Reflection (Solo Piano Version)
David Tolk
🎵|• #موسیقی
حسِ نفسهای عمیق، کشیده شدن انگشتان روی پوست، موهای بافته و گرمای نور خورشید روی کتابها.✨🤎🎹
✏️ @benevis_s
حسِ نفسهای عمیق، کشیده شدن انگشتان روی پوست، موهای بافته و گرمای نور خورشید روی کتابها.✨🤎🎹
✏️ @benevis_s
❤10
۱✨ تو آخرین نوهای هستی که با مادربزرگ رو به موتت صحبت میکنی. ازت میپرسه «خبر خوب رو میخوای یا خبر بد؟» و فقط وقت داره یکیش رو بگه.
۲✨ در آیندهای که کاغذ گرونه و کتاب غیرقانونی، یه زوج پیر در مخفیای بهسوی آخرین کتابخونه رو نشونت میدن. میخوان ازش محافظت کنی.
۳✨ پنج ثانیه برق میره وقتی برمیگرده میبینی یادداشتی روی پنجرهات چسبونده شده: «فرار کن.»
۴✨ درباره عکسی که بالای پست فرستاده شد، بنویسید.
🔮• چند کلمه برای نوشتن دربارهشون:
° توفان و خروشان
° حلقههای زحل
° رُز واژگون
° بیروح
✏️ @benevis_s
۲✨ در آیندهای که کاغذ گرونه و کتاب غیرقانونی، یه زوج پیر در مخفیای بهسوی آخرین کتابخونه رو نشونت میدن. میخوان ازش محافظت کنی.
۳✨ پنج ثانیه برق میره وقتی برمیگرده میبینی یادداشتی روی پنجرهات چسبونده شده: «فرار کن.»
۴✨ درباره عکسی که بالای پست فرستاده شد، بنویسید.
🔮• چند کلمه برای نوشتن دربارهشون:
° توفان و خروشان
° حلقههای زحل
° رُز واژگون
° بیروح
✏️ @benevis_s
🔥20❤11👀3👍1🍓1
📝|• #پرسش_شما
سلام خسته نباشید و وقت بخیر ببخشید من یه سوال داشتم.
نمیدونم کسی هست که انیمه نجات رباتیک رو دیده یا نه، اگر دو قسمت آخر این انیمه رو دیده باشید. هم از شرایط بچه های قبلی خبر داد و هم ورود اعضای جدید که این خودش پتانسیل ادامه پیدا کردن رو داشت.
ولی متاسفانه دیگه ادامه پیدا نکرد.
حالا سوال من اینجاست. من با تخیل و ایده پردازی خودم سعی کردم فصل دومی براش بنویسم به موضوع جدید چالش های جدید ربات های جدید و دشمن یا ویلن های جدید که خوب وقتی به چند نفر اشتراک گذاشتم که از طرفداران این انیمه بودن به شدت استقبال کردن.
یکیشون حرفی بهم زد که منو نگران کرد. گفت که این کار که یک کار دیگه از نویسنده دیگه رو ادامه بدی ممکنه درست نباشه و مورد آزار قرار بگیری.
میخوام نظرتونو راجب این قضیه بدونم.
آیا منتشر کردن چنین محتوایی اشتباست؟؟
🌈- نظرتون رو در بخش دیدگاهها بنویسید. اگه میخواید ناشناس باشه، این لینک ناشناسه.
✏️ @benevis_s
سلام خسته نباشید و وقت بخیر ببخشید من یه سوال داشتم.
نمیدونم کسی هست که انیمه نجات رباتیک رو دیده یا نه، اگر دو قسمت آخر این انیمه رو دیده باشید. هم از شرایط بچه های قبلی خبر داد و هم ورود اعضای جدید که این خودش پتانسیل ادامه پیدا کردن رو داشت.
ولی متاسفانه دیگه ادامه پیدا نکرد.
حالا سوال من اینجاست. من با تخیل و ایده پردازی خودم سعی کردم فصل دومی براش بنویسم به موضوع جدید چالش های جدید ربات های جدید و دشمن یا ویلن های جدید که خوب وقتی به چند نفر اشتراک گذاشتم که از طرفداران این انیمه بودن به شدت استقبال کردن.
یکیشون حرفی بهم زد که منو نگران کرد. گفت که این کار که یک کار دیگه از نویسنده دیگه رو ادامه بدی ممکنه درست نباشه و مورد آزار قرار بگیری.
میخوام نظرتونو راجب این قضیه بدونم.
آیا منتشر کردن چنین محتوایی اشتباست؟؟
🌈- نظرتون رو در بخش دیدگاهها بنویسید. اگه میخواید ناشناس باشه، این لینک ناشناسه.
✏️ @benevis_s
❤17🥰3
Love Blind
Songs To Your Eyes
🎵|• #موسیقی
آهنگی دراماتیک که میتونی هر لحظهش رو بکاوی و قصهی جدیدی پیدا کنی.
ملغمهای از هر حس و اندیشه.🪽🪶
✏️ @benevis_s
آهنگی دراماتیک که میتونی هر لحظهش رو بکاوی و قصهی جدیدی پیدا کنی.
ملغمهای از هر حس و اندیشه.🪽🪶
✏️ @benevis_s
❤5👍3
@benevis_s.جسدی.در.کتابخانه.pdf
3.3 MB
#کتاب 📚
🌀 نام: جسدی در کتابخانه
🌀 نویسنده: آگاتا کریستی
داستان با رویداد غیرمنتظرهای در یک صبح آغاز میشود. به خانم «بانتری» که همراه همسرش «دالی» در عمارت گوسینگتون هال زندگی میکنند خبر میرسد که در کتابخانۀ طبقۀ پایین جنازۀ دختری قرار دارد. «دالی» با شنیدن این خبر سراسیمه به کتابخانه میرود و در کمال تعجب جنازۀ دختری زیبا را میبیند. این زوج برای پیبردن به حقیقت با پلیس تماس میگیرند و پس از آن به دوستشان «خانم مارپل» اطلاع میدهند. خانم مارپل پس از شنیدن این خبر سریعاً خودش را به عمارت گوسینگتون هال میرساند و قدم در ماجرایی پیچیده و مرموز میگذارد.
✏️ @benevis_s
🌀 نام: جسدی در کتابخانه
🌀 نویسنده: آگاتا کریستی
داستان با رویداد غیرمنتظرهای در یک صبح آغاز میشود. به خانم «بانتری» که همراه همسرش «دالی» در عمارت گوسینگتون هال زندگی میکنند خبر میرسد که در کتابخانۀ طبقۀ پایین جنازۀ دختری قرار دارد. «دالی» با شنیدن این خبر سراسیمه به کتابخانه میرود و در کمال تعجب جنازۀ دختری زیبا را میبیند. این زوج برای پیبردن به حقیقت با پلیس تماس میگیرند و پس از آن به دوستشان «خانم مارپل» اطلاع میدهند. خانم مارپل پس از شنیدن این خبر سریعاً خودش را به عمارت گوسینگتون هال میرساند و قدم در ماجرایی پیچیده و مرموز میگذارد.
✏️ @benevis_s
❤12
بنویس :)
📖|• #تمرین توصیف با حواس پنجگانه! 👃|• این قسمت: بویایی 🌻|• به کمک حس بویایی، پدیدههای زیر رو به وضوح و قابلتصور توصیف کن. دود آتش گلولای خیس گل وحشی زمین گرم و خشک برگهای پوسیده عسلِ کندو گوشت روی آتش صمغ کاج سنگهای خیس باران تازه توت وحشی گرده گل پوست…
📖|• #تمرین توصیف با حواس پنجگانه!
👁|• این قسمت: شنوایی
🩸|• به کمک حس شنوایی، پدیدههای زیر رو شفاف و قابلتصور توصیف کن.
✏️ @benevis_s
👁|• این قسمت: شنوایی
🩸|• به کمک حس شنوایی، پدیدههای زیر رو شفاف و قابلتصور توصیف کن.
تکان خوردن برگها
آب جاری
چهچهه دوردست پرندگان
هوهوی جغد
صدای پا
شکستن ترکهها
وزوز حشرات
چکچک باران
صفیر پرنده
زوزه دوردست گرگ
پچپچههای باد
جرقجرق آتش
آواز پرندگان در لانه
زوزه باد
جوشیدن چشمه
گریز حیوان
✏️ @benevis_s
❤9👍1
چطور داستان عاشقانهی «از دشمنی تا دوستی تا عشق» بنویسیم؟🙂↔️
بخش اول✨
🩷|• این نوعی الگوی داستانی و رابطهی معروفه که خیلیهامون میشناسیم و دوست داریم. همون شاهکارِ کلیشههای عاشقانهست که توی کلی داستان و سریال معروف شده.
💜|• دو تا شخصیت اولش از هم متنفرن، ولی آخر سر معلوم میشه برای هم ساخته شدن. این مدل «از دشمنی تا دوستی تا عشق» شاید الان پرطرفدارترین نوع داستان عاشقانه باشه؛ اونقدر محبوب شده که دیگه مثلث عشقی و «دوستای دوران کودکی که عاشق هم میشن» رو هم کنار زده.
💙|• ولی مشکلش اینه که با وجود اینهمه محبوبیت، نوشتنش از همه سختتره. چون باید رابطهای پیچیده و درهمتنیده بین شخصیتها بسازی که خیلی راحت ممکنه خراب از آب دربیاد یا مصنوعی بشه. با رعایت نکتههای پایین شخصیتهات بالاخره میفهمن قسمت بوده به همدیگه برسن!
❤️🔥۱. هرچی دشمنی پررنگتر، عشق شیرینتر. ولی زیادی پررنگش نکن!
🩵|• خیلی از فنفیکشنها و کتابها که از این مدل استفاده میکنن، یه اشتباه بزرگ دارن: عجله برای عاشق کردن شخصیتها. نویسندهها انقدر هیجان دارن که رابطه عاشقانه رو شروع کنن، که اون جر و بحثهای پرتنش و بگومگوهای خستهکنندهی بین شخصیتها رو سریع جمع میکنن.
💚|• اما بدون اون دعواها، بدگوییها، پشتپا زدنها و لحظههای «کمکم داشت درک میکرد ولی همهچی خراب شد»، خواننده نمیتونه لذت واقعی اون لحظهای که بالاخره به هم میرسن رو حس کنه.
💛|• دشمنی نباید فقط در حد «اون تو کلاس دوم منو اذیت کرد و من هنوز ازش بدم میاد و نمیخوام قبول کنم بعد از بیست سال عوض شده» باشه. این سوءتفاهمهای الکی که یه عمر ادامه پیدا میکنن، دیگه برای مخاطب امروز جذاب نیستن.
🧡|• بذار هر دو طرف مقصر باشن. هر دو اشتباه کنن، طوری که آدم اول فکر کنه هیچوقت نمیتونن همدیگه رو ببخشن.
❤️|• چند تا ایده برای اینکه چطور میتونن همدیگه رو اذیت کنن:
● وسایل همو بشکنن یا بدزدن
● به دوستا یا خانوادهی هم توهین کنن یا تهدیدشون کنن
● خاطرات دردناک یا گذشتهی غمانگیز همدیگه رو دستمایهی دعوا کنن
● تلاش برای کشتن هم!
● خراب کردن نقشهها یا کارهای مهم هم
● شوخیهای بدجنسانه (مثل استفاده از پودر خارشزا یا ریختن نمک تو غذا)
● آبروریزی جلو بقیه
● مسخره کردن علایق یا چیزایی که براشون مهمه
🤎|• آره، این کارها باعث میشن شخصیتهات واقعاً گند و نفرتانگیز به نظر برسن، ولی اگه درست بنویسی، آخرش تا یه حدی قابل بخششن. البته بعضی چیزها دیرتر از بقیه قابل جبرانان.
🖤|• فقط باید بدونی کجا خط قرمزه. بعضی چیزها واقعاً غیرقابلبخشن. مثلاً اگه شخصیت اول عمداً پدر و مادر شخصیت دوم رو بکشه، دیگه بعیده مخاطب بتونه اون رابطه رو سالم یا عاشقانه ببینه.
•[📚]• ادامه دارد...
✏️ @benevis_s
بخش اول✨
🩷|• این نوعی الگوی داستانی و رابطهی معروفه که خیلیهامون میشناسیم و دوست داریم. همون شاهکارِ کلیشههای عاشقانهست که توی کلی داستان و سریال معروف شده.
💜|• دو تا شخصیت اولش از هم متنفرن، ولی آخر سر معلوم میشه برای هم ساخته شدن. این مدل «از دشمنی تا دوستی تا عشق» شاید الان پرطرفدارترین نوع داستان عاشقانه باشه؛ اونقدر محبوب شده که دیگه مثلث عشقی و «دوستای دوران کودکی که عاشق هم میشن» رو هم کنار زده.
💙|• ولی مشکلش اینه که با وجود اینهمه محبوبیت، نوشتنش از همه سختتره. چون باید رابطهای پیچیده و درهمتنیده بین شخصیتها بسازی که خیلی راحت ممکنه خراب از آب دربیاد یا مصنوعی بشه. با رعایت نکتههای پایین شخصیتهات بالاخره میفهمن قسمت بوده به همدیگه برسن!
❤️🔥۱. هرچی دشمنی پررنگتر، عشق شیرینتر. ولی زیادی پررنگش نکن!
🩵|• خیلی از فنفیکشنها و کتابها که از این مدل استفاده میکنن، یه اشتباه بزرگ دارن: عجله برای عاشق کردن شخصیتها. نویسندهها انقدر هیجان دارن که رابطه عاشقانه رو شروع کنن، که اون جر و بحثهای پرتنش و بگومگوهای خستهکنندهی بین شخصیتها رو سریع جمع میکنن.
💚|• اما بدون اون دعواها، بدگوییها، پشتپا زدنها و لحظههای «کمکم داشت درک میکرد ولی همهچی خراب شد»، خواننده نمیتونه لذت واقعی اون لحظهای که بالاخره به هم میرسن رو حس کنه.
💛|• دشمنی نباید فقط در حد «اون تو کلاس دوم منو اذیت کرد و من هنوز ازش بدم میاد و نمیخوام قبول کنم بعد از بیست سال عوض شده» باشه. این سوءتفاهمهای الکی که یه عمر ادامه پیدا میکنن، دیگه برای مخاطب امروز جذاب نیستن.
🧡|• بذار هر دو طرف مقصر باشن. هر دو اشتباه کنن، طوری که آدم اول فکر کنه هیچوقت نمیتونن همدیگه رو ببخشن.
❤️|• چند تا ایده برای اینکه چطور میتونن همدیگه رو اذیت کنن:
● وسایل همو بشکنن یا بدزدن
● به دوستا یا خانوادهی هم توهین کنن یا تهدیدشون کنن
● خاطرات دردناک یا گذشتهی غمانگیز همدیگه رو دستمایهی دعوا کنن
● تلاش برای کشتن هم!
● خراب کردن نقشهها یا کارهای مهم هم
● شوخیهای بدجنسانه (مثل استفاده از پودر خارشزا یا ریختن نمک تو غذا)
● آبروریزی جلو بقیه
● مسخره کردن علایق یا چیزایی که براشون مهمه
🤎|• آره، این کارها باعث میشن شخصیتهات واقعاً گند و نفرتانگیز به نظر برسن، ولی اگه درست بنویسی، آخرش تا یه حدی قابل بخششن. البته بعضی چیزها دیرتر از بقیه قابل جبرانان.
🖤|• فقط باید بدونی کجا خط قرمزه. بعضی چیزها واقعاً غیرقابلبخشن. مثلاً اگه شخصیت اول عمداً پدر و مادر شخصیت دوم رو بکشه، دیگه بعیده مخاطب بتونه اون رابطه رو سالم یا عاشقانه ببینه.
•[📚]• ادامه دارد...
✏️ @benevis_s
👍27❤11🔥2
📝|• آر. ال. استاین:
✏️ @benevis_s
«من عاشق این هستم که خوانندههایم را به جاهای ترسناک ببرم. آیا میدانید ترسناکترین مکان کجاست؟ این محل ذهن خود شماست.»
✏️ @benevis_s
❤29👍4🔥3👏1🍓1
مردم بچههایشان را اینطور تنبیه میکردند: اجازه نداری از اتاقت بیایی بیرون. اما امروز باید بگویی: مجبوری از اتاقت بیایی بیرون! نسلی مرتب غرغر میشنید که چرا نمیتواند آرام یک جا بنشیند و این نسل دیگر اینکه چرا اینقدر بیجنبوجوش است.
📚| تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند
👤| فردریک بکمن
🔥| #دیالوگ
✏️ @benevis_s
📚| تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند
👤| فردریک بکمن
🔥| #دیالوگ
✏️ @benevis_s
❤26👍6😁4
❤️🔥۲. مهمترین بخش: گذر از دشمنی به دوستی
💜|• نوشتنِ «دوستیای که به عشق تبدیل میشه» راحتتر از «دشمنیای که به دوستی تبدیل میشه» هست. دوستی بر پایهی اعتماد و ارتباطه (که عشق هم باهاش رشد میکنه)، ولی بین دشمنها زمینهی ایجاد محبت و دوستی خیلی کمتره. ممکنه تنش جنسی باشه، ولی عشق نه!
💙|• برای اینکه رابطهشون باورپذیر بشه، باید توضیح بدی چی باعث شده بهجای خنجر گذاشتن زیر گلوی هم، به هم گل بدن.
🩵|• چند تا راه برای تبدیل دشمنها به دوست:
● یکی از شخصیتها میفهمه اون یکی از اول حق داشته و معذرتخواهی میکنه
● یکی جون اون یکی (یا یه عزیزش) رو نجات میده
● مجبور میشن با هم همکاری کنن و میفهمن تیم خوبیان
● جذابیت ظاهری یا جنسی باعث میشه کمکم از بدیهاش بگذرن (اگه بخوای قسمت «دوستی» رو کلاً حذف کنی و مستقیم بری سر «دشمن تا عشق»)
● یکی یه کار کوچیک مهربونانه برای اون یکی میکنه و همین باعث زنجیرهای از کارای خوب بعدی میشه
● کمکم همدیگه رو میشناسن و میفهمن دشمنیشون بچگانه بوده
💚|• مطمئناً راههای دیگهای هم هست، ولی اگه دشمنی خیلی جدی بوده، استفاده از موقعیت «نجات جون» همیشه جواب میده. هرچی دشمنی شدیدتر، باید آشتی بزرگتری در کار باشه.
❤️🔥۳. پیشنهاد: آهسته پیش برو… حتی شاید «دشمن به دوست به عاشق به دوباره دشمن به دوباره عاشق!»
💛|• کسایی که این مدل داستانها رو میخونن دنبال یه رابطهی سریع و ساده نیستن. دنبال احساسیان که عمیق باشه، رابطهای که به زحمت بهش برسن نه اینکه همون اول داشته باشنش.
سعی نکن رابطهشون خطی پیش بره. باید بالا و پایین داشته باشه، توقف و شروع، قهر و آشتی.
🧡|• اگه محدودیت تعداد کلمه داری نمیتونی زیادی کشش بدی، ولی اگه داری واسه خودت مینویسی، چرا نه؟ بذار حسابی طول بکشه. اونجوری که حتی تا پنجاه هزار کلمه طول بکشه تا تازه دوست بشن!
❤️|• البته لازم نیست همیشه خیلی طولش بدی، ولی بدون که هرچی مسیر سختتر باشه، لحظهی اعتراف به عشقشون لذتبخشتر میشه.
•[📚]• امیدوارم این نکتهها کمکت کرده باشه و نوشتن خوش بگذره🥰
✏️ @benevis_s
💜|• نوشتنِ «دوستیای که به عشق تبدیل میشه» راحتتر از «دشمنیای که به دوستی تبدیل میشه» هست. دوستی بر پایهی اعتماد و ارتباطه (که عشق هم باهاش رشد میکنه)، ولی بین دشمنها زمینهی ایجاد محبت و دوستی خیلی کمتره. ممکنه تنش جنسی باشه، ولی عشق نه!
💙|• برای اینکه رابطهشون باورپذیر بشه، باید توضیح بدی چی باعث شده بهجای خنجر گذاشتن زیر گلوی هم، به هم گل بدن.
🩵|• چند تا راه برای تبدیل دشمنها به دوست:
● یکی از شخصیتها میفهمه اون یکی از اول حق داشته و معذرتخواهی میکنه
● یکی جون اون یکی (یا یه عزیزش) رو نجات میده
● مجبور میشن با هم همکاری کنن و میفهمن تیم خوبیان
● جذابیت ظاهری یا جنسی باعث میشه کمکم از بدیهاش بگذرن (اگه بخوای قسمت «دوستی» رو کلاً حذف کنی و مستقیم بری سر «دشمن تا عشق»)
● یکی یه کار کوچیک مهربونانه برای اون یکی میکنه و همین باعث زنجیرهای از کارای خوب بعدی میشه
● کمکم همدیگه رو میشناسن و میفهمن دشمنیشون بچگانه بوده
💚|• مطمئناً راههای دیگهای هم هست، ولی اگه دشمنی خیلی جدی بوده، استفاده از موقعیت «نجات جون» همیشه جواب میده. هرچی دشمنی شدیدتر، باید آشتی بزرگتری در کار باشه.
❤️🔥۳. پیشنهاد: آهسته پیش برو… حتی شاید «دشمن به دوست به عاشق به دوباره دشمن به دوباره عاشق!»
💛|• کسایی که این مدل داستانها رو میخونن دنبال یه رابطهی سریع و ساده نیستن. دنبال احساسیان که عمیق باشه، رابطهای که به زحمت بهش برسن نه اینکه همون اول داشته باشنش.
سعی نکن رابطهشون خطی پیش بره. باید بالا و پایین داشته باشه، توقف و شروع، قهر و آشتی.
🧡|• اگه محدودیت تعداد کلمه داری نمیتونی زیادی کشش بدی، ولی اگه داری واسه خودت مینویسی، چرا نه؟ بذار حسابی طول بکشه. اونجوری که حتی تا پنجاه هزار کلمه طول بکشه تا تازه دوست بشن!
❤️|• البته لازم نیست همیشه خیلی طولش بدی، ولی بدون که هرچی مسیر سختتر باشه، لحظهی اعتراف به عشقشون لذتبخشتر میشه.
•[📚]• امیدوارم این نکتهها کمکت کرده باشه و نوشتن خوش بگذره🥰
✏️ @benevis_s
🔥22👍5❤2
•[📚]• چرا نمیتونم به طرح داستانم پایبند بمونم؟
📖|• دلیل اول: چون موقع نوشتن طرح، هنوز شخصیتهاتو خوب نمیشناسی؛ واسه همین وقتی شروع به نوشتن میکنی، اونا کارهایی میکنن که انتظارش رو نداشتی.
🖌|• راهحل: قبل از نوشتن طرح، شخصیتهاتو از طریق نوشتن رشد بده.
میتونی آنلاین نقشآفرینی (roleplay) کنی، یا اون شخصیتها رو بندازی وسط داستانهای کوتاه، یا چند تا صحنهی تصادفی از طرحت رو بنویسی تا با واکنشهاشون آشنا شی.
📓|• یه نکته: همیشه فکر کردن و فرم پر کردن و یادداشت نوشتن دربارهی شخصیتها کمک نمیکنه. بعضی وقتا فقط یه تصور اشتباه ازشون میسازه که وقتی واقعاً شروع به نوشتن میکنی، همهچی عوض میشه. شخصیتها ذاتاً غیرقابلپیشبینیان!
✏️ @benevis_s
📖|• دلیل اول: چون موقع نوشتن طرح، هنوز شخصیتهاتو خوب نمیشناسی؛ واسه همین وقتی شروع به نوشتن میکنی، اونا کارهایی میکنن که انتظارش رو نداشتی.
🖌|• راهحل: قبل از نوشتن طرح، شخصیتهاتو از طریق نوشتن رشد بده.
میتونی آنلاین نقشآفرینی (roleplay) کنی، یا اون شخصیتها رو بندازی وسط داستانهای کوتاه، یا چند تا صحنهی تصادفی از طرحت رو بنویسی تا با واکنشهاشون آشنا شی.
📓|• یه نکته: همیشه فکر کردن و فرم پر کردن و یادداشت نوشتن دربارهی شخصیتها کمک نمیکنه. بعضی وقتا فقط یه تصور اشتباه ازشون میسازه که وقتی واقعاً شروع به نوشتن میکنی، همهچی عوض میشه. شخصیتها ذاتاً غیرقابلپیشبینیان!
✏️ @benevis_s
❤20👍2🔥1
بنویس :)
•[📚]• چرا نمیتونم به طرح داستانم پایبند بمونم؟ 📖|• دلیل اول: چون موقع نوشتن طرح، هنوز شخصیتهاتو خوب نمیشناسی؛ واسه همین وقتی شروع به نوشتن میکنی، اونا کارهایی میکنن که انتظارش رو نداشتی. 🖌|• راهحل: قبل از نوشتن طرح، شخصیتهاتو از طریق نوشتن رشد بده.…
•[📚]• چرا نمیتونم به طرح داستانم پایبند بمونم؟
📖|• دلیل دوم: چون طرحتو خیلی روی "چی میخواد اتفاق بیفته" متمرکز کردی، نه "چرا قراره این اتفاق بیفته". واسه همین موقع نوشتن، داستانت از مسیر منحرف میشه.
🖌|• راهحل: وقت بیشتری بذار برای مشخص کردن انگیزهها و هدفهای شخصیتهات و تعارض اولیهی داستان. اگه این بخشها محکم و منطقی باشن، خودشون بهطور طبیعی داستان رو به سمت پایانی خاص هدایت میکنن.
📓|• به جای اینکه به طرحت به چشم یه لیست از اتفاقها نگاه کنی (مثلاً: «میخوام سه شخصیت اصلی با هم دعوا کنن و بعد برن ساحل»)،
به این فکر کن چی باعث میشه این کارها رو بکنن، مثلاً:
✏️ @benevis_s
📖|• دلیل دوم: چون طرحتو خیلی روی "چی میخواد اتفاق بیفته" متمرکز کردی، نه "چرا قراره این اتفاق بیفته". واسه همین موقع نوشتن، داستانت از مسیر منحرف میشه.
🖌|• راهحل: وقت بیشتری بذار برای مشخص کردن انگیزهها و هدفهای شخصیتهات و تعارض اولیهی داستان. اگه این بخشها محکم و منطقی باشن، خودشون بهطور طبیعی داستان رو به سمت پایانی خاص هدایت میکنن.
📓|• به جای اینکه به طرحت به چشم یه لیست از اتفاقها نگاه کنی (مثلاً: «میخوام سه شخصیت اصلی با هم دعوا کنن و بعد برن ساحل»)،
به این فکر کن چی باعث میشه این کارها رو بکنن، مثلاً:
«سه شخصیت اصلی دیدگاههای کاملاً متفاوتی دربارهی خرج کردن پول دزدی دارن، چون هرکدومشون از گذشتهی متفاوتی میان، و همین باعث شده بینشون شکاف بیفته. ولی اگه با هم به ساحل نرن، تنها فرصتشون برای روبهرو شدن با اون آدم مرموزی که زندگیشون رو به هم ریخت، از دست میره.»
✏️ @benevis_s
❤18👍3
📝چهارده نکته دربارۀ یادداشتنویسی📝
منبع: رضا بابایی✍
✏️ @benevis_s
1. وظیفهای که پاراگراف در مقاله و کتاب دارد، در یادداشت بر عهدۀ جمله است؛ یعنی هر جملهای دریادداشت، باید آن را یک قدم به جلو ببرد یا زمینه را برای پیشروی آماده کند.
2. نویسندگان حرفهای، بهویژه یادداشتنویسان، از همۀ وقت و هنر و توان خود استفاده میکنند که در سادهترین و سرراستترین شکل ممکن بنویسند و چندان به زیبانویسی و حواشی دیگر نمیاندیشند؛ زیرا میدانند که زیباترین جمله، سادهترین جمله است. آنان مخاطبانشان را نابغههایی فرض میکنند که چندان وقت و حوصلۀ درنگ در جملات و عبارات ندارند و میخواهند با نیمنگاهی که به نوشتهای میاندازند، مقصود نویسنده را دریابند و بگذرند. بنابراین هر جملهای که مفهومگیری از آن نیازمند بازخوانی باشد، یک امتیاز منفی برای آن یادداشت است؛ مگر برای تأمل بیشتر در معنای عمیق جمله. سادهنویسی، به دو شرط، بهترین شیوۀ نویسندگی است: 1. به اسلوب نوشتار پایبند باشد و به دام گفتارنویسی مبتذل نیفتد؛ 2. سادگی در عبارتپردازی بهانهای برای سطحینویسی و ابتذال علمی نشود.
3. یادداشتنویسان حرفهای تا به نکتهای یا زاویهای نو یا بیانی جدید برای مطلبی کهنه دست نیابند، دست به سوی قلم نمیبرند.
4. صداقت، صراحت و صمیمت، سه رکن یادداشتنویسی است؛ زیرا هر چه قالب نوشتار کوتاهتر باشد، فاصلۀ نویسنده با خواننده کمتر است؛ بنابراین به صمیمت و صداقت بیشتری نیاز است.
5. یادداشت، زندهترین و بهروزترین قالب نوشتاری است. تا میتوان از این قالب نوشتاری باید در طرح مسائل فکری، فرهنگی و سیاسی روز استفاده کرد و بررسیهای جامع علمی را به قالبهای دیگر، مانند کتاب و مقاله سپرد.
6. در زمین بزرگ میتوان خانهای ساخت که از هیچ نقشهای پیروی نمیکند؛ اما در زمین کوچک نمیتوان. یادداشت هم به دلیل کوتاه بودن آن(نسبت به کتاب و مقاله)، بدون نقشهای سنجیده و ظریف برای چینش و پیشبرد مطالب، در واقع یادداشت نیست؛ بخشی از یک مقاله یا کتاب است.
7. پیشروی نویسنده در یادداشت دو گونه است: افقی؛ عمودی. در پیشروی افقی، نویسنده نکتهای را شرح و بسط میدهد و میان کانون و پیرامون در رفتوآمد است؛ اما در پیشروی عمودی، نویسنده از کانونی به کانونی دیگر میرود و بهصورت پلکانی، یا از سطح به اعماق میرسد یا برعکس. هر یادداشتنویسی، در یکی از این دو روش مهارت بیشتری دارد.
8. بر خلاف کتاب و مقاله، یادداشتنویسی باید پیوسته و در فاصلههای کوتاه باشد؛ وگرنه رشتۀ ارتباط میان نویسنده و خواننده پاره میشود. یادداشتنویسها، بیش از نویسندگان کتاب و مقاله، به خوانندۀ بالفعل نیاز دارند.
9. یادداشت را پیش از انتشار باید چندین بار خواند و ویرایش کرد و اگر ممکن بود، غلطگیری و ویرایش آن را به دیگری سپرد؛ زیرا خطا و غلط در یادداشت بیش از کتاب و مقاله به چشم میآید.
10. آن مقدار که یادداشتنویسی به مهارت در نویسندگی نیاز دارد، کتاب و مقاله ندارد. با نظر به تفاوت مؤلف و نویسنده، یادداشتنویسی هنر نویسندگان حرفهای است؛ اما هر محققی میتواند قلم تألیف به دست بگیرد و کتاب و مقاله بسازد؛ هرچند که در نویسندگی مهارت نداشته باشد.
11. در میان مهارتهای نویسندگی، آنچه بیش از همه یادداشت را خواندنی میکند، غنای واژگانی است.
12. هیچ چیز به اندازۀ کلمات کمفایده و عباراتِ سزاوار حذف، یادداشت را زشت نمیکند؛ حتی اگر آن کلمات و عبارات زیبا باشند.
13. اگر نوشتن کتاب و مقاله نیاز به دانش فراوان دارد، یادداشتنویسی نیازمند ذهن نکتهسنج و قلم نکتهگو است.
14. یادداشتنویسی بر خلاف تألیف کتاب و مقاله، نه سود مادی(حق التألیف) دارد و نه اعتبار علمی میآورد. بنابراین یادداشتنویس نباید در بند نام و نان باشد.
منبع: رضا بابایی✍
✏️ @benevis_s
❤9👍1
بنویس :)
#موضوع برای نوشتن🦋 ✏️ @benevis_s
۱✨ سیارهی زمین در واقع تیمارستان کهکشانه.
۲✨ یه ون جلوت میایسته و هرکسی داخلشه دقیقاً شبیه توئه. یکیشون تفنگی میده دستت و میگه: «وقت نیست توضیح بدم. سوار شو!»
۳✨ یه روز متوجه میشی کلید جدیدی توی دستهکلیدته.
۴✨ درباره عکسی که بالای پست فرستاده شد، بنویسید.
🔮• چند کلمه برای نوشتن دربارهشون:
° مال و منال
° مدتهای مدید
° جنگی خونین
° بافته و پرداخته
✏️ @benevis_s
۲✨ یه ون جلوت میایسته و هرکسی داخلشه دقیقاً شبیه توئه. یکیشون تفنگی میده دستت و میگه: «وقت نیست توضیح بدم. سوار شو!»
۳✨ یه روز متوجه میشی کلید جدیدی توی دستهکلیدته.
۴✨ درباره عکسی که بالای پست فرستاده شد، بنویسید.
🔮• چند کلمه برای نوشتن دربارهشون:
° مال و منال
° مدتهای مدید
° جنگی خونین
° بافته و پرداخته
✏️ @benevis_s
🔥15❤3👍1
