Telegram Web Link
▪️اگر جهان #فاقد معناست، پس چرا تعداد كسانى كه اين «فقدان» را در مى‌يابند اين همه قليل است؟

پاسخ تلويحى #آلبر_كامو اين است كه: آدم‌ها ماهرانه و مصرّانه خودشان را در باب ماهيت «واقعى» جهان فريب مى‌دهند.

آدم‌ها صحنهٔ زندگى‌شان را با معناهاى #جعلى دكور مى‌كنند و اين هنر را در خود مى‌پرورانند كه زياد عميق نشوند. چنان سرگرم ايفاى نقش‌هاى روزانه‌شان در كار همسرى، پدرى، مادرى، دوستى، شغلى و غيره مى‌شوند كه ديگر نمى‌توانند #پوچى را ببينند.

برخاستن از خواب، تراموا، چهار ساعت در اداره، غذا، تراموا، چهار ساعت كار، خواب، و دوشنبه، سه‌شنبه، چهارشنبه، پنج‌شنبه، جمعه، همه با همان آهنگ.

اما پيش مى‌آيد كه دكور #فرو بريزد. يك روز «#چرا»، سر بلند مى‌كند و همه چيز در خستگى و ملال آغاز مى‌شود!



📕فلسفه کامو
ریچارد کمبر

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️پاسخ پروفسور #ویلیام_لین_کریگ فیلسوف علم به پرسش چه کسی خداوند را آفریده است؟


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️پاتریمونیالیسم از نظر #ماکس_وبر جامعه شناس و سیاستمدار آلمانی چیست؟


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️#ریاضیات کشف یا اختراع؟
آیا اگر انسان نبود ریاضیات هم بوجود نمی آمد؟


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️گفتگو با #سیاوش_جمادی مترجم مهمترین اثر مارتین هایدگر، هستی و زمان


@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️#برایان_گرین فیزیکدان آمریکایی از نظریه ریسمان میگوید...


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
▪️فقط میخواهم بدانم چگونه است که
انبوهی از انسانها، روستاها، شهرها و
ملتها، زیر بار فشار و ظلم جباری عذاب
می کشند که جز قدرتی که خود مردم
به او داده اند، قدرت دیگری ندارد!

جباری که قادر است فقط تا آن حد
به آنان آسیب برساند که تاب تحملش
را دارند، ظالمی که به دلیل تحمل مردم
و بی رغبتی آنان به مخالفت، از این امکان
برخوردار می گردد که هر آسیبی به
ایشان برساند و هر ستمی که دلش
بخواهد بر آنان روا دارد. بدون شک این
وضعیت حیرت آور است!

با این حال آنقدر عمومیت دارد که انسان
باید وقتی به میلیونها نفری که در
بدبختی و فلاکت و زیر یوغ اسارت
یک فرد زندگی می کنند می نگرد،
بیشتر متاثر شود تا متحیر......و
این انقیاد همه گیر، ظاهرا بجای آنکه
حاصل ترس باشد، ناشی از توافق است.
آیا می توانیم اطاعت از چنین حاکمی
را ترس بنامیم؟

اگر صد یا هزار نفر جاه طلبی و
بوالهوسی های یک ظالم را تحمل
می کنند، آیا بهتر نیست بجای آنکه
بگوییم فرمانبرداران، ترسو و بی جربزه اند بگوییم که انگیزه یا تمایلی به قیام علیه او ندارند و این، خود، دال بر ترس نیست بلکه نشانه بی تفاوتی است؟

وقتی هزاران و میلیونها نفر و هزاران شهر قادر نیستند در برابر سلطه یک نفر از خود دفاع کنند، نمی توان ترس را عامل دخیل دانست، زیرا ترس نمی تواند تا این اندازه عمیق و همه گیر باشد.
پس این چه ضعفی است که نه
می توان آنرا ترس نامید و نه حتی
واژه ای مناسب برای آن یافت؟

حتی حیوانات نیز غریزه ای فطری
برای #آزاد بودن از خود بروز می دهند.
پس چه عاملی انسان را، این تنها مخلوقی که واقعا برای آزاد زیستن زاده می شود، تا این اندازه از فطرت خود دور کرده است. چگونه انسان حافظه نخستین خود را از دست داده و میل بازگشت به شرایط اولیه را فراموش کرده است؟

برای غلبه بر جبار، نیازی به جنگ نیست،
چرا که اگر همه مردم از توافق خود
منصرف شوند، جبار خودبخود ساقط
می گردد. لازم نیست فرمانروای مستبد
را به زور عقب برانیم، کافی است او را
از تکیه گاه های مالی، محروم و اهرم های قدرت را از او سلب کنیم.

هر قدر توده ها بیشتر تسلیم و مطیع
شوند، ستمگران مستبد قدرت بیشتری
کسب می کنند.اما اگر مردم دست کم
از اطاعت روی گردان شوند «جباران»
به «#هیچ» مبدل می گردند...



📕سیاست اطاعت؛ رساله درباره بردگی اختیاری
اتین دولا بوئتی

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎈نوروز خجسته
به امید فردایی بهتر با برآمدن آفتاب از فراز البرز، زاگرس، الوند، سهند، سبلان، تفتان، آبیدر، آسماری و تابش آن بر فلات ایران زمین و پیروزی نور بر تاریکی
سالی سرشار از آرامش و سلامتی برای تمام هموطنانمان در هر جای دنیا بویژه شما همراهان ارجمند کانال هنر اول آرزو میکنیم🍀
پندار نیک
کردار نیک
گفتار نیک
@art_philosophyy
▪️کشف جدید دانشمندان؛ چرا مغز انسان تا این حد بزرگ است؟

دانشمندان در دانشگاه کمبریج بریتانیا می‌گویند با انجام مطالعات زیست‌شناختی سرانجام دریافته‌اند که چرا مغز انسان تا به این اندازه بزرگ است.
مسئله بزرگی مغز انسان در مقایسه با جانداران دیگر از رسته همسان خود برای سال‌ها یکی از موارد مورد بحث در محافل علمی جهان بوده است. اکنون پژوهشگران با جمع‌آوری بافت‌ها و سلول‌های مغزی انسان، شامپانزه‌ها، گوریل‌ها و تبدیل آن‌ها به اندام مغزی کامل در آزمایشگاه دلایل این تفاوت را روشن کرده‌اند.

آزمایش‌های انجام شده روی ارگانوئید‌های مغزی یا همان شبه‌اندام‌های مغزی که در واقع نسخه کوچک و مصنوعی مغز ساخته‌شده در آزمایشگاه هستند نشان داده است که یک سوئیچ مولکولی که تا کنون ناشناخته مانده بود رشد مغز را کنترل می‌کند و باعث می‌شود مغز انسان سه برابر بزرگتر از مغز میمون‌های بزرگ شود.
دکتر مادلین لنکسترزیست‌شناس رشد در آزمایشگاه زیست‌شناسی مولکولی شورای تحقیقات پزشکی کمبریج، می‌گویدآنچه ما می‌بینیم تفاوت در رفتار سلولی است که در مقطع زمانی بسیار بسیار اولیه به مغز انسان اجازه می‌دهد بزرگتر شود. ما تقریبا می‌توانیم کل اختلاف اندازه نهایی مغز را محاسبه کنیم.

مغز سالم یک انسان به طور معمول حدود ۱۵۰۰ سانتی‌متر مکعب حجم دارد تقریبا سه برابر مغز گوریل با ۵۰۰ سانتی‌متر مکعب یا مغز شامپانزه با ۴۰۰ سانتی‌متر مکعب حجم.
مغز انسان در خواب خاطرات زمان بیداری را بازپخش می‌کند
کشف عامل تشخیص گفتار از سر و صدا در مغز برای نخستین بار
پژوهشگران برای یافتن علت بزرگی مغز سلول‌های باقیمانده از جراحی بافت‌های مغزی انسان‌هاگوریل‌ها و شامپانزه‌ها را جمع‌آوری کردند و سپس با استفاده از فناوری سلول‌های بنیادی آنان را به گونه‌ای کشت دادند که تبدیل به شبه‌اندام‌های مغزی شوند
نتایج تحقیقات مشخص کرد سلول‌های عصبی که مولد سلول‌های مغزی هستند، در نمونه انسانی بیشتر تقسیم می‌شوند.
مدل‌سازی ریاضی فرآیند نشان می‌دهد که تفاوت در تکثیر سلولی در مراحل اولیه رشد مغزی اتفاق می‌افتد و این رشد بالا در نهایت منجر به تقریبا دو برابر شدن تعداد سلول‌های عصبی در قشر مغزی انسان بالغ در مقایسه با میمون‌های بزرگ می‌شود.
محققان در ادامه ژنی را شناسایی کردند که به عنوان Zeb2 شناخته می‌شود و در مغز انسانی به سلول‌های عصبی اجازه می‌دهد قبل از رشد کامل به دو واحد تقسیم شوند. این ژن در انسان زودتر فعال شده و باعث می‌شود در نهایت مغز بزرگتری داشته باشیم.
جان میسون پروفسور رشد عصبی مولکولی در دانشگاه ادینبورگ اسکاتلندمی‌گویدمطالعه درباره علت رشد مغز به ما کمک می‌کند تا بفهمیم چه چیزی انسان را به نمونه‌ای منحصر به فرد در طبیعت تبدیل کرده است

وی افزود بررسی علل رشد مغزی همچنین می‌تواند در شناخت و درک اختلالات رشد عصبی همچون طیف‌های اوتیسم و یا ماکروسفالی موثر واقع شود.

نتایج تحقیق تازه در ژورنال علمی زیست‌شناسی Cell در آمریکا منتشر شده است.


https://www.cell.com/action/showPdf?pii=S0092-8674%2821%2900239-7


@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستند «آنتونیو نگری» شورشی که هرگز پایان نمی‌یابد.

ساخته الکساندر ولتز و آندرس پیچلر محصول سال ۲۰۰۵

▪️سرگذشت #آنتونیو_نگری فیلسوف مارکسیست پست مدرن متاثر از باروخ اسپینوزا، فوکو، دلوز، مارکس و...


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️گذاشتن تراشه در مغز یک میمون، که به او توانایی ارسال سیگنال به کامپیوتر تنها با فکر کردن به انجام آن را میدهد
کاربرد این فناری میتواند بسیار گستره تر باشد
نوآوری که توسط شرکت نئورالینک Neuralink ایلان ماسک انجام شده و از جمله به معلولین و افرادی که قطع نخاع شده اند کمک میکند بدون استفاده از دست، تنها با مغزشان از کامپیوتر و موبایل استفاده کنند.

▪️ایلان ماسک، مدیرعامل کمپانی نورالینک،‌ در مصاحبه‌ای گفت به عقیده او، تراشه‌های مغزی این کمپانی طی دهه آینده، موضوع یادگیری زبان‌های خارجی را به کلی بی‌معنی می‌کنند.‌

به عقیده ایلان ماسک، این تراشه‌ها که در مغز افراد کاشته می‌شوند می‌توانند به صورت آنی گفتار را ترجمه کرده و به زبان مورد مکالمه فرد در ذهن او پخش کنند. او همچنین از احتمال ایجاد یک زبان استاندارد بین‌المللی خبر داد و ادعا کرد در نتیجه نیازی به یادگیری زبان‌های خارجی برای مکالمه با افراد نخواهد بود.

در حال حاضر نورالینک در حال ساخت ماشینی است که بتواند این تراشه‌ها را که ابعادی نزدیک به یک سکه کوچک دارند به بافت مغز پیوند بزنند.‌

@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 با دقت تا آخر ویدئو را تماشا کنید

▪️دکتر احمدرضا بهره مند و نکات بسیار مهمی در مورد کووید 19

▫️ببینید و نشر دهید

@art_philosophyy
▪️#جورج_کلوسکو استاد علوم سیاسی دانشگاه ویرجینیا، نظریه پرداز سیاسی معاصر به‌ ویژه نظریۀ هنجاری و تحلیلی و تاریخ اندیشۀ سیاسی با تمرکز بر سنت لیبرال و اندیشۀ سیاسی یونان باستان از جمله افلاطون

@art_philosophyy
فلسفه و هنر
▪️#جورج_کلوسکو استاد علوم سیاسی دانشگاه ویرجینیا، نظریه پرداز سیاسی معاصر به‌ ویژه نظریۀ هنجاری و تحلیلی و تاریخ اندیشۀ سیاسی با تمرکز بر سنت لیبرال و اندیشۀ سیاسی یونان باستان از جمله افلاطون @art_philosophyy
▪️فلسفه سیاسی #اپیکوریان


🔺دومین مکتب اصلی هلنیستی مکتب اپیکوریان بود که اپیکوروس ساموسی آن را بنیان نهاد. اپیکوروس به آتن آمد و حوالی سال های 307 تا 306 ق.م. اندیشه هایش را تعلیم میداد. اپیکوروس که نویسنده ای پُرکار بود حدود 300 رساله نوشت که همگی از دست رفته اند. اما کتاب دهم از کتاب زندگی فیلسوفان برجسته تألیف دیوگنس لائرتیوس حاوی سه نامه سرگشاده از اپیکوروس و مجموعه ای از « آموزه های کلیدی» اوست. مجموعه دیگری از اندرزهای او در دست نوشته ای که در 1888 کشف شد و در واتیکان نگهداری می شود محفوظ مانده است. علاوه بر گواهی های فیلسوفان هم عصر او، اعم از دوست و دشمن، شاعر لاتینی قرن اول میلادی، لوکترتیوس، در شعر بزرگش درباره سرشت جهان گزارش کاملی از تعالیم اپیکوروس به دست داده است.
برخلاف مکتب رواقی، مکتب اپیکوری بسط و تکامل نیافت. اپیکوروس مورد احترام بود، هم شخصاً و هم به لحاظ فلسفی، و تعالیم او تا به آخر آموزه های این مکتب ماندند.

نظام اپیکوری، مثل نظام #رواقی، به سه شاخه تقسیم می شد: منطق، طبیعیات، و اخلاق. مثل رواقیون، ما می توانیم از بخش منطق صرف نظر کنیم بی آن که لطمه ای به پژوهش ما بخورد.
اپیکوروس و پیروانش نیروی فلسفی زیادی را صرف پژوهش در پدیده های طبیعی و توضیح آن ها می کردند. در میان فهرست آثار اپیکوروس اثری هست به نام درباره طبیعت که مشتمل بر سی و هفت کتاب است و نیز آثاری که به موضوعات خاص علمی اختصاص یافته اند. اما، علی رغم ظواهر علمی اش، مکتب اپیکوری آشکارا یک فلسفه زندگی است که به قصد کمک به پیروان این مکتب برای وفق دادن خویش با جهان خصم تدوین شده است. اپیکوروس هم، مثل رواقیون، یک #ماتریالیست تمام عیار بود.

اپیکوروس، تحت تأثیر فیلسوف پیشاسقراطی، دموکرتیوس، گزارشی از جهان فراهم آورد که می گفت جهان کلاً از ذراتی مادی شکل گرفته است که دائماً به هم برخورد می کنند، یعنی اتم هایی که همیشه در جنبش هستند. هر آنچه هست و هر آنچه اتفاق می افتد حاصل همین برخوردهای اتفاقی است. اپیکوروس که دلش می خواست از پیش بینی پذیر بودن آنچه در طبیعت اتفاق می افتد پرهیز کند و بنابراین در دام امکان داشتن شناخت قبلی، یا سرنوشت، نیفتد، اعلام می کرد که جنبش اتم ها تحت تأثیر تغییر مسیرهای کوچک اتفاقی است، و بنابراین پیش بینی آن ها محال است. آنچه درباره جهان طبیعی صادق است کلاً درباره جسم انسان هم صدق می کند که صرفاً مجموعه ای از اتم هاست.
حتی روح هم از اتم ها تشکیل شده است:
روح چیزی مادی است متشکل از ذرات ریز که در یک قالب پراکنده شده اند، و بسیار شبیه باد هستند با مخلوطی از حرارت، و در برخی موارد باد خالص و در موارد دیگر حرارت محض
علی رغم ظرافت و پیچیدگی بسیاری از تحلیل های اپیکوروس، وجوه خاص تعالیم علمی او چندان جالب توجه نیستند.

آشکارا، دلیل اصلی پرداختن اپیکوروس به طبیعت این است که می خواهد نشان دهد برای پدیده های طبیعی توضیحی وجود دارد. نیازی به کار خدایان، یا دیگر نیروهای مرموز غیر انسانی، نظیر طبیعت یا مشیت وجود ندارد. بنابراین، پژوهش او در جهان طبیعی به قصد آزاد کردن مردمان از هراس از چنین موجودیت هایی است. اپیکوروس معتقد بود که خدایان وجود دارند. این واقعیت که ما تصور روشنی از آن ها داریم آنی نکته را به اثبات می رساند. اما خدایان خودشان را دل مشغول جهان طبیعی یا امور بشری نمی کنند. جهان به حال خود واگذاشته شده است که به راه خودش برود، و اپیکوروس معتقد بود پی بردن به این مطلب می تواند عمیقاً رهایی بخش باشد.

غایت زندگی در نظر اپیکوروس #لذت است. طبیعت تصادفی و بی هدف هستی همه اهداف والاتر را حذف می کند. پژوهش در طبیعت مهم است زیرا ترس از نیروهای فوق طبیعی و مرگ مجازات الهی پس از مرگ مانع خوشی هستند. اپیکوریان با فراهم آوردن توضیحات طبیعی برای هر آنچه رخ می دهد دیگر جایی برای عوامل غیرطبیعی باقی نمی گذاشتند. بنابراین، پژوهش در طبیعت هیچ هدف دیگری جز فراهم آوردن آرامش ذهنی و روحی ندارد. اپیکوری ها « توانی پیوسته» را وقف پژوهش در طبیعت می کردند، و از این کارشان حاصلی جز آرامش بخشیدن به زندگی هایشان چشم نداشتند.

هدف از مادّی خواندن روح نشان دادن این نکته بود که روح هم وقتی که جسم می میرد از هم می پاشد و بنابراین نمی تواند ناراحتی پس از مرگ را تجربه کند. چون روح به نحوی جدایی ناپذیر به جسم متّصل است، جسمی که جایگاه همه حسّ هاست، و مرگ یک پایان است، غیاب هرگونه حسّی. همین و بس. روح خالی شده از جسم نمی تواند رنج ببرد:
مرگ برای ما هیچ است؛ زیرا جسم ما، وقتی که به عنصارش منحل می شود، دیگر هیچ احساسی ندارد، و آنچه هیچ احساسی ندارد برای ما هیچ است


@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺اپیکوروس این تعالیم را رهانندهٔ ما از وحشت های مجازات ابدی می دانست.
اگر مرگ یک پایان ناگزیراست، پس فقط باید دل نگران زندگی بر روی کره خاک بود، و اپیکوروس معتقد بود ما باید بیشترین بهره را از این زندگی ببریم. او یک لذت پرست بود و این را بی محابا می گفت. غایت زندگی لذّت است؛ مغز تعالیم او مربوط به راه های زیستنی است که بیشترین لذت ممکن را برای ما فراهم می آورد.

تا حدی شگفت آور است که زندگی خود اپیکوروس بسیار ساده تا حد #زهد و ریاضت کشی بود.
عقیده عمومی، چه در دوران باستان چه در جهان مُدرن، تصویری از اپیکوریان به دست می دهد که گویی اینان فقط به دنبال لذات جسمانی و شهوانی بودند: « بخور، بنوش، و شاد باش، چون فردا خواهی مُرد! »
اما درک اپیکوروس از #لذّت تقریباً به تمامی #منفی است؛ آنچه باید به دنبالش بود لذّت فی نفسه نیست، بلکه #غیابِ درد است. « لذت زمانی به اوج خودش می رسد که هیچ دردی #نباشد.

پس وقتی می گوییم که لذت هم هدف و هم غایت است، منظور ما لذت های آدم های عیاش یا آدم های شهوتران نیست، چنان که برخی از سر جهل، پیشداوری یا وارونه نمایی عامدانه می گویند. منظور ما از لذّات غیاب درد در جسم پریشانی روح است
اهالی مکتب اپیکوری ساده زیست بودند. اپیکوروس در مکاتباتش می گوید که با نان و آب خرسند است. « و باز: یک کوزه کوچک پنیر برایم بفرست تا وقتی دلم خواست به خودم ضیافتی بدهم» . هدف نهایی رسیدن به حالتی فارغ از درد و پریشانی، یعنی #آتاراکسیا یا آسودگی، است. اپیکوروس انواع مختلفی از میل ها و تمناها را مشخص کرده بود و می گفت فقط باید ساده ترین آن ها را ارضا کرد. « لذت جسمانی وقتی که دیگر درد نیاز برطرف شده باشد افزایش نمی یابد؛ پس از آن دیگر آنچه هست تنوع طلبی است. » یک دلیل اینکه اپیکوروس چیزی بیش از ارضای حداقلی را نمی پسندید این بود که در نظر او لذت عمدتاً در ذهن بود: « آنچه سیری ناپذیر است، برخلاف آنچه می گویند، شکم نیست، بلکه این فکر نادرست است که نمی توان آن را پُر کرد».

«برای کسی که فکر می کند #اندک، کافی نیست، هیچ چیز کافی نیست. » اپیکوروس آشکارا استدلال می کرد که اگر لذت عمدتاً در #ذهن است، پس می توان از طریق ذهن به لذاتی بزرگ تر از آن دست یافت که مردم به اشتباه فکر می کنند.
اپیکوروس با کم بهادادن به لذات جسمانی، مانند افلاطون، بر لذّات معنوی، خصوصاً لذت دوستی تأکید می کرد که در نظر او بزرگترین شادمانی بود. مکتب او را از روی باغ خانه اش، جایی که دوستانش گرد می آمدند و از گفتگو با هم لذّت می بردند،‌ « باغ» نامیدند. «در میان تمام راه هایی که ما با حکمت فراهم می آوریم که ضامن خوشی در طول زندگی باشد، بسی مهمتر از همه بدست آوردن دوستان است. همان گونه که یکی از مفسران می گوید، اپیکوریان در جهان پرتلاطم اطرافشان «جزایر آرامش جداگانه ای را برای خودشان تشکیل می دادند. »
در نظر اپیکوریان، اگر زندگی را درست بزنیم، زندگی علاوه بر شادمانی پر از امنیت خواهد بود. وقتی زندگی را در حد نیازهای ساده نگه داریم، می توانیم کاملاً مطمئن باشیم که قادریم این نیازها را ارضا کنیم. یک مشکل گران پسندی این است که دائماً باید متحمل زحمات فراوان برای ارضای چنین سلیقه ای شد. اگر نیازهای بیرون از خودمان داشته باشیم برای آن که احساسی خوشی کنیم، باید در بیرون به دنبال آن ها بگردیم، پس خودمان را به این ترتیب مبتلای شرایط بیرونی می کنیم. انسان خردمند، با محدودکردن تمناهایش، وابستگی اش را به جهان محدود می کند، و بنابراین آزاد و خودبسا می شود.

اندرز اپیکوریان چنین است: « دور از توجّه بزی» . به دلیل ناامنی های این جهان، انسان خردمند از سیاست پرهیز می کند. چون هدف انسان خردمند رسیدن به آرامش است، اپیکوروس در کل توصیه می کند که ازدواج نکنیم و صاحب فرزند نشویم.
زندگی آرام در برابر بدبختی های ناگزیر نوعی ایمنی فراهم می آورد. چون درد هم، مثل لذت، با تخیّل است که افزوده می شود، انسان خردمند قادر است با بزرگترین دردها هم بسازد و کنار بیاید. انسان خردمند حتی در عذاب و فشار هم خوش است (اگرچه شاید بنالد و شکوه کند). گواهی آشکار قدرت تحمل عذاب انسان خردمند را در نامه ای از اپیکوروس به ایدومنئوس نامی می توان یافت که در آن از عذاب بیماری کُشنده اش سخن می گوید:
در این روز رحمت بار، که آخرین روز زندگی من هم هست، این نامه را برای تو می نویسم. رنج دائم من از شاش بند و اسهال خونی چندان زیاد است که هیچ چیز تسکینش نمی دهد؛ اما من ورای همه این دردها با یاد گفتگوهای لذت بخشی که با هم داشتیم در ذهن خود شادم. اما با لطفی که همیشه به من و فلسفه ام داشته ای خواهش می کنم که مراقب فرزندان مترودوروس باشی


@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺اگر جهان متشکل از اتم هایی است که حرکت تصادفی دارند، پس هیچ اصل الاهیات طبیعی وجود ندارد که بتوان #عدالت را بر آن بنا نهاد. موضع اپیکوریان درباره قواعد عدالت این است که این قواعد کلاً مربوط به عُرف و قرارداد هستند و نه وابسته به طبیعت. نظر آنان یادآور نظر #گلاوکون در کتاب دوّم جمهوری افلاطون است:
حیواناتی که قادر نیستند با همدیگر میثاقی ببندند با این هدف که نه صدمه ای برسانند و نه صدمه ای ببینند، نه عدالتی دارند و نه بی عدالتی. و آن قبایلی که یا نمی توانند یا نمی خواهند. میثاق های متقابلی با همین هدف ببندند، وضعی شبیه همین حیوانات دارند.
هرگز عدالت مطلقی در کار نبوده است، عدالتی که بوده است صرفاً توافقی بوده است در تبادل دو سویه در مناطق مختلف در زمان های مختلف علیه صدمه زدن یا صدمه دیدن.

اینجا هم، مثل استدلال گلاوکون، ظاهراً فرض اولیه در استدلال یک وضع نخستین است که در آن قواعد عدالت جاری نیستند. مردمان #آزادند که به همنوعانشان #صدمه برسانند، اما چون خودشان هم ممکن است قربانی شوند و صدمه ببینند، شرایط غیرقابل تحمل می شود. پس، برای ایمن ماندن از دست همدیگر، همه با هم توافق می کنند که صدمه ای به همدیگر نرسانند. برای جاری شدن قواعد عدالت سازوکارهای مجازاتی برای تنفیذ این قواعد در نظر گرفته می شود، تا مردمان از سر ترس حُرمت این توافق را نگه دارند. اما اپیکوروس، با گلاوکون در این نکته اختلاف نظر دارند که عادل بودن به ضرر آدم تمام می شود. حتی اگر تنها دلیل عادل ماندن ترس از مجازات باشد، آن کسی که توافق را نقض می کند هرگز نمی تواند کاملاً مطمئن باشد که از مجازات خواهد گریخت:
محال است شخصی که پنهانی هر ماده ای از توافق اجتماعی را نقض می کند احساس اطمینان کند که این کار پنهانی اش فاش نخواهد شد، حتی اگر ده هزار بار از مجازات و کشف عملش گریخته باشد؛ زیرا تا دم مرگ هرگز نمی تواند مطمئن باشد که عمل پنهانی اش کشف نخواهد شد.

چون #غایت زندگی آرامش است، بایستی از بی عدالتی پرهیز کرد، چون ترس از افشا شدن منبع اضطراب است. فرد خردمند برای آنکه در تعاملات ( محدودش) با همسایگان تا حد مقدور ایمن باشد، هرگز دست به کاری نمی زند که دلیلی برای ترس از افشا شدنش داشته باشد. یکی از دلایل اینکه اپیکوروس می تواند این خط استدلال دنبال کند نگاه #سلبی اش به لذت است. چون نیازهای ما ساده هستند، مجبور نیستیم برای ارضای آن ها به بی عدالتی متوسل شویم. در این نکته نیز اپیکوروس با گلاوکون اختلاف دارد که می گفت « هر ارگانیسمی بنا به طبیعتش تمنای رسیدن به بهره ای نابحق دارد و این تمنّا را به عنوان یک خیر دنبال می کند» اپیکوروس هم، مانند افلاطون، به اهمیت محدود کردن تمنّاها توجه دارد. چون انسان خردمند می داند که بهره نابحق خیر نیست، پس به دنبال آن هم نمی رود.

به دلیل نگرش آرامش طلبانه و دعوت به دست کشیدن از امور، مکتب اپیکوروس در دوران #هلنیستی هرگز آن رواج گسترده مکتب رواقی را پیدا نکرد. اما اپیکوریانیسم برای برخی از اعضای جامعه هلنیستی جذابیت بسیار داشت- و نیز برای جوامع بعدی در طول تاریخ. در فصول بعد ما به جاذبیت اپیکوریانیسم برای پیروان فلسفی ثابت قدم این مکتب خواهیم پرداخت که دیدگاه های سیاسی کاملاً مخالف درک رواقیون از حاکمیت خداخواسته قانون طبیعی بر جهان داشتند.


جورج کلوسکو

@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️طاعون، رمانی که در رنج آفریده شد.

#آلبر_کامو

@art_philosophyy
▪️#فلسفه_ذهن چیست؟

فلسفه ذهن حوزه ای از فلسفه است كه تلاش مي كند فهمی نظام مند و جامع از ذهن ارائه دهد. كوشش اين قسم از فلسفه شناختن #ماهيت_ذهن، كاركرد و كشف راز آن است
از جمله مسائلي كه از ديرباز انديشه بسياري از #فيلسوفان و #دانشمندان علوم طبيعي و حوزه انسان شناسي را به خود معطوف داشته است، مسأله ماهيت ذهن، كاركرد آن و نحوه ارتباط آن با جسم بوده است.

كتاب درآمدي بر فلسفه ذهن تأليف #جرج_گراهام كه اكنون ترجمه فصل اول آن پيش روي خواننده محترم قراردارد از آن دسته تحقيقاتي است كه در اين زمينه صورت پذيرفته است. اين كتاب مشتمل بر يازده فصل است و فصل اول آن به بررسي چيستي فلسفه ذهن پرداخته است. نگارنده در بخش اول مقاله دو ويژگي ممتاز فلسفه يعني جامعيت و نظام مندي را توضيح داده است. آن گاه به بررسي ماهيت ذهن مي پردازد و نهايتاً  تعريفي از فلسفه ذهن ارائه مي كند. وي در بخش دوم به بررسي ماهيت انواع تجربه پرداخته و با ذكر نمونه هايي از تجربيات افراد و بررسي استدلالات مطرح نشده در خصوص آنها مطلب را به سرانجام رسانيده است.

فلسفه ذهن چيست؟

شما هنگام خواندن يك كتاب از ذهنتان بهره مي گيريد. هنگام تأمل روي يك مطلب ذهنتان در حال فعاليت است، هنگامي كه روي صندلي خود نشسته ايد تجاربي داريد.

هنگام ديدن رنگ جلد كتاب تجربه ديداري داريد. هنگامي كه به صداي اتاق مجاور گوش مي دهيد يك تجربه شنيداري داريد. ذهنتان، شما را قادر مي سازد كه بخوانيد، بينديشيد و بشنويد. اكنون براي يك لحظه تصور كنيد اگر جهان ما (كره زمين) عاري از ذهن بود چه اتفاقي مي افتاد. اگر جهان فاقد تجربه و انديشه بود چه پيش مي آمد، دست كم جهاني عاري از ذهن يا به قول جان كيتس يك سكوت مطلق با جوانه ها و زنگها و ستارگان بي نام داشتيم كه در آن هيچ چيز نام و نشاني نداشت. جهاني كه در آن انديشه درباره چيزي يا تجربه امري غيرممكن مي  نمود. در اين جهان هيچ كس وجود نداشت نه شما بوديد و نه من. خوشبختانه جهان خالي از ذهن نيست. در واقع جهان مملو از اذهان است. به علاوه اذهان در اين جهان نه تنها اشياء را مي نامند بلكه خود نيز ناميده مي شوند. آنها توسط انواع و افراد مشخص مي گردند به عنوان مثال:  ذهن حيوان، ذهن انسان، ذهن من، ذهن شما، ذهن چارلز ديكنز و يا ذهن هر كس ديگر. اذهان نه تنها نامگذاري مي گردند بلكه در علم، داستان، شعر و فلسفه نيز مورد مطالعه و بررسي قرار مي گيرند. هدف اين مقاله معرفي حوزه اي از فلسفه است كه به مطالعه ذهن مي پردازد؛ فلسفه ذهن.

تعاريف اوليه و نظريات مقدماتي

فلسفه ذهن چيست؟ فلسفه ذهن حوزه اي از فلسفه است كه تلاش مي كند فهمي نظام مند و جامع از ذهن ارائه دهد. كوشش اين قسم از فلسفه شناختن ماهيت ذهن، كاركرد و كشف راز آن است. اگر چه فلسفه ذهن يك موضوع منحصر به فرد است در عين حال از جوانب و بخشهاي متعددي برخوردار است كه اساس كار اين مقاله را تشكيل مي دهند. ضمن اين كه فرد قادر خواهد بود پيش از خواندن اين مقاله از طريق بررسي مفاهيم گوناگون به كار رفته در تعاريف پيشين از فاعل شناسا آگاهي يابد. ابتدا اجازه دهيد نگاهي به فلسفه داشته باشيم آنگاه سراغ ذهن رفته و در نهايت به فلسفه ذهن بپردازيم.
اهتمام فلسفه به عنوان يك درس يا نظامي آكادميك عبارت است از فهم جامع و نظام مند اساسي ترين جوانب تجربه انسان و اين جوانب به همان ميزان كه شامل ذهن مي شوند در برگيرنده دين، علم، هنر، زبان و اخلاق نيز هستند. كليد واژه هاي مورد بحث ما در اين مقاله عبارتند از: نظام مند و جامع. اين دو كليد واژه از جمله ويژگي هاي مميزي فلسفه به شمار مي روند و آن را از ساير علوم نظري و عقلي نظير تاريخ و فيزيك جدا مي سازند. جامعيت دو بعد دارد: ۱- بعد سطحي ۲- بعد عمقي.

در فيزيك بحث از حركت مطرح است نه اعتقاد به خدا. موضوع مورد مطالعه در تاريخ نيز صرفاً وقايع گذشته است، نه تفاوت بين خوب يابد. اما فلسفه به مطالعه مسأله اعتقاد به خدا و نيز تفاوت ميان درست و نادرست و همچنين به بررسي مباني اصلي فيزيك و يا تاريخ مي پردازد. از اين حيث فلسفه حوزه وسيعي را در برمي گيرد.


@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺فلسفه به گونه ای نظام مند زمينه وسيع تري را نسبت به علوم ديگر پوشش مي دهد، اين كه فلسفه زمينه هاي متعددي را در برمي گيرد حاكي از ويژگي گستردگي آن است. اما عمق چيست؟ سعي فلسفه گذشتن از سطح و رسيدن به عمق و هسته است.

در واقع گاهي اوقات استدلال يك #فيلسوف چنين است كه چيزي نزديك به شيوه ديگري از تحقيق نظير دانش را مي بايست جايگزين نمود. اين امر نماد تلاشي براي رسيدن به عمق است. فلسفه مي تواند موجب بروز تغييراتي در ساير نظامها گردد چرا كه اين علم اساس آن نظامها را عميقاً  مورد مطالعه و بررسي جدي قرار مي دهد. برخي از روانشناسان با نظر #سوزان_بلك مور #روانشناس دانشگاه بريستل مبني بر اين كه بعد از مرگ جسم مادي هيچ تجربه اي از خود باقي نخواهد ماند، موافقند.

اما فلاسفه  در اين مورد با آنها همداستان نيستند. فيلسوف ممكن است درست يا غلط چنين استدلال كند كه يك تحليل دقيق از اطلاعات خام و تجربي با دانسته هاي حوزه هاي ديگر تجربه انسان نشانگر اين خواهد بود كه «خود» يا ذهن باقي مي ماند و لزوماً  بعد از مرگ جسم از بين نمي رود.البته هدف نگارنده در اينجا بيان تناقض فلسفه با نظريات بنيادين دانشمندان و روانشناسان نيست. برخي از فلاسفه با شك و ترديدي كه بلك مور در خصوص بقا مطرح كرد موافقند. مسأله مورد نظر در اينجا جامعيت فلسفه و بويژه تلاش آن براي رسيدن به عمق يك چيز(پديده) است. سعي و تلاش فلسفه درك و فهم است، حتي اگر اين امر به معناي چالش با نظريات و عقايد نظامهاي ديگر تلقي گردد.
تا بدينجاي مقاله حاضر جامعيت فلسفه را مورد بررسي قرار داديم. اما نظام مند بودن به چه معناست؟

ساده ترين راه جهت توصيف نظام مند بودن (كه بيانگر ايده اصلي است اما تلاش چنداني جهت روشن نمودن آن نمي كند) آن است كه: فلسفه از دو ويژگي انسجام و سازگاري توأمان برخوردار باشد. منظور از انسجام آن است كه گزاره هاي فلسفي با يكديگر متناقض نباشند و مراد از سازگاري آن است كه طرفين قضايا يكديگر را تأييد كنند.

عناصر نظام مند بودن (انسجام و سازگاري) بسيار انتزاعي به نظر مي رسند و در واقع توصيف دقيق آنها بسيار دشوار است. اما در عين حال فلسفه مستلزم اين دو ويژگي است و هر گزاره اي كه فاقد يكي يا هر دوي اينها باشد، غيرنظام مند و مطرود است. به منظور روشن شدن بحث سه مدعاي فلسفي ذيل را در خصوص ذهن، مغز و مرگ در نظر بگيريد.

مدعاي اول: ذهن يك چيز است و در واقع همان مغز است. بدين معنا كه ذهن و مغز يكي هستند.
مدعاي دوم: ذهن بعد از مرگ باقي مي ماند.
مدعاي سوم: مغز بعد از مرگ باقي نمي ماند.
مدعاهاي اول، دوم و سوم را نمي توان درست انگاشت از اين حيث آنها داراي انسجام نيستند. ذهن نمي تواند باقي باشد در حالي كه مغز (چنانچه ذهن و مغز يكي باشند) از ميان برود.

براي مقايسه، اين مثال را در نظر بگيريد: من يك شخص و در واقع همان جرج گراهام هستم. من نمي توانم به اسكاتلند سفر كنم در حالي كه جرج گراهام به چين سفر كند. اگر ما يك شخص واحد باشيم پس هر چه من انجام مي دهم جرج نيز مي بايست همان را انجام دهد چرا كه او، من هستم. اما براي دستيابي به نظام مندي چه بايد كرد؟ در مثال مذكور، يك بار مدعاي اول را برداشته و مدعاي چهارم را اضافه مي كنيم: ذهن و مغز يكي هستند. مدعاي دوم، سوم و چهارم منسجم اند و هر يك از گزاره ها را مي توان درست انگاشت. اين بدان معنا نيست كه گفته شود هر يك از آنها به راستي صحيح اند لكن مي توان ادعا كرد كه اين مجموعه از تناقض مبري است. حتي مدعاهاي دوم، سوم و چهارم يكديگر را تأييد مي كنند. چنانچه به عنوان مثال اگر ذهن و مغز يكي نباشد، پس آنچه درباره ذهن صادق است درباره مغز صادق نيست، آن چيز چيست؟

 پاسخ احتمالي مدعاهاي دوم و سوم آن است كه ذهن بعد از مرگ باقي است اما مغز خير. پس مدعاهاي دوم و سوم، مدعاي چهارم را تأييد مي كنند. در واقع آنها علت صدق مدعاي چهارم را توضيح مي دهند. لذا مدعاهاي دوم، سوم و چهارم نه تنها سازگارند بلكه معقول و منطقي و منسجم و داراي روابط تأييدكننده دو طرفه نيز هستند. متأسفانه شايد همانگونه كه گيلبرت هارمن، استاد فلسفه دانشگاه پرينستون، در جاي ديگر خاطر نشان مي كند، هيچ قانون ثابتي كه نحوه رسيدن به سازگاري و انسجام را نشان دهد وجود نداشته باشد. نظام مندي نشان مي دهد كه چيزي (يكي از گزاره ها) در مدعاهاي اول، دوم و سوم بايد كنار رود.
اما كداميك؟ آيا مي بايست مدعاي چهارم را به جاي مدعاي اول بگذاريم؟ آيا لازم است مدعاي دوم مبني بر باقي ماندن ذهن بعد از مرگ را رها كنيم؟ مدعاي سوم كه مدعي عدم بقاء مغز است چطور؟


جرج گراهام

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️این همانی ذهن و مغز
▫️استدلال جوزف لوین و سول کریپکی فیلسوفان آمریکایی


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
2025/07/13 16:46:46
Back to Top
HTML Embed Code: