در سرم
سودای مرگ
غوغا کرده است
#وحیدـبیگدلے

من هیچوقت دیگ زنده نمیشم
زندگی کردن با یه جسم بی روح
تجربه خیلی هاست
ولی وقتی اونی که مثل خون تورگات بود
شاهرگت و بزنه
تو هر دم و بازدم تیر میکشه قلبت

خدا حواسش به اونایی هست که
دلشون از این آدما میشکنه

دل من و بدجور شکستن اونایی که پاره ای از وجودم بودن
#وحیدـبیگدلے

زنده ام ولی جز خودم
چه کسی
ازمرگم
باخبراست،،
#وحیدـبیگدلے

دگر
.. دل به نگاه خیسم مسپار

تو حرمت دلم را شکسته ای
#وحیدـبیگدلے

رابطه‌های واقعی دعوا دارن، اشک دارن، درد دارن، بحث دارن، پنهون کاری دارن، سکوت دارن، حسادت دارن! ولی اعتماد هم دارن. اعتقاد هم دارن، صبر هم دارن، عشق هم دارن..

بهت گفـتم نکن کاری که مـن بـدتـر بشـه حالـم
نـگـفتم مـن سـیا بـخـتم ، نگـفـتم مـن بــد اقـبـالـم

از این بدتر مگه میشه،یه شب باتو یه شب بی تو
نـدیـدی مثل جغـد هر شـب، از اندوه تو می نالم

بهت گفـتم مدارا کن، سـرِ حـرفو با هام وا کن
نگفـتم بی تــو میمیـرم، نگـفـتـم خـیـلی بــد حـالـم

بــه تنهاییم زدی دامن، شدی آتـیش تـوی خرمن
نـگفـتــم کفترِ جَـلدَم ، نـگـفـتـم بی پــر و بـالــم

مگه میشـه یه شب باشی، نباشی چن شبِ دیگه
نگفـتم اینجوری باشی، میشـه این آخـرین سالـم

میخوای از رو دلم رد شی، بمیرم تا تو راحت شی
اگه اینجوری خوشحالی ، منم اینجوري خوشحالم

#فاطمه_اتحاد

تو پیرم کردی و رفتی
ندیدی بی تو میمیرم
تو اما زنده باش صدسال
بانوی جوان من،،
#وحیدـبیگدلے

جانت می‌برد هرشب این بی خوابی و افسردگی
#وحیدـبیگدلے

کاه بودی و تو را کوه تصوّرکردم
کاش می دید دلم سستی بنیاد تو را

عشق نشناسی و باید دلِ شیرین عقلم
در دلش خاک کند تیشه ی فرهاد تو را

#فاطمه_اتحاد

حتی اگر درخت هم بود تن من
اینگونه روا نبود تبر بزنید بر زخم هایم
#وحیدـبیگدلے

اندوه دلم
راز من است که بامن به گور خواهد رفت،،
#وحیدـبیگدلے

نفسم عطر خوش موی تو را می خواهد
باد هم  پیچش گیسوی تو را می خواهد

کشتی خسته و بی لنگر دریای جنون
ساحل امن شب کوی تو را می خواهد

کاش می شد که فقط از تو بگویم جانا
قلمم  رخصت  ابروی تو را می خواهد

مگذارید  تهی دست  ازین  باغ  روم
تاج بختم گل شب بوی تو را می خواهد

لشکر  فتنه ی  دوران  منشیند از پای
فتح این قائله بازوی تو را می خواهد

با ریاضت به دل کس نتوان جای گرفت
عشق  تأیید  گل  روی تو را می خواهد

دل برید است ز درمان طبیبان #واسع
بی قراریست که داروی تو را می خواهد

#سید_علی_کهنگی

فتح این قائله بازوی تورا میخواهد👌

ای خنجر عشقت قاتل سری،،
قربانی قتلگاه
ساده گی ام شد،،،
#وحیدـبیگدلے

تو اتاق من یه مردی هست
از جنس سنگ رویخ

میشناسمش از وقتی بچه بودم
اون و شعراش حرفای شهرشونن

یه مغز چاق داره باهیکل لاغر
برد و دوست نداره با چشمک داور..&&&&


آرزوم این نیست خوب باشه دست پخت زنم
یا تنهایی یه بانک و دستبرد بزنم


یا برم چهارتا شیشه الکل بخرم
بخورم و نش ام و مردم ببرن


میخام ببینم تو شهرم چند مرد میبینم

از خواسته های توله شون سردرد میگیرن