به یاد مردی با اصول.
نهم اردیبهشت ماه سالروز درگذشت زنده یاد دکتر غلامحسین صدیقی است. صدیقی از نسل اول دانشجویانی بود که رضاشاه به فرنگ فرستاد برای تحصیل علم. از سوربن دکترای خویش را در روانشناسی و جامعه شناسی با نمره برتر اخذ نمود. پس ازبازگشت به ایران به تدریس مکاتب جامعه شناسی در دانشگاه تهران پرداخت. وی را پدر علم جامعه شناسی ایران دانستهاند. با روی کار آمدن مصدق به وزارت کشور رسید. اگرچه از یاران نزدیک مصدق بود ولی استقلال شخصیتش را هماره حفظ نمود. از مخالفان طرح غیرقانونی رفراندوم مصدق بود. یکی از معدود افراد جبهه ملی بود که با شورش های سال ٤٢ مخالفت نمود و معتقد به این بود که مش و مرام ما لائیسیته است و این حرکت مخالف باورهای ماست. به هنگام فوت آیتالله بروجردی درسال ١٣٤٠ عزت الله سحابی از طرف انجمنهای اسلامی به نزد صدیقی رفت تا بلکه بتواند پیام تسلیتی از طرف وی بگیرد. ولی صدیقی معتقد به این بود مذهب و سیاست را بایست ازهم جدا نگه داشت و با استناد به مسائل انقلاب مشروطه بایست نهضت ملی را از روحانیون مستقل نگه داریم. به دلیل تندروی ها و عوامزدگی جبهه ملی، از میانه دهه چهل از سیاست کناره گرفت و به ریاست مدرسه تحقیقات و علوم اجتماعی رسید که شاگردان بسیاری تربیت نمود. به هنگامهی قضایای سال ٥٧ شاه فقید به سراغ وی رفت برای نخست وزیری. صدیقی شروطی را تعیین کرد که مهمترینش ماندن شاه درکشور بود چرا که معتقد بود با خروج شاه شیرازه ارتش و کشور از هم پاشیده خواهد شد. شاه با شرط وی موافقت نکرد. به هنگام مذاکرات با شاه، ناصر تکمیل همایون به همراه داریوش فروهر نامهای را از طرف سنجابی برای صدیقی میبرند که وی را منصرف کنند از پذیرفتن نخست وزیری. صدیقی نامه را میخواند و میگوید به آقایان بفرمایید(دارودسته سنجابی) شما درحدی نیستید به من نامه بنویسید. من خودم میدانم چکارکنم! در روایتی دیگر داریوش و پروانه فروهر درصد منصرف کردن وی برمیآیند و میگویند آبرویتان رابا قبول پیشنهاد شاه فدا میکنید! که صدیقی درجواب میگوید آبرویم را برای سنگ مزارم نمیخواهم اگر آبرویی است خرج وطن بایست شود. صدیقی با انقلاب مخالف بود و پس ازانقلاب هم پیشنهادهای بازرگان برای همکاری را نپذیرفت. فردی منصف وبا اخلاق وقضاوتهایش به دور ازحب و بغضهای مرسوم بود. سیرجانی نقل میکندچندماه پس ازانقلاب به اتفاق دوستی به منزل صدیقی رفته بود. آن دوست شروع به بدگویی از شاه کرد. صدیقی دستهایش به رعشه افتاد و باعتاب به آن شخص گفت: من خودم درزندان شاه بودهام و سختیهای فراوان کشیدهام ولی بالکل نمیتوان خدمات آنها رانادیده گرفت.
دوست و دشمن بر سلامت اخلاقی و شرافتش تاکید میکردند. شاه احترام عمیقی برای وی داشت. تیمسار علوی کیا از جوانمردی های وی سخن گفته است. پرویز ثابتی به نیکی از وی یاد میکند و دکتر هوشنگ نهادندی هم وی را ستوده است.
یادش گرامی.
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
نهم اردیبهشت ماه سالروز درگذشت زنده یاد دکتر غلامحسین صدیقی است. صدیقی از نسل اول دانشجویانی بود که رضاشاه به فرنگ فرستاد برای تحصیل علم. از سوربن دکترای خویش را در روانشناسی و جامعه شناسی با نمره برتر اخذ نمود. پس ازبازگشت به ایران به تدریس مکاتب جامعه شناسی در دانشگاه تهران پرداخت. وی را پدر علم جامعه شناسی ایران دانستهاند. با روی کار آمدن مصدق به وزارت کشور رسید. اگرچه از یاران نزدیک مصدق بود ولی استقلال شخصیتش را هماره حفظ نمود. از مخالفان طرح غیرقانونی رفراندوم مصدق بود. یکی از معدود افراد جبهه ملی بود که با شورش های سال ٤٢ مخالفت نمود و معتقد به این بود که مش و مرام ما لائیسیته است و این حرکت مخالف باورهای ماست. به هنگام فوت آیتالله بروجردی درسال ١٣٤٠ عزت الله سحابی از طرف انجمنهای اسلامی به نزد صدیقی رفت تا بلکه بتواند پیام تسلیتی از طرف وی بگیرد. ولی صدیقی معتقد به این بود مذهب و سیاست را بایست ازهم جدا نگه داشت و با استناد به مسائل انقلاب مشروطه بایست نهضت ملی را از روحانیون مستقل نگه داریم. به دلیل تندروی ها و عوامزدگی جبهه ملی، از میانه دهه چهل از سیاست کناره گرفت و به ریاست مدرسه تحقیقات و علوم اجتماعی رسید که شاگردان بسیاری تربیت نمود. به هنگامهی قضایای سال ٥٧ شاه فقید به سراغ وی رفت برای نخست وزیری. صدیقی شروطی را تعیین کرد که مهمترینش ماندن شاه درکشور بود چرا که معتقد بود با خروج شاه شیرازه ارتش و کشور از هم پاشیده خواهد شد. شاه با شرط وی موافقت نکرد. به هنگام مذاکرات با شاه، ناصر تکمیل همایون به همراه داریوش فروهر نامهای را از طرف سنجابی برای صدیقی میبرند که وی را منصرف کنند از پذیرفتن نخست وزیری. صدیقی نامه را میخواند و میگوید به آقایان بفرمایید(دارودسته سنجابی) شما درحدی نیستید به من نامه بنویسید. من خودم میدانم چکارکنم! در روایتی دیگر داریوش و پروانه فروهر درصد منصرف کردن وی برمیآیند و میگویند آبرویتان رابا قبول پیشنهاد شاه فدا میکنید! که صدیقی درجواب میگوید آبرویم را برای سنگ مزارم نمیخواهم اگر آبرویی است خرج وطن بایست شود. صدیقی با انقلاب مخالف بود و پس ازانقلاب هم پیشنهادهای بازرگان برای همکاری را نپذیرفت. فردی منصف وبا اخلاق وقضاوتهایش به دور ازحب و بغضهای مرسوم بود. سیرجانی نقل میکندچندماه پس ازانقلاب به اتفاق دوستی به منزل صدیقی رفته بود. آن دوست شروع به بدگویی از شاه کرد. صدیقی دستهایش به رعشه افتاد و باعتاب به آن شخص گفت: من خودم درزندان شاه بودهام و سختیهای فراوان کشیدهام ولی بالکل نمیتوان خدمات آنها رانادیده گرفت.
دوست و دشمن بر سلامت اخلاقی و شرافتش تاکید میکردند. شاه احترام عمیقی برای وی داشت. تیمسار علوی کیا از جوانمردی های وی سخن گفته است. پرویز ثابتی به نیکی از وی یاد میکند و دکتر هوشنگ نهادندی هم وی را ستوده است.
یادش گرامی.
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
👍3❤1
کتاب جدید دکتر #عباس_جوادی، دانشمند ایران شناس به زیور طبع آراسته شد. این کتاب توسط انتشارات مرواید چاپ و دردسترس علاقهمندان قرارگرفته است. و اما توضیح کوتاه دکتر جوادی درباره این کتاب:
«آتروپاتن»، که ریشۀ نام آذربایجان است، ۲۲۰۰ سال پیش در سلسلۀ ماد به نام منطقهای شامل ناحیههای آذربایجان و کردستان اطلاق میشد که پس از استقرار سلسلۀ هخامنشی همچنان بهعنوان یک ساتراپ مهم به همین نام باقی ماند. این منطقه در استمرار خود تا زمان ساسانیان مانند دیگ درهمجوشی از طایفهها، زبانها و آیینهای پیشاایرانی و سپس ایرانی، و نیز برخی اقوام همسایه بهنظر میرسید و ایرانیان آذری و ایرانیان کرد، از مهمترین ساکنان آن محسوب میشدند.
در کتاب حاضر، مؤلف پس از سالها پژوهش در تاریخ این منطقه و با بهرهیابی از مهمترین منابع علمی به زبانهای مختلف نشان میدهد که نیاکان منطقۀ آذربایجان و کردستان در طی قرنهای متوالی در کنار هم زیستهاند و ترکیبِ بهاصطلاح «قومیِ» آنها در هر دورۀ تاریخی مختلطتر از پیش شده، و با وجود برخی تغییرات، اصل و گوهرشان
یکی بوده است.
@ayarenaghd
«آتروپاتن»، که ریشۀ نام آذربایجان است، ۲۲۰۰ سال پیش در سلسلۀ ماد به نام منطقهای شامل ناحیههای آذربایجان و کردستان اطلاق میشد که پس از استقرار سلسلۀ هخامنشی همچنان بهعنوان یک ساتراپ مهم به همین نام باقی ماند. این منطقه در استمرار خود تا زمان ساسانیان مانند دیگ درهمجوشی از طایفهها، زبانها و آیینهای پیشاایرانی و سپس ایرانی، و نیز برخی اقوام همسایه بهنظر میرسید و ایرانیان آذری و ایرانیان کرد، از مهمترین ساکنان آن محسوب میشدند.
در کتاب حاضر، مؤلف پس از سالها پژوهش در تاریخ این منطقه و با بهرهیابی از مهمترین منابع علمی به زبانهای مختلف نشان میدهد که نیاکان منطقۀ آذربایجان و کردستان در طی قرنهای متوالی در کنار هم زیستهاند و ترکیبِ بهاصطلاح «قومیِ» آنها در هر دورۀ تاریخی مختلطتر از پیش شده، و با وجود برخی تغییرات، اصل و گوهرشان
یکی بوده است.
@ayarenaghd
شنبه شب در خدمت دکتر #آرش_رئیسینژاد هستیم تا درباره موضوع مهم "ایران و ابتکار کمربند-جاده" به بحث و گفت و شنود بنشینیم. دکتر رییسی نژاد از اساتید سابق علم سیاست دانشگاه تهران و صاحب تالیفات و نظریههایی در این حوزه است. این برنامه مهم را از دست ندهید.
#آرش_رئیسینژاد
@ayarenaghd
#آرش_رئیسینژاد
@ayarenaghd
ترجمه اثری از اسکروتن:
دوست فاضل و دانشمند عزیز، #محمود_رضوانی چند صباحی است که به کار ترجمه کتابی مهم مشغول است. کتاب راهنمای محافظهکار بودن اثر راجر اسکروتن. اسکروتن یکی از متفکرین بسیار مهم معاصر است که آثارش آن طور باید و شاید در ایران شناخته نشده است. محمود عزیز، کاری کرده است کارستان. همزمان با ترجمه بخش هایی از کتاب را در کانالی که به همین مناسبت تاسیس کرده در دسترس مخاطبین قرار میدهد. قصد ایشان این است که در انتها، ترجمه این اثر را به رایگان در اختیار علاقهمندان قرار دهد. خواندن این کتاب از اوجب واجبات است برای ما، مایی که در سپهر سیاست و اجتماع، بیگانهایم با مفاهیم محافظهکاری!
آدرس کانال:
https://www.tg-me.com/HowToBeAConservative
@ayarenaghd
دوست فاضل و دانشمند عزیز، #محمود_رضوانی چند صباحی است که به کار ترجمه کتابی مهم مشغول است. کتاب راهنمای محافظهکار بودن اثر راجر اسکروتن. اسکروتن یکی از متفکرین بسیار مهم معاصر است که آثارش آن طور باید و شاید در ایران شناخته نشده است. محمود عزیز، کاری کرده است کارستان. همزمان با ترجمه بخش هایی از کتاب را در کانالی که به همین مناسبت تاسیس کرده در دسترس مخاطبین قرار میدهد. قصد ایشان این است که در انتها، ترجمه این اثر را به رایگان در اختیار علاقهمندان قرار دهد. خواندن این کتاب از اوجب واجبات است برای ما، مایی که در سپهر سیاست و اجتماع، بیگانهایم با مفاهیم محافظهکاری!
آدرس کانال:
https://www.tg-me.com/HowToBeAConservative
@ayarenaghd
Telegram
راهنمای محافظهکار بودن
گزیدههایی از کتابِ
«How to be a conservative»
اثرِ راجر اسکروتن(با ترجمهی محمود رضوانی)
«How to be a conservative»
اثرِ راجر اسکروتن(با ترجمهی محمود رضوانی)
نامهای از دکتر عباس زریاب خویی به مرحوم شاهرخ مسکوب
دوست گرامی
نامهای که از شهر «ولتر» و «رنان» به بلاد شیخان و حنبلیان زمان فرستاده بودید رسید. به قول خاقانی تحیتی بود از خیر البلاد و اطيبها الى شر البلاد و اوحشها.
خیلی خوشحال شدم که کارتان به سامانی رسیده و مشغول شدهاید. خوشا به حالتان که در زبده و خلاصه بلاد عالم یعنی پاریس با زبدهترین اشخاص همکاری دارید. هذا هي الجنه التي كنتم بها توعدون، به قول آن هندی اگر فردوس بر روی زمین است - همین است و همین است و همین است.
ما هم در این دوزخ روزگاری میگذرانیم جسماً و روحا در غربتیم غربتی که نه غربی است و نه شرقی مثل موجوداتی که جاذبهای آنها وارد نیست و در فضا معلق هستند ما نیز احساس بیچارگی و بیوزنی میکنیم و به فضا نرفته فضانورد شدهایم. آنچه معاش است بسته به مویی است که هر دم دم تیز شمشیر بازسازی و پاکسازی بر سرش ایستاده است. معادی هم که امیددهنده باشد نداریم مانند یهودی فقیر خسر الدنيا والاخره ذلك هو الخسران المبین. میگفتیم و به خود نوید میدادیم که در دوران تقاعد به کنجی مینشینیم و به گفته، حافظ جز صراحی و کتاب بار و ندیم نمیگیریم، اما آنچه صراحی است شکسته است و کتابها نیز در معرض تهدید آب و آتش نشسته است. گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست گوشه چشمش بلای گوشه نشین است. گاهی ندای ظریفی به گوش میرسد که چون سرآمد دولت ایام وصل بگذرد شبهای هجران نیز هم، اما من ايام وصل نداشتم و همان ایام برای من مانند شبهای هجران تیره بود! به جهنم! سرتان را چرا درد بیاورم روزگار همین بوده است و خواهد بود این دم را که دوستی سلام صفایی از راه وفا فرستاده است خوش بدارم و خود را به یاد دوستان باخبر دور از دشمنان بیخبر نزديك دور سازم سلام به همه آن دوستان برسان و چو با حبیب نشستی و باده پیمودی - بیاد آر حریفان بادپیما را.
ایام به کام و دوران
عزت مستدام بوده باشد
قربانت
نامه مرحوم استاد دکتر عباس زریاب خویی به مرحوم شاهرخ مسکوب. روزها در راه، جلد دوم
@ayarenaghd
دوست گرامی
نامهای که از شهر «ولتر» و «رنان» به بلاد شیخان و حنبلیان زمان فرستاده بودید رسید. به قول خاقانی تحیتی بود از خیر البلاد و اطيبها الى شر البلاد و اوحشها.
خیلی خوشحال شدم که کارتان به سامانی رسیده و مشغول شدهاید. خوشا به حالتان که در زبده و خلاصه بلاد عالم یعنی پاریس با زبدهترین اشخاص همکاری دارید. هذا هي الجنه التي كنتم بها توعدون، به قول آن هندی اگر فردوس بر روی زمین است - همین است و همین است و همین است.
ما هم در این دوزخ روزگاری میگذرانیم جسماً و روحا در غربتیم غربتی که نه غربی است و نه شرقی مثل موجوداتی که جاذبهای آنها وارد نیست و در فضا معلق هستند ما نیز احساس بیچارگی و بیوزنی میکنیم و به فضا نرفته فضانورد شدهایم. آنچه معاش است بسته به مویی است که هر دم دم تیز شمشیر بازسازی و پاکسازی بر سرش ایستاده است. معادی هم که امیددهنده باشد نداریم مانند یهودی فقیر خسر الدنيا والاخره ذلك هو الخسران المبین. میگفتیم و به خود نوید میدادیم که در دوران تقاعد به کنجی مینشینیم و به گفته، حافظ جز صراحی و کتاب بار و ندیم نمیگیریم، اما آنچه صراحی است شکسته است و کتابها نیز در معرض تهدید آب و آتش نشسته است. گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست گوشه چشمش بلای گوشه نشین است. گاهی ندای ظریفی به گوش میرسد که چون سرآمد دولت ایام وصل بگذرد شبهای هجران نیز هم، اما من ايام وصل نداشتم و همان ایام برای من مانند شبهای هجران تیره بود! به جهنم! سرتان را چرا درد بیاورم روزگار همین بوده است و خواهد بود این دم را که دوستی سلام صفایی از راه وفا فرستاده است خوش بدارم و خود را به یاد دوستان باخبر دور از دشمنان بیخبر نزديك دور سازم سلام به همه آن دوستان برسان و چو با حبیب نشستی و باده پیمودی - بیاد آر حریفان بادپیما را.
ایام به کام و دوران
عزت مستدام بوده باشد
قربانت
نامه مرحوم استاد دکتر عباس زریاب خویی به مرحوم شاهرخ مسکوب. روزها در راه، جلد دوم
@ayarenaghd
١٥ خرداد ١٣٤٢ و نقش عَلَم:
بعد شاه به او گفته بود «خب حالا امروز این طوری تمام شد ولی من
شنیدم باز فردا اینها میخواهند
تظاهراتی بکنند در فلان جا چنان کار
را میخواهند بکنند و در فلان شهر
فلان کار را اگر کردند ما چه کار
بکنیم؟ علم گفته بود از من دارید
می پرسید» [شاه گفته بود «بله.»
علم گفته بود «من اول سعی میکنم
فلان چیز اعلیحضرت را وزن
بکنم، البته لغتش را گفته بود. اگر دیدم
سنگین است پدری از آنهایی
که میخواهند شلوغ بکنند در بیاورم
که هفت جدشان را یاد بکنند؛ اما اگر
دیدم آن چیز اعلیحضرت هیچ وزني
ندارد و واقعاً فردا شلوغ شد، حتماً
سوار هواپیما میشوم و در میروم
گفته بود اعلیحضرت تا موقعی
که من پشتیبانی شما را دارم دلیل
ندارد نتوانم جلوی اینها بایستم این
حرفها یعنی چه» روز بعد هم هیچ
اتفاقی در هیچ جا نیفتاد برای اینکه
همه متوجه این موضوع بودند که علم
با کسی شوخی ندارد
خاطرات عالیخانی به کوشش
دهباشی"
@ayarenaghd
بعد شاه به او گفته بود «خب حالا امروز این طوری تمام شد ولی من
شنیدم باز فردا اینها میخواهند
تظاهراتی بکنند در فلان جا چنان کار
را میخواهند بکنند و در فلان شهر
فلان کار را اگر کردند ما چه کار
بکنیم؟ علم گفته بود از من دارید
می پرسید» [شاه گفته بود «بله.»
علم گفته بود «من اول سعی میکنم
فلان چیز اعلیحضرت را وزن
بکنم، البته لغتش را گفته بود. اگر دیدم
سنگین است پدری از آنهایی
که میخواهند شلوغ بکنند در بیاورم
که هفت جدشان را یاد بکنند؛ اما اگر
دیدم آن چیز اعلیحضرت هیچ وزني
ندارد و واقعاً فردا شلوغ شد، حتماً
سوار هواپیما میشوم و در میروم
گفته بود اعلیحضرت تا موقعی
که من پشتیبانی شما را دارم دلیل
ندارد نتوانم جلوی اینها بایستم این
حرفها یعنی چه» روز بعد هم هیچ
اتفاقی در هیچ جا نیفتاد برای اینکه
همه متوجه این موضوع بودند که علم
با کسی شوخی ندارد
خاطرات عالیخانی به کوشش
دهباشی"
@ayarenaghd
دوست عزیز و دانشور، #بابک_مینا عزیز در گفت و گویی با جناب نصیری به مسئله تمامیت ارضی و اهمیت آن از دید عقلانی در دنیای مدرن پرداختند. از ایشان خواهش کردیم متنی را
برای مقدمه و پیش درآمد برای این گفت وگو بنگارند تا به همراه اصل گفت وگویشان، در این سرا دوباره نشر دهیم. قبول زحمت کرده و حاصل کار چنین شد:
#بابک_مینا
#مهدی_نصیری
👇👇👇👇👇
برای مقدمه و پیش درآمد برای این گفت وگو بنگارند تا به همراه اصل گفت وگویشان، در این سرا دوباره نشر دهیم. قبول زحمت کرده و حاصل کار چنین شد:
#بابک_مینا
#مهدی_نصیری
👇👇👇👇👇
«قلمرو» یکی از سه عنصر اصلی ساختار یک دولت – ملت است. دو عنصر دیگر «جمعیت» و «حکومت» است. برای حفاظت از ساختار دولت – ملت ابتدا باید از قلمروی کشور به عنوان واقعیتی فیزیکی دفاع کرد. اگر بپذیریم وجود دولت – ملتِ قدرتمند ضامنِ اصلیِ تحققِ حقوقِ اساسیِ شهروندان است، حفظ تمامیت ارضی به عنوان یکی از عناصر اصلی دولت – ملت در تحلیل نهایی یکی از لوازم تحقق این حقوق است. به این ترتیب موضوع سرزمین و حفظ آن یکی از محوریترین مسائلی است که شهروندان ایرانی باید به آن توجه کنند.
#بابک_مینا
#مهدی_نصیری
https://youtu.be/zSa2sgIs3Cw?si=opkoJ0oWCXrceVIH
@ayarenaghd
#بابک_مینا
#مهدی_نصیری
https://youtu.be/zSa2sgIs3Cw?si=opkoJ0oWCXrceVIH
@ayarenaghd
YouTube
گپ و گفت مهدی نصیری و بابک مینا پیرامون حفظ تمامیت ارضی ایران
پرهیز از مدهای زمانه:
این روزها که بازار انتخابات داغ است، عدهای از کاندیداها در حال سر دادن شعارهای فریبنده ولی پوچ و بیمحتوا هستند که نتیجه پیادهسازی آنها چیزی جز خسران برای ایران نخواهد بود. عدهای سخن از احترام به اقوام! میکنند و عدهای درصدد فدرالیزه کردن کشورند. سخن از تکثر میکنند بدون آنکه بدانند سخنانشان چه معنایی دارد. به همین مناسبت گفتاری از زنده یاد استاد دکتر طباطبایی را با شما به اشتراک میگذاریم که جوابی است به این یاوهها. این مطلب را از صفحه جناب جعفر پارساپور برداشتهایم. و اما اصل مطلب:
👇👇👇👇
این روزها که بازار انتخابات داغ است، عدهای از کاندیداها در حال سر دادن شعارهای فریبنده ولی پوچ و بیمحتوا هستند که نتیجه پیادهسازی آنها چیزی جز خسران برای ایران نخواهد بود. عدهای سخن از احترام به اقوام! میکنند و عدهای درصدد فدرالیزه کردن کشورند. سخن از تکثر میکنند بدون آنکه بدانند سخنانشان چه معنایی دارد. به همین مناسبت گفتاری از زنده یاد استاد دکتر طباطبایی را با شما به اشتراک میگذاریم که جوابی است به این یاوهها. این مطلب را از صفحه جناب جعفر پارساپور برداشتهایم. و اما اصل مطلب:
👇👇👇👇
درسگفتارهای ایدهآلیسمآلمانی
مؤسسه بهاران خرد، آذرماه۹۴
دکتر جواد طباطبایی:
بحثهای «پستمدرن»
که در مخالفت با ایدهآلیسمآلمانی مطرح شده و وارد ایران نیز شده است، مانند تیشهای به ریشهی وحدت ایران -که تاکنون توانستهایم آن را حفظ کنیم- وارد میآید. ما آگاهی تاریخی خود را تا حد زیادی در اثر ورود ایدئولوژیهایی که نمیدانیم از کجا آمده اند، چه میگویند، و چه تالیهای فاسدی دارند، از دست دادهایم.
روشنفکران ما این ایدئولوژیها را از راه علوماجتماعیجدید وارد کردهاند. آنها با جهل به مواد تاریخی غرب و برداشتی نادرست از مبانی غربی، فکر میکنند که ما باید به «کثرتها» دامن بزنیم و بگوییم «چهلتکه» هستیم! یعنی اینکه اگر ما تا کنون ملت واحدی بودیم، از نظر تکثرگرایی، امر بدی بوده و ما باید به این کثرتها که ادعاهای خطرناکی دارند دامن بزنیم.
به بیان هگل، جاییکه کثرتها ادعای «مطلق» بودن بکنند، بسیار خطرناک است. هگل این توضیحات را داده بود، اما ما متوجه نشدیم که چقدر مهم است. افرادی از سنخ فوکو که این سخنان هگل را کنار گذاشتند، متوجه نشدند که چه تالیهای فاسدی بهبار می آورند. البته در غرب این امر مسئله نیست چون در برابر حرفهای بیربط فوکو، افرادی هستند که حرفهای دیگری میزنند و بیربط بودن حرفهای فوکو و امثال او را نشان میدهند. اما ما افرادی داریم که با سواد پایین، مرعوب فوکو میشوند.
در قرن ١٩ آلمان حدود ٢٠٠٠ دولت کوچک و بزرگ داشت. هگل با اشاره به چنین وضعیت ازهمگسیختهای که سفر از یک حاکمیت محلی به حاکمیت محلی دیگر به مثابهی سفر به یک کشور خارجی با قوانین و دستگاه اخلاقی متفاوتی بود گفت که: «آلمان دیگر دولت نیست.»
در شرایطی که هر «تکه»ای از یک «چل تکه» ادعای مطلق بودن بکند چنین وضعیتی پیش میآید که در آلمان بهوجود آمده بود. اما هگل نکته مهم دیگری میگوید، او می گوید:
«در برابر امر عامی (Universals) که وحدت آلمان را درست می کرد، هر کدام از جزءها (Particulars) ادعایی یافتهاند در حد کل، و در واقع خود را کل و مطلق کرده اند.»
مطلق از نظر هگل یک چیز بود، و آن ملت/دولت آلمانی بود که همه کثرتها را در خود حفظمیکرد. اما اگر هر کس ادعا کند که دولت منم، این مجموعه دچار فروپاشی میشود. حرف دیگر هگل این است که «زور و اقتدار دولت، میتواند از بالا آلمان را متحد کند»، که در زمان بیسمارک رخ داد و آلمان کنونی ساخته شد.
اما روشنفکری ما خلاف جهت آنچه که در اروپا رخ داده است، حرف میزند. البته وقتی تمام «خاص»ها ادعای «عام» بودن بکنند و تنها در روزنامهها منتشر شود، خطری نیست، اما اگر این امر را به یک ایدئولوژی مترقی تبدیل کنند، کما اینکه الان کردهاند، خطرناک میشوند.
خاص بودن تنها درون این عام معنا می یابد. انواع «چهلتکه» بودن و انواع تکثر قومی و زبانی در جاهایی مدنظر قرار گرفته شده است، که ما شرایط تاریخی آنها را نمیدانیم و ندانسته از آنها تقلید میکنیم. از بین رفتن کثرتها در اروپا تاریخی دارد که ما آن را نمیدانیم. وقتی روشنفکران آنجا میگویند زبانهای محلی در حال از بین رفتن هستند، ناظر به شرایطی صحبت می کنند که آن شرایط در ایران نبوده است و در نتیجه ما نمیتوانیم حرف آنها را عیناً تکرار کنیم.
در انقلاب فرانسه و قبل از آن هم لویی چهاردهم، هر نوع تکثّری،از جمله تکثّر زبانی را که در فرانسه بود از بین بردند. لویی چهاردهم گفت: «دولت یعنی من، و وحدت منم». لویی با این کار همه کثرتها از جمله زبانهایی را که در جنوب فرانسه بود، تا حد زیادی از بین برد. اما زبان آذری ما هرگز به خطر نیفتاده و همیشه تلویزیون و رادیو در اختیار داشته است.
اینها که با مثنوی آشنا هستند حداقل از داستان اژدها پند بگیرند که: مردی مارگیر در کوهستانی سرد، اژدهای بزرگ و بیحالی را پیدا میکند. مرد به تصور آنکه اژدها مُرده است، آن را به شهر می آورد تا با معرکهگیری پول خوبی بهدستآورد،و به آرزوهای دور و دراز خود دستیابد؛ اما در میدان معرکه با تابش گرمای آفتاب، اژدها جان میگیرد و به مردم حمله میکند و با به خاکوخون کشیدن مردم، نقشههای وی را بههم میزند و خود به کوهستان باز میگردد.
عدهای نمیدانند که اژدها چیست و حرفهایی که میزنند چه پیامدی دارد! و بیشتر از این، برخی از روشنفکران به متولی دشمنان تاریخی ما در بیرون مرزها تبدیل شدهاند و حرف آنها را میزنند.
ما باید خودمان فوکوی خود باشیم، فوکو حرفهای بیربط زیادی زده که الان کسی در اروپا برای آنها ارزشی قائل نیست. اما روشنفکران ما بهدلیل اینکه حرفهای اساسی فوکو در خصوص نظام دانش را نمیفهمند بنابراین حرفهای بسیار پایین و ایدئولوژیکی او را تکرار میکنند تا بهواسطهی آن حرفهای مشوش، به یک آشوب ذهنی دامن بزنند که اساس تاریخی وحدت یک کشور را متلاشی میکند.
@ayarenaghd
مؤسسه بهاران خرد، آذرماه۹۴
دکتر جواد طباطبایی:
بحثهای «پستمدرن»
که در مخالفت با ایدهآلیسمآلمانی مطرح شده و وارد ایران نیز شده است، مانند تیشهای به ریشهی وحدت ایران -که تاکنون توانستهایم آن را حفظ کنیم- وارد میآید. ما آگاهی تاریخی خود را تا حد زیادی در اثر ورود ایدئولوژیهایی که نمیدانیم از کجا آمده اند، چه میگویند، و چه تالیهای فاسدی دارند، از دست دادهایم.
روشنفکران ما این ایدئولوژیها را از راه علوماجتماعیجدید وارد کردهاند. آنها با جهل به مواد تاریخی غرب و برداشتی نادرست از مبانی غربی، فکر میکنند که ما باید به «کثرتها» دامن بزنیم و بگوییم «چهلتکه» هستیم! یعنی اینکه اگر ما تا کنون ملت واحدی بودیم، از نظر تکثرگرایی، امر بدی بوده و ما باید به این کثرتها که ادعاهای خطرناکی دارند دامن بزنیم.
به بیان هگل، جاییکه کثرتها ادعای «مطلق» بودن بکنند، بسیار خطرناک است. هگل این توضیحات را داده بود، اما ما متوجه نشدیم که چقدر مهم است. افرادی از سنخ فوکو که این سخنان هگل را کنار گذاشتند، متوجه نشدند که چه تالیهای فاسدی بهبار می آورند. البته در غرب این امر مسئله نیست چون در برابر حرفهای بیربط فوکو، افرادی هستند که حرفهای دیگری میزنند و بیربط بودن حرفهای فوکو و امثال او را نشان میدهند. اما ما افرادی داریم که با سواد پایین، مرعوب فوکو میشوند.
در قرن ١٩ آلمان حدود ٢٠٠٠ دولت کوچک و بزرگ داشت. هگل با اشاره به چنین وضعیت ازهمگسیختهای که سفر از یک حاکمیت محلی به حاکمیت محلی دیگر به مثابهی سفر به یک کشور خارجی با قوانین و دستگاه اخلاقی متفاوتی بود گفت که: «آلمان دیگر دولت نیست.»
در شرایطی که هر «تکه»ای از یک «چل تکه» ادعای مطلق بودن بکند چنین وضعیتی پیش میآید که در آلمان بهوجود آمده بود. اما هگل نکته مهم دیگری میگوید، او می گوید:
«در برابر امر عامی (Universals) که وحدت آلمان را درست می کرد، هر کدام از جزءها (Particulars) ادعایی یافتهاند در حد کل، و در واقع خود را کل و مطلق کرده اند.»
مطلق از نظر هگل یک چیز بود، و آن ملت/دولت آلمانی بود که همه کثرتها را در خود حفظمیکرد. اما اگر هر کس ادعا کند که دولت منم، این مجموعه دچار فروپاشی میشود. حرف دیگر هگل این است که «زور و اقتدار دولت، میتواند از بالا آلمان را متحد کند»، که در زمان بیسمارک رخ داد و آلمان کنونی ساخته شد.
اما روشنفکری ما خلاف جهت آنچه که در اروپا رخ داده است، حرف میزند. البته وقتی تمام «خاص»ها ادعای «عام» بودن بکنند و تنها در روزنامهها منتشر شود، خطری نیست، اما اگر این امر را به یک ایدئولوژی مترقی تبدیل کنند، کما اینکه الان کردهاند، خطرناک میشوند.
خاص بودن تنها درون این عام معنا می یابد. انواع «چهلتکه» بودن و انواع تکثر قومی و زبانی در جاهایی مدنظر قرار گرفته شده است، که ما شرایط تاریخی آنها را نمیدانیم و ندانسته از آنها تقلید میکنیم. از بین رفتن کثرتها در اروپا تاریخی دارد که ما آن را نمیدانیم. وقتی روشنفکران آنجا میگویند زبانهای محلی در حال از بین رفتن هستند، ناظر به شرایطی صحبت می کنند که آن شرایط در ایران نبوده است و در نتیجه ما نمیتوانیم حرف آنها را عیناً تکرار کنیم.
در انقلاب فرانسه و قبل از آن هم لویی چهاردهم، هر نوع تکثّری،از جمله تکثّر زبانی را که در فرانسه بود از بین بردند. لویی چهاردهم گفت: «دولت یعنی من، و وحدت منم». لویی با این کار همه کثرتها از جمله زبانهایی را که در جنوب فرانسه بود، تا حد زیادی از بین برد. اما زبان آذری ما هرگز به خطر نیفتاده و همیشه تلویزیون و رادیو در اختیار داشته است.
اینها که با مثنوی آشنا هستند حداقل از داستان اژدها پند بگیرند که: مردی مارگیر در کوهستانی سرد، اژدهای بزرگ و بیحالی را پیدا میکند. مرد به تصور آنکه اژدها مُرده است، آن را به شهر می آورد تا با معرکهگیری پول خوبی بهدستآورد،و به آرزوهای دور و دراز خود دستیابد؛ اما در میدان معرکه با تابش گرمای آفتاب، اژدها جان میگیرد و به مردم حمله میکند و با به خاکوخون کشیدن مردم، نقشههای وی را بههم میزند و خود به کوهستان باز میگردد.
عدهای نمیدانند که اژدها چیست و حرفهایی که میزنند چه پیامدی دارد! و بیشتر از این، برخی از روشنفکران به متولی دشمنان تاریخی ما در بیرون مرزها تبدیل شدهاند و حرف آنها را میزنند.
ما باید خودمان فوکوی خود باشیم، فوکو حرفهای بیربط زیادی زده که الان کسی در اروپا برای آنها ارزشی قائل نیست. اما روشنفکران ما بهدلیل اینکه حرفهای اساسی فوکو در خصوص نظام دانش را نمیفهمند بنابراین حرفهای بسیار پایین و ایدئولوژیکی او را تکرار میکنند تا بهواسطهی آن حرفهای مشوش، به یک آشوب ذهنی دامن بزنند که اساس تاریخی وحدت یک کشور را متلاشی میکند.
@ayarenaghd
👍1
به مناسبت سالروز درگذشت #علی_شریعتی، مطلب مختصری که سال پیش یکی از نویسندگان عیار درباره وی نگاشته بود را بازنشر میکنیم:
👇👇👇👇
👇👇👇👇
ایدئولوگ انقلاب
علی شریعتی مزینانی نوجوان مذهبی بود که وارد دانشکده ادبیات مشهد شد. لیسانس ادبیات گرفت و با اندکی تقلب و زدوبند با اساتید، توانست بورس دانشگاها را دریافت و برای ادامه تحصیل به فرانسه برود. برخلاف تصور همگان، وی درفرانسه جامعه شناسی نخواند بلکه Hagiology یا علم مطالعه زندگی قدیسان را فراگرفت آنهم با کسب نمرات پایین. ازرسالهاش که ترجمه بخشی از فضائل البلخ بود دفاع کرد و با زحمت مدرکی گرفت بیارزش(چرا که دکتری وی، دکتری آزادبود ونه دولتی) پس ازتحصیل به ایران بازگشت و به توصیه ساواک خراسان به استخدام هئیت علمی دانشگاه فردوسی درآمد. استادی بود کم فروش و بیانضباط. دکترمتینی، رئیس وقت دانشگاه تعریف میکند اگر جغرافیای هلند را به وی برای تدریس میدادیم پنج دقیقه درباره آن سخن میگفت و پس از آن سر ازسقیفهی بنی ساعده درمیآورد و انتخاب خلیفه پس ازفوت پیامبر. پس ازمدتی به تهران منتقل شد و سخنران اصلی حسینیه ارشاد شد. هرشب سخنرانیهای پرشور وبیمحتوایی میکرد که جوانان فسون زده بسیاری راجذب مینمود. خیلی ازنفرات سازمان مجاهدین پامنبری های وی بودند. خوانشی ایدئولوژیک از تاریخ داشت واهل علم به رطب ویابسهایش توجهی نمیکرد. ابوذر و بوعلی سینا وحلاج را باهم قیاس میکرد و ابوذر را برآن دانشمند بزرگ و آن عارف دوران ساز برتری میداد چرا که ابوذر بیسواد و بدوی بر ظلم شوریده بود و با استخوان شتر بر سر حاکم کوبیده بود! دکترآجودانی میگوید از استادم دکترزرین کوب خواستم به سخنان شریعتی جواب دهد که ایشان گفته بود: سخنان و دست نوشتههای بچهگانه ایشان ارزش جواب دادن ندارد. بندباز ماهری بود. اگرچه استخدامش به توصیه ساواک بود ولی سعی کرد با مخالفین وتروریستها هم نرد عشق ببازد که همین مسئله ازچشم ساواک دور نماند و وی را بازداشت کردند. اهل بخیه بود وبخاطر همین استعمال دودش، در زندان تن به همکاری تمام وکمال با ساواک داد و به توصیه آنها مقالاتی علیه مارکسیسم نگاشت. پس ازچندی آزاد و راهی اروپا و درآنجا بر اثر سکته قلبی فوت شد. ابراهیم یزدی به سراغ آ.خمینی رفت تا وی را شهید بنامند ولی ایشان زیربار چنین چیزی نرفت.جنازهاش را به دمشق منتقل کردند و موسی صدر بر پیکرش نماز خواند و درمراسم ترحیمش، یاسر عرفات سخنرانی کرد! اندیشههایش چون زهرهلاهلی بود که در کام جامعه ریخته شد و جوانان غوره نشده مویزشده آن زمان، چون وحی منزل تلقی کردند ومصیبتهای بسیاری به بارآوردند!
عاقبت به خیر شد. عمری را در راه رشد و ترویج اندیشههای متحجرانه گذراند و درآخر یکی از تروریستهای بنام درمجلس یادبوش سخن راند!
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
علی شریعتی مزینانی نوجوان مذهبی بود که وارد دانشکده ادبیات مشهد شد. لیسانس ادبیات گرفت و با اندکی تقلب و زدوبند با اساتید، توانست بورس دانشگاها را دریافت و برای ادامه تحصیل به فرانسه برود. برخلاف تصور همگان، وی درفرانسه جامعه شناسی نخواند بلکه Hagiology یا علم مطالعه زندگی قدیسان را فراگرفت آنهم با کسب نمرات پایین. ازرسالهاش که ترجمه بخشی از فضائل البلخ بود دفاع کرد و با زحمت مدرکی گرفت بیارزش(چرا که دکتری وی، دکتری آزادبود ونه دولتی) پس ازتحصیل به ایران بازگشت و به توصیه ساواک خراسان به استخدام هئیت علمی دانشگاه فردوسی درآمد. استادی بود کم فروش و بیانضباط. دکترمتینی، رئیس وقت دانشگاه تعریف میکند اگر جغرافیای هلند را به وی برای تدریس میدادیم پنج دقیقه درباره آن سخن میگفت و پس از آن سر ازسقیفهی بنی ساعده درمیآورد و انتخاب خلیفه پس ازفوت پیامبر. پس ازمدتی به تهران منتقل شد و سخنران اصلی حسینیه ارشاد شد. هرشب سخنرانیهای پرشور وبیمحتوایی میکرد که جوانان فسون زده بسیاری راجذب مینمود. خیلی ازنفرات سازمان مجاهدین پامنبری های وی بودند. خوانشی ایدئولوژیک از تاریخ داشت واهل علم به رطب ویابسهایش توجهی نمیکرد. ابوذر و بوعلی سینا وحلاج را باهم قیاس میکرد و ابوذر را برآن دانشمند بزرگ و آن عارف دوران ساز برتری میداد چرا که ابوذر بیسواد و بدوی بر ظلم شوریده بود و با استخوان شتر بر سر حاکم کوبیده بود! دکترآجودانی میگوید از استادم دکترزرین کوب خواستم به سخنان شریعتی جواب دهد که ایشان گفته بود: سخنان و دست نوشتههای بچهگانه ایشان ارزش جواب دادن ندارد. بندباز ماهری بود. اگرچه استخدامش به توصیه ساواک بود ولی سعی کرد با مخالفین وتروریستها هم نرد عشق ببازد که همین مسئله ازچشم ساواک دور نماند و وی را بازداشت کردند. اهل بخیه بود وبخاطر همین استعمال دودش، در زندان تن به همکاری تمام وکمال با ساواک داد و به توصیه آنها مقالاتی علیه مارکسیسم نگاشت. پس ازچندی آزاد و راهی اروپا و درآنجا بر اثر سکته قلبی فوت شد. ابراهیم یزدی به سراغ آ.خمینی رفت تا وی را شهید بنامند ولی ایشان زیربار چنین چیزی نرفت.جنازهاش را به دمشق منتقل کردند و موسی صدر بر پیکرش نماز خواند و درمراسم ترحیمش، یاسر عرفات سخنرانی کرد! اندیشههایش چون زهرهلاهلی بود که در کام جامعه ریخته شد و جوانان غوره نشده مویزشده آن زمان، چون وحی منزل تلقی کردند ومصیبتهای بسیاری به بارآوردند!
عاقبت به خیر شد. عمری را در راه رشد و ترویج اندیشههای متحجرانه گذراند و درآخر یکی از تروریستهای بنام درمجلس یادبوش سخن راند!
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
سه شنبه شب در خدمت دکتر #امیرحسین_خالقی هستیم تا به به بحث و گفت وشنود پیرامون مدل های توسعه برای ایران بنشینیم. در این برنامه نیم نگاهی هم به برنامههای اقتصادی کاندیداهای ریاست جمهوری داریم و به بررسی اجمالی آنها خواهیم پرداخت. این برنامه مهم را ازدست ندهید.
@ayarenaghd
@ayarenaghd
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفت و گو با دکتر خالقی پیرامون ایران و راه های نیل به توسعه. در این برنامه به بررسی برنامه های نامزدهای ریاست جمهوری هم پرداختیم و به طور مختصر به نقد آنها نشستیم. برنامه انتقادی آموزنده ای بود. این برنامه مهم را از دست ندهید.
#امیرحسین_خالقی
@ayarenaghd
#امیرحسین_خالقی
@ayarenaghd
❤2
در روزهای اخیر با توجه به فضای انتخاباتی سلبریتی های عرصههای مختلف به میدان آمدند و با آوردن استدلال هایی تمام قد از نامزد مورد وثوق خود حمایت کردند. کسانی که هر چهارسال یکبار همین سخنان و استدلال ها را تکرار کرده و میکنند. یکی از این سلبریتی ها که در چند سال اخیر اکثر رسانهها به تبلیغ و برکشیدن وی مشغول بودند، #محمد_درویش است. فعال حوزه محیط زیستی که دیگر شهرتش صرفا منحصر به این حوزه نیست و با حضور در نشست ها و گردهمایی ها و سمینارهای متعدد برای مخاطب عموم هم شناخته شده است. ایشان به دفاع از پزشکیان پرداخته است. دکتر مومنی، یکی از فعالین و متخصصین حوزه محیط زیست,، درنوشتاری به نقد دیدگاه جناب درویش پرداخته است. و اما مقاله ایشان:👇👇👇


