلماتم ،
قلبم !
غنچهای ،
روی لبت
غنچهای ،
روی تنت
غنچهای ،
روی هوسها و نفسهايت !
غنچهها میخواهند ،
در هوایی كه پر از رايحهی خواستن ست
آخرين حد شكفتن را
فرياد كنند...
#عمران_صلاحی
@arghavan59🥀
ناگهان دلم از دوستی او سرشار شد.
او را با ستایشی بیمرز دوست داشتم.
انگار که سالهای سال با هم فکر کرده بودیم، دوش به دوش هم جنگیده بودیم
و یک دهان ترانه خوانده بودیم…
#ناظم_حکمت
@arghavan59🥀
او را با ستایشی بیمرز دوست داشتم.
انگار که سالهای سال با هم فکر کرده بودیم، دوش به دوش هم جنگیده بودیم
و یک دهان ترانه خوانده بودیم…
#ناظم_حکمت
@arghavan59🥀
من مُهیاترینم
با دو دست بسته به سینه
مودب دریاها
تا کشته شوم به عین
من خضوع مطلقم
هم
به هر تکلم شین
قافا...!
خداوند تو را به خواب خنیاگران خوانده است
تو آخرینِ هرچه حروف!
می بوسمت به عین غش از قیام تش،
یا العطش!
#سیدعلی_صالحی
@arghavan59🥀
با دو دست بسته به سینه
مودب دریاها
تا کشته شوم به عین
من خضوع مطلقم
هم
به هر تکلم شین
قافا...!
خداوند تو را به خواب خنیاگران خوانده است
تو آخرینِ هرچه حروف!
می بوسمت به عین غش از قیام تش،
یا العطش!
#سیدعلی_صالحی
@arghavan59🥀
و به بهانه ی آنکه دوستت دارم
همهچیز در جنبش است
و برای زیستن تنها باید پیش رفت
باید رفت
در راستایی
در پیش به سوی آنچه که تو دوست داری
من به سوی تو میرفتم
من برای همیشه به سوی روشنایی میرفتم...
#پل_الوار
@arghavan59🥀
همهچیز در جنبش است
و برای زیستن تنها باید پیش رفت
باید رفت
در راستایی
در پیش به سوی آنچه که تو دوست داری
من به سوی تو میرفتم
من برای همیشه به سوی روشنایی میرفتم...
#پل_الوار
@arghavan59🥀
من از میان همه شما
منتظر کسی بودم... که نیامد!
به گمانم دریا
چشمی برای گریستن نداشت
ورنه آن پرنده بیجُفت...
به جای نَمنَمِ یکی قطره باران
چشمْ به راهِ دو دیده من
از دریا نمیگریخت
#سیدعلی_صالحی
@arghavan59🥀
منتظر کسی بودم... که نیامد!
به گمانم دریا
چشمی برای گریستن نداشت
ورنه آن پرنده بیجُفت...
به جای نَمنَمِ یکی قطره باران
چشمْ به راهِ دو دیده من
از دریا نمیگریخت
#سیدعلی_صالحی
@arghavan59🥀