Telegram Web Link
اگر رضاشاه نبود

بخش دوم

رضاشاه در واقع  دین سنتی را  به زیان دین سیاسی تضعیف کرد ، او به شخصی مانند شریعت سنگلجی بسیار پر و بال داد و همین شخص  معلم و آموزگار جنبش روشنفکری دینی و امثال مهندس بازرگان شد،  هم چنین رضاشاه به شدت بازار را از منظر اقتصادی هم سرکوب کرد و اقتصاد دولتی را ترویج کرد و همین امر منجر به تغییر رویکرد سکولار بازار به رویکرد مذهبی آن شد ، در مجلس اول شورای ملی ما بازاری مانند مشهدی باقر بقال داشتیم که حتی در مقابل علمای قدرتمندی مانند بهبهانی ایستادگی می کند و به زور اصل هشتم متمم در برابری شهروندان ایران را در قانون اساسی جا می دهد اما بعد از رضاشاه ،  بازار   مهمترین بستر ظهور فداییان اسلام می گردد،  پیش از رضاشاه هیچ جنبش سیاسی دینی در ایران نبود ، اما در ایران پیش از رضاشاه ما هم حزب لیبرال  داشتیم و هم حزب سوسیالیست و هم حزب محافظه کار ، اما مطلقا حزب و جنبش دینی نداشتیم ولی به مجرد سقوط رضاشاه هم انجمن های اسلامی دانشجویان آغاز به کار می کنند هم در بازار جریان هایی مانند فدایبان اسلام ظهور می کنند ‌. در واقع نتیجه سیاست های اقتصادی و اجتماعی دوره رضاشاه ، ظهور فدائیان اسلام و گروه‌های تندروی اسلامی و در یک کلام ظهور اسلام سیاسی بود ، اسلام سیاسی پیش از رضاشاه هیچ جایگاهی در ایران نداشت ، اما زمینه های آن با سیاست های رضاشاه چنان آماده شد که به مجرد سقوط وی ، اسلام سیاسی هم ظهور کرد ، رضاشاه با سیاست های اقتصاد دولتی ، بازار را که در صدر مشروطیت نهادی طرفدار سکولاریسم بود را به مرکزی برای ظهور امثال فدائیان اسلام تبدیل کرد ،  بنابراین در یک نتیجه گیری کلی ، روحانیت در عصر قاجار  یک مانع در برابر دولت بود اما با مشروطیت این مانع تضعیف و با تعطیلی عملی اصل دوم متمم قانون اساسی در مجلس دوم کاملا از میان برداشته شد و رضاشاه و فرزندش در غیاب اثر سیاسی  این نیرو ، به راحتی پیش رفتند اما طوری  عمل کردند که این نیروی به شدت تضعیف شده،  مجددا نیرومند گردید و واجد مهمترین تاثیر گذاری سیاسی گردید که حتی به خواب اسلاف شان هم نمی‌آمد.

مانع سوم در عصر قاجار  ، کمبود بودجه بود ، قاجاریه صد و پنجاه سال ایران فقیر را با مالیات ناشی از زراعت اداره کرد ، اما خوشبختی پهلوی این بود که از همان روز  نخست  ، از ماه  اول سال ۱۳۰۰ خورشیدی ، از بودجه نفت منتفع و متمتع گردید و با پولی سرشار و مفت که پس از ملی شدن نفت چندین برابر گردید امکان لازم برای هر نوع خرج و هزینه را داشت .‌

https://www.tg-me.com/bahmanighajar
اگر رضاشاه نبود



بخش سوم و پایانی


حالا بیاییم بر سر ادبیات سنتی پهلویسم ، رضاشاه ،  ایران نا امن و پر از هرج و مرج را در میانه جنگ های داخلی تحویل گرفت و از کچلی و تراخم و طاعون و....نجات داد ، به مردان لباس جدید و به زنان آزادی حجاب داد و مدرسه و دانشگاه ساخت و جاده سازی کرد و راه آهن درست کرد و نظام حقوقی مدرن ایجاد کرد و.....
خوب چه کسانی این کارها را کردند ؟ از کره مریخ آمده بودند ؟ خیر ، ملت ایران و رجال و اشراف ایرانی چنین کردند ، این ها قبل از رضاشاه هم بودند و کارهای بزرگی کردند امثال صنیع الدوله و احتشام السلطنه و ..... اما موانع پیش گفته ، روسیه تزاری و کمبود بودجه نمی گذاشت ، اکنون موانع مفقود و مقتضی موجود شده بود،  کارخانه های عصر پهلوی را چه کسانی ساختند ؟ همان ها که در دوران قاجار ، شروع کرده بودند به صنعتی کردن کشور ، امثال توکلی ها که سال ۱۲۹۷ ، دو سال قبل رضاشاه،  کارخانه خود را ساخته بود،  تحول در مساله زنان به وسیله چه کسانی رخ داد همان ها که بعد مشروطیت انجمن های نسوان را ایجاد کرده بودند ، آموزش وپرورش مدرن را رشدیه ها درست کرده بودند،  نظام و ارتش مدرن را مشیرالدوله و ....همگی این ها بود ، اگر سراسری نشده بود مانع کمبود بودجه بود ، مانع روسیه تزاری بود و متعصبین ، کشف نفت ، مشکل بودجه را حل کرده بود ، انقلاب روسیه ، نفوذ روسیه و ترکمان چای را و مشروطیت،  متعصبین را به حاشیه رانده بود .جاده صاف و همواری به دست پهلوی رسیده بود که با مرکبی نو در این جاده هموار بتازد اما او این مرکب را به دیوار زد و  ایران را به بیراهه برد .
همین وثوق الدوله در دوسال نخست وزیری اش کارهای بزرگتر از رضاشاه کرده بود که اکثرا  فراموش و گاه به پای رضاشاه نوشته شد ، سرکوب امثال سیمیتقو و شیخ خزعل و میرزا کوچک کارهای مثبتی بود اما وثوق الدوله هم نایب حسین کاشی را سرکوب کرد ، ناصرالدین شاه شورشیان و فرمانروایان خودمختار  به مراتب خطرناک تر هم چون شیخ عبیدالله کرد و قواسم لنگه و پادشاهی چند صد ساله کیانی سیستان را سرکوب گرد و برانداخت و به  سلطه مسقطی ها بر بندر عباس و چابهار پایان داد که اهمیت آن به مراتب بیشتر از سرکوب شورش های دوره رضاخان بود  ، ایران بدون رضاشاه هم می توانست به توسعه و رفاهی بیش از این برسد .
اگر رضاشاه هم نبود همان رجال و بزرگان،  ارتش مدرن می ساختند ، پلیس قبل از رضاشاه و در دوران سوئدی ها هم مدرن شده بود و فقط شکنجه و ترور نداشت ، ایران در مسیر توسعه و ترقی بود و با وجود مشروطیت قطعا  تحول و توسعه اجتماعی رخ می داد و.....شاهد مذاکرات و مصوبات مجالس شورای ملی پیش از رضاشاه است ، در صدر مشروطیت طرح همه چیز ریخته شد از موزه تا فرهنگستان تا راه آهن و بانک،  با یک دولت نیمه قوی هم همگی این طرح ها قابل اجرا بود کما این که وثوق الدوله خیلی را اجرایی کرد .
اگر رضاشاه نبود ، اگر کسی مانند او نمی‌آمد و بساط دیکتاتوری را پهن نمی کرد  و اگر تندروی مخربی هم چون حیدرخان عمو اغلی و یا احسان الله خان ،  کودتایی در پوشش انقلاب  کمونیستی نمی کرد، اگر همان روند طبیعی در کشور حفظ می شد ، ایران یک مشروطه سلطنتی مدرن و آبرومند در آسیا بود،  اگر رضاشاه نبود ، رجال قدرتمند و ملی مانند قوام السلطنه و مشیرالدوله پیرنیا و حتی وثوق الدوله به همراه همان نظامیان ژاندارم و قزاق که دوره رضاشاه  مسولان امنیتی ایران بودند ، در کشور نظم و امنیت ایجاد کرده و متجاسرینی مانند جنگلی ها  و سیمیتقو و خزعل را که در غیاب دولت مرکزی نیرومند  در دوران مشروطه و جنگ جهانی اول سر برآورده بودند را سرکوب می کردند و با بودجه نفت و در نبود روسیه تزاری ، ایران را بدون خودکامگی رضاشاهی می ساختند ، ایران در جنگ جهانی دوم  اشغال نمی شد و سرنوشتی مانند ترکیه پیدا می کرد که از اشغال نجات یافت ، در نتیجه ماجرای فرقه دموکرات و ....‌ رخ نمی داد ، نفت ملی و ایران از شر استعمار بریتانیا نجات پیدا می کرد و هرگز انقلابی هم در ایران رخ نمی داد و ایران الگوی یگ کشور توسعه یافته دموکراتیک می گردید .قاجاریه،  ایران را در میان حکومتی ملوک الطوایفی تحویل گرفت و در ۱۵۰ سال و در اوج عصر استعمار و با وجود عهدنامه ترکمان چای و چکمه روسیه تزاری بر گردنش ، بدون پول نفت و با بودجه مالیات دل و روده گوسفند به نظام مشروطه تحویل داد و پهلوی،  ایران مشروطه را  بدون روسیه تزاری و با پول سرشار نفت و بدون مانع اجتماعی نیرومند  تحویل گرفت و سرانجام به انقلاب کشاند، اما   ذهن عوام زده و قهرمان پرور و بی اعتماد به نفس ایرانی که می خواهد هر کسی را برکشد و حتما نیاز به قهرمان و ناجی آسمان جایگاه دارد ، خود را حقیر می کند و می‌گوید اگر رضاشاه نبود ما افغانستان و پاکستان بودیم.

https://www.tg-me.com/bahmanighajar
سکه ۸۹ میلیون تومان ، دلار ۹۵ هزار تومان ، با چه شراط خوبی به پیشواز سال نو می رویم؟ دریغ از یک ذره احساس مسولیت در برابر سرنوشت یک کشور تاریخی و یک ملت بزرگ ؟!

 
دارا جهان ندارد
 سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای در
هفت آسمان ندارد!



هرگز نخواب کوروش
ای مهرآریایی

بی نام تو،وطن نیز
نام و نشان ندارد!!!


https://www.tg-me.com/bahmanighajar
 
چگونه می توان مانع جنگ شد ؟

به نظر می رسد که وقوع جنگ قطعی است ولی آیا در دقیقه ۹۰ ممکن است با انجام اقدامی مانع جنگ شد ؟ هم اکنون دیگر زمان تعلل و تاخیر در تصمیم گیری نیست ، باید با یک اقدام قاطع و فوری ، سایه جنگ را از سر کشور دور کرد ، شاید بهترین اقدام پاسخ مثبت به نامه ترامپ باشد تا حداقل فعلا و به طور موقت خطر جنگ از میان برود ، اکنون وظیفه همه است تا تلاش کنند و مانع از جنگ شوند ، شجاعت و میهن پرستی و تقوا و اخلاق نه در ورود به جنگ بلکه در گرو انجام اقدامات مهم و اتخاذ سیاست هایی است که به هر نوع هیولا جنگ را از سر ایران عزیزمان دور نماید .


https://www.tg-me.com/bahmanighajar
ملی شدن نفت و استقلال ملی



ملی شدن نفت پایان عصر نفوذ  استعمار بریتانیا در ایران بود،نگاه به ملی شدن نفت از دریچه صرفا اقتصادی  نگاهی سطحی و تقلیل گرایانه است، متاسفانه با لوث شدن مفهوم استقلال درمقطع پس از انقلاب و تفسیر این اصل ارزشمند به آمریکا ستیزی و غرب ستیزی،اهمیت و ارزش استقلال ملی  مغفول مانده است. استقلال به معنای حاکمیت ملت بر سرنوشت سیاسی و منابع اقتصادی و هویت فرهنگی خویش است ، بدین معنا که هیج قوه خارجی در هیچ موضوع سیاسی و اقتصادی و نظامی و قضایی و فرهنگی و....توان معارضه با حاکمیت یک کشور را نداشته باشد و تابع قوانین آن کشور باشد ، از همین رو مصادیقی هم چون :
کاپیتولاسیون،  امتیاز منابع ملی ، اعطای پایگاه نظامی و منع یک کشور از ملی کردن منابع خود و نیز مداخله در امور داخلی و سیاسی یک کشور  ، از مصادیق سلب استقلال ملی هستند .

تا پیش از ملی شدن نفت ، در عمل مهمترین منبع اقتصادی ایران یعنی نفت در تسلط کامل بریتانیا بود ‏و بریتانیا از این طریق در امور داخلی ایران از جمله در انتخابات مجلس ودر نتیجه انتخاب دولت ها نیز دخالت می کرد،ملی شدن نفت پایان این حضور استعماری بود،اما با سقوط مصدق ، مجددا استعمار به ایران باز می گردد چنانچه چند سال بعد ، مصادیقی از کاپیتولاسیون هم باردیگر در ایران احیا می شود،قدرت های خارجی باردیگر در عزل و نصب دولت ها مداخله می کنند چنانچه آمریکایی ها ،  علی امینی را علی رغم میل شاه به وی تحمیل می کنند و حتی سیاست های کلان کشور مانند اصلاحات ارضی را به شاه دیکته می کنند وکار به جایی می رسد که در برهه انقلاب حتی دستور خروج شاه از کشور را صادر می کنند،پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، مفهوم ارزشمند و حیاتی استقلال به آمریکا ستیزی و غرب ستیزی و توجیه سیاست خارجی ایدئولوژیک تقلیل پیدا کرد ، اشغال سفارت آمریکا و قطع رابطه با آمریکا و نیز وارد کردن ایران در مناقشه خاورمیانه و.... هیچ کدام ربطی به استقلال ندارد،استقلال به معنای رهایی از مداخله و نفوذ  خارجی است و نه خارجی ستیزی ، ضمن این که استقلال پیوند مستقیمی با قدرت و توان ملی دارد و این یکی در گرو مناسبات سازنده و فراگیر با تمام جهان و سیاست خارجی فعال است ، بدین ترتیب سیاست خارجی که منجر به تحمیل انزوا و تحریم به کشور گردد. ‏در نتیجه با استقلال ملی نیز در مغایرت بوده و نمی تواند از استقلال و تمامیت ارضی ایران دفاع نماید ، افزون بر این تفسیر استقلال به آمریکا ستیزی و غرب ستیزی منجر به لوث شدن مفهوم استقلال و سو استفاده طرفداران سرسپردگی ایران به غرب شده است ،غرب گرایان با سو استفاده از چنین تفسیری از استقلال ، اصل اهمیت و ارزش استقلال ملی را به زیر سوال برده و وابستگی و سرسپردگی را توجیه و تئوریزه کرده و در همین راستا  ملی شدن نفت را نیز زیر سوال برده و از مداخلات خارجی نظیر کودتاهای سوم اسفند و ۲۸ مرداد قبح زدایی می کنند .راهکار باز تفسیر استقلال در پیوند با قدرت و توان ملی و جلوگیری از لوث شدن این مفهموم و نیز تاکید بر ارزش حیاتی آن برای کشور است .تا استقلال نباشد ، آزادی و نیز توسعه کشور ممکن نخواهد بود و در نبود استقلال،  تمامیت ارضی ایران نیز در خطر خواهد بود .‏اما استقلال نه به معنای ریختن در سفارتخانه هاو آتش زدن آنان و گروگانگیری دیپلمات هاست و نه  درگیر کردن ایران در بحران های بین المللی است که کمترین ارتباطی با ما ندارد،استقلال یعنی  مصونیت از مداخله خارجی و یعنی حاکمیت ملت عالی ترین قدرت در کشور است و قدرتی بالاتر از آن وجود ندارد.

https://www.tg-me.com/bahmanighajar
یادداشتی ارزشمند از آقای فرهاد نوروزی در نقد ترسیم سیمای سوسیالیستی و چپ از مصدق
منوچهری دامغانی شاعر نوروز

بخش اول

اهمیت و ارزش منوچهری دامغانی و شاعران معاصر وی برای ایران و فرهنگ ایرانی کمتر مورد توجه قرار گرفته است ،در میان شاعران این عصر ،  فردوسی به درستی  جایگاهی ممتاز و متمایز دارد ، حکیم طوس با خلق شاهنامه ، فرهنگ و هویت ایرانی را برای همیشه تثبیت کرده و مقام او در تاریخ ایران از یک شاعر و حتی شخصیت بزرگ تاریخی فراتر رفته و جایگاهی اسطوره ای یافته است تا جایی که می توان فردوسی را به حق ، بزرگترین ایرانی کل تاریخ دانست . اما شان والای فردوسی نباید ما را از ارج نهادن به سایر شاعران معاصر وی بی نیاز  نماید ، درست است که فردوسی شاعر رزم و مبارزه است و دیگران بیشتر شاعر بزم ، ولی آنان نیز حاملان و مبلغان فرهنگ و هویت ایرانی بوده اند ، یکی از مهمترین این شاعران که می توان او را سخنگوی ادیبان اهل بزم و نمادی از مکتب ادب خراسانی و پارسی دانست ، منوچهری دامغانی است ، در شعر  منوچهری ، تجلیل و یادکرد ایران و همگی ارزش های هویتی ایرانی از سویی و مهر به  طبیعت و موسیقی و شعر و ترانه و در یک کلام فرهنگ شادی و خوش باشی و عشق به زندگی بازتابی کامل یافته است . در عصر ما که دوران برکشیدن فرهنگ زندگی این جهانی و هویت ایرانی است ، منوچهری را باید از نو شناخت .

در کلام آهنگین شاعر خوش باش و اهل زندگی ما  که موسیقی جادویی آن هر انسان بی ذوقی را به شوق و هیجان می‌آورد ، ایران و همگی آداب و رسوم و سنت های آن جایگاهی محوری دارد ، چنانچه در جایی می گوید :

رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه

ای درخت ملک ! بارت عز و بیداری تنه

اورمزد و بهمن و بهمنجنه فرخ بود

فرخت باد اورمزد و بهمن و بهمنجنه


یا در جایی دیگر می گوید :

آمد خجسته مهرگان ، جشن بزرگ خسروان

نارنج و نار و ارغوان ، آورد از هر ناحیه

یا درباره جشن سده می گوید :

آمد ای سید احرار شب جشن سده

شب جشن سده را حرمت ، بسیار بود

بر فروز آتش برزین که درین فصل شتا

آذر برزین پیغمبر آذار بود

آتشی باید چونانکه فروز علمش

برتر از دایره گنبد دوار بود

اما در شعر منوچهری هیچ چیزی مهمتر از نوروز نیست ، شاید به این دلیل که منوچهری سخنگوی فرهنگ ایرانی است و در فرهنگ ایرانی هیچ عنصر هویتی جایگاه شامخ نوروز را ندارد ، در ستایش نوروز می فرماید :

آمده نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد

باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد

روی گل سرخ بیاراستند
زلفک شمشاد بپیراستند

کبکان بر کوه بتک خاستند
بلبلکان و زین و ستا خواستند


در جایی دیگر نیز می‌گوید:

روزی بس خرمست ، می گیر از بامداد

هیچ بهانه نماند ، ایزد کام تو داد

آمد نوروز ماه ، می خور و می ده پگاه

هر روز تا شامگاه ، هر شب تا بامداد

در ستایش عظمت نوروز و قلمرو و وسعت و گستردگی آن  می گوید :

بر لشکر زمستان نوروز نامدار

کرده است رای تاختن و قصد کارزار

نوروز ماه گفت: به جان و سرا میر

کز جان دی بر آرم تا چند گه دمار

با فال فرخ آیم و با دولت بزرگ
با فر خجسته طالع و فرخنده اختیار

بر سبزه بهار نشینی و مطربت
بر سبزه بهار زند سبزه بهار

ملک جهان بگیری ، از قاف تا به قاف
مال جهان ببخشی از عود تا بقار

توران بدان پسر بدهی ، ایران بدین پسر
مشرق بدین قبیله و مغرب بدان تبار

سیصد وزیر گیری ، بیش از بزرگمهر
سیصد امیر بندی ، پیش از سپندیار


قیصر شرابدارات ، چیپال چوبزن
خاقان رکابدارت، فغفور پرده دار

جیحون گذاره کردی ، سیحون کنی گذر
زانسو مدار کردی ، زینسو کنی مدار


باز جایی دیگر می گوید :

نوروز ، فرخ آمد و نغز آمد و هژیر

با طالع سعادت و با کوکب منیر

در شعری دیگر ، این جلوه  ادبی  را به زیبایی  یک شاهکار نقاشی به تصویر می کشد :

آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز

کامکارا ، کار گیتی تازه از سر گیر باز

لاله خودروی شد چون روی بت رویان بدیع

سنبل اندر پیش لاله چون سر زلف دراز

در شعری دیگر ، مدح سلطان مسعود غزنوی را با ستایش نوروز. آغاز کرده و می گوید :

آمد نوروز ماه با گل سوری بهم

باده سوری بگیر ، بر گل سوری بچم

در ادامه شعر با اشاره به پیروزی های سلطان مسعود بر دشمنان ایران و بیگانگان ، با این ابیات زیبا به استمرار هویت ایرانی و عدم سلطه پذیری ایرانیان از بیگانگان اشاره کرده و می گوید :
خسرو ما پیش دیو ، جم و سلیمان شده است

وان سر شمشیر او مهر سلیمان و جم

نز پی ملکت زند ، شاه جهان تیغ کین

نز پی تخت و حشم،  نز پی گنج و درم


بلکه ز بهر خدای و ز پی خلق خدای

وز پی رنج سپاه و زپی شر خدم

دانی کاین قصه بود هم بگه بیوراسب

هم بگه اردشیر هم بگه بوالحکم

هم گه بهرام گور هم گه نوشیروان

هم بگه اردشیر هم بگه روستم

آخر چیره نبود جز که خداوند حق

آخر بیگانه را دست نبد بر عجم .

https://www.tg-me.com/bahmanighajar
منوچهری دامغانی شاعر نوروز

بخش دوم

منوچهری ، ابعاد گوناگون فرهنگ و مدنیت ایران را ثبت کرده است ، برای فهم شکوه تمدن ایرانی ، دیوان منوچهری دامغانی یک چراغ راهنمای ارزنده است ، کافیست ببینیم که در ایران چه انواع مختلفی گل پرورش داده می شد و چه نوع پرندگان شناسایی شده بودند و یا چه آهنگ ها و الحان موسیقی وجود داشته است ، همگی این ها به تفصیل در دیوان حکیم دامغان ، آمده است درباره گل ها ؛
ارغوان ، افحوان،  بان، بقم ، بنفشه ، بوستان افروز ، بوقلمونی،  بوستان افروز ، پیلگوش، چلنار،  چینی، خجسته، خردیا، خبری ، دفلی، زبان، زعفران ، سپرم ، سمن ، سنبل ، سوسن ، شاسپرم ، شاهسپرم، شبرم،شقایق، شنبلید، ضمیران، طاوسان،  عبهر، گرگ پا ، گل بسدی، گل حمری ، گل خودروی، گل دوروی، گل زرد ، گل سرخ ، گل سوری ، گل مورد ، گل سپید ، گلنار ، لادن ، لاله ، لاله احمر ، لاله خودرو، لاله نعمان ، مشک بید ، مورد ، نرگس،  نسترن،  نسرین ، ورد ، یاسمن و یاسمین. 

پرندگان :

باز ، باشه ، بط ، بلبل ، پوپک،  تذرو ، تیهو ، چکاو ، چکاوک،  چکاوه، چوک ، حمام،  حواصل، خاد ، خربت ، خروس ، خشنسار، خطاف، خول ،‌دراج ، زاغ ، زاغور، زغن ، زندواف، ساری ، سرخاب، شارک ، شاهین،  شتر مرغ،  صعوه ، صلصل، طاووس،  طغرل ، طوطی ، طیطو، عقاب ، عندلیب ، عنقا ، غراب ، فاخته،  قطا ، قمری،  قوش ، کبک ، کبک دری ، کدری،  کرکس ، کرکی ، کلنگ ، لاسکو، لقلق، ماغ ، مرغابی ، موسیجه، نعامه، نارو، ورشان ، هدهد، هزار آوا ، هزار دستان ، هما

اما آهنگ های موسیقی ایران در کلام منوچهری :

آزاد وار ، ارجنه، اشکنه، افسر بهار ، افسر سگزی، پرده باده ، پرده راست ، پرده سرکش،  پرده عشاق ، پرده لیلی ، پرده ماده ، باروزنه، باغ سیاوشان ، باغ شهریار ، بسکنه، بند شهریار ، بهمن ، پالیزبان، تخت اردشیر  ، چکاوک ، چکگ، خماخسرو، دل انگیزان، دنه ، دیف رخش، راه گل ، راهوی، روشن چراغ ، راه ماورا النهری، زیر قیصران، سبزه بهار ، سپهبدان، ستا ، سرود پارسی،  سرود ماورالنهری،  سروستان، سروستاه، سرو سهی ، سیوار تیر ، شخج، شکر توین، شیشم، قالوس، قیصران، کاویزنه، کبک دری ، گل نوش، گنج باد ،گنجگاو، گنج فریدون،  لبینا، مویه زال ، مهرگان خردک ، می برسر بهار ، ناقوسی، نوروز ، نوروز بزرگ ، نوروز کیقبادی، نوش لبینان، نی بر سر بهار ، نی بر سر شیشم، نی بر سر کسری، هفت گنج ‌.

در یک کلام منوچهری دامغانی یکی از زبده ترین سخنوران سبک خراسانی است که چون سایر همگنان خویش ، حامل و مروج فرهنگ ایرانی بوده و سرشت وجود ارزشمندشان با عشق به ایران درهم آمیخته بود ، عشقی که با دغدغه وی برای ایران و امید و آرزویش برای ایران عجین بود و در این دعای نیک وی برای ایران به خوبی تجلی یافته است :

زود شود چون بهشت ، گیتی ویران

بگذرد این روزگار سختی از ایران


منبع اصلی یادداشت حاضر دیوان منوچهری دامغانی به کوشش شادروان استاد محمد دبیر سیاقی است .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
خلا عقلانیت برای کشورداری


(بررسی موردی تجمعات قومی در ارومیه )

آیین کشور داری و ملک رانی در کشوری کهن مانند ایران ایجاب می کند که دولت و حاکمیت تمام تلاش و اهتمام خود را به کار ببندد، تا همبستگی و وحدت ملی را تقویت کرده و از برجسته سازی هویت های غیر ملی جلوگیری نماید ، اما در ایران امروز نه تنها ، تلاشی برای تحکیم هویت ملی و وحدت ملی نمی گردد بلکه گویا تعمدا به برکشیدن هویت های غیر ملی و کم رنگ شدن ایرانیت و همبستگی ملی دامن زده می شود ، نمونه بارز آن وضعیتی است که امسال نوروز در ارومیه رخ داد ، در استانی به حساسیت ملی آذربایجان غربی و شهرستانی به اهمیت ارومیه ، تمام تلاش دولت باید کاستن از اختلاف ترک و کرد و ایجاد کلمه واحده ایران در این شهر و استان باشد ، اما پیش از نوروز به کردها برای برگزاری مراسم در پوشش نوروز ولی با نمادهای قوم گرایانه مجوز داده می شود و در عمل در دوم فروردین نیز فراخوان راهپیمایی ترک زبانان علیه کردها صادر می گردد ؟!! این چه عقل سلیمی است که میان شهروندان خود تفرقه می اندازد ؟! به جای این که نوروز را به عرصه نمایش هویت ایرانی ‌همبستگی آذری ها و کردها تبدیل کنند ، میدان را برای قوم گرایان باز می کنند تا شکاف های قومی تشدید گردد ، واقعا احسنت بر این میزان از درایت و عقلانیت و حس مسولیت ملی .

https://www.tg-me.com/bahmanighajar
ارومیه ، ایران کوچک


تجمع نوروزی کردها در ارومیه با رنگ و بوی قوم گرایانه و قبیله ای و بدون نمادهای شهروندی، این پیام را به آذری های ملی و معتدل و غیر قوم گرا می دهد که شهرتان در آستانه تبدیل به یک شهر تک هویتی و تک قومیتی کردی است ، در کنار این تجمع ، شعارها و مطالبی که در فضای مجازی با عنوان ارومیه جزئی از کردستان است داده شد همگی شعارهای تحریک آمیزی بوده اند ، چنین وضعیتی فرصتی مطلوب برای سویه دیگر نفرت پراکنی قومی یعنی پان ترکیسم فراهم کرد تا تلاش نمایند آذری ها و ترک زبانان ارومیه را با ترس از جریان ها و احزاب تروریستی کرد بسیج نمایند ، تجمع امروز در ارومیه ناشی از این تلاش‌ها بود . حاکمیت نباید اجازه تجمع چند روز پیش کردها را می داد و نه فرصت امروز را فراهم می کرد بلکه باید هر نوع کنش و تحرک اجتماعی در ارومیه صرفا شهروندی و ملی و به دور از قوم گرایی و قبیله گرایی باشد ، اما متاسفانه عقلانیتی برای کشورداری ملی و حکمرانی مبتنی بر شهروند گرایی وجود ندارد، از این رو مجال برای هر دو جریان مخرب پان ترکیسم و پان کردیسم فراهم گردید ، این دو جریان مخرب نیز که از یگدیگر تغذیه می نمایند تلاش کردند تا جایی که می توانند بر شیپور تعصبات قومی بنوازند ، اما دستاورد هر دو بسیار ضعیف و مضحک است ، ارومیه و مردم رشید و شریف آن از هر قومیت و مذهب و زبان، به درجه ای از ایرانگرایی و شهروند مداری رسیده اند که حتی در فقدان یک سیاست ملی ، خودشان از شهر عزیزشان و هویت ملی ایرانی آن به رغم دو جریان نفرت پراکن ترک و کرد ، صیانت می نمایند . ارومیه هیچ گاه نه کوردستان خواهد شد و نه تورکستان ، ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی ایران بوده و خواهد بود رنگین کمانی از اقوام ایرانی و جواهری ممتاز بر تاج ایران .

https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Forwarded from عزیز دهپور (عزیز دهپور)
🔹نامه بهمن میرزا (فرزند شاهزاده عباس میرزا) حاکم اردبیل مشکین به قائم‌مقام در باب بیماری و کسری مواجب و دیگر مشکلات حکومتی خود سنه ۱۲۴۹ ه. ق.

🔸برداشت از کانال تاریخ آذربایجان (۱۳۶۲)

🔸بازنویسان: عزیز دهپور و یوسف افلاکی

هو الله

جناب قائم مقام
الان که صبح سه‌شنبه بیست و نهم ربیع الاول است باز از بستر بیماری خلاص نشده بیحالی و ورم پهلوی چپ  شدت دارد حکما حرکت را نافع می‌دانند در قوه نیست باری وجود سرکار ولی نعمت سالم باشد از ماها بسیار سهل است این روزها گفتند به فضل الله احوال مبارک (فتحعلی شاه) بهتر از همیشه شده است خدا را صد هزار بار شکر نظرعلیخان (شاهی سؤن) معروف روانه خراسان است نمی‌دانم آفتاب از کدام طرف درآمده است یقین توفیق حقیریست اگر از احوالات من استفسار بکنید تا حال حکایت شهسوان (شاهی سؤن) عام شده است یعنی اینکه اشکبوس وزیر صاحب اختیار کل بلکه وزیر مختار راضی نشده
شما را به خدا این ترکیب غریب را از سر مردم رفع کنید با وجود آنکه شما در کاغذ به امیرنظام (محمدخان زنگنه) نوشتید کار مرا بی‌منت غیر بگذراند باز رجوع به او کرده او هم تمام نمی‌کند میرزا سید حسن نامی چند سال خدمت مرا می‌کرد پارسال اخراج کرده بودم دیوانیان هشتاد تومان مواجب او را داده از مستمری من موضوع کرده‌اند هر چه فریاد میکنم به جایی نمی‌رسد گفتم مستمری من از دیوان چهار هزار و پانصد تومان است میرزا محمدعلی می‌گوید چهار هزار و چهارصد و بیست تومان است محض اینکه مواجب میرزا سید حسن را بیرون بردند بیحسابی به این آشکاری می‌کند به امیر نظام می‌گوید جواب می‌دهد که اهل دفتر می‌دانند خلاصه بیحسابیهای  دیگر هم است با من که این رفتار شود با دیگران معلوم (است) آذربایجان بوجود  سرکار ولیعهد (محمد میرزا، محمد شاه غازی بعدی) و جناب قائم مقام هیچ مصرف ندارد روزنامه و برات نوشتن کار من نیست این چند کلمه چون مسائلیت به خودم داشت نوشتم و الا به من چه هر چه بخواهند بکنند
گوشه‌ای نشسته با هیچکس کاری ندارم نواب طهماسب میرزا به عمارت ابراهیم خانی می‌روند در کارند تعمیر می‌کنند بهرام میرزا و من در عمارت سیف کبیر نشسته‌ایم در بیرون شهر زمینی خریده‌ام بهار عمارت کرده میروم از قال مقال دور باشم معلوم است کمکی هم از شما خواهد شد زمستان تبریز آمده بسیار سرد است بیحالی نمی‌گذارد که مطلب یا صحبت پیدا کرده بنویسم همین کفایت می‌کند والسلام

ظهر نامه:
جناب اتابیک اعظم قائم مقام مفتوح نمایند.
سجع مهر ظهر سند بهمن ۱۲۴۹
@Aziz_Dehpour
Forwarded from آذربایجان از منظر اسناد ملی
بهمن میرزا برادر تنی محمدشاه و پسر چهارم عباس میرزا بود. بهمن میرزا در ۱۲۵۷ هـ ق پس از درگذشت برادرش قهرمان میرزا حاکم آذربایجان شد. در ۱۲۶۲ هـ ق پس از شدت گرفتن بیماری محمدشاه، آصف‌الدوله، دائی شاه، سر به شورش برداشت. او قصد داشت پس از گرفتن تهران، بهمن میرزا را به جای برادرش به تخت بنشاند. حاجی میرزا آقاسی، صدراعظم محمدشاه، پس از آگاهی از نقشه آصف الدوله، خسروخان گرجی را برای سرکوب رضاقلی خان، که در کردستان سر به شورش برداشته بود، به آن سو فرستاد. بهمن میرزا که از یورش خسروخان به آذربایجان در هراس بود، برای دیدار صدراعظم راهی راهی تهران شد. در تهران حاجی میرزاآقاسی او را به حضور نپذیرفت و بهمن میرزا ناگزیر به حضور شاه رفت. هر چند شاه او را امان داد اما رفتار غیر دوستانه وی موجب شد که بهمن میرزا برای نجات جان خویش، به سفارت روسیه پناه ببرد. او چندی بعد، همراه خانواده اش به تفلیس و بعد از سه سال به شوشی رفت و تا پایان عمر در حمایت روسیه تزاری زیست. در نخستین سال‌های سلطنت ناصرالدین شاه، روسیه تلاش کرد بهمن میرزا را به جای ناصرالدین شاه به تخت بنشاند، که فرجامی نیافت. بهمن میرزا در ۱۳۰۱ هـ ق در شوشی درگذشت
Forwarded from آذربایجان از منظر اسناد ملی
ظاهراً اولین منصب او حکومت بر اردبیل، مشکین و طالش در سال‌های ۱۲۴۷-۱۲۴۹ق بوده است. 

 وی تا ۱۲۵۰ق در اردبیل به سر برد. در این سال که مقارن جلوس موقت محمدشاه (سل‌ ۱۲۵۰-۱۲۶۴ق) در تبریز است، به دستور برادر در شهر میانه بدو پیوست و راهی پایتخت شد و در همین سال از جانب محمدشاه به حکمرانی تهران رسید 

 و در ۱۲۵۱ق به حکومت بروجرد و سلاخور منصوب شد. 
 در ۱۲۵۲ق بار دیگر حاکم تهران شد و پس از آن حکومت همدان به او واگذار گردید. 


بهمن میرزا در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م در پی درگذشت برادرش، قهرمان میرزا به حکومت آذربایجان منصوب شد و به تبریز رفت 

 و ظاهراً تا ۱۲۶۳ق در این منصب باقی بود
کانال جناب آقای عزیز دهپور در برگیرنده اطلاعات تاریخی دست اول و ارزشمندی است مطالب بالا نیز به نقل از کانال فوق باز نشر شدند .
https://www.tg-me.com/Aziz_Dehpour


https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Forwarded from دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای (على مرادی مراغه ای)
💥نوروز نزد ایرانیان
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️نوروز همیشه عزیز بوده اگرچه پس از حمله اعراب مدتی در زمان بنى اميه کمرنگ شد اما بلافاصله در دوره عباسيان به يك عيد ملى تبدیل شد چون نفوذ رجال ايرانی در دستگاه عباسی، بسيارى از رسوم و سنن ايرانيان را در بين خلفاى عباسى رواج داد.
به عقيده فن كرمر، از عهد عباسيان نه تنها تشكيلات دينى و دولتى در قالب ايرانى ريخته شد حتى شكل لباس، انواع غذا و سبك موسيقى و امثال آن نيز تحت تأثير نفوذ ايرانى بود در بغداد، جشنهاى نوروز را به رسميت شناخته و لباس ايرانى لباس رسمى دربار شد.

♦️ نوروز پس از اسلام نيز باقیماند هرچند، متشرعین افراطی بودند كه اقامه جشن نوروز را مخالف دين شمرده و آنرا «رسم گبرگان» می نامیدند اما به مرور، نوروز با اسلام درهم آمیخت.
صفوی ها که با دو شعار تشیع و ناسیونالیسم ایرانی در مقابل امپراطوری عثمانی ظهور کردند یکبار، روز عاشورا با نوروز در یک روز افتاد و شاه صفوی دستور داد آنروز را به عنوان عاشورا عزاداری کنند و فردایش را به عنوان عید نوروز، جشن بگیرند. اما برعکس او، در زمان نادرشاه وقتی در نهم ربيع الاول ۱۱۶۰نوروز با مرگ عمربن الخطاب مقارن گردید، نادرشاه، مراسم جشن نوروزى را موقوف كرده خودش«ملبس به البسه كدر گشته مكدر نشسته بود، آقا فتحعلى نام كلانتر شهر به حضور اقدس آمد بايستاد، آن بيچاره به حمام رفته و حنا به دست ماليده بود.  تا چشم شاه به كف خضيب او افتاد فرمود يقين به جهت اين عيد خضاب كردى؟ و فحش زيادى به سلاطين صفويه بداد و حكم به قتل آقافتحعلى نمود"

♦️اما در کل، نوروز چنان گرامی بود که برخی شاهان، زمانِ تاجگذاری خود را در نوروز برگزار میکردند:
آغامحمدخان پس از سرکوب دشمنانش، در نوروز ۱۲۱۰ه.ق در تهران تاجگذارى كرد.
نوروز در سیاهترین دوره ها نیز عزیز بود.
تاریخ از مردی در سیستان خبر می دهد که در آن هنگامی که عرب سراسر ايران را در زیر شمشیر آرام کرده از قتل عام شهر ها و ویرانی خانه ها و آوارگی سپاهيان می گفت و مردم را می گریاند و سپس، چنگ خویش را بر می گرفت و می گفت :«ابا تیمار، اندکی شادی باید»!

♦️ابن حوقل در خصوص نوروز در اصفهان، مى‏نويسد:
«كرينه» بازارى دارد كه مردم در نوروز به مدت هفت روز در آن گرد مى‏آيند و به عيش‏ و نوش و تفريح مى‏پردازند"
پل سيمون نویسد:
«روز عيد نوروز هر يك از امرا و رجال هر قدر تهيدست باشند به نسبت دارائى و مقام خويش به نادرشاه عيدى مى‏دهد"
جاحظ در كتاب التاج گويد:
«روز نوروز هركس از بزرگان، از اقرباى شاهنشاه يا بيگانگان بايستى به خدمت شاهنشاه آيند و هركدام به مناسبت شخصيّت خود، هديه‏اى به رسم نوروزى تقديم دارند و در آخر، شاعر، شعر هديه مى‏كرده است...»

♦️سرجان ملكم نویسد:
«فتحعلى شاه در عيد نوروز سى ميليون تومان از حكام ايالات و ولايات و ساير اعيان پيشكش مى‏گرفت ولى ناصر الدين شاه به اخذ نصف اين مبلغ هم موفق نگرديد و در سنوات اخير اين مبلغ بطور محسوسى تقليل يافته اين مى‏ رساند كه تحصيلداران ماليات چگونه خون رعاياى بدبخت را مكيده ‏اند كه ديگر قادر به پرداخت مداخل نيستند!"
  هدايت مى‏نويسد:
«سلام نوروز در زمان ناصرالدين شاه ابهّتى داشت و روزهاى عيد براى مردم تفريحى بود صاحب‏ منصب‏ها جلو تالار صف مى‏كشيدند يكى از معمّرين محترم مخاطب سلام بود در مدت سلام ۱۱۰ تير توپ انداخته بعضى شاهزادگان در تالار مرمر، مى ‏ايستادند...سلام تحويل منعقد مى‏شد عده مدعوين به ۷۰۰ یا ۸۰۰مى‏رسيد، مطابق صورت براى همه طبقات عيدى مقرر بود"

♦️ ساعت تحويل را، منجم‏ باشى اعلام مى‏كرد بى‏ درنگ شروع به نواختن موزيك و انداختن توپ مى‏شد خوان‏سالار، دو مجموعه پر از شاهى سفيد و مسكوكات طلا پيش مى‏آورد، شاه چند دانه برمى‏داشت عيدى علما را به دست خود داده علما كه مى‏رفتند شاه روى صندلى جلوس مى‏نمود طبقات انده عيدى مى‏گرفتند و مرخص مى‏شدند.
حتی مظفرالدين شاه نیز با وجود بعضا مریضی برصندلى جلوس كرده سينى ‏هاى عيدى را به حضور می آوردند و تمام اين ۱۲۰۰نفر دسته ‏به ‏دسته جلو آمده«هريك از دست مبارك كيسه عيدى گرفتند»

♦️پادشاهان ساسانى، سالى دو بار در اعياد نوروز و مهرگان بارعام ميدادند و بزرگان هدايايى تقديم شاه مى‏كردند. اغنيا طلا و نقره پيشكش مى‏ بردند شعراء اشعار خود را عرضه ميكردند و نديمان نخستين گياه‏هاى سال را تقديم مينمودند. اگر يكى از زنان شاه كنيزى زيبا با زينت و زيور پيشكش مى‏نمود، پادشاه نیز در عوض پيشكشهاى نوروز و مهرگان هداياى ذيقيمتى عطا می نمود
البته این عیدی دادن و گرفتن، بعضا شکل مسخره بخود می گرفت مثلا شاه ساده لوح «سلطان حسین هر سال در روز نوروز يكى از امراى عظام را مى‏فرمود كه: ريش وى را به قیمتی بخرد»!
و ظریفی نیز چنین سروده بود:

اينجا فروش ريش كه اين جمع پر زراند
جاى دگر مبر كه به گوزى نمى ‏خرند!

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie
2025/07/05 13:53:56
Back to Top
HTML Embed Code: