@benevis_s.ماده.تاریک.pdf
34.1 MB
#کتاب 📚
🌀 نام: ماده تاریک
🌀 نویسنده: بلیک کراوچ
ناگهان از خواب بیدار میشود و خود را در وضعیتی مییابد که هیچ ارتباطی با گذشتهاش ندارد.
مادهی تاریک داستان زندگی مردی به نام جیسون دسن، یک استاد فیزیک معمولی است. اما مردی ماسکدار، جیسون را میرباید و آخرین چیزی که او قبل از بیهوشی میشنود این است: «از زندگیات راضی هستی؟»
مدتی بعد جیسون به هوش میآید، دست و پایش به تختی بسته شده و غریبههایی احاطهاش کردهاند. حالا زندگی جیسون از اینرو به آنرو شده است: همسرش دیگر زنی دیگر است. پسرش هرگز به دنیا نیامده است، و او دانشمندی مشهور است که کشفی خارقالعاده کرده!
✏️ @benevis_s
🌀 نام: ماده تاریک
🌀 نویسنده: بلیک کراوچ
ناگهان از خواب بیدار میشود و خود را در وضعیتی مییابد که هیچ ارتباطی با گذشتهاش ندارد.
مادهی تاریک داستان زندگی مردی به نام جیسون دسن، یک استاد فیزیک معمولی است. اما مردی ماسکدار، جیسون را میرباید و آخرین چیزی که او قبل از بیهوشی میشنود این است: «از زندگیات راضی هستی؟»
مدتی بعد جیسون به هوش میآید، دست و پایش به تختی بسته شده و غریبههایی احاطهاش کردهاند. حالا زندگی جیسون از اینرو به آنرو شده است: همسرش دیگر زنی دیگر است. پسرش هرگز به دنیا نیامده است، و او دانشمندی مشهور است که کشفی خارقالعاده کرده!
✏️ @benevis_s
❤10👍5😱3
حقیقت این است که اگر مردم چنانکه در اینترنت به نظر میرسد خوشبخت بودند، اینهمه وقتشان را در اینترنت نمیگذراندند.
📚| تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند
👤| فردریک بکمن
🔥| #دیالوگ
✏️ @benevis_s
📚| تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند
👤| فردریک بکمن
🔥| #دیالوگ
✏️ @benevis_s
❤54👍15😁1
هر که بپرسد «ای فلان! حال دلت چگونه شد؟»
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش
👤| سعدی
🕊| #شعر
✏️ @benevis_s
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش
👤| سعدی
🕊| #شعر
✏️ @benevis_s
❤41😭5🔥3
•[📚]• جامعهی شخصیت اصلی رو به خوبی ایجاد کنید. هنجارهای فرهنگی، قوانین و سلسلهمراتب اجتماعیش رو نمایش بدید. بیعدالتیها و نقصهاش رو برجسته کنید. این هم از چند عنصر برجسته و مهم در به نمایش دادن جامعه:
🚬|• ارزشها و هنجارهای فرهنگی:
🚬|• تمام ارزشها و هنجارهای فرهنگی و سنتهایی رو که جامعه رو شکل میدن، بنویسید. یعنی باید رسمها، تشریفات، باورها و عرف اخلاقی رو هم بنویسید. این عناصر فرهنگی چطور روی رفتار و تعاملات اعضای جامعه تاثیر میذارن؟
🔑|• سلسلهمراتب و ساختار اجتماعی:
🔑|• سلسلهمراتبهایی رو که طبق طبقه اجتماعی، ثروت، قدرت و شغل شکل گرفته رو مشخص کنید. ببینید موقعیت اجتماعی شخصیت چطور روی فرصتها، روابط و تجربههاش در جامعه تاثیر میذاره.
🏰|• نظام سیاسی:
🏰|• نظام سیاسی حاکم بر جامعه رو توصیف کنید؛ چه دموکراسی، پادشاهی، دیکتاتوری و چیزهای دیگه.
ببینید قدرت چطور تقسیم شده، نقش موسسات دولتی چیه و چه احزاب و جنبشهای سیاسیای وجود داره.
💰|• شرایط اقتصادی:
💰|• چشمانداز اقتصادی جامعه اعم از صنایع اصلی، منابع ثروت و نابرابریهای اقتصادی رو مشخص کنید. به کشف مشکلاتی مثل فقر، نابرابری، شرایط کارگری و توزیع منابع بپردازید.
⚖|• نظام قضایی و عدالت:
⚖|• چارچوب قضایی جامعه رو مشخص کنید؛ از جمله قوانین، ماموران اجرای قانون و دادگاهها. عدالت چطور برقرار میشه و در نظام قضایی چه نقصها و بیعدالتیهایی موجوده؟
💡|• آموزش و دانش:
💡|• نظام آموزشی و شیوه اشاعه دانش در جامعه رو توصیف کنید. عواملی مثل دسترسی به آموزش، سانسور، آزادی فکری و نقش دانشگاه در جامعه رو بررسی کنید.
🔮|• تنوع و یکپارچگی فرهنگی:
🔮|• تنوع فرهنگها، زبانها و قومیتهای درون جامعه رو بازتاب بدید و از تنشها یا یکدلیهای بین گروههای مختلف غافل نشید. به مسائلی مثل همگونسازی فرهنگی، بیگانههراسی و تبعیض بپردازید.
منبع: پیج writingpeers✍
✏️ @benevis_s
🚬|• ارزشها و هنجارهای فرهنگی:
🚬|• تمام ارزشها و هنجارهای فرهنگی و سنتهایی رو که جامعه رو شکل میدن، بنویسید. یعنی باید رسمها، تشریفات، باورها و عرف اخلاقی رو هم بنویسید. این عناصر فرهنگی چطور روی رفتار و تعاملات اعضای جامعه تاثیر میذارن؟
🔑|• سلسلهمراتب و ساختار اجتماعی:
🔑|• سلسلهمراتبهایی رو که طبق طبقه اجتماعی، ثروت، قدرت و شغل شکل گرفته رو مشخص کنید. ببینید موقعیت اجتماعی شخصیت چطور روی فرصتها، روابط و تجربههاش در جامعه تاثیر میذاره.
🏰|• نظام سیاسی:
🏰|• نظام سیاسی حاکم بر جامعه رو توصیف کنید؛ چه دموکراسی، پادشاهی، دیکتاتوری و چیزهای دیگه.
ببینید قدرت چطور تقسیم شده، نقش موسسات دولتی چیه و چه احزاب و جنبشهای سیاسیای وجود داره.
💰|• شرایط اقتصادی:
💰|• چشمانداز اقتصادی جامعه اعم از صنایع اصلی، منابع ثروت و نابرابریهای اقتصادی رو مشخص کنید. به کشف مشکلاتی مثل فقر، نابرابری، شرایط کارگری و توزیع منابع بپردازید.
⚖|• نظام قضایی و عدالت:
⚖|• چارچوب قضایی جامعه رو مشخص کنید؛ از جمله قوانین، ماموران اجرای قانون و دادگاهها. عدالت چطور برقرار میشه و در نظام قضایی چه نقصها و بیعدالتیهایی موجوده؟
💡|• آموزش و دانش:
💡|• نظام آموزشی و شیوه اشاعه دانش در جامعه رو توصیف کنید. عواملی مثل دسترسی به آموزش، سانسور، آزادی فکری و نقش دانشگاه در جامعه رو بررسی کنید.
🔮|• تنوع و یکپارچگی فرهنگی:
🔮|• تنوع فرهنگها، زبانها و قومیتهای درون جامعه رو بازتاب بدید و از تنشها یا یکدلیهای بین گروههای مختلف غافل نشید. به مسائلی مثل همگونسازی فرهنگی، بیگانههراسی و تبعیض بپردازید.
منبع: پیج writingpeers✍
✏️ @benevis_s
❤12👍4
•[📚]• در این پست تروپ خانواده اکتسابی (Found Family) رو مختصر معرفی کردیم و چند مثال خوندیم. چون تروپ محبوبیه، بیاین در پست پایین بیشتر دربارهش بخونیم.✨
✏️ @Benevis_s
✏️ @Benevis_s
❤10
•[📚]• چی میشه که شخصیت داستان خانوادهی جدیدی (Found Family) بهجای خانوادهی خونی پیدا میکنه؟
📘|• 1. کمبود محبت و حمایت از خانواده بیولوژیکی
📘|• بیشتر وقتها شخصیت خانوادهی خونیش رو یا از دست داده یا عشق و حمایتی ازشون دریافت نکرده یا حتی ازشون آسیب دیده.
📘|• برای مثال «هری پاتر» مادر و پدرش رو از دست داده و خالهش هم کودکی ناخوشایندی براش ایجاد کرده، هری هم دوستانی پیدا میکنه که براش مثل خانواده میمونن.
📒|• 2. تجربیات مشترک و اعتماد متقابل
📒|• معمولاً رابطهای که بین اعضای یه خانواده اکتسابی هست، بعد از چندین تجربهی سخت مشترک به وجود اومده و حالا شخصیتها حس دوستی و درک و همدلی شدیدی با هم دارن و ارتباط ویژهای بینشون شکل میگیره.
📒|• برای مثال در کتابهای «بازیهای عطش»، کتنیس و پیتا و هیمیچ بعد از تجربهی سخت بازیها حس درک عمیقی به هم پیدا میکنن؛ چون همهشون تجربهی پیشکش بودن رو داشتند.
📕|• 3. پذیرش و تایید بیقیدوشرط
📕|• اعضای خانوادههای اکتسابی معمولاً کسانیان که جامعه اونا رو نمیپذیره. وقتی خانوادههای بیولوژیکی یا جامعه اونا رو طرد کرده، اونا آرامش و پذیرش رو از دوستها و افرادی مثل خودشون دریافت میکنن و باهاشون مثل خانواده میشن.
📕|• برای مثال، در سریال «Pose» شخصیتهای کوییر که از سوی خانواده و جامعه دچار تبعیض شدن حس تعلق و عشق رو بین همدیگه پیدا میکنن.
✏️ @Benevis_s
📘|• 1. کمبود محبت و حمایت از خانواده بیولوژیکی
📘|• بیشتر وقتها شخصیت خانوادهی خونیش رو یا از دست داده یا عشق و حمایتی ازشون دریافت نکرده یا حتی ازشون آسیب دیده.
📘|• برای مثال «هری پاتر» مادر و پدرش رو از دست داده و خالهش هم کودکی ناخوشایندی براش ایجاد کرده، هری هم دوستانی پیدا میکنه که براش مثل خانواده میمونن.
📒|• 2. تجربیات مشترک و اعتماد متقابل
📒|• معمولاً رابطهای که بین اعضای یه خانواده اکتسابی هست، بعد از چندین تجربهی سخت مشترک به وجود اومده و حالا شخصیتها حس دوستی و درک و همدلی شدیدی با هم دارن و ارتباط ویژهای بینشون شکل میگیره.
📒|• برای مثال در کتابهای «بازیهای عطش»، کتنیس و پیتا و هیمیچ بعد از تجربهی سخت بازیها حس درک عمیقی به هم پیدا میکنن؛ چون همهشون تجربهی پیشکش بودن رو داشتند.
📕|• 3. پذیرش و تایید بیقیدوشرط
📕|• اعضای خانوادههای اکتسابی معمولاً کسانیان که جامعه اونا رو نمیپذیره. وقتی خانوادههای بیولوژیکی یا جامعه اونا رو طرد کرده، اونا آرامش و پذیرش رو از دوستها و افرادی مثل خودشون دریافت میکنن و باهاشون مثل خانواده میشن.
📕|• برای مثال، در سریال «Pose» شخصیتهای کوییر که از سوی خانواده و جامعه دچار تبعیض شدن حس تعلق و عشق رو بین همدیگه پیدا میکنن.
✏️ @Benevis_s
❤21👍5
Tekyegaah
Hamid Reza Abbasi
🎵|• #موسیقی
باران هم اگر میشدی، در بین هزاران قطره
تو را با جام بلورینی میگرفتم
میترسیدم
چرا که
خاک هر آنچه را که بگیرد پس نمیدهد
- جمال ثریا🌙
✏️ @benevis_s
باران هم اگر میشدی، در بین هزاران قطره
تو را با جام بلورینی میگرفتم
میترسیدم
چرا که
خاک هر آنچه را که بگیرد پس نمیدهد
- جمال ثریا🌙
✏️ @benevis_s
❤9😭3
بنویس :)
1🥀| وقتی دختربچه از مرد سیاهپوش پرسید: «آقا، شما شغلت چیه؟» مرد جواب داد: «من کاری میکنم آدمهای بد از بین ما برن.» ~•~•~•~•~•~•~•~•~• 2🥀| «ده هزار سال گشتم و هنوز اثری ازش پیدا نکردم.» 📚 #Writing_Prompt ✏️ @benevis_s
1🥀| دنیا با انفجار به پایان نرسید، یا حتی زمزمه. بلکه با صدای جیغ.
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
2🥀| «قهرمان نشو... قهرمانها تنها میمیرن.»
«و شرورها هیچوقت زنده نمیمونن. پس تو بگو، فرقش چیه؟»
📚 #Writing_Prompt
✏️ @benevis_s
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
2🥀| «قهرمان نشو... قهرمانها تنها میمیرن.»
«و شرورها هیچوقت زنده نمیمونن. پس تو بگو، فرقش چیه؟»
📚 #Writing_Prompt
✏️ @benevis_s
👍44❤11🔥3
•[📚]• امروز ۳ ژوئیه، #زادروز «فرانتس کافکا»، نویسنده یهودی چکی-اتریشی و یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان سده ۲۰ میلادی است.
•[📘]• کافکا به دوست نزدیک خود وصیت کرده بود که همه آثار او را نخوانده، بسوزاند. دوستش از این دستور وصیتنامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و با این کار، دوست خود را به شهرت جهانی رساند.
•[📗]• کافکا در سال ۱۹۱۷ دچار بیماری سل شد. پس از شدت گرفتن بیماریاش وضعیت گلویش طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود که نمیتوانست چیزی بخورد و بر اثر گرسنگی در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ درگذشت. کافکا در سراسر زندگی خود از افسردگی حاد و اضطراب رنج برد.
•[📒]• با خواندن یکی از کارهای کافکا به صورت مجزا (با تمرکز بر بیهودگی تقلای شخصیتها و بدون توجه به زندگی خود نویسنده) طنز کافکا مشخص میشود. کارهای کافکا از این دیدگاه، ربطی به مشکلات زندگی او ندارند و نمایانگر ساختگیبودن مشکلات آدمها هستند.
•[📕]• مارکز میگوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید «میتوان جور دیگری نوشت».
● کتاب «مسخ»
● کتاب «محاکمه»
● دفتر خاطرات کافکا
● خاطرات کافکا
● نوبل و کافکا
✏️ @benevis_s
•[📘]• کافکا به دوست نزدیک خود وصیت کرده بود که همه آثار او را نخوانده، بسوزاند. دوستش از این دستور وصیتنامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و با این کار، دوست خود را به شهرت جهانی رساند.
•[📗]• کافکا در سال ۱۹۱۷ دچار بیماری سل شد. پس از شدت گرفتن بیماریاش وضعیت گلویش طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود که نمیتوانست چیزی بخورد و بر اثر گرسنگی در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ درگذشت. کافکا در سراسر زندگی خود از افسردگی حاد و اضطراب رنج برد.
•[📒]• با خواندن یکی از کارهای کافکا به صورت مجزا (با تمرکز بر بیهودگی تقلای شخصیتها و بدون توجه به زندگی خود نویسنده) طنز کافکا مشخص میشود. کارهای کافکا از این دیدگاه، ربطی به مشکلات زندگی او ندارند و نمایانگر ساختگیبودن مشکلات آدمها هستند.
•[📕]• مارکز میگوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید «میتوان جور دیگری نوشت».
● کتاب «مسخ»
● کتاب «محاکمه»
● دفتر خاطرات کافکا
● خاطرات کافکا
● نوبل و کافکا
✏️ @benevis_s
❤21👍4👏2
جملهی اول کتاب...
🌵|• اگه کتابی درباره انتقام مینوشتی، چطور شروعش میکردی؟
🪻|• اگه شخصیت اصلی داستانت معتاد به مواد مخدر بود، جملهی اول رو چی مینوشتی؟
✏️ @benevis_s
🌵|• اگه کتابی درباره انتقام مینوشتی، چطور شروعش میکردی؟
🪻|• اگه شخصیت اصلی داستانت معتاد به مواد مخدر بود، جملهی اول رو چی مینوشتی؟
✏️ @benevis_s
❤15👍3
بنویس :)
📝لهجه در داستان📝 🖌|• یکی از ویژگیهای شخصیتی طرز سخن گفتن است. 🖌|• زبان به گونههای زبانی تقسیم میشود که در زبانشناسی به آنها لهجه (dialect) میگویند. لهجهها به طور کلی از دو گروه تشکیل میشوند: ● لهجههای محلی (regional dialect) ● لهجههای اجتماعی (social…
در پست ریپلایشده گفتیم که در داستان آنچه اصولاً مطرح است لهجههای اجتماعی است نه لهجههای محلی و برخی این دو را با هم اشتباه میگیرند.
مرحوم طاهره صفارزاده، پژوهشگر پیشکسوت ترجمه در ایران در مخالفت با انتقال زبان عامیانه در ترجمه مینویسد:
📜|• صفارزاده در این زمینه دو برداشت اساساً نادرست دارد. اشتباه اول او این است که اصولاً قرار نیست لحن راننده تاکسی ما «همانند» راننده تاکسی نیویورک باشد.
📜|• مترجم باید برای هر یک از شخصیتهای داستان زبانی خاص انتخاب کند، همان گونه که نویسنده اصلی چنین کرده است.
🗞|• مهم نیست که شیوۀ حرف زدن راننده تاکسی در ایران با راننده تاکسی در نیویورک تطابق نداشته باشد.
🗞|• مهم این است که لحن حرف زدن این راننده نیویورکی در ترجمه با لحن مثلاً مدیر عامل یک شرکت معتبر فرهنگی در همین داستان، از نظر خواننده ایرانی، تفاوت قابل قبولی داشته باشد.
📬|• مسلماً، یکی از راههای اصلی نشان دادن این تمایز آن است که زبان آن راننده نیویورکی را تا حدی به زبان راننده تهرانی و زبان آن مدیر عامل را نیز به زبان یک مدیر عامل ایرانی نزدیک کنیم.
📬|• در این گونه موارد، تطابق مهم نیست، تفاوت نسبی مهم است.
🖌|• برداشت نادرست دوم صفارزاده همان اشتباه گرفتن لهجهٔ اجتماعی با لهجه محلی است.
🖌|• صفارزاده آوردن اصطلاحات شیرازی را در ترجمه داستان، که مصداقی از لهجه محلی است، با انتقال لحن شوفر تاکسی نیویورکی، که مصداقی از لهجه اجتماعی است، خلط میکند و هر دو را در یک مقوله قرار میدهد و در نتیجه با انتقال آن از زبان مبدأ به زبان مقصد مخالفت میکند.
🖌|• در حالی که همانطور که قبلاً تأکید شد، لهجههای اجتماعی اساساً با لهجههای محلی فرق دارند.
✏️ @benevis_s
مرحوم طاهره صفارزاده، پژوهشگر پیشکسوت ترجمه در ایران در مخالفت با انتقال زبان عامیانه در ترجمه مینویسد:
«راننده تاکسی که در نیویورک زندگی میکند لحن و رفتارش شباهتی به شوفر تاکسی ما در تهران ندارد و یا کارگر مزرعه تگزاسی با زارع ایرانی همانند نیست. کاربرد گویشهای محلی، از آنجا که ترجمه برای همگان است، لذت خواندن را جز از افراد وابسته به آن گویش میگیرد. مثلاً یک مترجم شیرازی وقتی لهجه شیرازی و اصطلاحات آن محل را مورد استفاده قرار میدهد، بر مشکلات فهم ترجمه میافزاید».
📜|• صفارزاده در این زمینه دو برداشت اساساً نادرست دارد. اشتباه اول او این است که اصولاً قرار نیست لحن راننده تاکسی ما «همانند» راننده تاکسی نیویورک باشد.
📜|• مترجم باید برای هر یک از شخصیتهای داستان زبانی خاص انتخاب کند، همان گونه که نویسنده اصلی چنین کرده است.
🗞|• مهم نیست که شیوۀ حرف زدن راننده تاکسی در ایران با راننده تاکسی در نیویورک تطابق نداشته باشد.
🗞|• مهم این است که لحن حرف زدن این راننده نیویورکی در ترجمه با لحن مثلاً مدیر عامل یک شرکت معتبر فرهنگی در همین داستان، از نظر خواننده ایرانی، تفاوت قابل قبولی داشته باشد.
📬|• مسلماً، یکی از راههای اصلی نشان دادن این تمایز آن است که زبان آن راننده نیویورکی را تا حدی به زبان راننده تهرانی و زبان آن مدیر عامل را نیز به زبان یک مدیر عامل ایرانی نزدیک کنیم.
📬|• در این گونه موارد، تطابق مهم نیست، تفاوت نسبی مهم است.
🖌|• برداشت نادرست دوم صفارزاده همان اشتباه گرفتن لهجهٔ اجتماعی با لهجه محلی است.
🖌|• صفارزاده آوردن اصطلاحات شیرازی را در ترجمه داستان، که مصداقی از لهجه محلی است، با انتقال لحن شوفر تاکسی نیویورکی، که مصداقی از لهجه اجتماعی است، خلط میکند و هر دو را در یک مقوله قرار میدهد و در نتیجه با انتقال آن از زبان مبدأ به زبان مقصد مخالفت میکند.
🖌|• در حالی که همانطور که قبلاً تأکید شد، لهجههای اجتماعی اساساً با لهجههای محلی فرق دارند.
✏️ @benevis_s
❤15👍12
@benevis_s.مردی.که.میخندد.pdf
12.6 MB
#کتاب 📚
🌀 نام: مردی که میخندد
🌀 نویسنده: ویکتور هوگو
«ویکتور هوگو» در قالب بیان داستان این کتاب که در اوائل قرن هیجدهم و در انگلستان روی میدهد، مسائل فلسفی و اطلاعات تاریخی بسیاری را مطرح میکند.
داستان این کتاب، روایت کودکی است که توسط «کومپراچیکو»ها یا همان خریداران بچه، معلول شده و با زخمی که بر صورت دارد گویی همیشه میخندد.
هوگو در اوج این رمان، با بیان خطابهای از قهرمان داستان، پیام اصلی کتاب را اینگونه بیان میدارد که بلایی که سر وی آمده در حقیقت سر بشریت آمده است. مردمی که در ظاهر میخندند و باطناً رنج میبرند.
✏️ @benevis_s
🌀 نام: مردی که میخندد
🌀 نویسنده: ویکتور هوگو
«ویکتور هوگو» در قالب بیان داستان این کتاب که در اوائل قرن هیجدهم و در انگلستان روی میدهد، مسائل فلسفی و اطلاعات تاریخی بسیاری را مطرح میکند.
داستان این کتاب، روایت کودکی است که توسط «کومپراچیکو»ها یا همان خریداران بچه، معلول شده و با زخمی که بر صورت دارد گویی همیشه میخندد.
هوگو در اوج این رمان، با بیان خطابهای از قهرمان داستان، پیام اصلی کتاب را اینگونه بیان میدارد که بلایی که سر وی آمده در حقیقت سر بشریت آمده است. مردمی که در ظاهر میخندند و باطناً رنج میبرند.
✏️ @benevis_s
👍11❤4
مرحوم حمید مصدق در خرداد ۱۳۴۳ شعر سیب یا همان شعر “تو به من خندیدی” را سروده است که خود، شعر بسیار زیبایی است. اما آنچه باعث شهرت شعر سیب شده، جواب فروغ فرخزاد به آن است.
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضبآلود به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خشخش گام تو تکرارکنان میدهد آزارم
و من اندیشهکنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
جواب شعر سیب از فروغ فرخزاد:
من به تو خندیدم
چون که میدانستم
تو به چه دلهره از باغچهی همسایه
سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمیدانستی باغبان باغچهی همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده به تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندانزده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمیخواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را…
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرارکنان
میدهد آزارم
و من اندیشهکنان غرق در این پندارم
که چه میشد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
🕊| #شعر
✏️ @benevis_s
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضبآلود به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خشخش گام تو تکرارکنان میدهد آزارم
و من اندیشهکنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
جواب شعر سیب از فروغ فرخزاد:
من به تو خندیدم
چون که میدانستم
تو به چه دلهره از باغچهی همسایه
سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمیدانستی باغبان باغچهی همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده به تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندانزده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمیخواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را…
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرارکنان
میدهد آزارم
و من اندیشهکنان غرق در این پندارم
که چه میشد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
🕊| #شعر
✏️ @benevis_s
❤53😱5
📖|• داستان مانند سازهای که دو لایه دارد در نظر گرفته میشود: لایه عینی و لایه انتزاعی.
📕|• لایه عینی وقایع و حقایق را در داستان توصیف میکند.
📕|• لایه انتزاعی درباره کاربردهای وسیعتر داستان نظر میدهد؛ برای مثال اینکه چرا این داستان میتواند بازتاب جامعه، روابط یا زندگی باشد؟
🔸• ارکان انتزاعی: دنیای داستان و پند اخلاقی
🔸• ارکان عینی: شخصیت و پیرنگ
✏️ @benevis_s
📕|• لایه عینی وقایع و حقایق را در داستان توصیف میکند.
📕|• لایه انتزاعی درباره کاربردهای وسیعتر داستان نظر میدهد؛ برای مثال اینکه چرا این داستان میتواند بازتاب جامعه، روابط یا زندگی باشد؟
🔸• ارکان انتزاعی: دنیای داستان و پند اخلاقی
🔸• ارکان عینی: شخصیت و پیرنگ
✏️ @benevis_s
❤12👍2👏1
همیشه از سروکار داشتن با موقعیتی کمی سوررئال و ارائه کردنش به شیوهای رئال لذت بردهام. همیشه از قصههای پریان و افسانهها و داستانهای جادویی خوشم آمده است. به نظرم یک جورهایی به واقعیت امروزی نزدیکترند تا آن داستان «واقعگرایانه»ای که برای حفظ سبک «واقعگرا»یش بسیار دچار گزینش و حذف شده است.- استنلی کوبریک🎞
✏️ @benevis_s
👍23❤4
جهت اطلاعتون جنایینویسها خوب بلدن چطور کسی رو بکشن و جنازهش رو کجا قایم کنن.
پس به نفعته داستان اون جنایینویسه رو لایک کنی.
#توییت📝
✏️ @benevis_s
پس به نفعته داستان اون جنایینویسه رو لایک کنی.
#توییت📝
✏️ @benevis_s
😁121🤣37❤6👍5🍓3
آیا ماجرای عمه مرا شنیدهاید؟
عمه من همیشه تنها بود
خیلی هم زیاد گریه میکرد
همه میگفتند علتش این است که هیچ وقت عاشق نشده
بعد عمهام عاشق شد
اما حالا باز هم گریه می کند
چون میترسد معشوقش ترکش کند
حالا نمیدانم عاشق بودن بهتر است یا عاشق نبودن؟
👤| شل سیلور استاین
🕊| #شعر
🕊| #دیالوگ
✏️ @benevis_s
عمه من همیشه تنها بود
خیلی هم زیاد گریه میکرد
همه میگفتند علتش این است که هیچ وقت عاشق نشده
بعد عمهام عاشق شد
اما حالا باز هم گریه می کند
چون میترسد معشوقش ترکش کند
حالا نمیدانم عاشق بودن بهتر است یا عاشق نبودن؟
👤| شل سیلور استاین
🕊| #شعر
🕊| #دیالوگ
✏️ @benevis_s
❤31🤷13💔2👍1