اعتماد ملی، محمد محمدعلی.pdf
479 KB
🍃🍃🍃🍃🍂
#یادداشتی درباره #محمد_محمد_علی در آرمان ملی با عنوان «نویسندهای از نسل "دوره ناهمگون"»
@atefane_gi
#یادداشتی درباره #محمد_محمد_علی در آرمان ملی با عنوان «نویسندهای از نسل "دوره ناهمگون"»
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍂
#دستخط #فروغ_فرخزاد
با همان خطخوردگیها
آه،
سهم من این است
سهم من این است
سهم من
آسمانی است که آویختن پردهای آن را از من میگیرد.
#شعر
@atefane_gi
#دستخط #فروغ_فرخزاد
با همان خطخوردگیها
آه،
سهم من این است
سهم من این است
سهم من
آسمانی است که آویختن پردهای آن را از من میگیرد.
#شعر
@atefane_gi
Forwarded from شعرشنو
🌱🌿☘️
🚞 قطاریّات
چهارمین آوانامۀ #شعرشنو
🖇این آوانامه پیشکشی است به قطارها و ریلها و ایستگاههایی که کلمات را با خود میبرند و در جهان شعرها زندهاند از دیر تا هنوز.
🎙 ترتیب همنفسی
#نیما_ظاهری، #فرخلقا_نوایی_بروجنی
#علی_اصغر_تکلو، #زهرا_نادری
🖋 شعرها به ترتیب:
📝 قطار: #قیصر_امین_پور
📝 عبور: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
📝 مسافران شب: #محمد_صنعتکار
📝 از دریچه قطار: #نادر_نادرپور
📝 تو را صدا کردم: #حمید_مصدق
📝 هوسناک: #فریدون_توللی
📝 در قطار: #ژاله_اصفهانی
📝 تقوتوق: #مهستی_بحرینی
📝 گیلان- مازندران: #ملکالشعرا_بهار
📝 گلگشت: #مهستی_بحرینی
🎶 موسیقیهای باکلام به ترتیب:
🎵 قطعه El Sueno: #علیرضا_قربانی، Sulan Merdinian
شاعر: #نیما_یوشیج
🎵 ای ساربان: #همایون_شجریان
شاعر: #سعدی
🎵 ای ساربان: #گوگوش
شاعر: #سعدی
🎵 بگو به باران: #روحانگیز_میرزایی
شاعر: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
🎵 ای یار من: #هایده
شاعر: #مولانا
🎵 بنشین تماشایت کنم: #آرمان_گرشاسبی
شاعر: #فریدون_مشیری
در کستباکس:
https://castbox.fm/va/3973179
در اینستاگرام:
http://Instagram.com/shershenow
در تلگرام:
www.tg-me.com/shershenow
🚞 قطاریّات
چهارمین آوانامۀ #شعرشنو
🖇این آوانامه پیشکشی است به قطارها و ریلها و ایستگاههایی که کلمات را با خود میبرند و در جهان شعرها زندهاند از دیر تا هنوز.
🎙 ترتیب همنفسی
#نیما_ظاهری، #فرخلقا_نوایی_بروجنی
#علی_اصغر_تکلو، #زهرا_نادری
🖋 شعرها به ترتیب:
📝 قطار: #قیصر_امین_پور
📝 عبور: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
📝 مسافران شب: #محمد_صنعتکار
📝 از دریچه قطار: #نادر_نادرپور
📝 تو را صدا کردم: #حمید_مصدق
📝 هوسناک: #فریدون_توللی
📝 در قطار: #ژاله_اصفهانی
📝 تقوتوق: #مهستی_بحرینی
📝 گیلان- مازندران: #ملکالشعرا_بهار
📝 گلگشت: #مهستی_بحرینی
🎶 موسیقیهای باکلام به ترتیب:
🎵 قطعه El Sueno: #علیرضا_قربانی، Sulan Merdinian
شاعر: #نیما_یوشیج
🎵 ای ساربان: #همایون_شجریان
شاعر: #سعدی
🎵 ای ساربان: #گوگوش
شاعر: #سعدی
🎵 بگو به باران: #روحانگیز_میرزایی
شاعر: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
🎵 ای یار من: #هایده
شاعر: #مولانا
🎵 بنشین تماشایت کنم: #آرمان_گرشاسبی
شاعر: #فریدون_مشیری
در کستباکس:
https://castbox.fm/va/3973179
در اینستاگرام:
http://Instagram.com/shershenow
در تلگرام:
www.tg-me.com/shershenow
Ghatariyat
🌱🌿☘️
🚞 قطاریّات
🖇این آوانامه پیشکشی است به قطارها و ریلها و ایستگاههایی که کلمات را با خود میبرند و در جهان شعرها زندهاند از دیر تا هنوز.
@shershenow
https://castbox.fm/va/3973179
🚞 قطاریّات
🖇این آوانامه پیشکشی است به قطارها و ریلها و ایستگاههایی که کلمات را با خود میبرند و در جهان شعرها زندهاند از دیر تا هنوز.
@shershenow
https://castbox.fm/va/3973179
Forwarded from کانال مَدّ و مِهْ
سانسور از بیهقی تا صادق هدایت، فروغ فرخزاد، دولتآبادی و شفیعیکدکنی
چگونه یک سانسورچی خوبی شویم؟
آریامن احمدی
ابوالفضل بیهقی نویسندهی «تاریخ بیهقی» که از او بهعنوان پدر نثر فارسی یاد میشود و در تقویم رسمی جمهوی اسلامی نیز روز اول آبان به نامِ او است، هفت قرن پیش نوشته بود: «به دستِ من امروز جز این قلم نیست به امیدِ آنکه خدمتی کرده باشم»؛ خدمتی که در ذهنیتِ انسانِ ایرانی که هماره با استبداد گره خورده است، یعنی سانسور؛ امری که طی چهار دهه حکمرانی جمهوری اسلامی به اَشکالِ مختلف در حوزههای گوناگون، بهویژه هنر و ادبیات، با شدتِ هرچه بیشتر اِعمال میشود.
این سخنِ حضرتِ بیهقی که، «میخواهم دادِ این تاریخ به تمامی بدهم و گردِ جنایات و زوریا بگردم» و «در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربُّدی کشد، و خوانندگانِ این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را!» ما را در این نقطه از تاریخ با این پرسشِ کلیدی رودرو میکند که، وقتی در این عصر، عصر ارتباطات، که هیچ کلمهای را نمیتوان با هیچ قلمی خط زد، چرا بخشِ عظیمی از سرمایههای این ممکلت در خدمتِ سانسور هزینه میشود.
این روزها که بحثِ سانسور کتابِ شعرِ «نامه به آسمانِ» شفیعیکدکنی یکی از مفاخر فرهنگی کشور پیش آمده، بارِ دیگر باید پرسید: سانسور برای چی و کی؟ اگر سانسور، بد است، برای همه بد است، نه اینکه برای محمدرضا شفیعیکدکنی بد است، برای یک نویسنده و شاعر گمنام، خوب! اگر سانسور برای شفیعیکدکنی توهین به مقام ایشان است، پس چرا در چاپ جدید مجموعهاشعار فروغ فرخزاد بهعنوان بزرگترین شاعر زن این سرزمین، که همین چندماه پیش شهرداری تهران عکس او را با شعرهایش در بیلبوردهای شهر زده بود، باید ۱۹ صفحه از اشعارش سانسور شود؟ یا در چاپِ جدیدِ آثار هدایت، پدر داستاننویسی مدرنِ فارسی، نیز چنین اتفاقِ شرمآوری بیفتد؟ یا «کلنل»ِ محمود دولتآبادی، بزرگترین رماننویسِ زندهی ایران، پس از دهسال در وزارت ارشاد خاک بخورد و «اولیسِ» جویس بهعنوان قلهی رماننویسیِ مدرنِ دنیا، نیز پس از بیستسال، بلاتکلیف بماند؟
چه خدمتی در سانسور است که برخلافِ نصِ صریحِ پدرِ نثرِ فارسی که قلمِ خود را خدمت به زبان و مردم و تاریخ میدانست، امروز قلمها برای خطزدنِ کلماتِ دیگران استفاده میشود؛ درست مثلِ شخصیتِ اولِ نمایشنامهی «هیولاخوانیِ» نغمه ثمینی که در آن، ممیزچی ارشاد، قلمِ قرمزش را در خدمت به ایدئولوژیِ حاکم به کار میگیرد و کلمات دیگران را خط میزند، غافل از اینکه تاوانِ کُشتنِ هر کلمه، درنهایت برمیگردد به خودش، و روی بدنش حک میشود و تا مرزِ جنون عذابش میدهد.
میشل فوکو فیلسوف شهیر فرانسوی یکبار پرسید: «نویسنده چیست؟» او استدلال کرد که ایدهی نویسندگی – اعتباربخشیدنِ اثر به یک فردِ واحد – تأثیراتِ عمیقی بر تفسیرِ آن توسط خواننده دارد. علاوه بر این، استدلالهای فلسفی بسیاری به وجود میآورد، اما نتیجهی نهایی همچنان باقی است – نویسندگان، در گذرِ زمان، «خالق» هستند؛ خالقانی از جنس خداوند در کتاب مقدس، بدون مرز و بدون سانسور؛ بهقول ماریو بارگاس یوسا نویسندهی نوبلیست پرویی، خوانشِ ادبیات، حسِ امید و آرزوی داشتنِ جامعهای بهتر را درونِ شهروندان به وجود میآورد؛ جاییکه مردم بتوانند رویاهای خود را آزادانه دنبال کنند؛ چرا که ادبیات دشمنِ همیشگیِ دیکتاتوریها است.
صرفنظر از اینکه نویسندگان از چه دورهی زمانی یا اهل کجا هستند، آنها همیشه این توانایی را داشتهاند که به ما آموزش دهند، سرگرممان کنند، و ما را به حرکت درآورند – حتی به هومرِ پیر و نابینا که «اُدیسه»ی خود را حتی بدون نوشتن آن برای ما به یادگار گذاشت. این ما را به پرسشِ فوکو بازمیگرداند. هومر درواقع هرگز یک کلمه ننوشت. او اشعار خود را با صدای بلند برای هر کسی که گوش میداد میخواند و چون پیروانی پیدا میکرد، سخنان او را روی کاغذ میآوردند تا از پسِ هزاران سال «ایلیاد» و «اُدیسه» را به ما هدیه بدهند.
ادامه
https://madomeh.com/1402/10/22/6887878/
چگونه یک سانسورچی خوبی شویم؟
آریامن احمدی
ابوالفضل بیهقی نویسندهی «تاریخ بیهقی» که از او بهعنوان پدر نثر فارسی یاد میشود و در تقویم رسمی جمهوی اسلامی نیز روز اول آبان به نامِ او است، هفت قرن پیش نوشته بود: «به دستِ من امروز جز این قلم نیست به امیدِ آنکه خدمتی کرده باشم»؛ خدمتی که در ذهنیتِ انسانِ ایرانی که هماره با استبداد گره خورده است، یعنی سانسور؛ امری که طی چهار دهه حکمرانی جمهوری اسلامی به اَشکالِ مختلف در حوزههای گوناگون، بهویژه هنر و ادبیات، با شدتِ هرچه بیشتر اِعمال میشود.
این سخنِ حضرتِ بیهقی که، «میخواهم دادِ این تاریخ به تمامی بدهم و گردِ جنایات و زوریا بگردم» و «در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربُّدی کشد، و خوانندگانِ این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را!» ما را در این نقطه از تاریخ با این پرسشِ کلیدی رودرو میکند که، وقتی در این عصر، عصر ارتباطات، که هیچ کلمهای را نمیتوان با هیچ قلمی خط زد، چرا بخشِ عظیمی از سرمایههای این ممکلت در خدمتِ سانسور هزینه میشود.
این روزها که بحثِ سانسور کتابِ شعرِ «نامه به آسمانِ» شفیعیکدکنی یکی از مفاخر فرهنگی کشور پیش آمده، بارِ دیگر باید پرسید: سانسور برای چی و کی؟ اگر سانسور، بد است، برای همه بد است، نه اینکه برای محمدرضا شفیعیکدکنی بد است، برای یک نویسنده و شاعر گمنام، خوب! اگر سانسور برای شفیعیکدکنی توهین به مقام ایشان است، پس چرا در چاپ جدید مجموعهاشعار فروغ فرخزاد بهعنوان بزرگترین شاعر زن این سرزمین، که همین چندماه پیش شهرداری تهران عکس او را با شعرهایش در بیلبوردهای شهر زده بود، باید ۱۹ صفحه از اشعارش سانسور شود؟ یا در چاپِ جدیدِ آثار هدایت، پدر داستاننویسی مدرنِ فارسی، نیز چنین اتفاقِ شرمآوری بیفتد؟ یا «کلنل»ِ محمود دولتآبادی، بزرگترین رماننویسِ زندهی ایران، پس از دهسال در وزارت ارشاد خاک بخورد و «اولیسِ» جویس بهعنوان قلهی رماننویسیِ مدرنِ دنیا، نیز پس از بیستسال، بلاتکلیف بماند؟
چه خدمتی در سانسور است که برخلافِ نصِ صریحِ پدرِ نثرِ فارسی که قلمِ خود را خدمت به زبان و مردم و تاریخ میدانست، امروز قلمها برای خطزدنِ کلماتِ دیگران استفاده میشود؛ درست مثلِ شخصیتِ اولِ نمایشنامهی «هیولاخوانیِ» نغمه ثمینی که در آن، ممیزچی ارشاد، قلمِ قرمزش را در خدمت به ایدئولوژیِ حاکم به کار میگیرد و کلمات دیگران را خط میزند، غافل از اینکه تاوانِ کُشتنِ هر کلمه، درنهایت برمیگردد به خودش، و روی بدنش حک میشود و تا مرزِ جنون عذابش میدهد.
میشل فوکو فیلسوف شهیر فرانسوی یکبار پرسید: «نویسنده چیست؟» او استدلال کرد که ایدهی نویسندگی – اعتباربخشیدنِ اثر به یک فردِ واحد – تأثیراتِ عمیقی بر تفسیرِ آن توسط خواننده دارد. علاوه بر این، استدلالهای فلسفی بسیاری به وجود میآورد، اما نتیجهی نهایی همچنان باقی است – نویسندگان، در گذرِ زمان، «خالق» هستند؛ خالقانی از جنس خداوند در کتاب مقدس، بدون مرز و بدون سانسور؛ بهقول ماریو بارگاس یوسا نویسندهی نوبلیست پرویی، خوانشِ ادبیات، حسِ امید و آرزوی داشتنِ جامعهای بهتر را درونِ شهروندان به وجود میآورد؛ جاییکه مردم بتوانند رویاهای خود را آزادانه دنبال کنند؛ چرا که ادبیات دشمنِ همیشگیِ دیکتاتوریها است.
صرفنظر از اینکه نویسندگان از چه دورهی زمانی یا اهل کجا هستند، آنها همیشه این توانایی را داشتهاند که به ما آموزش دهند، سرگرممان کنند، و ما را به حرکت درآورند – حتی به هومرِ پیر و نابینا که «اُدیسه»ی خود را حتی بدون نوشتن آن برای ما به یادگار گذاشت. این ما را به پرسشِ فوکو بازمیگرداند. هومر درواقع هرگز یک کلمه ننوشت. او اشعار خود را با صدای بلند برای هر کسی که گوش میداد میخواند و چون پیروانی پیدا میکرد، سخنان او را روی کاغذ میآوردند تا از پسِ هزاران سال «ایلیاد» و «اُدیسه» را به ما هدیه بدهند.
ادامه
https://madomeh.com/1402/10/22/6887878/
Madomeh
چگونه یک سانسورچی خوبی شویم؟/ آریامن احمدی
ابوالفضل بیهقی نویسندهی «تاریخ بیهقی» که از او بهعنوان پدر نثر فارسی یاد میشود و در تقویم رسمی جمهوی اسلامی نیز روز اول آبان به نامِ او است، هفت قرن پیش نوشته بود: «به دستِ من امروز جز این قلم نیست به امیدِ آنکه خدمتی کرده باشم»؛ خدمتی که در ذهنیتِ انسانِ…
Forwarded from احساننامه
🔸یک نویسندۀ ژاپنی بعد از بردن جایزه ادبی آکاتاگوا (به یادبودِ رینوسوکه آکاتاگوا که پدر داستان مدرن ژاپن محسوب میشود و معروفترین داستانش «راشومون» است) اعتراف کرد بخشی از رمانش را هوش مصنوعی نوشته است. رمان ری کودان، «برج همدردی توکیو» دربارۀ معماری است که از هوش مصنوعی برای طراحی آسمانخراشهای آینده و از جمله برجی برای زندان بازپروری مجرمان (همان عنوان کتاب) کمک میگیرد. نویسنده پس از مراسم اهدای جایزه، به خبرنگارها گفت حدود ۵ درصد از رمانش «کلمه به کلمه» از جملات تولیدشده توسط ChatGPT نقل شده است. (cnn) هرچند ۵ درصد بخش کوچکی از یک اثر ادبی است، اما این خبر میتواند پیشدرآمدی بر اتفاقات بعدی باشد. @ehsanname
Forwarded from مباحث ایرانشناسی
تدریس درس «ایرانشناسی» در مدارس به تصویب رسید.
محمد حسین رجبی دوانی، رئیس بنیاد ایران شناسی از به تصویب رسیدن تدریس درس ایران شناسی در مدارس خبر داد. رئیس بنیاد ایران شناسی با تاکید بر اینکه مکلف به احیای هویت ملی هستیم گفت: با حضور رییس جمهور در جلسه هیات امنا این بنیاد، تصویب شد تا درس ایران شناسی در مدارس تدریس شود.
محمد حسین رجبی دوانی عصر شنبه در دیدار با استاندار اردبیل در جلسه هماهنگی بزرگداشت حماسه چالدران در اردبیل اظهار کرد: طرح تدریس ایران شناسی در مدارس را آماده میکنیم و به شورای عالی انقلاب فرهنگی خواهد رفت و نهایی خواهد شد و ایجاد نمایشگاه و موزه ادوار تاریخ و تمدن ایران زمین هم تصویب شده است.
وی به حرکت شاه اسماعیل برای یکپارچه کردن ایران بعد از افول عظمت کشور در پی حمله مغول و وضعیت ملوک الطوایفی برای تعیین مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور اشاره کرد و گفت: کوتاهیهایی در چند دهه اخیر در خصوص هویت ملی داشته ایم و از سوی دیگر با تلاش دشمن برای بیگانه کردن نسلهای بعد از انقلاب، فضای فاسد مجازی و بمباران ذهن جوانان مواجه هستیم.
رئیس بنیاد ایران شناسی تصریح کرد: متاسفانه نادیده گرفتن افتخارات سبب میشود عده ای ضد انقلاب، ایران باستان را در مقابل دوره اسلامی ما علم کنند و در مقابل قبر منسوب به کوروش سجده نمایند در حالی که ما باید کوروش را هم پاس بداریم.
دوانی افزود: برخی علما عقیده دارند به احتمال زیاد ذوالقرنین قرآن همان کوروش است و چون هخامنشی است، نباید او را به عنوان یک پادشاه ظالم ترد کنیم و به ضدانقلاب و سلطنت طلبان تحویل بدهیم.
او ادامه داد: هیچ کدام از پادشاهان ایران در هیچ دوره قبل از اسلام، در ایران بت پرستی را رواج نداده اند و این افتخار بزرگی است در حالی که در تمدنهای گوناگون، بت پرستی رواج داشته و همین پادشاهان ما در کتیبههای خود بارها گفته اند هر آنچه داریم از اهورامزدا یا خداوند است.
متن کامل خبر و منبع آن: وبسایت دنیای اقتصاد
@IranologyTopics
محمد حسین رجبی دوانی، رئیس بنیاد ایران شناسی از به تصویب رسیدن تدریس درس ایران شناسی در مدارس خبر داد. رئیس بنیاد ایران شناسی با تاکید بر اینکه مکلف به احیای هویت ملی هستیم گفت: با حضور رییس جمهور در جلسه هیات امنا این بنیاد، تصویب شد تا درس ایران شناسی در مدارس تدریس شود.
محمد حسین رجبی دوانی عصر شنبه در دیدار با استاندار اردبیل در جلسه هماهنگی بزرگداشت حماسه چالدران در اردبیل اظهار کرد: طرح تدریس ایران شناسی در مدارس را آماده میکنیم و به شورای عالی انقلاب فرهنگی خواهد رفت و نهایی خواهد شد و ایجاد نمایشگاه و موزه ادوار تاریخ و تمدن ایران زمین هم تصویب شده است.
وی به حرکت شاه اسماعیل برای یکپارچه کردن ایران بعد از افول عظمت کشور در پی حمله مغول و وضعیت ملوک الطوایفی برای تعیین مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور اشاره کرد و گفت: کوتاهیهایی در چند دهه اخیر در خصوص هویت ملی داشته ایم و از سوی دیگر با تلاش دشمن برای بیگانه کردن نسلهای بعد از انقلاب، فضای فاسد مجازی و بمباران ذهن جوانان مواجه هستیم.
رئیس بنیاد ایران شناسی تصریح کرد: متاسفانه نادیده گرفتن افتخارات سبب میشود عده ای ضد انقلاب، ایران باستان را در مقابل دوره اسلامی ما علم کنند و در مقابل قبر منسوب به کوروش سجده نمایند در حالی که ما باید کوروش را هم پاس بداریم.
دوانی افزود: برخی علما عقیده دارند به احتمال زیاد ذوالقرنین قرآن همان کوروش است و چون هخامنشی است، نباید او را به عنوان یک پادشاه ظالم ترد کنیم و به ضدانقلاب و سلطنت طلبان تحویل بدهیم.
او ادامه داد: هیچ کدام از پادشاهان ایران در هیچ دوره قبل از اسلام، در ایران بت پرستی را رواج نداده اند و این افتخار بزرگی است در حالی که در تمدنهای گوناگون، بت پرستی رواج داشته و همین پادشاهان ما در کتیبههای خود بارها گفته اند هر آنچه داریم از اهورامزدا یا خداوند است.
متن کامل خبر و منبع آن: وبسایت دنیای اقتصاد
@IranologyTopics
🍃🍃🍃🍃🌨
انگار این سالها که میگذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس میکنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه میشوم!
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیبتر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس میکنم که کمی بیتفاوتی
بد نیست
حس میکنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگیام، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابهلای خاطرهها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشمهای کودکیِ من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبیه من است!
آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور!
این روزها که جرئت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم
بگذار…
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!
#قیصر_امینپور
#شعر
@atefene_gi
انگار این سالها که میگذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس میکنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه میشوم!
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیبتر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس میکنم که کمی بیتفاوتی
بد نیست
حس میکنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگیام، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابهلای خاطرهها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشمهای کودکیِ من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبیه من است!
آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور!
این روزها که جرئت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم
بگذار…
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!
#قیصر_امینپور
#شعر
@atefene_gi
🍃🍃🍃🌨❄️
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تواَم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیَم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیَم زآلودگیها کرده پاک
ای تپشهای تن سوزان من
آتشی در سایهٔ مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرینشاخهها پر بارتر
ای در ِ بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ِ ظلمتِ تردیدها
با تواَم دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمیانگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینهها
سینه آلودن به چرک کینهها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرّارها
گمشدن در پهنهٔ بازارها
آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینهام را آب، تو
بستر رگهام را سیلاب، تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونههام از هُرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزهزاران تنم
آه، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمینهای جنوب
آه، آه ای از سحر شادابتر
از بهاران تازهتر سیرابتر
عشق دیگر نیست این، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینهام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسهگاه بوسهات
خیره چشمانم به راه بوسهات
ای تشنجهای لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه، میخواهم که بشکافم ز هم
شادیَم یکدم بیالاید به غم
آه، میخواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان زخمههای چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟
ای نگاهت لایلایی سِحربار
گاهوار ِ کودکان بیقرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزههای اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
#فروغ_فرخزاد
.
@atefane_gi
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تواَم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیَم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیَم زآلودگیها کرده پاک
ای تپشهای تن سوزان من
آتشی در سایهٔ مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرینشاخهها پر بارتر
ای در ِ بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ِ ظلمتِ تردیدها
با تواَم دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمیانگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینهها
سینه آلودن به چرک کینهها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرّارها
گمشدن در پهنهٔ بازارها
آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینهام را آب، تو
بستر رگهام را سیلاب، تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونههام از هُرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزهزاران تنم
آه، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمینهای جنوب
آه، آه ای از سحر شادابتر
از بهاران تازهتر سیرابتر
عشق دیگر نیست این، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینهام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسهگاه بوسهات
خیره چشمانم به راه بوسهات
ای تشنجهای لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه، میخواهم که بشکافم ز هم
شادیَم یکدم بیالاید به غم
آه، میخواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان زخمههای چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟
ای نگاهت لایلایی سِحربار
گاهوار ِ کودکان بیقرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزههای اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
#فروغ_فرخزاد
.
@atefane_gi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍃🍃❄️🌨
تاروپودم پارسی است
پیامی از کوه شیردروازه کابل برای نهمین همایش لندن برای پیشواز روز جهانی زبان مادری و پاسداری از زبان فارسی.
.
@atefane_gi
تاروپودم پارسی است
پیامی از کوه شیردروازه کابل برای نهمین همایش لندن برای پیشواز روز جهانی زبان مادری و پاسداری از زبان فارسی.
.
@atefane_gi
🍃🍃🍃❄️🌨
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
باد آمد و بگسست هوا را زره ابر
بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید
عمری است که چون خاک جگر تشنهٔ عشقم
و ایام به من جرعهٔ جامت نرسانید
مرغی است دلم طرفه که بر دام تو زد عشق
خود عشق چنین مرغ به دامت نرسانید
خاقانی ازین طالع خود کام چه جوئی
کو چاشنی کام به کامت نرسانید
نایافتن کام دلت کام دل توست
پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید
#خاقانی
#شعر
.
@atefane_gi
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
باد آمد و بگسست هوا را زره ابر
بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید
عمری است که چون خاک جگر تشنهٔ عشقم
و ایام به من جرعهٔ جامت نرسانید
مرغی است دلم طرفه که بر دام تو زد عشق
خود عشق چنین مرغ به دامت نرسانید
خاقانی ازین طالع خود کام چه جوئی
کو چاشنی کام به کامت نرسانید
نایافتن کام دلت کام دل توست
پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید
#خاقانی
#شعر
.
@atefane_gi