📝 دیدار، بعد از صبرِ زیاد
▫️یک گروه تحقیقاتی توی اوهایو تحقیق جالبی کرده در مورد اینکه نوزادها دنیای اطرافشان را چه شکلی میبینند. گویا تا روز سوم بعد از تولد همه چیز به صورت رقتباری تیره و تار است . بعدش هم نوزاد تا یک ماه قیافهی آدمها را به صورت یک هالهی نامفهوم و بیمعنی میبیند. سه ماه که میگذرد تازه یک خورده این هاله واضحتر میشود. بعد باید چند ماه دیگر هم بگذرد تا یواشیواش نوزاد قیافهی آدمها را همانطوری که ما میبینیم ببیند. من این مطلب را قبلا هم شنیده بودم. سر کلاس «ماشینلِرنینگ». استاد داشت توضیح میداد که هوش مصنوعی چطوری قیافهی آدمها را تشخیص میدهد. استاد میگفت هوش مصنوعی خیلی شبیه بچهی آدمیزاد است. اول یک هالهی محو را میبیند، بعد آرامآرام میرود سراغ رنگها و طرحها و خطوط چهره و باقیِ جزئیات. با اینکه هوش مصنوعی مثل بچهی آدمیزاد شش ماه طول نمیدهد و بعد از یکی دو دقیقه هرچیزی که باید یاد بگیرد را یاد میگیرد و کارش را راه میاندازد، ولی اتفاقی که برای نوزاد میافتد برای من جذابتر است. چون ما همیشه پدرها و مادرها را میبینیم که اشتیاق دارند بدانند بچهشان چه شکلی میشود. ولی نکتهی جالب اینجاست که خود نوزاد هم باید کلی صبر کند تا ببیند پدر و مادرش چه شکلی هستند! کسی چه میداند، شاید همانقدر که پدر و مادر در مورد بچهشان خیالبافی میکنند، نوزاد هم تا روزی که پدر و مادرش را بالاخره واضح و شفاف ببیند دارد در موردشان خیالبافی میکند. من دوست دارم اینطوری فکر کنم که این اشتیاق دو طرفه است. چون ما آدمها میدانیم اشتیاق برای دیدن کسی که او هم مشتاق دیدنمان است چه طعم بینظیری دارد. ما لذت دیدار بعد از صبرِ زیاد را میشناسیم. چیزی که ما میفهمیم و هوش مصنوعی هرگز آن را نخواهد فهمید.
#روزنوشت
#مهدی_معارف
▫️یک گروه تحقیقاتی توی اوهایو تحقیق جالبی کرده در مورد اینکه نوزادها دنیای اطرافشان را چه شکلی میبینند. گویا تا روز سوم بعد از تولد همه چیز به صورت رقتباری تیره و تار است . بعدش هم نوزاد تا یک ماه قیافهی آدمها را به صورت یک هالهی نامفهوم و بیمعنی میبیند. سه ماه که میگذرد تازه یک خورده این هاله واضحتر میشود. بعد باید چند ماه دیگر هم بگذرد تا یواشیواش نوزاد قیافهی آدمها را همانطوری که ما میبینیم ببیند. من این مطلب را قبلا هم شنیده بودم. سر کلاس «ماشینلِرنینگ». استاد داشت توضیح میداد که هوش مصنوعی چطوری قیافهی آدمها را تشخیص میدهد. استاد میگفت هوش مصنوعی خیلی شبیه بچهی آدمیزاد است. اول یک هالهی محو را میبیند، بعد آرامآرام میرود سراغ رنگها و طرحها و خطوط چهره و باقیِ جزئیات. با اینکه هوش مصنوعی مثل بچهی آدمیزاد شش ماه طول نمیدهد و بعد از یکی دو دقیقه هرچیزی که باید یاد بگیرد را یاد میگیرد و کارش را راه میاندازد، ولی اتفاقی که برای نوزاد میافتد برای من جذابتر است. چون ما همیشه پدرها و مادرها را میبینیم که اشتیاق دارند بدانند بچهشان چه شکلی میشود. ولی نکتهی جالب اینجاست که خود نوزاد هم باید کلی صبر کند تا ببیند پدر و مادرش چه شکلی هستند! کسی چه میداند، شاید همانقدر که پدر و مادر در مورد بچهشان خیالبافی میکنند، نوزاد هم تا روزی که پدر و مادرش را بالاخره واضح و شفاف ببیند دارد در موردشان خیالبافی میکند. من دوست دارم اینطوری فکر کنم که این اشتیاق دو طرفه است. چون ما آدمها میدانیم اشتیاق برای دیدن کسی که او هم مشتاق دیدنمان است چه طعم بینظیری دارد. ما لذت دیدار بعد از صبرِ زیاد را میشناسیم. چیزی که ما میفهمیم و هوش مصنوعی هرگز آن را نخواهد فهمید.
#روزنوشت
#مهدی_معارف
❤5
شازده کوچولو گفت گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود اما ماندنی بود، این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود...
❤10👍2
🍁
همسفر!
در این راه طولانی_که ما بی خبریم و چون باد میگذرد_بگذار خرده اختلاف هایمان باهم، باقی بماند، خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم؛مطلقاً یکی.
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هرچه من دوست دارم،به همان گونه،مورد دوست داشتن تو نیز باشد! مخواه که هردو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را! مخواه که انتخاب مان یکی باشد،سلیقه مان یکی، رویاهامان یکی!
همسفر بودن و هم هدف بودن،ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن،دالّ بر کمال نیست، بلّ دلیل توقف است. شاید اختلاف، کلمه ی خوبی نباشد،شاید تفاوت بهتر از اختلاف باشد، نمی دانم اما به هر حال تک واژه مشکل ما را حل نمی کند
پس بگذار اینطور بگویم:
عزیز من
زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می سازد و پیش می برد نه شباهت هایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یکی در دیگری،نه تسلیم بودن، مطیع بودن، اَمر بَر شدن و در بَست پذیرفتن!
#نادر_ابراهيمى
#بادیز
همسفر!
در این راه طولانی_که ما بی خبریم و چون باد میگذرد_بگذار خرده اختلاف هایمان باهم، باقی بماند، خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم؛مطلقاً یکی.
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هرچه من دوست دارم،به همان گونه،مورد دوست داشتن تو نیز باشد! مخواه که هردو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را! مخواه که انتخاب مان یکی باشد،سلیقه مان یکی، رویاهامان یکی!
همسفر بودن و هم هدف بودن،ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن،دالّ بر کمال نیست، بلّ دلیل توقف است. شاید اختلاف، کلمه ی خوبی نباشد،شاید تفاوت بهتر از اختلاف باشد، نمی دانم اما به هر حال تک واژه مشکل ما را حل نمی کند
پس بگذار اینطور بگویم:
عزیز من
زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می سازد و پیش می برد نه شباهت هایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یکی در دیگری،نه تسلیم بودن، مطیع بودن، اَمر بَر شدن و در بَست پذیرفتن!
#نادر_ابراهيمى
#بادیز
❤2😁1
مامانم همیشه میگه تا وقتی یکیو پیدا نکردی که برات مثل بچهت باشه نرو توی رابطه، ازدواج!
یه بار که پرسیدم یعنی چی، گفت یعنی مثل بچه ای که از گوشت و پوست و استخون خودته باشه برات، نه خوبشو، نه بدشو، نه خوشگلشو، نه زشتشو، نه داراشو، نه فقیرشو حاضر نباشی با کس دیگهای عوض کنی، هر عیب و ایرادیم که داشته باشه دلت نخواد یکی بهترشو بیاری به جاش، چون برات بهترینه در هر حالتی...
وقتی ازدواج کن که مطمئن باشی میتونی توی سختیا، نداریا، مریضیا، گرفتاریا مثل یه مادر بمونی به پای آسمون ابری و آفتابی زندگیِ طرفت، گاهی عینک آفتابی بزنی، گاهیم چتر بگیری دستت!
#طاهره_اباذری_هریس
یه بار که پرسیدم یعنی چی، گفت یعنی مثل بچه ای که از گوشت و پوست و استخون خودته باشه برات، نه خوبشو، نه بدشو، نه خوشگلشو، نه زشتشو، نه داراشو، نه فقیرشو حاضر نباشی با کس دیگهای عوض کنی، هر عیب و ایرادیم که داشته باشه دلت نخواد یکی بهترشو بیاری به جاش، چون برات بهترینه در هر حالتی...
وقتی ازدواج کن که مطمئن باشی میتونی توی سختیا، نداریا، مریضیا، گرفتاریا مثل یه مادر بمونی به پای آسمون ابری و آفتابی زندگیِ طرفت، گاهی عینک آفتابی بزنی، گاهیم چتر بگیری دستت!
#طاهره_اباذری_هریس
👍18👏3😁1
این که تو درست میگی
معنیش این نیست که من اشتباه میگم.
هر کسی بر مبنای تجربش تو زندگیش نظرشو میگه...
معنیش این نیست که من اشتباه میگم.
هر کسی بر مبنای تجربش تو زندگیش نظرشو میگه...
👍17😁4👏1
تو نسبت خونی داری
با خوشه های انگوری که
از حوصلهی من
آویزانند
سرخ
سرخ
سرخ میشود
گونهی من
هنوز و همیشه
از بوسهی تو
و صبر انگورهایی که
از رگ های آبی تو
چیده ام.
ناخن بر پوست تو میکشم...
بعد از اولین باران
نرگس میروید از سر انگشتانم!
تا خانه ام
مست شود
در زمستانی که
میپرهیزد و میلرزد و نمینوشد!
#عرفان_محمودیان
با خوشه های انگوری که
از حوصلهی من
آویزانند
سرخ
سرخ
سرخ میشود
گونهی من
هنوز و همیشه
از بوسهی تو
و صبر انگورهایی که
از رگ های آبی تو
چیده ام.
ناخن بر پوست تو میکشم...
بعد از اولین باران
نرگس میروید از سر انگشتانم!
تا خانه ام
مست شود
در زمستانی که
میپرهیزد و میلرزد و نمینوشد!
#عرفان_محمودیان
❤19
Forwarded from عرفان محمودیان (Erma)
چند قدم از تو دورتر بودم
که صدای زشت افتادنم از درخت
در میان صدای زیبای خرد شدن برگهای زیر پایت
گم شد
فصل بدی را
برای بالا رفتن از درخت انتخاب کرده بودم
تقصیر پاییز است
که خرمالوها میرسند
تقصیر تو نیست که
دوستشان داری
تقصیر من است که هزاران سال پیش
بالا رفتن از شاخهها را فراموش کردم
و خوشبختانه حالا که از درخت افتادهام
نمیتوانم از تو بپرسم
که چرا میرفتی!
وقتی که خرمالوها داشتند
از راه
از درخت
میرسیدند...
#عرفان_محمودیان
@Erma_official 🍃
که صدای زشت افتادنم از درخت
در میان صدای زیبای خرد شدن برگهای زیر پایت
گم شد
فصل بدی را
برای بالا رفتن از درخت انتخاب کرده بودم
تقصیر پاییز است
که خرمالوها میرسند
تقصیر تو نیست که
دوستشان داری
تقصیر من است که هزاران سال پیش
بالا رفتن از شاخهها را فراموش کردم
و خوشبختانه حالا که از درخت افتادهام
نمیتوانم از تو بپرسم
که چرا میرفتی!
وقتی که خرمالوها داشتند
از راه
از درخت
میرسیدند...
#عرفان_محمودیان
@Erma_official 🍃
❤11