Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت تولد ۸۳سالگی هریسون فورد
سکانس تاثیرگذار از
فیلم The Fugitive
دکترجراحِ متهم به قتل همسرش فراری ست.
بالباس خدمه برای کش رفتن اطلاعات مربوط به پروتزدست واردبیمارستان شده.
مریض بدحالی را میاورند؛ میفهمد دکترمربوطه تشخیص اشتباه داده.
ازش می خواهند بیماررا به اتاق عمل ببرد.
#پیشنهاد_فیلم
@bayadbedoni
سکانس تاثیرگذار از
فیلم The Fugitive
دکترجراحِ متهم به قتل همسرش فراری ست.
بالباس خدمه برای کش رفتن اطلاعات مربوط به پروتزدست واردبیمارستان شده.
مریض بدحالی را میاورند؛ میفهمد دکترمربوطه تشخیص اشتباه داده.
ازش می خواهند بیماررا به اتاق عمل ببرد.
#پیشنهاد_فیلم
@bayadbedoni
❤8👍2
در "اوستا" ذكر شده كه از كارهاى نيك در نظر اهورامزدا، كشاورزى و آبيارى بوده است، و آمده كه زمين هاى باير و بيابان ها جايگاه اهريمنان و ديوان است!
@bayadbedoni
@bayadbedoni
👍17❤5👏1
گويند برزويه برای يافتن گياهى كه مردگان را زنده كند به هندوستان سفر كرد اما حاصل نكرد. هنديان بدو گفتند آن گياه كتاب كليك و دمنک است كه نادانان را چون مردگان عاقل سازد و زنده كند..
@bayadbedoni
@bayadbedoni
❤25
هر وقت پدرم این ترانه را می خواند که «وقتی بچه بودی، عادت داشتی روی دوشم بنشینی، پدر نردبان بچه هایش است…» دلم می گرفت و برای پدرم غصه می خوردم.
پدر به چشم پسرش، بزرگ ترین و قوی ترین مرد دنیا است. پدر من یک سرباز بود. او در زندگی اش هم مثل یک سرباز قوی و با اراده بود. او شخصیتی نیرومند داشت و سختی های روزگار موهایش را سفید کرده بود.
از نوجوانی برای تامین زندگی خانواده اش دوندگی و کار و کسب درآمد را شروع کرد. همیشه تا دیر وقت کار می کرد، اما هرگز گله نمی کرد. علی رغم سختی هایی که در بیرون تحمل می کرد، در خانه همیشه چهره ای خندان داشت.
با وجود آن که پدرم هر روز از صبح زود تا دیر وقت شب دوندگی می کرد، اما تحصیل من و برادرم در مدرسه، فشار مالی خانواده را سنگین کرده بود و خانواده ام زندگی را به سختی می گذراند.
پدرم برای بهبود دادن به معاش و درآمد خانواده، یک حوضچۀ پرورش ماهی کرایه کرد. پولش را قرض گرفت؛ بچه ماهی خرید و هر روز به تغذیۀ آنها مشغول شد. چشم گذاشته بود که بچه ماهی ها زود رشد کنند.
چادری کنار حوضچه زد و هر روز از صبح تا شب به آن، که امید خانواده شده بود، رسیدگی کرد. مادر مترصد بود که بعد از فروختن محصول، چند اسباب جدید به خانه اضافه کند. من و برادرم هم امیدوار بودیم کتاب های جدیدی بخریم.
اما یک روز با خبر غیرمنتظره ای که پدر به ما داد، همۀ رؤیاهایمان رنگ باخت. همۀ ماهی ها مرده بودند. سکوت مرگباری خانه را فراگرفت. صدای گریۀ مادرم را از اتاق می شنیدم که با خودش نجوا می کرد:
«همه چیز تمام شد! این همه پول از دیگران قرض گرفته بودیم.» در این هنگام پدرم لبخندی به مادرم زد و گفت: «عیبی ندارد! موفقیت که قرار نیست به آسانی به دست بیاید! این شکست برای ما درس می شود.»
بعداً از پدرم پرسیدم: وقتی ماهی ها مردند، همۀ ما گریه می کردیم. چرا شما گریه نکردید؟
پدرم جواب داد: «مردها نباید گریه کنند، فوق فوقش باید از اول شروع کنند.»
پدرم برای جبران زیان مالی که بر خانواده وارد شده بود، خود را روزانه بیست و چهار ساعت وقف کار در کنار حوضچه کرد. دیگر کم پیش می آمد که او را ببینیم.
چین های روی صورتش عمیق تر شد، موهایش سفیدتر شد و خیلی پیرتر از سنش به نظر می رسید. طوری که گاه از خودم می پرسیدم آی این مرد که می بینم، پدر من است؟ آیا او واقعاً کمتر از ۵۰ سال دارد؟
کم کم که بزرگ می شدم، عزمم را جزم کردم که برای بهتر و آسان تر شدن زندگی برای پدرم تلاش بیشتری بکنم و در زندگی موفق باشم.
در پایان سال ۱۹۹۸خدمت سربازی را تمام کردم و وارد دانشگاه ارتش شدم. حوضچۀ پرورش ماهی پدرم هم چند سال متوالی محصول خوبی داد.
در تعطیلات زمستانی بعد از نیم سال اول تحصیلم در دانشگاه، با حقوقی که گرفته بودم، یک ریش تراش برقی برای پدرم هدیه خریدم. وقتی آن را به او دادم، پدرم ریش تراش را در دو دستش گرفت و مدتی طولانی به آن خیره شد. متوجه شدم که چشم هایش پر از اشک شد.
پدرم که مردی دارای شخصیت محکم و قوی، با هدیه ناچیزی که از پسرش گرفته بود، متأثر شد و اولین بار گریه کرد. عشق پدر به فرزندان، عشقی عمیق و بزرگ است. من هرگز اشک پدرم را فراموش نخواهم کرد.
@bayadbedoni
پدر به چشم پسرش، بزرگ ترین و قوی ترین مرد دنیا است. پدر من یک سرباز بود. او در زندگی اش هم مثل یک سرباز قوی و با اراده بود. او شخصیتی نیرومند داشت و سختی های روزگار موهایش را سفید کرده بود.
از نوجوانی برای تامین زندگی خانواده اش دوندگی و کار و کسب درآمد را شروع کرد. همیشه تا دیر وقت کار می کرد، اما هرگز گله نمی کرد. علی رغم سختی هایی که در بیرون تحمل می کرد، در خانه همیشه چهره ای خندان داشت.
با وجود آن که پدرم هر روز از صبح زود تا دیر وقت شب دوندگی می کرد، اما تحصیل من و برادرم در مدرسه، فشار مالی خانواده را سنگین کرده بود و خانواده ام زندگی را به سختی می گذراند.
پدرم برای بهبود دادن به معاش و درآمد خانواده، یک حوضچۀ پرورش ماهی کرایه کرد. پولش را قرض گرفت؛ بچه ماهی خرید و هر روز به تغذیۀ آنها مشغول شد. چشم گذاشته بود که بچه ماهی ها زود رشد کنند.
چادری کنار حوضچه زد و هر روز از صبح تا شب به آن، که امید خانواده شده بود، رسیدگی کرد. مادر مترصد بود که بعد از فروختن محصول، چند اسباب جدید به خانه اضافه کند. من و برادرم هم امیدوار بودیم کتاب های جدیدی بخریم.
اما یک روز با خبر غیرمنتظره ای که پدر به ما داد، همۀ رؤیاهایمان رنگ باخت. همۀ ماهی ها مرده بودند. سکوت مرگباری خانه را فراگرفت. صدای گریۀ مادرم را از اتاق می شنیدم که با خودش نجوا می کرد:
«همه چیز تمام شد! این همه پول از دیگران قرض گرفته بودیم.» در این هنگام پدرم لبخندی به مادرم زد و گفت: «عیبی ندارد! موفقیت که قرار نیست به آسانی به دست بیاید! این شکست برای ما درس می شود.»
بعداً از پدرم پرسیدم: وقتی ماهی ها مردند، همۀ ما گریه می کردیم. چرا شما گریه نکردید؟
پدرم جواب داد: «مردها نباید گریه کنند، فوق فوقش باید از اول شروع کنند.»
پدرم برای جبران زیان مالی که بر خانواده وارد شده بود، خود را روزانه بیست و چهار ساعت وقف کار در کنار حوضچه کرد. دیگر کم پیش می آمد که او را ببینیم.
چین های روی صورتش عمیق تر شد، موهایش سفیدتر شد و خیلی پیرتر از سنش به نظر می رسید. طوری که گاه از خودم می پرسیدم آی این مرد که می بینم، پدر من است؟ آیا او واقعاً کمتر از ۵۰ سال دارد؟
کم کم که بزرگ می شدم، عزمم را جزم کردم که برای بهتر و آسان تر شدن زندگی برای پدرم تلاش بیشتری بکنم و در زندگی موفق باشم.
در پایان سال ۱۹۹۸خدمت سربازی را تمام کردم و وارد دانشگاه ارتش شدم. حوضچۀ پرورش ماهی پدرم هم چند سال متوالی محصول خوبی داد.
در تعطیلات زمستانی بعد از نیم سال اول تحصیلم در دانشگاه، با حقوقی که گرفته بودم، یک ریش تراش برقی برای پدرم هدیه خریدم. وقتی آن را به او دادم، پدرم ریش تراش را در دو دستش گرفت و مدتی طولانی به آن خیره شد. متوجه شدم که چشم هایش پر از اشک شد.
پدرم که مردی دارای شخصیت محکم و قوی، با هدیه ناچیزی که از پسرش گرفته بود، متأثر شد و اولین بار گریه کرد. عشق پدر به فرزندان، عشقی عمیق و بزرگ است. من هرگز اشک پدرم را فراموش نخواهم کرد.
@bayadbedoni
❤36😢3
Forwarded from بانک صادرات ایران
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
"مرگ چيزى نيست جز دروازه اى به زندگى جديد؛ امروز زندگى ميكنيم، دوباره زندگى خواهيم كرد و به شكل هاى گوناگون بازخواهيم گشت"
دعاى رستاخيز مصرى
@bayadbedoni
دعاى رستاخيز مصرى
@bayadbedoni
❤10👎5👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درمان قطعی ریزش مو طی هشت روز
کشف شرکت دانش بنیان ایرانی در آنتن زنده شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳
ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی آشنا شوید 👨⚕👨🏻✨🩺
بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه_آسا نتیجـه گرفتن 😍
روی لینک زیر کلیک کنید😃👇
https://www.20landing.com/214/2082
https://www.20landing.com/214/2082
کشف شرکت دانش بنیان ایرانی در آنتن زنده شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳
ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی آشنا شوید 👨⚕👨🏻✨🩺
بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه_آسا نتیجـه گرفتن 😍
روی لینک زیر کلیک کنید😃👇
https://www.20landing.com/214/2082
https://www.20landing.com/214/2082
❤1
"سوانزی جک" نام سگی در سال 1930 بود که با یاد گرفتن اصول شنا جان 27 نفر را غرق حتمی نجات داد، به این سگ در سال 2000 لقب سگ قرن را دادند!
@bayadbedoni
@bayadbedoni
❤30👏1
🔴 تحلیل دلار، طلا، سکه و خودرو، مسکن، بورس را فقط و فقط اینجا آنلاین و دقیق میگه ⬇️
@Dolar_Online
@Dolar_Online
@Dolar_Online
@Dolar_Online
❤1
این عکس دردناک را یکی از لوکوموتیورانان ناوگان راه آهن زاگرس گرفته.
هرچقدر سوت قطار را بصدا در آوردند،حیوان تکون نخورده!
وقتی قطار رو متوقف میکنند، می بینند که اشرف مخلوقات عالم،الاغ بی زبون را باطناب به ریل بسته.
کره اش هم بنابر شعورذاتی و وابستگی،از کنارمادرش تکون نمیخورده...
@bayadbedoni
هرچقدر سوت قطار را بصدا در آوردند،حیوان تکون نخورده!
وقتی قطار رو متوقف میکنند، می بینند که اشرف مخلوقات عالم،الاغ بی زبون را باطناب به ریل بسته.
کره اش هم بنابر شعورذاتی و وابستگی،از کنارمادرش تکون نمیخورده...
@bayadbedoni
😢66😱6❤2
Forwarded from حراج تخفیفات_کاملامحدود با فروشگاه رسولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کولرگازی| #یخچالفریزر| #لباسشویی| #ظرفشویی| #جاروبرقی| #جهیزیهکاملو...
جهتاستعلامقیمتواطلاعاتبیشتر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔸 غار عجیب کروبرا در نزدیک دریای سیاه، عمیقترین غار جهان! اختلاف ارتفاع این غار از نقطه ورود آن تا پایینترین نقطه جست و جو شده 2197 متر است!!
@bayadbedoni
@bayadbedoni
❤8😱5🤩1
♦️یکی از معماهای تاریخ ایران را ببینید
دروازه «فرافر»؛ ورودی شهر ایساتیس یکی از اسنادی که ثابت میکند معماری اسلامی در واقع همان هنر ایرانیست!
این دروازه با قدمت بیش از ۲۰۰۰ سال ثابت میکند قبل از اسلام ایرانیان در ایساتیس استادان ساخت این تاقها بوده اند
یزد کهن از اینجا شروع میشده
شهری که یونانیان به زبان خودشان آن را ایساتیس میگفتند.
@bayadbedoni
دروازه «فرافر»؛ ورودی شهر ایساتیس یکی از اسنادی که ثابت میکند معماری اسلامی در واقع همان هنر ایرانیست!
این دروازه با قدمت بیش از ۲۰۰۰ سال ثابت میکند قبل از اسلام ایرانیان در ایساتیس استادان ساخت این تاقها بوده اند
یزد کهن از اینجا شروع میشده
شهری که یونانیان به زبان خودشان آن را ایساتیس میگفتند.
@bayadbedoni
❤23
گذاشتن لیوان آب کنار استکان قهوه ترک یک رسم بجا مانده از ترکان عثمانی است. اگر مهمان ابتدا قهوه را برمیداشت میزبان میفهمد مهمان غذا خورده و اگر آب را برمیداشت باید برای او غذا میاورد!
@bayadbedoni
@bayadbedoni
❤9👏3👎1