Telegram Web Link
مذاكره با امريكا و تحولات داخلى
✍️ حسين شيخى

آقاى پزشكيان ، هم در جريان انتخابات و هم پس از آنكه به رياست جمهورى بركزيده شد به دفعات بر ضرورت تنش زدايى در سياست خارجى به موازات سياست هاى اصلاحى داخلى تاكيد مى كرد . همينطور كه اين سخنان تكرار مى شد و در حالى كه اسماعيل هنيه نيز در تهران ترور شده بود ، روزى يكى از روحانيون - اگر اشتباه نكنم - مجلس تشخيص مصلحت نظام سخن نسبتآ عجيبى گفت كه فكر مى كنم - و نمى دانم چرا - به اندازه كافى مورد توجه قرار نگرفت ، در حالى كه به نظر مى رسيد و مى رسد كه ناظر به نكته مهم و اساسى بوده است ؛ و آن اينكه وقتى مكررآ سخن از ضرورت و ترغيب آغاز گفتگوهاى دولت هاى ايران و امريكا بود ، او بدين مضمون گفت كه آنچه اكنون اولويت دارد حل و فصل مساله جانشينى رهبرى است و نه گفتگو با امريكا ! .
شخصآ نمى دانم منظور او از طرح چنين اولويتى دقيقآ چه بود ، اما اگر سخن او را بطور كلى ناظر به تمهيد شرايطى بدانيم كه سازگار شدن با طيف محتملى از نتايج را ممكن مى كند ، پُر بيراه نگفته است . با اين حال اما ترامپ با نامه خود به رهبرى عالى ايران ، به پرداخت بيشتر اين سخن مجال نداد و به ناگزير مذاكرات پيش از چنان تمهيدى آغاز شد ، اين در حالى است كه نظر به خروج ترامپ از برجام در دور نخست رياست جمهورى اش و مواضع مؤكد او در باره تامين مالى گروه هاى موسوم به مقاومت در منطقه ، مثل روز روشن است كه ن تايج محتمل مذاكرات ، چه در باره نوع توافقات در باره مساله هسته اى و چه در باره رفع تحريم ها و آزادسازى وجوه ايران ، با آنچه كه در برجام شاهد آن بوديم ، در كم و كيف ، بسيار متفاوت خواهند بود . اين بدان معناست كه نتايج احتمالى مذاكرات شرايط اجتماعى اى را ايجاب مى كنند كه احتمالآ موضوع سخن آن عضو روحانى مجلس تشخيص بود و اگر به موقع شنيده و به آن ترتيب اثر داده مى شد ، مى توانست همچون يك بستر مناسب كار تطبيق با اين نتايج متفاوت را به مراتب و بسيار آسان تر كند ؛ اگر چه هنوز هم دير نيست .
🆔 @bayane_azadi

چهارم ارديبهشت ٤٠
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️ یاشار سلطانی: الان دیگه رئیس جمهور آبدارچی نظام هم نیست…

به راستی یک سوال مهم ممکن است توی ذهن هر ایرانی ایجاد شود که در همهمه مذاکرات ایران و آمریکا، واقعا رئیس جمهور کجاست و چه کاره است؟ رئیس جمهوری که حتی نمی تواند در باره شرکت در مراسم تشییع پاپ شرکت بکند یا نکند، و بعد سخنگوی دولت می گوید در حالی بررسی هستیم که رئیس جمهور شرکت کند و یا نکند، و در آخر خبردار می شویم که وزیر ارشاد به جای ایشان شرکت می کند، حقیقتا این رئیس جمهور چه کاره است؟
🆔 @bayane_azadi
🆔@tahkimmelat
👍5
پیامی که به ضدخود تبدیل شد
احمد فعال
زمانی که انقلاب شد و پیش از آن، شعار مبارزان مسلمان و ماها که جوان بودیم این بود که "مداد العلما افضل من دماء الشهدا"، یعنی قلم علما بر خون شهیدان فضیلت دارد. این فضیلت قلم بر خون شهیدان، بنیاد ایدئولوژی راهنمای انقلاب بود. همان موقع‌ها که ما مسلمان بودیم در مقابل نحله‌های دیگر می‌گفتیم، اسلام دین فرهنگ و اندیشه است. استدلال ما هم در مقابل مخالفان و منتقدان این بود: "قل هاتو برهانکم ان کنتم صادقین". یعنی برهان و استدلال خود را ارائه دهید، اگر صداقت دارید. اینها یک به هزار استدلال‌های ما بود که به انقلاب پیوستیم.
در مقابل دهها استدلال دیگر داشتیم که می‌گفتیم، رژیم شاه در صدد میلیتاریزه کردن کشور و میلیتاریزه کردن منطقه است. شاه و رژیمش را به نظامی‌گری متهم می‌کردیم. دهها دلیل ارائه می‌کردیم که ماهیت رژیم شاه نظامی‌گری است. مثلا خریدهای نظامی بی‌رویه و حتی گزارش‌هایی که بعضی از روزنامه‌های خارجی مثل لوموند ارائه می‌دادند که شاه ایران باید قدری تانک درمانی شود.
انقلاب هم که شد، بحث آزاد را سرمشق قرار دادیم، مرحوم خمینی هم مرحوم بنی صدر را انداخت جلو به بحث کردن. خاطرم میاد روی دیوارها نوشته بودند، "جن از بسمه‌الله می‌ترسد و کمونیست‌ها از بنی صدر". به درست و یا غلط این پیام کاری ندارم، اما یک چیز را ثابت می‌کند. و آن اینکه، ماهیت انقلاب فرهنگی بود و با اندیشه سروکار داشت. به همین دلیل علوم انسانی در صدر قرار داشت. حتی آنها که مهندسی خوانده بودند، ادامه تحصیلات خود را به علوم انسانی تغییر دادند. نقطه مقابل این فرهنگ، نظامی‌گری بود. در یک کلام، اگر در یک جمله بخواهیم ایده انقلاب را با دشمن انقلاب تعریف کنیم، "فرهنگ و اندیشه" ایده انقلاب و "نظامی‌گری" دشمن آن بود. من از دوستان و همه هم‌میهنانی که به انقلاب و یا ایران علاقمند هستند، خواهشم این است که مقاله "چگونه یک انقلاب با علوم انسانی شروع و یا علوم مهندسی به پایان می‌رسد*" را حتماً بخوانند. نشان داده‌ام، چگونه امروز علوم انسانی به علوم دشمن، و علوم فنی و مهندسی با هدف تسخیر برّ و بحر است، مقیاس پیشرفت تلقی می‌شوند.
اما چه اتفای افتاد که از سال 1360 و حتی قبل از آن یک مرتبه پیام و ایده انقلاب کمرنگ شد؟ نه تنها این، بلکه کاملاً به ضدخود بدل شد؟ و باز نه تنها این، بلکه هم اکنون میزان نظامی‌گری یا همان میلیتاریزاسیونی که در وضعیت اداره کشور وجود دارد، رژیم شاه نسبت به آن فرهنگی بود. اقتصاد، سیاست، و حتی خود فرهنگ با ادبیات نظامی تعریف می‌شوند. تمام ادبیات و واژگان فرهنگی ماهیت و محتوای نظامی پیدا کرده‌اند. مثلا به جای کنشگران فرهنگی گفته می‌شوند، افسران جنگ نرم، این دیگه به قول جوانها اندش است، انتهای نظامی‌گری. وقتی رئیس پلیس با وزیر آموزش و پرورش تفاهم نامه می‌نویسند، وزیر به پلیس می‌گوید، من سرباز شما هستم، این دیگه به قول معروف "اند" شرم‌آورترین شکل نظامی‌گری است. تسلط نظامی‌ها در اقتصاد، در فرهنگ، در مجلس نمایندگان، در رسانه‌ها، در وزراتخانه‌ها، در استانداری‌ها و شهرداری‌ها، و همه کاره بودن نظامی‌ها در سیاست خارجی، گره زدن امنیت به اعماق استراتژیک، آقایی و سروری سرداران در تمام ارکان کشور، دم به دم اظهارنظرهای سیاسی آنان، در حقیقت میلیتاریزه‌ترین نظام سیاسی در جهان را رقم زده است.
اکنون وقتی با همین دوستان قبل از انقلاب که با هم مباره می‌کردیم، و از اتفاق نویسنده این سطور مبارزه سیاسی را با مطالعه شروع کرد، و اونهایی که اهل مطالعه نبودند، طبیعی و قابل درک است که دوست خود را به عنوان روغنفکران یاد کنند. معلوم است که نظامی‌گری هیچ سنخیتی با روشنفکری ندارد، اگر حالش بهم نخورد، همان حرفی را تکرار می‌کند که یک فاشیست ایتالیایی می‌گوید: "نمی‌دانم چرا وقتی اسم اندیشه به میان می‌آید، ناخودآگاه دستم روی اسلحه کمری‌ام می‌رود".
این وارونه شدن پیام و ایده انقلاب یک حقیقت و یک دروغ بزرگ را افشاء می‌کند. حقیقت این است که انقلاب این نبود و وارونه شد، و آنها که می‌گویند همین بود، دروغ بزرگی را تحویل جامعه می‌دهند. خیلی چیزها هست که در این باره می‌توانم بنویسم، اما خط قرمزها اجازه نمی‌دهند.

*متن مقاله را در لینک پیوست مطالعه کنید
https://cheshmandaziran.ir/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D8%A8%D8%A7/
👍3
بیان آزادی pinned «پیامی که به ضدخود تبدیل شد احمد فعال زمانی که انقلاب شد و پیش از آن، شعار مبارزان مسلمان و ماها که جوان بودیم این بود که "مداد العلما افضل من دماء الشهدا"، یعنی قلم علما بر خون شهیدان فضیلت دارد. این فضیلت قلم بر خون شهیدان، بنیاد ایدئولوژی راهنمای انقلاب…»
 ▪️«چرا سرنوشت ایده ­های تکنوکرات­ های پهلوی دوم محکوم به شکست بود؟» (۱)
 
🔷امین احمدی

 حدود یک هفته از درگذشت «اکبر اعتماد» سپری شد و طنز یا تراژدی! تاریخ، مصادف شد با پنجاهمین سالروز ترور حکومتی رژیم پهلوی علیه نه نفر از زندانیان سیاسی در تپه­های اوین و مشهورترین قربانی این اعدام حکومتی؛ «بیژن جزنی» مهمترین نماینده نسلی از روشنفکری ایرانی بود که از بنیان ماهیت فکری- عملی خود را در انکار نسل تکنوکرات وابسته به رژیم پهلوی تعریف می­نمود و شاید اکنون بعد از پاسداشت­ها و آفرین و حتی نفرین­!­ها علیه  هر دوی این متخصصین علوم و فرهنگ مدرن – از اعتماد تا جزنی- که راهی جداگانه برای ایجاد رفاه و توسعه ایران انتخاب نمودند، با آرامش و تامل به قضاوت این دو راه نشست.
 تکنوکرات­ها و مدیران تحصیلکرده مغرب زمین چون «عالیخانی»، «عبدالمجید مجیدی»، «اعتماد» و حتی افرادی چون «حسنعلی منصور» و «هویدا» -که در سلطنت پهلوی دوم، مدیریت­های اجرایی را در دست داشتند- تاثیرات مهمی در ساختار سیاستگذاری اقتصادی دولتهای معاصر ایران داشته است. برای پژوهشگران و علاقه مندان حوزه توسعه ایران می توان این چالش را طرح نمود که چرا این افراد و جمع متخصص با توجه به برخی اثرات مثبت و ایجاد روندهایی رو به جلو در توسعه ایران در دوره پهلوی، به جای مشاهده نهادی شدن عملکرد خود و تکمیل آن، در روزهای بازنشستگی با تخریب و عقبگرد هرآنچه کاشته بودند مواجه می شوند!؟گویی این مواجهه حتمی است! زیرا تجربه دولتهای موفق و کارآمد و یا دولت های برآمده از نهضتهای اصلاحی و دگرگونی های بنیادی سیاسی در ایران معاصر همگی دولت مستعجل بوده است؛ انقلاب مشروطه به استبداد رضاشاه ختم شد و اصلاحات رضاشاهی که تسخیر ایران توسط متفقین عاقبت آن بود، دولت مصدق به کودتا و اصلاحات اقتصادی دهه چهل به دیکتاتوری و استبداد مطلق العنان محمدرضا پهلوی،دولت بازرگان به هرج و مرج و سرکوب بعداز انقلاب و سرنوشت دولت اصلاحی خاتمی به چاه ویل دوره احمدی نژاد و روزگار کنونی با آینده ای تیره وتیره و در نتیجه ملّتی با چنین سابقه تمدنی و نیز تحول خواهی مدنی وانقلابی در دوران معاصر، در آرزوی بدیهی ترین شرایط زیست انسانی!
عالیخانی در مصاحبه­ای در دهه 90 شمسی با شبکه بی.بی.فارسی در انتها، به کارگزاران کنونی اقتصادی و برنامه ریزان توسعه در دولت فعلی جمهوری اسلامی توصیه می کند «اشتباه ما را تکرار نکنید و فقط به چند شهر بزرگ در امر توسعه نپردازید و توسعه را متوازن در همه نقاط ایران به برنامه ریزی و اجرا کنید» (نقل به مضمون)آنچه عالیخانی توصیه می کند با شرحی که از روند افزایش خوی استبدادی پهلوی دوم می دهد،ریشه های شکست توسعه در ایران معاصر است؛ استبدادی که دیگر «حرف نمی شنود»  و خود را آگاه ترین فرد بر همه امور و از مشورت بی نیاز می داند. عالیخانی که ویراستاری و شرح «خاطرات علم» مهمترین اقدام سالیان پایانی عمرش بود،با گوشت و پوست خود روند سقوط یک نظام استبدادی را حس کرده بود زیرا او نیز بعد از اقدامات موثر در اقتصاد ایران به ویژه در حوزه صنعت و صادرات به حاشیه رفت تا محمدرضا پهلوی درتوهمی که ریشه در پول نفت داشت،وعده «تمدنی نوین» دهد؛ تمدنی که از آغازش، پایان یک دوران بود و سقوط سرنوشت محتوم آن.
امثال اعتماد و عالیخانی از گروه «روشنفکران» خارج از حکومت نبودند؛ خِبرگان علمی هستند که از ابتدای فعالیت علمی و مدیریتی، سیستم حاکم را انتخاب کرده و فاقد هرگونه رویکرد اعتراضی به سیستم سیاسی بودند و حتی اگر نقد درون سیستمی، موجب انزوای سیاسی آنان شد، هیچگاه چارچوب­های رسمی را ترک نکردند؛ از اساس اعتقادی به «نظرگاه» روشنفکری در رویکرد نسبت به نظم حاکمیت با هر ساختار سیاسی و ایدئولوژی، نداشتند و می­بینیم که  اعتماد در سالیان اخیر حتی با سیاست هسته­ای حکومت برآمده از انقلابی که او را از ریاست سازمان انرژی اتمی عزل کرد و مجبور به مهاجرت، دفاع کرده و به  مذاکره با «غرب» و «آژانس بین­المللی انرژی اتمی» بدبین بود.

🆔bayane_azadi
 ▪️«چرا سرنوشت ایده­ های تکنوکرات­ های پهلوی دوم محکوم به شکست بود؟» (۲)
 
🔷امین احمدی

این گرایش فکری- عملی، تکنوکرات­هایی «ناسیونالیست» بودند که ایده اصلی و محوری آنان، احیای مجد و شکوه «تمدن ایرانی» و توسعه اقتصادی-اجتماعی این سرزمین بود و به دلیل اتخاذ این شیوه زیست اجتماعی است که حتی فردی چون  «احسان نراقی»- که از حوزه روشنفکری علوم انسانی، پای در راه همکاری انتقادی با سیستم پهلوی گذارد و به زعم خود به دنیای احیای سنت «نصیحه الملوک» تاریخی ایرانی بود- مطرود و مغصوب روشنفکری دهه های سی تا پنجاه ایران  می­شود زیرا وابستگی و حتی انجام یک مسئولیت ساده اداری در یک حکومت «استبدادی وابسته به غرب امپریالیست» گناهی نبود که روشنفکر منتقد چپ - چه از گونه مارکسیست و چه از گونه بومی گرا و مذهبی- ببخشد و دیده شد که با پیروزی انقلاب پنجاه و هفت تکنوکراتها و مدیران کارآمد سیستم پهلوی با دولبه قیچی شدند؛چه با اندیشه و فکر انقلابیون و چه با روند استبدادی محمدرضا پهلوی که خود را مستغنی از علم و تخصص می دید.
علم و تخصص در جامعه استبدادی متکی به تصمیمات و تشخیص یک فرد، یا نادیده گرفته می شود و اگر به خدمت قدرت حاکم درآید از سوی نخبگانِ منتقد، نفی و انکار و نتیجه چیزی جز محرومیت یک ملّت از اندیشه و عمل مغزها و نخبگانی که تربیت کرده است نیست؛ «جزنی»، «شریعتی» و «بازرگان» اندیشه خود را در راه مبارزه صرف می کنند و عالیخانی و نراقی به کمک حکومت می آیند تا با ایده­های اصلاحی، قطار سیاستهای اتخاذ شده از سوی حاکمیت برای توسعه را در مسیر صحیح راهنمایی کنند اما در نهایت در سیستم حل و یا مطرود می شوند و در جامعه معترض به حکومت، محکوم و اینست که در تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا انتهای پهلوی دوم، یک روشنفکر ایرانی در باب توسعه ایران، یک کتاب متقن و مستند همراه با مطالعات علمی و عینی منتشر نکرد زیرا یا روشنفکر در پی براندازی بود و تکنوکرات به دنبال اصلاح از بالا بدون یک نظام اندیشه منسجم در باب ریشه های اجتماعی-فرهنگی توسعه جوامع.
 تعریف و معانی مختلفی که نخبگان فرهنگی و سیاسی برای مفهوم توسعه داشته اند و تشتت و شکافهای عمیق فکری،مذهبی، قومی و طبقاتی موجود در جامعه ایران،خیزش برای ایجاد وحدت و وفاق برای توسعه را عقب می اندازد و استبداد ایرانی به جای تلاش برای حل چالش عدم توافق، خود عامل عدم توافق است!گرچه از یک ساختار اجتماعی کهن استبدادی،مدیریت استبدادی متکی به فرد برایندی طبیعی است .
از سوی دیگر، در حوزه نخبگانِ با دانش روز و تخصص مدرن در این صد و اندی سال کوشش برای توسعه، آنچه با آن روبرو هستیم، ایجاد شکاف هر چه بیشتر میان تکنوکراتهای دولتی و روشنفکران غیر حکومتی است. روشنفکری بدون نیاز به تخصص و علم،یا در شعارهای سیاسی روزمره و یا اندیشه ورزی ایده الیستی بدون توجه به واقعیات جامعه و جهان خلاصه می شود و تخصص بدون بینش انتقادی روشنفکری و استفاده از جهت گیری های آرمانی، در چنبره روابط فاسد حاکمیت یا هضم می شود و یا در حاشیه، به نصیحتی بی ثمر تن می دهد.
اگر شرط توسعه ثمره انباشت سرمایه و تجربه است، «توازن» و «مشارکت» آنرا مستحکم و نهادی می سازد؛ توازن احساس عدالت به اقشار گوناگون مردم می دهد و مشارکت- ولو در سطح نخبگان سیاسی و فرهنگی-سیستم تصمیم گیری را در معرض اندیشه های نوین قرار می دهد وکهنگی و پوسیدگی را از یک سیستم می زداید.
شجره خبیثه استبداد فردی و نظام نابرابر و استثماری، متخصص غیر منتقد را بی اثر می کند و روشنفکر را معترضِ عجول. آیا روزی فرا می رسد که در این ملک، اعتماد­ها و مبارزان برانداز،در یک صف برای توسعه ایران قرار گیرند؟اگر چنین روزی فرا رسید شک نکنید آینده ایران دیگر فقر نیست ولی آیا از تاریخ سراسر استبداد انتظار وفاق ملی برای توسعه ای متوازن آرزویی محال نیست؟
🆔 bayane_azadi
🏷 چشم‌هایت را ببند!

🖊 شورای سردبیری:
اگر وضعیت کشور در موقعیت کنونی تا حدی که خواهیم گفت بغرنج نبود مثل همیشه صبر می‌کردیم تا زمان مناسب. متأسفانه اجبار داریم که مطالبی خلاصه عرض‌کنیم.

در موقعیت حاضر اگر کسی ادعا کند بین ایالات‌متحده و اسرائیل هماهنگی و تقسیم‌کار وجود دارد نمی‌توان ردش کرد. علت ساده‌ای دارد: حتی بدون هماهنگی و در دست داشتن یک طرح مشترک نیز دو طرف یکدیگر را از نظر سیاسی به‌طور طبیعی پوشش می‌دهند. حالا هم که برنامۀ مشترک برای ایران دارند. به‌ذهن‌آوردن شیوۀ «پلیس خوب/پلیس بد» حداقل تحلیلی است که می‌شود از پیچیدگی موقعیت کنونی داشت.
در حال حاضر رفتارها چنین می‌نماید که اسرائیل نقش کارفرمای سخت‌گیری را بازی می‌کند که از نحوۀ انجام کارِ پیمانکار راضی نیست؛ غر می‌زند و انتظارات بیشتری دارد. اما رابطۀ دو طرف هرگز این‌گونه نبوده‌است و نیست؛ هردو کارفرمایند و شریک! اختیار دولت ایالات‌متحده (فرق‌نمی‌کند چه نوع دولتی) دست همان کسانی است که پدیدآوردن و حفظ اسرائیل را اراده‌کرده‌اند. این نکته را با تئوری‌های توطئه اشتباه نگیرید: مقصود ما همان برنامه‌ی درازمدتی است که کسی در داخل یا خارج از اسرائیل و یا ایالات‌متحده نمی‌تواند تغییرش‌دهد و قوانین حاکم بر چگونگی انجامش را هم میل حزبی تغییر نمی‌دهد.
تندی و قهری هم اگر در میان بیافتد، اگر نمایشی نباشد، حداکثر براساس رفتار تاکتیکی فردی (توهم تعیین‌کنندگی در ترامپ و ادعای استقلال نتانیاهو) است. در فاز عمل مشترک نه اسرائیل سرخود آتش‌بازی راه‌می‌اندازد و نه ایالات‌متحده بدون موافقت و مشارکت اسرائیل حرکت تعیین‌کننده‌ای (مثل آنچه در پایان گفتگوهای حاضر رخ خواهد داد) در منطقۀ زندگی اسرائیل انجام‌می‌دهد. در واقع هدف اعلام‌شدۀ ترامپ که رسیدن به یک توافق جامع و راهبردی تازه با ایران است، همان هدف اسرائیل باید باشد وگرنه هرگز رخ نخواهد داد. معنی دیگر این حرف آن است که هیچ تغییری بدون مشارکت دو طرف در پیش نیست و معنای دیگرش هم این است که دو طرف هرکاری بکنند با یکدیگر هماهنگند و همکاری مبنایی اطلاعاتی و سیاسی دارند (تنها استثناء شاید آگاهی اسرائیل از حمله به خوابگاه تفنگداران آمریکایی در بیروت درسال ۱۹۸۳ است که گمان می‌رود اسرائیلی‌ها با وجود آگاهی ایالات‌متحده را خبر نکردند تا به‌خاطر آن تلفات رفتار آن‌ها را به میل خودشان نزدیک‌کنند).
مشکل بتوان باور کرد دارودستۀ ترامپ تحولات استراتژیک را در منطقۀ تحت‌نفوذ اسرائیل بدون توافق با پشتیبانان اسرائیل در ایالات‌متحده که بر منافع مشترک اسرائیل و آمریکا متمرکزند صورت دهد. بعید است بین نتانیاهو و ترامپ کشمکشی بر سر ایران در گرفته باشد و بعید است عملیات کلان دو کشور بدون هماهنگی و اطلاع طرف دیگر صورت‌گیرد.

بغرنجی وضعیت از آن‌جا شروع‌می‌شود که ما مجبور شده‌ایم روایت روابط‌عمومی مشترک اسرائیل و آمریکا را دربارۀ اختلاف آن‌ها و نقش هرطرف بپذیریم و تکرار هم بکنیم. عجیب است ولی رخ‌داده: برای آن‌که بتوانیم با آمریکایی‌ها به توافقی برسیم خود را مجبور یافته‌ایم باور کنیم آمریکا و اسرائیل در مورد ایران اختلاف منافع و سیاست پیدا کرده‌اند. توجیه آن نیز این است که ترامپ قابل پیش بینی نیست، اهل معامله است، کمی هم خل است و کلا سرخود عمل‌می‌کند. درواقع داریم خودمان را به نفهمیدن می‌زنیم؛ وگرنه میلی زودهنگام به حذف نقش اسرائیل در حادثۀ مخوف اخیر بندری پیدا نمی‌کردیم.
راستش را بخواهید از نظر ما این ایرادی ندارد: به علت اشتباهات کلان سیاست‌خارجی کلاً شکست‌خورده‌ایم و له‌ولورده، یک اولتیماتوم هم دریافت‌کرده‌ایم که «یا میز یا سنگر»! خب، میز را انتخاب‌کردیم و همین‌جا هم باید آفرین بگوئیم به هرکس که ما را از طریق میز از این مخمصه بیرون‌ببرد.
گرفتاری هم از این‌جا شروع‌می‌شود در حالی که نمی‌باید تحت‌فشار مضاعف، یعنی وقتی هم پلیس خوب دارد مذاکره‌می‌کند و هم پلیس بد روی صورتمان فندک می‌کشد، مذاکره‌کنیم، سر میز به طرف نمی‌گوییم رفیقت دارد آتش راه‌می‌اندازد. قاعدتاً می‌باید هرگونه شیطنت اسرائیل علیه ما اهرمی می‌شد برای کوبیدن بر سر ویتکافی که آن‌طرف میز نشسته، اما مجبوریم به روی خودمان نیاوریم، حساب آمریکا را از اسرائیل جدا کنیم و به مذاکره ادامه‌دهیم.

آقایان مذاکره‌کننده دائماً در مورد خروجی نهایی مذاکره، یعنی حق غنی‌سازی، حرف‌می‌زنند و این‌که اگر از ما دریغ‌شود از سر میز برمی‌خیزیم. راستش را بخواهید فعلاً قبل از این‌که بنشینیم می‌باید بگوئیم «اگر بخواهی این بازی را ادامه‌دهی و شرارت ادامه‌یابد، ما اصلاً سر این میز نمی‌نشینیم». حالا اگر هم این اولتیماتوم را علنی بدهیم یا غیر علنی فرقی نمی‌کند. ولی حتماً باید بگویند.
شرارت اسرائیل برای به‌هم‌زدن مداکره نیست؛ هماهنگ با آمریکا و برای ایجاد فشار عصبی است. فشار عصبی را باید بیرون ریخت!

🆔 bayane_azadi
🆔@jameeno
✍️ شادی مکی

🖊 در نبرد با فقر و ناامیدی


🔹جنگ می‌شود؟ تهدیدهای خارجی جدی است؟ تورم به کجا می‌رسد؟ سفره‌های‌مان از آنچه هست، کوچک‌تر می‌شود؟ چه بر سر مستأجران می‌آید؟ بحران آب و برق قرار است چه بلایی سرمان بیاورد؟ چه چیزی در انتظارمان است؟ همه این موارد دغدغه‌هایی است که جامعه ایرانی در پایان سال 1403 با آن دست به گریبان بود؛ دغدغه‌هایی که هنوز هم پاسخ مشخصی به آنها داده نشده است.  

🔹آخرین گزارش رسمی منتشر‌شده درباره فقر حاکی از آن است که از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۱، بالغ بر ۴۸ درصد از مستأجران ایران به زیر خط فقر پرتاب شده‌اند.بررسی‌های دیگر هم نشان از آن دارد که آمار فقرا در کشور از 19 درصد در سال 1390، به 33 درصد در سال 1401 رسیده است؛ آماری که با توجه به نرخ 33.6‌درصدی تورم سالانه در سال 1403، قطعا افزایش هم داشته است

🔸ناامیدی در جامعه

🔹مردم اما سال گذشته را با اضطراب جنگ به پایان رساندند و همچنان هم در این وضعیت قرار دارند. این ابهام و هراس از آینده در حالی در جریاناست که چند روز پیش رضا صالحی‌امیری، وزیر گردشگری اعلام کرد که حدود ۴۰ درصد از  مردم سفر رفتند و ۶۰ درصد سفر نکرده‌اند. آماری کهاین گمان را در میان برخی ایجاد می‌کند که سفرها نشانه‌ای از کم‌رنگ‌بودن اضطراب از آینده و حتی فقر در میان ایرانیان است.

🗣سمیه توحیدلو، جامعه‌شناس اقتصادی:در شرایطی قرار داریم که بدبینی و ناامیدی در جامعه قوت گرفته است. وضعیت اقتصادی مردم روز‌به‌روز بدتر می‌شود و از طرف دیگر، شکاف اقتصادی و افزایش ضریب جینی عاملی برای ناراضی‌تر‌شدن شهروندان است.امروز همبستگی عمودی یعنی اعتماد میان مردم و ساختار مدیریت کشور را از دست داده‌ایم و درباره همبستگی افقی هم باید گفت که همبستگی درون‌گروهی در جامعه زیاد و همبستگی بین‌گروهی کم شده است. 
 
🔸سفر به معنای خوش بودن نیست

🔹نمی‌شود سفر‌رفتن را تعبیر به مطلوب‌بودن شرایط مردم تعبیر کرد. در‌واقع این موارد تنها نشان‌دهنده آن هستند که یک جامعه در تلاش است که به لحاظ فرهنگی تاب بیاورد. در‌واقع سفر را باید به ‌عنوان مدلی از تاب‌آوری و مصرف‌های جبرانی تحلیل کرد.سفر ‌فرار روانی از تنش‌ها و نوعی تسکین موقت است، اما به معنای خوش‌بودن نیست. تلاش برای تاب آوری از ویژگی‌های مردم ایران است .
*شباهت با دوران جنگ

🗣شهرام فرضی جامعه شناس سیاسی:
شرایط فعلی کشور مشابه روزهای نزدیک به جنگ ایران و عراق است. این شباهت به دلیل بحران‌های اقتصادی و سیاسی‌ است که در آن زمان وجود داشت. امروز هم این همگونی به‌ویژه در بخش اقتصادی مشاهده می‌شود که شاخص‌هایی مانند نرخ بالای تورم، کاهش قدرت خرید مردم، کمبود و ناترازی انرژی، اعتراض‌‌ها و درخواست برای اصلاح امور و... از ‌جمله مصادیق این شباهت‌ها هستند.
در سطح حکمرانی برای تحمل فشارهای موجود و جلب اعتماد عمومی نیازمند اصلاحات ساختاری به‌ویژه در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی هستیم. مواردی مانند شفافیت درباره محل هزینه‌کرد بودجه عمومی به افزایش اعتماد عمومی منجر می‌شود. لازم است گفتمان سیاست داخلی کشور هم منعطف‌تر شده و امکان گفت‌وگوی ملی از طریق فعالیت احزاب متنوع و مشارکت مدنی مردم فراهم شود. همچنین سیاست خارجی باید به‌گونه‌ای تنظیم شود که هدف اصلی آن توسعه و بهبود زندگی مردم باشد

🔸آمار نگران کننده نرخ فلاکت

🔹آمار 35 میلیون سفر نوروزی که توسط وزیرگردشگری اعلام شده در تناقض با واقعیت‌های اقتصادی موجود در جامعه مانند شاخص فلاکت است. در سال‌های اخیر وقتی شاخص فلاکت را بررسی می‌کنیم، شاهد آماری به‌شدت نگران‌کننده هستیم. در چنین شرایطی، افزایش آماری سفرها‌ نمی‌تواند بیانگر افزایش رفاه باشد یا نمادی از افزایش نشاط اجتماعی تلقی شود.این آمار تنها به تعداد سفرها اشاره دارد، در‌حالی‌که اطلاعاتی درباره کیفیت سفرها به دست نمی‌دهد.

🔸کودکان هم نگرانند

🗣علی نیکجو، روان‌پزشک و روان‌درمانگر:در سطح کلان همه ما وضعیت را حس می‌کنیم. حتی کودکان از بزرگ‌ترها سؤال می‌کنند که آیا «واقعا قرار است جنگ شود؟». وقتی این میزان از دلشوره و اضطراب به سطح کودکان هم می‌رسد، نشان‌دهنده عمق تشویش و اضطرابی است که جامعه را دربر‌گرفته است. در این میان، نوعی از رفتار و اظهاراتی که می‌تواند منجر به تصمیمات عاقلانه‌تر و انتقال احساس امنیت در جامعه شود، کمتر مشاهده می‌شود

🔸سفر برای فرار از واقعیت‌ها

🔹ممکن است گمان کنیم سفرهای نوروزی نشان از حال خوب جامعه ایرانی دارد؛ در‌حالی‌که واقعا چنین نیست، بلکه ما در بازه زمانی نوروز و طی یک همبستگی جمعی، قرار می‌گذاریم‌ ذهن‌ها را بر نقاط آسیب‌زننده ببندیم و خود را از واقعیات بیرونی منفک کنیم؛ هر‌چند‌ بعد از این دو هفته، یک‌باره به سمت همه آشوب‌ها و آسیب‌ها پرت خواهیم شد.

🔸متن کامل

🆔 bayane_azadi
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @emtedadnet
👍1
منتقد جریان چپ در ایران هستم اما قابل احترام‌‌ترین انسانهای قرن بیستم در هر حوزه‌ای عموما چپ‌ بوده یا به آن سمپات داشته‌اند. جریان چپ تا زمانی که داعیه قدرت ندارد و در موضع انتقادی ایستاده است، جریانی قابل احترام و ارزشمند و لازم است. (چپ به علت اهمیت ندادن به روانکاوی و روانشناسی توده‌ها و عدم توجه به اندیشه‌های متفکرانی چون نیچه و فروید، شناخت درستی از انسان نداشت و به این واسطه هرگاه در موضع قدرت قرار گرفت، چیز چندان خوشایندی ایجاد نکرد)
 
اما اگر امروز کارگران در جهان ساعت کار دارند و روزانه مجبور به جان کندن ۱۶ - ۱۷ ساعته نیستند. (ژرمینال را بخوانید. کارگر ماقبل چپ چنین وضعیتی دارد)، اگر امروز کارگران و کارمندان بیمه خدمات درمانی دارند، اگر کارگردان و کارمندان امروز بیمه بازنشستگی دارند و مجبور به کار تا ساعت مرگ‌شان نیستند. اگر زنان از حقوق نسبتا مساوی برخوردارند، اگر طبقه متوسطی در جهان شکل گرفته، همه مرهون فعالیت بیش از یک قرن جنبش‌های چپ در جهان است که با جان و فکر و اندیشه خود از حقوق انسانها دفاع کردند.

👈 ووکیسم بخشی از سرمایه‌داری متاخر است و ارتباطی به جریان چپ ندارد.
@bayane_azadi
@kharmagaas
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جریان چپ درقرن بیستم بر بخش بزرگی از هنر جهان سیطره داشت. مارکسیست ها از نقاشی و موسیقی گرفته تا شعر و رمان و نمایش و سینما را تحت سلطه خود درآورده و برخی از ماندگارترین آثار ادبی و هنری این قرن را رقم زدند.
از گورکی و شولوخوف و آلکسی تولستوی که جریان جدیدی در رمان نویسی شوروی گشوده بودند. از برتولت برشت که تئاتر را سلاح طبقه کارگر برای مبارزه می خواست تا کارگردانان مارکسیست سینمای پساجنگ ایتالیا که با انگشت گذاشتن بر فاصله طبقاتی و رنجهای طبقه کارگر سعی در قلقلک وجدان فروخفته طبقه متوسط و بالای اجتماع را داشتند، همه در خدمت هنر جریان چپ بودند.
واکسی ها، دزدان دوچرخه، معجزه در میلان و..از سری فیلمهای کارگردانان مارکسیست ایتالیایی بودند که رنج و شی‌ءگشتگی طبقه کارگر در چرخ دنده های سرمایه داری را به تصویر می کشیدند.
یکی از ماندگارترین این آثار «امبرتو دی» اثر دسیکاست. امبرتو داستان زندگی پیرمردی است که درآمدش با هزینه های زندگی نمی خواند و در این راه رنجهای فراوانی را متحمل می شود. یکی از تکان دهنده ترین نماهای این فیلم سکانس تلاش «امبرتو» برای گدایی پس از سالها کار و تلاش و زندگی آبرومندانه است.
bayane_azadi
👍52
دشمنان چپ‌گرایی (قسمت اول)
✍️احمد فعال
🔸همواره منتقد جدی مارکسیسم و کمونیسم بوده و هستم، چپ‌گرایی را نه تنها شامل کمونیسم و مارکسیسم نمی‌شناسم، حتی محصور در سوسیالیسم هم نمی‌شناسم.
🔹هر جریان فکری و سیاسی که عدالت و آزادی و نقد قدرت سیاسی را هدف قرار دهد، به جریان چپ‌گرایی تعلق دارد. چپ یک جریان انتقادی است، به قولی، تا زمانی که انتقاد هست چپ زنده است. نقد قدرت سیاسی از قرن نوزدهم به وجود آمد. نقد و انتقاد اساسا ماهیت چپ‌گرایی دارد. نزدیک به تمام اندیشمندان بزرگ و فیلسوفان بزرگ، جامعه شناسان بزرگ و هنرمندان بزرگ و متعهد به راه انسانیت، به جریان چپ تعلق داشته و دارند. تقریبا نزدیک به همه آنهایی که آثار بزرگ در ادبیات خلق کردند، از ویکتور هوگو تا تولستوی تا برتولت برشت، تا هانریش بل و تا گابریل گارسیا مارکز همه و همه به جریان چپ تعلق داشتند. به قول معروف، هرکس که سرش به تنش می‌ارزید عموماً به جریان چپ‌گرایی تعلق داشت و دارد، چنان است که هرکس سرش به تنش ارزید از حکمرانی جمهوری اسلامی فاصله گرفت. جالب است، سالها پیش فکر می‌کردم برتراند راسل بزرگترین فیلسوف پوزیتیویست قرن بیستم به جریان راست تعلق دارد، اما بعدها متوجه شدم ایشان یک سوسیالیست واقعی و پرتلاش بود. دادگاه راسل از مهمترین و ماگاندگارترین تلاش‌های وی بود.
🔸تمام دستاوردهای بشر در حقوق انسان محصول جنبش‌های چپ‌گرایی است. از جنبش‌های فمنیستی و دفاع از حقوق برابر زنان، تا جنبش‌های زیست محیطی همه محصول تلاش جریان چپ‌گرایی است.
🔹دفاع از حقوق کارگران، اتحادیه‌های کارگری، حقوق ناشی از بیمه‌های تامین اجتماعی و ارتقاء آموزش و بهداشت همگانی و تمام آنچه که به خیر عمومی تعلق دارد، محصول تلاش و مقاومت جنبش‌های چپ‌گرایی است.
🔸این توضیح لازم و واجب است که به آگاهی خوانندگان برسانم، اگر امروز و از جنگ جهانی دوم به این سو نظام سرمایه‌داری نسبت به حقوق کارگران و تامین اجتماعی و خدمات عمومی اهتمام نشان داده است، همه و همه محصول مقاومت جنبش‌های چپ‌گرایی است. به قول مرحوم شریعتی، اگر امروز شاهد به سر عقل آمدن سرمایه‌داری هستیم، این نوع عقلانیت مرهون تلاش چپ‌گرایی است. و الا عقلانیت سرمایه‌داری، عقلانیت ابزاری است، و این برخلاف عقلانیتی است که کانت در فلسفه اخلاقی انسان را هدف قرار داد.
🔹یک استدلال ساده که دستکم از نظر اینجانب بدیهی است، این است که، ماهیت پول و سرمایه بدون برو برگرد کسب سود بیشتر است. به قول معروف، سرمایه جایی می‌رود که سود بیشتر بدست بیاورد. نمی‌خواهم مذمت کنم که این کار درست است یا غلط، هدف من بیان مسئله دیگری است. سرمایه بنگاه خیریه نیست. اگر یک صاحب سرمایه، کار خیریه انجام داد (که کم هم نیستند) از لحاظ معرفت شناختی و روش شناختی می‌گویند، یک اقدام برون‌سرمایه‌ای انجام داده است. یک مثال می‌زنم که استدلال خود را روشن‌تر بیان کرده باشم. گفته می‌شود، بحث در باره اخلاق، یک بحث فقهی نیست. موضوع فقه احکام است. اگر فقیهی درباره اخلاق بحث کرد، می‌گویند موضوع برون‌فقهی است. مخالفت جدی فون هایک یکی از پدران نولیبرالیسم با عدالت اجتماعی از همین زاویه قابل فهم است.
🔸به همین ترتیب پرداختن به خیر همگانی و چیزهایی مثل خدمات اجتماعی و حراست از محیط زیست، اینها همه اقدامات برون‌سرمایه‌ای هستند. نظام‌های سرمایه‌داری با هدف حفظ و بقاء خود و خنثی کردن جنبش‌های چپ‌گرایی به اعطای سرویس‌های عمومی روی آوردند. و الا شک نکنید، به تأکید عرض می کنم شک نکنید، اگر مقاومت جریان چپ‌گرایی نبود، سرمایه‌داری تا انتهای دنیا را می‌تراشید و می‌بلعید. به قول میشل فوکو که پرآوازه‌ترین فیلسوف قرن بیستمی است، هر قدرتی مقاومت ایجاد می‌‌کند. بدون مقاومت رابطه قدرت به رابطه سلطه که همان رابطه ارباب رعیتی است بدل می‌شود. در حقیقت دشمنان چپ‌گرایی در ایران به دنبال یک نظام سلطانی و برده‌وار هستند.
برای آگاهی از تحلیل‌های نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
👍2
دشمنان چپ‌گرایی (قسمت دوم)
احمد فعال
🔹در عصر استعمار، جریان مرکانتی لیست‌ها از قرن شانزدهم تا نوزدهم که با تکنولوژی ضعیف جهان را غارت کردند، گویاست که اینها همه، اسلاف نولیبرال‌ها و نظام سرمایه‌داری امروز هستند، که بدون هیچ مقاومتی چنان بلایی بر سر جهان سوم آوردند که فون میزس یکی از پدران ایدئولوژی لیبرالیسم و کاپیتالیسم می‌گوید: «دیدگاه‌های هدایتگر استعماری این بود که نژاد سفید از قدرت مقهور کننده خود بر اعضای نژادهای دیگر نهایت استفاده را ببرد. اروپایی‌ها مجهز به همه سلاح‌ها و ابزارهای کمکی که تمدن اروپایی در اختیارشان گذاشته بود، به راه افتادند تا ملت‌های ضعیف‌تر را مطیع خود کنند، دارایی‌هایشان را به یغما برند و خودشان را به بردگی کشند. همواره کوشیده‌اند انگیزه‌های راستین سیاست استعماری را با این بهانه پنهان کنند و خوش‌نما جلوه دهند که هدف هیچ نیست، مگر این که این اقوام وحشی نیز از برکات تمدن اروپایی بهره‌مند شوند ... تاریخ سیاست‌های استعماری بیش از هر فصل دیگری از تاریخ غرق خون است. چه خون‌ها که بیهوده و بی‌هدف جاری شد، چه مناطقی که ویران شد و چه اقوامي ‌که نابود و ریشه‌کن شدند، که به هیچ‌وجه نمي‌توان اینها را قشنگ جلوه داد و توجیه کرد».
🔸یک نکته هم اضافه کنم، جریان چپ‌گرایی با نقد قدرت سیاسی است که اعتبار انسانی، اخلاقی و دموکراتیک خود را حفظ می‌کند
🔹در مقاله دفاع از چپ‌گرایی به تفصیل توضیح دادم، فضای امکانی عمل چپ‌گرایی جامعه است. هر جریان چپ‌گرایی که بخواهد در فضای امکانی قدرت سیاسی و با هدف تصرف قدرت سیاسی عمل کند، رسالت اخلاقی، انسانی و دموکراتیک خود را از دست داده، و بجای نقد قدرت به برده قدرت سیاسی تبدیل می‌شود، و جامعه را هم با خود تباه می‌کند. سالیان دوری است که از زمان پدید آمدن مکتب انتقادی فرانکفورت ، چپ‌ها دریافتند که رسالت آنها نقد سیاسی و فرهنگی است، تنها از این راه است که نظام‌های سیاسی و لو در قالب سرمایه‌داری ملتزم به رعایت حدود بشری می‌شوند. امروز چپ‌هایی که در تدارک تصرف قدرت سیاسی و تشکیل حکومت کمونیستی و مارکسیستی‌اند، بسیار اندک هستند. جریان چپ تنها وجه انتقادی و عدالت‌خواهی خود را حفظ کرده است، چنانچه بعید می‌دانم هیچ روشنفکری دینی وجود داشته باشد، که به حکومت دینی معتقد باشد. نمی‌توان دستاوردهای اندیشه‌های لیبرالیستی را دستکم در وضع نظام حقوقی، کاملاً انکار کرد. لیکن بدون چپ‌گرایی و مقاومت جنبش‌های چپ‌گرا، جز سود و تخریب هیچ حدودی برای ملاحظات اخلاقی، ملاحظات عادلانه و ملاحظات دموکراتیک وجود ندارد. تنها با ملاط سوسیالیستی و چپ‌گرایی است که همین نظام‌های سرمایه‌داری قابل تحمل هستند.
🔸جریانات چپ‌گرایی اصیل که وسوسه تصرف قدرت را در سر ندارند، باید اشتباهات خود را عادلانه و منصفانه نقد کنند، و تحمل خود را نسبت به فحش و فضاحت‌ها و نفرت‌افکنی‌ها افزایش دهند. چپ مارکسیستی و کمونیستی نقش منفی‌ای در ایده آزادی‌خواهی- به خصوص بعد از انقلاب 1357 - داشت. چپ استالینی در ادوار مختلف مرتکب خیانت شدند. چپ مذهبی و چپ ملی، اکثراً آزادیخواه‌تر از چپ مارکسیستی و کمونیستی بودند، اقلیتی از آنها مانند چپ مارکسیستی و کمونیستی نقش منفی داشتند. تجربه بازسازی استبداد بعد از انقلاب 1357 آزادی و دموکراسی را به مسئله اصلی جریان چپ تبدیل کرد، و این توفیق بزرگی برای چپ بود. امر مهم این است که نقدهای لیبرال‌های ملی که فضیلت "در استقلال زیستن" را پاس می‌دارند، قابل احترام است. لیکن دشمنان چپ‌گرایی که با جعل و دروغ و هتاکی کوشش دارند جریان چپ را به چپ استالینی وابسته به شوروی سابق محدود کنند، تا راحت‌تر چپ را به باد فحاشی بگیرند، همچنان مانند اسلا‌م‌ستیزان که سعی می‌کنند اسلام را به اسلام طالبانی و بنیادگرایی تقلیل دهند، تا با خیالی آسوده به نفرت‌پراکنی مشغول شوند، به مطالعه بیشتر، دانش فراگیرتر و منصفانه‌تر دعوت می‌کنیم. درست و نادرست، هر چیز در خود آن چیز است. عکس‌العمل شدن بدترین آفت شناخت است. روشن است جمهوری اسلامی بدترین حکمرانی را به نمایش گذاشته است. بزرگترین آفت شناخت این است که تمام ارزش‌هایی که این نظام از محتوا خالی و به نفع خود مصادره کرده، وارونه این ارزش‌ها را به ارزش تبدیل کنیم: کاری که دشمنان چپ‌گرایی می‌کنند.
برای آگاهی از تحلیل‌های نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
👏3
🔸چهارده سال گذشت و

(اکثر نتایج ترکاشوند در کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر به کرسی نشست)

✍️امیر ترکاشوند، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

@bayane_azadi
از مهر ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۸۸ سرسختانه مشغول تحقیق پیرامون وضعیت پوشیدگی مردم در عصر پیامبر بودم؛ حاصل را در اختیار شماری از محققان و برخی مراکز پژوهشی قرار دادم و متأثر از نظرات دریافتی، تحقیق را در زمستان ۸۹ به پایان رساندم و سرانجام در چنین روزی (۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰) به یاد مرتضی مطهری که با نوشتن کتاب "مسئله حجاب" خط‌شکنی کرد، فایل کتاب و نسخه‌هایی تکثیر شده از آن را اندک اندک در اختیار پژوهشگران قرار دادم و چون برق و باد دست به دست شد.

امروز ۱۴ سال از آن روز می‌گذرد و در این مدت نگاه متولیان نیز دستخوش تحول و تغییر شده و با این‌که در آن روز، فاصله میان نتایج تحقیق اینجانب با برداشت رسمی بسیار زیاد بود ولی اینک این فاصله به حداقلی‌ترین مقدار ممکن رسیده و قرائت قانونی به نتایج کتاب بسیار نزدیک شده است!

کنگره‌ها تَرَک برداشت!
برای پی بردن به عمق این پیروزی کافی است نگاهی فقط به دو فقره از نتایج کتاب و مقایسه آن دو با بندهای مشابه در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته، بیندازیم (به اشکالات مهمی که بر این لایحه وارد است فعلا نمی‌پردازم):

فقره اول- مانتو و واجب نبودنِ آن
فقره دوم- افزایش اندام جایز الکشف

در سال‌هایی که سرگرم پژوهش در موضوع بودم، مطابق قرائت مشهور:
اولاً- استفاده از مانتو/روپوش شرعاً لازم بود
ثانیا- مواضع جایزالکشف شرعاً محدود به دو عضو "وجه و کفین" بود

ولی اینجانب بر اساس یافته‌های پژوهشی‌ام در عصر پیامبر:
اولاً- پوشش مانتو را غیر واجب شمردم (مردم آن زمان همچو امروز نبودند که چند جامه‌ی زیر و رو داشته باشند و چیزی همچو مانتو/روپوش که بر روی جامه‌های زیرین پوشیده شود رایج نبود و همین‌که اندام پوشیده می‌شد مورد رضایت شرع بود).
ثانیاً- قائل به جایزالکشف بودن هفت موضع (وجه و کفین و قدمین و گردن و ساعد و ساق و مو) در آن عصر شدم و نمایان شدن‌شان را موجب گناه نیافتم


اینک پس از گذشتِ سال‌های پر از چالش و پژوهش، می‌بینیم که در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً به تأیید شورای نگهبان رسیده:

اولاً- وجوب و لزوم مانتو حذف شده و مطابق تبصره ۱ ماده ۴۸ آن قانون همین که زنان اندام خود را بپوشانند کفایت می‌کند.
شگفت آن‌که بیش از نیمی از چالش گشت‌های ارشاد در سال‌های گذشته، به همین مانتو (و کوتاهی و بلندی آن یا بسته و باز بودن دکمه‌هایش) برمی‌گشت

ثانیاً- آن دو عضوِ جایزالکشف به پنج و نیم عضو افزایش یافت زیرا:
الف- سه عضوِ "قدم و ساعد و گردن" به وجه و کفین افزوده شد
ب- و "خصوص مو" نیز از موضوعیت افتاد و به صِرف قرار داشتن پارچه‌ای بر روی سر (همچو سرانداز زنان مسلمان پاکستانی) بسنده شد

این تغییر فتوا و قانون، به ما می‌گوید که لایحه حجاب در فقره مانتو ۱۰۰٪ و در فقره اندام جایزالکشف ۷۸٪ و بطور میانگین با ۸۹٪ از نتایج کتاب موافق و همراه شده است!
کاش به تعبیر یکی از اعضای هیئت دولت، همان سال ۱۳۸۹ به کتاب توجه می‌شد تا شاهد رخدادهای تأسف‌بار بعدی (به ویژه وقایع تلخ ۱۴۰۱) نمی‌بودیم


تبصره ۱ [ماده ۴۸ قانون حجاب]- بدپوششی در مورد زنان عبارت است از پوشیدن لباسی که قسمتی از بدن پایین‌تر از گردن یا بالاتر از مچ پا یا بالاتر از ساعدِ دست‌ها دیده شود..

ماده ۵۰ [تعریف کشف حجاب و از موضوعیت افتادن عین مو]– هر زنی .. چادر یا مقنعه یا روسری یا شال و امثال آنها بر سر نداشته باشد..


در این ۱۴ سال چند کتاب در نقد کتابم منتشر شد که در زیر به ۴ مورد که نشر رسمی و مکتوب یافت اشاره کرده و خوانندگان را به مطالعه آن‌ها توصیه می‌کنم:

۱- نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر اسلام (سیدمحمدمهدی دزفولی)
۲- حجاب در آیات و روایات: نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (حسین سوزنچی)
۳- حجاب در صدر اسلام؛ بررسی و نقد نظرات امیرحسین ترکاشوند (محمّدرضا شاه‌سنائی)
۴- پوشش زنان در زمان پیامبر؛ جلد اول از مجموعه سه جلدیِ حجاب پژوهی (مرکز تحقیقات زن و خانواده، ویراستاران علمی: مجید دهقان محمد عشایری منفرد)

در این مدت همچنین بارها به مناظره دعوت شدم اما فقط ۵ دعوت که در دانشکده‌های الهیات یا مؤسسات حوزوی برگزار شد را پذیرفتم تا از موج‌سازی‌های نابهنگام جلوگیری نمایم:
۱- دانشکده الهیات دانشگاه تهران
۲- مؤسسه حوزوی فهیم. قم
۳- دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
۴- اردوی آموزشی دانشگاه فرهنگیان. مشهد
۵- پژوهشگاهِ نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها. تهران

توجه
شماره حساب زیر، در پی درخواستِ خوانندگانی که در این سال‌ها خواهان واریز وجه به حساب نویسنده کتاب بودند اعلام می‌شود:
5892101186804551
یا
IR040150000001177303167211


لطفا این پُست را به مناسبت ۱۴ سالگی کتاب برای دوستان‌تان بازنشر کنید
@baznegari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♈️ نسخه عجیب و راهبرد تقدیمی حوزه علمیه قم به دولت در خصوص سیاست خارجی‼️

توضیح کانال بیان آزادی:
الگوی راهبردی پیشرفت اسلامی و ایرانی. در دوره دولت احمدی نژاد نطفه بست، هدف این الگو بسط تمدن ایرانی /اسلامی در مقیاس جهان با هدف ظهور امام زمان بود. کل دستورالعمل این الگو محو سیاست های توسعه گرایی بود که آن را نسخه غربی می دانند. در فرصت توضیح خواهیم داد که پیشروان این الگو، با نگاه تسخیر و مدیریت جهان این طرز فکر را ارائه داده اند. درک آنها هم از پیشرفت مدل شوروی سابق است که با دستیابی به تکنیک بر و بحر را زیر نگین خود در بیاورند

@bayane_azadi
نیاز به سیاست اقتصادی ضدفاشیستی

ایزابلا وبر؛ اقتصاددان آلمانی، تصویری از آخرین نظرسنجی دربارۀ گرایش مردم آلمان به احزاب سیاسی منتشر کرده که نشان می‌دهد برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم، حزب راست افراطی در نظرسنجی‌ها در رتبۀ اول قرار گرفته است. او توضیح داده که آلمان به یک سیاست اقتصادی ضد فاشیستی نیاز فوری دارد اما برعکس، دستورکار دولت جدید ائتلافی این است: شیر باز بودجه برای امور نظامی و ریاضت اقتصادی برای سایر امور.

وبر در فوریۀ ۲۰۲۵؛ پس از انتخابات آلمان، یادداشتی نوشت با عنوان «برای شکست راست افراطی باید یک سیاست اقتصادی ضدفاشیستی اتخاذ کنیم». در این یادداشت او دلیل شکست ائتلاف حاکم در انتخابات را جزم‌اندیشی بازار آزاد در مقابله با بحران انرژی ناشی از جنگ اوکراین در سال ۲۰۲۲ می‌داند. از نظر او اقتصاددانان بازار آزاد مدعی بودند که بازار کاملاً توان مدیریت بحران انرژی را دارد و نیازی به مداخلۀ دولت نیست و اقتصاد با رکود مواجه نخواهد شد. آن‌ها با اعمال قانون مالی سختگیرانه دست دولت را بستند و آلمان وارد رکود اقتصادی شد و بحران اقتصادی به سقوط دولت منجر شد. بخش‌هایی از یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

کاهش اعتماد به دولت، بحث مهاجران، کاهش دستمزدهای واقعی، و بحران اقتصادی مداوم حزب راست افراطی را تقویت کرد. ۳۷ درصد رأی‌دهندگان به راست افراطی وضعیت اقتصادی خود را ضعیف ارزیابی کرده‌اند. ۸۵ درصد رأی‌دهندگان به این حزب معتقدند که اوضاع در آلمان عادلانه نیست و ۹۶ درصد آن‌ها وضعیت اقتصادی را ضعیف ارزیابی کرده‌اند. حزب راست افراطی توانسته خود را به‌عنوان جایگزین وضع موجود برای کسانی که نگران اوضاع اقتصادی هستند معرفی کند. نتیجۀ انتخابات تعجب‌آور نیست و نظرسنجی‌های سال‌های اخیر هم این تحولات را نشان می‌داد. اولین رشد راست افراطی در نظرسنجی‌ها تا سطح ۱۵ درصد در سال ۲۰۲۲ و همزمان با شوک قیمت انرژی بود. دومین افزایش به سطح ۲۰ درصد هم در پاییز ۲۰۲۲ و در نتیجۀ عمیق‌تر شدن شوک قیمت‌ها و تلاش دولت برای تحمیل هزینه‌های بحران به مردم از طریق مالیات بنزین رخ داد. در آخرین نظرسنجی پیش از انتخابات نیز رأی‌دهندگان به راست افراطی بر نقش محوری تورم تأکید داشتند و سه‌چهارم آن‌ها اظهار کرده بودند که به‌دلیل بالارفتن قیمت‌ها توان پرداخت قبوض خود را ندارند و نمی‌توانند سطح زندگی خود را حفظ کنند.

از دورۀ فوردیسم جوامع سرمایه‌داری بر پایۀ یک قرارداد اجتماعی بنا شده‌اند؛ مردم سخت کار کنند تا به اندازۀ کافی دستمزد بگیرند برای تأمین زندگی. اما وقتی مردم سخت کار می‌کنند، ولی قیمت کالاهای ضروری سر به فلک می‌کشد، کارگران احساس می‌کنند به آن‌ها خیانت شده است. این ناامیدی زمانی بیشتر می‌شود که بازارهای سهام به بالاترین رکوردهای خود می‌رسند و سود شرکت‌ها به بالاترین سطح.

آنچه مورد نیاز است سیاست اقتصادی ضدفاشیستی است که راه‌حلی برای فرسایش اقتصادی-اجتماعی ارائه کند و بتواند ترس مردم را از آینده کاهش دهد. ما به جایگزینی مشخص و دموکرتیک برای وضع موجود نیاز داریم. اما چشم‌انداز اقتصادی فاجعه‌بار است، زیرا مرتس به ریاضت اقتصادی متعهد است و این امر صنعت آلمان را در برابر شوک‌های اقتصادی آسیب‌پذیر می‌کند. تشدید بحران اقلیم و یا سیاست تعرفه‌ای ترامپ هم می‌تواند وضعیت را بدتر کند. هرچند مرتس در این انتخابات از وضعیت بد اقتصادی سود برد اما چرخش نئولیبرالی او می‌تواند به فروپاشی حزب دموکرات‌مسیحی در انتخابات بعدی منجر شود. راست افراطی هم به‌دنبال همین است و اطمینان دارد که سیاست‌های حزب دموکرات‌مسیحی بحران اقتصادی را حل نخواهد کرد.

من باور دارم که سیاست‌های نئولیبرالی به کاهش بیشتر استانداردهای زندگی و فرسایش بافت اجتماعی منجر می‌شود و یک تهدید واقعی این است که در انتخابات ۲۰۲۹، راست افراطی بخشی از دولت آلمان شود. ازاین‌رو مهم است که جامعۀ مدنی، اتحادیه‌های کارگری، و نیروهای مترقی در مقابل بنیادگرایی بازار بایستند. ترقی‌خواهان باید به سیاست اقلیمی جدید، سیاست صنعتی پایدار، مالیات عادلانه، و سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های عمومی بپردازند. ترمز بدهی دولت باید اصلاح شود، اما نه اینکه هزینه‌های نظامی افزایش یابد درحالی‌که پل‌ها و بیمارستان‌ها و مدارس فرسوده می‌شوند. این تنها به نفع راست افراطی است.

نتیجۀ این انتخابات نه‌تنها برای آلمان، بلکه باید هشداری برای جوامع دموکراتیک باشد. ما باید بنیادگرایی بازار را کنار بگذاریم و شجاعت طراحی اقتصادی را داشته باشیم که در خدمت نیازهای مردم باشد؛ نه به‌عنوان یک اثر جانبی بلکه به‌عنوان یک هدف اصلی.

پی‌نوشت ۱. از ایزابلا وبر کتاب «چین چگونه از شوک‌درمانی گریخت؟» به فارسی ترجمه شده است.
پی‌نوشت ۲. چکیده‌ای از مقالۀ سوانک و بتز دربارۀ روند افزایشی رأی راست افراطی در کشورهای اروپایی را می‌توانید اینجا بخوانید.

@omidi_reza
👍1
Audio
گفتگوی محمد مالجو (اقتصاددان و پژوهشگر تاریخ اجتماعی) و ابراهیم توفیق (پژوهشگر جامعه‌شناسی تاریخی) دربارۀ کتاب‌های «کوچ در پی کار و نان» و «خیز خام» شنیدنی و آموزنده است.
این دو کتاب بخشی از پروژۀ مطالعاتی مالجو است که بر مقطعی از دهۀ ۱۳۲۰ و برآمدن سیاست‌های مساعدتی در ایران متمرکز است. ایشان با کاویدن تاریخی آن دوره و به‌ویژه گسترش راه‌ها و امکان تحرک جمعیتی، کوچ گستردۀ بیکاران و مستمندان از بخش‌های شمال غربی کشور به پایتخت را موجب گونه‌ای از فاعلیت مستمندترین گروه جمعیتی و تأثیر آن‌ها بر دیوان‌سالاری و تأسیس یا تغییر اقدامات رفاهی در آن مقطع می‌داند که در اواخر دهۀ ۱۳۲۰ یک لحظۀ گذرای تاریخی را موجب می‌شود که ایشان از آن باعنوان «لحظۀ رزم‌آرا» یاد می‌کند؛ یک لحظۀ تغییر در طراحی سیاست‌های رفاهی در ایران و تأسیس یک میثاق رفاه عمومی، که البته تداومی ندارد.
اما توفیق این مقطع را نه لحظۀ تأسیس سیاست اجتماعی بلکه در وهلۀ اول ادامۀ سیاست‌های سرزمینی تمرکزگرای دولت می‌داند و توضیح می‌دهد که دیوان‌سالاری این گروه از مستمندان را به‌عنوان نشانه‌های عقب‌ماندگی و در نتیجه ابژه‌های «جمع‌آوری» می‌دانسته است.
@Omidi_Reza
ترامپ، سیاست تصویری و دشواری تحلیل در عصر بی‌ثباتی رفتاری
در سنت کلاسیک تحلیل سیاسی، رفتار دولت‌ها معمولاً تابعی از ساختار، منافع ملی و توازن قوا تلقی می‌شد. این رویکرد که زمانی برای تحلیل رفتار روسای جمهور ایالات متحده کارآمد بود، در دوران دونالد ترامپ با چالش‌های جدی مواجه شده است. ظهور ترامپ به‌عنوان چهره‌ای که سیاست را نه از دریچه نهادها، بلکه از زاویه تصویر، روایت و روانشناسی فردی می‌بیند، نظم تحلیلی گذشته را به هم ریخته است. در چنین شرایطی، تحلیل‌گر ناچار است علاوه بر عوامل ساختاری، به شخصیت‌نگاری عمیق، فهم منطق رسانه‌ای و تکنیک‌های چانه‌زنی فردی نیز توجه کند؛ وگرنه هر تحلیل، بدل به عکس‌العملی زودگذر به یک توییت، خواهد شد.
یکی از بنیادی‌ترین ویژگی‌های ترامپ، گسست او از الگوی کلاسیک سیاست‌ورزی است. او نه محصول حزب جمهوری‌خواه است، نه خود را به چارچوب‌های سنتی واشنگتن وفادار می‌داند. ترامپ بیش از آن‌که یک سیاست‌مدار باشد، یک «پرفورمر» است: بازیگری که عرصه قدرت را با صحنه نمایش اشتباه نمی‌گیرد، بلکه آگاهانه آن را به صحنه‌ای برای تولید روایت‌های پیروزمندانه تبدیل می‌کند. تحلیل او با ابزارهای سنتی ممکن نیست، چون اصولاً ترامپ رفتاری قابل پیش‌بینی ندارد؛ او در پی «تثبیت رفتار» نیست، بلکه در تلاش برای «ساختن تصویر» است—حتی اگر این تصویر، تناقض‌آمیز، ناپایدار و پوچ باشد.
در این چارچوب، سیاست خارجی آمریکا، به‌ویژه در قبال ایران، دیگر بر اساس دکترین‌های مستقر و خط‌مشی‌های پایدار سنجیده نمی‌شود. آنچه اهمیت دارد، نحوه بازتاب این سیاست‌ها در افکار عمومی داخلی و رسانه‌های بین‌المللی است. به عبارت دیگر، «ظاهر» جای «ماهیت» را گرفته و «برد رسانه‌ای» از «برد استراتژیک» مهم‌تر شده است. ترامپ با سیاست به‌مثابه صحنه برخورد می‌کند و با هر حرکتش می‌کوشد تعریفی جدید از قدرت، موفقیت و سازش ارائه دهد—تعریفی که لزوماً با واقعیت انطباق ندارد.
برای درک بهتر، باید به چند محور اصلی در رفتار ترامپ توجه کرد:
نخست آن‌که، او از تهدید و فشار برای رسیدن به توافق استفاده می‌کند، اما هیچ‌گاه به‌صورت جدی به‌دنبال جنگ نیست. این تناقض آشکار در رفتار او، بخشی از نمایش قدرت است، نه لزوماً استراتژی پایدار. دوم، اولویت او رسیدن به توافق است، اما توافقی که بتواند آن را به‌عنوان پیروزی رسانه‌ای بفروشد. و سوم، او درگیر گذشته تاریخی روابط آمریکا با کشورها نیست؛ بلکه به دنبال تصویری است که در دوربین‌ها ماندگار شود.
دونالد ترامپ یک بازیگر کلاسیک نیست؛ او قواعد دیپلماسی سنتی را نمی‌پذیرد و به‌جای گفت‌وگوهای مرحله‌به‌مرحله، عاشق ضرب‌الاجل، معامله‌گری سریع و نمایش است. چرا تهران هیچ‌گاه ابتکار ارتباط مستقیم را با کاخ سفید در پیش نگرفت؟ چرا از واسطه‌های ناکارآمد منطقه‌ای عبور نکرد؟ در برابر دونالد ترامپ، که هر لحظه ممکن است همه معادلات را برهم بزند، دیپلماسی کند و محافظه‌کارانه تهران عملاً به یک امتیاز رایگان بدل شده است.
سیاست خارجی در دوران ترامپ، فهم همین «رفتار بدون ثبات» است.شناخت چندلایه‌ای از رفتار و تصویرسازی، و پذیرش این واقعیت است که در جهان ترامپی، سیاست بیشتر شبیه سینماست تا علم.
در این رابطه ،تحلیل گر برجسته، آقای صابر گل عنبری ، در متنی با عنوان «ترامپ و دشواری تحلیل» به درستی به این چالش اشاره می‌کند،مخاطبین محترم را  به خواندن مقاله ایشان در کانال تلگرامی‌شان ارجاع می‌دهم:
https://www.tg-me.com/Sgolanbari
...

@bayane_azadi

https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
🔶۱۰ درصد ثروتمندان جهان مسئول دو سوم گرمایش زمین‌اند

نتیجه یک مطالعه جدید که توسط دانشگاه صنعتی زوریخ انجام شده، نشان می‌دهد ده درصد ثروتمندترین افراد جهان از سال ۱۹۹۰ تاکنون حدود دو سوم گرمایش زمین را که منشأ انسانی دارد، ایجاد کرده‌اند. در این مطالعه برای نخستین بار رابطه میان ثروت شخصی و تشدید پدیده‌های اقلیمی بررسی شده است. سارا شونگارت، پژوهشگر این دانشگاه به خبرگزاری فرانسه گفت: «ردپای زیست‌محیطی ثروتمندترین‌ها مستقیماً با تأثیرات اقلیمی مرتبط است.»

نتایج این مطالعه که در نشریه علمی معتبر "نیچر" منتشر شده، نشان می‌دهد که یک درصد ثروتمندترین جمعیت جهان، ۲۶ برابر بیشتر از میانگین جهانی در افزایش موج‌های گرمایی که "هر صد سال یکبار" رخ می‌دهند، نقش دارند. تأثیر این گروه در چین و آمریکا به‌ویژه چشمگیر است، به‌طوری که انتشار گازهای گلخانه‌ای از سوی این گروه در این دو کشور، باعث دو تا سه برابر شدن موج‌های گرما می‌شود.

@bayane_azadi
@dw_farsi
👍1
گفتمان چپ: بایسته‌ها و درس‌های تاریخی

سعید رهنما

ایران بیش از هر زمان دیگر آبستن حوادث بزرگ‌ است. اما در این میان متأسفانه چپ سوسیالیستی در وضعیتِ امروزیِ خود، جز در پاره‌ای شعارها و اطلاع‌رسانی‌ها، چندان نقشی در این تحولات نخواهد داشت. در سال‌های طولانی پس از انقلاب بهمن ۵۷، بخشی از چپ ایده‌ی سوسیالیسم را به‌تمامی کنار گذاشت و حتی گاه ضدِّ چپ شد، بخشی با تعدیل نظریه‌های قبلی خود نوعی چپِ میانه، سوسیال‌دموکرات و لیبرال را با اشاراتی کم‌رنگ به سوسیالیسم پی‌گیری کرد، بخشی دیگر به‌طور انفرادی به فعالیت‌های نظری در عرصه‌ی پیشبردِ تفکر مارکسیستی و سوسیالیستی ادامه داد.. پاره‌ی دیگر جریاناتی هستند که با تکرار همان نظریه‌ها و باورهای اولیه‌ی خود مبتنی بر امکان گذارِ انقلابی بلافاصله به سوسیالیسم در ایران راه خود را ادامه داده‌اند. تکیه‌ی نوشته‌ی حاضر بر ارزیابی برنامه‌های این دسته از جریانات است. لازم‌ به اشاره است که هدف نوشته‌ی حاضر نه ایرادگیریِ مخرب، بلکه طرحِ نقد سازنده و جلب توجه به نکات و سؤالاتی است که به باور من قابل تأمل‌اند. در نوشته‌ی جداگانه‌ای به ارزیابی انتقادی برنامه‌های دیگر بخش‌های چپ ازجمله حزب چپ و جریان‌های سوسیال‌دموکرات و لیبرال چپ پرداخته خواهد شد.

باید بین هدف‌ها/آرمان‌های نهاییِ رهایی انسان یا گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم — که کماکان برحق و پابرجاست و بیش از هر زمان دیگری قابل‌درک و ستایش است — و استراتژی/تاکتیک‌های رسیدن به آن‌ها تفاوت قائل شد. هدف‌های کلی و آرمان‌ها برای چپ سوسیالیستی همان است که بوده، و مادام که بشریت به آن‌ها دست نیافته، کماکان برقرار خواهند بود. اما نحوه‌ی رسیدن به آن آرمان‌هاست که با توجه به شرایط واقعی و متغیر باید به زیر سؤال کشیده شوند.


@bayane_azadi

https://pecritique.com/
2025/05/02/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%86%D9%BE-%D8%A7%D9%86%D9%82/
2025/07/14 17:43:06
Back to Top
HTML Embed Code: