🔺تقسیم بندی نخستین / دوّمین به دو شیوه منعکس کنندۀ فلسفۀ شوپنهاور است. نخست، #شوپنهاور مدعی بود که اراده در قالب مکان، زمان یا علّیت نمی گنجد. درعین حال، ضمیر ناآگاه نیز به زمان، مکان یا علّیت وقعی نمی نهد. دوم، شوپنهاور بیان کرد که اراده تحت تأثیر پذیره های چهارگانۀ استدلالِ بسنده ای که برای ابژه های بازنمایی شده بهکاربرده می شود، قرار نمی گیرد. این پذیره های منطقی، تجربی، استعلایی و پسا منطقی یادآور فرایندهای دوّمین فروید هستند که شرایط لازم برای تجربۀ آگاهانۀ منسجم را فراهم می کند. بنابراین اراده و ضمیر ناآگاه، هیچ کدام به قوانین ادراک آگاه/بازنمایی ذهنی وابسته و نیازمند نیستند.
بااین وجود، اراده و ضمیر ناآگاه تنها از این جنبه ها به هم وابسته نیستند. آنها ماهیّت مشابهی هم دارند. از نظر فروید، ضمیر ناآگاه منبع تمام فعّالیت ها و تلاش های ماست. تمام انرژی ما برای زیستن از ضمیر ناآگاه تأمین می شود؛ جایی که انرژی به شکل رانه ها وجود دارد. مشکل زمانی به وجود می آید که برخی از این رانه ها به دلیل نامقبول بودن برای تصویر آگاهانه ای که از خویش داریم، ناکام یا پس رانده شوند. اگر به یاد داشته باشید، شوپنهاور می گفت که اراده برانگیزانندۀ تمام فعّالیت ها است و هر کنش جلوه ای از اراده است. او همچنین رنج را گواهی بر ناکام شدن هدف عمدۀ لذّت جویی اراده می دانست. این تبیین به ناکامی تجارب ناآگاه در هنگام پس رانش رانه ها شبیه است. (فروید در نظریّۀ نخستین خویش ناآگاه را تنها معطوف به لذّت جویی توصیف کرد، ولی در ادامه نظریّه اش را دوباره ضابطه بندی کرد تا رانۀ مرگ را نیز دربر بگیرد؛ هرچند این موضوع مناقشه انگیز است).
درنهایت، #فروید و #شوپنهاور تلاش برای فهم ناآگاه و اراده را مهم ترین جهد و کوششی می دانند که می توانیم آغاز کنیم. شوپنهاور باور دارد که ما با فهم اراده می توانیم عالم پوچ و بی معنی را به جهانی هدفمند و توأم با زندگی تبدیل کنیم. فروید معتقد است که می توانیم با دستیابی به فهم بهتر از نیروهای دست اندرکارِ ضمیر ناآگاه از پس راندگی لیبیدو پیشگیری کنیم؛ در غیر این صورت، پس رانش درنهایت ابتلا به روان نژندی یا روان پریشی را در پی دارد. به علاوه، فروید ادعا می کرد که با تلاش برای شناختن ناآگاه می توانیم به سلامت کافی برای تجربۀ ناشادی دست پیدا کنیم.
▪️ارزیابی فروید
این نگاه فلسفی به آرای فروید چه دستاوردی برای ما دارد؟ آیا مفاهیم فروید در فهم بهتر از ارتباط خویش با جهان پیرامون کمک مان می کند؟
ما دو دستاورد داریم. نخست، برای فروید مبنایی فلسفی پی ریزی کردیم که می توان بر اساس آن دست به قضاوت بزنیم. یکی از منافع فراهم شده توسط این مبنای انتقادی به عقدۀ ادیپ مربوط می شود. پیش تر این خطر وجود داشت که به خاطر فهم ناپذیری این مفهوم از جنسی، عاشقانه یا حتی کاربردی، به سادگی آن را کنار بگذاریم. امّا اکنون می توانیم بپرسیم که آیا #عقده_ادیپ می تواند به عنوان تبیینی برای چگونگی رابطۀ کودکان با جهان فهمیده شود؟ برای برخی آری و برای دیگران خیر؛ ولی دست کم می توان این ارزیابی های انتقادی را از پایگاه عقلانی مشابه موردنظر قرار داد. دوّمین دستاورد ما این است که زبان سودمندی برای ارزیابی های انتقادی خویش در اختیار داریم. می توانیم بر مبنای مفهوم میل، دربارۀ عقدۀ ادیپ سخن بگوییم و برای مثال، می توانیم ادعا کنیم که توصیف #هگل ترسیم درست تری از میلی ست که در کودکی تجربه می کنیم. افزون بر این، می توان گفت که چشم انداز شوپنهاور در مقایسه با تعبیر رؤیای فروید، فهم بهتری از رانه های ناآگاه فراهم می کند.
بنابراین اگر کسی از شما پرسید که چرا فروید می خوانید؟ می توانید بگویید به همان دلیلی که هگل و شوپنهاور می خوانیم: برای فهم چگونگی برقراری ارتباط انسان با جهان پیرامون...
🗓روانکاوی و فلسفه
✍کاهل هورن
@art_philosophyy
بااین وجود، اراده و ضمیر ناآگاه تنها از این جنبه ها به هم وابسته نیستند. آنها ماهیّت مشابهی هم دارند. از نظر فروید، ضمیر ناآگاه منبع تمام فعّالیت ها و تلاش های ماست. تمام انرژی ما برای زیستن از ضمیر ناآگاه تأمین می شود؛ جایی که انرژی به شکل رانه ها وجود دارد. مشکل زمانی به وجود می آید که برخی از این رانه ها به دلیل نامقبول بودن برای تصویر آگاهانه ای که از خویش داریم، ناکام یا پس رانده شوند. اگر به یاد داشته باشید، شوپنهاور می گفت که اراده برانگیزانندۀ تمام فعّالیت ها است و هر کنش جلوه ای از اراده است. او همچنین رنج را گواهی بر ناکام شدن هدف عمدۀ لذّت جویی اراده می دانست. این تبیین به ناکامی تجارب ناآگاه در هنگام پس رانش رانه ها شبیه است. (فروید در نظریّۀ نخستین خویش ناآگاه را تنها معطوف به لذّت جویی توصیف کرد، ولی در ادامه نظریّه اش را دوباره ضابطه بندی کرد تا رانۀ مرگ را نیز دربر بگیرد؛ هرچند این موضوع مناقشه انگیز است).
درنهایت، #فروید و #شوپنهاور تلاش برای فهم ناآگاه و اراده را مهم ترین جهد و کوششی می دانند که می توانیم آغاز کنیم. شوپنهاور باور دارد که ما با فهم اراده می توانیم عالم پوچ و بی معنی را به جهانی هدفمند و توأم با زندگی تبدیل کنیم. فروید معتقد است که می توانیم با دستیابی به فهم بهتر از نیروهای دست اندرکارِ ضمیر ناآگاه از پس راندگی لیبیدو پیشگیری کنیم؛ در غیر این صورت، پس رانش درنهایت ابتلا به روان نژندی یا روان پریشی را در پی دارد. به علاوه، فروید ادعا می کرد که با تلاش برای شناختن ناآگاه می توانیم به سلامت کافی برای تجربۀ ناشادی دست پیدا کنیم.
▪️ارزیابی فروید
این نگاه فلسفی به آرای فروید چه دستاوردی برای ما دارد؟ آیا مفاهیم فروید در فهم بهتر از ارتباط خویش با جهان پیرامون کمک مان می کند؟
ما دو دستاورد داریم. نخست، برای فروید مبنایی فلسفی پی ریزی کردیم که می توان بر اساس آن دست به قضاوت بزنیم. یکی از منافع فراهم شده توسط این مبنای انتقادی به عقدۀ ادیپ مربوط می شود. پیش تر این خطر وجود داشت که به خاطر فهم ناپذیری این مفهوم از جنسی، عاشقانه یا حتی کاربردی، به سادگی آن را کنار بگذاریم. امّا اکنون می توانیم بپرسیم که آیا #عقده_ادیپ می تواند به عنوان تبیینی برای چگونگی رابطۀ کودکان با جهان فهمیده شود؟ برای برخی آری و برای دیگران خیر؛ ولی دست کم می توان این ارزیابی های انتقادی را از پایگاه عقلانی مشابه موردنظر قرار داد. دوّمین دستاورد ما این است که زبان سودمندی برای ارزیابی های انتقادی خویش در اختیار داریم. می توانیم بر مبنای مفهوم میل، دربارۀ عقدۀ ادیپ سخن بگوییم و برای مثال، می توانیم ادعا کنیم که توصیف #هگل ترسیم درست تری از میلی ست که در کودکی تجربه می کنیم. افزون بر این، می توان گفت که چشم انداز شوپنهاور در مقایسه با تعبیر رؤیای فروید، فهم بهتری از رانه های ناآگاه فراهم می کند.
بنابراین اگر کسی از شما پرسید که چرا فروید می خوانید؟ می توانید بگویید به همان دلیلی که هگل و شوپنهاور می خوانیم: برای فهم چگونگی برقراری ارتباط انسان با جهان پیرامون...
🗓روانکاوی و فلسفه
✍کاهل هورن
@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️#اسلاوی_ژیژک فیلسوف، روانکاو و جامعه شناس اسلوونیایی از پارادوکس #ابژه_میل می گوید...
#زیرنویس_فارسی
@art_philosophyy
#زیرنویس_فارسی
@art_philosophyy
Forwarded from بینام
Frida (2002) BluRay 720p.mkv
900.1 MB
#هنر
🎥 فیلم «فریدا» Frida
ساخته جولی تایمور محصول سال 2002
▪️فیلم دربارهٔ زندگی نقاش مکزیکی سورئالیست #فریدا_کالو است و از رمانی به نام فریدا: زندگینامهای از فریدا کالو (۱۹۸۳) نوشتهٔ هایدن هررا اقتباس شده است.
در این فیلم هایک، در نقش فریدا نامزد دریافت جایزهٔ اسکار بهترین هنرپیشهٔ نقش اول زن شد...
▫️برای آشنایی با این هنرمند کلمه «فریدا کالو» را در کانال سرچ بزنید.
@art_philosophyy
#فیلم #سینما
🎥 فیلم «فریدا» Frida
ساخته جولی تایمور محصول سال 2002
▪️فیلم دربارهٔ زندگی نقاش مکزیکی سورئالیست #فریدا_کالو است و از رمانی به نام فریدا: زندگینامهای از فریدا کالو (۱۹۸۳) نوشتهٔ هایدن هررا اقتباس شده است.
در این فیلم هایک، در نقش فریدا نامزد دریافت جایزهٔ اسکار بهترین هنرپیشهٔ نقش اول زن شد...
▫️برای آشنایی با این هنرمند کلمه «فریدا کالو» را در کانال سرچ بزنید.
@art_philosophyy
#فیلم #سینما
Forwarded from بینام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️چرا به کودکان شطرنج آموزش دهیم؟
آموزش شطرنج به کودکان می تواند تاثیرات مثبت و پایدار متعددی روی کودکان داشته باشد. به همین خاطر امروزه در بسیاری از مدارس جهان آموزش شطرنج به کودکان یکی از مهمترین نوع برنامه درسی است. در این مقاله تاثیرات آموزش شطرنج به کودکان را نشان خواهیم داد.
صحنه زندگی خود نوعی بازی شطرنج است که ما غالبا از راه رقابت و مبارزه امتیازات ارزنده ای برای ارضاء خود بدست می آوریم و نیز زندگی مجموعه ای از حوادث خوب و بد است که در برخی موارد باعث غرور و مباهات می شود هیچ نوع حرکت غیر قانونی برای نجات از وضعیت بد مجاز نیست و تصادف و شانس نیز در این صفحه کوچک زندگی جایی ندارد هرچه هست تدبیر و تعقل، صبر و شکیبایی، دقت، سرعت، تشریک مساعی، برنامه ریزی، انضباط، دفاع، آینده نگری تصورات، تخیلات، خونسردی، نوآوری، اراده، بصیرت و قوه تشخیص است.
هر آنچه هست متولد می شود و در صفحه ظریف شطرنجی از حقیقت نبرد در زندگی با دنیایی از نبوغ و زیبایی که همانند پناهگاهی است که آن ر ا از نقد کردن در امان می دارد، بوجود می آید. بر اساس محاسبات ریاضی دانان با کمک ۳۲ مهره و ۶۴ خانه، تنها برای ۴ حرکت اول در روی صفحه شطرنج ۳۱۸ میلیارد و برای ده حرکت اول ۱۷۰ میلیارد امکان حرکت متنوع و متفاوت بصورت قاعده و قانون وجود دارد و بجاست که “یوهان” #فیلسوف و شاعر بزرگ آلمانی شطرنج را سنگ محک مغز معرفی کرده است این بازی مهم اهداف زیر را به دنبال دارد.
بازی شطرنج به کودکان چه چیزهایی را می آموزد؟
• آموزش شطرنج به کودکان ، آموزش فرهنگ است. چرا که شطرنج فرهنگ است. بازی هزار ساله ای است که که در سراسر جهان رواج دارد.
• آموزش شطرنج به کودکان یعنی هدایت کودکان در فرآیند های حل مسئله : از آنجا که حل مسئله از ویژگی های ثابت هرگونه یادگیری است کودکان باید در تجزیه و تحلیل ، ارزیابی و تشخیص راه حل های مختلف در تمام زمینه از جمله زندگی روزمره تعلیم می بینند.
• شطرنج مبنای ریاضی دارد و ریاضیات پایه علم است.
•آموزش شطرنج به کودکان قوه شناخت را افزایش می دهد بازیکنان را به الگوی اخلاقی مجهز می کند که با آن می توان ارزشهای معنوی خلق کرد و رقابت سالم را گسترش می دهد.
• آموزش شطرنج به کودکان اوقات فراغت آنها را می تواند پر کند.
تاثیرات مثبت آموزش شطرنج به کودکان
• آموزش شطرنج به کودکان باعث افزایش #تمرکز و دقت در کودکان می شود. از فواید اصلی شطرنج دقت و تمرکز است زیرا اگر آنها دقت لازم را به عمل نیاورند نمی توانند بازی خوبی را به نمایش بگذارند.
• آموزش شطرنج به کودکان باعث افزایش #تجسم فضایی کودکان می شود. در بازی شطرنج کودکان وادار می شوند تا توالی فعالیتها را قبل از اینکه اتفاق بیفتد تصور کنند شطرنج بطور واقعی توانایی تجسم را با اموزش جابجای مهره ها در ذهن به کودکان آموزش می دهد.
• آموزش شطرنج به کودکان منجر به #تفکر رو به جلو می شود . کودکان در این بازی آموزش می بینند که ابتدا فکر کنند بعد عمل کنند آنها یاد می گیرند که از خود بپرسند که اگر من اینکار را بکنم چه اتفاقی می افتد ومن باید چه واکنشی نشان دهم بطور کلی شطرنج به کودکان کمک می کند که #صبور و #متفکر بار بیایند.
•آموزش شطرنج به کودکان ، ارزیابی گزینه ها را به کودکان می آموزد . کودکان یاد می گیرند که آنها نباید اول حرکات را انجام دهند و سپس حرکات را به خاطر بسپارند . بلکه یاد می گیرند که راهها و جنبه های مختلف حرکات مختلف را ارزیابی و سپس بهترین را انتخاب کنند.
• آموزش شطرنج به کودکان #تجزیه و #تحلیل عینی را به آنها می آموزد . کودکان یاد می گیرند که نتایج کارهای مختلف و توالی آنها را و همچنین اینکه آیا این حرکات (کارها) به او کمک می کند یا به ضرر اوست را ارزیابی کند و با استفاده از شیوه های منطقی و نه احساسی، بهترین تصمیم را بگیرند.
•آموزش شطرنج به کودکان تفکر انتزاعی کودکان را پرورش می دهد. کودکان یاد می گیرند که بصورت دوره ای به عقب برگردند و جزئیات و کارهای انجام شده را بررسی کنند. به این ترتیب آنها الگوهای استفاده شده در موقعیت های مختلف را در یک موقعیت را یاد گرفته و در موقعیت های دیگر بکار می برند.
• آموزش شطرنج به کودکان #برنامه ریزی را می آموزد. کودکان یاد می گیرند اهداف دراز مدت خود را تعیین و راههای رسیدن به آن را نیز یاد می گیرند .
با این حال، هیچکدام از این مهارتها ویژه شطرنج نیست بلکه بخشی از شطرنج است. زیبایی بازی شطرنج در این است که به عنوان وسیله ای آموزش داده شود که ذهن کودکان را تحریک می کند و به آنها کمک می کند که تا این مهارتها را پرورش داده و از آن لذت ببرند . در نتیجه شطرنج، کودکان ، حل مسئله کنندگان بهتر ، تصمیم گیرندگان مستقل تر و با #تفکر_انتقادی بالا بار خواهند آمد.
@art_philosophyy
آموزش شطرنج به کودکان می تواند تاثیرات مثبت و پایدار متعددی روی کودکان داشته باشد. به همین خاطر امروزه در بسیاری از مدارس جهان آموزش شطرنج به کودکان یکی از مهمترین نوع برنامه درسی است. در این مقاله تاثیرات آموزش شطرنج به کودکان را نشان خواهیم داد.
صحنه زندگی خود نوعی بازی شطرنج است که ما غالبا از راه رقابت و مبارزه امتیازات ارزنده ای برای ارضاء خود بدست می آوریم و نیز زندگی مجموعه ای از حوادث خوب و بد است که در برخی موارد باعث غرور و مباهات می شود هیچ نوع حرکت غیر قانونی برای نجات از وضعیت بد مجاز نیست و تصادف و شانس نیز در این صفحه کوچک زندگی جایی ندارد هرچه هست تدبیر و تعقل، صبر و شکیبایی، دقت، سرعت، تشریک مساعی، برنامه ریزی، انضباط، دفاع، آینده نگری تصورات، تخیلات، خونسردی، نوآوری، اراده، بصیرت و قوه تشخیص است.
هر آنچه هست متولد می شود و در صفحه ظریف شطرنجی از حقیقت نبرد در زندگی با دنیایی از نبوغ و زیبایی که همانند پناهگاهی است که آن ر ا از نقد کردن در امان می دارد، بوجود می آید. بر اساس محاسبات ریاضی دانان با کمک ۳۲ مهره و ۶۴ خانه، تنها برای ۴ حرکت اول در روی صفحه شطرنج ۳۱۸ میلیارد و برای ده حرکت اول ۱۷۰ میلیارد امکان حرکت متنوع و متفاوت بصورت قاعده و قانون وجود دارد و بجاست که “یوهان” #فیلسوف و شاعر بزرگ آلمانی شطرنج را سنگ محک مغز معرفی کرده است این بازی مهم اهداف زیر را به دنبال دارد.
بازی شطرنج به کودکان چه چیزهایی را می آموزد؟
• آموزش شطرنج به کودکان ، آموزش فرهنگ است. چرا که شطرنج فرهنگ است. بازی هزار ساله ای است که که در سراسر جهان رواج دارد.
• آموزش شطرنج به کودکان یعنی هدایت کودکان در فرآیند های حل مسئله : از آنجا که حل مسئله از ویژگی های ثابت هرگونه یادگیری است کودکان باید در تجزیه و تحلیل ، ارزیابی و تشخیص راه حل های مختلف در تمام زمینه از جمله زندگی روزمره تعلیم می بینند.
• شطرنج مبنای ریاضی دارد و ریاضیات پایه علم است.
•آموزش شطرنج به کودکان قوه شناخت را افزایش می دهد بازیکنان را به الگوی اخلاقی مجهز می کند که با آن می توان ارزشهای معنوی خلق کرد و رقابت سالم را گسترش می دهد.
• آموزش شطرنج به کودکان اوقات فراغت آنها را می تواند پر کند.
تاثیرات مثبت آموزش شطرنج به کودکان
• آموزش شطرنج به کودکان باعث افزایش #تمرکز و دقت در کودکان می شود. از فواید اصلی شطرنج دقت و تمرکز است زیرا اگر آنها دقت لازم را به عمل نیاورند نمی توانند بازی خوبی را به نمایش بگذارند.
• آموزش شطرنج به کودکان باعث افزایش #تجسم فضایی کودکان می شود. در بازی شطرنج کودکان وادار می شوند تا توالی فعالیتها را قبل از اینکه اتفاق بیفتد تصور کنند شطرنج بطور واقعی توانایی تجسم را با اموزش جابجای مهره ها در ذهن به کودکان آموزش می دهد.
• آموزش شطرنج به کودکان منجر به #تفکر رو به جلو می شود . کودکان در این بازی آموزش می بینند که ابتدا فکر کنند بعد عمل کنند آنها یاد می گیرند که از خود بپرسند که اگر من اینکار را بکنم چه اتفاقی می افتد ومن باید چه واکنشی نشان دهم بطور کلی شطرنج به کودکان کمک می کند که #صبور و #متفکر بار بیایند.
•آموزش شطرنج به کودکان ، ارزیابی گزینه ها را به کودکان می آموزد . کودکان یاد می گیرند که آنها نباید اول حرکات را انجام دهند و سپس حرکات را به خاطر بسپارند . بلکه یاد می گیرند که راهها و جنبه های مختلف حرکات مختلف را ارزیابی و سپس بهترین را انتخاب کنند.
• آموزش شطرنج به کودکان #تجزیه و #تحلیل عینی را به آنها می آموزد . کودکان یاد می گیرند که نتایج کارهای مختلف و توالی آنها را و همچنین اینکه آیا این حرکات (کارها) به او کمک می کند یا به ضرر اوست را ارزیابی کند و با استفاده از شیوه های منطقی و نه احساسی، بهترین تصمیم را بگیرند.
•آموزش شطرنج به کودکان تفکر انتزاعی کودکان را پرورش می دهد. کودکان یاد می گیرند که بصورت دوره ای به عقب برگردند و جزئیات و کارهای انجام شده را بررسی کنند. به این ترتیب آنها الگوهای استفاده شده در موقعیت های مختلف را در یک موقعیت را یاد گرفته و در موقعیت های دیگر بکار می برند.
• آموزش شطرنج به کودکان #برنامه ریزی را می آموزد. کودکان یاد می گیرند اهداف دراز مدت خود را تعیین و راههای رسیدن به آن را نیز یاد می گیرند .
با این حال، هیچکدام از این مهارتها ویژه شطرنج نیست بلکه بخشی از شطرنج است. زیبایی بازی شطرنج در این است که به عنوان وسیله ای آموزش داده شود که ذهن کودکان را تحریک می کند و به آنها کمک می کند که تا این مهارتها را پرورش داده و از آن لذت ببرند . در نتیجه شطرنج، کودکان ، حل مسئله کنندگان بهتر ، تصمیم گیرندگان مستقل تر و با #تفکر_انتقادی بالا بار خواهند آمد.
@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️پروفسور #والتر_لوین، فیزیکدان و استاد بازنشستهٔ دانشگاه MIT است.
بسیاری از کلاسهای فیزیک والتر در MIT سالها در UWTV در سیاتل، واشینگتن نشان داده میشد و تعداد بینندگان آن به ۴ میلیون نفر میرسید. لوین شخصاً به صدها رایانامهای که از سوی بینندگان UWTV دریافت میکرد جواب میداد. او برای ۱۵ سال در شبکهٔ MIT Cable TV بود، برنامههای این شبکه هر روز در تمام شبانه روز پخش میشد و در آن به دانشجویان در انجام تکالیف هفتگی شان کمک میکرد.
بخشهایی از تدریس عالی این استاد برجسته را ببینید.
@art_philosophyy
بسیاری از کلاسهای فیزیک والتر در MIT سالها در UWTV در سیاتل، واشینگتن نشان داده میشد و تعداد بینندگان آن به ۴ میلیون نفر میرسید. لوین شخصاً به صدها رایانامهای که از سوی بینندگان UWTV دریافت میکرد جواب میداد. او برای ۱۵ سال در شبکهٔ MIT Cable TV بود، برنامههای این شبکه هر روز در تمام شبانه روز پخش میشد و در آن به دانشجویان در انجام تکالیف هفتگی شان کمک میکرد.
بخشهایی از تدریس عالی این استاد برجسته را ببینید.
@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️#پرسشهای_نهایی
مصاحبه ای کوتاه با #جورج_الیس فیزیکدان و استاد برجسته دانشگاه کیپ تاون آفریقای جنوبی
#زیرنویس_فارسی
@art_philosophyy
مصاحبه ای کوتاه با #جورج_الیس فیزیکدان و استاد برجسته دانشگاه کیپ تاون آفریقای جنوبی
#زیرنویس_فارسی
@art_philosophyy
▫️تصویر بالا: وقتی فلاسفه در برتری فلسفه، با یکدیگر موافق هستند.
▫️تصویر پایین: وقتی فلاسفه در حال تعریفِ #فلسفه هستند.
@art_philosophyy
▫️تصویر پایین: وقتی فلاسفه در حال تعریفِ #فلسفه هستند.
@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 سکانس به یاد ماندنی از فیلم The Network (شبکه) ساختهٔ «سیدنی لومت» محصول سال ۱۹۷۶ کشور آمریکا
@art_philosophyy
@art_philosophyy
▪️قرص ضد کرونا
▫️صدور مجوزی اضطراری در استرالیا برای داروی #مولنوپیراویر (Molnupiravir)
مصرف این قرص ویروس را پس از ۵ روز از بین میبرد
نهاد تنظیم مقررات دارویی استرالیا روز سه شنبه مجوز اضطراری برای داروی ضد ویروسی شرکت داروسازی "مرک" Merck's با نام مولنوپیراویر را صادر کرد.
مولنوپیراویر نخستین بار برای مقابله با آنفلوانزا تولید شد. تغییراتی در این دارو داده شده است که میتوان آن را به شکل قرص مصرف کرد. این دارو باید دو بار در روز و به مدت پنج روز مصرف شود.
این درمان در چند صد نفری که آن را دریافت کردهاند نتیجه خوبی داشته است.
شرکت مرک پیش از این روی تولید دو واکسن کووید-۱۹ تحقیق میکرد اما این تحقیقات را در ماه ژانویه متوقف کرد و در پژوهش روی داروی کرونا متمرکز شد.
https://www.reuters.com/article/healthcoronavirus-australia-merck-co-idUSL4N2PH1P8
@art_philosophyy
▫️صدور مجوزی اضطراری در استرالیا برای داروی #مولنوپیراویر (Molnupiravir)
مصرف این قرص ویروس را پس از ۵ روز از بین میبرد
نهاد تنظیم مقررات دارویی استرالیا روز سه شنبه مجوز اضطراری برای داروی ضد ویروسی شرکت داروسازی "مرک" Merck's با نام مولنوپیراویر را صادر کرد.
مولنوپیراویر نخستین بار برای مقابله با آنفلوانزا تولید شد. تغییراتی در این دارو داده شده است که میتوان آن را به شکل قرص مصرف کرد. این دارو باید دو بار در روز و به مدت پنج روز مصرف شود.
این درمان در چند صد نفری که آن را دریافت کردهاند نتیجه خوبی داشته است.
شرکت مرک پیش از این روی تولید دو واکسن کووید-۱۹ تحقیق میکرد اما این تحقیقات را در ماه ژانویه متوقف کرد و در پژوهش روی داروی کرونا متمرکز شد.
https://www.reuters.com/article/healthcoronavirus-australia-merck-co-idUSL4N2PH1P8
@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️بخش کوتاهی از سخنان #اسلاوی_ژیژک فیلسوف، روانکاو و جامعه شناس اسلوونیایی درباره #عشق
#زیرنویس_فارسی
@art_philosophyy
#زیرنویس_فارسی
@art_philosophyy
▪️آیا #عشق فایده ای برای زنان داشته است؟ چرا عشق همچنان بعنوان چیزی بی زمان و ماورای طبیعی در نظر گرفته میشود؟
▫️فرهنگ رمانتیک ما میگوید عشق مثلِ صاعقه سراغ شما میآید، بنابراین وقتی پای عشق در میان باشد، کاری از دستتان ساخته نیست. این اسطورهپردازیها دربارۀ عشق، بسیار به زنان آسیب زده است، به زنانی که وظیفۀ سنگین مراقب را بر عهده دارند و خیلی خوب میدانند که عشق و کار چقدر به هم پیوستهاند.
عشق آنطور که ما میشناسیمش میتواند به جای عاملی بازدارنده، نیرویی بنیادین باشد؟ آیا ایدۀ کنونی ما از عشق نیاز به بازنگری دارد؟ آیا شکل جدیدی از عشق در جنبشهای اجتماعی در حال ظهور است؟ عشقی که علیه شکل محدود و ضعیف عشق که توسط سرمایهداری پرورش یافته است، عمل میکند؟ دربارۀ این موضوع و مسائل دیگر با «مویرا وایگل»، نویسندۀ کتاب رنج عشق: ابداع قرارهای عاشقانه صحبت کردهام.
ناتاشا لنارد: عشق واقعی. عشق حقیقی. عشق در نگاه اوّل. ما با عشق رمانتیک همچون یک ابژۀ تغییرناپذیر و متافیزیکی برخورد میکنیم که منتظر کشفشدن و به چنگآوردهشدن است، اگرچه این رسوم سنّتی معاشقه و پیوند در واقع نسبتاً تحوّلات جدیدی هستند. چرا عشق همچنان به عنوان چیزی بیزمان و ماورای طبیعی در نظر گرفته میشود؟
مویرا وایگل: اگرچه نوشتن #فیلسوفان دربارۀ عشقْ سنتی دیرینه و غنی است، ما در زندگی روزانه اغلب طوری رفتار و صحبت میکنیم که گویی عشق به خودی خود نمیتواند مورد تحلیل قرار گیرد. شما اظهار نظر معروف قاضی استوارت دربارۀ هرزگی را مطرح میکنید. اغلب شنیدهام که مردم وقتی دوستانشان کسی را ندارند، به آنها میگویند: وقتی زمانش برسد خودت متوجّه خواهی شد. وقتی خود من با کسی قرار میگذاشتم عادت داشتم که (اغلب به طور غمانگیزی) به این جملۀ باب دیلن فکر کنم: اگر چیزی درست نیست، اشتباه است. این قبیل #توتولوژیها (اینهمانگوییها) در تمام گفتگوها دربارۀ رابطۀ جنسی و روابط عاشقانه دیده میشود. آنها طیف وسیعی از احساسات و تجربیاتی را تحتالشعاع قرار میدهند که همگی به عشق معروف هستند.
اما اینکه عشق چیست و چه میتواند باشد، به هیچ وجه چیزی بدیهی نیست. گاهی طوری دربارۀ عشق صحبت میکنیم که گویی شکلی از غریزه است که مستقیماً ریشه در زیستشناسی ما دارد. گوته برای اینکه بگوید پیوندهای جاذبه و محبت تا چه حد میتوانند بدون مقدّمه شکل بگیرند از یک اصطلاح شیمی استفاده میکند: قرابت گزینشی. این نوع استعارات وسوسهبرانگیزند، زیرا جاذبه و محبّت مطمئناً متضمن فرایندهای بدنی و بیولوژیکی هستند که ممکن است به طور واضح درک نشده یا از لحاظ عقلی فهمپذیر نباشند. بااینحال این استعارهها ناقص هستند.
آن تعریفهای توتولوژیک از عشق که در بالا به آنها اشاره کردم، «وقتی عشقی حقیقی باشد متوجه خواهی شد»، «وقتی چیزی درست نباشد، اشتباه است» و غیره، همگی به خودانگیختگی عشق اشاره دارند. به عبارت دیگر، آنها از تصدیق اینکه عشق میتواند شامل عنصری از تلاش یا نیّت قبلی باشد، سر باز میزنند. فکر میکنم که این جدایی بین زحمت و عشق نادرست است. علاوهبرآن، این تعریفها محافظهکارانه هستند، چون در شکلبخشیدن به جهان بمثابه خلق دوبارۀ آن، هیچ عاملیت و قدرتی برای ما قائل نمیشوند.
لنارد: از منظر فمنیسم و تغییر سیاسی، فکر میکنید این طرز تلقی از عشق رمانتیک به مثابه امری لازمان چه خطرهایی دربردارد؟
وایگل: به لحاظ تاریخی، رازآلودهکردن مفهوم عشق رمانتیک، خصوصاً برای زنان زیانبار بوده است. دشوار است که مفهوم عشق رمانتیک را از وضع کاملاً بغرنجی جدا کنیم که تفکراتِ مربوط به طبیعتِ جنس مؤنث دارد. منظورم تفکراتی است که در خدمت توجیه بهرهکشی و سوءاستفاده از کارِ ما عمل کردهاند، برای نمونه، اینکه ما زنان بهطور غریزی احساساتی هستیم و فطرتاً خود را وقف میکنیم، خواه وقف عشّاقمان، خواه فرزندانمان یا همکارانمان. (چه راهحل دلچسبی، اینطور نیست؟ اینکه این گروه از انسانها که قرنهاست بنا بر جبرِ شرایط مادیشان مجبورند لبخند بزنند و نیازهای عاطفی دیگران را برطرف سازند، «بنا به طبیعتشان» در انجام این کار ماهرند؟
فمنیستهای مارکسیست کارهای مهم زیادی انجام دادهاند تا نشان دهند روابط رمانتیک و خانوادگی تا چه حد مانند روابط کاری و پرزحمت هستند. زنان حتی در نقش خانهدار یا مادر نیز سهم عظیمی در اقتصاد دارند. آنها با مراقبت از اعضای خانواده که هرکدام به شغلی دستمزدی مشغولند، در حفظ و کمک به بازتولید نیروی کار سهیم هستند؛ آنها با به دنیاآوردن کودکان و پرورش آنها، برای آنکه اعضای مولد جامعه باشند، به شیوههای مستقیم و مشهود تولید ناخالص داخلی را افزایش میدهند.
برای هیچکدام از این کارها پولی به ما پرداخت نشده است. خلق دوبارۀ جهان، کالایی اجتماعی را بازتولید میکند که مردم از هر جنسیتی درآن سهیم هستند.
@art_philosophyy
ادامه🔻
▫️فرهنگ رمانتیک ما میگوید عشق مثلِ صاعقه سراغ شما میآید، بنابراین وقتی پای عشق در میان باشد، کاری از دستتان ساخته نیست. این اسطورهپردازیها دربارۀ عشق، بسیار به زنان آسیب زده است، به زنانی که وظیفۀ سنگین مراقب را بر عهده دارند و خیلی خوب میدانند که عشق و کار چقدر به هم پیوستهاند.
عشق آنطور که ما میشناسیمش میتواند به جای عاملی بازدارنده، نیرویی بنیادین باشد؟ آیا ایدۀ کنونی ما از عشق نیاز به بازنگری دارد؟ آیا شکل جدیدی از عشق در جنبشهای اجتماعی در حال ظهور است؟ عشقی که علیه شکل محدود و ضعیف عشق که توسط سرمایهداری پرورش یافته است، عمل میکند؟ دربارۀ این موضوع و مسائل دیگر با «مویرا وایگل»، نویسندۀ کتاب رنج عشق: ابداع قرارهای عاشقانه صحبت کردهام.
ناتاشا لنارد: عشق واقعی. عشق حقیقی. عشق در نگاه اوّل. ما با عشق رمانتیک همچون یک ابژۀ تغییرناپذیر و متافیزیکی برخورد میکنیم که منتظر کشفشدن و به چنگآوردهشدن است، اگرچه این رسوم سنّتی معاشقه و پیوند در واقع نسبتاً تحوّلات جدیدی هستند. چرا عشق همچنان به عنوان چیزی بیزمان و ماورای طبیعی در نظر گرفته میشود؟
مویرا وایگل: اگرچه نوشتن #فیلسوفان دربارۀ عشقْ سنتی دیرینه و غنی است، ما در زندگی روزانه اغلب طوری رفتار و صحبت میکنیم که گویی عشق به خودی خود نمیتواند مورد تحلیل قرار گیرد. شما اظهار نظر معروف قاضی استوارت دربارۀ هرزگی را مطرح میکنید. اغلب شنیدهام که مردم وقتی دوستانشان کسی را ندارند، به آنها میگویند: وقتی زمانش برسد خودت متوجّه خواهی شد. وقتی خود من با کسی قرار میگذاشتم عادت داشتم که (اغلب به طور غمانگیزی) به این جملۀ باب دیلن فکر کنم: اگر چیزی درست نیست، اشتباه است. این قبیل #توتولوژیها (اینهمانگوییها) در تمام گفتگوها دربارۀ رابطۀ جنسی و روابط عاشقانه دیده میشود. آنها طیف وسیعی از احساسات و تجربیاتی را تحتالشعاع قرار میدهند که همگی به عشق معروف هستند.
اما اینکه عشق چیست و چه میتواند باشد، به هیچ وجه چیزی بدیهی نیست. گاهی طوری دربارۀ عشق صحبت میکنیم که گویی شکلی از غریزه است که مستقیماً ریشه در زیستشناسی ما دارد. گوته برای اینکه بگوید پیوندهای جاذبه و محبت تا چه حد میتوانند بدون مقدّمه شکل بگیرند از یک اصطلاح شیمی استفاده میکند: قرابت گزینشی. این نوع استعارات وسوسهبرانگیزند، زیرا جاذبه و محبّت مطمئناً متضمن فرایندهای بدنی و بیولوژیکی هستند که ممکن است به طور واضح درک نشده یا از لحاظ عقلی فهمپذیر نباشند. بااینحال این استعارهها ناقص هستند.
آن تعریفهای توتولوژیک از عشق که در بالا به آنها اشاره کردم، «وقتی عشقی حقیقی باشد متوجه خواهی شد»، «وقتی چیزی درست نباشد، اشتباه است» و غیره، همگی به خودانگیختگی عشق اشاره دارند. به عبارت دیگر، آنها از تصدیق اینکه عشق میتواند شامل عنصری از تلاش یا نیّت قبلی باشد، سر باز میزنند. فکر میکنم که این جدایی بین زحمت و عشق نادرست است. علاوهبرآن، این تعریفها محافظهکارانه هستند، چون در شکلبخشیدن به جهان بمثابه خلق دوبارۀ آن، هیچ عاملیت و قدرتی برای ما قائل نمیشوند.
لنارد: از منظر فمنیسم و تغییر سیاسی، فکر میکنید این طرز تلقی از عشق رمانتیک به مثابه امری لازمان چه خطرهایی دربردارد؟
وایگل: به لحاظ تاریخی، رازآلودهکردن مفهوم عشق رمانتیک، خصوصاً برای زنان زیانبار بوده است. دشوار است که مفهوم عشق رمانتیک را از وضع کاملاً بغرنجی جدا کنیم که تفکراتِ مربوط به طبیعتِ جنس مؤنث دارد. منظورم تفکراتی است که در خدمت توجیه بهرهکشی و سوءاستفاده از کارِ ما عمل کردهاند، برای نمونه، اینکه ما زنان بهطور غریزی احساساتی هستیم و فطرتاً خود را وقف میکنیم، خواه وقف عشّاقمان، خواه فرزندانمان یا همکارانمان. (چه راهحل دلچسبی، اینطور نیست؟ اینکه این گروه از انسانها که قرنهاست بنا بر جبرِ شرایط مادیشان مجبورند لبخند بزنند و نیازهای عاطفی دیگران را برطرف سازند، «بنا به طبیعتشان» در انجام این کار ماهرند؟
فمنیستهای مارکسیست کارهای مهم زیادی انجام دادهاند تا نشان دهند روابط رمانتیک و خانوادگی تا چه حد مانند روابط کاری و پرزحمت هستند. زنان حتی در نقش خانهدار یا مادر نیز سهم عظیمی در اقتصاد دارند. آنها با مراقبت از اعضای خانواده که هرکدام به شغلی دستمزدی مشغولند، در حفظ و کمک به بازتولید نیروی کار سهیم هستند؛ آنها با به دنیاآوردن کودکان و پرورش آنها، برای آنکه اعضای مولد جامعه باشند، به شیوههای مستقیم و مشهود تولید ناخالص داخلی را افزایش میدهند.
برای هیچکدام از این کارها پولی به ما پرداخت نشده است. خلق دوبارۀ جهان، کالایی اجتماعی را بازتولید میکند که مردم از هر جنسیتی درآن سهیم هستند.
@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺بااینحال گفتمانهای عمومیِ نادری دربارۀ زن و خانواده وجود دارد که به این نکته اذعان کند که این فعالیتها کاری بیش از برآوردهساختن یک تمایل شخصی است. این واقعیت که باردارشدن و بزرگکردن کودک مزدی به همراه ندارد یا به آن یارانه تعلق نمیگیرد، باعث تقویت این تصور میشود که این فعالیتها کارهایی ارزشمند نیست: آنها از روی عشق است.
با قوانین جدیدِ ناظر بر مرخصی با حقوق برای امور خانوادگی در کالیفرنیا و نیویورک، ممکن است شاهد اولین قدمها برای تغییر سیاستهایی باشیم که میتوانند به اصلاح این ایراد کمک کنند، ایرادی که قرنها قدمت دارد.
بسیار حیاتی است که قوانینی از این دست برای والدین و پرستاران (مراقبان) خانگی از هر جنسیتی وضع شده و برای آنها مرخصی با حقوق درنظر گرفته شود؛ در غیر این صورت، در حالی که این قوانین از فشار بر روی زنان خواهد کاست، ممکن است همزمان موجب تقویت این پیشفرض شود که کارِ مراقبتکردن کارِ زن است. هنوز راه درازی در پیش داریم.
لنارد: متفکرانِ فمنیست در باب این پرسش که آیا عشق رمانتیک میتواند از ارتباط با #مردسالاری و سرمایهداری رها شود یا اینکه باید بهکلی کنارش گذاشت، پاسخهای متفاوتی را در ذهن پروراندهاند: #بل_هوکس با هدف نجاتدادن و تعالیِ عشق بمثابۀ عملی شفابخش و بنیادین، به بحث دربارۀ تعریف خاصی از عشق بهمثابۀ یک انتخاب و عملِ متقابل و مؤیدِ زندگی -هم بهمنزلۀ فعل و هم بهمنزلۀ اسم- میپردازد که نمیتواند با سوءاستفاده و آزار همزیستی داشته باشد. دیگران، مانند سیلویا فدریچی، مفهومِ عشق را بهمثابۀ چیزی میفهمند که لاجرم محکوم و مردسالارانه است.
وایگل: من تا حد بسیار زیادی مدیون کار فمنیستهای مارکسیست نظیر سیلویا فدریچی، سِلما جیمز و ماریارُزا دالا کوستا یا نانسی هولماستروم و نانسی فریزِر هستم، کسانی که نشان دادند روابط جنسی و رمانتیک تا چه اندازه به مناسبات کار مربوطند، و اینکه ایدئولوژیِ تنیدهشده پیرامونِ طبیعت زنانه و نقش زن در خانوادۀ هستهای تا چه حد در خدمت توجیه بهرهکشی و سوءاستفاده از ما بوده است. جامعۀ ما کارِ مادران را گرانبها میخواند، اما با آن همچون چیزی بیارزش برخورد میکند. بدون شک تمام این قیل و قالها دربارۀ عشقِ بیقیمت، راهی برای رمانتیککردن بهرهکشی است. اگر پول نمیتواند برای شما عشق بههمراه بیاورد، دستمزدی نیز در قبال عشق پرداخت نخواهد شد.
اما در نهایت، این بینشِ بل هوکسِ #فیلسوف و فعال مدنی است که مرا متقاعد کرده است. همانطور که اشاره کردید، او بر این نکته تأکید میکند که عشق یک فعل و همچنین یک اسم است؛ یعنی شکل فعالی از مراقبت که میتوانیم آن را در جهانی که بهدلیلِ بهرهکشی و خشونت پاره پاره شده است، به خود و دیگران عرضه کنیم. به باور من، عشق زمانی که طرز تلقی ما از آن همچون فعالیتی غایتمند باشد، میتواند واقعیات را تغییر دهد.
آنجلا دیویس نیز با روشنی بسیار دربارۀ این مینویسد که عشق چگونه میتواند برای جعل حوزههای جدیدی که ضدِ فضاهای همگانی هستند به کار گرفته شود، مثلاً واحدهای خانوادگی ضدنژادپرستانه. دیویس بویژه توصیف میکند که چگونه فمنیستهای سفیدپوستِ طبقۀ متوسط به این خاطر که محیط خانه برایشان بهمثابۀ محلِ سرکوب بوده است، ترجیح دادند تا امکانات خلاقانۀ آن را کماهمیت جلوه دهند؛ او معتقد است زنان افریقایی-امریکایی که در جهان خارج دائماً با خشونت و نژادپرستی دست به گریبان بودند خانواده را بهمثابۀ فضایی رهاییبخش برای خلق امکانات دیگر میدیدند.
از تعریف عشق بهمثابۀ شکلی از کار که بر بازتولید اجتماعی دلالت دارد، مستقیماً امکان خلّاقبودن آن استنتاج میشود: مجبور نیستیم که جهان را به همان صورتی که اکنون هست بازتولید کنیم. از نظر من پرسشهای اصلی در مورد این نیست که عشق چیست، بلکه دربارۀ این است که عشق چه میکند. یا شاید به بیان دقیقتر، ما با آن قادر به انجام چه کاری هستیم. لزومی نداردآنچه میکنیم، تولید مجددِ مردسالاریِ (سرمایهدارِ سفیدپوستِ تفوقطلبِ دگرجنسگرا) باشد. واقعاً لزومی ندارد.
لنارد: دُمینیک پتمن، نظریهپردازِ فرهنگی، چنین نوشته است: «جا دارد در اینباره به تأمل بپردازیم که آیا عشق هنوز تنها گفتمانِ دردسترس برای نجات #تکینگی (فردیت) در دوران سرمایهداری متأخر است، یا اینکه اصلاً ’عشق‘ تبدیل به دامی شده است (یا شاید همیشه بوده است) که ما را به سوی اقتصاد #لیبیدویی سوق میدهد؟ اقتصادی که به رنج افراد با همان بیتفاوتیای مینگرد که صندوق بینالملی پول و بانک جهانی بر اقتصاد کلان نظارت میکنند.» نظر شما راجع به این سخن چیست؟
@art_philosophyy
ادامه🔻
با قوانین جدیدِ ناظر بر مرخصی با حقوق برای امور خانوادگی در کالیفرنیا و نیویورک، ممکن است شاهد اولین قدمها برای تغییر سیاستهایی باشیم که میتوانند به اصلاح این ایراد کمک کنند، ایرادی که قرنها قدمت دارد.
بسیار حیاتی است که قوانینی از این دست برای والدین و پرستاران (مراقبان) خانگی از هر جنسیتی وضع شده و برای آنها مرخصی با حقوق درنظر گرفته شود؛ در غیر این صورت، در حالی که این قوانین از فشار بر روی زنان خواهد کاست، ممکن است همزمان موجب تقویت این پیشفرض شود که کارِ مراقبتکردن کارِ زن است. هنوز راه درازی در پیش داریم.
لنارد: متفکرانِ فمنیست در باب این پرسش که آیا عشق رمانتیک میتواند از ارتباط با #مردسالاری و سرمایهداری رها شود یا اینکه باید بهکلی کنارش گذاشت، پاسخهای متفاوتی را در ذهن پروراندهاند: #بل_هوکس با هدف نجاتدادن و تعالیِ عشق بمثابۀ عملی شفابخش و بنیادین، به بحث دربارۀ تعریف خاصی از عشق بهمثابۀ یک انتخاب و عملِ متقابل و مؤیدِ زندگی -هم بهمنزلۀ فعل و هم بهمنزلۀ اسم- میپردازد که نمیتواند با سوءاستفاده و آزار همزیستی داشته باشد. دیگران، مانند سیلویا فدریچی، مفهومِ عشق را بهمثابۀ چیزی میفهمند که لاجرم محکوم و مردسالارانه است.
وایگل: من تا حد بسیار زیادی مدیون کار فمنیستهای مارکسیست نظیر سیلویا فدریچی، سِلما جیمز و ماریارُزا دالا کوستا یا نانسی هولماستروم و نانسی فریزِر هستم، کسانی که نشان دادند روابط جنسی و رمانتیک تا چه اندازه به مناسبات کار مربوطند، و اینکه ایدئولوژیِ تنیدهشده پیرامونِ طبیعت زنانه و نقش زن در خانوادۀ هستهای تا چه حد در خدمت توجیه بهرهکشی و سوءاستفاده از ما بوده است. جامعۀ ما کارِ مادران را گرانبها میخواند، اما با آن همچون چیزی بیارزش برخورد میکند. بدون شک تمام این قیل و قالها دربارۀ عشقِ بیقیمت، راهی برای رمانتیککردن بهرهکشی است. اگر پول نمیتواند برای شما عشق بههمراه بیاورد، دستمزدی نیز در قبال عشق پرداخت نخواهد شد.
اما در نهایت، این بینشِ بل هوکسِ #فیلسوف و فعال مدنی است که مرا متقاعد کرده است. همانطور که اشاره کردید، او بر این نکته تأکید میکند که عشق یک فعل و همچنین یک اسم است؛ یعنی شکل فعالی از مراقبت که میتوانیم آن را در جهانی که بهدلیلِ بهرهکشی و خشونت پاره پاره شده است، به خود و دیگران عرضه کنیم. به باور من، عشق زمانی که طرز تلقی ما از آن همچون فعالیتی غایتمند باشد، میتواند واقعیات را تغییر دهد.
آنجلا دیویس نیز با روشنی بسیار دربارۀ این مینویسد که عشق چگونه میتواند برای جعل حوزههای جدیدی که ضدِ فضاهای همگانی هستند به کار گرفته شود، مثلاً واحدهای خانوادگی ضدنژادپرستانه. دیویس بویژه توصیف میکند که چگونه فمنیستهای سفیدپوستِ طبقۀ متوسط به این خاطر که محیط خانه برایشان بهمثابۀ محلِ سرکوب بوده است، ترجیح دادند تا امکانات خلاقانۀ آن را کماهمیت جلوه دهند؛ او معتقد است زنان افریقایی-امریکایی که در جهان خارج دائماً با خشونت و نژادپرستی دست به گریبان بودند خانواده را بهمثابۀ فضایی رهاییبخش برای خلق امکانات دیگر میدیدند.
از تعریف عشق بهمثابۀ شکلی از کار که بر بازتولید اجتماعی دلالت دارد، مستقیماً امکان خلّاقبودن آن استنتاج میشود: مجبور نیستیم که جهان را به همان صورتی که اکنون هست بازتولید کنیم. از نظر من پرسشهای اصلی در مورد این نیست که عشق چیست، بلکه دربارۀ این است که عشق چه میکند. یا شاید به بیان دقیقتر، ما با آن قادر به انجام چه کاری هستیم. لزومی نداردآنچه میکنیم، تولید مجددِ مردسالاریِ (سرمایهدارِ سفیدپوستِ تفوقطلبِ دگرجنسگرا) باشد. واقعاً لزومی ندارد.
لنارد: دُمینیک پتمن، نظریهپردازِ فرهنگی، چنین نوشته است: «جا دارد در اینباره به تأمل بپردازیم که آیا عشق هنوز تنها گفتمانِ دردسترس برای نجات #تکینگی (فردیت) در دوران سرمایهداری متأخر است، یا اینکه اصلاً ’عشق‘ تبدیل به دامی شده است (یا شاید همیشه بوده است) که ما را به سوی اقتصاد #لیبیدویی سوق میدهد؟ اقتصادی که به رنج افراد با همان بیتفاوتیای مینگرد که صندوق بینالملی پول و بانک جهانی بر اقتصاد کلان نظارت میکنند.» نظر شما راجع به این سخن چیست؟
@art_philosophyy
ادامه🔻