▫️اگر سطح علمی ویراستاران را به نوآموز و میانی و پیشرفته تقسیم کنیم، این کارگاه برای ویراستاران سطح میانی و پیشرفته مناسب است.
▫️آغاز دوره: جمعه ١ دی ١۴٠٢، ساعت ١۴:٠٠
▫️شهریۀ کارگاه: ۶٠٠،٠٠٠ تومان (دو جلسه بیش از کارگاه پیشین)
▫️این امکان وجود دارد که مبلغ ١٠٠،٠٠٠ تومان در قالب پیشپرداخت واریز شود و ۵٠٠،٠٠٠ تومان پیش از نخستین جلسه یا در دو قسط تا پیش از جلسۀ پنجم.
▫️شمارۀ کارت: ۶١٠۴٣٣٧٣٨۴٣٠٠۶٣۶
بانک ملت، به نام فرهاد قربانزاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
▫️آغاز دوره: جمعه ١ دی ١۴٠٢، ساعت ١۴:٠٠
▫️شهریۀ کارگاه: ۶٠٠،٠٠٠ تومان (دو جلسه بیش از کارگاه پیشین)
▫️این امکان وجود دارد که مبلغ ١٠٠،٠٠٠ تومان در قالب پیشپرداخت واریز شود و ۵٠٠،٠٠٠ تومان پیش از نخستین جلسه یا در دو قسط تا پیش از جلسۀ پنجم.
▫️شمارۀ کارت: ۶١٠۴٣٣٧٣٨۴٣٠٠۶٣۶
بانک ملت، به نام فرهاد قربانزاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍15
دربارۀ نام ایران
در دورۀ ساسانی ایران را ایرانشهر میخواندهاند. ایران از دو بخش ēr به معنی «آریایی، ایرانی» و پسوند جمع ān- ساخته شدهاست. این واژه در اوستایی airya- و در فارسی باستان ariya- و در پارتی aryān تلفظ میشدهاست. در دورۀ ساسانی امپراتوری ایرانیان Ērān-šahr خوانده میشد (Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, 1974, p. 71).
نام ایران در متنهای پهلوی
در این کتابهای پهلوی نام Ērān یا Ērān-šahr بارها بهکار رفتهاست:
خسروِ قبادان و ریدک (Ērān-winnārd-Kawādīg rēdag-ē Wāspuhr) (این کتاب با همین واژه، یعنی Ērān، آغاز شدهاست)،
شهرستانهای ایران: šahr<est>ānīhā ī andar zamīg ī Ērān-šahr ...
ماه فروردین روز خرداد (دو بار: Ērān-šahr ō ēriz {ērez / ērej} dād)،
گزارش شطرنج و نهشت نیو اردخشیر (هفت بار: uzmūdan ī xrad ud dānāgīh ī Ērānšahrīgān)،
آیین نامهنویسی (ērān pušt ud mazdēsnān pānag)
[abar stāyēnīdārīh ī sūr āfrīn: dahād zūd pad xwadāyīh Ērān-šahr
نام ایران در متنهای کهن
در شاهنامۀ فردوسی بیش از هر متن دیگری نام ایران بهکار رفتهاست. در شاهنامه (تصحیح جلال خالقی مطلق) حدود ۱۷۰۰ بار و در دارابنامۀ طرسوسی بیش از ۵۰۰ و در کوشنامۀ ایرانشاه نزدیک به ۳۰۰ بار نام ایران دیده میشود. در اینجا به چند متن فارسی که در آنها نام ایران و ایرانشهر بهکار رفته اشاره میکنیم:
▫️قرن ۴:
ایرانشهر از رود آموی است تا رود مصر و این کشورهای دیگر پیرامون اویند و از این هفتکشور ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری (مقدمۀ قدیم شاهنامه: ۱۴۰)
از زمین عراق و ایرانشهر به ایرج داد (تاریخ بلعمی: ۳۴۲)
و پس گفتم زمین ماست ایران / که بیش از مردمانش پارسیدان (دانشنامۀ میسری: ۶)
خود بخورد نوش و اولیاش همیدون / گوید هریک چو می بگیرد شادان ـ شادی بوجعفر احمدبنمحمد / آن مه آزادگان و مفخر ایران (رودکی: ۱۰۱۲)
خداوند ما نوح فرخنژاد / که بر شهر ایران بگسترد داد (ابوشکور بلخی، شاعران بیدیوان: ۹۹)
از این دو نیابت به ایرج رسید / مر او را پدر شهر ایران گزید (فردوسی، شاهنامه: ۱/۱۰۷)
افریدون ... پارۀ میانگین، که ایرانشهر است، ایرج را داد (بیرونی، التفهیم: ۱۹۴)
افراسیاب ... شهر ایران بگرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختنها همیکردند تا ایرانشهر یله کرد و برفت بهعجز باز به ترکستان شد (تاریخ سیستان: ۷)
▫️قرن ۵:
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست / کو سخن راند ز ایران بر زبان (فرخی: ۲۶۲)
همیشه گفت همی پور رستم آن سهراب / چو سوی ایران آورد لشکر توران ـ که من پسر بوم و رستمم پدر باشد / دگر چه باشد دیهیمدار در کیهان (قطران: ۲۸۵)
هفت سال به ایرانشهر باد نیامد پس این روز شبانی پیش کسری آمد و مژده داد کی دوش چندانی باد آمدی کی موی بر پشت گوسفند بجنبید (شهمردان، روضةالمنجمین: ۴۵)
مانی از ایران بگریخت و سوی چین و ماچین برفت و آنجا تبعه یافت و دعوت آشکارا کرد (گردیزی، زینالاخبار: ۲۳)
صلاح یزدانپرستان ایرانزمین در آن است که سخن مزدک بر کار گیرند تا نیکبختی دوجهانی بیابند (نظامالملک، سیرالملوک: ۲۵۹)
همه پادشاهان ایران و توران از نسل منوچهر بودند (ابنبلخی، فارسنامه: ۱۲)
گرفتند سرتاسر ایرانیان / نیامد به یک موی کس را زیان (اسدی، گرشاسبنامه: ۳۵۲)
هیچ ملک آبادانتر و تمامتر و خوشتر از ممالک ایرانشهر نیست (مسالک و ممالک: ۵)
چون ایرانشهر افراسیاب بگرفته بود و پارسیان را پادشاه نبود و بزرگان سوی زال رفتند و از او درخواستند تا به پادشاهی بنشیند (شهمردان، نزهتنامۀ علایی: ۳۲۰)
انوشروان کسری ... فخر همه ملوک ایران بود به عدلوداد ... و آبادان داشتن ولایت (غزالی، نصیحتالملوک: ۹۵)
به گرد آور سپاه از بوم ایران / از آذربایگان و ری و گیلان (فخر گرگانی، ویس و رامین: ۱۹۳)
▫️قرن ۶:
بهمن بفرمود که ... جایهای نشست رستم را پست سازید تا همه جهانیان بدانند که من کین پدر خود اسفندیار را از رستم بخواستم. همچنان کردند و ملک ایران تمام بگرفت و داد و عدل گسترد (دارابنامۀ طرسوسی: ۱/۵)
سبب نسخت این کتاب و آوردن وی از هندوستان که سوی دیار پارس و ممالک ایران آوردند آن بود که حق ... الهام داد نوشروانبن قباد را و در دل او افگند تا نسختی بفرمود کردن کتاب کلیله و دمنه را و آوردن از هندوستان (محمد بخاری، داستانهای بیدپای: ۳۹)
گویند که مرز تور و ایران / چون رستم پهلوان ندیدهست (دیوان خاقانی: ۶۹)
همه عالم تناند و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل ـ چونکه ایران دل زمین باشد / دل به از تن بود یقین باشد (نظامی، هفتپیکر: ۷۹)
افراسیاب دست ترکان گشاده کرد به خرابی ایران زمین (مجمل التواریخ و القصص: ۴۴)
هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیکعهد در ایران و توران بهجای میآرند (خیام، نوروزنامه: ۱۰)
۱۴۰۲/۰۹/۲۵
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
در دورۀ ساسانی ایران را ایرانشهر میخواندهاند. ایران از دو بخش ēr به معنی «آریایی، ایرانی» و پسوند جمع ān- ساخته شدهاست. این واژه در اوستایی airya- و در فارسی باستان ariya- و در پارتی aryān تلفظ میشدهاست. در دورۀ ساسانی امپراتوری ایرانیان Ērān-šahr خوانده میشد (Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, 1974, p. 71).
نام ایران در متنهای پهلوی
در این کتابهای پهلوی نام Ērān یا Ērān-šahr بارها بهکار رفتهاست:
خسروِ قبادان و ریدک (Ērān-winnārd-Kawādīg rēdag-ē Wāspuhr) (این کتاب با همین واژه، یعنی Ērān، آغاز شدهاست)،
شهرستانهای ایران: šahr<est>ānīhā ī andar zamīg ī Ērān-šahr ...
ماه فروردین روز خرداد (دو بار: Ērān-šahr ō ēriz {ērez / ērej} dād)،
گزارش شطرنج و نهشت نیو اردخشیر (هفت بار: uzmūdan ī xrad ud dānāgīh ī Ērānšahrīgān)،
آیین نامهنویسی (ērān pušt ud mazdēsnān pānag)
[abar stāyēnīdārīh ī sūr āfrīn: dahād zūd pad xwadāyīh Ērān-šahr
نام ایران در متنهای کهن
در شاهنامۀ فردوسی بیش از هر متن دیگری نام ایران بهکار رفتهاست. در شاهنامه (تصحیح جلال خالقی مطلق) حدود ۱۷۰۰ بار و در دارابنامۀ طرسوسی بیش از ۵۰۰ و در کوشنامۀ ایرانشاه نزدیک به ۳۰۰ بار نام ایران دیده میشود. در اینجا به چند متن فارسی که در آنها نام ایران و ایرانشهر بهکار رفته اشاره میکنیم:
▫️قرن ۴:
ایرانشهر از رود آموی است تا رود مصر و این کشورهای دیگر پیرامون اویند و از این هفتکشور ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری (مقدمۀ قدیم شاهنامه: ۱۴۰)
از زمین عراق و ایرانشهر به ایرج داد (تاریخ بلعمی: ۳۴۲)
و پس گفتم زمین ماست ایران / که بیش از مردمانش پارسیدان (دانشنامۀ میسری: ۶)
خود بخورد نوش و اولیاش همیدون / گوید هریک چو می بگیرد شادان ـ شادی بوجعفر احمدبنمحمد / آن مه آزادگان و مفخر ایران (رودکی: ۱۰۱۲)
خداوند ما نوح فرخنژاد / که بر شهر ایران بگسترد داد (ابوشکور بلخی، شاعران بیدیوان: ۹۹)
از این دو نیابت به ایرج رسید / مر او را پدر شهر ایران گزید (فردوسی، شاهنامه: ۱/۱۰۷)
افریدون ... پارۀ میانگین، که ایرانشهر است، ایرج را داد (بیرونی، التفهیم: ۱۹۴)
افراسیاب ... شهر ایران بگرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختنها همیکردند تا ایرانشهر یله کرد و برفت بهعجز باز به ترکستان شد (تاریخ سیستان: ۷)
▫️قرن ۵:
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست / کو سخن راند ز ایران بر زبان (فرخی: ۲۶۲)
همیشه گفت همی پور رستم آن سهراب / چو سوی ایران آورد لشکر توران ـ که من پسر بوم و رستمم پدر باشد / دگر چه باشد دیهیمدار در کیهان (قطران: ۲۸۵)
هفت سال به ایرانشهر باد نیامد پس این روز شبانی پیش کسری آمد و مژده داد کی دوش چندانی باد آمدی کی موی بر پشت گوسفند بجنبید (شهمردان، روضةالمنجمین: ۴۵)
مانی از ایران بگریخت و سوی چین و ماچین برفت و آنجا تبعه یافت و دعوت آشکارا کرد (گردیزی، زینالاخبار: ۲۳)
صلاح یزدانپرستان ایرانزمین در آن است که سخن مزدک بر کار گیرند تا نیکبختی دوجهانی بیابند (نظامالملک، سیرالملوک: ۲۵۹)
همه پادشاهان ایران و توران از نسل منوچهر بودند (ابنبلخی، فارسنامه: ۱۲)
گرفتند سرتاسر ایرانیان / نیامد به یک موی کس را زیان (اسدی، گرشاسبنامه: ۳۵۲)
هیچ ملک آبادانتر و تمامتر و خوشتر از ممالک ایرانشهر نیست (مسالک و ممالک: ۵)
چون ایرانشهر افراسیاب بگرفته بود و پارسیان را پادشاه نبود و بزرگان سوی زال رفتند و از او درخواستند تا به پادشاهی بنشیند (شهمردان، نزهتنامۀ علایی: ۳۲۰)
انوشروان کسری ... فخر همه ملوک ایران بود به عدلوداد ... و آبادان داشتن ولایت (غزالی، نصیحتالملوک: ۹۵)
به گرد آور سپاه از بوم ایران / از آذربایگان و ری و گیلان (فخر گرگانی، ویس و رامین: ۱۹۳)
▫️قرن ۶:
بهمن بفرمود که ... جایهای نشست رستم را پست سازید تا همه جهانیان بدانند که من کین پدر خود اسفندیار را از رستم بخواستم. همچنان کردند و ملک ایران تمام بگرفت و داد و عدل گسترد (دارابنامۀ طرسوسی: ۱/۵)
سبب نسخت این کتاب و آوردن وی از هندوستان که سوی دیار پارس و ممالک ایران آوردند آن بود که حق ... الهام داد نوشروانبن قباد را و در دل او افگند تا نسختی بفرمود کردن کتاب کلیله و دمنه را و آوردن از هندوستان (محمد بخاری، داستانهای بیدپای: ۳۹)
گویند که مرز تور و ایران / چون رستم پهلوان ندیدهست (دیوان خاقانی: ۶۹)
همه عالم تناند و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل ـ چونکه ایران دل زمین باشد / دل به از تن بود یقین باشد (نظامی، هفتپیکر: ۷۹)
افراسیاب دست ترکان گشاده کرد به خرابی ایران زمین (مجمل التواریخ و القصص: ۴۴)
هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیکعهد در ایران و توران بهجای میآرند (خیام، نوروزنامه: ۱۰)
۱۴۰۲/۰۹/۲۵
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍90
انجمن علمیدانشجویی مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار میکند:
نشست ویرایش ترجمه در ایران
با حضور:
🔹 دکتر فرزانه فرحزاد
عضو هیئت علمی مطالعات ترجمه دانشگاه علامه طباطبائی
🔹 دکتر نازنین خلیلیپور
دکتری فرهنگ و زبانهای باستانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
نویسندهٔ کتاب «ویرایش ترجمه»
🔹 آقای فرهاد قربانزاده
دانشآموختهٔ کارشناسی ارشد واژهگزینی و اصطلاحشناسی پژوهشکدهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
🔸 دبیر نشست: دکتر ثمر احتشامی
عضو هیئت علمی مطالعات ترجمه دانشگاه علامه طباطبائی
⏰ زمان برگزاری: شنبه، ۲ دی، ساعت ۱۳ تا ۱۵
📍 مکان برگزاری: دانشکدهٔ ادبیات و زبانهای خارجه دانشگاه علامه طباطبائی، سالن شهید مطهری
📌 شرکتکنندگانی که دانشجوی دانشگاه علامه طباطبائی نیستند، برای هماهنگیهای لازم به شناسهٔ تلگرامی @etssa_atu پیام دهند.
📪 @atu_etssa
نشست ویرایش ترجمه در ایران
با حضور:
🔹 دکتر فرزانه فرحزاد
عضو هیئت علمی مطالعات ترجمه دانشگاه علامه طباطبائی
🔹 دکتر نازنین خلیلیپور
دکتری فرهنگ و زبانهای باستانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
نویسندهٔ کتاب «ویرایش ترجمه»
🔹 آقای فرهاد قربانزاده
دانشآموختهٔ کارشناسی ارشد واژهگزینی و اصطلاحشناسی پژوهشکدهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
🔸 دبیر نشست: دکتر ثمر احتشامی
عضو هیئت علمی مطالعات ترجمه دانشگاه علامه طباطبائی
⏰ زمان برگزاری: شنبه، ۲ دی، ساعت ۱۳ تا ۱۵
📍 مکان برگزاری: دانشکدهٔ ادبیات و زبانهای خارجه دانشگاه علامه طباطبائی، سالن شهید مطهری
📌 شرکتکنندگانی که دانشجوی دانشگاه علامه طباطبائی نیستند، برای هماهنگیهای لازم به شناسهٔ تلگرامی @etssa_atu پیام دهند.
📪 @atu_etssa
👍29
سرودهای در وصف زمستان در حاشیۀ یکی از نسخههای کلیله و دمنه
خاک زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز / درپوش پوستین که دَی آمد به در فراز
بس مؤمنِ بهشتی کز رنج و خوفِ دی / خواهد کی در میان جهنم بوذ دراز
هست از کمالِ شدتِ سرما در آبگیر / مرغان آب را بسوی بابزن نیاز
ور قطرهها[ی] آب براندازی از هوا / آید هزار عقد عقیقین برِ تو باز
ای آنکه عود داری در جیب و در کنار / یک عود را بسوز و دگر عود را بساز
(کلیله و دمنه، دستنویس کتابخانۀ ملی آنکارا، شمارۀ ١١١، به تاریخ ۵٩۴ هجری، چاپ عکسی، به کوشش جواد بشری، قم، ادبیات، ١٣٩٩، حاشیۀ برگ ١۶ پشت).
این شعر در مقامات حمیدی نیز آمده و سرودۀ قاضی حمیدالدین بلخی است.
۱۴۰۲/۰۹/۳۰
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
خاک زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز / درپوش پوستین که دَی آمد به در فراز
بس مؤمنِ بهشتی کز رنج و خوفِ دی / خواهد کی در میان جهنم بوذ دراز
هست از کمالِ شدتِ سرما در آبگیر / مرغان آب را بسوی بابزن نیاز
ور قطرهها[ی] آب براندازی از هوا / آید هزار عقد عقیقین برِ تو باز
ای آنکه عود داری در جیب و در کنار / یک عود را بسوز و دگر عود را بساز
(کلیله و دمنه، دستنویس کتابخانۀ ملی آنکارا، شمارۀ ١١١، به تاریخ ۵٩۴ هجری، چاپ عکسی، به کوشش جواد بشری، قم، ادبیات، ١٣٩٩، حاشیۀ برگ ١۶ پشت).
این شعر در مقامات حمیدی نیز آمده و سرودۀ قاضی حمیدالدین بلخی است.
۱۴۰۲/۰۹/۳۰
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍48❤1
▫️دستور زبان مبحثی بسیار درازدامن است و در کارگاههای ویرایش و زبانشناسی نمیتوان به اندازۀ کافی به آن پرداخت. ازاینرو، کارگاه جداگانهای برای آن تدارک دیدهایم.
▫️آغاز دوره: پنجشنبه ٧ دی ١۴٠٢، ساعت ١٧:٠٠
سرفصلها: مقولههای دستوری فارسی، مانند فعل و اسم و صفت و حرف اضافه
▫️شهریۀ کارگاه: ۵٠٠،٠٠٠ تومان
▫️این امکان وجود دارد که مبلغ ١٠٠،٠٠٠ تومان در قالب پیشپرداخت واریز شود و ۴٠٠،٠٠٠ تومان پیش از نخستین جلسه یا در دو قسط تا پیش از جلسۀ پنجم.
▫️شمارۀ کارت: ۶١٠۴٣٣٧٣٨۴٣٠٠۶٣۶
بانک ملت، به نام فرهاد قربانزاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
▫️آغاز دوره: پنجشنبه ٧ دی ١۴٠٢، ساعت ١٧:٠٠
سرفصلها: مقولههای دستوری فارسی، مانند فعل و اسم و صفت و حرف اضافه
▫️شهریۀ کارگاه: ۵٠٠،٠٠٠ تومان
▫️این امکان وجود دارد که مبلغ ١٠٠،٠٠٠ تومان در قالب پیشپرداخت واریز شود و ۴٠٠،٠٠٠ تومان پیش از نخستین جلسه یا در دو قسط تا پیش از جلسۀ پنجم.
▫️شمارۀ کارت: ۶١٠۴٣٣٧٣٨۴٣٠٠۶٣۶
بانک ملت، به نام فرهاد قربانزاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍26
ریشۀ پنجهزار مورد از پربسامدترین واژهها در انگلیسی:
انگلیسی: ۴٠ درصد
فرانسوی: ٣٩ درصد
لاتینی: ١٢/٢ درصد
زبانهای دیگر: ٨/٨ درصد
منبع: درآمدی بر زبانشناسی معاصر، ویلیام اُ.گرِیْدی و همکاران، ترجمۀ علی درزی، ١٣٨٩، ص ٣۴١.
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
انگلیسی: ۴٠ درصد
فرانسوی: ٣٩ درصد
لاتینی: ١٢/٢ درصد
زبانهای دیگر: ٨/٨ درصد
منبع: درآمدی بر زبانشناسی معاصر، ویلیام اُ.گرِیْدی و همکاران، ترجمۀ علی درزی، ١٣٨٩، ص ٣۴١.
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍50👎1
کارگاه ویرایش؛ برخط (آنلاین) و برونخط (آفلاین)
آموزگار: فرهاد قربانزاده
زمان: پنجشنبهها ۱۴ تا ۱۵:۳۰
تاریخ شروع: ۵ بهمن ماه
تعداد جلسات: ۱۲ جلسه
شهریه: ۵۰۰/۰۰۰ تومان
نامنویسی دوره و پشتیبانی:
واتساپ👇
wa.me/+989392272028
تلگرام👇
www.tg-me.com/+989392272028
راهنمای نامنویسی 👇
https://www.tg-me.com/associationofiranianlanguages/1038
@associationofiranianlanguages
آموزگار: فرهاد قربانزاده
زمان: پنجشنبهها ۱۴ تا ۱۵:۳۰
تاریخ شروع: ۵ بهمن ماه
تعداد جلسات: ۱۲ جلسه
شهریه: ۵۰۰/۰۰۰ تومان
نامنویسی دوره و پشتیبانی:
واتساپ👇
wa.me/+989392272028
تلگرام👇
www.tg-me.com/+989392272028
راهنمای نامنویسی 👇
https://www.tg-me.com/associationofiranianlanguages/1038
@associationofiranianlanguages
👍13
دربارۀ واژۀ ذرخش
مشهور است که در فارسی هیچ واژهای با حرف «ذ» آغاز نمیشود. در لغت فرس اسدی طوسی به یک واژۀ استثنا اشاره شدهاست. این واژه کوتاهشدۀ آذرخش است:
ذرخش: برقست و گویند کی در زبان پارسی هیچ کلمه نیست کی اول او دال [= ذال] بود جزین کلمه (عکس از سفینۀ تبریز).
۱۴۰۲/۱۰/۰۹
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
مشهور است که در فارسی هیچ واژهای با حرف «ذ» آغاز نمیشود. در لغت فرس اسدی طوسی به یک واژۀ استثنا اشاره شدهاست. این واژه کوتاهشدۀ آذرخش است:
ذرخش: برقست و گویند کی در زبان پارسی هیچ کلمه نیست کی اول او دال [= ذال] بود جزین کلمه (عکس از سفینۀ تبریز).
۱۴۰۲/۱۰/۰۹
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍52
گردهبرداریهایی که با آنها زندگی میکنیم (بخش ٢):
«گردهبرداری» (ترجمۀ قرضی) به معنی ترجمۀ هریک از تکواژهای واژه یا عبارت زبان مبدأ به زبان مقصد است. گردهبرداری یکی از رایجترین روشهای واژهسازی در زبانهاست و برای نمونه، زبان آلمانی به داشتن شمار انبوهی واژه و عبارت گردهبرداریشده نامبردار است.
در کتابهای ویرایش زبانی به ده بیست واژه یا عبارتی که براساس فرایند گردهبرداری ساخته شدهاند اشاره شده و آنها را غلط دانستهاند. همین موجب شده برخی ویراستاران گردهبرداری را نادرست بپندارند (اینجا را ببینید). اگر برخی واژهها یا عبارتهای ذکرشده در کتابهای آموزش ویرایش را نادیده بگیریم، در فارسی «هزاران» واژه و عبارت گردهبرداریشده وجود دارد. بیشترِ این واژهها و عبارتها به قدری برای ما طبیعیاند که معمولاً متوجه نمیشویم از زبانی دیگر به فارسی ترجمه شدهاند.
در زیر، از میان «هزاران» عبارت، حدود ١٠٠ عبارت را ذکر کردهایم:
آب سنگین: heavy water
آبسردکن: water cooler
آبگرمکن: water heater
آزمایش خون: blood test
آزمون / امتحان نهایی: final exam
آشغالجمعکن: garbage collector
آفتابسوختگی: sunburn
ابرقدرت: superpower
اعتبارنامه: letter of credit (LC)
بازبینی: review
بدنسازی: bodybuilding
بستر رود: riverbed
پسلرزه: aftershock
پشت صحنه: behind the scenes
پنیر خامهای: cream cheese
پیشساخته: prefabricated
تختهپاککن: board eraser
تختهسیاه: blackboard
ترمزدستی: handbrake
جاذبۀ جنسی: sex appeal
جام (ورزش): cup
جعبهابزار: toolbox
جغرافیای سیاسی: political geography
جنگ جهانی: world war
چاه نفت: oil well
حاشیۀ امنیت: margin of safety
حاشیۀ سود: profit margin
حساب جاری: current account
حضور ذهن: presence of mind
حقالسکوت: hush money
حقوق بشر: human rights
حقوق پایه (پایهحقوق): base salary
حکومت قانون: the rule of law
حلقۀ ازدواج: wedding ring
حملۀ قلبی: heart attack
حیات وحش: wildlife
خدمات پس از فروش: after sales service
خرس قطبی: polar bear
خشکشویی: dry-cleaning
خط تولید: production line
خط فقر: poverty line
خط قرمز: red line
خط لوله: pipeline
خط مقدم: front-line
خمیردندان: toothpaste
خونسرد: cold-blooded
خونگرم: warm-blooded
داستان کوتاه: short story
دریچۀ اطمینان: safety valve
دفتردار (معنی اصلی: حسابدار): bookkeeper
دماسبی: ponytail
دو و میدانی: track and field
دوچرخۀ کوهستان: mountain bike
دور افتخار: lap of honour
دورانساز: epoch-making
دوزبانه: bilingual
دوستپسر: boyfriend
دوستدختر: girlfriend
دوقطبی: bipolar
دهکدۀ جهانی: the global village
راه شیری: the Milky Way
رأی اعتماد: vote of confidence
روی دیگر سکه: the other side of the coin
سرقت مسلحانه: armed robbery
سرمایۀ اسمی: nominal capital
سرود ملی: national anthem
سطح دریا: sea level
سفینۀ / کشتی فضایی: spaceship
سقوط آزاد: free fall
سکوی نفتی: oil platform
سیمخاردار: barbed wire
شخص حقوقی: legal person
صنایع دستی: handicraft
صندلی راحتی: easy chair
عصر حجر: stone-age
عقدۀ حقارت: inferiority complex
فشار خون: blood pressure
قانونشکنی: break the law
کاغذدیواری: wallpaper
کیسهخواب: sleeping bag
گروه خونی: blood group
گوش خارجی: outer ear
گوش داخلی: inner ear
لوح فشرده: compact disc
مالیات بر درآمد: income tax
مرکز خرید: shopping center
ملت (گردهبرداری معنایی؛ معنی اصلی: دین؛ پیروان دین): nation
نافرمانی مدنی: civil disobedience
نام خانوادگی: family name
نفت خام: crude oil
نقطۀ پایان: endpoint
وامواژه: loanword
ورزشهای زمستانی: winter sports
وزن خالص: net weight
یکبارمصرف: single-use
(بخش ١: اینجا)
خواهش برادرانه و فروتنانه: برای گردآوری تکتک این ساختهای گردهبرداریشده زحمت کشیده شدهاست. بدون اشاره به منبع خود، در جایی نقل نفرمایید.
۱۴۰۲/۱۰/۱۰
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
«گردهبرداری» (ترجمۀ قرضی) به معنی ترجمۀ هریک از تکواژهای واژه یا عبارت زبان مبدأ به زبان مقصد است. گردهبرداری یکی از رایجترین روشهای واژهسازی در زبانهاست و برای نمونه، زبان آلمانی به داشتن شمار انبوهی واژه و عبارت گردهبرداریشده نامبردار است.
در کتابهای ویرایش زبانی به ده بیست واژه یا عبارتی که براساس فرایند گردهبرداری ساخته شدهاند اشاره شده و آنها را غلط دانستهاند. همین موجب شده برخی ویراستاران گردهبرداری را نادرست بپندارند (اینجا را ببینید). اگر برخی واژهها یا عبارتهای ذکرشده در کتابهای آموزش ویرایش را نادیده بگیریم، در فارسی «هزاران» واژه و عبارت گردهبرداریشده وجود دارد. بیشترِ این واژهها و عبارتها به قدری برای ما طبیعیاند که معمولاً متوجه نمیشویم از زبانی دیگر به فارسی ترجمه شدهاند.
در زیر، از میان «هزاران» عبارت، حدود ١٠٠ عبارت را ذکر کردهایم:
آب سنگین: heavy water
آبسردکن: water cooler
آبگرمکن: water heater
آزمایش خون: blood test
آزمون / امتحان نهایی: final exam
آشغالجمعکن: garbage collector
آفتابسوختگی: sunburn
ابرقدرت: superpower
اعتبارنامه: letter of credit (LC)
بازبینی: review
بدنسازی: bodybuilding
بستر رود: riverbed
پسلرزه: aftershock
پشت صحنه: behind the scenes
پنیر خامهای: cream cheese
پیشساخته: prefabricated
تختهپاککن: board eraser
تختهسیاه: blackboard
ترمزدستی: handbrake
جاذبۀ جنسی: sex appeal
جام (ورزش): cup
جعبهابزار: toolbox
جغرافیای سیاسی: political geography
جنگ جهانی: world war
چاه نفت: oil well
حاشیۀ امنیت: margin of safety
حاشیۀ سود: profit margin
حساب جاری: current account
حضور ذهن: presence of mind
حقالسکوت: hush money
حقوق بشر: human rights
حقوق پایه (پایهحقوق): base salary
حکومت قانون: the rule of law
حلقۀ ازدواج: wedding ring
حملۀ قلبی: heart attack
حیات وحش: wildlife
خدمات پس از فروش: after sales service
خرس قطبی: polar bear
خشکشویی: dry-cleaning
خط تولید: production line
خط فقر: poverty line
خط قرمز: red line
خط لوله: pipeline
خط مقدم: front-line
خمیردندان: toothpaste
خونسرد: cold-blooded
خونگرم: warm-blooded
داستان کوتاه: short story
دریچۀ اطمینان: safety valve
دفتردار (معنی اصلی: حسابدار): bookkeeper
دماسبی: ponytail
دو و میدانی: track and field
دوچرخۀ کوهستان: mountain bike
دور افتخار: lap of honour
دورانساز: epoch-making
دوزبانه: bilingual
دوستپسر: boyfriend
دوستدختر: girlfriend
دوقطبی: bipolar
دهکدۀ جهانی: the global village
راه شیری: the Milky Way
رأی اعتماد: vote of confidence
روی دیگر سکه: the other side of the coin
سرقت مسلحانه: armed robbery
سرمایۀ اسمی: nominal capital
سرود ملی: national anthem
سطح دریا: sea level
سفینۀ / کشتی فضایی: spaceship
سقوط آزاد: free fall
سکوی نفتی: oil platform
سیمخاردار: barbed wire
شخص حقوقی: legal person
صنایع دستی: handicraft
صندلی راحتی: easy chair
عصر حجر: stone-age
عقدۀ حقارت: inferiority complex
فشار خون: blood pressure
قانونشکنی: break the law
کاغذدیواری: wallpaper
کیسهخواب: sleeping bag
گروه خونی: blood group
گوش خارجی: outer ear
گوش داخلی: inner ear
لوح فشرده: compact disc
مالیات بر درآمد: income tax
مرکز خرید: shopping center
ملت (گردهبرداری معنایی؛ معنی اصلی: دین؛ پیروان دین): nation
نافرمانی مدنی: civil disobedience
نام خانوادگی: family name
نفت خام: crude oil
نقطۀ پایان: endpoint
وامواژه: loanword
ورزشهای زمستانی: winter sports
وزن خالص: net weight
یکبارمصرف: single-use
(بخش ١: اینجا)
خواهش برادرانه و فروتنانه: برای گردآوری تکتک این ساختهای گردهبرداریشده زحمت کشیده شدهاست. بدون اشاره به منبع خود، در جایی نقل نفرمایید.
۱۴۰۲/۱۰/۱۰
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
Telegram
از ویرایش
نظرتان دربارۀ گردهبرداری چیست؟
غلط است و سعی میکنم بهکار نبرم. / جز شمار بسیار اندکی از ساختهای گردهبرداریشده، بهکار بردن بقیه بیاشکال است.
غلط است و سعی میکنم بهکار نبرم. / جز شمار بسیار اندکی از ساختهای گردهبرداریشده، بهکار بردن بقیه بیاشکال است.
👍96
▫️سخنران: فرهاد قربانزاده
▫️موضوع: گردهبرداریهایی که با آنها زندگی میکنیم
▫️نشست ویرایش ترجمه در ایران
▫️دانشگاه علامه طباطبایی
▫️تاریخ: ٢ دی ١۴٠٢
۱۴۰۲/۱۰/۱۸
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
▫️موضوع: گردهبرداریهایی که با آنها زندگی میکنیم
▫️نشست ویرایش ترجمه در ایران
▫️دانشگاه علامه طباطبایی
▫️تاریخ: ٢ دی ١۴٠٢
۱۴۰۲/۱۰/۱۸
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍67
دربارۀ واژۀ خشکار
در فرهنگ مجمعالفرس (سروری، ص ۴۳۷، ذیل خشکار) آمدهاست: «آن آرد که از آن نخاله نگرفته باشند و بعضی نانی را که از آن آردْ پخته باشند خشکار گویند. و اطبا گفتهاند هر صباح سه لقمه از نان خشکار باید خورد بهجهت دفع زرداب، چنانکه یکی از حکما فرموده، بیت: نخواهد آنکه ز زرداب زردروی شود / خورد سه لقمۀ خشکار بامدادْ نهار [= ناشتا]. و دیگر در تحفةالسعادة به معنی نانریزههای خشک که در توشهدان مسافران باشد نیز آورده. مثال این معنی حکیم خاقانی گوید، بیت: بر این نانریزهها منگر که شب دارد بر این سفره / که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش». مؤلف فرهنگ جهانگیری (ج ۲، ص ۱۳۶۸) به معنی «خایگینه» نیز اشاره کرده و افزودهاست در معنی «آردی که نخالۀ آن را جدا نکرده باشند» خشکه نیز نامیده میشود. واژۀ خشکار مرکّب از واژۀ خشک و ار (کوتاهشدۀ آرد) است. کسانی که خشکار را با املای *خوشکار مینویسند میپندارند که خشکار با واژۀ خوش ارتباط دارد، که البته چنین نیست.
۱۴۰۲/۱۰/۲۹
◽️ فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
در فرهنگ مجمعالفرس (سروری، ص ۴۳۷، ذیل خشکار) آمدهاست: «آن آرد که از آن نخاله نگرفته باشند و بعضی نانی را که از آن آردْ پخته باشند خشکار گویند. و اطبا گفتهاند هر صباح سه لقمه از نان خشکار باید خورد بهجهت دفع زرداب، چنانکه یکی از حکما فرموده، بیت: نخواهد آنکه ز زرداب زردروی شود / خورد سه لقمۀ خشکار بامدادْ نهار [= ناشتا]. و دیگر در تحفةالسعادة به معنی نانریزههای خشک که در توشهدان مسافران باشد نیز آورده. مثال این معنی حکیم خاقانی گوید، بیت: بر این نانریزهها منگر که شب دارد بر این سفره / که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش». مؤلف فرهنگ جهانگیری (ج ۲، ص ۱۳۶۸) به معنی «خایگینه» نیز اشاره کرده و افزودهاست در معنی «آردی که نخالۀ آن را جدا نکرده باشند» خشکه نیز نامیده میشود. واژۀ خشکار مرکّب از واژۀ خشک و ار (کوتاهشدۀ آرد) است. کسانی که خشکار را با املای *خوشکار مینویسند میپندارند که خشکار با واژۀ خوش ارتباط دارد، که البته چنین نیست.
۱۴۰۲/۱۰/۲۹
◽️ فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍94
دربارۀ واژۀ ماءالشعیر
میدانیم که واژﮤ ماءالشعیر در لفظ به معنی «آبجو / آبجو» است (ماء: آب؛ شعیر: جو). در متنهای کهن فارسی ماءالشعیر واژهای تخصصی در طب سنتی و به معنی «نوعی نوشیدنی دارویی» بودهاست:
قرن ۴: «اگر مزاجش گرم باشد، ماءالشّعیر خورَد و شربتهای خنک که خون را صافی کند» (جرجانی یمانی، محمدبن منصور، نورالعیون، به کوشش یوسف بیگباباپور، زیر نظر مهدی محقق، میراث مکتوب، ۱۳۹۱، ص ۳۲۱).
قرن ۵: «علاجش به ما[ء]شعیر¹ و جلاب باید کردن و آن داروها[ی]ی که سُعال [= سرفه] بنشاند» (موفقبن علی هروی، الابنیه عن حقایق الادویه، تصحیح احمد بهمنیار، به کوشش حسین محبوبی اردکانی، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، ص ۲۲).
قرن ۶: «جالینوس اندر کتاب ماءالشعیر گوید: هرگاه که اندر بیماریهای حادّه به فصد یا به اسهال حاجت افتد، بیمار را ماءالشعیر نباید داد تا نخست فسد کرده شود یا مسهلی داده شود» (جرجانی، اسماعیلبن حسن، ذخیرﮤ خوارزمشاهی، قم، مؤسسۀ احیای طب اسلامی، ۱۳۹۱، ص ۳، ص ۵۱۲، سه شاهد اخیر از کتابخانۀ دیجیتال نور).
واژﮤ ماءالشعیر تا چهار دهه پیش فقط در معنیِ تخصصیِ یادشده کاربرد داشته و در زبان عموم زبانوران به کار نمیرفتهاست. در سالهای آغازین استقرار جمهوری اسلامی رفتهرفته کارخانههای ایرانی «نوشیدنی مالت» را عرضه کردند. این کارخانهها برای آنکه نشان دهند در نوشیدنیهایشان، برخلاف آبجو، الکل وجود ندارد و با آبجو متفاوت است، نام ماءالشعیر را روی آن گذاشتند؛ هرچند که مردم گاهی به آن آبجو اسلامی نیز میگفتند. ازاینرو، ماءالشعیر را نیز باید در شمار واژههای عربیای آورد که در یک قرن اخیر (و البته با معنایی ابداعی) وارد زبان عموم فارسیزبانان شدهاست.
چون تلفظ ماءالشعیر /mâ'ošša'ir/ دشوار بوده، زبانوران به آن ماشَعیر /mâša'ir/ میگفتهاند، ولی رفتهرفته با کالانامهایی مانند دلستر و ایستک به آن اشاره کردند.
در فرهنگ بزرگ سخن (انوری ١٣٨١، ذیل ماءالشعیر) آوردهاند: «نوشیدنی غیرالکلی که آن را از غلات، بهویژه جو، تهیه میکنند». چنانکه دیده میشود، معنی کهن ماءالشعیر در این فرهنگ نیامدهاست و باید به ویراست بعدی افزوده شود.
۱. مصحح در حاشیه آوردهاست: «مخفف ماءشعیر یا ماءالشعیر: آبجو که در طب به کار میرود و آن غیر از آبجو مسکر است».
۱۴۰۲/۱۱/۰۷
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
میدانیم که واژﮤ ماءالشعیر در لفظ به معنی «آبجو / آبجو» است (ماء: آب؛ شعیر: جو). در متنهای کهن فارسی ماءالشعیر واژهای تخصصی در طب سنتی و به معنی «نوعی نوشیدنی دارویی» بودهاست:
قرن ۴: «اگر مزاجش گرم باشد، ماءالشّعیر خورَد و شربتهای خنک که خون را صافی کند» (جرجانی یمانی، محمدبن منصور، نورالعیون، به کوشش یوسف بیگباباپور، زیر نظر مهدی محقق، میراث مکتوب، ۱۳۹۱، ص ۳۲۱).
قرن ۵: «علاجش به ما[ء]شعیر¹ و جلاب باید کردن و آن داروها[ی]ی که سُعال [= سرفه] بنشاند» (موفقبن علی هروی، الابنیه عن حقایق الادویه، تصحیح احمد بهمنیار، به کوشش حسین محبوبی اردکانی، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، ص ۲۲).
قرن ۶: «جالینوس اندر کتاب ماءالشعیر گوید: هرگاه که اندر بیماریهای حادّه به فصد یا به اسهال حاجت افتد، بیمار را ماءالشعیر نباید داد تا نخست فسد کرده شود یا مسهلی داده شود» (جرجانی، اسماعیلبن حسن، ذخیرﮤ خوارزمشاهی، قم، مؤسسۀ احیای طب اسلامی، ۱۳۹۱، ص ۳، ص ۵۱۲، سه شاهد اخیر از کتابخانۀ دیجیتال نور).
واژﮤ ماءالشعیر تا چهار دهه پیش فقط در معنیِ تخصصیِ یادشده کاربرد داشته و در زبان عموم زبانوران به کار نمیرفتهاست. در سالهای آغازین استقرار جمهوری اسلامی رفتهرفته کارخانههای ایرانی «نوشیدنی مالت» را عرضه کردند. این کارخانهها برای آنکه نشان دهند در نوشیدنیهایشان، برخلاف آبجو، الکل وجود ندارد و با آبجو متفاوت است، نام ماءالشعیر را روی آن گذاشتند؛ هرچند که مردم گاهی به آن آبجو اسلامی نیز میگفتند. ازاینرو، ماءالشعیر را نیز باید در شمار واژههای عربیای آورد که در یک قرن اخیر (و البته با معنایی ابداعی) وارد زبان عموم فارسیزبانان شدهاست.
چون تلفظ ماءالشعیر /mâ'ošša'ir/ دشوار بوده، زبانوران به آن ماشَعیر /mâša'ir/ میگفتهاند، ولی رفتهرفته با کالانامهایی مانند دلستر و ایستک به آن اشاره کردند.
در فرهنگ بزرگ سخن (انوری ١٣٨١، ذیل ماءالشعیر) آوردهاند: «نوشیدنی غیرالکلی که آن را از غلات، بهویژه جو، تهیه میکنند». چنانکه دیده میشود، معنی کهن ماءالشعیر در این فرهنگ نیامدهاست و باید به ویراست بعدی افزوده شود.
۱. مصحح در حاشیه آوردهاست: «مخفف ماءشعیر یا ماءالشعیر: آبجو که در طب به کار میرود و آن غیر از آبجو مسکر است».
۱۴۰۲/۱۱/۰۷
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍108👎8
کدام گزینه را بیشتر میپسندید؟
Anonymous Poll
29%
فعلی (رئیس فعلی)، جاری (سال جاری)
71%
کنونی (رئیس / سال کنونی)
👍20
آیا فارسی از دورۀ رضاشاه زبان رسمی ایران شدهاست؟
چند سالی است که تجزیهطلبان و دشمنان زبان فارسی این شبهه را مطرح کردهاند که زبان فارسی از دورۀ رضاشاه زبان رسمی ایران شدهاست. برای بررسی این شبهه نخست باید بدانیم زبان رسمی چیست. زبان رسمی زبانی است که دولت و حکومت برای قانونگذاری و اجرای قانون و ادارۀ کشور و نامهنگاری اداری آن را بهکار میبرد.
حال باید به دورههای سهگانۀ زبان فارسی نظر بیفکنیم و ببینیم زبان فارسی از چه دورهای زبان رسمی ایران شدهاست.
زبان فارسی به سه دورۀ فارسی باستان و فارسی میانه و فارسی نو تقسیم میشود:
◽️فارسی باستان: فارسی باستان زبان قوم پارس در دورۀ هخامنشیان بوده و کتیبۀ داریوش بر کوه بیستون کهنترین و مهمترین اثر بهجامانده به این زبان است. از سال ۱۰۰۰ پیش از میلاد (زمان ورود ایرانیان به فلات ایران) تا ۷۰۰ پیش از میلاد ایرانی باستان و از این تاریخ تا سال ۳۳۱ پیش از میلاد، که داریوش سوم هخامنشی کشته شد، فارسی باستان کاربرد داشتهاست.
◽️فارسی میانه: از سال ۳۳۱ پیش از میلاد تا سال ۸۶۷ میلادی / ۲۵۴ هجری، که یعقوب لیث صفاری در زرنج سیستان بر تخت نشست و فارسی دری را زبان رسمی ایران کرد، با دورۀ میانۀ زبانهای ایرانی سروکار داریم. فارسی میانه یکی از زبانهای ایرانی میانه است.
◽️فارسی نو: از ۲۵۴ هجری تا کنون فارسی زبان رسمی ایران است.
زبان رسمی هخامنشیان: در دورۀ هخامنشی آرامی و در کنار آن فارسی باستان و اَکَّدی و عیلامی زبانهای رسمی شاهنشاهی هخامنشی بودهاست. سنگنبشتههای داریوش و خشایارشا و اردشیر اول و داریوش دوم و اردشیر دوم و اردشیر سوم برخی از کتیبههای بهجامانده از دورۀ هخامنشیاند که به زبان فارسی باستان و به خط میخی نوشته شدهاند.
زبان رسمی اشکانیان: با سقوط هخامنشیان و روی کار آمدن سلوکیان در ایران، زبان و فرهنگ یونانی در ایران رواج یافت. مهرداد اول اشکانی خود را «دوستدار یونان» مینامید و پادشاهان پس از او نیز یوناندوست بودند. بلاش اول (پادشاهی: ۵۱ـ۷۷ یا ۷۸ میلادی) ایراندوستی را جایگزین یوناندوستی کرد و زبان و الفبای پهلوی اشکانی را بهجای زبان و الفبای یونانی بهکار برد. رفتهرفته زبان یونانی اهمیتی را که در دورۀ سلوکی و نیمۀ نخست دورۀ اشکانی بهدست آورده بود از دست داد.
زبان رسمی ساسانیان: فارسی میانه (= پارسیگ) دنبالۀ فارسی باستان و زبان رسمی ایران در دورۀ ساسانی است. پهلوی اشکانی و فارسی میانه در اصل دو گونه از یک زباناند.
فارسی دری یا فارسی نو: فارسی (فارسی دری یا فارسی نو) دنبالۀ فارسی میانۀ زردشتی و زبان محاوره در پایتخت ساسانی است و به احتمال بسیار، زبان ارتباطی مشترک در سراسر شاهنشاهی ساسانی است. این زبان رفتهرفته جانشین زبانهای سُغدی و بلخی و خوارزمی شد.
در فاصلۀ میان سقوط ساسانیان و روی کار آمدن صفاریان، زبان علمی زردشتیان ایران فارسی میانۀ زردشتی و زبان علمی مانویان فارسی میانۀ مانوی و پهلوی اشکانیِ مانوی و سغدی مانوی و زبان علمی ایرانیان مسلمان عربی بود.
فارسی میانۀ زردشتی و فارسی میانۀ مانوی و پهلوی اشکانیِ مانوی گویشهایی از یک زبان بود.
کهنترین دستنویس به زبان فارسی و به خط عربی از سالهای آغازین قرن چهارم است که در میان دستنوشتههای مانوی در واحۀ تُرفان در ترکستان چین یافت شده و قطعهای بسیار کوتاه و دربردارندۀ چند واژه است.
دولت سامانی مشوق زبان و ادب فارسی بود و به پشتیبانی منصوربن نوح سامانی ترجمۀ تاریخ طبری، مشهور به تاریخ بلعمی یا تاریخنامۀ طبری و ترجمۀ تفسیر طبری نگاشته شد.
پس از فتح ایران، برخی مسلمانان عربیزبان به شهرهای گوناگون ایران، مانند دینور و زنجان و قم و کاشان و نهاوند و حتی بخشهایی از خراسان، ازجمله نیشابور، مهاجرت کردند. کمکم عربی زبان علم و ادب شد. در زمان حَجّاجبن یوسف (میانۀ قرن نخست هجری) در غرب ایران دفتر و دیوان از فارسی به عربی برگردانده شد (بلاذری، فتوحالبلدان، ج ۲، ص ۳۶۸). اسحاقبن طلیقِ کاتب (پس از سال ۱۲۴ هجری) نیز در خراسان دفتر و دیوان را از فارسی به عربی گرداند.
از سوی دیگر، موبدان زردشتی در فارس و مناطق همسایۀ آن برای نوشتن کتابها و رسالههای دینی زبان فارسی میانه را بهکار میبردند. مانویان آسیای میانه، مانند گذشته، برخی متنهای دینی خود را به زبانهای ایرانی میانۀ پارتی و سُغدی و فارسی میانه و حتی بلخی مینوشتند. بااینحال، زبان دری در شرق ایران بیش از پیش گسترش یافت و به فرارود و افغانستان امروزی رسید و آرامآرام جای دیگر زبانهای ایرانی را گرفت.
از آنچه گفته شد درمییابیم که، جز در برخی دورههای کوتاهمدت، همواره فارسی یا گونههایی از آن در ایران زبان رسمی بودهاست.
۱۴۰۲/۱۱/۳۰
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
چند سالی است که تجزیهطلبان و دشمنان زبان فارسی این شبهه را مطرح کردهاند که زبان فارسی از دورۀ رضاشاه زبان رسمی ایران شدهاست. برای بررسی این شبهه نخست باید بدانیم زبان رسمی چیست. زبان رسمی زبانی است که دولت و حکومت برای قانونگذاری و اجرای قانون و ادارۀ کشور و نامهنگاری اداری آن را بهکار میبرد.
حال باید به دورههای سهگانۀ زبان فارسی نظر بیفکنیم و ببینیم زبان فارسی از چه دورهای زبان رسمی ایران شدهاست.
زبان فارسی به سه دورۀ فارسی باستان و فارسی میانه و فارسی نو تقسیم میشود:
◽️فارسی باستان: فارسی باستان زبان قوم پارس در دورۀ هخامنشیان بوده و کتیبۀ داریوش بر کوه بیستون کهنترین و مهمترین اثر بهجامانده به این زبان است. از سال ۱۰۰۰ پیش از میلاد (زمان ورود ایرانیان به فلات ایران) تا ۷۰۰ پیش از میلاد ایرانی باستان و از این تاریخ تا سال ۳۳۱ پیش از میلاد، که داریوش سوم هخامنشی کشته شد، فارسی باستان کاربرد داشتهاست.
◽️فارسی میانه: از سال ۳۳۱ پیش از میلاد تا سال ۸۶۷ میلادی / ۲۵۴ هجری، که یعقوب لیث صفاری در زرنج سیستان بر تخت نشست و فارسی دری را زبان رسمی ایران کرد، با دورۀ میانۀ زبانهای ایرانی سروکار داریم. فارسی میانه یکی از زبانهای ایرانی میانه است.
◽️فارسی نو: از ۲۵۴ هجری تا کنون فارسی زبان رسمی ایران است.
زبان رسمی هخامنشیان: در دورۀ هخامنشی آرامی و در کنار آن فارسی باستان و اَکَّدی و عیلامی زبانهای رسمی شاهنشاهی هخامنشی بودهاست. سنگنبشتههای داریوش و خشایارشا و اردشیر اول و داریوش دوم و اردشیر دوم و اردشیر سوم برخی از کتیبههای بهجامانده از دورۀ هخامنشیاند که به زبان فارسی باستان و به خط میخی نوشته شدهاند.
زبان رسمی اشکانیان: با سقوط هخامنشیان و روی کار آمدن سلوکیان در ایران، زبان و فرهنگ یونانی در ایران رواج یافت. مهرداد اول اشکانی خود را «دوستدار یونان» مینامید و پادشاهان پس از او نیز یوناندوست بودند. بلاش اول (پادشاهی: ۵۱ـ۷۷ یا ۷۸ میلادی) ایراندوستی را جایگزین یوناندوستی کرد و زبان و الفبای پهلوی اشکانی را بهجای زبان و الفبای یونانی بهکار برد. رفتهرفته زبان یونانی اهمیتی را که در دورۀ سلوکی و نیمۀ نخست دورۀ اشکانی بهدست آورده بود از دست داد.
زبان رسمی ساسانیان: فارسی میانه (= پارسیگ) دنبالۀ فارسی باستان و زبان رسمی ایران در دورۀ ساسانی است. پهلوی اشکانی و فارسی میانه در اصل دو گونه از یک زباناند.
فارسی دری یا فارسی نو: فارسی (فارسی دری یا فارسی نو) دنبالۀ فارسی میانۀ زردشتی و زبان محاوره در پایتخت ساسانی است و به احتمال بسیار، زبان ارتباطی مشترک در سراسر شاهنشاهی ساسانی است. این زبان رفتهرفته جانشین زبانهای سُغدی و بلخی و خوارزمی شد.
در فاصلۀ میان سقوط ساسانیان و روی کار آمدن صفاریان، زبان علمی زردشتیان ایران فارسی میانۀ زردشتی و زبان علمی مانویان فارسی میانۀ مانوی و پهلوی اشکانیِ مانوی و سغدی مانوی و زبان علمی ایرانیان مسلمان عربی بود.
فارسی میانۀ زردشتی و فارسی میانۀ مانوی و پهلوی اشکانیِ مانوی گویشهایی از یک زبان بود.
کهنترین دستنویس به زبان فارسی و به خط عربی از سالهای آغازین قرن چهارم است که در میان دستنوشتههای مانوی در واحۀ تُرفان در ترکستان چین یافت شده و قطعهای بسیار کوتاه و دربردارندۀ چند واژه است.
دولت سامانی مشوق زبان و ادب فارسی بود و به پشتیبانی منصوربن نوح سامانی ترجمۀ تاریخ طبری، مشهور به تاریخ بلعمی یا تاریخنامۀ طبری و ترجمۀ تفسیر طبری نگاشته شد.
پس از فتح ایران، برخی مسلمانان عربیزبان به شهرهای گوناگون ایران، مانند دینور و زنجان و قم و کاشان و نهاوند و حتی بخشهایی از خراسان، ازجمله نیشابور، مهاجرت کردند. کمکم عربی زبان علم و ادب شد. در زمان حَجّاجبن یوسف (میانۀ قرن نخست هجری) در غرب ایران دفتر و دیوان از فارسی به عربی برگردانده شد (بلاذری، فتوحالبلدان، ج ۲، ص ۳۶۸). اسحاقبن طلیقِ کاتب (پس از سال ۱۲۴ هجری) نیز در خراسان دفتر و دیوان را از فارسی به عربی گرداند.
از سوی دیگر، موبدان زردشتی در فارس و مناطق همسایۀ آن برای نوشتن کتابها و رسالههای دینی زبان فارسی میانه را بهکار میبردند. مانویان آسیای میانه، مانند گذشته، برخی متنهای دینی خود را به زبانهای ایرانی میانۀ پارتی و سُغدی و فارسی میانه و حتی بلخی مینوشتند. بااینحال، زبان دری در شرق ایران بیش از پیش گسترش یافت و به فرارود و افغانستان امروزی رسید و آرامآرام جای دیگر زبانهای ایرانی را گرفت.
از آنچه گفته شد درمییابیم که، جز در برخی دورههای کوتاهمدت، همواره فارسی یا گونههایی از آن در ایران زبان رسمی بودهاست.
۱۴۰۲/۱۱/۳۰
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍147👎5❤1
در یادداشتهای زیر پاسخ برخی شبهههای وارد بر ایران و زبان فارسی را دادهام:
دربارۀ نام ایران
آیا فارسی از دورۀ رضاشاه زبان رسمی ایران شدهاست؟
شمار واژههای عربیِ رایج در فارسی
دربارۀ نام کورش در متنهای کهن فارسی
دربارۀ واژۀ پاس / پارس
دربارۀ زبان مردم آذربایجان پیش از رواج ترکی
زبان مردم تبریز در سدۀ دهم و یازدهم هجری
چند واژۀ فارسی در ترکی استانبولی
پژوهشهایی که برروی زبانها و گویشهای ایرانی میشود و ضرورت حفظ این زبانها و گویشها
برخی کتابهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی درزمینۀ زبانها و گویشهای رایج در ایران
۱۴۰۲/۱۲/۰۱
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
دربارۀ نام ایران
آیا فارسی از دورۀ رضاشاه زبان رسمی ایران شدهاست؟
شمار واژههای عربیِ رایج در فارسی
دربارۀ نام کورش در متنهای کهن فارسی
دربارۀ واژۀ پاس / پارس
دربارۀ زبان مردم آذربایجان پیش از رواج ترکی
زبان مردم تبریز در سدۀ دهم و یازدهم هجری
چند واژۀ فارسی در ترکی استانبولی
پژوهشهایی که برروی زبانها و گویشهای ایرانی میشود و ضرورت حفظ این زبانها و گویشها
برخی کتابهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی درزمینۀ زبانها و گویشهای رایج در ایران
۱۴۰۲/۱۲/۰۱
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
Telegram
از ویرایش
دربارۀ نام ایران
در دورۀ ساسانی ایران را ایرانشهر میخواندهاند. ایران از دو بخش ēr به معنی «آریایی، ایرانی» و پسوند جمع ān- ساخته شدهاست. این واژه در اوستایی airya- و در فارسی باستان ariya- و در پارتی aryān تلفظ میشدهاست. در دورۀ ساسانی امپراتوری ایرانیان…
در دورۀ ساسانی ایران را ایرانشهر میخواندهاند. ایران از دو بخش ēr به معنی «آریایی، ایرانی» و پسوند جمع ān- ساخته شدهاست. این واژه در اوستایی airya- و در فارسی باستان ariya- و در پارتی aryān تلفظ میشدهاست. در دورۀ ساسانی امپراتوری ایرانیان…
👍57