This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام علیکم ئه م هونراه ژیر خاکیکی به نرخه له ره واجایه دی دسو چاوت خوش به شکم گوره کان دا بچه له کن.سپاس
Forwarded from نرگس دوست (ادبیات و سینما)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«به وقت زیبایی»
در آخر این نمآهنگ هماهنگِ مهر و شعر به انسان امروز.
البته من با تفکیک جنسیتی به شدت مخالفم- باید اخلاق مدار بود و به همهی انسانها( اعم از مرد و زن) احترام گذاشت.
روزتان به شادی و نشاط
در آخر این نمآهنگ هماهنگِ مهر و شعر به انسان امروز.
البته من با تفکیک جنسیتی به شدت مخالفم- باید اخلاق مدار بود و به همهی انسانها( اعم از مرد و زن) احترام گذاشت.
روزتان به شادی و نشاط
Forwarded from ماندگار
یک قاضی از نوعِ قاضی برلینی!
✍️علی مرادی مراغه ای
✅هشتم مهر زادروز احمد کسروی بود که گذشت.
فحش دهندگان او زیاد هستند و از طیفهای مختلف! اما باید بگویم در ایران تاکنون او برجسته ترین نمونه از آن نوعِ قاضی بوده که در برلین وجود داشته و اگر دادگستری ایران در تاریخ خودش بخواهد بر یک نمونه افتخار کند همانا این نمونه احمد کسروی است، البته خون او هنوز از آن دادگستری پاک نشده است.
داستان «هنوز در برلین قاضی است» بر میگردد به ماجرای آسیابان و فردریک پادشاه آلمان و اهمیت استقلال دستگاه قضا در یک کشور!
در قرن هجده فردریک(پادشاه وقت آلمان) در رقابت با لویی چهاردهم(پادشاه وقت فرانسه و بنیانگذار کاخ ورسای) میخواست قصری بزرگ بسازد ، اما با یک مشکلی مواجه شد، چون خانه آسیابانی در مسیر ساخت قصر بود و او حاضر به فروش آن نبود!
فردریک(پادشاه وقت آلمان) با تهدید به آسیابان گفت:
«می دانی با کی طرف هستی، دستور می دهم تا اینجا را از تو بگیرند».
آسیابان خندید و گفت:
«نمی توانی، چون هنوز در برلین قاضی هست».
پادشاه به یاد نصایح ولتر مشاور خود افتاد که گفته بود:
«هرچه را خواستی، ابزار خود کن اما دستگاه عدالت را مستقل بگذار تا مردم به آنجا پناه ببرند، وای از آن روزی که مردم از سیستم قضایی ناامید شوند، آن وقت است که مردم به بیگانه پناه خواهند برد.»
به نظر می رسد که احمد کسروی هنوز که هنوز است بهترین و برجسته ترین نمونه از نوعِ آن قاضی برلینی بوده و اگر این قاضیِ از نوعِ قاضی برلینی در یک کشوری فاسد و با نظام سیاسی عقب مانده، غیر از آنگونه فجیعی که سلاخی شد در بستر می مُرد آن وقت، جای شگفتی بود!
اما شگفتی تر از آن، سلاخی او در آن مکان یعنی در خودِ دادگستری! که هیچ وقت هم قاتلان را محاکمه نکردند!
در اینجا به کتابها و آثار تاریخی او که حتما جای نقد دارند نمی پردازم فقط به قضاوت و وکالتِ او می پردازم که در هر دو شگفتی آفریده است!
هنگامی که گروه ۵۳ نفر به رهبری ارانی را می گیرند کسروی جرات کرده وکالت آنها را به عهده می گیرد، پس از سقوط دیکتاتور نیز هنگامی که همه بر دیکتاتور و گزمگانِ جنایتکارش می تازند کسروی باز این بار وکالت آنها یعنی سرپاس مختاری و پزشک احمدی... را بعهده می گیرد و اما داستانِ بی نظیرِ قضاوت مربوط به دهقانان اوین که در این پست آورده ام که در اوج زمینخواری رضاشاه، رای به نفع دهقانان می دهد و محکومیتِ شاه!
وقتی شکایت دهقانان اوین از دست تعرضِ رضاشاه بدستش میرسد ﻛﺴﺮﻭی ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﺎر زیردستش میگوید:
«چنین ﭘﻴﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻩ»
البته حدس اش درست بوده!
ﻛﺴﺮﻭﻱ ﺣﻜﻢ قطعی ﺑـﻪ به نفع دهقانان اوین و ﺭﻓﻊ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖِ رضاشاه داده با لهجه ترکی به ﻭﻛﻴﻞ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ به وکیل رضاشاه میگوید: «ﺑﻴﺎﺋﻴﺪ ﺍﻳﻤﻀﺎﺀ کونید»
ﻭﻛﻴﻞ ﻛﻪ میﺩانسته ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ با ﻟﮕﺪ و ﭼﻜﻤﻪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ مواجه خواهد شد میگوید:
«ﻣﻦ ﺍﻣﻀﺎ میﻛﻨﻢ ﻭلی ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ میﻛﻨﻢ»
کسروی پاسخ میدهد:
«ﺍﻳﻤﻀﺎ ﻛﻮﻧﻴﺪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﻮنید»!
ﺍﻳﻦ حکم ﻻﺯﻡ ﺍﻻﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺳﺘﻴﻨﺎﻑ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﻛﺴـﺮﻭی میﺩﺍﻧﺴﺖ کسی ﺟﺮﺃﺕ اجرای آنرا ندارد پس، ﺩﻭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻴﺐ ﺧﻮﺩ پرداخته ﺩﺭﺷﻜﻪ ﻛﺮﺍﻳﻪ ﻛﺮﺩه ﺑﺎ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺍﺟﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﻫﻜﺪه ﺍﻭﻳﻦ رفته حکم را خودش اجرا میکند!
(نقل از ایرج اسکندری که در دادگاه کار میکرده و برگرفته از مقاله ضیا صدرالاشرافی)
آن حکم آنروزها ﻣﺜﻞ ﺗﻮﭖ ﺗﺮﻛﻴﺪ!
ﻭ البته پیش بینی کسروی هم درست بود بعدا ﺣﻜﻢ ﺩﺍﻭﺭ ﻭﺯﻳﺮ ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮی آمد که:
«ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ»
و کسروی ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺖ:
«ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺪﻣﺖ»!
اما پس از این حکم، گفتگوی تیمورتاش وزیر دربار با کسروی جالب است تیمورتاش او را فراخوانده از عصبانیت رضاشاه در مورد حکم و اجرای آن گفته و با ﭘﺮﺧﺎﺵ به کسروی میگوید:
«ﺁﻗﺎ ﭼﺮﺍ ﺑﺮ ﻣﺎ می ﺗﺎﺯﻳﺪ ؟!»
کسروی میگوید: «ﻗﺎضی ﺩﺭ ﺭﺃیِ ﺧﻮﺩ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ»
تیمورتاش ﺳـﺨﻦ کسروی را ﺑﺮﻳﺪﻩ میگوید:
«ﻗﺎضی ﺩﺭ ﺭﺃی ﺧﻮﺩ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ؟!...ﻗﺎﺿﻲ ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﺩﻭلت است!»
و کسروی در اینجا پاسخی میدهد که در واقع، پاشنه آشیلِ و چشمِ اسفندیار نظامهای سیاسی تاریخ ایران بالاخص تاریخ معاصر است ایرانیانی که ۱۲۰سال است از مشروطیت بدنبال آن می دوند! کسروی می گوید:
«ﻗﺎضی ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﺩﻭﻟﺖ ﻧﻴﺴﺖ، ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﻮه ﺟﺪﺍیی است»
و تیمورتاش میگوید:
«ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺣﺮﻑ ﺩﻣﻜﺮﺍﺗﻬﺎﺳﺖ»
کسروی پاسخ میدهد:
«ﺣﺮﻓﻬﺎی ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﻗﺎضی تا ﺁﺯﺍﺩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻗﺎضی ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻮﺩ...»
زمان بسرعت می گذرد و هر دویِ آنها به وضع فجیعی کشته میشوند! هر دو چوبِ آن دادگستری را میخورند که مستخدم دولت بود!
و علت تمامتِ نوعِ مرگشان نیز ریشه در همین مستخدم دولت بودن نظام قضا داشت.
اما نمی دانیم آیا اندک زمانی پس از این گفتگویشان، وقتی در زندان قصر پزشک احمدی بر سینه تیمورتاش نشست آیا او در آن دم به حقانیتِ سخنِ کسروی پی برده بود که:
قاضی مستخدم دولت نیست...؟!
یک قاضی از نوعِ قاضی برلینی!
✍️علی مرادی مراغه ای
✅هشتم مهر زادروز احمد کسروی بود که گذشت.
فحش دهندگان او زیاد هستند و از طیفهای مختلف! اما باید بگویم در ایران تاکنون او برجسته ترین نمونه از آن نوعِ قاضی بوده که در برلین وجود داشته و اگر دادگستری ایران در تاریخ خودش بخواهد بر یک نمونه افتخار کند همانا این نمونه احمد کسروی است، البته خون او هنوز از آن دادگستری پاک نشده است.
داستان «هنوز در برلین قاضی است» بر میگردد به ماجرای آسیابان و فردریک پادشاه آلمان و اهمیت استقلال دستگاه قضا در یک کشور!
در قرن هجده فردریک(پادشاه وقت آلمان) در رقابت با لویی چهاردهم(پادشاه وقت فرانسه و بنیانگذار کاخ ورسای) میخواست قصری بزرگ بسازد ، اما با یک مشکلی مواجه شد، چون خانه آسیابانی در مسیر ساخت قصر بود و او حاضر به فروش آن نبود!
فردریک(پادشاه وقت آلمان) با تهدید به آسیابان گفت:
«می دانی با کی طرف هستی، دستور می دهم تا اینجا را از تو بگیرند».
آسیابان خندید و گفت:
«نمی توانی، چون هنوز در برلین قاضی هست».
پادشاه به یاد نصایح ولتر مشاور خود افتاد که گفته بود:
«هرچه را خواستی، ابزار خود کن اما دستگاه عدالت را مستقل بگذار تا مردم به آنجا پناه ببرند، وای از آن روزی که مردم از سیستم قضایی ناامید شوند، آن وقت است که مردم به بیگانه پناه خواهند برد.»
به نظر می رسد که احمد کسروی هنوز که هنوز است بهترین و برجسته ترین نمونه از نوعِ آن قاضی برلینی بوده و اگر این قاضیِ از نوعِ قاضی برلینی در یک کشوری فاسد و با نظام سیاسی عقب مانده، غیر از آنگونه فجیعی که سلاخی شد در بستر می مُرد آن وقت، جای شگفتی بود!
اما شگفتی تر از آن، سلاخی او در آن مکان یعنی در خودِ دادگستری! که هیچ وقت هم قاتلان را محاکمه نکردند!
در اینجا به کتابها و آثار تاریخی او که حتما جای نقد دارند نمی پردازم فقط به قضاوت و وکالتِ او می پردازم که در هر دو شگفتی آفریده است!
هنگامی که گروه ۵۳ نفر به رهبری ارانی را می گیرند کسروی جرات کرده وکالت آنها را به عهده می گیرد، پس از سقوط دیکتاتور نیز هنگامی که همه بر دیکتاتور و گزمگانِ جنایتکارش می تازند کسروی باز این بار وکالت آنها یعنی سرپاس مختاری و پزشک احمدی... را بعهده می گیرد و اما داستانِ بی نظیرِ قضاوت مربوط به دهقانان اوین که در این پست آورده ام که در اوج زمینخواری رضاشاه، رای به نفع دهقانان می دهد و محکومیتِ شاه!
وقتی شکایت دهقانان اوین از دست تعرضِ رضاشاه بدستش میرسد ﻛﺴﺮﻭی ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﺎر زیردستش میگوید:
«چنین ﭘﻴﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻩ»
البته حدس اش درست بوده!
ﻛﺴﺮﻭﻱ ﺣﻜﻢ قطعی ﺑـﻪ به نفع دهقانان اوین و ﺭﻓﻊ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖِ رضاشاه داده با لهجه ترکی به ﻭﻛﻴﻞ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ به وکیل رضاشاه میگوید: «ﺑﻴﺎﺋﻴﺪ ﺍﻳﻤﻀﺎﺀ کونید»
ﻭﻛﻴﻞ ﻛﻪ میﺩانسته ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ با ﻟﮕﺪ و ﭼﻜﻤﻪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ مواجه خواهد شد میگوید:
«ﻣﻦ ﺍﻣﻀﺎ میﻛﻨﻢ ﻭلی ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ میﻛﻨﻢ»
کسروی پاسخ میدهد:
«ﺍﻳﻤﻀﺎ ﻛﻮﻧﻴﺪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﻮنید»!
ﺍﻳﻦ حکم ﻻﺯﻡ ﺍﻻﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺳﺘﻴﻨﺎﻑ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﻛﺴـﺮﻭی میﺩﺍﻧﺴﺖ کسی ﺟﺮﺃﺕ اجرای آنرا ندارد پس، ﺩﻭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻴﺐ ﺧﻮﺩ پرداخته ﺩﺭﺷﻜﻪ ﻛﺮﺍﻳﻪ ﻛﺮﺩه ﺑﺎ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺍﺟﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﻫﻜﺪه ﺍﻭﻳﻦ رفته حکم را خودش اجرا میکند!
(نقل از ایرج اسکندری که در دادگاه کار میکرده و برگرفته از مقاله ضیا صدرالاشرافی)
آن حکم آنروزها ﻣﺜﻞ ﺗﻮﭖ ﺗﺮﻛﻴﺪ!
ﻭ البته پیش بینی کسروی هم درست بود بعدا ﺣﻜﻢ ﺩﺍﻭﺭ ﻭﺯﻳﺮ ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮی آمد که:
«ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ»
و کسروی ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺖ:
«ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺪﻣﺖ»!
اما پس از این حکم، گفتگوی تیمورتاش وزیر دربار با کسروی جالب است تیمورتاش او را فراخوانده از عصبانیت رضاشاه در مورد حکم و اجرای آن گفته و با ﭘﺮﺧﺎﺵ به کسروی میگوید:
«ﺁﻗﺎ ﭼﺮﺍ ﺑﺮ ﻣﺎ می ﺗﺎﺯﻳﺪ ؟!»
کسروی میگوید: «ﻗﺎضی ﺩﺭ ﺭﺃیِ ﺧﻮﺩ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ»
تیمورتاش ﺳـﺨﻦ کسروی را ﺑﺮﻳﺪﻩ میگوید:
«ﻗﺎضی ﺩﺭ ﺭﺃی ﺧﻮﺩ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ؟!...ﻗﺎﺿﻲ ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﺩﻭلت است!»
و کسروی در اینجا پاسخی میدهد که در واقع، پاشنه آشیلِ و چشمِ اسفندیار نظامهای سیاسی تاریخ ایران بالاخص تاریخ معاصر است ایرانیانی که ۱۲۰سال است از مشروطیت بدنبال آن می دوند! کسروی می گوید:
«ﻗﺎضی ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﺩﻭﻟﺖ ﻧﻴﺴﺖ، ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﻮه ﺟﺪﺍیی است»
و تیمورتاش میگوید:
«ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺣﺮﻑ ﺩﻣﻜﺮﺍﺗﻬﺎﺳﺖ»
کسروی پاسخ میدهد:
«ﺣﺮﻓﻬﺎی ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﻗﺎضی تا ﺁﺯﺍﺩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻗﺎضی ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻮﺩ...»
زمان بسرعت می گذرد و هر دویِ آنها به وضع فجیعی کشته میشوند! هر دو چوبِ آن دادگستری را میخورند که مستخدم دولت بود!
و علت تمامتِ نوعِ مرگشان نیز ریشه در همین مستخدم دولت بودن نظام قضا داشت.
اما نمی دانیم آیا اندک زمانی پس از این گفتگویشان، وقتی در زندان قصر پزشک احمدی بر سینه تیمورتاش نشست آیا او در آن دم به حقانیتِ سخنِ کسروی پی برده بود که:
قاضی مستخدم دولت نیست...؟!
Forwarded from تحلیل زمانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻قانونی که چهارده سال است درخصوص ازدواج بایستی اجراء میشد اما صداشو هم درنیاوردند
ببینید خیلی جالبه.
ببینید رسانه ها
صدا و سیما چه خیانتی به مردم کردند قانونی که بنفع مردم بودباید آنرا به اطلاع مردم می رساند و برای مردم از دولت مطالبه می کرد نکردند عوضش 24 ساعته در خدمت عراق غزه، لبنان و بشار اسد بودند
#تحلیل_زمانه
🌍 @TahlilZamane
ببینید خیلی جالبه.
ببینید رسانه ها
صدا و سیما چه خیانتی به مردم کردند قانونی که بنفع مردم بودباید آنرا به اطلاع مردم می رساند و برای مردم از دولت مطالبه می کرد نکردند عوضش 24 ساعته در خدمت عراق غزه، لبنان و بشار اسد بودند
#تحلیل_زمانه
🌍 @TahlilZamane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خالق جهان چه کسی است
@azad_jalalizsde
@azad_jalalizsde
Notes_251016_210047.pdf
883.8 KB
از مولوی های بخشنده ی اهل سنت مانند مولوی عبدالرحمان خالقی درمیان پدر دانشجوی شهید مرحوم امیر محمد خالقی در میان ، عفو قاتل را بیاموزیم ،فکر نکنیم با ریختن خون مردم به حق و ناحق می توانیم پایه های اسلام را محکم کنیم.
روایت متفاوت یک روشنفکر ترک از «مسئله کرد»
( احمد آلتان نویسنده و روزنامهنگار سرشناس ترک در سال ۱۹۵۰ در ترکیه متولدشد. او پسر نویسنده و پارلمانتار سابق ترکیه (چتین آلتان) و برادر محمد آلتان استاد دانشگاه استانبول است .
مسئله کرد در یک کلمه
ما شهروندان یک کشوریم و در یک سرزمین مشترک زندگی میکنیم اما آیا همه ما باهم برابریم ؟
بیایید این پرسش را واضحتر طرح کنیم:
آیا ترکها با کردها برابرند؟
بدون هیچ تردیدی به ما خواهند گفت که:
البته که ما باهم برابریم.
ما ترکها تا چه حد با کردها برابریم؟
ترکها ترکی صحبت میکنند و کردها، کردی.
اما زبان رسمی دولت چیست؟
- زبان ترکی
نتیجه میگیریم که ازلحاظ زبانی برابر نیستیم زبان یک گروه در این کشور زبان رسمی دولت است و زبان گروه بزرگ دیگری در این کشور رسمی نیست
در این کشور زبانآموزشی کدام است؟
- ترکی
آیا مدرسهای برای آموزش زبان کردی وجود دارد؟
_خیر
آیا دانشگاهی وجود دارد که آموزش آن به زبان کردی باشد؟
_بههیچوجه!
در این کشور ما حتی به زبانهای انگلیسی و فرانسه هم آموزش میدهیم اما کردی را ممنوع میکنیم پس ازنظر آموزشی نیز برابر نیستیم
قانون اساسی شهروند این کشور را چه مینامد؟
- ترک
پس قانون اساسی کردها را چه میخواند؟
بر اساس قانون اساسی آنها نیز ترک هستند!!
آیا کردها «ترک» هستند؟
_مطمئناً نه!
پس اگر ترک نیستند چرا ما آنها را ترک میخوانیم؟
_زیرا قانون اساسی چنین دستور داده!
آیا بر اساس قانون اساسی شهروند کرد این کشور میتواند «کرد» باشد؟
_جواب منفی است.
درود پس بر اساس "قانون اساسی" نیز برابر نیستیم.
از منظر زبانی ازلحاظ آموزشی و ازنظر قانون اساسی ما ترکها با کردها برابر نیستیم.
پس ما کجا با آنها برابریم؟
وقتی که به سربازی میرویم بدون هیچ تمایزی ترکها و کردها را به سربازی میبرند ، هنگام پرداخت مالیات هم برابریم بدون هیچگونه تبعیضی از ترکها و از کردها مالیات میگیرند .
پس ازلحاظ «مسئولیت» هایمان در قبال دولت برابریم اما برای چیزهایی که از دولت میگیریم برابر نیستیم آیا به نظر شما این عادلانه است؟
-خیر
کوردها را به سربازی میبرید از آنها مالیات میگیرید اما زبانشان ، آموزششان را و برابریشان در برابر قانون اساسی را نمیپذیرید.
سپس میآیید و به آنها میگویید:
مشکل شما چیست؟
عصبانی میشوید و میگویید:
شما چرا ایجاد مشکل میکنید؟
آنها را میکشید و به چاه میاندازید ؛ در خیابان مورد ضرب و شتمشان قرار میدهید و در زندانها آنها را شکنجه میکنید.
اکنون با نگاه دقیقتری به این تابلو ، به نظر شما منشأ مسئله کرد چیست؟
_ به نظر من این مسئله تنها یک علت دارد و آن بی عدالتی است.
خلقی آمده و با خلقی دیگر همچون «اسیر» برخورد میکند و میگوید:
باید نژاد من، زبان من و برتری من را قبول کنی!
چرا ما با کردها برابر نیستیم؟
اگر این پرسش را از آنها بپرسیم جواب خواهند داد که:
اگر برابر باشیم و به آنها نیز حقوق برابر بدهیم، کشورمان تجزیه میشود!
پرسش این است:
کشور چه کسی تجزیه میشود؟
_ کشور «ما».
ما چه کسانی هستیم؟
- ترکها
پس کردها که هستند؟
آیا اینجا کشور آنها نیز هست؟
بلافاصله جواب میدهند که البته که اینجا کشورکردها نیز هست.
اگر اینجا کشور همه ما است، پس چرا ترسهایمان نسبت به این کشور یکسان نیست؟
چرا ما از اینکه «تجزیه» شویم، میترسیم اما کردها از اینکه تجزیه شویم نمیترسند؟
آیا «صاحبان مشترک» یک کشور نباید ترسهای مشترک نسبت به آن کشور داشته باشند؟
ما میترسیم چونکه با کردها «عادلانه» برخورد نکردهایم. با آنها همچون اسیر برخورد کردهایم و فکر میکنیم که آنها ممکن است بخواهند به این وضعیت خاتمه دهند.
اگر یکی از خلقهای بزرگ یک کشور حاکمیت خودش را بهزور به خلقی دیگر تحمیل کند همیشه از مسئله تجزیه میترسد و در آخر نیز آن کشور بدون شک تجزیه خواهد شد.
اگر زبان کردها هم یکی از زبانهای رسمی شود ، اگر آنها نیز حق آموزش به زبان کردی را داشته باشند و قانون اساسی نیز آنها را بهزور ترک نخواند ، آیا «مسئله کرد»، باقی خواهد ماند؟
_هرگز
پس راهحل مسئله معلوم است و همچنین بسیار ساده و روشن است:
اگر کرد و ترک برابر باشیم مشکل حل خواهد شد.
اما چرا مشکل را حل نمیکنیم؟
- چون نمیخواهیم برابر باشیم.
حالا پرسش این است که ما چرا نمیخواهیم با کردها برابر باشیم؟
چه چیزی به ترکها نسبت به کردها برتری میدهد؟ آیا جمعیت بیشتر و داشتن ارتش ترکها را برتر کرده است؟
شاید هم اسلحه این کار را کرده است؟
چرا هنگامی که از کوهستانها صدای اسلحه میآید متعجب میشوید؟
شما خودتان سلاحها را کنار بگذارید، اربابی زورکی را کنار بگذارید، بدون شک در کوهها سلاحی باقی نخواهد ماند. مشکل نیز حل خواهد شد.
اما قبل از هر چیز در مقابل خدا و بندگانش «برابر بودنمان» را قبول کنید.
نویسنده: احمد آلتان
@Dr_shamsborhan
( احمد آلتان نویسنده و روزنامهنگار سرشناس ترک در سال ۱۹۵۰ در ترکیه متولدشد. او پسر نویسنده و پارلمانتار سابق ترکیه (چتین آلتان) و برادر محمد آلتان استاد دانشگاه استانبول است .
مسئله کرد در یک کلمه
ما شهروندان یک کشوریم و در یک سرزمین مشترک زندگی میکنیم اما آیا همه ما باهم برابریم ؟
بیایید این پرسش را واضحتر طرح کنیم:
آیا ترکها با کردها برابرند؟
بدون هیچ تردیدی به ما خواهند گفت که:
البته که ما باهم برابریم.
ما ترکها تا چه حد با کردها برابریم؟
ترکها ترکی صحبت میکنند و کردها، کردی.
اما زبان رسمی دولت چیست؟
- زبان ترکی
نتیجه میگیریم که ازلحاظ زبانی برابر نیستیم زبان یک گروه در این کشور زبان رسمی دولت است و زبان گروه بزرگ دیگری در این کشور رسمی نیست
در این کشور زبانآموزشی کدام است؟
- ترکی
آیا مدرسهای برای آموزش زبان کردی وجود دارد؟
_خیر
آیا دانشگاهی وجود دارد که آموزش آن به زبان کردی باشد؟
_بههیچوجه!
در این کشور ما حتی به زبانهای انگلیسی و فرانسه هم آموزش میدهیم اما کردی را ممنوع میکنیم پس ازنظر آموزشی نیز برابر نیستیم
قانون اساسی شهروند این کشور را چه مینامد؟
- ترک
پس قانون اساسی کردها را چه میخواند؟
بر اساس قانون اساسی آنها نیز ترک هستند!!
آیا کردها «ترک» هستند؟
_مطمئناً نه!
پس اگر ترک نیستند چرا ما آنها را ترک میخوانیم؟
_زیرا قانون اساسی چنین دستور داده!
آیا بر اساس قانون اساسی شهروند کرد این کشور میتواند «کرد» باشد؟
_جواب منفی است.
درود پس بر اساس "قانون اساسی" نیز برابر نیستیم.
از منظر زبانی ازلحاظ آموزشی و ازنظر قانون اساسی ما ترکها با کردها برابر نیستیم.
پس ما کجا با آنها برابریم؟
وقتی که به سربازی میرویم بدون هیچ تمایزی ترکها و کردها را به سربازی میبرند ، هنگام پرداخت مالیات هم برابریم بدون هیچگونه تبعیضی از ترکها و از کردها مالیات میگیرند .
پس ازلحاظ «مسئولیت» هایمان در قبال دولت برابریم اما برای چیزهایی که از دولت میگیریم برابر نیستیم آیا به نظر شما این عادلانه است؟
-خیر
کوردها را به سربازی میبرید از آنها مالیات میگیرید اما زبانشان ، آموزششان را و برابریشان در برابر قانون اساسی را نمیپذیرید.
سپس میآیید و به آنها میگویید:
مشکل شما چیست؟
عصبانی میشوید و میگویید:
شما چرا ایجاد مشکل میکنید؟
آنها را میکشید و به چاه میاندازید ؛ در خیابان مورد ضرب و شتمشان قرار میدهید و در زندانها آنها را شکنجه میکنید.
اکنون با نگاه دقیقتری به این تابلو ، به نظر شما منشأ مسئله کرد چیست؟
_ به نظر من این مسئله تنها یک علت دارد و آن بی عدالتی است.
خلقی آمده و با خلقی دیگر همچون «اسیر» برخورد میکند و میگوید:
باید نژاد من، زبان من و برتری من را قبول کنی!
چرا ما با کردها برابر نیستیم؟
اگر این پرسش را از آنها بپرسیم جواب خواهند داد که:
اگر برابر باشیم و به آنها نیز حقوق برابر بدهیم، کشورمان تجزیه میشود!
پرسش این است:
کشور چه کسی تجزیه میشود؟
_ کشور «ما».
ما چه کسانی هستیم؟
- ترکها
پس کردها که هستند؟
آیا اینجا کشور آنها نیز هست؟
بلافاصله جواب میدهند که البته که اینجا کشورکردها نیز هست.
اگر اینجا کشور همه ما است، پس چرا ترسهایمان نسبت به این کشور یکسان نیست؟
چرا ما از اینکه «تجزیه» شویم، میترسیم اما کردها از اینکه تجزیه شویم نمیترسند؟
آیا «صاحبان مشترک» یک کشور نباید ترسهای مشترک نسبت به آن کشور داشته باشند؟
ما میترسیم چونکه با کردها «عادلانه» برخورد نکردهایم. با آنها همچون اسیر برخورد کردهایم و فکر میکنیم که آنها ممکن است بخواهند به این وضعیت خاتمه دهند.
اگر یکی از خلقهای بزرگ یک کشور حاکمیت خودش را بهزور به خلقی دیگر تحمیل کند همیشه از مسئله تجزیه میترسد و در آخر نیز آن کشور بدون شک تجزیه خواهد شد.
اگر زبان کردها هم یکی از زبانهای رسمی شود ، اگر آنها نیز حق آموزش به زبان کردی را داشته باشند و قانون اساسی نیز آنها را بهزور ترک نخواند ، آیا «مسئله کرد»، باقی خواهد ماند؟
_هرگز
پس راهحل مسئله معلوم است و همچنین بسیار ساده و روشن است:
اگر کرد و ترک برابر باشیم مشکل حل خواهد شد.
اما چرا مشکل را حل نمیکنیم؟
- چون نمیخواهیم برابر باشیم.
حالا پرسش این است که ما چرا نمیخواهیم با کردها برابر باشیم؟
چه چیزی به ترکها نسبت به کردها برتری میدهد؟ آیا جمعیت بیشتر و داشتن ارتش ترکها را برتر کرده است؟
شاید هم اسلحه این کار را کرده است؟
چرا هنگامی که از کوهستانها صدای اسلحه میآید متعجب میشوید؟
شما خودتان سلاحها را کنار بگذارید، اربابی زورکی را کنار بگذارید، بدون شک در کوهها سلاحی باقی نخواهد ماند. مشکل نیز حل خواهد شد.
اما قبل از هر چیز در مقابل خدا و بندگانش «برابر بودنمان» را قبول کنید.
نویسنده: احمد آلتان
@Dr_shamsborhan
Forwarded from ناصر سبحانی، کانال رسمی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✔️راز صلوات فرستادن بر پیامبر ﷺ
✔️چرایی و چگونگی صلوات
🗣کاک ناصر سبحانی
🎵زبان: فارسی
🌐 @Naser_Sobhani
✔️چرایی و چگونگی صلوات
🗣کاک ناصر سبحانی
🎵زبان: فارسی
🌐 @Naser_Sobhani
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ و بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
Forwarded from عکس نگار
لەمۆسکۆ خاتوو لهیلا لاهووتی كچی ئهبولقاسم لاهووتی شاعیرمان بهسهر كردهوه
بەڕێکەوت چەند ساڵێک پێش ئێستا ئاشنا بوم بەشیعرەکانی لاهوتی کرماشانی، زۆر گەڕام و زۆرم لەبارەوە خوێندەوە، لەگەڵ جەنابی کاک حهمهی حهمهسهعید، وهزیری ڕۆشنبیری و لاوانی حكومهتی ههرێمی كوردستان باسەکەم کردەوە، کە لاهوتی شاعیرێکی شۆڕشگێڕ بووە.
کاتێ مەسەلەی هاتنمان بۆ ڕوسیا پێشهات، لەگەڵ هاوڕێم د. دانەر ، نوێنەری حکومەتی هەرێم لەمۆسکۆ قسەمکرد لەبارەی منداڵەکانی لاهوتی، دانەر دڵخۆشی کردم کە کچەکەی لەپەیمانگەی ڕۆژهەڵاتناسیە، داوامکردبەرنامەی دیداریمان بۆ ڕێکبخات، خۆشبەختانە
سهردانیمان كرد.شتێکی لەبارەی ئەوەوە نەدەزانی کەباوکی گۆران بووە، تەنها گوتی: باوکم وتویەتی کوردم.
ئهبولقاسم، كهسایهتی دیار و مێژوویی كرماشانه، كه دهیان بهرههمی شیعری باڵای به ههورامی و سۆرانی وفارسی بڵاوكردووهتهوه و به باوكی هونهر و ئهدهب و ڕۆشنبیری ژمارهیهك له وڵاتانی یهكێتی سۆڤیهتی جاران به تایبهتی تاجیكستان دادهنرێت..
ئهبولقاسم لاهووتی (1887 - 1957) له کرماشان له دایك بووه و لە مۆسکۆ کۆچی دوایی کردووە؛ دایکی له هۆزی سهنجابی و باوکی خهڵکی "تویسرکان"ە. و هۆزی گەورەی زەنگنەی گۆرانن
باوکی لاهووتی (میرزا ئهحمهد ئیلهامی) شاعیر بووه.
لاهوتی، ڕوخسارێکی ناسراوی بزووتنهوهی کۆمۆنیستی ئێران سۆڤیهتی سهردهمی ستالینه. ههروهها شاعیرێکی ناودارەو به یهک له گرنگترین شاعیرانی چینی کرێکاری ئێران و تاجیکستان ههروهها به یەکەم پێشرهوی نوێ کردنهوهی شیعری فارسی و ئازادکردنی له بهند و بهستی عهرووزی دهناسرێت.
لاهوتی دامەزرێنەری بالیاو سینەما و ڕۆژنامەگەری و نوێکەرەوەی شیعری تاجیکیەو بەباوکی بزوتنەوەی ڕۆشنگەری تاجیکستان ناسراوەو پەیمانگای لاهوتی لەتاجیکستان لەئاستێکی بەرزدایە.
نموونەی شیعرێکی لاهوتی بە هەورامی
نوتق و کەلامەن
ئفتخار شەخس نوتق و کەلامەن
کەلام وەدیعەی حەیی عەلامەن
شێوەی خاسانەن نەبەر عامەن
کەلام وەدیعەی جان ئافەرینەن
کەلام ئیلهام روحل ئەمینەن
نەهەر کەلامی نەغز و سەواوەن
کەلام بێ حیکمەت ، زایەو خراوەن
کەلام خەواس غەیر له عەوامەن
عەوام کەی قابیل نوتق و کەلامەن
مەردوم عەوام ، زەربول مەسەلەن
مەعنای کالئەنعام بەل هەم ئەزەلەن
کەلام ئینسنان بایەد مەتین بۆ
عاقل پەسند بۆ حکمەت قەرین بۆ
پیغمبر که تاج لولاکش بردن
و کلام اثبات نوبت کردن
و کلام موسی نه فرعون پیش بی
و خلق بیگانه و خدای خویش بی
هاوار هامسەران هەم دێوانه بیم
دێوانەی کەلام ئی فەرزانه بیم
له نۆ چون توتی نوتقم خامۆش بی
شوکر فشانی وێم فەرامۆش بی
یه کەلام نیەن سحر حەلالەن
چەشمەی تەسنیمەن ئاوی زەڵاڵەن
ماشەڵا ژی نوتق سلیمانیه
لەی ئاقاییه لەی سوڵتانیه
لەی دوڕ ئفشانی لەی خوش کەلامی
سەعدی سانی ، سانی نیزامی
عەیب نیەن کەبی بیابان نشین
نه فخر له مکان و من المکین
ژوبونه سەحرا کەردن وە یانه
تا بزانون گەنج ها لەوێرانه
لاهوتی بەس که دوڕ ئەفشانیه
مەدح و مەنقەبت سلیمانیه
بەڕێکەوت چەند ساڵێک پێش ئێستا ئاشنا بوم بەشیعرەکانی لاهوتی کرماشانی، زۆر گەڕام و زۆرم لەبارەوە خوێندەوە، لەگەڵ جەنابی کاک حهمهی حهمهسهعید، وهزیری ڕۆشنبیری و لاوانی حكومهتی ههرێمی كوردستان باسەکەم کردەوە، کە لاهوتی شاعیرێکی شۆڕشگێڕ بووە.
کاتێ مەسەلەی هاتنمان بۆ ڕوسیا پێشهات، لەگەڵ هاوڕێم د. دانەر ، نوێنەری حکومەتی هەرێم لەمۆسکۆ قسەمکرد لەبارەی منداڵەکانی لاهوتی، دانەر دڵخۆشی کردم کە کچەکەی لەپەیمانگەی ڕۆژهەڵاتناسیە، داوامکردبەرنامەی دیداریمان بۆ ڕێکبخات، خۆشبەختانە
سهردانیمان كرد.شتێکی لەبارەی ئەوەوە نەدەزانی کەباوکی گۆران بووە، تەنها گوتی: باوکم وتویەتی کوردم.
ئهبولقاسم، كهسایهتی دیار و مێژوویی كرماشانه، كه دهیان بهرههمی شیعری باڵای به ههورامی و سۆرانی وفارسی بڵاوكردووهتهوه و به باوكی هونهر و ئهدهب و ڕۆشنبیری ژمارهیهك له وڵاتانی یهكێتی سۆڤیهتی جاران به تایبهتی تاجیكستان دادهنرێت..
ئهبولقاسم لاهووتی (1887 - 1957) له کرماشان له دایك بووه و لە مۆسکۆ کۆچی دوایی کردووە؛ دایکی له هۆزی سهنجابی و باوکی خهڵکی "تویسرکان"ە. و هۆزی گەورەی زەنگنەی گۆرانن
باوکی لاهووتی (میرزا ئهحمهد ئیلهامی) شاعیر بووه.
لاهوتی، ڕوخسارێکی ناسراوی بزووتنهوهی کۆمۆنیستی ئێران سۆڤیهتی سهردهمی ستالینه. ههروهها شاعیرێکی ناودارەو به یهک له گرنگترین شاعیرانی چینی کرێکاری ئێران و تاجیکستان ههروهها به یەکەم پێشرهوی نوێ کردنهوهی شیعری فارسی و ئازادکردنی له بهند و بهستی عهرووزی دهناسرێت.
لاهوتی دامەزرێنەری بالیاو سینەما و ڕۆژنامەگەری و نوێکەرەوەی شیعری تاجیکیەو بەباوکی بزوتنەوەی ڕۆشنگەری تاجیکستان ناسراوەو پەیمانگای لاهوتی لەتاجیکستان لەئاستێکی بەرزدایە.
نموونەی شیعرێکی لاهوتی بە هەورامی
نوتق و کەلامەن
ئفتخار شەخس نوتق و کەلامەن
کەلام وەدیعەی حەیی عەلامەن
شێوەی خاسانەن نەبەر عامەن
کەلام وەدیعەی جان ئافەرینەن
کەلام ئیلهام روحل ئەمینەن
نەهەر کەلامی نەغز و سەواوەن
کەلام بێ حیکمەت ، زایەو خراوەن
کەلام خەواس غەیر له عەوامەن
عەوام کەی قابیل نوتق و کەلامەن
مەردوم عەوام ، زەربول مەسەلەن
مەعنای کالئەنعام بەل هەم ئەزەلەن
کەلام ئینسنان بایەد مەتین بۆ
عاقل پەسند بۆ حکمەت قەرین بۆ
پیغمبر که تاج لولاکش بردن
و کلام اثبات نوبت کردن
و کلام موسی نه فرعون پیش بی
و خلق بیگانه و خدای خویش بی
هاوار هامسەران هەم دێوانه بیم
دێوانەی کەلام ئی فەرزانه بیم
له نۆ چون توتی نوتقم خامۆش بی
شوکر فشانی وێم فەرامۆش بی
یه کەلام نیەن سحر حەلالەن
چەشمەی تەسنیمەن ئاوی زەڵاڵەن
ماشەڵا ژی نوتق سلیمانیه
لەی ئاقاییه لەی سوڵتانیه
لەی دوڕ ئفشانی لەی خوش کەلامی
سەعدی سانی ، سانی نیزامی
عەیب نیەن کەبی بیابان نشین
نه فخر له مکان و من المکین
ژوبونه سەحرا کەردن وە یانه
تا بزانون گەنج ها لەوێرانه
لاهوتی بەس که دوڕ ئەفشانیه
مەدح و مەنقەبت سلیمانیه
Forwarded from اندیشه ورزی
آیا خبر داشتید که ما در ایران یک نفر داریم که عنوانش هست :
رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک مجمع جهانی حضرت علی اصغر "
صادق رمضانی گل افزایی اسم این آقاست .
یکی نیست بگه آخر حضرت علی اصغر شش ماهه چه استراتزیکی داشته که این آقا بعد از 1400 سال رئیس مطالعات استراتژیکشه هست!!
□اندیشه ورزی
https://www.tg-me.com/andishe_varzi1334
رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک مجمع جهانی حضرت علی اصغر "
صادق رمضانی گل افزایی اسم این آقاست .
یکی نیست بگه آخر حضرت علی اصغر شش ماهه چه استراتزیکی داشته که این آقا بعد از 1400 سال رئیس مطالعات استراتژیکشه هست!!
□اندیشه ورزی
https://www.tg-me.com/andishe_varzi1334
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عبارت اهل بیت به همسران گفته می شود همانگونه که در قرآن کریم بارها ذکر شده است
@azad_jalalizaddeh
@azad_jalalizaddeh
Forwarded from خاطرات و روزنوشت ها (عيسي سحرخيز)
آقای شمخانی!
رحیم قمیشی
فرماندهام در جبهه را میشناسی. اسمش اسماعیل بود، اولش در یکی از عملیاتها یک دستش را از دست داد، بعداً هم خودش شهید شد. دو دخترش هم پس از او فوت شدند.
هر وقت عملیات تمام میشد، ما را چند دسته میکرد، هر کدام باید به چند مجروح بستری در بیمارستان، از تیپ یا گردانمان سر میزدیم.
من، پس از آزادی از اسارت، اگر چه دیگر اسماعیل نبود، سعی کردم سفارشش را فراموش نکنم، هر وقت فرصتی دست میداد باید سری میزدم به جانبازهای بستری در آسایشگاهها.
آقای شمخانی!
یکبار که رفتم جانبازی قطع نخاع از گردن، از من خواست او را ببرم حیاط آسایشگاه و فضای باز، که نمنم باران شروع شده بود. خیلی کیف میکرد.
وقتی گفت ما جانبازها عمرمان آنقدرها طولانی نیست که صبر کنیم، ببینیم کِی وضع میخواهد خوب بشود، خیلی ناراحت شدم. گفتم چه حرفیست میزنی عزیزم.
خودم هم باور نکردم، تا سال بعد که رفتم و دیدم عکسش آویزان است به دیوار آنجا.
آقای شمخانی!
آخرین باری که رفتهای آسایشگاه جانبازها، کِی بوده؟
همان بچههای نازنینی که پشت بیسیم به آنها میگفتی بروید جلو نترسید، خدا با ماست!
دیدهای ورودی آسایشگاه، عکس جانبازهایی را به دیوار نصب کردهاند، که قبلاً آنجا ساکن بوده و الان شهید شدهاند.
دیدهای تعداد عکسها از تعداد جانبازهای بستری بیشتر شده!
یکیشان همان جانبازی که آرزوی دیدن ریزش نمهای باران را داشت.
من به کسی نگفتم چرا دیگر به آن آسایشگاه نرفتم. آخرین باری که رفتم، جانبازی گفت ویلچرش مشکل دارد. میخواست کمکش کنم ویلچر مناسبی بخرد. میگفت چند سال است بنیاد ویلچر جدید به آنها نداده...
و من نتوانستم.
وضع خودم بدتر از او شده بود!
آقای شمخانی!
من که نمیتوانستم یک ویلچر برای او بخرم، میرفتم برای چه؟
میگفت مقامات دروغ میگویند به ملاقاتشان میروند، میگفت سالهاست هیچ مقامی به دیدنشان نرفته!
من که نمیتوانستم مقامات را وادار کنم بروند و به دردهای آنها برسند، میرفتم چهکار؟
دیگر نرفتم. منهم مثل آنها شده بودم، درمانده!
نگاهم به آسمان، کی خدا بخواندم...
امروز کلیپی از عروسی دخترت دست به دست میشد. انشاالله کنار شوهرش به خوشبختی رسیده باشد...
به دخترت گفتی جانبازها چه میکشند؟
به همسرت که اصرار کرده بود حتماً عروسی باید لاکچری باشد گفتی چند هزار نفر با فرمان تو الان خانهنشینند؟
گفتی چقدر از آن بچههای ناز به زیر خاک رفتند؟
آقای شمخانی!
میگویند پسرانت دهها کشتی صاحب شدهاند.
حتماً حواسات بوده پولشان حلال باشد.
آنها را چطور؟ بردهای جانبازها را ببینند!
به آنها گفتهای در جانباز شدن آنها چه نقشی داشتهای!
فقط دلم خواست بپرسم؛
با آن هزینه عروسی، چند ویلچر میشد تهیه کرد؟
با پول یک کشتی از پسرانت چند تا؟
آقای شمخانی!
پخش کردن کلیپ خصوصی شما درست نبوده، اما آن دنیا هم از خدا قول گرفتهای همه چیز را سانسور کند؟
جایی تو را ببرد، که هیچ کسی نباشد؟
قرار نیست با آنها که فرستادی شهید شوند، مواجه شوی؟
فکر نکردی میپرسند اینهمه پول از کجا رسید؟
بپرسند سری هم به همرزمهایشان زدی یا نه!
نمیپرسند چه شد آن داستانها که از آینده میگفتی؟
نمیپرسند وضع مردم چرا آنهمه بد شد
و وضع شما آنهمه خوب...
آقای شمخانی!
خیلیها فکر میکنند دنیا مسابقهای است!
الان حس موفقیت در آن مسابقه را داری؟
هم تو، هم رحیم، هم محسن، چطور توانستید آن همه بد شوید...
چطور توانستید همه چیز را فراموش کنید؟
دنیا چقدر قدرت داشت و ما نمیدانستیم!
قدرت چقدر خواستنی بود و ما نمیدانستیم!
مبارکت باشد
مبارکت باشد
فقط دعا کن
همه چیز همینجا تمام شود!
یک وقت آن دنیایی نباشد.
یک وقت مردم معادله را تغییر ندهند!
یک وقت خدایی نباشد...
رحیم قمیشی
فرماندهام در جبهه را میشناسی. اسمش اسماعیل بود، اولش در یکی از عملیاتها یک دستش را از دست داد، بعداً هم خودش شهید شد. دو دخترش هم پس از او فوت شدند.
هر وقت عملیات تمام میشد، ما را چند دسته میکرد، هر کدام باید به چند مجروح بستری در بیمارستان، از تیپ یا گردانمان سر میزدیم.
من، پس از آزادی از اسارت، اگر چه دیگر اسماعیل نبود، سعی کردم سفارشش را فراموش نکنم، هر وقت فرصتی دست میداد باید سری میزدم به جانبازهای بستری در آسایشگاهها.
آقای شمخانی!
یکبار که رفتم جانبازی قطع نخاع از گردن، از من خواست او را ببرم حیاط آسایشگاه و فضای باز، که نمنم باران شروع شده بود. خیلی کیف میکرد.
وقتی گفت ما جانبازها عمرمان آنقدرها طولانی نیست که صبر کنیم، ببینیم کِی وضع میخواهد خوب بشود، خیلی ناراحت شدم. گفتم چه حرفیست میزنی عزیزم.
خودم هم باور نکردم، تا سال بعد که رفتم و دیدم عکسش آویزان است به دیوار آنجا.
آقای شمخانی!
آخرین باری که رفتهای آسایشگاه جانبازها، کِی بوده؟
همان بچههای نازنینی که پشت بیسیم به آنها میگفتی بروید جلو نترسید، خدا با ماست!
دیدهای ورودی آسایشگاه، عکس جانبازهایی را به دیوار نصب کردهاند، که قبلاً آنجا ساکن بوده و الان شهید شدهاند.
دیدهای تعداد عکسها از تعداد جانبازهای بستری بیشتر شده!
یکیشان همان جانبازی که آرزوی دیدن ریزش نمهای باران را داشت.
من به کسی نگفتم چرا دیگر به آن آسایشگاه نرفتم. آخرین باری که رفتم، جانبازی گفت ویلچرش مشکل دارد. میخواست کمکش کنم ویلچر مناسبی بخرد. میگفت چند سال است بنیاد ویلچر جدید به آنها نداده...
و من نتوانستم.
وضع خودم بدتر از او شده بود!
آقای شمخانی!
من که نمیتوانستم یک ویلچر برای او بخرم، میرفتم برای چه؟
میگفت مقامات دروغ میگویند به ملاقاتشان میروند، میگفت سالهاست هیچ مقامی به دیدنشان نرفته!
من که نمیتوانستم مقامات را وادار کنم بروند و به دردهای آنها برسند، میرفتم چهکار؟
دیگر نرفتم. منهم مثل آنها شده بودم، درمانده!
نگاهم به آسمان، کی خدا بخواندم...
امروز کلیپی از عروسی دخترت دست به دست میشد. انشاالله کنار شوهرش به خوشبختی رسیده باشد...
به دخترت گفتی جانبازها چه میکشند؟
به همسرت که اصرار کرده بود حتماً عروسی باید لاکچری باشد گفتی چند هزار نفر با فرمان تو الان خانهنشینند؟
گفتی چقدر از آن بچههای ناز به زیر خاک رفتند؟
آقای شمخانی!
میگویند پسرانت دهها کشتی صاحب شدهاند.
حتماً حواسات بوده پولشان حلال باشد.
آنها را چطور؟ بردهای جانبازها را ببینند!
به آنها گفتهای در جانباز شدن آنها چه نقشی داشتهای!
فقط دلم خواست بپرسم؛
با آن هزینه عروسی، چند ویلچر میشد تهیه کرد؟
با پول یک کشتی از پسرانت چند تا؟
آقای شمخانی!
پخش کردن کلیپ خصوصی شما درست نبوده، اما آن دنیا هم از خدا قول گرفتهای همه چیز را سانسور کند؟
جایی تو را ببرد، که هیچ کسی نباشد؟
قرار نیست با آنها که فرستادی شهید شوند، مواجه شوی؟
فکر نکردی میپرسند اینهمه پول از کجا رسید؟
بپرسند سری هم به همرزمهایشان زدی یا نه!
نمیپرسند چه شد آن داستانها که از آینده میگفتی؟
نمیپرسند وضع مردم چرا آنهمه بد شد
و وضع شما آنهمه خوب...
آقای شمخانی!
خیلیها فکر میکنند دنیا مسابقهای است!
الان حس موفقیت در آن مسابقه را داری؟
هم تو، هم رحیم، هم محسن، چطور توانستید آن همه بد شوید...
چطور توانستید همه چیز را فراموش کنید؟
دنیا چقدر قدرت داشت و ما نمیدانستیم!
قدرت چقدر خواستنی بود و ما نمیدانستیم!
مبارکت باشد
مبارکت باشد
فقط دعا کن
همه چیز همینجا تمام شود!
یک وقت آن دنیایی نباشد.
یک وقت مردم معادله را تغییر ندهند!
یک وقت خدایی نباشد...
Forwarded from اخبار الونیوز AloNews
چادر، گل خشک، صندلی پلاستیکی و لبخندِ اجباری.
ولی وقتی نوبت خودشون میرسه، کاخ و نور و لباس چند هزار دلاری و شام لاکچری!
بعد همین جماعت حلقه به گوش عرزشی میان از "سادهزیستی" و "اخلاق" حرف میزنن!
واقعاً اگه یه ذره مغز داشتن، میفهمیدن چطور دارن بردگی میکنن برای همونهایی که بهشون میخندن.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from سیروان
🔻 یک بام و دو هوای جشن ستارگان در سنندج
اسنادی به سیروان ارایه شده است که این حمایت در طول سال تحصیلی نیز با نامه نگاری های مستقیم مسئولان آموزش و پرورش را تایید می کند.که سیروان در صورت عدم رسیدگی مدیرکل آموزش و پرورش و استاندار کردستان در مقام ریاست شورای آموزش و پرورش این مدارک را رسانه ای خواهد کرد.سیروان: شوق در چشم دانش آموزان دیروز و دانشجویان امروز با بوی مهر چنان آمیخته بود، که قامت الف آنان به سرو رویاها سر می سائید، هنگامی عکس دختر یا پسر دانش آموز قبول شده در دانشگاه بر پرده سینما نقش می بست، قطره ای اشک از گوشه چشم مادر مروارید می شد و تبسم بر لب پدران غنچه می زد.، ٣٨٥ نفر از قبول شدگان ماراتن کنکور از مدارس دولتی و غیر دولتی ناحیه دو آموزش و پرورش گرد هم آمده بود که فصل وداع با مدارس و سلام به دانشگاه را جشن بگیرند. موسیقی می نواخت و خیال جوانان به سان قاصدک پر می گشود، به رسم کلیشه ای تمام برنامه ها مسئولان سخن گفتند و شب نخوابیدن های دانش آموزان رنج کشیده عبور کرده از دیوار چین کنکور را به نام خود حک زدند و مدال آن بر گردن افتخارات خود آویختند. تا اینجای ماجرا همه چیز گل و بلبل بود، تا زمانی که پرده سرخ سینما بر اکران نمایش چهره های قبول شدگان مدارس در دانشگاه ها بسته شد، در انتهای سالن فریاد بر آمد که قطار کردستان بر ریل ناعدالتی آموزشی سالهاست می لغزد، این را به جان دریافته ایم و به سیمای فرتوت چشیده ایم، اما تبعیض آ.پ کردستان به نفع یک مدرسه غیر انتفاعی را دیگر تاب ندارم.
پرده اول:
طبق سین برنامه های اعلام شده قرار بود که متولیان برنامه عکس تمام دانش آموزان پذیرفته شده در کنکور را به پیوست رشته تحصیلی بر پرده بزرگ سینما نمایش دهند تا بماند به یادگار برای دانش آموز بزرگ شده در قامت دانشجو، یک به یک مدارس نشان داده شده، سوت وکف و هلهله برپا بود. تا این جای ماجرا همه چیز باب میل دو طرف یعنی مسئولان و مدیران مدارس بود.
پرده دوم:
کام شماری از افراد از این قهوه قجری آنجا بیشتر تلخ و مسمومیت زا شد که شکر در فنجان شماری بیشتر ریخته شد و فنجان شماری از قهوه خوران بی شکر ماند، این بود که نوشیدن و نوشاندن این قهوه گلو را چنان زد که تیغ زبان مرگ بر قلب جشن ستارگان بی آسمان از میانه جمعیت کمانه کرد تا مردمک چشم، نور چشمی ها..
پرده سوم:
آنگونه که از هیاهوی مدیر معترض هویدا بود، متولیان این برنامه یک روز قبل از تدوین کنداکتور جشن ستارگان به مدیران مدارس دولتی و غیر دولتی زنگ زده بودند که اسامی قبول شدگان در دانشگاه ها به پیویست رشته جهت نمایش بر پرده سینما به آموزش و پرورش ناحیه دو سنندج ارسال کنند که به گفته او مدیر چهار مدرسه غیر انتفاعی تحت مدیریت ناحیه دو سنندج به پیشگاه والامقامان اطاعت امر کرده اند.اما او با این شعرحافظ که واعظ ما بوی حق نشنید بشنواین سخن/ درحضورش نیز می گویم نه غیبت می کنم
زبان طعن به تلخند بیشتر گشود، اما مسئولان وقعی ننهادند و با کشاندن این مدیر معترض به لابی راهرو سینما بهمن بیشتر در آسیاب سوژه شدگی، مدیر و مدرسه نورچشمی آموزش و پرورش ریختند.
پرده چهارم:
پرده آخر سکانس جشن چنان جوشن شد که مسئولان تنها لیست دانش آموزان یک مدرسه غیر انتفاعی از چهار مدرسه را نمایش دادند نه تنها به زعم مدیران دیگر مدارس غیر انتفاعی این تبلیغ مستقیم و بی پرده آموزش و پرورش از این مدیر و نام این مدرسه بود، بلکه اسنادی به سیروان ارایه شده است که این حمایت در طول سال تحصیلی نیز با نامه نگاری های مستقیم مسئولان آموزش و پرورش را تایید می کند.که سیروان در صورت عدم رسیدگی مدیرکل آموزش و پرورش و استاندار کردستان در مقام ریاست شورای آموزش و پرورش استان این مدارک را رسانه ای خواهد کرد.
#جشن_ستارگان #سنندج #ناحیه_دو #بی_عدالتی #تبعیض #کنکور #مدارس
@sirwan_weekly
Forwarded from ماموستاعبدالجبار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️لحظهی بیرون آمدن ماموستا ملا محمد خضرنژاد از زندان مرکزی سنندج!
ماموستا محمد خضرنژاد بعداز گذشت سه سال زندان، برای اولین بار روز شنبه مورخ ۱۴۰۴/۰۷/۲۶ به مدت ده روز به مرخصی آمدند؛ به امید اینکه مرخصی چند روزه ایشان، به آزادی مطلق تبدیل گردد.
❗️لازم به ذکر است که فعلاً تا اطلاع ثانوی اجازه ملاقات و دیدار دوستان و آشنایان با ایشان داده نشده است.
🔀 @mkhezernezhad
ماموستا محمد خضرنژاد بعداز گذشت سه سال زندان، برای اولین بار روز شنبه مورخ ۱۴۰۴/۰۷/۲۶ به مدت ده روز به مرخصی آمدند؛ به امید اینکه مرخصی چند روزه ایشان، به آزادی مطلق تبدیل گردد.
❗️لازم به ذکر است که فعلاً تا اطلاع ثانوی اجازه ملاقات و دیدار دوستان و آشنایان با ایشان داده نشده است.
🔀 @mkhezernezhad
Forwarded from سیروان
✅ آیا میدانید ارسال پیام های حاوی لینک جعلی از پرتکرارترین شگردهای کلاهبرداران سایبری است:
رئیس پلیس فتا استان کردستان
سرهنگ فیض الله منصوری هشدار داد پیامک های جعلی هنوز قربانی میگیرد:
مجرمان سایبری با ارسال پیامک ( ابلاغیه قضایی _ شکایت علیه شما ثبت شد و... ) با لینک های جعلی از شهروندان کلاهبرداری میکنند.
⛔️ شهروندان دقت داشته باشند ، پیام های دریافتی از شماره های شخصی با عنوان "ابلاغیه و شکایت علیه شما"، جعلی و برای سرقت از اطلاعات حساب شماست.
⛔️ پیامک های قوه قضاییه فاقد لینک ( آدرس های اینترنتی ) بوده و مشاهده ابلاغیه هیچ هزینه ای ندارد
⛔️ در صورت بازکردن سهوی لینک، سریعا گوشی را در حالت پرواز قرار داده و با شماره 096380 مرکز فوریت های سایبری پلیس فتا تماس بگیرید.
#پلیس_فتا
#کلیک_امن
#پیام_جعلی
رئیس پلیس فتا استان کردستان
سرهنگ فیض الله منصوری هشدار داد پیامک های جعلی هنوز قربانی میگیرد:
مجرمان سایبری با ارسال پیامک ( ابلاغیه قضایی _ شکایت علیه شما ثبت شد و... ) با لینک های جعلی از شهروندان کلاهبرداری میکنند.
⛔️ شهروندان دقت داشته باشند ، پیام های دریافتی از شماره های شخصی با عنوان "ابلاغیه و شکایت علیه شما"، جعلی و برای سرقت از اطلاعات حساب شماست.
⛔️ پیامک های قوه قضاییه فاقد لینک ( آدرس های اینترنتی ) بوده و مشاهده ابلاغیه هیچ هزینه ای ندارد
⛔️ در صورت بازکردن سهوی لینک، سریعا گوشی را در حالت پرواز قرار داده و با شماره 096380 مرکز فوریت های سایبری پلیس فتا تماس بگیرید.
#پلیس_فتا
#کلیک_امن
#پیام_جعلی
@sirwan_weekly
Forwarded from سیروان
🔴یک نوزاد سه ماهه در کرمانشاه، 250 میلیون تومان فروخته شد
🔸سیروان: رسانه ها و صفحات مجازی می گویند: یک خانواده در کرمانشاه با انتشار یک آگهی در صفحه مجازی «دیوار»، یک هفته پیش، فرزند سه ماه اشان را به قیمت 250 میلیون تومان فروختند.
🔸پدر و مادر بچه اصالتا اهل اسلام آباد غرب و ساکن شهر کرمانشاه هستند و نوزادشان پسر بوده است.
🔸رسانه ها می گویند پدر ومادر این نوزاد گفته اند با مشکلات اقتصادی و نداری دست و پنجه نرم می کنند و به همین دلیل توانایی اداره بچه را نداشته و او را برای اداره زندگی خود فروخته اند.
🔸خانواده خریدار، زن ومردی هستند که نمی توانسته اند بچه دار شوند و این کودک را از این خانواده محتاج در مقابل 250 میلیون تومان خریداری کرده اند.
#نوزاد #کرمانشاه #دیوار #پدرومادر #فروش #خرید #بچه #محتاج #پسر #سیروان
🔸سیروان: رسانه ها و صفحات مجازی می گویند: یک خانواده در کرمانشاه با انتشار یک آگهی در صفحه مجازی «دیوار»، یک هفته پیش، فرزند سه ماه اشان را به قیمت 250 میلیون تومان فروختند.
🔸پدر و مادر بچه اصالتا اهل اسلام آباد غرب و ساکن شهر کرمانشاه هستند و نوزادشان پسر بوده است.
🔸رسانه ها می گویند پدر ومادر این نوزاد گفته اند با مشکلات اقتصادی و نداری دست و پنجه نرم می کنند و به همین دلیل توانایی اداره بچه را نداشته و او را برای اداره زندگی خود فروخته اند.
🔸خانواده خریدار، زن ومردی هستند که نمی توانسته اند بچه دار شوند و این کودک را از این خانواده محتاج در مقابل 250 میلیون تومان خریداری کرده اند.
#نوزاد #کرمانشاه #دیوار #پدرومادر #فروش #خرید #بچه #محتاج #پسر #سیروان
@sirwan_weekly
Forwarded from 🌹روستای تاریخی و گردشگری دَودان️️🌹️️
🌐وشەی کوردی
◽️ ملکەچ، گوێڕایەڵ = مطیع
◽️ جیاواز = متفاوت
◽️ جیاوازی = تفاوت
◽️ شێواز = سبک
◽️ گۆڕانکاری، گۆڕان = تحول، تغییر
◽️ گۆڕاو، وەرگۆڕاو، وەرچەرخاو = متحول
◽️ ئاسانکاری = تسهیل
◽️ داگیرکردن = تصرف کردن
◽️ کەرتی تایبەت = بخش خصوصی
◽️ ڕووخان، داڕمان = فروپاشی
◽️ ڕاست، باوەڕپێکراو = موثق
◽️ ناڕاست، باوەڕپێنەکراو = غیر موثق
◽️ دووبەرەکی = تفرقه، دودستگی
◽️ گۆڤار = مجله
◽️ پەڕتووک = کتاب
◽️ پەڕاو = دفتر
◽️ بابەت، مژار = موضوع
◽️ ڕۆژژمێر = تقویم
◽️ پێنووس = مداد، خودکار
◽️ نووسەر = نویسنده
◽️ لێنووس = کاغذ
◽️ بەرگ = جلد
◽️ ڕۆژنامە = روزنامه
◽️ ڕۆژنامەنووس = روزنامەنگار
◽️ چاپەمەنی = انتشارات
◽️ بڵاوکردنەوە = نشر
◽️ بڵاڤۆک = نشریە
◽️ زانیاری = اطلاعات
◽️ دیمانەی ڕۆژنامەوانی = مصاحبەی مطبوعاتی
◽️ هەواڵنێر، پەیامنێر = خبرنگار
◽️ پێشکەشکار = مجری
◽️ پێشەکی = مقدمه
◽️ پیرۆز = مقدس
◽️ دامەزران = تاسیس
◽️ بۆنە = مناسبت
◽️ دابونەریت = آداب و رسوم
◽️ دۆخ، بارودۆخ = وضعیت
◽️ زەق، دیار، بەرچاو = برجسته
◽️ پێکهاتە، بنەما = ساختار
◽️ کۆمەڵگا = جامعە
◽️ سەرچاوە = منبع
◽️ چالاکی = فعالیت
◽️ چالاک = فعال
◽️ بەڕێوەبەرایەتی = مدیریت
◽️ بەڕێوەبەر = مدیر
◽️ فەرمانگە = اداره
◽️ بزووتنەوە = جنبش
◽️ داهێنەر = مخترع
@Dawdan
◽️ ملکەچ، گوێڕایەڵ = مطیع
◽️ جیاواز = متفاوت
◽️ جیاوازی = تفاوت
◽️ شێواز = سبک
◽️ گۆڕانکاری، گۆڕان = تحول، تغییر
◽️ گۆڕاو، وەرگۆڕاو، وەرچەرخاو = متحول
◽️ ئاسانکاری = تسهیل
◽️ داگیرکردن = تصرف کردن
◽️ کەرتی تایبەت = بخش خصوصی
◽️ ڕووخان، داڕمان = فروپاشی
◽️ ڕاست، باوەڕپێکراو = موثق
◽️ ناڕاست، باوەڕپێنەکراو = غیر موثق
◽️ دووبەرەکی = تفرقه، دودستگی
◽️ گۆڤار = مجله
◽️ پەڕتووک = کتاب
◽️ پەڕاو = دفتر
◽️ بابەت، مژار = موضوع
◽️ ڕۆژژمێر = تقویم
◽️ پێنووس = مداد، خودکار
◽️ نووسەر = نویسنده
◽️ لێنووس = کاغذ
◽️ بەرگ = جلد
◽️ ڕۆژنامە = روزنامه
◽️ ڕۆژنامەنووس = روزنامەنگار
◽️ چاپەمەنی = انتشارات
◽️ بڵاوکردنەوە = نشر
◽️ بڵاڤۆک = نشریە
◽️ زانیاری = اطلاعات
◽️ دیمانەی ڕۆژنامەوانی = مصاحبەی مطبوعاتی
◽️ هەواڵنێر، پەیامنێر = خبرنگار
◽️ پێشکەشکار = مجری
◽️ پێشەکی = مقدمه
◽️ پیرۆز = مقدس
◽️ دامەزران = تاسیس
◽️ بۆنە = مناسبت
◽️ دابونەریت = آداب و رسوم
◽️ دۆخ، بارودۆخ = وضعیت
◽️ زەق، دیار، بەرچاو = برجسته
◽️ پێکهاتە، بنەما = ساختار
◽️ کۆمەڵگا = جامعە
◽️ سەرچاوە = منبع
◽️ چالاکی = فعالیت
◽️ چالاک = فعال
◽️ بەڕێوەبەرایەتی = مدیریت
◽️ بەڕێوەبەر = مدیر
◽️ فەرمانگە = اداره
◽️ بزووتنەوە = جنبش
◽️ داهێنەر = مخترع
@Dawdan
