"بیهقی و روضههای رضوانیاش"
بارها از خود پرسیدهام چگونه مردی دبیرپیشه که میبایست هوش و حواساش یکسره متوجه و متمکز بر شغل و کاروبارِ دیوانیاش میبودهباشد، تبدیلشده به یکی از نویسندگانِ طرازِ اولِ زبانِ فارسی؟ مورخنویسندهای که پساز هزارسال همچنان کتابش را در مدرسه و دانشگاه میخوانند. و اینجا با اهمیتِ تاریخیِ اثرِ بیهقی، اصلا یا چندان کاری ندارم. بهراستی او تاچهپایه میبایست مراقب میبود و مواظبت میداشت و نیز چه وظیفه و رسالتی در خود میدید که دههها سواد و سیاههی مراسلات و اسنادِ دیوانی را نزدِ خود نگاهداشت تا روزی برپایهی آنها روضههای رضوانیاش را جاودانهسازد. و اساساً بدونِ ایمان به چنان آیندهای، چه کسی عزماش را چنین جزم میکند؟! چه بسا حفظ و طبقهبندیِ چنین اسنادی، خالی از بیمها و نگرانیهایی نیز نبوده. و ما میدانیم بدخواهانِ بیهقی و "تاریخپایه"اش، چندینبرابرِ حجمی که امروز برایمان بهیادگارمانده را، "بقصد" ناچیز کردهبودهاند! میتوان تصورکرد که بیهقی سالیانی دراز هزاران صفحه را از چشمِ نامحرمان پنهانمیکرده تا روزی که بهکارش آید.
بهراستی بیهقی چگونه و با چه مقدمات و تمهیداتی، به زبانی چنین دلانگیز، نثری چنین پاکیزه و سبکی چنین منحصربهفرد دستیافت؟ چرا که میدانیم پیشاز تاریخ بیهقی و سفرنامهی ناصرخسرو، در زبان فارسی، نثرِ توصیفی و روایتگرانهای که به اثرِ ادبی پهلوبزند، نمونههای چندانی ندارد. نثرها یا تاریخیِ صرف اند و یا دانشورانه و علمیِ صرف. گرچه پیش از تاریخ بیهقی، گاه آثارِ منثورِ شیوا نیز داشتیم اما اینجا سخن بر سرِ نثری است که ادبی و روایتگرانه و داستانی نیز باشد. و گمانمیکنم فاصلهی ادبیِ میانِ تاریخِ بیهقی با مثلاً تاریخ بلعمی بر اهلِ ادب، پوشیدهنیست. ازاینمنظر، کارِ بیهقی بیشباهتی به شاهنامه نیست. آثاری که در سرآغازِ دورانِ شکلگیریشان، گویی ناگهان به مرحلهی تکاملِ خویش رسیدهاند. و بیهوده کسی را "پدرِ نثرِ فارسی" نمیخوانند.
بیهقی بهمددِ روایتِ جزیینگرانه و زبانِ سختهاش، دهها ماجرای تاریخی را ماندگارساخت. مخاطبان دهها و بلکه صدها تعبیر و مثل و کنایه و تشبیهاش را بهخاطردارند. راز و رمز این مانایی در کجا است؟ صدقِ گفتار و سندیّتِ مطالبِ نویسنده؟ هنرِ روایتگری، و ادبیّت و صناعتِ بینظیرش؟ پندآموزی و عبرتانگیزی، و هشدارها و تحذیرهایی که بیهقی اینجا و آنجا و البته بهجا، بهویژه در پایان داستانها میدهد؟ جهانشمولیِ ماجراها و تجربههای مطابقبا سرشتِ عامِ بشری که برای همگان آشنا مینماید؟
همهی اینها و چیزهایی نیز برسری!
@azgozashtevaaknoon
بارها از خود پرسیدهام چگونه مردی دبیرپیشه که میبایست هوش و حواساش یکسره متوجه و متمکز بر شغل و کاروبارِ دیوانیاش میبودهباشد، تبدیلشده به یکی از نویسندگانِ طرازِ اولِ زبانِ فارسی؟ مورخنویسندهای که پساز هزارسال همچنان کتابش را در مدرسه و دانشگاه میخوانند. و اینجا با اهمیتِ تاریخیِ اثرِ بیهقی، اصلا یا چندان کاری ندارم. بهراستی او تاچهپایه میبایست مراقب میبود و مواظبت میداشت و نیز چه وظیفه و رسالتی در خود میدید که دههها سواد و سیاههی مراسلات و اسنادِ دیوانی را نزدِ خود نگاهداشت تا روزی برپایهی آنها روضههای رضوانیاش را جاودانهسازد. و اساساً بدونِ ایمان به چنان آیندهای، چه کسی عزماش را چنین جزم میکند؟! چه بسا حفظ و طبقهبندیِ چنین اسنادی، خالی از بیمها و نگرانیهایی نیز نبوده. و ما میدانیم بدخواهانِ بیهقی و "تاریخپایه"اش، چندینبرابرِ حجمی که امروز برایمان بهیادگارمانده را، "بقصد" ناچیز کردهبودهاند! میتوان تصورکرد که بیهقی سالیانی دراز هزاران صفحه را از چشمِ نامحرمان پنهانمیکرده تا روزی که بهکارش آید.
بهراستی بیهقی چگونه و با چه مقدمات و تمهیداتی، به زبانی چنین دلانگیز، نثری چنین پاکیزه و سبکی چنین منحصربهفرد دستیافت؟ چرا که میدانیم پیشاز تاریخ بیهقی و سفرنامهی ناصرخسرو، در زبان فارسی، نثرِ توصیفی و روایتگرانهای که به اثرِ ادبی پهلوبزند، نمونههای چندانی ندارد. نثرها یا تاریخیِ صرف اند و یا دانشورانه و علمیِ صرف. گرچه پیش از تاریخ بیهقی، گاه آثارِ منثورِ شیوا نیز داشتیم اما اینجا سخن بر سرِ نثری است که ادبی و روایتگرانه و داستانی نیز باشد. و گمانمیکنم فاصلهی ادبیِ میانِ تاریخِ بیهقی با مثلاً تاریخ بلعمی بر اهلِ ادب، پوشیدهنیست. ازاینمنظر، کارِ بیهقی بیشباهتی به شاهنامه نیست. آثاری که در سرآغازِ دورانِ شکلگیریشان، گویی ناگهان به مرحلهی تکاملِ خویش رسیدهاند. و بیهوده کسی را "پدرِ نثرِ فارسی" نمیخوانند.
بیهقی بهمددِ روایتِ جزیینگرانه و زبانِ سختهاش، دهها ماجرای تاریخی را ماندگارساخت. مخاطبان دهها و بلکه صدها تعبیر و مثل و کنایه و تشبیهاش را بهخاطردارند. راز و رمز این مانایی در کجا است؟ صدقِ گفتار و سندیّتِ مطالبِ نویسنده؟ هنرِ روایتگری، و ادبیّت و صناعتِ بینظیرش؟ پندآموزی و عبرتانگیزی، و هشدارها و تحذیرهایی که بیهقی اینجا و آنجا و البته بهجا، بهویژه در پایان داستانها میدهد؟ جهانشمولیِ ماجراها و تجربههای مطابقبا سرشتِ عامِ بشری که برای همگان آشنا مینماید؟
همهی اینها و چیزهایی نیز برسری!
@azgozashtevaaknoon
Forwarded from از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور عمران)
«امیرنظامِ گروسی و فکرِ چاپِ تاریخِ بیهقی» (بهمناسبتِ روز بیهقی)
یکی از ماجراهای غریبِ تاریخِ ادبیاتِ ایران، دردستنبودنِ نسخههایی کهن از تاریخِ بیهقی و سفرنامهٔ ناصرخسرو است. قدمتِ نسخههای موجود از این دو اثر، به سهچار سده پیشتر نمیرسد! قدمتِ نسخههای موجود از سفرنامه حتی به سه سده نیز نمیرسد. این مسأله کار را بدانجا کشانده که برخی حتی سفرنامه را اثری جعلی، مغرضانه و ایرانستیزانه و پرداخته در دو سدهٔ اخیر و به دلایلی درونمتنی، دستاویزِ استعمارگران بدانند!
بیهقی خود یادآورشده «بهقصد» «روضههای رضوانیِ»اش را ناچیزکردهاند. ابنِ فُندُق (صاحبِ تاریخِ بیهق) حدوداً صدسال بعداز روزگارِ بیهقی، پارهپارههایی از این اثر را در کتابخانههای مختلف یافته؛ البته نه همهٔ آن را.
تاریخِ بیهقی را در ایران نخستینبار (۱۳۰۷ ق) ادیبِ پیشاوری به شیوهایکموبیش قدمایی تصحیح و منتشرکرد. بااینهمه، پژوهشگران قدرِ تلاشِ ادیب را دانستند و حتی استاد فیاض چندان شیفتهٔ کارِ ادیب بود که برخی از تصحیحهای قیاسیِ او را که گاه نادرست نیز بوده، در تصحیحِ خویش اِعمالکرد. بعدها استادان فیاض_غنی (۱۳۲۴) تاریخِ بیهقی را براساسِ نسخههایی با قدمتی حدوداً سیصدساله تصحیحکردند. استاد سعید نفیسی نیز اثرِ ادیب را با حواشی مفصل (۱۳۳۹_۱۳۲۸) چاپکرد.
متنی که فیاض بعدها (سالِ ۱۳۵۰) خود جداگانه تصحیحکرد، میانِ پژوهشگران قدر دید. چاپِ نفیسی نیز که مبتنیبر چاپِ ادیب بود، بهویژه در شناساییِ اعلامِ تاریخی و جغرافیایی، گرهگشای پژوهشهای محققان شد. در سالهای اخیر، استاد محمدجعفرِ یاحقی و جنابِ مهدی سیّدی تصحیحی تازه با یادداشتهایی مفصّل منتشرکردند (سخن، ۱۳۸۸) که پیراستهترین چاپ از آن «دیبای خسروانی» و «روضههای رضوانی» است.
در این یادداشت اشارهای خواهیمکرد به آرزوی امیرنظامِ گروسی، این ادیبِ دولتمرد، برای چاپِ تاریخِ بیهقی که البته هیچگاه محقّق نشد.
امیرنظام رجلِ سیاسیِ برجستهای بود و چندین نسل از خاندانِ او نیز از دولتمردانِ مشهور در ناحیهٔ گروس بودند. او از جوانی به فرماندهیِ فوجِ گروس انتخابشد و در لشکرکشی هرات نیز حضور داشت. امیرنظام در عهدِ محمدشاه، ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه صاحبمنصب بود. وی همچنین سالها سفیرِ ایران در فرانسه و انگلستان بود و با ناپلئون سوم نیز ملاقاتی داشت. شاید بهسببِ همین حضور در فرنگ و تأثیراتش بوده که به تصریحِ خودش، مخالفانش او را «فرنگیمآب» خطابمیکردند (منشآت، ناشر: حاجحسنِ فردوسی، ص ۱۶۲). امیرنظام، چندینبار در سرکوبِ مخالفانِ داخلیِ حکومتِ قجر در نواحیِ مختلفِ ایران، کاردانیاش را ثابتکرد. در پندنامهٔ یحیویّهٔ او که خطاب به پسرش یحیی (که در وبای کرمان جوانمرگ شد) است نیز این روحیهٔ سلحشورانه و شجاعتِ نویسنده کاملاً آشکار است (همان، ص ۱۸). امیرنظام همچنین در برکشاندن و پروراندنِ ایرجمیرزا یا به قولِ خودش در تعبیری محبتآمیز، «میرزا شوکلا»، سهیم بود. دردچند جای منشآت، قصائدِ ایرجمیرزایی را که البته آن سالها هنوز دورانِ جوانیاش را سپریمیکرده، ستوده و آیندهاش را درخشان برایش پیشبینیکردهاست (همان، صص ۳۱، ۱۳۹ و ۳_۲۰۲). ایرج نیز قدرشناسی کرده و چندین قصیده در ستایشِ او سرودهاست. امیرنظام سالِ ۱۳۱۷ ق در کرمان درگذشت.
مقدمه از ذیالمقدمه طولانیتر شد و غرض از این یادداشت توجهِ امیرنظام به اهمیتِ تاریخِ بیهقی و تلاشِ او برای چاپِ این اثر است. گفتنی است امیرنظام بهرغمِ آنچه بهنظرمیرسد و از ادیبانی چون او انتظارمیرود، بسیار ذوقِ تنوعپسندی داشت و منشآتش گواهیمیدهد بیشاز شعرِ سبکِ خراسانی، شیفتهٔ مولوی و سعدی و حافظ بود. وی در جایجای منشآت، به شعرِ این شاعران استناد میکند.
او چندبار به عباراتی از بیهقی نیز استشهادکرده: «بهاصطلاحِ بیهقی، امرِ بزرگ و کارِ شگرفی اوفتاد» (همان، ص ۶۱)؛ نیز: «چنانکه بیهقی گوید واقعاً کارِ خطِ شما بالاگرفته» (همان، ص ۲۰۷). صِرف همین نامبردن از بیهقی در متنی نگاشته درحدود صدوپنجاه سالِ پیش، خود خالی از اهمیّتی نیست. این اشاره از منظرِ تاریخِ ادبی همانقدر مهم است که مثلاً در دیوانِ قاآنی یا سروش اصفهانی از بیدلِ دهلوی نامی بردهمیشد.
بهسببِ همین شیفتگی به نثرِ بیهقی بوده که گویا امیرنظام فکرِ چاپِ تاریخِ بیهقی را نیز درسرداشتهاست. استاد باستانیِ پاریزی، برپایهٔ اسنادِ دورانِ سفارتِ امیرنظام، نشاندادهاند وی سالِ ۱۲۸۰ ق (۱۸۳۶ م، حدوداً سه دهه پیشتر از ادیب) آرزوداشته در شهرِ گروس، چاپخانهای راهبیندازد و «جهانگشای نادری، تاریخِ ابنِ خلکان، کلیله و دمنهٔ بهرامشاهی و تاریخِ بیهقی» را منتشرکند (شمعی در طوفان، استاد باستانی پاریزی، نشرِ علم، ۱۳۸۳، ص ۹۳). البته امیرنظام موفق شد کلیله و دمنه را با توضیحاتی منتشرکند.
@azgozashtevaaknoon
یکی از ماجراهای غریبِ تاریخِ ادبیاتِ ایران، دردستنبودنِ نسخههایی کهن از تاریخِ بیهقی و سفرنامهٔ ناصرخسرو است. قدمتِ نسخههای موجود از این دو اثر، به سهچار سده پیشتر نمیرسد! قدمتِ نسخههای موجود از سفرنامه حتی به سه سده نیز نمیرسد. این مسأله کار را بدانجا کشانده که برخی حتی سفرنامه را اثری جعلی، مغرضانه و ایرانستیزانه و پرداخته در دو سدهٔ اخیر و به دلایلی درونمتنی، دستاویزِ استعمارگران بدانند!
بیهقی خود یادآورشده «بهقصد» «روضههای رضوانیِ»اش را ناچیزکردهاند. ابنِ فُندُق (صاحبِ تاریخِ بیهق) حدوداً صدسال بعداز روزگارِ بیهقی، پارهپارههایی از این اثر را در کتابخانههای مختلف یافته؛ البته نه همهٔ آن را.
تاریخِ بیهقی را در ایران نخستینبار (۱۳۰۷ ق) ادیبِ پیشاوری به شیوهایکموبیش قدمایی تصحیح و منتشرکرد. بااینهمه، پژوهشگران قدرِ تلاشِ ادیب را دانستند و حتی استاد فیاض چندان شیفتهٔ کارِ ادیب بود که برخی از تصحیحهای قیاسیِ او را که گاه نادرست نیز بوده، در تصحیحِ خویش اِعمالکرد. بعدها استادان فیاض_غنی (۱۳۲۴) تاریخِ بیهقی را براساسِ نسخههایی با قدمتی حدوداً سیصدساله تصحیحکردند. استاد سعید نفیسی نیز اثرِ ادیب را با حواشی مفصل (۱۳۳۹_۱۳۲۸) چاپکرد.
متنی که فیاض بعدها (سالِ ۱۳۵۰) خود جداگانه تصحیحکرد، میانِ پژوهشگران قدر دید. چاپِ نفیسی نیز که مبتنیبر چاپِ ادیب بود، بهویژه در شناساییِ اعلامِ تاریخی و جغرافیایی، گرهگشای پژوهشهای محققان شد. در سالهای اخیر، استاد محمدجعفرِ یاحقی و جنابِ مهدی سیّدی تصحیحی تازه با یادداشتهایی مفصّل منتشرکردند (سخن، ۱۳۸۸) که پیراستهترین چاپ از آن «دیبای خسروانی» و «روضههای رضوانی» است.
در این یادداشت اشارهای خواهیمکرد به آرزوی امیرنظامِ گروسی، این ادیبِ دولتمرد، برای چاپِ تاریخِ بیهقی که البته هیچگاه محقّق نشد.
امیرنظام رجلِ سیاسیِ برجستهای بود و چندین نسل از خاندانِ او نیز از دولتمردانِ مشهور در ناحیهٔ گروس بودند. او از جوانی به فرماندهیِ فوجِ گروس انتخابشد و در لشکرکشی هرات نیز حضور داشت. امیرنظام در عهدِ محمدشاه، ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه صاحبمنصب بود. وی همچنین سالها سفیرِ ایران در فرانسه و انگلستان بود و با ناپلئون سوم نیز ملاقاتی داشت. شاید بهسببِ همین حضور در فرنگ و تأثیراتش بوده که به تصریحِ خودش، مخالفانش او را «فرنگیمآب» خطابمیکردند (منشآت، ناشر: حاجحسنِ فردوسی، ص ۱۶۲). امیرنظام، چندینبار در سرکوبِ مخالفانِ داخلیِ حکومتِ قجر در نواحیِ مختلفِ ایران، کاردانیاش را ثابتکرد. در پندنامهٔ یحیویّهٔ او که خطاب به پسرش یحیی (که در وبای کرمان جوانمرگ شد) است نیز این روحیهٔ سلحشورانه و شجاعتِ نویسنده کاملاً آشکار است (همان، ص ۱۸). امیرنظام همچنین در برکشاندن و پروراندنِ ایرجمیرزا یا به قولِ خودش در تعبیری محبتآمیز، «میرزا شوکلا»، سهیم بود. دردچند جای منشآت، قصائدِ ایرجمیرزایی را که البته آن سالها هنوز دورانِ جوانیاش را سپریمیکرده، ستوده و آیندهاش را درخشان برایش پیشبینیکردهاست (همان، صص ۳۱، ۱۳۹ و ۳_۲۰۲). ایرج نیز قدرشناسی کرده و چندین قصیده در ستایشِ او سرودهاست. امیرنظام سالِ ۱۳۱۷ ق در کرمان درگذشت.
مقدمه از ذیالمقدمه طولانیتر شد و غرض از این یادداشت توجهِ امیرنظام به اهمیتِ تاریخِ بیهقی و تلاشِ او برای چاپِ این اثر است. گفتنی است امیرنظام بهرغمِ آنچه بهنظرمیرسد و از ادیبانی چون او انتظارمیرود، بسیار ذوقِ تنوعپسندی داشت و منشآتش گواهیمیدهد بیشاز شعرِ سبکِ خراسانی، شیفتهٔ مولوی و سعدی و حافظ بود. وی در جایجای منشآت، به شعرِ این شاعران استناد میکند.
او چندبار به عباراتی از بیهقی نیز استشهادکرده: «بهاصطلاحِ بیهقی، امرِ بزرگ و کارِ شگرفی اوفتاد» (همان، ص ۶۱)؛ نیز: «چنانکه بیهقی گوید واقعاً کارِ خطِ شما بالاگرفته» (همان، ص ۲۰۷). صِرف همین نامبردن از بیهقی در متنی نگاشته درحدود صدوپنجاه سالِ پیش، خود خالی از اهمیّتی نیست. این اشاره از منظرِ تاریخِ ادبی همانقدر مهم است که مثلاً در دیوانِ قاآنی یا سروش اصفهانی از بیدلِ دهلوی نامی بردهمیشد.
بهسببِ همین شیفتگی به نثرِ بیهقی بوده که گویا امیرنظام فکرِ چاپِ تاریخِ بیهقی را نیز درسرداشتهاست. استاد باستانیِ پاریزی، برپایهٔ اسنادِ دورانِ سفارتِ امیرنظام، نشاندادهاند وی سالِ ۱۲۸۰ ق (۱۸۳۶ م، حدوداً سه دهه پیشتر از ادیب) آرزوداشته در شهرِ گروس، چاپخانهای راهبیندازد و «جهانگشای نادری، تاریخِ ابنِ خلکان، کلیله و دمنهٔ بهرامشاهی و تاریخِ بیهقی» را منتشرکند (شمعی در طوفان، استاد باستانی پاریزی، نشرِ علم، ۱۳۸۳، ص ۹۳). البته امیرنظام موفق شد کلیله و دمنه را با توضیحاتی منتشرکند.
@azgozashtevaaknoon
Forwarded from از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور عمران)
"عینالسلطنه و تاریخِ بیهقی"
پیشتر در یکیدو یادداشت دربارهی اهمیتِ "روزنامهی خاطراتِ عینالسلطنه" (قهرمانمیرزا سالور)، برادرزادهی ناصرالدینشاه نکاتی را یادآورشدم. این اثر جدااز فوائدِ گوناگونِ تاریخی و سیاسی، بهگمانام از منظر نثرِ بهنسبت ساده و تندرستی که دارد نیز قابلِ توجه است. اشاراتِ پراکندهی نویسنده نیز از آشناییاش با آثارِ ادبیِ زبانِ فارسی حکایتدارد.
عینالسلطنه نیز همچون امیرنظامِ گروسی از ستایندگانِ تاریخِ بیهقی بود. او در مدخلی با عنوانِ "خواندنِ تاریخِ بیهقی برای بارِ نهم" مینویسد، چندروزی که روزنامه بهدستمنرسیدهبود تاریخِ بیهقی میخواندم. و میافزاید "گویا این بارِ نهم است که من این کتاب را خواندهام، ازبس که شیرین نوشته و من دوستدارم". نویسنده اغلبِ آثارِ قدما را فاضلمآبانه و بیشتر برای خودنمایی ارزیابیمیکند. به اعتقاد عینالسلطنه آثارِ منتشرشده در روزگارِ او، یا "خیلی مُغلَق و دورازذهن" است "یا خیلی عوامانه و پوچ". او در یادداشتی دیگر با عنوانِ "بیهقیِ چاپی" نیز بااشارهیبه روشِ تاریخنویسیِ بیهقی که اثرش نه همانندِ دروغها و تملقهای مورّخانِ قدیم است و نه همچون سهلانگاریها و سادهنویسیهای نویسندگان امروز، مینویسد:
"اما ابوالفضل بیهقی که روانش شاد باشد [...] هیچ سخنی را فروگذارنکرده". و درادامه از اینکه جز مجلدِ نهم* که گزارشِ دورانِ حکمرانیِ سلطان مسعود است، دیگر بخشهای کتاب ازمیانرفته افسوسمیخورد، و میافراید، گرچه شنیدهام در کتابخانهی لندن و پطروگراد نسخههای کامل یا نسبتاً مفصّل کتاب موجود است. عینالسلطنه بااشارهبه تاریخِ بیهقیِ تصحیحِ "آقا سیداحمد مشهور به ادیب" که به باورِ او "بهترین نسخه" است مینویسد، این نسخهی مصحَّح، براساسِ نسخههایی که سال ۱۲۹۷ قمری، میرزا محمدعلیخانِ معاونالملک (بعدها: قوامالملک) فراهمآوردهبود، صورتپذیرفته.
عینالسلطنه در یادداشتِ بعدی که "خراسانِ عهدِ غزنوی" عنوان دارد، بااشارهبه آبادیِ ایران در گذشتههای دور و نظرِ مرحمتِ خداوند به "آسیا، خصوصاً ایران و خراسان"، مینویسد: "سلطنتِ غزنویان را دو چیز بربادداد: یکی شراب، دیگری غلام". و درادامه به نقل از بیهقی به مجالسِ بادهگساریهای سلطانمسعود و بیستوهفت ساتگینِ نیممنی شرابنوشیدنش اشارهمیکند. او علیرغمِ آنکه چنین امری را باورپذیر نمیداند، اما مینویسد: "باهمهیاینحال، چون ابوالفضل را دروغگو نمیدانیم و محال است دروغگفتهباشد، باید باورکرد." (بهکوششِ مسعود سالور_ایرج افشار، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۸، ج ۶، صص ۱_۴۴۲۰).
اگر عینالسلطنه اغراقنکردهباشد، و دلیلی هم ندارد که چنین کردهباشد، حتماً این نُهبار تاریخِ بیهقیخواندنِ او، آثاری در زبانِ خاطراتش نیز برجانهاده. نثرِ تندرستِ او احتمالاً از چنین سرچشمههایی تاثیرپذیرفتهاست. شاید با جستجوهای بیشتر بتوان تاثیرگذاریِ تاریخِ بیهقی را در خاطراتِ عینالسلطنه دقیقتر و با شواهدِ بیشتر نشانداد. مثلاً نویسنده در مدخلی با عنوانِ "وفاتِ حیدرقلیخان" (که در آن به مرگِ این همدم و ندیمِ خود اشارهایکرده)، مینویسد: "واقعاً ابله کسی که دل در این دنیا بندد که از حیات تا ممات یکوجب راه است" (همان، ص ۴۴۴۷). صدای بیهقی بهروشنی از این عبارت شنیدهمیشود.
ناگفته نماند از چکیدهی مطالبِ روزنامهای که عینالسلطنه خلاصهی آن را در خاطراتش آورده نیز مشخص است که اندکاندک توجه نخبگانِ آن روزگار به تاریخِ بیهقی جلبشدهبود و روشناندیشان روندِ روبهافولِ حکمرانیِ اواخرِ قاجار را با نگریستن به روندِ انحطاطِ حکومتِ غزنویان مشابهسازیمیکردند. در بخشی نقلشده از روزنامهی "بامدادِ روشن" که نقدی بر اوضاع دربارِ قاجاری است، آمده: "تاریخِ ابوالفضل بیهقی درست برای خواننده مجسممیکند که حالِ مردم در زمانِ سلطنتِ سلطانمحمودِ غزنوی چه بود و یکمرتبه در زمانِ سلطانمسعود چه تبدّلاتِ اخلاقی رویداد!" (همان، ص ۴۴۳۸).
* البته از تاریخِ بیهقی که بیستوچهار فصل داشته، اکنون فصلهای پنجم تا نهماش باقی مانده، و نه فقط فصلِ نهمِ آن.
@azgozashtevaaknoon
پیشتر در یکیدو یادداشت دربارهی اهمیتِ "روزنامهی خاطراتِ عینالسلطنه" (قهرمانمیرزا سالور)، برادرزادهی ناصرالدینشاه نکاتی را یادآورشدم. این اثر جدااز فوائدِ گوناگونِ تاریخی و سیاسی، بهگمانام از منظر نثرِ بهنسبت ساده و تندرستی که دارد نیز قابلِ توجه است. اشاراتِ پراکندهی نویسنده نیز از آشناییاش با آثارِ ادبیِ زبانِ فارسی حکایتدارد.
عینالسلطنه نیز همچون امیرنظامِ گروسی از ستایندگانِ تاریخِ بیهقی بود. او در مدخلی با عنوانِ "خواندنِ تاریخِ بیهقی برای بارِ نهم" مینویسد، چندروزی که روزنامه بهدستمنرسیدهبود تاریخِ بیهقی میخواندم. و میافزاید "گویا این بارِ نهم است که من این کتاب را خواندهام، ازبس که شیرین نوشته و من دوستدارم". نویسنده اغلبِ آثارِ قدما را فاضلمآبانه و بیشتر برای خودنمایی ارزیابیمیکند. به اعتقاد عینالسلطنه آثارِ منتشرشده در روزگارِ او، یا "خیلی مُغلَق و دورازذهن" است "یا خیلی عوامانه و پوچ". او در یادداشتی دیگر با عنوانِ "بیهقیِ چاپی" نیز بااشارهیبه روشِ تاریخنویسیِ بیهقی که اثرش نه همانندِ دروغها و تملقهای مورّخانِ قدیم است و نه همچون سهلانگاریها و سادهنویسیهای نویسندگان امروز، مینویسد:
"اما ابوالفضل بیهقی که روانش شاد باشد [...] هیچ سخنی را فروگذارنکرده". و درادامه از اینکه جز مجلدِ نهم* که گزارشِ دورانِ حکمرانیِ سلطان مسعود است، دیگر بخشهای کتاب ازمیانرفته افسوسمیخورد، و میافراید، گرچه شنیدهام در کتابخانهی لندن و پطروگراد نسخههای کامل یا نسبتاً مفصّل کتاب موجود است. عینالسلطنه بااشارهبه تاریخِ بیهقیِ تصحیحِ "آقا سیداحمد مشهور به ادیب" که به باورِ او "بهترین نسخه" است مینویسد، این نسخهی مصحَّح، براساسِ نسخههایی که سال ۱۲۹۷ قمری، میرزا محمدعلیخانِ معاونالملک (بعدها: قوامالملک) فراهمآوردهبود، صورتپذیرفته.
عینالسلطنه در یادداشتِ بعدی که "خراسانِ عهدِ غزنوی" عنوان دارد، بااشارهبه آبادیِ ایران در گذشتههای دور و نظرِ مرحمتِ خداوند به "آسیا، خصوصاً ایران و خراسان"، مینویسد: "سلطنتِ غزنویان را دو چیز بربادداد: یکی شراب، دیگری غلام". و درادامه به نقل از بیهقی به مجالسِ بادهگساریهای سلطانمسعود و بیستوهفت ساتگینِ نیممنی شرابنوشیدنش اشارهمیکند. او علیرغمِ آنکه چنین امری را باورپذیر نمیداند، اما مینویسد: "باهمهیاینحال، چون ابوالفضل را دروغگو نمیدانیم و محال است دروغگفتهباشد، باید باورکرد." (بهکوششِ مسعود سالور_ایرج افشار، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۸، ج ۶، صص ۱_۴۴۲۰).
اگر عینالسلطنه اغراقنکردهباشد، و دلیلی هم ندارد که چنین کردهباشد، حتماً این نُهبار تاریخِ بیهقیخواندنِ او، آثاری در زبانِ خاطراتش نیز برجانهاده. نثرِ تندرستِ او احتمالاً از چنین سرچشمههایی تاثیرپذیرفتهاست. شاید با جستجوهای بیشتر بتوان تاثیرگذاریِ تاریخِ بیهقی را در خاطراتِ عینالسلطنه دقیقتر و با شواهدِ بیشتر نشانداد. مثلاً نویسنده در مدخلی با عنوانِ "وفاتِ حیدرقلیخان" (که در آن به مرگِ این همدم و ندیمِ خود اشارهایکرده)، مینویسد: "واقعاً ابله کسی که دل در این دنیا بندد که از حیات تا ممات یکوجب راه است" (همان، ص ۴۴۴۷). صدای بیهقی بهروشنی از این عبارت شنیدهمیشود.
ناگفته نماند از چکیدهی مطالبِ روزنامهای که عینالسلطنه خلاصهی آن را در خاطراتش آورده نیز مشخص است که اندکاندک توجه نخبگانِ آن روزگار به تاریخِ بیهقی جلبشدهبود و روشناندیشان روندِ روبهافولِ حکمرانیِ اواخرِ قاجار را با نگریستن به روندِ انحطاطِ حکومتِ غزنویان مشابهسازیمیکردند. در بخشی نقلشده از روزنامهی "بامدادِ روشن" که نقدی بر اوضاع دربارِ قاجاری است، آمده: "تاریخِ ابوالفضل بیهقی درست برای خواننده مجسممیکند که حالِ مردم در زمانِ سلطنتِ سلطانمحمودِ غزنوی چه بود و یکمرتبه در زمانِ سلطانمسعود چه تبدّلاتِ اخلاقی رویداد!" (همان، ص ۴۴۳۸).
* البته از تاریخِ بیهقی که بیستوچهار فصل داشته، اکنون فصلهای پنجم تا نهماش باقی مانده، و نه فقط فصلِ نهمِ آن.
@azgozashtevaaknoon