پایان شرمگینانه رهبری خودخوانده (قسمت دوم)
✍️احمد فعال
🔹تا اینجا آنچه که گفتیم وجه تراژدیک رهبری خودخوانده و هوادارن نظام پادشاهی بود. اما وجه مضحک آن این است که:
1- بر اساس کدام شناخت، کدام تحلیل از جامعه ایران، ایشان تصور کردند، با حمله نظامی اسرائیل یا آمریکا، مردم ایران در خیابان قیام میکنند و در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نقش تسریع کننده را ایفا خواهند کرد؟ ایشان و هوادارنشان یا دچار توهم هستند و یا خام اندیشی مفرط.
2- وقتی یک نفر در مقام رهبری تا این حد با جامعه خود بیگانه و متوهم باشد، نه در مقام رهبری، بلکه در مقام یک کنشگر ساده و مدعی، چه صلاحیتی برای ابراز وجود میتواند داشته باشد؟
3- مایل نیستم یک حرفی بزنم که پوئنی به نفع وضع موجود باشد، اما واقعیت را آنچنان که هست باید گفت، واقعیت این است که بخشی از جامعه که کم هم نبودند، نه به طرفداری از جمهوری اسلامی، بلکه چون جمهوری اسلامی را نوک پیکان دفاع از تجاوز اسرائیل میپنداشتند، به سمت جمهوری اسلامی متمایل شدند. حالا این علاوه بر متحد شدن بخش بزرگی از نیروهای ملی و دانشگاهی به سمت دفاع از تمامیت ایران در برابر تجاوز اسرائیل بود. به عبارتی، نه تنها یک قدم جامعه به سمت براندازی و پاسخ به درخواست ایشان و اسرائیل قدم برنداشت، بلکه نتیجه کاملاً معکوس آن را در این مدت شاهد بودیم.
4- اگر ایشان انتظار قیام از مردم داشتند، چرا به ترامپ و نتانیاهو نفرمودند، چرا حکم به تخلیه تهران میدهید؟ مگر ما نگفتیم بعد از حمله مردم توی خیابانها بریزند و انقلاب کنند، در یک شهر خالی از سکنه، کی باید علیه کی انقلاب کند؟
5- اگر ایشان معتقدند اکثریت مردم ایران و یا تمام مردم ایران او را صدا میزنند، و مقام رهبری خود را هم -خودخواسته- از یکی دو سال قبل تثبیت کردهاند، چرا در این مدت – یا در زمان دیگر- مردم را به قیام علیه جمهوری اسلامی دعوت نکردند و نمیکنند؟ این چه مردمی است و چه پیروانی است که فرمان رهبر خود را اصلاً و مطلقاً اجابت نمیکنند؟
6- حالا نمیگوییم همه مردم و نمیگوییم اکثر مردم، صدهزار نفر مریدان و پیروان سرسخت که در تهران لابد دارید، خوب همین صد هزار نفر اگر پایه باشند و فرمان بدهد مستمراً در خیابان حضور پیدا کنند، تردیدی نکنید که در عرض چند ماه نظام را فلج میکنند، و حتی تا سرنگونی میتوانند پیش بروند، پس کجاست لااقل آن صدهزار نفری که پایه پیروی از فرمایشان همایونی باشند؟
🔸در ادامه نشان خواهم داد که چرا بر خلاف بسیاری از نظرها رهبری خودخوانده ضدسرمایه اجتماعی است
✅برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
✍️احمد فعال
🔹تا اینجا آنچه که گفتیم وجه تراژدیک رهبری خودخوانده و هوادارن نظام پادشاهی بود. اما وجه مضحک آن این است که:
1- بر اساس کدام شناخت، کدام تحلیل از جامعه ایران، ایشان تصور کردند، با حمله نظامی اسرائیل یا آمریکا، مردم ایران در خیابان قیام میکنند و در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نقش تسریع کننده را ایفا خواهند کرد؟ ایشان و هوادارنشان یا دچار توهم هستند و یا خام اندیشی مفرط.
2- وقتی یک نفر در مقام رهبری تا این حد با جامعه خود بیگانه و متوهم باشد، نه در مقام رهبری، بلکه در مقام یک کنشگر ساده و مدعی، چه صلاحیتی برای ابراز وجود میتواند داشته باشد؟
3- مایل نیستم یک حرفی بزنم که پوئنی به نفع وضع موجود باشد، اما واقعیت را آنچنان که هست باید گفت، واقعیت این است که بخشی از جامعه که کم هم نبودند، نه به طرفداری از جمهوری اسلامی، بلکه چون جمهوری اسلامی را نوک پیکان دفاع از تجاوز اسرائیل میپنداشتند، به سمت جمهوری اسلامی متمایل شدند. حالا این علاوه بر متحد شدن بخش بزرگی از نیروهای ملی و دانشگاهی به سمت دفاع از تمامیت ایران در برابر تجاوز اسرائیل بود. به عبارتی، نه تنها یک قدم جامعه به سمت براندازی و پاسخ به درخواست ایشان و اسرائیل قدم برنداشت، بلکه نتیجه کاملاً معکوس آن را در این مدت شاهد بودیم.
4- اگر ایشان انتظار قیام از مردم داشتند، چرا به ترامپ و نتانیاهو نفرمودند، چرا حکم به تخلیه تهران میدهید؟ مگر ما نگفتیم بعد از حمله مردم توی خیابانها بریزند و انقلاب کنند، در یک شهر خالی از سکنه، کی باید علیه کی انقلاب کند؟
5- اگر ایشان معتقدند اکثریت مردم ایران و یا تمام مردم ایران او را صدا میزنند، و مقام رهبری خود را هم -خودخواسته- از یکی دو سال قبل تثبیت کردهاند، چرا در این مدت – یا در زمان دیگر- مردم را به قیام علیه جمهوری اسلامی دعوت نکردند و نمیکنند؟ این چه مردمی است و چه پیروانی است که فرمان رهبر خود را اصلاً و مطلقاً اجابت نمیکنند؟
6- حالا نمیگوییم همه مردم و نمیگوییم اکثر مردم، صدهزار نفر مریدان و پیروان سرسخت که در تهران لابد دارید، خوب همین صد هزار نفر اگر پایه باشند و فرمان بدهد مستمراً در خیابان حضور پیدا کنند، تردیدی نکنید که در عرض چند ماه نظام را فلج میکنند، و حتی تا سرنگونی میتوانند پیش بروند، پس کجاست لااقل آن صدهزار نفری که پایه پیروی از فرمایشان همایونی باشند؟
🔸در ادامه نشان خواهم داد که چرا بر خلاف بسیاری از نظرها رهبری خودخوانده ضدسرمایه اجتماعی است
✅برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👍2❤1
پایان شرمگینانه رهبری خودخوانده (قسمت سوم)
✍️احمد فعال
🔹چرا رهبری خودخوانده ضدسرمایه اجتماعی است؟
اجازه بدهید یک حقیقتی را بازگویم، ایشان برخلاف پندار هوادارانش، و برخلاف پندار منتقدینش که بعضا او را سرمایه اجتماعی و سیاسی میپندارند، ضدسرمایه اجتماعی هستند. رک و صریح بگویم، آفت اپوزسیون هستند، و آفت هر نوع تحولی در کشور هستند. در فرصت خواهم نوشت که در سال 1401 در حالی که جامعه ایران کاملاً جامعه جنبشی بود و انتظار میرفت که فواصل جنبشهای اجتماعی و سیاسی بعد از جنبش 96 و 98 و 1401 کمتر و کمتر شود، از آن زمان که ایشان وارد میدان شد، و داعیه رهبری داشت و آن نشست مفتضح در دانشگاه جرج تاون، خاک مرده روی جامعه پاشاند، که انگیزه جنبش را در جامعه از بین بردند.
در فرصت خواهم نوشت که دلایل خموشی جامعه جنبشی بعد از 1401 چی بود و کجا بود. و خواهم نوشت که اتحاد سلیبریتیها و پادشاهیخواهان و تقلیل شعار زن، زندگی و آزادی، به روزمرگی اسباب ابتذال سیاست و از بین رفتن انگیزه جنبشی در جامعه گردید. اما تا همین اندازه بگویم، این جریان نامبارک، از زمانی که پا به عرصه سیاست نهاد، و کوشش داشت تا در نقش رهبری ظاهر شود، موجب تلاشی و تفرقه در اپوزسیون شد، و همین امر کافی است که مدعی شویم، چرا ایشان نه تنها سرمایه اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه ضدسرمایه اجتماعی و سیاسی است.
نیروهای ملی و وطن دوست نمیتوانند او را بپذیرند، چه رسد در نقش رهبری. حالا خودم را مثال میزنم که فکر میکنم شاید – البته شاید- یک نیروی ملی محسوب شوم، نه اینکه ایشان را نپذیرم، بفرما بسمهالله شما از سال 1388 یعنی در سن پنجاه سالی در صحنه سیاست ظاهر شدید، نمیپرسیم تا آن زمان کجا بودید، اما بفرمایید در یک رابطه برابر با سایر نیروهای سیاسی حضور داشته باشد. قدمتان روی چشم. و حتی به عنوان یک رأی در شورای رهبری حضور داشته باشید، این هم قدمتان روی چشم. اما وقتی ایشان به جز رهبری رضایت نمیدهند، و این کافی نیست، ایشان با اطرافیانشان قرار است تمام گذشته را انکار کنند، کسانی مانند اینجانب را که در انقلاب 57 حضور داشت، همه را از دم تخطئه و فتنهگر بخواند، و مابقی مسائل و مصائبی که نیروهای ملی را مورد تهاجم قرار میدهند. خوب وقتی ایشان و اطرافیانش به اینجانب میگویند فتنهگر و به سایر نیروهای ملی میگویند فتنهگر، و وجود آنها را – که وجود حقیقی جامعه علمی و سیاسی ایران هستند- انکار میکنند، توقع دارند که من و امثال ما وجود آنها را بپذیرند؟ آیا این منطق ما غلط است که میگوییم، ایشان موجب تفرقه و تلاشی اپوزسیون شده است، و به همین دلیل ضدسرمایه اجتماعی است؟ اگر اشتباه میگوییم، بفرمایند به دور از فحشهای ناموسی پاسخهای مستدل بدهند، و بگویند به این دلیل و آن دلیل استدلال شما غلط است.
گفته میشود که مردم او را صدا میکنند، شعار رضاشاه روحت شاد را سر میدهند، در نتیجه تنها نیروی اپوزسیونی است که در افکار عمومی حضور دارد، مردم فرد دیگری را صدا نمیزنند در نتیجه او صلاحیت رهبری را دارد. این استدلال به چند دلیل بدترین مغالطه است، که من عجالتاً نام آن را مغالطه نفوذ و یا مغالطه مشروعیت مینامم. حالا دلایل ما چیست:
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
✍️احمد فعال
🔹چرا رهبری خودخوانده ضدسرمایه اجتماعی است؟
اجازه بدهید یک حقیقتی را بازگویم، ایشان برخلاف پندار هوادارانش، و برخلاف پندار منتقدینش که بعضا او را سرمایه اجتماعی و سیاسی میپندارند، ضدسرمایه اجتماعی هستند. رک و صریح بگویم، آفت اپوزسیون هستند، و آفت هر نوع تحولی در کشور هستند. در فرصت خواهم نوشت که در سال 1401 در حالی که جامعه ایران کاملاً جامعه جنبشی بود و انتظار میرفت که فواصل جنبشهای اجتماعی و سیاسی بعد از جنبش 96 و 98 و 1401 کمتر و کمتر شود، از آن زمان که ایشان وارد میدان شد، و داعیه رهبری داشت و آن نشست مفتضح در دانشگاه جرج تاون، خاک مرده روی جامعه پاشاند، که انگیزه جنبش را در جامعه از بین بردند.
در فرصت خواهم نوشت که دلایل خموشی جامعه جنبشی بعد از 1401 چی بود و کجا بود. و خواهم نوشت که اتحاد سلیبریتیها و پادشاهیخواهان و تقلیل شعار زن، زندگی و آزادی، به روزمرگی اسباب ابتذال سیاست و از بین رفتن انگیزه جنبشی در جامعه گردید. اما تا همین اندازه بگویم، این جریان نامبارک، از زمانی که پا به عرصه سیاست نهاد، و کوشش داشت تا در نقش رهبری ظاهر شود، موجب تلاشی و تفرقه در اپوزسیون شد، و همین امر کافی است که مدعی شویم، چرا ایشان نه تنها سرمایه اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه ضدسرمایه اجتماعی و سیاسی است.
نیروهای ملی و وطن دوست نمیتوانند او را بپذیرند، چه رسد در نقش رهبری. حالا خودم را مثال میزنم که فکر میکنم شاید – البته شاید- یک نیروی ملی محسوب شوم، نه اینکه ایشان را نپذیرم، بفرما بسمهالله شما از سال 1388 یعنی در سن پنجاه سالی در صحنه سیاست ظاهر شدید، نمیپرسیم تا آن زمان کجا بودید، اما بفرمایید در یک رابطه برابر با سایر نیروهای سیاسی حضور داشته باشد. قدمتان روی چشم. و حتی به عنوان یک رأی در شورای رهبری حضور داشته باشید، این هم قدمتان روی چشم. اما وقتی ایشان به جز رهبری رضایت نمیدهند، و این کافی نیست، ایشان با اطرافیانشان قرار است تمام گذشته را انکار کنند، کسانی مانند اینجانب را که در انقلاب 57 حضور داشت، همه را از دم تخطئه و فتنهگر بخواند، و مابقی مسائل و مصائبی که نیروهای ملی را مورد تهاجم قرار میدهند. خوب وقتی ایشان و اطرافیانش به اینجانب میگویند فتنهگر و به سایر نیروهای ملی میگویند فتنهگر، و وجود آنها را – که وجود حقیقی جامعه علمی و سیاسی ایران هستند- انکار میکنند، توقع دارند که من و امثال ما وجود آنها را بپذیرند؟ آیا این منطق ما غلط است که میگوییم، ایشان موجب تفرقه و تلاشی اپوزسیون شده است، و به همین دلیل ضدسرمایه اجتماعی است؟ اگر اشتباه میگوییم، بفرمایند به دور از فحشهای ناموسی پاسخهای مستدل بدهند، و بگویند به این دلیل و آن دلیل استدلال شما غلط است.
گفته میشود که مردم او را صدا میکنند، شعار رضاشاه روحت شاد را سر میدهند، در نتیجه تنها نیروی اپوزسیونی است که در افکار عمومی حضور دارد، مردم فرد دیگری را صدا نمیزنند در نتیجه او صلاحیت رهبری را دارد. این استدلال به چند دلیل بدترین مغالطه است، که من عجالتاً نام آن را مغالطه نفوذ و یا مغالطه مشروعیت مینامم. حالا دلایل ما چیست:
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
❤2👍2
پایان شرمگینانه رهبری خودخوانده (قسمت چهارم)
✍️احمد فعال
ادامه بحث چرا رهبری خودخوانده ضدسرمایه اجتماعی است؟
الف) در جای دیگر هم توضیح دادهام که اینجانب صراحتاً اعتراف میکنم و میپذیریم که الان در هر کوی و برزن و محل که با مردم مواجه میشویم، اکثریت آنها حسرت رژیم پیشین را میخورند. اما این همه حقیقت است؟ مطلقاً خیر. چرا؟ چون اولاً در طول تاریخ سابقه زیادی وجود دارد که ایرانیان از فرط فشار و مظالمی که بر آنها وارد میشود، به هر دری پناه میبرند که خود را از وضع موجود نجات دهند. حسرت رژیم پیشین، عکسالعمل به وضع موجود است، به هیچ وجه نمیتوان آن را ریشهدار و عمیق تلقی کرد. دوم اینکه، این اکثریتی که میگوییم، نزدیک به همه آنها از اقشار عامی و کم سواد و بیاطلاع هستند. طرفداری آنها بسیار سطحی و عکسالعلمی است. نخبگانی هم که از آنان پیروی میکنند، یا منافع جدی پیدا کردهاند، و یا اینقدر سطحی هستند، که "قیاس" قوه شناخت آنها را زائل کرده است. بنا به تجربه اینجانب، با هرکدام از اینها صحبت کردهام، بلافاصله کمتر از پنج دقیقه نمیگذرد که از رأی خود برمیگردند. سوم اینکه، هیچ تردیدی نکنید که در صبح فردای تغییر وضع موجود، ایشان و طرفداران سرسختش، در برابر موج عظیم نیرویهای ملی و دانشگاهی، و در برابر اندیشههای سیاسی و راهحلها، مثل کف زیر آب فرو میروند.
ب) طرفداران ایشان معتقدند که مردم در راهپیماییها با شعار "رضا شاه روحت شاد"، نام او را صدا میزنند. درست است، همواره در اغلب اجتماعاتی که اینجانب در تمام این سالها از 88 تا کنون حضور داشتم، به جز جنبش 1401، یک اقلیت چند نفری مصمم سعی دارند با شعار رضا شاه روحت شاد، تعدادی از جمعیت را، و لو به تعداد انگشتان دو دست با خود همراه کنند، و سپس از راه تبلیغات تمام آن راهپیمایی را به نفع خود مصادره کنند. اما شگفتی اینجاست، چرا در جنبش 1404 حتی یکبار، تأکید میکنم حتی یکبار دیده نشد، که جمعیتهایی که از هر نقطه ایران به جنبش در آمدهاند، و به خصوص در دانشگاهها یکبار او را صدا کنند؟ به طوری که نویسندهای در همان زمان یادداشتی با این عنوان نوشت "رضاشاه روحت شاد دود شد و به آسمان رفت".
ج) اینکه در میان نیروهای ملی یک چهره ملی وجود ندارد که مورد وفاق همه باشد، یکی به این دلیل است جمهوری اسلامی از روز اول سعی کرد تا از راه اعترافگیری و تبلیغات و اتهامات، هیچ بدیل موجهی را بعد از خود باقی نگذارد. همه را تخریب کرد. این روش با این هدف صورت گرفت، که اگرچه اعتبار خود را روز به روز در افکار عمومی از دست میهد، لیکن اعتباری هم برای کسی باقی نماند. یکی از شگردهای دیگر که زمان رژیم پیشین همین شگرد بکار گرفته میشد، این بود که با اپوزسیونی که هم جنس خود بود، مدار قهر ایجاد کند. در زمان رژیم پیشین با بزرگنمایی کردن حزب توده، مدار قهر با این حزب بسته شد. پس از انقلاب مدار قهر با دو جریان سلطنتطلب و مجاهدین بسته شد. این، یک روش تقریباً موفق برای جلوگیری از بدیلسازی است. به عبارتی سلطنتطلبان و رهبرشان از دو جهت مانع شکلگیری یک بدیل موفق شدند، یکی از راه نظام، که با آنها مدار بسته قهر ایجاد کرد، و دوم از راه خودشان که پیشتر اشاره کردم اسباب تفرقه میان اپوزسیون شدهاند.
د) پادشاهیخواهان شخصمحور هستند، لیکن جمهوریخواهان شخصمحور نیستند. اینکه پادشاهایخواهان موفق شدند تا بدیل مورد نظر خودشان را مطرح کنند، نیازی به توضیح پیچیدهای نیست. به غیر از شخصمحوری، رهبری خودخوانده وارث نظام پیشین بود، و از این نظر انتخاب ایشان برای رهبری نیازی به کوشش جدیای نداشت، مانند فرزندی میماند که از پیش ساخته شده بود. مغالطه بزرگی که انجام میشود این است که وقتی در یک جمعیت بزرگ، تعداد چند ده نفر رهبری خودخوانده را صدا میزنند، گمان برده میشود کس دیگری نیست که صدا بزنند. پس چون او را صدا میزنند نتیجه میگیرند، فقط اوست که وجود دارد و فقط اوست که مشروعیت دارد. این بدترین مغالطهای است که موجب سوء تفاهم پادشاهیخواهان شده است.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
✍️احمد فعال
ادامه بحث چرا رهبری خودخوانده ضدسرمایه اجتماعی است؟
الف) در جای دیگر هم توضیح دادهام که اینجانب صراحتاً اعتراف میکنم و میپذیریم که الان در هر کوی و برزن و محل که با مردم مواجه میشویم، اکثریت آنها حسرت رژیم پیشین را میخورند. اما این همه حقیقت است؟ مطلقاً خیر. چرا؟ چون اولاً در طول تاریخ سابقه زیادی وجود دارد که ایرانیان از فرط فشار و مظالمی که بر آنها وارد میشود، به هر دری پناه میبرند که خود را از وضع موجود نجات دهند. حسرت رژیم پیشین، عکسالعمل به وضع موجود است، به هیچ وجه نمیتوان آن را ریشهدار و عمیق تلقی کرد. دوم اینکه، این اکثریتی که میگوییم، نزدیک به همه آنها از اقشار عامی و کم سواد و بیاطلاع هستند. طرفداری آنها بسیار سطحی و عکسالعلمی است. نخبگانی هم که از آنان پیروی میکنند، یا منافع جدی پیدا کردهاند، و یا اینقدر سطحی هستند، که "قیاس" قوه شناخت آنها را زائل کرده است. بنا به تجربه اینجانب، با هرکدام از اینها صحبت کردهام، بلافاصله کمتر از پنج دقیقه نمیگذرد که از رأی خود برمیگردند. سوم اینکه، هیچ تردیدی نکنید که در صبح فردای تغییر وضع موجود، ایشان و طرفداران سرسختش، در برابر موج عظیم نیرویهای ملی و دانشگاهی، و در برابر اندیشههای سیاسی و راهحلها، مثل کف زیر آب فرو میروند.
ب) طرفداران ایشان معتقدند که مردم در راهپیماییها با شعار "رضا شاه روحت شاد"، نام او را صدا میزنند. درست است، همواره در اغلب اجتماعاتی که اینجانب در تمام این سالها از 88 تا کنون حضور داشتم، به جز جنبش 1401، یک اقلیت چند نفری مصمم سعی دارند با شعار رضا شاه روحت شاد، تعدادی از جمعیت را، و لو به تعداد انگشتان دو دست با خود همراه کنند، و سپس از راه تبلیغات تمام آن راهپیمایی را به نفع خود مصادره کنند. اما شگفتی اینجاست، چرا در جنبش 1404 حتی یکبار، تأکید میکنم حتی یکبار دیده نشد، که جمعیتهایی که از هر نقطه ایران به جنبش در آمدهاند، و به خصوص در دانشگاهها یکبار او را صدا کنند؟ به طوری که نویسندهای در همان زمان یادداشتی با این عنوان نوشت "رضاشاه روحت شاد دود شد و به آسمان رفت".
ج) اینکه در میان نیروهای ملی یک چهره ملی وجود ندارد که مورد وفاق همه باشد، یکی به این دلیل است جمهوری اسلامی از روز اول سعی کرد تا از راه اعترافگیری و تبلیغات و اتهامات، هیچ بدیل موجهی را بعد از خود باقی نگذارد. همه را تخریب کرد. این روش با این هدف صورت گرفت، که اگرچه اعتبار خود را روز به روز در افکار عمومی از دست میهد، لیکن اعتباری هم برای کسی باقی نماند. یکی از شگردهای دیگر که زمان رژیم پیشین همین شگرد بکار گرفته میشد، این بود که با اپوزسیونی که هم جنس خود بود، مدار قهر ایجاد کند. در زمان رژیم پیشین با بزرگنمایی کردن حزب توده، مدار قهر با این حزب بسته شد. پس از انقلاب مدار قهر با دو جریان سلطنتطلب و مجاهدین بسته شد. این، یک روش تقریباً موفق برای جلوگیری از بدیلسازی است. به عبارتی سلطنتطلبان و رهبرشان از دو جهت مانع شکلگیری یک بدیل موفق شدند، یکی از راه نظام، که با آنها مدار بسته قهر ایجاد کرد، و دوم از راه خودشان که پیشتر اشاره کردم اسباب تفرقه میان اپوزسیون شدهاند.
د) پادشاهیخواهان شخصمحور هستند، لیکن جمهوریخواهان شخصمحور نیستند. اینکه پادشاهایخواهان موفق شدند تا بدیل مورد نظر خودشان را مطرح کنند، نیازی به توضیح پیچیدهای نیست. به غیر از شخصمحوری، رهبری خودخوانده وارث نظام پیشین بود، و از این نظر انتخاب ایشان برای رهبری نیازی به کوشش جدیای نداشت، مانند فرزندی میماند که از پیش ساخته شده بود. مغالطه بزرگی که انجام میشود این است که وقتی در یک جمعیت بزرگ، تعداد چند ده نفر رهبری خودخوانده را صدا میزنند، گمان برده میشود کس دیگری نیست که صدا بزنند. پس چون او را صدا میزنند نتیجه میگیرند، فقط اوست که وجود دارد و فقط اوست که مشروعیت دارد. این بدترین مغالطهای است که موجب سوء تفاهم پادشاهیخواهان شده است.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
❤5👍1
پایان شرمگینانه رهبری خودخوانده (قسمت پنجم و پایانی)
✍️احمد فعال
🔹ادامه بحث چرا رهبری خودخوانده ضدسرمایه اجتماعی است
این امر که چهره شاخصی در میان جمهوریخواهان وجود ندارد که تمام نیروهای ملی و جمهوریخواه را همبسته و اینتگرتد کند، و در میان پادشاهیخواهان یک چهره شاخص وجود دارد که آنان را همبسته میکند، هیچ دلیل علمی، سیاسی و موجهی وجود ندارد که آن "ناوجود" دلیلی بر اثبات این وجود و یا مشروعیت آن میشود. مثال میزنم، فرض کنیم در یک شهر با یک جمعیت یک میلیونی، یک اقلیت هزارنفری وجود دارند، که از یک قومیت خاص، یا یک نژآد خاص و یا یک مذهب خاص هستند. این اقلیت هزارنفر یک پیشوا دارند که مورد ستایش و تقدیس آنان است. بقیه فاقد چنین پیشوایی هستند، در گروهبندیهای مختلف و متکثر تقسیم شدهاند، که ممکن است بنا به قاعده فرهنگی که ما وارد عصر پایان مرجعیت شدهایم، گرد هیچ مرجعیتی جمع نشدهاند. اما در یک دموکراسی انتخاباتی میتوانند انتخاب واقعی خود را در کمال صلح و آزادی و آرامش داشته باشند. میخواهم اینجور بگویم که وجود آن پیشوا در شهر، هیچ دلیلی بر مشروعیت ایشان در میان گرایشهای مختلف فکری و سیاسی بدست نمیدهد. مضاف بر اینکه میدانیم وجود آن پیشوا یکی از عوامل تجزیه و تشتت در شهر است.
ه) در آخرین استدلال فرض کنیم در همان شهر فرضی، تمام مردم نسبت به حاکم شهر معترض باشند و مدام تظاهرات خیابانی براه بیاندازند. آن هزار نفر و یا چندهزارنفر، در جمعیتهای معترضین در سراسر شهر پخش شدهاند، و مدام شعار روحت شاد نثار رهبرشان میکنند، فیلمها و ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی و رسانهها پخش میشوند، چنین وانمود میکند که در کل مردم شهر و یا اکثریت مردم آن شهر – اصلاً عدد هم نگوییم- تنها آن پیشواست که بدیل مشروع برای حکمرانی در آن شهر است؟ توجه کنید اصلاً کاری به عدد نداریم، آیا این استدلال تا چه اندازه میتواند موجه و منطقی باشد؟ هیچ، مطلقاً هیچ. به عکس، وقتی مشاهده میکنیم که آن پیشوا اسباب تفرقه وتشتت میان نیروهای معترض شده است، نه تنها یک سرمایه اجتماعی و سیاسی میان معترضین نیست، بلکه به ضدسرمایه اجتماعی تبدیل شده است.
در انتهای اینکه، بله ایشان در دعوت از دولتهای متجاوز به ایران، و رایزنی با نئوکانهای جنگطلب در آمریکا یک سرمایه بزرگی بودند، اما با تجاوز اسرائیل به ایران همین سرمایه هم بر باد رفت. 11 تیرماه 1404
🔹متن کامل مقاله را در سایت زیتون مطالعه بفرمایید
https://www.zeitoons.com/116011
✍️احمد فعال
🔹ادامه بحث چرا رهبری خودخوانده ضدسرمایه اجتماعی است
این امر که چهره شاخصی در میان جمهوریخواهان وجود ندارد که تمام نیروهای ملی و جمهوریخواه را همبسته و اینتگرتد کند، و در میان پادشاهیخواهان یک چهره شاخص وجود دارد که آنان را همبسته میکند، هیچ دلیل علمی، سیاسی و موجهی وجود ندارد که آن "ناوجود" دلیلی بر اثبات این وجود و یا مشروعیت آن میشود. مثال میزنم، فرض کنیم در یک شهر با یک جمعیت یک میلیونی، یک اقلیت هزارنفری وجود دارند، که از یک قومیت خاص، یا یک نژآد خاص و یا یک مذهب خاص هستند. این اقلیت هزارنفر یک پیشوا دارند که مورد ستایش و تقدیس آنان است. بقیه فاقد چنین پیشوایی هستند، در گروهبندیهای مختلف و متکثر تقسیم شدهاند، که ممکن است بنا به قاعده فرهنگی که ما وارد عصر پایان مرجعیت شدهایم، گرد هیچ مرجعیتی جمع نشدهاند. اما در یک دموکراسی انتخاباتی میتوانند انتخاب واقعی خود را در کمال صلح و آزادی و آرامش داشته باشند. میخواهم اینجور بگویم که وجود آن پیشوا در شهر، هیچ دلیلی بر مشروعیت ایشان در میان گرایشهای مختلف فکری و سیاسی بدست نمیدهد. مضاف بر اینکه میدانیم وجود آن پیشوا یکی از عوامل تجزیه و تشتت در شهر است.
ه) در آخرین استدلال فرض کنیم در همان شهر فرضی، تمام مردم نسبت به حاکم شهر معترض باشند و مدام تظاهرات خیابانی براه بیاندازند. آن هزار نفر و یا چندهزارنفر، در جمعیتهای معترضین در سراسر شهر پخش شدهاند، و مدام شعار روحت شاد نثار رهبرشان میکنند، فیلمها و ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی و رسانهها پخش میشوند، چنین وانمود میکند که در کل مردم شهر و یا اکثریت مردم آن شهر – اصلاً عدد هم نگوییم- تنها آن پیشواست که بدیل مشروع برای حکمرانی در آن شهر است؟ توجه کنید اصلاً کاری به عدد نداریم، آیا این استدلال تا چه اندازه میتواند موجه و منطقی باشد؟ هیچ، مطلقاً هیچ. به عکس، وقتی مشاهده میکنیم که آن پیشوا اسباب تفرقه وتشتت میان نیروهای معترض شده است، نه تنها یک سرمایه اجتماعی و سیاسی میان معترضین نیست، بلکه به ضدسرمایه اجتماعی تبدیل شده است.
در انتهای اینکه، بله ایشان در دعوت از دولتهای متجاوز به ایران، و رایزنی با نئوکانهای جنگطلب در آمریکا یک سرمایه بزرگی بودند، اما با تجاوز اسرائیل به ایران همین سرمایه هم بر باد رفت. 11 تیرماه 1404
🔹متن کامل مقاله را در سایت زیتون مطالعه بفرمایید
https://www.zeitoons.com/116011
سایت خبری تحلیلی زیتون
پایان شرمگینانه رهبری خودخوانده | سایت خبری تحلیلی زیتون
شاید مضحکترین و از یک حیث دراماتیکترین صحنه جنگ اسرائیل و ایران، نقش رهبری خودخوانده و پایان شرمگینانه نقش ایشان است. شاید برای از بین بردن یک استبداد سرسخت، دست به دامن قدرتهای خارجی شدن، به ظاهر موجه باشد.در این رابطه چند نکته را به عرض میرسانم. ۱-…
❤3👍1👎1
پایان شرمگینانه رهبری خودخوانده
احمد فعال
در این مقاله کوشش کردم تا استدلالهای خود را در مواردی چون دراماتیک بودند و مضحک بودن رهبری خودخوانده، در جنگ ایران و اسرائیل به بحث بگذارم، همیچنین در قسم زیادی از این مقاله دلایل خود را برخلاف پندار بعضی که رهبری خودخوانده را سرمایه اجتماعی و سیاسی میپندارند، ایشان را ضدسرمایه اجتماعی توصیف کردهام. درک می کنم که شیفتگان ایشان برآشفته خواهند شد، و بدون یک سطر استدلالی که ناظر به استدلالهای اینجانب باشد، باران فحش را نثارم خواهند کرد، اما خوشحالم که استدلالهای خود را در حد بضاعت با قوت و صراحت بیان کردهام.
1- در طول تاریخ ایران وقتی مردمی دچار ضعف میشوند، و در برابر مظالم توانایی تغییر وضعیت موجود را نمییابند، سه موضع اتخاذ میکنند. بخشی از جامعه به دنیای درون پناه میبرند و با فراخ کردن دنیای درونی، پناهگاهی برای تسکین آلام و رنجهای خود میجویند. برخی منتظر مینشینند تا دستی از خارج بیرون بیاید و آنها را نجات دهد. و بخش سومی، به مصداق حالی خوش باش و دم غنیمت شمار، به قول غزالی به اباحهگری روی میآورند. یعنی بیتفاوت شدن در برابر رنجها و فشارهایی که بر آنها وارد میشود، به نوعی بیخیال شدن در برابر وضع موجود.
2- درخواست کمک از دولتهای خارجی جز این نیست که درخواست کنند جامعه خود را ناتوان و ضعیف فرض میکند. البته در طول تاریخ دو جماعت بودند که مردم را ناتوان و ضعیف میپنداشتند. یکی روحانیونی که به رابطه انقیادی و تقلیدی صرف معتقد بودند. دوم طبقه آریستوکراسی و یا همان اشرافسالاران که جامعه را در حد رعیت میپنداشتند. پادشاهان و درباریان همواره در کانون طبقه اشراف قرار داشتند، و بقیه مثل زالو گرد این کانونِ مرکزیِ قدرتِ آریستوکراسی حلقه میزدند. این طبقه به طور غریزی مرددم را رعیت میپندارد. طبقه آریستوکراتها در گذشته اگرچه متکی بر زمین بودند، و تقریباً از میان رفتهاند، لیکن فرهنگ آریستوکراسی در دوران جدید تداوم پیدا کرده است. این همان موضوعی است که در کتاب مدیریت آریستوکراتیک شرح دادهام. لذا نباید فریب الفاظ مدرنی که آریستوکراتها در ادبیات خود به ظاهر به کار میگیرند، خورد. رجوع آنها به عامل خارجی بر اساس همان نگرش رعیتپنداری جامعه است. این توضیح لازم است که اگر جامعه نمیتواند وضعیت خود را تغییر دهد، نه به دلیل ناتوانی، بلکه به دلایل دیگری است که فعلا بحث آن در اینجا نیست.
3- حالا فرض کنیم که رجوع کردن به دولتهای خارجی درست باشد، اما کدام عقل سلیم مجاز میشمارد که برای سرنگونی یک نظام دست به دامن جنایتکارترین و وحشیترین دولت شوید؟
4- حالا فرض کنیم که رجوع کردن به دولت خارجی جنایتکار هم درست باشد، چگونه انسان شرم نمیکند، دست به دامن دولتی شود که به کشورش حمله نظامی میکند، آوار بر سر مردم میریزد، 10 میلیون جمعیت را از این شهر به آن شهر آواره و سرگردان میکند، زیر ساختهای اقتصادی را نابود کند؟ آیا با همین جواز، مجاز میدانید که مجاهدین خلق در اوج جنگ ایران و عراق دست به دامن رژیم صدام حسین شد؟ چگونه مردمی میتوانند به اپوزسیونی و رهبرانی اعتماد کند که با دشمنان این سرزمین همدست و همداستان شدهاند؟
5- اگر به تمام تحلیلهایی که طرفداران حمله نظامی و پادشاهیخواهان از چند سال پیش، تا پیش از حمله اسرائیل مراجعه کنید، وقتی در برابر این پرسش که چگونه راضی میشوید که یک کشور خارجی به کشورتان حمله نظامی کند، جملگی استدلال میکردند، مرادمان حمله به مراکز نظامی بود. اگر امروز این تصاویری که زیر بمباران هواپیماهای اسرائیلی ویران شدند، یکسال قبل نشان میداید، باز میتوانستند، از حمله نظامی اسرائیل دفاع کنند؟ قطعاً از شرم نمیتوانستند سربلند کند. میتوان به فهرست بلندی از حملات نظامی اسرائیل اشاره کرد که اهداف غیرنظامی را زیر بمباران قرار دادند. یک فقره حمله به زندان اوین تعداد بیش از 80 نفر از زندانی تا ملاقات کننده و تا مددکار اجتماعی را به قتل رساند، از حمله به بیمارستان گرفته تا مرکز هلال احمر، تا تأسیسات نفتی تا مناطق مسکونی، تازه این فقط 12 روز جنگ بود، اگر این جنگ به شش ماه طول میکشید، چگونه همان توجیهات را میتوانند تکرار کنند؟ واقعاً شرمگینانه است!!!
🔹متن کامل مقاله را در سایت زیتون و یا در کانال بیان آزادی مطالعه بفرمایید
https://www.zeitoons.com/116011
احمد فعال
در این مقاله کوشش کردم تا استدلالهای خود را در مواردی چون دراماتیک بودند و مضحک بودن رهبری خودخوانده، در جنگ ایران و اسرائیل به بحث بگذارم، همیچنین در قسم زیادی از این مقاله دلایل خود را برخلاف پندار بعضی که رهبری خودخوانده را سرمایه اجتماعی و سیاسی میپندارند، ایشان را ضدسرمایه اجتماعی توصیف کردهام. درک می کنم که شیفتگان ایشان برآشفته خواهند شد، و بدون یک سطر استدلالی که ناظر به استدلالهای اینجانب باشد، باران فحش را نثارم خواهند کرد، اما خوشحالم که استدلالهای خود را در حد بضاعت با قوت و صراحت بیان کردهام.
1- در طول تاریخ ایران وقتی مردمی دچار ضعف میشوند، و در برابر مظالم توانایی تغییر وضعیت موجود را نمییابند، سه موضع اتخاذ میکنند. بخشی از جامعه به دنیای درون پناه میبرند و با فراخ کردن دنیای درونی، پناهگاهی برای تسکین آلام و رنجهای خود میجویند. برخی منتظر مینشینند تا دستی از خارج بیرون بیاید و آنها را نجات دهد. و بخش سومی، به مصداق حالی خوش باش و دم غنیمت شمار، به قول غزالی به اباحهگری روی میآورند. یعنی بیتفاوت شدن در برابر رنجها و فشارهایی که بر آنها وارد میشود، به نوعی بیخیال شدن در برابر وضع موجود.
2- درخواست کمک از دولتهای خارجی جز این نیست که درخواست کنند جامعه خود را ناتوان و ضعیف فرض میکند. البته در طول تاریخ دو جماعت بودند که مردم را ناتوان و ضعیف میپنداشتند. یکی روحانیونی که به رابطه انقیادی و تقلیدی صرف معتقد بودند. دوم طبقه آریستوکراسی و یا همان اشرافسالاران که جامعه را در حد رعیت میپنداشتند. پادشاهان و درباریان همواره در کانون طبقه اشراف قرار داشتند، و بقیه مثل زالو گرد این کانونِ مرکزیِ قدرتِ آریستوکراسی حلقه میزدند. این طبقه به طور غریزی مرددم را رعیت میپندارد. طبقه آریستوکراتها در گذشته اگرچه متکی بر زمین بودند، و تقریباً از میان رفتهاند، لیکن فرهنگ آریستوکراسی در دوران جدید تداوم پیدا کرده است. این همان موضوعی است که در کتاب مدیریت آریستوکراتیک شرح دادهام. لذا نباید فریب الفاظ مدرنی که آریستوکراتها در ادبیات خود به ظاهر به کار میگیرند، خورد. رجوع آنها به عامل خارجی بر اساس همان نگرش رعیتپنداری جامعه است. این توضیح لازم است که اگر جامعه نمیتواند وضعیت خود را تغییر دهد، نه به دلیل ناتوانی، بلکه به دلایل دیگری است که فعلا بحث آن در اینجا نیست.
3- حالا فرض کنیم که رجوع کردن به دولتهای خارجی درست باشد، اما کدام عقل سلیم مجاز میشمارد که برای سرنگونی یک نظام دست به دامن جنایتکارترین و وحشیترین دولت شوید؟
4- حالا فرض کنیم که رجوع کردن به دولت خارجی جنایتکار هم درست باشد، چگونه انسان شرم نمیکند، دست به دامن دولتی شود که به کشورش حمله نظامی میکند، آوار بر سر مردم میریزد، 10 میلیون جمعیت را از این شهر به آن شهر آواره و سرگردان میکند، زیر ساختهای اقتصادی را نابود کند؟ آیا با همین جواز، مجاز میدانید که مجاهدین خلق در اوج جنگ ایران و عراق دست به دامن رژیم صدام حسین شد؟ چگونه مردمی میتوانند به اپوزسیونی و رهبرانی اعتماد کند که با دشمنان این سرزمین همدست و همداستان شدهاند؟
5- اگر به تمام تحلیلهایی که طرفداران حمله نظامی و پادشاهیخواهان از چند سال پیش، تا پیش از حمله اسرائیل مراجعه کنید، وقتی در برابر این پرسش که چگونه راضی میشوید که یک کشور خارجی به کشورتان حمله نظامی کند، جملگی استدلال میکردند، مرادمان حمله به مراکز نظامی بود. اگر امروز این تصاویری که زیر بمباران هواپیماهای اسرائیلی ویران شدند، یکسال قبل نشان میداید، باز میتوانستند، از حمله نظامی اسرائیل دفاع کنند؟ قطعاً از شرم نمیتوانستند سربلند کند. میتوان به فهرست بلندی از حملات نظامی اسرائیل اشاره کرد که اهداف غیرنظامی را زیر بمباران قرار دادند. یک فقره حمله به زندان اوین تعداد بیش از 80 نفر از زندانی تا ملاقات کننده و تا مددکار اجتماعی را به قتل رساند، از حمله به بیمارستان گرفته تا مرکز هلال احمر، تا تأسیسات نفتی تا مناطق مسکونی، تازه این فقط 12 روز جنگ بود، اگر این جنگ به شش ماه طول میکشید، چگونه همان توجیهات را میتوانند تکرار کنند؟ واقعاً شرمگینانه است!!!
🔹متن کامل مقاله را در سایت زیتون و یا در کانال بیان آزادی مطالعه بفرمایید
https://www.zeitoons.com/116011
سایت خبری تحلیلی زیتون
پایان شرمگینانه رهبری خودخوانده | سایت خبری تحلیلی زیتون
شاید مضحکترین و از یک حیث دراماتیکترین صحنه جنگ اسرائیل و ایران، نقش رهبری خودخوانده و پایان شرمگینانه نقش ایشان است. شاید برای از بین بردن یک استبداد سرسخت، دست به دامن قدرتهای خارجی شدن، به ظاهر موجه باشد.در این رابطه چند نکته را به عرض میرسانم. ۱-…
❤8👍1
درسهایی از جنگ اسرائیل و ایران، احمد فعال - Gooya News
https://news.gooya.com/2025/06/post-99358.php
https://news.gooya.com/2025/06/post-99358.php
Gooya
درسهایی از جنگ اسرائیل و ایران، احمد فعال
⛔«اگر دوباره جنگ شود، ایران میبازد؛ حتی اگر پیروز شود»
ساده بگوییم: هیچ سناریویی از جنگ مستقیم یا نیابتی با اسرائیل، برای ایران قابل پیروزی نیست. نه به دلیل ضعف اعتقادی یا نظامی، بلکه به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک، وضعیت اقتصادی داخلی، نداشتن مشروعیت بینالمللی و همچنین تغییر نظم جهانی.
در بهترین حالت، ایران میتواند خسارتهایی فراوانی به اسرائیل وارد کند؛ اما زیرساختهای نابود شده اسرائیل در مدت کوتاهی با منابع جهانی بازسازی خواهد شد. اسرائیل پشتوانهی فوری مالی، فنی و سیاسی دارد. ایران چنین چیزی ندارد. ایران نه در داخل توان بازسازی سریع دارد، نه در خارج پشتوانهی سیاسی برای جذب منابع یا کمک بینالمللی.
حتی اگر جنگ با ضربات اساسی به اسرائیل توسط ایران تمام شود، چیزی از ایران باقی نخواهد ماند. زیرا پاسخ متقابل، گسترده و مرگبار خواهد بود. زیرساختهای حیاتی ایران، پالایشگاهها، نیروگاهها، سدها، فرودگاهها، بنادر و مراکز مخابراتی و مالی، در مدت چند روز نابود خواهند شد. نه فقط به دست اسرائیل، بلکه با ورود آمریکا.
در این شرایط، تکرار گفتمانهای مقاومت، به معنای پذیرفتن و مشروعسازی فروپاشی است. حاکمیتی که آگاهانه وارد این مسیر شود، مسئول مستقیم فروپاشی کشور خواهد بود.
هیچ دلیل راهبردی وجود ندارد که ایران امروز وارد جنگی شود که نسبت قدرت در آن بهشدت نامتوازن است. ایران توان پاسخ موشکی دارد، و میتواند ضربات اساسی به زیرساختهای اسرائیل هم بزند. اما آسمان ایران عملاً باز است. اسرائیل و آمریکا توانایی کامل برای نابودسازی مراکز استراتژیک ایران را دارند. اگر اراده کنند، قطع کامل اینترنت، انرژی، سیستم بانکی، مخابرات و حملونقل ایران در مدت بسیار کوتاهی ممکن است.
این شرایط با ۱۳۵۹ یا حتی ۱۳۸۵ تفاوت دارد. نه ملت در موقعیت جنگ روانی و اقتصادی هستند، نه اقتصاد ایران توان تحمل یک فاز جنگی را دارد. هیچ اقتصاد ورشکستهای نمیتواند پشتوانهای برای جنگ باشد.
مفهوم «مقاومت» بدون پیوست سیاسی و اقتصادی، یک فریب است. مقاومت نمیتواند بدون پشتوانهی ملی، مشروعیت بینالمللی و حمایت منطقهای ادامه پیدا کند. ایران هیچکدام را ندارد.
اکنون تنها دو مسیر روی میز جمهوری اسلامی است:
ادامه گفتمان جنگ و مقاومت، به قیمت تبدیل شدن ایران به یک زمین سوخته و از دست رفتن توان بازسازی در نسل حاضر.
پذیرش ضرورت تعامل برای بقای کشور، باید با تجدیدنظر بنیادی در بسیاری از سیاستها، روایتها و ساختارهای قدرت باشد.
برخی فکر میکنند پذیرش تعامل، به معنای شکست یا تسلیم است. در حالی که تعامل، تنها ابزار بقای ایران است. تعامل به معنای تغییر گفتمان حاکم است. اگر این گفتمان عوض نشود، حتی بدون جنگ نیز کشور در معرض انحلال تدریجی قرار دارد.
واقعیت دیگر این است که آمریکا و اسرائیل، تا زمان غیرقابل پیشبینی، اجازه نخواهند داد هیچ نظام سیاسی مبتنی بر سیاست "فلسطین آزاد" در منطقه شکل بگیرد یا ادامه پیدا کند. این تحلیل نیست، تجربه است. در لبنان، در سوریه، در عراق، در یمن و در مصر.
بنابراین، جمهوری اسلامی اگر میخواهد بماند، یا باید وارد نظم جهانی شود، یا در نهایت نابود میشود. نه بهدست مردم، بلکه بهدست ترکیب جنگ، تحریم، فروپاشی داخلی و انزوای بینالمللی.
و در پایان: اگر جنگ شود، ایران خواهد باخت؛ حتی اگر در میدان پیروز شود. چون کشوری که زیرساخت، اقتصاد، نظام بانکی، انسجام اجتماعی و سرمایهی ملی ندارد، حتی از پیروزیاش هم نمیتواند استفاده کند.
#حمید_آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
ساده بگوییم: هیچ سناریویی از جنگ مستقیم یا نیابتی با اسرائیل، برای ایران قابل پیروزی نیست. نه به دلیل ضعف اعتقادی یا نظامی، بلکه به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک، وضعیت اقتصادی داخلی، نداشتن مشروعیت بینالمللی و همچنین تغییر نظم جهانی.
در بهترین حالت، ایران میتواند خسارتهایی فراوانی به اسرائیل وارد کند؛ اما زیرساختهای نابود شده اسرائیل در مدت کوتاهی با منابع جهانی بازسازی خواهد شد. اسرائیل پشتوانهی فوری مالی، فنی و سیاسی دارد. ایران چنین چیزی ندارد. ایران نه در داخل توان بازسازی سریع دارد، نه در خارج پشتوانهی سیاسی برای جذب منابع یا کمک بینالمللی.
حتی اگر جنگ با ضربات اساسی به اسرائیل توسط ایران تمام شود، چیزی از ایران باقی نخواهد ماند. زیرا پاسخ متقابل، گسترده و مرگبار خواهد بود. زیرساختهای حیاتی ایران، پالایشگاهها، نیروگاهها، سدها، فرودگاهها، بنادر و مراکز مخابراتی و مالی، در مدت چند روز نابود خواهند شد. نه فقط به دست اسرائیل، بلکه با ورود آمریکا.
در این شرایط، تکرار گفتمانهای مقاومت، به معنای پذیرفتن و مشروعسازی فروپاشی است. حاکمیتی که آگاهانه وارد این مسیر شود، مسئول مستقیم فروپاشی کشور خواهد بود.
هیچ دلیل راهبردی وجود ندارد که ایران امروز وارد جنگی شود که نسبت قدرت در آن بهشدت نامتوازن است. ایران توان پاسخ موشکی دارد، و میتواند ضربات اساسی به زیرساختهای اسرائیل هم بزند. اما آسمان ایران عملاً باز است. اسرائیل و آمریکا توانایی کامل برای نابودسازی مراکز استراتژیک ایران را دارند. اگر اراده کنند، قطع کامل اینترنت، انرژی، سیستم بانکی، مخابرات و حملونقل ایران در مدت بسیار کوتاهی ممکن است.
این شرایط با ۱۳۵۹ یا حتی ۱۳۸۵ تفاوت دارد. نه ملت در موقعیت جنگ روانی و اقتصادی هستند، نه اقتصاد ایران توان تحمل یک فاز جنگی را دارد. هیچ اقتصاد ورشکستهای نمیتواند پشتوانهای برای جنگ باشد.
مفهوم «مقاومت» بدون پیوست سیاسی و اقتصادی، یک فریب است. مقاومت نمیتواند بدون پشتوانهی ملی، مشروعیت بینالمللی و حمایت منطقهای ادامه پیدا کند. ایران هیچکدام را ندارد.
اکنون تنها دو مسیر روی میز جمهوری اسلامی است:
ادامه گفتمان جنگ و مقاومت، به قیمت تبدیل شدن ایران به یک زمین سوخته و از دست رفتن توان بازسازی در نسل حاضر.
پذیرش ضرورت تعامل برای بقای کشور، باید با تجدیدنظر بنیادی در بسیاری از سیاستها، روایتها و ساختارهای قدرت باشد.
برخی فکر میکنند پذیرش تعامل، به معنای شکست یا تسلیم است. در حالی که تعامل، تنها ابزار بقای ایران است. تعامل به معنای تغییر گفتمان حاکم است. اگر این گفتمان عوض نشود، حتی بدون جنگ نیز کشور در معرض انحلال تدریجی قرار دارد.
واقعیت دیگر این است که آمریکا و اسرائیل، تا زمان غیرقابل پیشبینی، اجازه نخواهند داد هیچ نظام سیاسی مبتنی بر سیاست "فلسطین آزاد" در منطقه شکل بگیرد یا ادامه پیدا کند. این تحلیل نیست، تجربه است. در لبنان، در سوریه، در عراق، در یمن و در مصر.
بنابراین، جمهوری اسلامی اگر میخواهد بماند، یا باید وارد نظم جهانی شود، یا در نهایت نابود میشود. نه بهدست مردم، بلکه بهدست ترکیب جنگ، تحریم، فروپاشی داخلی و انزوای بینالمللی.
و در پایان: اگر جنگ شود، ایران خواهد باخت؛ حتی اگر در میدان پیروز شود. چون کشوری که زیرساخت، اقتصاد، نظام بانکی، انسجام اجتماعی و سرمایهی ملی ندارد، حتی از پیروزیاش هم نمیتواند استفاده کند.
#حمید_آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Telegram
کانال حمید آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍6❤1👎1
یک انتقاد وارده از آقای گیلانی
جرات و شهامت یافتن تان،برای انتخاب تیتر "پایان شرمگینانه رهبری خود خوانده" برای متن تان را به شما تبریک میگم ، البته مضمون تیتر با مطالب درون متن بی ارتباط است چون درون متن فقط یک سری مطالب کلیشه ای و تکراری و جعلی علیه بر اندازان آنهم بر اساس روایات صدا و سیمایی است که همین نشان میدهد که شما هنوز نیاموخته اید و همانند بقیه جماعت حکومتی اینبار نیز عبرت نگرفته اید ، وا البته میشود فهمید که این شهامت شما در انتخاب تیتر رهبری خود خوانده گرچه به پشتوانه امنیتی اتاق فکر نظام تکیه دارد اما محصول ونتیجه جنگی است که حکومت را ضعیف کرده و شما را وادار کرده در لفاظی کمی ازخط قرمز نظام تان عبور کنید و پارا آنطرف خط بگذارید اما همچنان با دروغ بافی در نقل قضایا و تحلیل های کلیشه ای و نخ نمای همیشگی و معمولتان ، خواست اصلاح طلبان در استمرار نظام را با ژست تغییر رهبری ، پشت وارونه سازی های تبلیغاتی پنهان کنید ، شما ثابت کردید که یک ۵۷ی آنهم از نوع حکومتی آن هستید که دل در گرو یک جمهوری اسلامی نسخه دوم دارید و از مغاک سیاه حمایت از بقا و استمرار حکومت دل نکنده اید و اینبار با اعلام پایان رهبری و حقنه کردن یک رهبر معظم دیگر از سوی خانه فکر نظام مشغول فریب اذهان هستید .
انچه که نیاموخته اید این است که اولا این جنگ و نوع برخورد کلیت جامعه به ستوه آمده با آن خواست و مطالبه ای برانداز دارد که خواستی عمومی و فراگیر است نه خواست گروه یا جریانی خاص ،
دوما اصلاح طلب ها خیلی قبل تر به پابان رسیده اند وفقط لاشه شان روی زمین مانده و آرزوی روی کار آمدن یک رهبر مطیع و مطلوب خود، که ناخود خوانده اش بنامند را همراه رژبم به گور خواهند برد
واینکه جملگی تان بطرز شرمگینانه ای به پایان رسبده اید بخصوص خود شما با این کانال ضد آزادی که نامش هم آزادی است به مانند کچلی که آقای زلفی پور صدایش میزنند بدون ذره ای شرم و حیا با سربدون مو خودرا آقایی با زلف پرپیچ تاب جلوه میدهید و واقعیت رونما شده را وارونه سازی می نمایید
پاسخ احمد فعال
سلام علاقه ای به عصبانی کردن شما و عصبانی کردن منتقدین خود ندارم، تنها میتوانم شما را درک کنم به خصوص اینکه با وضعیتی و حکمرانانی مواجه هستیم که تا مغز استخوان غرق در فساد هستند و راه هرنوع تحول را بستهاند. این وضع منطقیترین آدم ها را هم تحریک میکند و به راه حلهای عجیب وامیدارد، که ای بسا به خود کشی سیاسی هم منجر میشود، چه رسد به کسانی که منافع خود را در جای دیگر گره میزنند. مثل همین دعوت رضا پهلوی از جنایتکارترین دولت جهان که به خودکشی سیاسی او هم منجر شد. همه سرمایه و هنر او این بود که با دعوت از یک جایتکار، به زعم خودش جنایت دیگر را بشوید، آنهم با توهم ابلهانه ای که در سر داشت که پس از حمله مردم به خیابان می ریزند و انقلاب می کنند. این سرمایه هم دود شد و به هوا رفت، و فقط حمله به زندان اوین و چند بیمارستان رسوائیش به جا ماند. تازه این ۱۲ روز بود و اگر به چند ماه طول می کشید، زن و بچه ماها و شما هم حتما در آتش میسوختند، چنانچه خیلی از زن و بچههای بیگناه سوختند. انتظار واکنش بیش از این هم نداشتم، همان اول مقاله هم پیشبینی کردم که مخالفان بدون اینکه یک دلیل در نقد بیش ۱۵ دلیلی که آوردم بیاورند، شروع میکنند به فحش دادن. عرض کردم این وضع حکمرانی همه را عصبانی می کند الا معدود افرادی که حوصله کنند تا یک راهحل هم ممکن و هم مطلوب و هم ملی بیابند
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
جرات و شهامت یافتن تان،برای انتخاب تیتر "پایان شرمگینانه رهبری خود خوانده" برای متن تان را به شما تبریک میگم ، البته مضمون تیتر با مطالب درون متن بی ارتباط است چون درون متن فقط یک سری مطالب کلیشه ای و تکراری و جعلی علیه بر اندازان آنهم بر اساس روایات صدا و سیمایی است که همین نشان میدهد که شما هنوز نیاموخته اید و همانند بقیه جماعت حکومتی اینبار نیز عبرت نگرفته اید ، وا البته میشود فهمید که این شهامت شما در انتخاب تیتر رهبری خود خوانده گرچه به پشتوانه امنیتی اتاق فکر نظام تکیه دارد اما محصول ونتیجه جنگی است که حکومت را ضعیف کرده و شما را وادار کرده در لفاظی کمی ازخط قرمز نظام تان عبور کنید و پارا آنطرف خط بگذارید اما همچنان با دروغ بافی در نقل قضایا و تحلیل های کلیشه ای و نخ نمای همیشگی و معمولتان ، خواست اصلاح طلبان در استمرار نظام را با ژست تغییر رهبری ، پشت وارونه سازی های تبلیغاتی پنهان کنید ، شما ثابت کردید که یک ۵۷ی آنهم از نوع حکومتی آن هستید که دل در گرو یک جمهوری اسلامی نسخه دوم دارید و از مغاک سیاه حمایت از بقا و استمرار حکومت دل نکنده اید و اینبار با اعلام پایان رهبری و حقنه کردن یک رهبر معظم دیگر از سوی خانه فکر نظام مشغول فریب اذهان هستید .
انچه که نیاموخته اید این است که اولا این جنگ و نوع برخورد کلیت جامعه به ستوه آمده با آن خواست و مطالبه ای برانداز دارد که خواستی عمومی و فراگیر است نه خواست گروه یا جریانی خاص ،
دوما اصلاح طلب ها خیلی قبل تر به پابان رسیده اند وفقط لاشه شان روی زمین مانده و آرزوی روی کار آمدن یک رهبر مطیع و مطلوب خود، که ناخود خوانده اش بنامند را همراه رژبم به گور خواهند برد
واینکه جملگی تان بطرز شرمگینانه ای به پایان رسبده اید بخصوص خود شما با این کانال ضد آزادی که نامش هم آزادی است به مانند کچلی که آقای زلفی پور صدایش میزنند بدون ذره ای شرم و حیا با سربدون مو خودرا آقایی با زلف پرپیچ تاب جلوه میدهید و واقعیت رونما شده را وارونه سازی می نمایید
پاسخ احمد فعال
سلام علاقه ای به عصبانی کردن شما و عصبانی کردن منتقدین خود ندارم، تنها میتوانم شما را درک کنم به خصوص اینکه با وضعیتی و حکمرانانی مواجه هستیم که تا مغز استخوان غرق در فساد هستند و راه هرنوع تحول را بستهاند. این وضع منطقیترین آدم ها را هم تحریک میکند و به راه حلهای عجیب وامیدارد، که ای بسا به خود کشی سیاسی هم منجر میشود، چه رسد به کسانی که منافع خود را در جای دیگر گره میزنند. مثل همین دعوت رضا پهلوی از جنایتکارترین دولت جهان که به خودکشی سیاسی او هم منجر شد. همه سرمایه و هنر او این بود که با دعوت از یک جایتکار، به زعم خودش جنایت دیگر را بشوید، آنهم با توهم ابلهانه ای که در سر داشت که پس از حمله مردم به خیابان می ریزند و انقلاب می کنند. این سرمایه هم دود شد و به هوا رفت، و فقط حمله به زندان اوین و چند بیمارستان رسوائیش به جا ماند. تازه این ۱۲ روز بود و اگر به چند ماه طول می کشید، زن و بچه ماها و شما هم حتما در آتش میسوختند، چنانچه خیلی از زن و بچههای بیگناه سوختند. انتظار واکنش بیش از این هم نداشتم، همان اول مقاله هم پیشبینی کردم که مخالفان بدون اینکه یک دلیل در نقد بیش ۱۵ دلیلی که آوردم بیاورند، شروع میکنند به فحش دادن. عرض کردم این وضع حکمرانی همه را عصبانی می کند الا معدود افرادی که حوصله کنند تا یک راهحل هم ممکن و هم مطلوب و هم ملی بیابند
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
❤1
انتقاد دوم از آقای گیلانی
شما ۵۷ی و ازدوستداران بقای این حکومت هستی حال چه به دلیل این همانی ایدیولوژیک با این رژیم وچه بدلیل تارهای پیدا و پنهانی که شما را به این رژیم متصل میکند ، من عصبانی نیمیشوم از امثال شما بدلیل همبودی تان با جنایت کارترین رژیم تاریخ بشریت بیشتر متنفر می شوم و این ترفند شما اصلاح طلبان و ایذیولوژیک هاست که درعین حال که واجد عصبانی ترین و خون آشام ترین ایدیولوژی هستید در بن بست و فقدان پشتوانه یک تجربه تاریخی مبنی بر درست بودن تئوری خیالی تان با عصبی جلوه دادن طرف مقابلتان سعی در حق به جانب بودن خود بنمایید چیزی دیگری که نداریدجز همین ترفندهای موذیانه ! در ثانی عصبانی شدن در برابر جنایت کاران وحامیان شان نه تنها نادرست نیست بلکه حق انسانی یک انسان تحت ستم است ، بهتر است مارا درک نکنی چون آن حس نفرت از جلادان درون ادمی مثل شما وجود ندارد شما در پی قدرت درون همین رژیم و در کادر بقای همین رژیم هستید و جنس تان وتمامی ۵۷ ی ها از جنس همین رژیم فاشیستی است ، و نوع درک کردن امثال شما از عصبانیت ما از حس خوشحالی تان ریشه میگیرد و نه از روی واکتش و حس ناشی از درد مشترک .
در حالی که با تئوری تان جنایت و خشنوت را عادی سازی میکنید در همان حال علاقه عجیبی دارید به عصبانی جلوه دادن مخالفین جنایت .
حرف های تان در رابطه با رضا پهلوی تکرار یک مشت لاطائلات صدا سیمایی جمهوریاسلامی و مجاهدین رجوی و حزب کمونیست و همه ۵۷ ی های مفلوک است وارزش پاسخگویی ندارد آینده نشان خواهد داد که شما راست وبی غل وغش نبوده اید بلکه یک ماله کش رژیم و یک ۵۷ی با عقاید فاشیستی هستید درحالی که این رژیم است که مناطق مسکونی و بیمارستانهای طرف مقابل را نشانه میگیرد اما شما هنصدا با صدا و سیمای رژیم شیپور را از سزگشادش گرفته و می دمید
فاشیست و جنایت از ایدیولوژی شما می بارد که ۴۷ سال است برطبل جنگ برای فتح جهان و ایجاد جامعه صاحب الزمانی وآرمانی می کوبید آرمانی که در عمل صورت فاشیستی بخود میگیرد ، این جنگرا ایدیولوژی مشترک شما اسلامیست ها و سوسیالیست ها برپا کرده است و آخوند فقط یک ابزار حکومتی برای جنبش تتالیتر جهانی در این خطه دنیاست
اگه راست می گویید بفرمایید یک انتخابات دوگزینه بین بد وبدتر در جارچوب این رژیم برپا کنید ؟
اکه راست میگویید که تحول باید از درون صورت گیرد ونه به کمک خارجی پس بفرمایید مردم معترض را برای اعتراض دمکراتیک به خیابان بکشانید !
کسی نکفته حمله خارجی برای ما دمکراسی میاورد، اما حمله خارجی که میتواند استبداد هزار سر را نابود کند چرا شما واقعیت را تحریف می کنید اینهمه دروغکویی شما برای چیست ؟
شما یک فرد ضد مدرن و مخالف ازادی های فردی هستید و دشمنی تان با پهلوی و دروغ بافی های شما و همجنین هم آغوش شدن شما با رژیم در هر سر فصلی اینرا بخوبی برای همه روشن ساخته است شما در جریان انقلاب مهسا هم با اینگونه تهمت زدن ها به مردم معترض در لابلای نوشته هایت اینرا ثابت کردید.
شما حتی با مراسم ایرانی نظیر شب یلدا دشمن هستید از شما که یک فاشیست عقیدتی و ضد غرب و یهودی ستیز هستید انتطار نیست که امریکا و اسراییل را جنایت کار و متجاوز ندانید بقیه حرفها و شعارهای شما ظاهرسازی و فریب است که اینک برملا شده است
تا سیه رو شود هرکه در او غش باشد.
پاسخ از احمد فعال
این انتقاد آقای گیلانی را بیپاسخ می گذارم و تنها قضاوت را به دوستان می سپارم. ایشان بنا به رویه فقط تهمت می زنند و دریغ از یک کلام استدلالی که در نقد متن اینجانب بیاورند. حتی به جمله ای استناد نمی کنند که در کجا دروغ گفته ام.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
شما ۵۷ی و ازدوستداران بقای این حکومت هستی حال چه به دلیل این همانی ایدیولوژیک با این رژیم وچه بدلیل تارهای پیدا و پنهانی که شما را به این رژیم متصل میکند ، من عصبانی نیمیشوم از امثال شما بدلیل همبودی تان با جنایت کارترین رژیم تاریخ بشریت بیشتر متنفر می شوم و این ترفند شما اصلاح طلبان و ایذیولوژیک هاست که درعین حال که واجد عصبانی ترین و خون آشام ترین ایدیولوژی هستید در بن بست و فقدان پشتوانه یک تجربه تاریخی مبنی بر درست بودن تئوری خیالی تان با عصبی جلوه دادن طرف مقابلتان سعی در حق به جانب بودن خود بنمایید چیزی دیگری که نداریدجز همین ترفندهای موذیانه ! در ثانی عصبانی شدن در برابر جنایت کاران وحامیان شان نه تنها نادرست نیست بلکه حق انسانی یک انسان تحت ستم است ، بهتر است مارا درک نکنی چون آن حس نفرت از جلادان درون ادمی مثل شما وجود ندارد شما در پی قدرت درون همین رژیم و در کادر بقای همین رژیم هستید و جنس تان وتمامی ۵۷ ی ها از جنس همین رژیم فاشیستی است ، و نوع درک کردن امثال شما از عصبانیت ما از حس خوشحالی تان ریشه میگیرد و نه از روی واکتش و حس ناشی از درد مشترک .
در حالی که با تئوری تان جنایت و خشنوت را عادی سازی میکنید در همان حال علاقه عجیبی دارید به عصبانی جلوه دادن مخالفین جنایت .
حرف های تان در رابطه با رضا پهلوی تکرار یک مشت لاطائلات صدا سیمایی جمهوریاسلامی و مجاهدین رجوی و حزب کمونیست و همه ۵۷ ی های مفلوک است وارزش پاسخگویی ندارد آینده نشان خواهد داد که شما راست وبی غل وغش نبوده اید بلکه یک ماله کش رژیم و یک ۵۷ی با عقاید فاشیستی هستید درحالی که این رژیم است که مناطق مسکونی و بیمارستانهای طرف مقابل را نشانه میگیرد اما شما هنصدا با صدا و سیمای رژیم شیپور را از سزگشادش گرفته و می دمید
فاشیست و جنایت از ایدیولوژی شما می بارد که ۴۷ سال است برطبل جنگ برای فتح جهان و ایجاد جامعه صاحب الزمانی وآرمانی می کوبید آرمانی که در عمل صورت فاشیستی بخود میگیرد ، این جنگرا ایدیولوژی مشترک شما اسلامیست ها و سوسیالیست ها برپا کرده است و آخوند فقط یک ابزار حکومتی برای جنبش تتالیتر جهانی در این خطه دنیاست
اگه راست می گویید بفرمایید یک انتخابات دوگزینه بین بد وبدتر در جارچوب این رژیم برپا کنید ؟
اکه راست میگویید که تحول باید از درون صورت گیرد ونه به کمک خارجی پس بفرمایید مردم معترض را برای اعتراض دمکراتیک به خیابان بکشانید !
کسی نکفته حمله خارجی برای ما دمکراسی میاورد، اما حمله خارجی که میتواند استبداد هزار سر را نابود کند چرا شما واقعیت را تحریف می کنید اینهمه دروغکویی شما برای چیست ؟
شما یک فرد ضد مدرن و مخالف ازادی های فردی هستید و دشمنی تان با پهلوی و دروغ بافی های شما و همجنین هم آغوش شدن شما با رژیم در هر سر فصلی اینرا بخوبی برای همه روشن ساخته است شما در جریان انقلاب مهسا هم با اینگونه تهمت زدن ها به مردم معترض در لابلای نوشته هایت اینرا ثابت کردید.
شما حتی با مراسم ایرانی نظیر شب یلدا دشمن هستید از شما که یک فاشیست عقیدتی و ضد غرب و یهودی ستیز هستید انتطار نیست که امریکا و اسراییل را جنایت کار و متجاوز ندانید بقیه حرفها و شعارهای شما ظاهرسازی و فریب است که اینک برملا شده است
تا سیه رو شود هرکه در او غش باشد.
پاسخ از احمد فعال
این انتقاد آقای گیلانی را بیپاسخ می گذارم و تنها قضاوت را به دوستان می سپارم. ایشان بنا به رویه فقط تهمت می زنند و دریغ از یک کلام استدلالی که در نقد متن اینجانب بیاورند. حتی به جمله ای استناد نمی کنند که در کجا دروغ گفته ام.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایشان احمد کنگرلو از سلطنت طلبان اپوزسیون هستند.
اگر رهبر خودخوانده ایشان انتظار قیام از مردم داشتند، چرا به ترامپ و نتانیاهو نفرمودند، چرا حکم به تخلیه تهران میدهید؟ مگر ما نگفتیم بعد از حمله مردم توی خیابانها بریزند و انقلاب کنند، در یک شهر خالی از سکنه، کی باید علیه کی انقلاب کند؟
ما نمی دانیم که چه تعداد از جمعیت تهران، تهران را ترک گفته اند. اینجانب قبل از جنگ به اتفاق همسرم تهران نبودیم. دختر و پسرمان را هم هرچه اصرار کردیم نیامدند. در رزوهای آخر تهران را ترک گفتند. در زمان جنگ وقتی بعضی از ساختمان ها را از در و همسایه و آشنایان چک می کردیم اغلب می گفتند اکثریت رفته اند و کسی نیست. یعنی محتملا از یک شهر 10 تا 14 میلیونی حداقل بیش از نیمی شهر را ترک گفته اند. کسانی هم که شهر را ترک نگفتند اغلب به دلایلی بود که بعضا نداشتن جا، بعضا بیماری که نمی توانستند جابجا کنند، بعضا ترس از سرقت منزل ووو بود. حالا این جناب حق دارد که پس از دود شدن توهمات رهبری خودخوانده از مردم عصبانی شود. قطعا در زمانی که قدرت بدست بیاورند از سرکوب خونین مردم دریغ نخواهند کرد.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
اگر رهبر خودخوانده ایشان انتظار قیام از مردم داشتند، چرا به ترامپ و نتانیاهو نفرمودند، چرا حکم به تخلیه تهران میدهید؟ مگر ما نگفتیم بعد از حمله مردم توی خیابانها بریزند و انقلاب کنند، در یک شهر خالی از سکنه، کی باید علیه کی انقلاب کند؟
ما نمی دانیم که چه تعداد از جمعیت تهران، تهران را ترک گفته اند. اینجانب قبل از جنگ به اتفاق همسرم تهران نبودیم. دختر و پسرمان را هم هرچه اصرار کردیم نیامدند. در رزوهای آخر تهران را ترک گفتند. در زمان جنگ وقتی بعضی از ساختمان ها را از در و همسایه و آشنایان چک می کردیم اغلب می گفتند اکثریت رفته اند و کسی نیست. یعنی محتملا از یک شهر 10 تا 14 میلیونی حداقل بیش از نیمی شهر را ترک گفته اند. کسانی هم که شهر را ترک نگفتند اغلب به دلایلی بود که بعضا نداشتن جا، بعضا بیماری که نمی توانستند جابجا کنند، بعضا ترس از سرقت منزل ووو بود. حالا این جناب حق دارد که پس از دود شدن توهمات رهبری خودخوانده از مردم عصبانی شود. قطعا در زمانی که قدرت بدست بیاورند از سرکوب خونین مردم دریغ نخواهند کرد.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
👌1
🔺بی بی و استالین و بمباران اوین!
صلاح الدین خدیو
نام اوین کە دیرباز با برخی از فرازهای دراماتیک تاریخ معاصر گره خورده، با بمباران توسط اسرائیل با تراژدی تازەای عجین شد.
اسرائیلی ها به قصد ایجاد هرج و مرج و آزادی محبوسان به بمباران هدفمند اوین دست زدند.
اما نه تنها به مقصود خود نرسیدند، بلکه با کشتار دهها نفر محکومیت بین المللی را به جان خریدند.
این ماجرای تلخ ابعادی عبرت آموزتر داشت:
رهبر اسرائیل و فرماندەی به اصطلاح عملیات جنگی آزادی اوین، خود مجرم جنگی است و از طرف دیوان بین المللی کیفری تحت تعقیب است.
این بدان معناست که بی بی خود اکنون باید بجای صدارت باید در محبسی مانند اوبن روزهای محکومیتش را بگذراند.
همین امر خود پرده از تناقض های نظام بین الملل و ریاکاری های اخلاقی آن بر می دارد.
قوای استالین در ژانویەی 1945 به زندان مرگ آشویتس در لهستان رسیده و افتخار آزادی آن از دست ارتش نازی را در تاریخ از آن خود کردند.
این در حالی بود که همزمان در کشور خودشان صدها هزار نفر در گولاک ها محبوس بودند. همچنین به موازات پیشرفت در جبهەی اروپا، پردەی آهنین را هم گسترانیده و ملت های بیش تری را در زندان های بزرگی بنام سوسیاایسم محبوس می نمودند.
نام اوین که در تناقضی غریب در کردی به معنای عشق است، در ایران مدرن با سرکوب و شکنجەی دگراندیشان و مخالفان آمیخته است.
اوین نماد تکامل نهاد زندان و حتی تولد مفهوم زندان به معنای فوکویی آن در ایران معاصر است.
قبل از اوین هم در ایران زندان و سیاهچال و کیفر و شکنجه وجود داشت، اما زایش زندان در معنای نظارت و مراقبت دائم و تسخیر جان و جسم و تخیل زندانی به تمامی مدیون آغاز عصر اوین از ابتدای سال 1350 است.
زندان میزان الحرارەی نظام سیاسی از حیث پایبندی به حاکمیت قانون، امنیت مخالفان و پاسداشت آزادی های مصرح در قانون است.
شوربختانه نام اوین از این حیث زیبندەی هیچ نظام سیاسی نیست.
بدتر از آن این نام با دو فراز تاریخی تلخ گره خورده است؛ انتقام از زندانیان در فروردین 54 و تابستان 67 به دلیل آنچه که در خارج می گذشت و از اساس ارتباطی با داخل نداشت.
سومین فراز تاریخ آن بمباران وحشیانەی آن توسط رژیم دست راستی و افراطی اسرائیل است.
رخدادی تراژیک که زندان را به قلب منازعات سیاسی میان دولت ها آورده و زندانیان بی پناه را به قربانیان مضاعف تبدیل می سازد.
دشوار می توان در پروندەی زندان بە دولت ها حتی در نظام های دمکراتیک نمرەی قبولی داد.
مثال گوانتانامو و زندان فرودگاه بغداد هنوز حاضر است
@bayane_azadi
@sharname1
صلاح الدین خدیو
نام اوین کە دیرباز با برخی از فرازهای دراماتیک تاریخ معاصر گره خورده، با بمباران توسط اسرائیل با تراژدی تازەای عجین شد.
اسرائیلی ها به قصد ایجاد هرج و مرج و آزادی محبوسان به بمباران هدفمند اوین دست زدند.
اما نه تنها به مقصود خود نرسیدند، بلکه با کشتار دهها نفر محکومیت بین المللی را به جان خریدند.
این ماجرای تلخ ابعادی عبرت آموزتر داشت:
رهبر اسرائیل و فرماندەی به اصطلاح عملیات جنگی آزادی اوین، خود مجرم جنگی است و از طرف دیوان بین المللی کیفری تحت تعقیب است.
این بدان معناست که بی بی خود اکنون باید بجای صدارت باید در محبسی مانند اوبن روزهای محکومیتش را بگذراند.
همین امر خود پرده از تناقض های نظام بین الملل و ریاکاری های اخلاقی آن بر می دارد.
قوای استالین در ژانویەی 1945 به زندان مرگ آشویتس در لهستان رسیده و افتخار آزادی آن از دست ارتش نازی را در تاریخ از آن خود کردند.
این در حالی بود که همزمان در کشور خودشان صدها هزار نفر در گولاک ها محبوس بودند. همچنین به موازات پیشرفت در جبهەی اروپا، پردەی آهنین را هم گسترانیده و ملت های بیش تری را در زندان های بزرگی بنام سوسیاایسم محبوس می نمودند.
نام اوین که در تناقضی غریب در کردی به معنای عشق است، در ایران مدرن با سرکوب و شکنجەی دگراندیشان و مخالفان آمیخته است.
اوین نماد تکامل نهاد زندان و حتی تولد مفهوم زندان به معنای فوکویی آن در ایران معاصر است.
قبل از اوین هم در ایران زندان و سیاهچال و کیفر و شکنجه وجود داشت، اما زایش زندان در معنای نظارت و مراقبت دائم و تسخیر جان و جسم و تخیل زندانی به تمامی مدیون آغاز عصر اوین از ابتدای سال 1350 است.
زندان میزان الحرارەی نظام سیاسی از حیث پایبندی به حاکمیت قانون، امنیت مخالفان و پاسداشت آزادی های مصرح در قانون است.
شوربختانه نام اوین از این حیث زیبندەی هیچ نظام سیاسی نیست.
بدتر از آن این نام با دو فراز تاریخی تلخ گره خورده است؛ انتقام از زندانیان در فروردین 54 و تابستان 67 به دلیل آنچه که در خارج می گذشت و از اساس ارتباطی با داخل نداشت.
سومین فراز تاریخ آن بمباران وحشیانەی آن توسط رژیم دست راستی و افراطی اسرائیل است.
رخدادی تراژیک که زندان را به قلب منازعات سیاسی میان دولت ها آورده و زندانیان بی پناه را به قربانیان مضاعف تبدیل می سازد.
دشوار می توان در پروندەی زندان بە دولت ها حتی در نظام های دمکراتیک نمرەی قبولی داد.
مثال گوانتانامو و زندان فرودگاه بغداد هنوز حاضر است
@bayane_azadi
@sharname1
👎1
🔺فردو و جمکران و یوتوپیای محافظه کاری انقلابی! (1)
صلاح الدین خدیو
انقلاب اسلامی به مثابەی رخدادی تاریخ ساز از دل شهر قم و حوزەی آن جوشید، اما در تطورات بعدی نام دو روستای گمنام پیرامون قم را جهانی کرد: فردو و جمکران؛ اولی به نماد عقلانیت فن آوری تبدیل شد و دیگری سمبل رستگاری نهایی و باورهای آخرالزمانی در الهیات شیعەی دوازده امامی.
این رجعت از مرکز به پیرامون، حکایت پوست اندازی و دگردیسی های گفتمان رسمی طی دهەهای اخیر است.
شهر قم در طول تاریخ همواره یک قلعەی تسخیر ناپذیر تشیع بوده است.
به روایت حمدالله مستوفی کاتب کتاب دانشنامەگون نزهةالقلوب، قم در ایران ایلخانی هشت سدە پیش در کنار کاشان جزیرەای از شیعیان باورمند و ثابت قدم در میان دریای اهالی سنی مذهب بوده است.
تا قبل از اشغال عراق توسط آمریکا و برانداختن سنت حکمرانی حاکمان سنی، قم در مرکزیت جهان تشیع، شانه به شانەی حوزەی هزار سالەی نجف پیش می رفت.
حتی به مدد پرستیژ انقلابی و افتخار پروراندن اسلام انقلابی در دامن خود، کمبود اعتبار و سابقەی تاریخی اش را در مقابل حوزەی قدیمی و غیر سیاسی نجف تهاتر می کرد.
شاپور بختیار آخرین نخست وزیر پهلوی، در تلاشی ناکام برای مقابله با امواج خروشان انقلاب پیشنهاد کرد که قم واتیکان جهان تشیع شود و آیت الله خمینی از آنجا مقام زعامت شیعیان جهان را عهده دار گردد.
بختیار که سکولار و درس خواندەی غرب بود، بیهوده می کوشید سیر تطور چند صد سالەی جدایی کلیسا از دولت را یک شبه در ایران پیاده و قیصر و پاپ را هر کدام سهم مقتضی خود بدهد.
کار اما اینگونه پیش نرفت و قم و تهران در وحدتی ارگانیک پرچمدار عصری تازه در تاریخ رابطەی دین و دولت در ایران معاصر شدند.
این همگونگی به مدد انقلاب اسلامی و اندیشەی ولایت فقیه انجام گرفت که رهبری دنیوی و مینوی را ممزوج و نهاد دولت و نهاد دین را مخلوط نمود.
مقصود این یادداشت کوتاه البته نە توضیح این واضحات بل از اساس چیزی دیگر است و تمرکز آن نه روی شهر قم بلکه پیرامون آنست.
اگر بگویبم نام فردو، روستایی کوچک در حومەی قم به واسطەی وجود تاسیسات هستەای و حملات اخیر آمریکا و اسرائیل پس از تهران معروف ترین مکان ایران است، سخن به گراف نگفته ایم.
جمکران هم چنین است. روستا و مسجدی متروک و منزوی تا چند دهه قبل که اکنون به قلب اسلام مناسکی و رهیافت های هیاتی راه یافته است.
هم فردو و هم جمکران بدون آنکه ربطی معنادار بهم داشته باشند، راوی و چه بسا برسازندەی بخشی از تطور ایدئولوژی حاکم در دو دهەی اخیرند.
در دهەی اول انقلاب البته خبری از هیچ کدام نبود. دولت پساانقلابی با نگاه برگرفته از نظریەی امپریالیسم و وابستگی، ابدا میانەای با انرژی هسته ای و به زیر فرمان درآوردن آن نداشت.
از سوی دیگر فربگی اسلام فقاهتی و شریعت محوری آن در کنار قدرت اقناع سازی اسلام روشنفکرانەی شریعتی، جای چندانی برای مداحان و هیات های عزاداری و مناسک گرایی دینی باقی نمی گذاشت.
می توان گفت هر دوی اینها از موضع قسمی منطق ژئوپولتیک وارد ایدئولوژی در حال فرسایش حاکم شدند.
ضرورت بقا در جهانی متخاصم و در برابر دشمنانی تا دندان مسلح و از سوی دیگر نونوار کردن امر دینی در عصر انقلاب ارتباطات و پرچمداری رسانه و خارج شدن انحصار پروپاگاندا از بنگاه های تبلیغاتی دولتی دال فردو و جمکران را در گفتمان حاکم برجسته ساخت.
فردو و جمکران به ترتیب نمادهای این دگردیسی اند. صد البته این تطور بدون مدد نوعی انقلاب محافظه کارانه و سرلوحه قرار دادن قسمی مدرنیسم ارتجاعی ممکن نبود.
ارج نهادن به عقلانیت تکنولوژیک بدون بها دادن به ارزش های روشنگری و هنجارهایی چون لیبرالیسم و آزادی و اختیار انسان و حق ذاتی آن در تعیین سرنوشت و انتخاب الگوی ساماندهی جامعه در قلب رهیافت مذکور قرار دارد.
فردو در عمق صد متری زمین و در دل صخره های نفوذناپذیر نمودی از ترقی فن آوری در ایران جمهوری اسلامی است.
انرژی هسته ای در ایران اسلامی والاترین نمونەی تبدیل تکنولوژی به فضیلت و انقطاع آن از حوزەی تمدن غربی و انتقال بە فرهنگ اسلام انقلابی است.
فردو دژی مستحکم است که گرچه در حملەی آمریکا آسیب دید اما همچنان نماد ایستادگی در برابر جهان غرب محور و تجدیدنطر خواهی در قبال نظم بین المللی است.
تقدیس تکنولوژی در این سیاق این امکان را فراهم می آورد که آن را از زمینەی عقل باور غربی آن جدا و به گونه ای با امر سنتی و جهان بینی دینی پیوند زد.
این پیوند نه از ره ایدئولوژی دهەی اول انقلاب، بلکه از طریق برجسته ساختن دال مهدویت در گفتمان حاکم صورت می گیرد.
در این مسیر جمکران بارزترین نشانەی بازسازی ایدئولوژی انقلابی بر مبنای مهدویت وباور به رستگاری نهایی در آخرالزمان موعود است.
از طریق گنبد و مناره های جمکران می توان لاهوت را به ناسوت آورد و به دوگانگی عوالم مادی و معنوی در فرجامی پیروزمندانه خاتمه داد.
@bayane_azadi
@sharname1
صلاح الدین خدیو
انقلاب اسلامی به مثابەی رخدادی تاریخ ساز از دل شهر قم و حوزەی آن جوشید، اما در تطورات بعدی نام دو روستای گمنام پیرامون قم را جهانی کرد: فردو و جمکران؛ اولی به نماد عقلانیت فن آوری تبدیل شد و دیگری سمبل رستگاری نهایی و باورهای آخرالزمانی در الهیات شیعەی دوازده امامی.
این رجعت از مرکز به پیرامون، حکایت پوست اندازی و دگردیسی های گفتمان رسمی طی دهەهای اخیر است.
شهر قم در طول تاریخ همواره یک قلعەی تسخیر ناپذیر تشیع بوده است.
به روایت حمدالله مستوفی کاتب کتاب دانشنامەگون نزهةالقلوب، قم در ایران ایلخانی هشت سدە پیش در کنار کاشان جزیرەای از شیعیان باورمند و ثابت قدم در میان دریای اهالی سنی مذهب بوده است.
تا قبل از اشغال عراق توسط آمریکا و برانداختن سنت حکمرانی حاکمان سنی، قم در مرکزیت جهان تشیع، شانه به شانەی حوزەی هزار سالەی نجف پیش می رفت.
حتی به مدد پرستیژ انقلابی و افتخار پروراندن اسلام انقلابی در دامن خود، کمبود اعتبار و سابقەی تاریخی اش را در مقابل حوزەی قدیمی و غیر سیاسی نجف تهاتر می کرد.
شاپور بختیار آخرین نخست وزیر پهلوی، در تلاشی ناکام برای مقابله با امواج خروشان انقلاب پیشنهاد کرد که قم واتیکان جهان تشیع شود و آیت الله خمینی از آنجا مقام زعامت شیعیان جهان را عهده دار گردد.
بختیار که سکولار و درس خواندەی غرب بود، بیهوده می کوشید سیر تطور چند صد سالەی جدایی کلیسا از دولت را یک شبه در ایران پیاده و قیصر و پاپ را هر کدام سهم مقتضی خود بدهد.
کار اما اینگونه پیش نرفت و قم و تهران در وحدتی ارگانیک پرچمدار عصری تازه در تاریخ رابطەی دین و دولت در ایران معاصر شدند.
این همگونگی به مدد انقلاب اسلامی و اندیشەی ولایت فقیه انجام گرفت که رهبری دنیوی و مینوی را ممزوج و نهاد دولت و نهاد دین را مخلوط نمود.
مقصود این یادداشت کوتاه البته نە توضیح این واضحات بل از اساس چیزی دیگر است و تمرکز آن نه روی شهر قم بلکه پیرامون آنست.
اگر بگویبم نام فردو، روستایی کوچک در حومەی قم به واسطەی وجود تاسیسات هستەای و حملات اخیر آمریکا و اسرائیل پس از تهران معروف ترین مکان ایران است، سخن به گراف نگفته ایم.
جمکران هم چنین است. روستا و مسجدی متروک و منزوی تا چند دهه قبل که اکنون به قلب اسلام مناسکی و رهیافت های هیاتی راه یافته است.
هم فردو و هم جمکران بدون آنکه ربطی معنادار بهم داشته باشند، راوی و چه بسا برسازندەی بخشی از تطور ایدئولوژی حاکم در دو دهەی اخیرند.
در دهەی اول انقلاب البته خبری از هیچ کدام نبود. دولت پساانقلابی با نگاه برگرفته از نظریەی امپریالیسم و وابستگی، ابدا میانەای با انرژی هسته ای و به زیر فرمان درآوردن آن نداشت.
از سوی دیگر فربگی اسلام فقاهتی و شریعت محوری آن در کنار قدرت اقناع سازی اسلام روشنفکرانەی شریعتی، جای چندانی برای مداحان و هیات های عزاداری و مناسک گرایی دینی باقی نمی گذاشت.
می توان گفت هر دوی اینها از موضع قسمی منطق ژئوپولتیک وارد ایدئولوژی در حال فرسایش حاکم شدند.
ضرورت بقا در جهانی متخاصم و در برابر دشمنانی تا دندان مسلح و از سوی دیگر نونوار کردن امر دینی در عصر انقلاب ارتباطات و پرچمداری رسانه و خارج شدن انحصار پروپاگاندا از بنگاه های تبلیغاتی دولتی دال فردو و جمکران را در گفتمان حاکم برجسته ساخت.
فردو و جمکران به ترتیب نمادهای این دگردیسی اند. صد البته این تطور بدون مدد نوعی انقلاب محافظه کارانه و سرلوحه قرار دادن قسمی مدرنیسم ارتجاعی ممکن نبود.
ارج نهادن به عقلانیت تکنولوژیک بدون بها دادن به ارزش های روشنگری و هنجارهایی چون لیبرالیسم و آزادی و اختیار انسان و حق ذاتی آن در تعیین سرنوشت و انتخاب الگوی ساماندهی جامعه در قلب رهیافت مذکور قرار دارد.
فردو در عمق صد متری زمین و در دل صخره های نفوذناپذیر نمودی از ترقی فن آوری در ایران جمهوری اسلامی است.
انرژی هسته ای در ایران اسلامی والاترین نمونەی تبدیل تکنولوژی به فضیلت و انقطاع آن از حوزەی تمدن غربی و انتقال بە فرهنگ اسلام انقلابی است.
فردو دژی مستحکم است که گرچه در حملەی آمریکا آسیب دید اما همچنان نماد ایستادگی در برابر جهان غرب محور و تجدیدنطر خواهی در قبال نظم بین المللی است.
تقدیس تکنولوژی در این سیاق این امکان را فراهم می آورد که آن را از زمینەی عقل باور غربی آن جدا و به گونه ای با امر سنتی و جهان بینی دینی پیوند زد.
این پیوند نه از ره ایدئولوژی دهەی اول انقلاب، بلکه از طریق برجسته ساختن دال مهدویت در گفتمان حاکم صورت می گیرد.
در این مسیر جمکران بارزترین نشانەی بازسازی ایدئولوژی انقلابی بر مبنای مهدویت وباور به رستگاری نهایی در آخرالزمان موعود است.
از طریق گنبد و مناره های جمکران می توان لاهوت را به ناسوت آورد و به دوگانگی عوالم مادی و معنوی در فرجامی پیروزمندانه خاتمه داد.
@bayane_azadi
@sharname1
👎2❤1
🔺فردو و جمکران و یوتوپیای محافظه کاری انقلابی! (2)
همانگونه که اشاره شد، به زحمت می توان در نسخه های دهەی پنجاە و شصت گفتمان حاکم، ردی پررنگ از این باورها و نمادهایشان یافت.
فردو و جمکران در بازتعریف و صورت بندی های هویتی و نظم بخشی به گفتمان رسمی کارکردهایی مجزا دارند.
به زبان ساده جمکران متولی داخل و فردو مسئول خارج است و البته سیاست خارجی همیشه ادامەی سیاست داخلی است.
دین هیاتی و مناسکی شده بر خلاف عطمت طلبی اتمی، نگاهش به داخل است. حکومت دینی نیم قرن پس از استقرار از پاسخ به بسیاری از چالش ها و مسائل جدید و قدیم ناکام مانده است.
راه چاره مدرن کردن امر معنوی و خالی کردن آن از روح راستین است.
در مواردی پوسته سنتی است و هسته مدرن و مواردی هم یافت می شود که روبنا مدرن است و زیربنا دینی و سنتی.
تلفیق فردو و جمکران نوعی بازسازی اندیشەی دینی است که حوزه به اندازەی سابق در کانون آن قرار ندارد.
آیا این تطور و انقلاب محافظه کارانه، تداوم منطقی انقلاب 57 است؟
هم بله و هم نه!
برخی ناظران انقلاب 57 را بخشی از روند مقاومت در برابر مدرنیتەی غربی می دانند که در کشورهای گوناگون بسته به سنن و فرهنگ و تجارب تاریخی و میزان توسعه یافتگی، پدیدارهایی گوناگون یافت.
روسیه، چین، ایران و برخی دولت های اقتدارگرای اروپا در فاصلەی دو جنگ نمونه هایی از این پدیده و تلاش های کامیاب و ناکام برای دستکاری مدرنیتەاند.
این روایت های جایگزین علیرغم تفاوت های بسیار در یک نکته شریکند:
سرزنش تمدن غربی در عین اشتیاق به تکنولوژی و بریدن تکنولوژی از جهان بینی عقل باور آن و بردنش به ساحت ایدئولوژی.
در این ساحت کیش تکنولوژی به تناسب با رمانتیسیسم، ستایش گذشته و نوید آیندەای بهتر، آخرالزمان باوری و ارادەی معطوف به قدرت ترکیب می شود.
انقلابیون روس و چین هر دو خود را در نوک پیکان تکامل تاریخ پنداشته و غیر خود را محکوم به ارتجاع و واپس گرایی می کردند.
اسلام گراهای ایران پا را از این هم فراتر گذاشته و شرق و غرب عالم را تحقیر و مدعی راهی سوم و بدیل بجای کمونیسم و سرمایه داری بودند.
پس از گذشت دهه ها از این تجارب، مجال ارزیابی آنها آسان تر و منصفانه تر است.
اگر این نمونه ها را به عنوان راه های میانبر و بدیل های تحریف شده جهت نوسازی جوامع و نیل به مدرنیته تلقی کنیم، جهت پیکانشان رو به عقب است یا جلو؟
پاسخ چندان آسان نیست. اما یک نکته مسلم است. انقلاب روسیه و چین با توجه به جمیع جهات نمی توانست در تواریخی غیر از ابتدای سدەی بیست و میانەی آن به وقوع بپیوندد.
طبعا در ایران نود و پنج درصد روستایی سال 1906 - سال پیروزی مشروطه - مجالی برای انقلاب اسلامی سال 1979 وجود نداشت.
زیرا از حیث حضور تودەای مردم هنوز سیاست به اندازەی کافی دمکراتیک نشده و خیزش هایی چون جنبش ملی شدن نفت و اصلاحات ارضی و نقاط عطفی چون برقراری آموزش همگانی مانده بود که زمینەی آن را فراهم کند.
با این اوصاف انقلاب محافظه کارانەی زیرپوستی و آهستەی دو دهەی اخیر نیز به عنوان تداوم منطقی و کارکردی انقلاب 57 در نیم قرن قبل امری ممتنع بود.
در سال های قبل از انقلاب جلال الدین فارسی کتابی بنام انقلاب تکاملی اسلام نوشته بود که علیرغم ناروشمندی و ضعف اسناد و منابع تاثیری شگرف بر مبارزان ضد پهلوی گذاشت.
حتی تاثیر آن را در تکوین نهادهای پس از انقلاب نمی توان نادیده گرفت.
فارسی با اقتباسی ناقص از آرای قطب و مودودی کوشیده بود نوعی تفکر انتقادی اسلامی را جایگزین ایده و برنامەهای نوسازی شاه کند.
اکنون معلوم شده نسل اول ایدئولوگ های اسلام گرا در مصر و پاکستان از تاثیر اندیشه های ضد مدرن متفکران غربی برکنار نبوده اند.
انقلاب تکاملی اسلام در حقیقت مانیفستی ضد غربی بود و با نگاه امروز می توان آن را در قالب مدرنیسم ارتجاعی جای داد.
در این چارچوب رسیدن آن به انقلاب محافظه کارانەی دوم فاقد اشکال منطقی و مبنایی و دارای فواید روشن کارکردی است.
آیا محافظه کاری تکنولوژیک می تواند ناجی ایده ها و آرمان های انقلاب از کهنگی و بعضا تحقق ناپذیری شود؟
این چالش فکری پاسخی فنی دارد! باید منتظر ارزیابی های تازه و بی طرفانه از آسیب های سایت فردو ماند.
چه در طرف مقابل یک ستایشگر بی پروای تکنولوژی و ارادەی معطوف به قدرت وجود دارد که به غلط می پندارد جهان را در مشت خود گرفته و b52 از حکومت قانون و دمکراسی و آزادی و اختیار انسان مهم تر است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
همانگونه که اشاره شد، به زحمت می توان در نسخه های دهەی پنجاە و شصت گفتمان حاکم، ردی پررنگ از این باورها و نمادهایشان یافت.
فردو و جمکران در بازتعریف و صورت بندی های هویتی و نظم بخشی به گفتمان رسمی کارکردهایی مجزا دارند.
به زبان ساده جمکران متولی داخل و فردو مسئول خارج است و البته سیاست خارجی همیشه ادامەی سیاست داخلی است.
دین هیاتی و مناسکی شده بر خلاف عطمت طلبی اتمی، نگاهش به داخل است. حکومت دینی نیم قرن پس از استقرار از پاسخ به بسیاری از چالش ها و مسائل جدید و قدیم ناکام مانده است.
راه چاره مدرن کردن امر معنوی و خالی کردن آن از روح راستین است.
در مواردی پوسته سنتی است و هسته مدرن و مواردی هم یافت می شود که روبنا مدرن است و زیربنا دینی و سنتی.
تلفیق فردو و جمکران نوعی بازسازی اندیشەی دینی است که حوزه به اندازەی سابق در کانون آن قرار ندارد.
آیا این تطور و انقلاب محافظه کارانه، تداوم منطقی انقلاب 57 است؟
هم بله و هم نه!
برخی ناظران انقلاب 57 را بخشی از روند مقاومت در برابر مدرنیتەی غربی می دانند که در کشورهای گوناگون بسته به سنن و فرهنگ و تجارب تاریخی و میزان توسعه یافتگی، پدیدارهایی گوناگون یافت.
روسیه، چین، ایران و برخی دولت های اقتدارگرای اروپا در فاصلەی دو جنگ نمونه هایی از این پدیده و تلاش های کامیاب و ناکام برای دستکاری مدرنیتەاند.
این روایت های جایگزین علیرغم تفاوت های بسیار در یک نکته شریکند:
سرزنش تمدن غربی در عین اشتیاق به تکنولوژی و بریدن تکنولوژی از جهان بینی عقل باور آن و بردنش به ساحت ایدئولوژی.
در این ساحت کیش تکنولوژی به تناسب با رمانتیسیسم، ستایش گذشته و نوید آیندەای بهتر، آخرالزمان باوری و ارادەی معطوف به قدرت ترکیب می شود.
انقلابیون روس و چین هر دو خود را در نوک پیکان تکامل تاریخ پنداشته و غیر خود را محکوم به ارتجاع و واپس گرایی می کردند.
اسلام گراهای ایران پا را از این هم فراتر گذاشته و شرق و غرب عالم را تحقیر و مدعی راهی سوم و بدیل بجای کمونیسم و سرمایه داری بودند.
پس از گذشت دهه ها از این تجارب، مجال ارزیابی آنها آسان تر و منصفانه تر است.
اگر این نمونه ها را به عنوان راه های میانبر و بدیل های تحریف شده جهت نوسازی جوامع و نیل به مدرنیته تلقی کنیم، جهت پیکانشان رو به عقب است یا جلو؟
پاسخ چندان آسان نیست. اما یک نکته مسلم است. انقلاب روسیه و چین با توجه به جمیع جهات نمی توانست در تواریخی غیر از ابتدای سدەی بیست و میانەی آن به وقوع بپیوندد.
طبعا در ایران نود و پنج درصد روستایی سال 1906 - سال پیروزی مشروطه - مجالی برای انقلاب اسلامی سال 1979 وجود نداشت.
زیرا از حیث حضور تودەای مردم هنوز سیاست به اندازەی کافی دمکراتیک نشده و خیزش هایی چون جنبش ملی شدن نفت و اصلاحات ارضی و نقاط عطفی چون برقراری آموزش همگانی مانده بود که زمینەی آن را فراهم کند.
با این اوصاف انقلاب محافظه کارانەی زیرپوستی و آهستەی دو دهەی اخیر نیز به عنوان تداوم منطقی و کارکردی انقلاب 57 در نیم قرن قبل امری ممتنع بود.
در سال های قبل از انقلاب جلال الدین فارسی کتابی بنام انقلاب تکاملی اسلام نوشته بود که علیرغم ناروشمندی و ضعف اسناد و منابع تاثیری شگرف بر مبارزان ضد پهلوی گذاشت.
حتی تاثیر آن را در تکوین نهادهای پس از انقلاب نمی توان نادیده گرفت.
فارسی با اقتباسی ناقص از آرای قطب و مودودی کوشیده بود نوعی تفکر انتقادی اسلامی را جایگزین ایده و برنامەهای نوسازی شاه کند.
اکنون معلوم شده نسل اول ایدئولوگ های اسلام گرا در مصر و پاکستان از تاثیر اندیشه های ضد مدرن متفکران غربی برکنار نبوده اند.
انقلاب تکاملی اسلام در حقیقت مانیفستی ضد غربی بود و با نگاه امروز می توان آن را در قالب مدرنیسم ارتجاعی جای داد.
در این چارچوب رسیدن آن به انقلاب محافظه کارانەی دوم فاقد اشکال منطقی و مبنایی و دارای فواید روشن کارکردی است.
آیا محافظه کاری تکنولوژیک می تواند ناجی ایده ها و آرمان های انقلاب از کهنگی و بعضا تحقق ناپذیری شود؟
این چالش فکری پاسخی فنی دارد! باید منتظر ارزیابی های تازه و بی طرفانه از آسیب های سایت فردو ماند.
چه در طرف مقابل یک ستایشگر بی پروای تکنولوژی و ارادەی معطوف به قدرت وجود دارد که به غلط می پندارد جهان را در مشت خود گرفته و b52 از حکومت قانون و دمکراسی و آزادی و اختیار انسان مهم تر است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
❤2👎2
توضیحی درباره یادداشت آقای صلاح الدین خدیو با عنوان فردو و جمکران یوتوپیای محافظه کاری انقلابی
احمد فعال
نکتهای را به دوست عزیزمان آقای صلاح الدین خدیو که الحق با یک نگاه منصفانه و ملی و خلاقانه در جهت پرده برداشتن از پارهای از رویدادها تلاش میکنند، یاد آور میشوم، شاید در مطالعات بعدی ایشان خالی از فایده نباشد. نکته از اینجا شروع میشود که انقلابیون 57 را از دوران نهضت ملی تا پیروزی انقلاب اسلامی، نباید یکدست پنداشت. در اینجا حداقل اشارهام روی انقلابیون مذهبی و دینی است، و کاری به جریانهای مختلف چپ مارکسیستی ندارم. انقلابیون 1357 دو دسته بودند، یک دسته سنتگرا و غربستیز بودند، و دسته دوم ضدسنتگرا و منتقد غرب بودند. در 15 خرداد 1342 اکثریت به دست سنتگراهای غربستیز افتاد، اما از شروع دهه 50 با فعال شدن شریعتی و جریانهای چپ اسلامی، اکثریت انقلابیون و به خصوص تحصیل کردگان دانشگاه به طرف دسته دوم گرایش پیدا کردند. این حرف درست است که دسته اول نوعی انقلابیگری را با محافظهکاری مخلوط کردند. من دو مثال تجربی میزنم تا نشان دهم آنچه امروز وجود دارد میراث انقلابیون محافظهکار و سنتگراست، و هیچ ارتباطی به انقلابیون روشناندیش ندارد. نخست همین کتاب انقلاب تکاملی اسلام است که آقای خدیو در یادداشت خود به خوبی بدان اشاره کرده است. قبل از انقلاب ما یک جمع دوستان مذهبی بودیم که مبارزه را شروع کردیم. در آن زمان کتابهای شریعتی را دست به دست میکردیم. ناگهان یک کتاب به دستمان رسید با عنوان "انقلاب تکاملی اسلام" اثر جلال الدین فارسی، بسیار هم قطور بود. این کتاب بین دوستان دست به دست شد. از بین آن جمع، اینجانب آن کتاب را پس از مطالعه نپسندیدم. اما بقیه دوستان – به جز یک نفر که خاطرم نمیآید مواضع او نسبت به این کتاب چی بود- این کتاب را پسندیدند، و حتی در مقابل آثار شریعتی به عنوان یک آلترناتیو مطرح کردند. به شدت از کار آنها دلخور بودم. حاصل چی شد؟ حاصل این شد که آن دوستان پس از انقلاب به صف انقلابیون محافظهکار پیوستند، و اینجانب به اتفاق دوست دیگری که خاطرم نمیآید مواضع او چی بود، راهمان را از آنها جدا کردیم.
مثال دوم به تاسوعا و عاشورای دو سال منتهی به انقلاب و یکسال سال بعد از انقلاب باز میگردد. در دو سال منتهی به انقلاب مراسم تاسوعا و عاشورای سنتی در سراسر شهرها تحت تاثیر افکار ضدسنتی شریعتی، که در آن زمان به عنوان معلم انقلاب شناخته شده بود برچیده شد. جمعیت عزادارن تنها به راهپیمایی بسنده کرده بودند. یک سال بعد از انقلاب در سال 1358 همین روال ادامه پیدا کرد. دیگر اثری از نوحهخوانی و سینهزنی که نمادهای اسلام سنتی بود وجود نداشت. تا اینکه مرحوم خمینی پس از دیدار با مداحان در سال 1359 قبل از مراسم ماه محرم طی یک سخنرانی به شدت از مراسم سالهای گذشته انتقاد کردند، و اعلام کردند که اسلام به همین روضهخوانی و سینهزنی است که زنده است. از همان سال مجدداً مراسم تاسوعا و عاشورا به سیاق گذشته برگشت، و انقلابیون محافظهکار آخرین برنامه خود را برای خارج کردن انقلابیون روشناندیش از صحنه انقلاب، به اجرا گذاشتند.
این دو تجربهی روشن در پاسخ کسانی است که میگویند وضعیت موجود میراث دکتر شریعتی بود.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi/3928
احمد فعال
نکتهای را به دوست عزیزمان آقای صلاح الدین خدیو که الحق با یک نگاه منصفانه و ملی و خلاقانه در جهت پرده برداشتن از پارهای از رویدادها تلاش میکنند، یاد آور میشوم، شاید در مطالعات بعدی ایشان خالی از فایده نباشد. نکته از اینجا شروع میشود که انقلابیون 57 را از دوران نهضت ملی تا پیروزی انقلاب اسلامی، نباید یکدست پنداشت. در اینجا حداقل اشارهام روی انقلابیون مذهبی و دینی است، و کاری به جریانهای مختلف چپ مارکسیستی ندارم. انقلابیون 1357 دو دسته بودند، یک دسته سنتگرا و غربستیز بودند، و دسته دوم ضدسنتگرا و منتقد غرب بودند. در 15 خرداد 1342 اکثریت به دست سنتگراهای غربستیز افتاد، اما از شروع دهه 50 با فعال شدن شریعتی و جریانهای چپ اسلامی، اکثریت انقلابیون و به خصوص تحصیل کردگان دانشگاه به طرف دسته دوم گرایش پیدا کردند. این حرف درست است که دسته اول نوعی انقلابیگری را با محافظهکاری مخلوط کردند. من دو مثال تجربی میزنم تا نشان دهم آنچه امروز وجود دارد میراث انقلابیون محافظهکار و سنتگراست، و هیچ ارتباطی به انقلابیون روشناندیش ندارد. نخست همین کتاب انقلاب تکاملی اسلام است که آقای خدیو در یادداشت خود به خوبی بدان اشاره کرده است. قبل از انقلاب ما یک جمع دوستان مذهبی بودیم که مبارزه را شروع کردیم. در آن زمان کتابهای شریعتی را دست به دست میکردیم. ناگهان یک کتاب به دستمان رسید با عنوان "انقلاب تکاملی اسلام" اثر جلال الدین فارسی، بسیار هم قطور بود. این کتاب بین دوستان دست به دست شد. از بین آن جمع، اینجانب آن کتاب را پس از مطالعه نپسندیدم. اما بقیه دوستان – به جز یک نفر که خاطرم نمیآید مواضع او نسبت به این کتاب چی بود- این کتاب را پسندیدند، و حتی در مقابل آثار شریعتی به عنوان یک آلترناتیو مطرح کردند. به شدت از کار آنها دلخور بودم. حاصل چی شد؟ حاصل این شد که آن دوستان پس از انقلاب به صف انقلابیون محافظهکار پیوستند، و اینجانب به اتفاق دوست دیگری که خاطرم نمیآید مواضع او چی بود، راهمان را از آنها جدا کردیم.
مثال دوم به تاسوعا و عاشورای دو سال منتهی به انقلاب و یکسال سال بعد از انقلاب باز میگردد. در دو سال منتهی به انقلاب مراسم تاسوعا و عاشورای سنتی در سراسر شهرها تحت تاثیر افکار ضدسنتی شریعتی، که در آن زمان به عنوان معلم انقلاب شناخته شده بود برچیده شد. جمعیت عزادارن تنها به راهپیمایی بسنده کرده بودند. یک سال بعد از انقلاب در سال 1358 همین روال ادامه پیدا کرد. دیگر اثری از نوحهخوانی و سینهزنی که نمادهای اسلام سنتی بود وجود نداشت. تا اینکه مرحوم خمینی پس از دیدار با مداحان در سال 1359 قبل از مراسم ماه محرم طی یک سخنرانی به شدت از مراسم سالهای گذشته انتقاد کردند، و اعلام کردند که اسلام به همین روضهخوانی و سینهزنی است که زنده است. از همان سال مجدداً مراسم تاسوعا و عاشورا به سیاق گذشته برگشت، و انقلابیون محافظهکار آخرین برنامه خود را برای خارج کردن انقلابیون روشناندیش از صحنه انقلاب، به اجرا گذاشتند.
این دو تجربهی روشن در پاسخ کسانی است که میگویند وضعیت موجود میراث دکتر شریعتی بود.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi/3928
Telegram
بیان آزادی
🔺فردو و جمکران و یوتوپیای محافظه کاری انقلابی! (1)
صلاح الدین خدیو
انقلاب اسلامی به مثابەی رخدادی تاریخ ساز از دل شهر قم و حوزەی آن جوشید، اما در تطورات بعدی نام دو روستای گمنام پیرامون قم را جهانی کرد: فردو و جمکران؛ اولی به نماد عقلانیت فن آوری تبدیل…
صلاح الدین خدیو
انقلاب اسلامی به مثابەی رخدادی تاریخ ساز از دل شهر قم و حوزەی آن جوشید، اما در تطورات بعدی نام دو روستای گمنام پیرامون قم را جهانی کرد: فردو و جمکران؛ اولی به نماد عقلانیت فن آوری تبدیل…
❤1
@sokhanranihaa - علی شریعتی - پس از شهادت - کانال سخنرانی ها
@sokhanranihaa
🔊 فایل صوتی
علی شریعتی
پس از شهادت
آنچه میخواستم بگویم حدیث مفصلی است که در این مجمل میگویم به عنوان رسالت زینب، «پس از شهادت» که:
«آنها که رفتند، کاری حسینی کردند، و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدیاند»!
📌 خلاصه سخنرانی اینجا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @bayane_azadi
علی شریعتی
پس از شهادت
آنچه میخواستم بگویم حدیث مفصلی است که در این مجمل میگویم به عنوان رسالت زینب، «پس از شهادت» که:
«آنها که رفتند، کاری حسینی کردند، و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدیاند»!
📌 خلاصه سخنرانی اینجا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @bayane_azadi
❤3
«چهارمین نشست گروه صلح و رسانهی
انجمن علمی مطالعات صلح ایران»
«صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی»
«صحنهگردانی رسانهها در جنگ 12 روزه»
با حضور :
دکتر هادی خانیکی
دکتر زرین زردار
دکتر محمد رهبری
دکتر احمد فعال
دکتر علی شاکر
چهارشنبه 18 تیر 1404
ساعت 17 و 30
خانه اندیشمندان جوان- خیابان نجات الهی ، پارک ورشو
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
انجمن علمی مطالعات صلح ایران»
«صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی»
«صحنهگردانی رسانهها در جنگ 12 روزه»
با حضور :
دکتر هادی خانیکی
دکتر زرین زردار
دکتر محمد رهبری
دکتر احمد فعال
دکتر علی شاکر
چهارشنبه 18 تیر 1404
ساعت 17 و 30
خانه اندیشمندان جوان- خیابان نجات الهی ، پارک ورشو
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
انجمن علمی مطالعات صلح ایران با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می کند:
صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی
(نشست سوم)
از سلسله نشست های تحلیل تجاوز اسرائیل به ایران از منظر مطالعات صلح
با موضوع:
صحنه گردانی رسانه ها در جنگ ۱۲ روزه
با حضور:
هادی خانیکی
محمد رهبری
زرین زردار
احمد فعال
علی شاکر
چهارشنبه ۱۸ تیر ماه ساعت ۱۷
تهران خیابان استاد نجات الهی، خانه اندیشمندان علوم انسانی، سالن حافظ
و در گوگل میت:
https://meet.google.com/vgs-aoeh-pme
https://www.tg-me.com/ipsan
صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی
(نشست سوم)
از سلسله نشست های تحلیل تجاوز اسرائیل به ایران از منظر مطالعات صلح
با موضوع:
صحنه گردانی رسانه ها در جنگ ۱۲ روزه
با حضور:
هادی خانیکی
محمد رهبری
زرین زردار
احمد فعال
علی شاکر
چهارشنبه ۱۸ تیر ماه ساعت ۱۷
تهران خیابان استاد نجات الهی، خانه اندیشمندان علوم انسانی، سالن حافظ
و در گوگل میت:
https://meet.google.com/vgs-aoeh-pme
https://www.tg-me.com/ipsan
از صفحه فیس بوک مهدی جامی روزنامه نگار مقیم هلند.
موضعگیری «اپوزیسیون برانداز» در طول جنگ عزرائیل با وطن نیازمند مطالعه جدی در سطح رساله های دکتری است. براندازان چنان مفاهیم اخلاقی را شناور کردند که نه از ایران و وطن پرستی چیزی برایشان باقی ماند نه از اسلام و دین و عرف و مناسک و نه آزادگی و اخلاق نشان دادند. خودبراندازی کردند! هر چه مبارزان ضدشاه نمونه های ایثار و ازخودگذشتگی و اعتقادات جهان وطنی بودند اینها نمونه رذایل انسانی شده اند که حتی به وطن خود رحم نمی کنند. مهری در دل ندارند. هر چه هست نفرت پراکنی است و کین توزی و لمپنیسم و دروغ و فریب. خودویرانگری محض! کارگزاری بیگانه را هم که به آن اضافه کنید دیگر از قرار چیزی از خودشکنی نمی ماند که این جماعت به آن روی نکرده باشند. چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ ظاهرا به دست آوردن قدرت وسوسه ای است که همه چیز را توجیه می کند. آن روی دیگر سکه این جماعت را در انقلابیون هار داخلی می بینیم. به همان میزان اهل دروغ و ریاکاری و نفرت پراکنی و بی اخلاقی و خودویرانگری. و ظاهرا حفظ قدرت وسوسه ای است که همه چیز را برای این یکی توجیه می کند. و عجیب است که هر دو گروه ادعای رهبری هم دارند! سی سال است ملت توی سینه این یکی زده و هرگز به آنها رای نداده مگر رای را دزدیده باشند. سی سال هم هست که فکر می کرده این براندازان شاید کارگشایی کنند. اما جنگ نشان داد که این هر دو سر و ته یک کرباس اند. از این به بعد، برانداز دیگر هیچ شانسی در میان مردم ایران ندارد. و همان موقعیتی را پیدا کرده که کیهانی ها و حجاب-و-عفاف پرستان داشته اند و دارند. بیزاری از این دو سوی ویرانی و تحمیل و ارعاب و فاشیسم و قدرت پرستی راه آینده را روشن تر کرده است. راه شهروندانی که بدون انقلاب و کودتا و جنگ وطن خود را می سازند.
@bayane_azadi
موضعگیری «اپوزیسیون برانداز» در طول جنگ عزرائیل با وطن نیازمند مطالعه جدی در سطح رساله های دکتری است. براندازان چنان مفاهیم اخلاقی را شناور کردند که نه از ایران و وطن پرستی چیزی برایشان باقی ماند نه از اسلام و دین و عرف و مناسک و نه آزادگی و اخلاق نشان دادند. خودبراندازی کردند! هر چه مبارزان ضدشاه نمونه های ایثار و ازخودگذشتگی و اعتقادات جهان وطنی بودند اینها نمونه رذایل انسانی شده اند که حتی به وطن خود رحم نمی کنند. مهری در دل ندارند. هر چه هست نفرت پراکنی است و کین توزی و لمپنیسم و دروغ و فریب. خودویرانگری محض! کارگزاری بیگانه را هم که به آن اضافه کنید دیگر از قرار چیزی از خودشکنی نمی ماند که این جماعت به آن روی نکرده باشند. چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ ظاهرا به دست آوردن قدرت وسوسه ای است که همه چیز را توجیه می کند. آن روی دیگر سکه این جماعت را در انقلابیون هار داخلی می بینیم. به همان میزان اهل دروغ و ریاکاری و نفرت پراکنی و بی اخلاقی و خودویرانگری. و ظاهرا حفظ قدرت وسوسه ای است که همه چیز را برای این یکی توجیه می کند. و عجیب است که هر دو گروه ادعای رهبری هم دارند! سی سال است ملت توی سینه این یکی زده و هرگز به آنها رای نداده مگر رای را دزدیده باشند. سی سال هم هست که فکر می کرده این براندازان شاید کارگشایی کنند. اما جنگ نشان داد که این هر دو سر و ته یک کرباس اند. از این به بعد، برانداز دیگر هیچ شانسی در میان مردم ایران ندارد. و همان موقعیتی را پیدا کرده که کیهانی ها و حجاب-و-عفاف پرستان داشته اند و دارند. بیزاری از این دو سوی ویرانی و تحمیل و ارعاب و فاشیسم و قدرت پرستی راه آینده را روشن تر کرده است. راه شهروندانی که بدون انقلاب و کودتا و جنگ وطن خود را می سازند.
@bayane_azadi
❤3👎1
بازتعریف قدرت ملی: نه عقبنشینی، نه توهم؛ فقط بازیابی ایران
حمید آصفی | تیر ۱۴۰۴
در میانه گرداب بحرانهای داخلی و منطقهای، ما ایرانیان با سؤالی تاریخی روبهرو هستیم:
آیا عقبنشینی از پروژهی انرژی هستهای نوعی تسلیم در برابر قدرتهای بزرگ است؟ یا میتواند آغازی برای بازتعریف هوشمندانه قدرت ملی باشد؟
از سالها پیش، انرژی هستهای در ایران نه بهمثابه یک پروژه علمی یا صنعتی، بلکه بهعنوان «ناموس ملی»، «افتخار مقاومت» و ابزار «چانهزنی» تعریف شده است. میلیاردها دلار خرج شد، دهها سال زمان سوخت، دهها قطعنامه صادر شد، اقتصاد به زنجیر درآمد، اما خروجی ملموس آن برای مردم چه بود؟ نیروگاه بوشهر؟ صادرات دانش هستهای؟ خودکفایی در پزشکی هستهای؟ هیچیک از اینها توجیهگر هزینهای به این وسعت نیست.
در مقابل، فرانسه را میبینیم: کشوری با بیش از ۷۰٪ تولید برق از انرژی هستهای، در دل یک شبکه متحد بینالمللی، با ساختاری شفاف، متخصصمحور و نهادمحور. فرق ما و فرانسه در داشتن یا نداشتن سانتریفیوژ نیست؛ در نوع نگاه به قدرت، در فرهنگ حکمرانی، و در جایگاه کشور در نظم جهانی است.
در ایران، پروژه هستهای به نماد ایستادگی بدل شد، بیآنکه ظرفیتهای ایستادن را داشته باشیم. به یک دکترین نمادین، در فقدان دکترین ملی بدل شد. آنچه «افتخار ملی» نامیده شد، عملاً به ابزار انزوا، تحریم، و فقر اقتصادی بدل شد.
اما هنوز صدای اعتراض برخی بلند است:
«چرا باید از انرژی هستهای عقبنشینی کنیم؟ مگر غربیها قابل اعتمادند؟ اگر امروز هستهای را بدهیم، فردا موشکها را هم میخواهند. پس بایستیم و تسلیم نشویم.»
سؤالات بهجایی است. اما پاسخ در «اعتماد» نیست.
چون در روابط بینالملل، اعتماد واژهای کودکانه است. هیچکس به هیچکس اعتماد ندارد. آمریکا به آلمان هم اعتماد ندارد. چین به روسیه نیز نه. آنچه کشورها را به همکاری وادار میکند، توازن منافع و موازنه فشار است، نه اعتماد و لبخند دیپلماتیک.
از همین رو، سخن ما این نیست که باید به غرب اعتماد کنیم. سخن این است که نباید بیش از این به پروژههای توخالی اعتماد کرد.
به پروژههایی که از دل مردم مشروعیت نمیگیرند، شفاف نیستند، حسابکشی نمیشوند، و تنها دستاوردشان برای مردم، صف دارو، قفل در سفره و بلیت یکطرفه مهاجرت بوده است.
مسئله، انرژی هستهای نیست. مسئله، نظام تصمیمسازی معیوب و خودبنیاد است.
ما سالهاست که نه بر اساس ظرفیتهای خود، بلکه بر اساس توهّم مقاومت تصمیم گرفتهایم. مقاومت واقعی اما، نیازمند اقتصاد قوی، امنیت درونزا، انسجام ملی، دیپلماسی پویا و حکمرانی شفاف است. بدون اینها، «مقاومت» فقط یک اسم رمز برای بستن دهان منتقدان و گروگانگرفتن آینده کشور است.
حال بپرسیم: قدرت ملی چگونه ساخته میشود؟
نه فقط با سانتریفیوژ یا موشک.
قدرت ملی از اعتماد عمومی، توسعه پایدار، حکمرانی خردمندانه، و حضور در زنجیره جهانی اقتصاد ساخته میشود. از آموزش، از دانش، از دیپلماسی، از سرمایه اجتماعی.
وقتی پروژهای مثل انرژی هستهای، بهجای اینکه پلهای برای پیشرفت باشد، به قفل زنگزدهای بر دست و پای کشور تبدیل میشود، باید جسارت داشت و گفت:
این قفل را باید شکست.
این عقبنشینی نیست. این، بازتعریف استراتژی قدرت ملی است.
ما نیاز داریم که قدرت را از دل اقتصاد بیرون بکشیم، نه از صدای شعار.
که در نظم آینده جهانی، کشورهایی موفق خواهند بود که خود را بهموقع بازیابی کرده باشند.
بازیگران خاورمیانه – از عربستان تا امارات – فهمیدهاند که دوران «توازن از طریق بحران» تمام شده، و باید به سراغ «توازن از طریق بازسازی داخلی» رفت. اما ما هنوز در باتلاق «دشمنتراشی برای مشروعیت» و «موشک برای قدرت» گرفتار ماندهایم.
واقعیت این است که اسرائیل، حتی اگر جنگ غزه را ببازد، با پشتوانه قدرت جهانیاش، پیروز از میدان بیرون میآید. و جمهوری اسلامی، حتی اگر یک پیروزی نظامی کسب کند، بازنده افکار عمومی جهان است. چرا؟ چون ناتوان است از بازسازی درونی، از بازگشت به عقلانیت ملی، از پذیرش تحول.
در چنین شرایطی، اگر تصمیمگیران از انرژی هستهای عقب بنشینند و گفتگو را آغاز کنند، نه بهخاطر ترس یا اعتماد، بلکه بهخاطر خرد سیاسی، بهخاطر نجات اقتصاد ایران، بهخاطر جوانانی که دیگر امیدی ندارند، آنگاه این عقبنشینی، شجاعانهترین حرکت ملیگرایانه ممکن خواهد بود.
ما به غرب اعتماد نمیکنیم. اما به عقل و منافع ملیمان هم خیانت نمیکنیم.
ما از شکست نمیترسیم، اما از ادامه دادن یک مسیر شکستخورده، وحشت داریم.
ما از آینده نمیگریزیم. بلکه میخواهیم آن را بازسازی کنیم، مستقل، سربلند و در صلح.
#حمید_آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
حمید آصفی | تیر ۱۴۰۴
در میانه گرداب بحرانهای داخلی و منطقهای، ما ایرانیان با سؤالی تاریخی روبهرو هستیم:
آیا عقبنشینی از پروژهی انرژی هستهای نوعی تسلیم در برابر قدرتهای بزرگ است؟ یا میتواند آغازی برای بازتعریف هوشمندانه قدرت ملی باشد؟
از سالها پیش، انرژی هستهای در ایران نه بهمثابه یک پروژه علمی یا صنعتی، بلکه بهعنوان «ناموس ملی»، «افتخار مقاومت» و ابزار «چانهزنی» تعریف شده است. میلیاردها دلار خرج شد، دهها سال زمان سوخت، دهها قطعنامه صادر شد، اقتصاد به زنجیر درآمد، اما خروجی ملموس آن برای مردم چه بود؟ نیروگاه بوشهر؟ صادرات دانش هستهای؟ خودکفایی در پزشکی هستهای؟ هیچیک از اینها توجیهگر هزینهای به این وسعت نیست.
در مقابل، فرانسه را میبینیم: کشوری با بیش از ۷۰٪ تولید برق از انرژی هستهای، در دل یک شبکه متحد بینالمللی، با ساختاری شفاف، متخصصمحور و نهادمحور. فرق ما و فرانسه در داشتن یا نداشتن سانتریفیوژ نیست؛ در نوع نگاه به قدرت، در فرهنگ حکمرانی، و در جایگاه کشور در نظم جهانی است.
در ایران، پروژه هستهای به نماد ایستادگی بدل شد، بیآنکه ظرفیتهای ایستادن را داشته باشیم. به یک دکترین نمادین، در فقدان دکترین ملی بدل شد. آنچه «افتخار ملی» نامیده شد، عملاً به ابزار انزوا، تحریم، و فقر اقتصادی بدل شد.
اما هنوز صدای اعتراض برخی بلند است:
«چرا باید از انرژی هستهای عقبنشینی کنیم؟ مگر غربیها قابل اعتمادند؟ اگر امروز هستهای را بدهیم، فردا موشکها را هم میخواهند. پس بایستیم و تسلیم نشویم.»
سؤالات بهجایی است. اما پاسخ در «اعتماد» نیست.
چون در روابط بینالملل، اعتماد واژهای کودکانه است. هیچکس به هیچکس اعتماد ندارد. آمریکا به آلمان هم اعتماد ندارد. چین به روسیه نیز نه. آنچه کشورها را به همکاری وادار میکند، توازن منافع و موازنه فشار است، نه اعتماد و لبخند دیپلماتیک.
از همین رو، سخن ما این نیست که باید به غرب اعتماد کنیم. سخن این است که نباید بیش از این به پروژههای توخالی اعتماد کرد.
به پروژههایی که از دل مردم مشروعیت نمیگیرند، شفاف نیستند، حسابکشی نمیشوند، و تنها دستاوردشان برای مردم، صف دارو، قفل در سفره و بلیت یکطرفه مهاجرت بوده است.
مسئله، انرژی هستهای نیست. مسئله، نظام تصمیمسازی معیوب و خودبنیاد است.
ما سالهاست که نه بر اساس ظرفیتهای خود، بلکه بر اساس توهّم مقاومت تصمیم گرفتهایم. مقاومت واقعی اما، نیازمند اقتصاد قوی، امنیت درونزا، انسجام ملی، دیپلماسی پویا و حکمرانی شفاف است. بدون اینها، «مقاومت» فقط یک اسم رمز برای بستن دهان منتقدان و گروگانگرفتن آینده کشور است.
حال بپرسیم: قدرت ملی چگونه ساخته میشود؟
نه فقط با سانتریفیوژ یا موشک.
قدرت ملی از اعتماد عمومی، توسعه پایدار، حکمرانی خردمندانه، و حضور در زنجیره جهانی اقتصاد ساخته میشود. از آموزش، از دانش، از دیپلماسی، از سرمایه اجتماعی.
وقتی پروژهای مثل انرژی هستهای، بهجای اینکه پلهای برای پیشرفت باشد، به قفل زنگزدهای بر دست و پای کشور تبدیل میشود، باید جسارت داشت و گفت:
این قفل را باید شکست.
این عقبنشینی نیست. این، بازتعریف استراتژی قدرت ملی است.
ما نیاز داریم که قدرت را از دل اقتصاد بیرون بکشیم، نه از صدای شعار.
که در نظم آینده جهانی، کشورهایی موفق خواهند بود که خود را بهموقع بازیابی کرده باشند.
بازیگران خاورمیانه – از عربستان تا امارات – فهمیدهاند که دوران «توازن از طریق بحران» تمام شده، و باید به سراغ «توازن از طریق بازسازی داخلی» رفت. اما ما هنوز در باتلاق «دشمنتراشی برای مشروعیت» و «موشک برای قدرت» گرفتار ماندهایم.
واقعیت این است که اسرائیل، حتی اگر جنگ غزه را ببازد، با پشتوانه قدرت جهانیاش، پیروز از میدان بیرون میآید. و جمهوری اسلامی، حتی اگر یک پیروزی نظامی کسب کند، بازنده افکار عمومی جهان است. چرا؟ چون ناتوان است از بازسازی درونی، از بازگشت به عقلانیت ملی، از پذیرش تحول.
در چنین شرایطی، اگر تصمیمگیران از انرژی هستهای عقب بنشینند و گفتگو را آغاز کنند، نه بهخاطر ترس یا اعتماد، بلکه بهخاطر خرد سیاسی، بهخاطر نجات اقتصاد ایران، بهخاطر جوانانی که دیگر امیدی ندارند، آنگاه این عقبنشینی، شجاعانهترین حرکت ملیگرایانه ممکن خواهد بود.
ما به غرب اعتماد نمیکنیم. اما به عقل و منافع ملیمان هم خیانت نمیکنیم.
ما از شکست نمیترسیم، اما از ادامه دادن یک مسیر شکستخورده، وحشت داریم.
ما از آینده نمیگریزیم. بلکه میخواهیم آن را بازسازی کنیم، مستقل، سربلند و در صلح.
#حمید_آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
Telegram
کانال حمید آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍2