Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هنر_رقص

🎥 ویدئویی از بالرین مشهور، مارتا گونزالز

▫️گنزالز که به آلزایمز مبتلاست و در خانه سالمندان زندگی می‌کند، با شنیدن قطعه «دریاچه‌ قو» اثر چایکوفسکی شروع به رقصیدن می‌کند.

#باله
@art_philosophyy
#هنر

▪️#ادوارد_هاپر (Edward Hopper) متولد ۲۲ ژوئیه ۱۸۸۲ و درگذشته ۱۹۶۷، نقاش رئالیست آمریکایی

@art_philosophyy
فلسفه و هنر
#هنر ▪️#ادوارد_هاپر (Edward Hopper) متولد ۲۲ ژوئیه ۱۸۸۲ و درگذشته ۱۹۶۷، نقاش رئالیست آمریکایی @art_philosophyy
#هنر

▪️ادوارد هاپر تأثیرات بسیاری بر نقاشان پاپ و واقع‌گرای دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ گذاشت.

نشان‌دادن حس #تنهایی، #دورافتادگی و #بیگانگی بین #آدم‌ها و #طبیعت از شاخصه‌های کارهای ادوارد هاپر است.

سایه روشن فضا، زاویه‌های بالا با سقف‌های مشخص و معماری خانه‌های رو به دری، پنجره‌های بزرگ و عریض، سرهای فرو افتاده، سوژه‌های پشت به بیننده و کشتزارهای پهناور و خالی… اینها بعضی از المان‌های این نقاش عاشق سفر و دوستدار سینما و تنهاست که کشیده شده‌اند؛ تصاویر بی‌حرکت و متفاوت با آمریکای پرچنب‌وجوش و پرازدحام… آدم‌هایی که در سالن سینما، اتاق کار، کنار دریا و در کافه و هتل #تنها هستند و به هم نگاه نمی‌کنند.

زن‌های نقاشی‌هایش بیشتر شبیه به هم‌ هستند، شاید به این دلیل که همسرش اجازه نمی‌داد غیر از خودش از کسی دیگر پرتره بکشد. هاپر جایی درباره ایده‌های نقاشی‌هایش گفته: اگر بتوانید چیزی را با کلمه بیان کنید، دیگر دلیلی برای کشیدنش وجود ندارد.


@art_philosophyy
#هنر
▪️سِیری در فلسفه — ۱۹۵۹
اثر: #ادوارد_هاپر / نقاش رئالیست آمریکایی

@art_philosophyy
فلسفه و هنر
#هنر ▪️سِیری در فلسفه — ۱۹۵۹ اثر: #ادوارد_هاپر / نقاش رئالیست آمریکایی @art_philosophyy
▪️تابلوی #سیری_در_فلسفه، صحنه‌ای پس از همخوابگی را مجسم می‌کند.
مردی غرق در افکارش روی تخت‌خوابی نشسته، زنی نیمه برهنه کنارش دراز کشیده و رویش را به دیوار کرده است. سوژه‌ مذکر به مستطیلی از نورِ روشن بر کف اتاق خیره شده که از پنجره‌ای در سمت راستِ کار درون اتاق افتاده است. از خلال پنجره، چشم‌اندازی در سه بخش مختلف دیده می‌شود: آسمان آبی، چمن‌های سبز و فضای خالیِ تاریکی، در پایین‌ترین سطح.

این نقاشی فیلسوفی را مجسم می‌کند که فکورانه به نور خورشید در کف اتاقش خیره شده است. نورِ روشنِ پنجرۀ سمتِ چپِ او در تقابل با فضای خالیِ کاملا سیاهی قرار گرفته، که در انتهای ردیف پلکانی در سمت راستش واقع است. تضاد نمادینِ این نور خیره‌کننده و تاریکیِ مطلق، یادآور این جملات والاس استیونس در سال ۱۹۹۰ است:
فروزندگیِ بیش از حدِ این خورشیدِ زودهنگام به صرافتم می‌اندازد که چه تاریک شده‌ام.

خود #هاپر می‌گوید «همه‌ حیوانات پس از مقاربت جنسی، #غمگین می‌شوند.» اگرچه این «غمزدگیِ» پس از مقاربت، در نقاشی سِیری در فلسفه، با افکار فلسفی ادغام شده است.


📕 پنجره و خلاء در نقاشی‌های ادوارد هاپر
لوئیس شادویک

@art_philosophyy
#هنر

▪️اتاق هتل
اثر: #ادوارد_هاپر / نقاش رئالیست آمریکایی

@art_philosophyy
فلسفه و هنر
#هنر ▪️اتاق هتل اثر: #ادوارد_هاپر / نقاش رئالیست آمریکایی @art_philosophyy
▪️تابلوی اتاق هتل که در سال 1931 به تصویر درامده است ، در اولین نگاه ممکن است پلانی از یک فیلم سینمایی نوآر یا فیلم های قرن بیستمی به نظر بیاید. این تصور ما تا حدی درست است!

علاقه هاپر به سینما به قدری زیاد بوده که ما انعکاس آن را در آثارش، از جمله اتاق هتل، مشاهده می کنیم. مهم ترین عاملی که ذهن ما را به سمت شباهت این اثر با فیلم های سینمایی سوق میدهد ، ترکیب رنگ نقاشی است که غالباً از رنگ های روشن، خانواده قرمز ها همراه با ترکیبی از رنگ زرد، مکمل آن یعنی سبز و سیاه و سفید ها استفاده شده است.
با اندکی تامل در اثر، پرسپکتیو پس رونده ایی را مشاهده می کنیم که اگر با چشم آن را دنبال کنیم، درنهایت به مستطیلی سیاه در درونی ترین نقطه کادر یا همان نقطه گریز پرسپکتیو می رسیم. و در پس زمینه تصویر، تقسیم بندی های مستطیل شکل هاپر را می بینیم که به خوبی فضاها را از یکدیگر و از پلان جلویی تصویر جدا کرده است. همان طور که از اسم اثر پیداست، فضای اصلی شامل اتاق هتلی می باشد که زنی نشسته بر تخت و غرق در افکار و دنیای خود، تنها نقطه تاکید آن است. فضای اتاق، کوچک، تنگ وخفقان آور است و از آن جایی که در اتاق پنجره ایی هم وجود ندارد، حس خفگی را دو چندان کرده. در قسمت انتهایی تخت، مبل سبز رنگی را مشاهده می کنیم که بی فاصله از تخت قرار گرفته و مقابل آن، زن چمدان هایش را قرار داده است که بااین کار ، فضایی برای راه رفتن در آن قسمت از اتاق را باقی نگذاشته است. با کمی خیال پردازی و دنبال کردن نشانه های تصویری که هاپر برایمان به جا گذاشته است، می توان حدس زد که احتمالاً همین چند لحظه قبل بوده که زن، قدم به درون اتاق گذاشته، چمدان هایش را کنار مبل قرار داده، لباس، کلاه و کفش هایش را از تن درآورده و هرکدام را در جایی انداخته و با لباس راحتی اش روی تخت نشسته، تکه کاغذی که گفته می شود احتمالاً بلیط قطار است را در دست گرفته و غرق در افکار خویش چنان سر را به زیر انداخته که گویی آینده ایی وجود نخواهد داشت و زمان در همین لحظه متوقف شده است. در اینجا لازم است یادآور شوم که این ویژگی آثار هاپر، برگرفته از تاثیری است که او در سال های 1906 و 1909 در پاریس از آشنایی با مکتب امپرسیونیسم گرفته است و ما اکنون شاهداین تاثیر در کارهایش هستیم. اما برگردیم به زنی که در اتاق هتل، تنها نشسته. کاغذی که زن در دست گرفته تنها ، بهانه ایست برای او که بوسیله خیره شدن به آن به دنیای افکارش وارد شود و خود کاغذ شاید نه فقط برای زن بلکه برای هنرمند هم اهمیت چندانی نداشته! تنهایی و سکوتی که زن در آن قرار دارد، آنقدر قدرت دارد که حواس مخاطب را از فضای شلوغ اتاق که به دلیل کوچیک بودن آن باعث شده تمام عناصر، در یکجا جمع شوند، پرت می کند و این اتاق شلوغ، به نظر خالی و خلوت می آید. آیا حالت زن ، تداعی کننده لحظه ای آشنا نیست؟ به نظر نمی رسد که این صحنه را قبلاً در جایی دیده یا حتی تجربه کرده باشید؟ اگر چنین احساسی دارید، باید به شما بگویم بله حس تان کاملاً درست است!
ادوارد هاپر با به تصویر کشیدن تنهایی زنی در قرن 20، در یکی از شلوغ ترین و مدرن ترین شهرها، در اتاق هتلی که کوچک ترین اشاره ای به اسم آن نشده، در واقع #تنهایی ، #دورافتادگی و بیگانگی انسان های به ظاهر مدرنِ امروزی را به تصویر کشیده. موضوعی که انسان مدرن با پیشرفت هرچه بیشتر علم و تکنولوژی، بیشتر با آن دست و پنجه نرم می کند و هاپر به خوبی آن را در کارهایش نمایش می دهد. شاید بتوان دورافتادگی و درگیری این زن با خودش را نمادی از درگیری انسان مدرن با خودش و دیگران و حتی جامعه دانست.

نکته ای که عمدتاً در آثار هاپر و همچنین در "اتاق هتل" قابل توجه است، نشان دادن #سکوت و #انزوای_انسانی با استفاده از نورهای شدید و سایه های تیز و لبه دار و استفاده از رنگ های روشن است که تضادی جالب را با موضوع انتخابی هنرمند ایجاد می کند که باعث می شود از خود سوال کنیم : چگونه می شود انسانی در چنین دنیای شاد و روشن تنها باشد؟ و این پرسش، خود عاملی دیگر است برای نشان دادن موفقیت هاپر در نقاشی هایش.


@art_philosophyy
#هنر

▪️شب زنده داران
اثر: #ادوارد_هاپر / نقاش رئالیست آمریکایی
محل نگهداری: موزه شیکاگو


▫️نقد این اثر را در پست بعد ببینید

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 نقد تابلوی شب زنده داران (شب بیداران)
اثر #ادوارد_هاپر نقاش رئالیست آمریکایی


@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️نقاشی‌های #ادوارد_هاپر و قاب‌هایی از فیلم‌هایی که هرگز ساخته نشده‌اند.

🎬 تریلرِ فیلم کوتاهِ سه بعدی که ویم وندرس درباره نقاشی‌های ادوارد هاپر ساخته است.


@art_philosophyy
#هنر
از موزه لندن بصورت آنلاین و رایگان بازدید کنید.

روی هر نقطه دوبار کلیک کنید و با زوم بر روی آن تماشا و به اطراف حرکت کنید ⬇️

https://www.google.co.uk/maps/@51.5192048,-0.1274951,2a,75y,172.87h,89.26t/data=!3m6!1e1!3m4!1sFyBuFtvu6FeVvVVc5--uiw!2e0!7i13312!8i6656?hl=en

@art_philosophyy


_

▪️اثری از ونسان ونگوگ ⬇️

https://static.kuula.io/share/79QMS

روی تصویر ضربه بزنید و در جهت بالا، پایین و چپ و راست حرکت دهید.

@art_philosophyy
▪️میخائیل الکساندروویچ باکونین (۱۸۱۴–۱۸۷۶) آنارشیست روس و از بنیان‌گذاران آنارشیسم جمعی


@art_philosophyy
فلسفه و هنر
▪️میخائیل الکساندروویچ باکونین (۱۸۱۴–۱۸۷۶) آنارشیست روس و از بنیان‌گذاران آنارشیسم جمعی @art_philosophyy
▪️مفهوم جامعه در آنارشیسم

در دید اول به نظر می رسد پنداری که هر فرد را بر کرسی افتخار قرار می دهد و خودمختاری کامل او را اعلام می دارد، جامعه را به ذرات پراکنده ای از شخصیتهای جدا و مستقل تقسیم می کند. هرگونه پیوستگی اجتماعی گسیخته می شود و فقط افرادی تنها تنها در کنار یکدیگر باقی می مانند و جامعه به عنوان «موجود اجتماعی» نابود می گردد.
تعبیر کمال مطلوب مروجان نظام بیحکومتی به این معنی اشتباه محض است. برعکس در هیچ مسلک اجتماعی کلمات همبستگی و برادری به این اندازه تکرار نمی شود. در نظر آنان سعادت فردی و سعادت اجتماعی جدانشدنی هستند. جامعه هوبس و یا جامعه استیرنر که در آن هر انسانی متجاوز و دشمن همه ی افراد دیگر است مورد نفرت آنها است، آن چنان وضع فقط می تواند تصویری از جامعه ی امروزی باشد. ولی به نظر آنان انسان یک موجود کاملاً اجتماعی است. فرد و جامعه دو مفهوم مرتبط به یکدیگر هستند که تصور یکی بدون دیگری ممکن نیست.

احدی این صفت اجتماعی آدمی را قویتر از #باکونین بیان نداشته و حتی شاید هم بهتر از او احساس نکرده است. لازم است بار دیگر عین عبارت او را نقل نمائیم: «نخست یکبار برای همیشه درباره ی پندار آرزواندیشان از انسان منفرد و انسان مطلق، بگوئیم که چنین موجودی همچنان که خدا، توهم و پندار محض است وجود جامعه مانند خود طبیعت مقدم بر فرد است و در عین حال بعد از فنای هر فرد باقی می ماند. جامعه مانند طبیعت ابدی است و یا بهتر بگوئیم پس از آن که بر روی زمین به وجود آمد تا زمانی که زمین ما باقی است پایدار خواهد ماند... انسان انسان نمی شود و به ادراک و شعور و تحقق بشریت خود نمی رسد مگر در جامعه و تنها با دستیاری عمل همگانی تمام جامعه.

آدم از یوغ طبیعت خارجی رهائی نمی یابد مگر با کار جمعی و یا اجتماعی که تنها قادر بر مبدل ساختن پهنه زمین به منزلگاهی مساعد برای رشد و تکامل انسانیت است. انسان حتی نمی تواند خود را از یوغ طبیعت ویژۀ خویش هم خلاص کند، یعنی نمی تواند غرایز و حرکات بدن خود را تابع ذهن بیش از بیش روشن شده خود قرار بدهد مگر با تعلیم و تربیت. ولی این دو امر به تمام معنی اجتماعی هستند. زیرا انسان بیرون از جامعه برای ابد به صورت حیوانی وحشی باقی می ماند.»

حال هرگاه به پرودون و یا به کروپوتکین مراجعه کنیم، باز همان تأکید استوار و بارها مکرر درباره ی واقعیت موجود اجتماعی و تقدم جامعه و یا لااقل همزمانی ضروری آن را با فرد می یابیم. تنها بعضی از سالکان مسلک بیحکومتی، همانند ژان گراو، عقیده دیرین و بی ثمر تضاد بین فرد و جامعه را حفظ می کنند و تصورشان از جامعه مرکب از افراد همانند خانه ی بناشده با آجرها است.
ولی آیا بین این اندیشه و اعلام نظر پیشین راجع به خودمختاری فرد تناقضی وجود ندارد؟ چگونه می توان در آن واحد هم زندگانی اجتماعی را ستود و هم الغای همه ی قیود سنتی اجتماع را خواستار شد؟.
این تضاد ظاهری را به آسانی می توان بوسیله ی تمییزی، که هواداران مسلک بیحکومتی بار دیگر از مکتب آزادمنشی عاریت می کنند، مرتفع ساخت،‌ یعنی تمییز بین جامعه و حکومت. جامعه که آفریده ی طبیعی و ضروری زندگانی است و حکومت که عامل مصنوعی و پیوندیافته بر روی آن و ساعی در جذب آن است منتهی اقتصادشناسان آزادمنش از آدام اسمیت به این سو، به اعمال این تفکیک در بین تأسیسات اقتصادی اکتفاء می کردند، و حال آنکه هواداران مسلک بیحکومتی را آن بر جمیع بنیادهای اجتماعی تطبیق می دهند. نه تنها حیات اقتصادی بلکه زندگانی اجتماعی در تمام مظاهرش ناشی از یک غریزه ی عمیق انسانیت است، غریزه ی معاشرت و همبستگی که آدمیان را به همکاری با همنوعان و یاری دادن به آنها و فراهم آمدن در گرد یکدیگر سوق می دهد. کروپوتکین این غریزه را همیاری نامیده است. غریزه ای که طبیعی بشر و حتی برای حفظ انواع ضروری تر از غریزه تنازع برای بقاء است. از همین امروز آنچه زندگانی مشترک را به هم پیوند می دهد، آنچه مایه ی به هم بستگی واقعی آدمیان می شود، زور و قدرت، بدانسان که متنعمین تصور می کنند نیست (زور و قدرتی که فقط برای حفظ امتیازات آنها لازم است)، بلکه همین غریزه ژرف کمک های متقابل و یاری به یکدیگر است که قدرت و تأثیر آن به درستی تشخیص داده نشده است.

#کروپوتکین می گوید:« در طبیعت انسانی هسته ای از عادات و آداب اجتماعی وجود دارد که میراث گذشته است و هنوز چنانکه باید ارزیابی نگردیده. این عادات و آداب را هیچ قدرت و زوری تحمیل نکرده و بالاتر از هر قدرت و الزام قرار دارند.»
قوانین نه تنها این غریزه را به وجود نمی آورند بلکه، بر مبنای فرض آن مقرر می گردند و به لطف آن به موقع اجراء گذاشته می شوند و هر وقت تضمینش از آنها قطع شود از اعتبار ساقط می گردند.


@art_philosophyy
ادامه🔻
👍1
🔺حکومت بی آنکه هرگز این غریزه را تقویت نماید، برعکس باسازمانهای خشک و یک نواخت خود در برابر آن موانعی به وجود می آورد که از شکوفایی کامل آن جلوگیری می کند. آزاد ساختن افراد از قدرتهای خارجی یعنی آزاد ساختن جامعه و برگرداندن خاصیت انعطافی به آن و مجاز داشتن آن در پیوسته شکل گرفتن به صورتهای تازه ای که بیشتر منطبق بر نیکبختی و آبادانی و پیشرفت نوع باشد. کروپوتکین در بهترین کتابش، همیاری، مثالهای متعدد از این غریزه ی طبیعی اجتماع پذیری انسان ذکر کرده و آثار و اشکال گوناگون آن را در اتحادیه ها و مشارکت های بیشمار اقتصادی و علمی و آموزشی و ورزشی و بهداشتی و نیکوکاری اروپای جدید برمی شمارد، و هم چنین در سازمانهای صنعتی و شهری قرون وسطی و حتی در اجتماعات حیوانی که به گفته ی وی بسیاری از آنان ممکن نبود بر مخاطرات طبیعی تهدیدکننده ی موجودیت خود، بی یاری این غریزه ی نیرومند همبستگی و اتحاد پیروز گردند، غریزه ای که پایگاه اصلی هرگونه اجتماع بشری است.

پس در تصور خویش، جامعه هواداران مسلک بی حکومتی را بسان میدان جنگی از همه علیه همه نمودار نسازیم، بلکه آن را بسان ائتلافی از شرکت ها و سازمانهای تعاونی آزاد بدانیم که خود به خود به وجود می آیند و دروازه های ورود و خروج آنها همواره بر روی همه باز است. کروپوتکین آن را چنین توصیف می کند:« این جامعه مرکب خواهد بود از شمار فراوانی از سازمانهای تعاونی متحد با یکدیگر برای هرچه مستلزم مجاهدات مشترک است: اتحادیه های تولیدکنندگان برای همه ی انواع محصولات کشاورزی و صنعتی و علمی و هنری، سازمانهای اشتراکی مصرف، عهده دار فراهم آوردن هرچه مربوط است به مسکن و روشنائی و حرارت و خوراک و تأسیسات بهداری و غیره، اتحادیه ها از سازمانهای اشتراکی با یکدیگر و با گروههای تولید و بالاخره گروههای باز هم گسترده تر مشتمل بر تمام یک کشور و یا حتی چندین کشور، مرکب از افرادی که مشترکاً برای برآوردن نیازمندیهای اقتصادی و فرهنگی و هنری خود کار می کنند و محدود به سرزمین معینی نیستند. همه ی این گروهها با یکدیگر آزادانه و در اتحادی متقابل تشریک مساعی می کنند... آزادی کامل بر پیدایش و گسترش صورتهای جدید از تولید و اختراع و سازمان حکمفرما خواهد بود. ابتکارات فردی تشویق می شود و هرگونه گرایشی برای یکنواختی و مرکزیت سرکوب می گردد.»

در چنین اجتماعی هماهنگی بین مصالح عمومی و منافع فردی، مطلوب تاکنون بیهوده جستجو شده اقتصادشناسان آزادمنش بورژوا، سرانجام در آزادی کامل افراد و گروهها و همراه با از بین رفتن تضاد توانگران و بینوایان و حاکمان و محکومان تحقق خواهد یافت. باز بار دیگر برگشت به همان خوش بینی قرن هیجدهم را با مشخص ترین صورت آن یعنی ایمان به هم آهنگی خود کار منافع ملاحظه می کنیم.
یک چنین تصویری بس فریبنده، ناگزیر ایرادهائی برانگیخته است که نویسندگان مسلک بیحکومتی آنها را پیش بینی کرده و پاسخ هائی برای همه آماده ساخته اند.
نخست آیا در این طغیان آزادیهای فردی، سوء استفاده ها، از هم گسیختگی های ناموجه پیمانها، جنایات و جنحه ها صورت نخواهد گرفت؟ آیا یک بی ثباتی مداوم ایجاد نخواهد شد که در آن پیوسته افراد درستکار قربانی هوسبازان و ناپایداران بشوند؟

هواداران مسلک بیحکومتی جواب می دهند که بیشک همواره باید منتظر هرزگیها و دیوانگیها و یا به قول ژان گرا و «غلط کاریهای مطلقاً فاقد منطق ظاهری»بود. ولی برای جلوگیری از این غرایز ضد اجتماعی باید بر انتقادها و واکنشهای عمومی اعتماد کرد. افکار عمومی چون دیگر بوسیله سازمانهای امروزی گمراه نمی شود، قدرت آمره بسیار مؤثرتری خواهد یافت.به هر حال با زندانها و یا چنانکه کروپوتکین می گوید« با این دانشگاههای جنایت» نمی توان غرایز ضد اجتماعی را کاهش داد. «آزادی باز عاقلانه ترین دارو برضد مفاسد زودگذر آزادی خواهد بود». به علاوه در آن تضمینی بالاتر از همه ی تضمینات دیگر وجود دارد که عبارت از تحاشی عموم شرکاء از همکاری با کسانی است که نمی توان به قول و قرار آنها اعتماد کرد. «اگر چنین کسی بخواهد تلف بشود، مختار است ولی اگر می خواهد زندگانی کند باید برای خود همراه و رفیق بیابد»
ایراد باز هم سخت تر این است که با نبودن هیچگونه الزام و اجبار، کی حاضر به کار خواهد شد؟ توده تنبلان از هم اکنون عظیم است. آیا با فقدان مهمیز ضرورت باز گسترده تر نخواهد شد؟ کروپوتکین خود متوجه شده است که در میان زنبوران عسل «هرجا وفور نعمت فراوان باشد، در پیرامون مثلاً کشتزارهای نیشکر هند غربی و یا کارخانه های قند اروپائی، دزدی و تنبلی و غالباً بد مستی از امور کاملاً عادی می شوند».آیا آدمیان از زنبورهای عسل تقلید نخواهند کرد؟


@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺هواداران مسلک بیحکومتی نخست جواب می دهند که بسیاری از تنبلان امروزی افراد گم کرده راهی هستند که آزادی نامحدود جامعه به آنها وسیله خواهد داد تا راه خویش را بازیابند و بنابراین به کارگر مفید مبدل بشوند. به اضافه و بهتر از آن، هرگاه در حال حاضر جمع کثیری از کار فرار می کنند بدان سبب است که در جامعه امروز کار به دشوارترین و بیزارکننده ترین نحو سازمان یافته است: جان کندن ده تا دوازده ساعت در کارخانه های کثیف و فاقد بهداشت، بسته بودن به زنجیرهای کار یکنواخت و توانفرسا، و درازای آن گرفتن دستمزدی حقیر و به زحمت کافی برای اعاشه ی خانواده... آیا این چشم انداز فریبنده ای برای جلب کارگر است؟ ولی در جامعه ی بی ارباب و بی حاکم فردا، عیناً شبیه فالانسترهای فوریه، کار در عین حال هم مولدتر می شود و هم جالب تر. اجرای اکتشافات علمی سبب خواهد شد که کارخانه ها نور بیشتر، هوای سالمتر و سلامت بیشتر پیدا کنند.

ماشین هائی که در امور خانه داری متداول خواهد شد، زنان را از پر کاریهای نفرت انگیز رهائی خواهد بخشید. دانش پژوهان کنونی، ‌چون از کارهای شاق معاف هستند توجهی به این قبیل اکتشافات ندارند، ولی کروپوتکین‌ می گوید:« باور کنید که هرگاه دانشمندی مانند پاستور پنج ساعت در گنداب روهای پاریس به سر می برد، وسیله ای می یافت تا آنها را نیز مانند آزمایشگاه میکروب شناسیش از آلودگی عاری بکند». بالاخره و مخصوصاً مدت کار کمتر خواهد شد و به حدود چهار تا پنج ساعت در روز خواهد رسید، زیرا اولاً دیگر بیکاره ای وجود نخواهد داشت و ثانیاً اجرای اصولی دانش بر تولید، قدرت آن را ده برابر خواهد ساخت.
بسط معجزه آسای تولید به لطف پیشرفتهای علمی یکی از گرامیترین عقاید مروجان نظام بیحکومتی است. کروپوتکین از آن در کتاب فتح نان خویش تصاویر دلربائی ارائه کرده است. از آن جمله شگفتیهای حاصل از روش کشت و کار عمقی بوسیله ی صیفی کاران پیرامون پاریس را به ما نشان می دهد که مثلاً یکی از آنها تنها در یک هکتار زمین و با سه نفر کارگر و روزی دوازده تا پانزده ساعت کار صد و ده تن سبزی به عمل می آورد و بر آن پایه حساب می کند که 3/500000 نفر سکنه ی دو ایالت سن وسن او از با عملکرد سالانه پنجاه و هشت نیمه روز کار برای هر شخص بالغ می توانند تمام گندم و تمام شیر و تمام سبزیها و تمام نان و تمام میوه های تجملی مورد احتیاج خود را تولید کنند، ‌و نیز با محاسبات مشابهی درباره ی مسکن عقیده دارد که با عمل بیست و هشت تا سی و شش روزه ی کار یکنفر کارگر در سال می توان یکی از آن خانه های کوچک و سالم کاملاً راحت، معمول در انگلستان را برای هر خانوار کارگری ساخت. هم چنین است برای لباس. کارخانه های امریکائی امروزه بطور متوسط چهل متر قماش را با ده ساعت کار تولید می کنند. «با فرض اینکه هر خانوار 200متر پارچه در سال مصرف کند که خود مقدار زیادی است، این مقدار پارچه معادل ساعت کار یعنی ده نیمه روزه با روزی پنج ساعت کار است»

خلاصه آنکه «با کار کردن پنج و یا چهار ساعت در روز تا سن 40 و 50 سالگی، آدمی به راحتی می تواند تمام آنچه برای تضمین رفاه جامعه لازم است، تولید کند.» الیزه رکلوس نیز در این امیدواری با وی شریک است. به عقیده او« در خانواده ی بزرگ بشریت وجود گرسنگی نه تنها نتیجه جنایت دستجمعی است، بلکه در عین حال یک حماقت است، زیرا محصولات همواره از دو برابر ضروریات مصرف بیشتر است». در میان چنین وفور نعمت و در جهانی بدین صورت، مبدل شده به کشور آبادانی و برکت، امر توزیع ثروت دیگر مسئله مشکلی نخواهد بود. کاری آسانتر از آن نیست که «برداشت از این توده عظیم ثروت در اختیار، و جیره بندی آنچه را باید، اندازه گیری شود و تقسیم کرد.» سازمان داد.اصل و قاعده چنین است. در مورد جیره بندی، بدیهی است که نخست باید از تأمین نیازمندیهای زنان و سالخوردگان و کودکان و بیماران آغاز کرد. جیره ی افراد بالغ بعد از آنان خواهد بود. این همان شیوه ی معمول«آش های اشتراکیان» است که، اعتصابات کارگری مثالهای متعددی از آن در اختیار ما گذاشته است. و این نیز شیوه ی معمول زمان جنگ است، زیرا برای بار دیگر باید یادآوری کرد که تا چه اندازه از زمان با بوف به این سو، روشهای اقتصادی معمول در زمان جنگ الهام بخش مسلک های دشمن منهج آزادمنشی بوده است- اما قوانین ارزش که امروزه بر طبق آنها عمل توزیع ثروتها صورت می پذیرد و اقتصادشناسان معتقد به تغییرناپذیری و ضرورت آنها هستند، موجب نیشخند هواداران مسلک بیحکومتی است و یا بهتر بگوئیم اصلاً توجهی به آنها ندارد.


📕تاریخ عقاید اقتصادی
شارل ریست
@art_philosophyy
Forwarded from بینام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️آنارشیسم
🎥 برنامه پرگار (#BBC فارسی)

@art_philosophyy
▪️پرویز پورحسینی بازیگر مطرح سینما، تئاتر و تلویزیون ایران بامداد امروز جمعه ۷ آذر بر اثر ابتلا به کرونا و در سن ۷۹ سالگی چشم از جهان فروبست.

یادش گرامی🥀
@art_philosophyy
2025/07/14 21:55:36
Back to Top
HTML Embed Code: