Telegram Web Link
داستان " قصر صدف "
نوشته‌ی: شاهین بهرامی

"قسمت سوم و پایانی"

💎اما وقتی به یاد حرفایی که به ميترا زده بود افتاد، از خودش خجالت کشید.
برخاست به دستشویی رفت، آبی به سرو‌صورتش زد. چند دقیقه‌ای با خودش خلوت کرد و چیزهایی زیر لب گفت و در نهایت به سرکارش بازگشت و شروع به خواندن چند ترانه کرد.
یکبار که عروس و داماد به نزدیکی میز دی جی که آرتوش باشد رسیدند، آرتوش از موقعیت استفاده کرد، میکروفن را برداشت و درست در کنار عروس و شانه به شانه‌ی او ایستاد و شروع به خواندن کرد:

تو بیا تا بر قراره دنیا
منو تو به عشق هم بنازیم
مثل ماهی توی آب دریا
واسه هم "قصر صدف"بسازیم
پشت ابرا برسه صدای خنده ما
بره بازم بالاتر نزدیک ستاره ها
تو قلبمون جون بگیره آرزوهاااا

رویا با شنیدن این آهنگ ناگهان به سمت صاحب صدا برگشت و وقتی آرتوش رو درست در کنار خودش دید کم مانده بود از هوش برود. حس عجیبی به او دست داده بود.
شاید انتظار هر اتفاقی را داشت جز آن که آرتوش را در کنار خودش و در حال خواندن ترانه " قصر صدف " آن هم در شب عروسیش با کامیار ببیند.
تمام شیرینی آن شب به کامش تلخ شد و‌ دلش می‌خواست هر چه زودتر جشن تمام شود و از آن وضعیت بد خلاص گردد.
همچنین از این که آرتوش به نوعی به قولش وفا کرده و این آهنگ را برای او می‌خواند، خجل و شرمسار شده بود.
صحنه‌‌ی بسیار تلخی بود. حتی شاید تلخ‌تر از زمانی که در فیلم کازابلانکا، ریک ( همفری بوگارت ) در ایستگاه قطار نامه‌ی ایلسا لاند ( اینگرید برگمن ) را زیر باران و با چشمانی اشکبار می‌خواند.
در سوی دیگر هم برای لحظاتی نگاه کامیار و ميترا بهم گره خورد.
آنجا انگار وضع فرق می‌کرد و کامیار سریع نگاهش را دزدید و خودش را به ندیدن زد و ميترا همچنان مشغول تلخ‌ترین رقص عمرش بود.
و آرتوش همچنان با حالت عجیبی بین خنده و گریه می‌خواند...

به من امید میده حرفای شیرینت
گرمی اون بوسه های آتشینت
نمی خوام از گونه هات بریزه اشکی
رو شیار گونه های نازنینت
دوست دارم زنگ صداتو
رنگ خوش رنگ چشاتو
زندگی شیرینه با تو....

ساعتی بعد عروسی به پایان رسید.
همه جا خلوت و نیمه تاریک شد، انگار از ابتدا هم در آنجا هیچ خبری نبوده...
ميترا و آرتوش شانه به شانه‌ی هم، آرام و ساکت بدون کوچکترین حرفی به سمت درب خروجی سالن در حرکت بودند.
به جلوی درب که رسیدن، ميترا به سمت آرتوش برگشت و با لحنی که هیچ حالت و حسی در آن نبود پرسید:
-رویا بود؟ آره؟ عروس رویا بود؟
آرتوش کمی سرش را بالا آورد و به چشمان ميترا نگریست و سرش را به علامت تایید تکان داد.
سپس هر دو در جهت مخالف هم به راه افتادند و در اعماق تاریکی ناپدید شدند.

پایان

#داستان_کوتاه
#قصر_صدف
#شاهین_بهرامی
..
💎آدميزاد فقط
با آب و نان و هوا
نيست كه زنده است
اين را دانستم و می‌دانم
كه آدم به آدم است كه زنده است
آدم به عشق آدم زنده است!

#محمود_دولت_آبادی
Forwarded from اقیانوس
📌حتی گوگل هم کم میاره
📌از اطلاعات عمومی‌های کانال زیر 😳👇
@Etelaat_danestani
@Etelaat_danestani

📌با این کانال دیگه نیازی نیست
📌توی گوگل سرچ کنی 😏

https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
💎دركلیسا، جک از دوستش ماكس می پرسه:
«فكر می كنی میشه هنگام دعا كردن سیگار کشید؟»
ماكس میگه:
«چرا از كشیش نمی پرسی؟»
جك نزد كشیش می ره و می پرسه: «می تونم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم؟!»
كشیش میگه: «نه، پسرم، نمیشه. این بی ادبیه!»
جك نتیجه رو برا دوستش ماکس بازگو می كنه ماكس میگه: «تعجبی نداره. تو سئوالت رو درست مطرح نكردی. بذار من بپرسم.»
ماكس نزد كشیش میره و می پرسه « وقتی در حال سیگار كشیدنم می تونم دعا كنم؟»
كشیش مشتاقانه پاسخ می ده: «مطمئناً، پسرم.
مطمئناََ‌!!!

حالا امروزی تر:
کسی که نماز میخونه و روزه ميگيره ، میتونه اختلاس و دزدی کنه؟
نه!
کسی که اختلاس و دزدی میکنه، میتونه نماز بخونه؟ بله مطمئناً!

پس باید سوال رو درست پرسید!
یکی از زیباترین شعر های فریدون مشیری

دل که تنگ است کجا باید رفت؟
به در و دشت و دمن؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت؟

پیر فرزانه مرا بانگ برآورد

که این حرف نکوست ،
دل که تنگ است برو خانه دوست...
شانه اش جایگه گریه تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست...
دل که تنگ است برو خانه دوست...
خانه اش خانه توست...
باز گفتم:
خانه دوست کجاست؟
گفت پیدایش کن
برو آنجاکه پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ:
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم ،
یادشان در دل من ،
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا ياد تو انداخت ، رفيق!
تو دلت سبز ،
لبت سرخ ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ ،
تنت گرم ،
دعايت با من!
روزهايت پى هم خوش باشد.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰

پيدايش خرافات

در معبدی گربه ای زندگی می کرد که هنگام عبادت راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد .

بنابراین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد.
این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد.
سال ها بعد استاد بزرگ درگذشت و گربه هم مرد. راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام عبادت به درخت ببندند تا اصول عبادت را درست به جا آورده باشند.
بعدها استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت به نام "درباره ی اهمیت بستن گربه هنگام عبادت"!

🔹بسیاری از باورهای ما اینگونه به اصل و قانون تبدیل می شوند...

#لئو_بوسکالیا
از عاداتى که انرژى را از بين مى‌برند، دست بکشيد تا هميشه سرحال و پرانرژى باشيد.

- به هر کارى ”بله“ نگوئيد. خوب فکر کنيد و از خود بپرسيد: ”آيا واقعاً مى‌خواهم اين کار را انجام دهم؟ چقدر بايد تلاش کنم؟“ هر قدر بيشتر تمرين کنيد ”نه گفتن“ راحت‌تر مى‌شود.

- خصوصيات انسانى را در خود تقويت کنيد، نيازهاى خود را مطرح کنيد و هنگام احتياج، کمک بگيريد. شما انسانى مافوق طبيعى نيستيد و مردم واقعاً دوست دارند به شما و به يکديگر کمک کنند.

- در زندگى خود تعادل ايجاد کنيد. کار مداوم و بدون تفريح، مشکلات جسمانى و عاطفى ايجاد مى‌کند. آرامش و تفريح دو عامل افزايش انرژى هستند.

- روزانه، زمانى را براى استراحت خود اختصاص دهيد. همهٔ فعاليت‌ها را کنار بگذاريد و طعم سکوت را بچشيد.

🔹 نکته‌های کوچک اما مهم
💎"هیتلر" در جنگ جهانی دوم، به تنها قشری که اجازه وارد شدن به جنگ در کشورش را نداد، معلمین بودند..!

دستور داد معلمین را در سنگرهای
زیرزمینی محبوس کنند!
دلیلش را از او پرسیدند،
او گفت؛ اگر در جنگ پیروز شویم،
برای جهانگشایی نیاز به معلمان داریم،
و اگر در جنگ شکست بخوریم،
برای ساختن دوباره کشور به آنها نیاز داریم!

آینده نگری اش درست از آب درآمد و معلمان بخوبی موجب آبادانی آلمان شدند!

l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l

हई 📚🍷 @dastan_kootah 🍷📚 ईह
وقتی ناخنها بلند ميشوند، آنها را كوتاه ميكنيم نه انگشتانمان را.
وقتی سوء تفاهمی بوجود آمد خود بينی را رها کنید نه رابطه تان را...
حتی گوگل هم کم میاره
از اطلاعات عمومی‌های کانال زیر 😳👇

@Etelaat_danestani
@Etelaat_danestani

با این کانال دیگه نیازی نیست
توی گوگل سرچ کنی 😏

https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
https://www.tg-me.com/+7J4iCHvDS-phOGVk
💧درماندگی آموخته شده

💎تقریبا هیچ روانشناسی تودنیا نیست که مارتین سلیگمن رو نشناسه.
برنده جایزه نوبل و مبدع یک آزمایش خیلی خیلی جالب!
سلیگمن 20 تا سگ رو از نوزادی داخل یک قفس انداخت و اون قفس پدالی داشت که وقتی سگها فشارش میدادن، در قفس باز میشد و اونها برای دستشویی کردن، از قفس خارج میشدن‌‎
یه روز سلیگمن10تا ار این20تا سگ رو از این قفس خارج کرد و وارد قفس دومی کرد، که اون قفس هم پدال داشت، اما در قفس رو قفل کرد.
سلیگمن روزی3بار به قفس شوک میداد
سگها وقتی شوک رو میدیدن پاشونو رو پدال فشار میدادن اما در قفس باز نمی شد.‌‎
اونها خودشون و به درو دیوار میزدن اما خیلی زود فهمیدن که پدال کار نمیکنه و باید وسط قفس بمونن و به جای اینکه خودشون و به درو دیوار بزنن، شوک رو تحمل کنن.
بعد از یکماه سلیگمن، این10تا سگ رو پیش10تا سگ اول برگردوند.
و حالا به قفسی که20تا سگ داخلش بود شوک وارد کرد‌‎
فکر میکنید جیشد؟
به محض اینکه شوک به قفس وارد شد10تا سگ اولی بلافاصله پدال رو فشار دادن و از قفس اومدن بیرون.
اما10تا سگ دومی، با اینکه میدیدن این بار پدال داره درست کار میکنه، از قفس خارج نمیشدن و شوک رو تحمل میکردن!‌‎
اینجا بود که سلیگمن یکی از بزرگترین نظریه روانشناسی خودش رو داد.
بنام "درماندگی آموخته شده".
یعنی چی؟
یعنی وقتی یک نفر تو زندگیش یک مدت رنج بکشه و کاری از دستش برنیاد، از یه جایی ببعد باور میکنه کاری از دستش برنمیاد
حتی اگه کاری از دستش بر بیاد‌‎
خودمونیش اینکه:
باور میکنه بدبخته و این بدبختی حقشه
هر کدوم از ما تو زندگی درماندگی های آموخته شده ی خودمون رو توی یه سری زمینه ها داریم.
-درماندگی آموخته شده ی اجتماعی
-درماندگی آموخته شده ی فردی.
برای مثال درمورد سایپا و ایران خودرو:
یه زمانی ماشین های بی کیفیت خودشونو به قیمت زیاد به ما میفروختن چون ورود خودروهای خارجی ممنوع بود!
یه مدت گذشت گفتن همین بی کیفیته رو هم با قرعه کشی بهتون میدیم!
یه مدت دیگه گذشت گفتن صد میلیون تو حساب بخوابونین
بعد یکماه قرعه کشی میکنیم!‌‎
از تو صندوق قرعه کشی چی در میومد؟
یه تاریخ به ما میفروختن. زمستان 1403 !!!
میگفتیم چه ماشینی بهمون میدن اون موقع؟
میگفتن بیا اون موقع هرچی بود ببر!!!
میگفتیم به چه قیمتی؟
میگفتن بیا اون روز در موردش صحبت میکنیم!!!‌

دیدید چقدر راحت به دلار پنجاه هزار تومنی و
سکه سی میلیون تومنی و
پراید 400 میلیونی عادت کردیم؟

به این میگن "درماندگی آموخته شده"
یعنی درماندگی که دیگه دردت نمیاد
و آموختی چطور باهاش کنار بیای!!!
پاره آجر


روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند .
پسرک گریان ، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند . پسرک گفت ، " اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ، کسی توجه نکرد . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . برای اینکه شما را متوقف کنم ، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم . "
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت . برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند ، سوار ماشینش شد و به راه افتاد .
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !

خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند . اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم ، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند .
💎روزی مردی در بیابان در حال گذر بود که ندائی را از عالم غیب شنید: « ای مرد هر چه همین الان آرزو کنی، به تو داده میشود.»
مرد قدری تأمل کرد، به آسمان نگاه کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم قرار گرفته، به طلا تبدیل شود.

در کمتر از لحظه ای کوه به طلا تبدیل شد.
ندا آمد: « آرزوی دیگرت چیست؟ »

مرد گفت: کور شود هرکه
آرزو و دعای کوچک داشته باشد.

بلافاصله مرد کور شد!

آری وقتی منبع برآورده کردن آرزوهایت خداست، حتی خواستن کوهی از طلا نیز کوچک است.

خدا بزرگ است،
از خدای بزرگ چیزهای بزرگ بخواهید.
از او خودش را بخواهید
لطفا کانال داستان کوتاه را به دوستان❤️ خوبتان معرفی کنید🙏
☕️قطعه‌ای از کتاب

در پاكستان نام های خيابان‌ها و محلات اغلب فارسی و صورت اصيل كلمات قديم است.
خيابان های بزرگ دو طرفه را شاهراه می‌نامند، همان كه ما امروز «اتوبان» می‌گوييم!
بنده برای نمونه و محض تفريح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را كه در آنجاها به كار می‌برند و واقعا برای ما تازگی دارد در اينجا ذكر می‌كنم كه ببينيد زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.
نخستين چيزی كه در سر بعضی كوچه‌ها می‌بينيد تابلوهای رانندگی است.
در ايران اداره‌ی راهنمايی و رانندگی بر سر كوچه‌ای كه نبايد از آن اتومبيل بگذرد می‌نويسد:« عبور ممنوع» و اين هر دو كلمه عربی است، اما در پاكستان گمان می‌كنيد تابلو چه باشد؟
«راه بند»‌!
تاكسی كه مرا به قونسلگری ايران دركراچی می برد كمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، يكی از پشت سر به او فرمان می‌داد، در چنين مواقعی ما می‌گوييم: عقب، عقب،عقب، خوب!
اما آن پاكستانی می‌گفت: واپس، واپس،بس!
و اين حرفها در خيابانی زده شد كه به « شاهراه ايران» موسوم است.
اين مغازه‌هايی را كه ما قنادی می‌گوييم( و معلوم نيست چگونه كلمه‌ی قند صيغه‌ی مبالغه و صفت شغلی قناد برايش پيدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟)
آری اين دكانها را در آنجا «شيرين‌كده» نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثيه» می‌خوانيم، در آنجا «سامان» گويند.
سلام البته در هر دو كشور سلام است. اما وقتی كسی به ما لطف می‌كند و چيزی می‌دهد يا محبتی ابراز می‌دارد، ما اگر خودمانی باشيم می‌گوييم: ممنونم، متشكرم، اگر فرنگی مآب باشيم می‌گوييم «مرسی» اما در آنجا كوچک و بزرگ، همه در چنين موردی می‌گويند:« مهربانی»!
آنچه ما شلوار گوييم در آنجا «پاجامه» خوانده ميیشود.
قطار سريع السير را در آنجا«تيز خرام» می‌خوانند!
جالب‌ترين اصطلاح را در آنجا من برای مادر زن ديدم، آنها اين موجودی را كه ما مرادف با ديو و غول آورده‌ايم «خوش دامن» گفته‌اند. واقعا چقدر دلپذير و زيباست.

📕از پاريز تا پاريس

محمدابراهيم باستانی پاريزی
بزن باران که دیوان در کمین اند
پلیدان در لباس زهد و دین اند
بزن باران ستمکاران به کارند
نهان در ظلمت،اما بی شمارند
بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ایی شد
که با آن کسب "ننگ و نام"کردند...

#محمد_جلالی
💎مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشته‌ای پرسید. فرشته به او گفت: بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.

سپس هر دو با هم وارد اتاقی شدند. در آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده...

هر کدام از آن‌ها قاشقی در دست داشت با دسته‌ای بسیار بلند، بلندتر از دست‌های‌شان، آنقدر بلند که هیچ کدام نمی‌توانستند با آن قاشق‌ها غذا در دهان‌شان بگذارند. شکنجه‌ی وحشتناکی بود.

پس از چند لحظه فرشته گفت: حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم. سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق اول، همان ظرف بزرگ غذا و و عده‌ای به دور آن، و همان قاشق‌های دسته بلند؛ اما آن جا همه شاد و سیر بودند...

مرد گفت: من نمی‌فهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟

فرشته لبخندی زد و گفت: ساده است، این جا مردمی هستند که یاد گرفته اند به یکدیگر غذا بدهند ...
" تیتراژ"

💎مرد خسته از کار بی‌هدف وارد سینما شد
تیتراژ شروع فیلم که پخش می‌شد
پلک‌هایش سنگین شد و به خواب عمیقی فرو رفت.
چشمهایش را که باز کرد هنوز تیتراژ پخش می‌شد!
اما تیتراژ پایانی
وقتی برخاست که برود با خودش می‌اندیشید، این بهترین فیلمی بود که در تمام عمرش ندیده!

#شاهین_بهرامی
#داستان_مینیمال
Forwarded from تبلور

کتاب‌هایی که باید بخوانی :
@mylibraries

جملاتی از جنس طلا
@sokhan_nab53

مولانا مولانا مولانا مولانا مولانا مولانا
@mowllana

گردشگری کم هزینه
@JournalTourism

کتاب‌های ممنوعه‌ای که چاپ مجدد نشده‌اند
@Archivesbooks

انـگیزشی‌ترین جـملات جـهان در:
@GHALBSORATY60

استوری ، شعروگرافی:
@Graphic_post_Instaa

بانک کتاب و رمان ممنوعه
@CaffeTakRoman

رازهای تاریک، اسرار ترسناک ماوراءالطبیعه
@LOSTWORLDSS

دل که تَنگ است کجا باید رفت؟
@khodavandegareshgh

هر کتابی خواستید اینجا راحت دانلود کنید
@bokk_lovers

آرامشبخش‌ترین متن‌های جهان در
@HavalI_behesht12

نحوه‌ی نگهداری از گل و گیاهان آپارتمانی
@cactus_education

و خدایی که به شدت کافیست
@rahe_aseman

بانک اطلاعات
@Etelaat_danestani

انرژی روزانه با برشی از کتاب
@Asheghanbook

کافه ادبیات
@ketabglee

ذِکرها و دُعاهای گِره‌گُشا با قُرآن‌کریم غوغا میکنه
@quran_karim786

ڪتب صوتی فوق گران‌بها //PDF
@AsreBidaari

بهترین داستان‌ها‌ی کوتاه جهان...!
@Best_Stories

اینجا فقط اشعار خوب منتشر می‌شود!
@Best_Poems

جذب راز ثروت ثروت ثروت
@servatmanddd

درخواست کتاب و رمان
@CaffeTakRoman2

برنامه‌ها - سایت‌ها - ربات‌ها همه رایگان
@APPZ_KAMYAB

کانال علمی ابرنواختر (نجوم، کیهان‌شناسی)
@abarnoakhtar

بزرگ‌ترین کتابخانه‌ی PDF فارسی و صوتی
@ketabkhaneh2015

از خودشناسی تا خداشناسی
@VaraTamavara

روانشناسی‌کودک و مشاوره‌خانواده دکتر انوشه
@dranushe

"پرانرژی باش و زندگی کن"
@mouje_tahavolezendegi

کتاب‌های صوتی موفقیت خودشناسی ثروت
@morgbh

موزیک بیکلام ایران و جهان
@instrusongs

افکار زنده _ تمرین مثبت‌اندیشی
@Afkarezendeh

شعر و ادب
@sher1vaadab

یادگیری آسان انگلیسی شبی ۱۵ دقیقه
@zabankadelarestan

روانشناس خودت باش دختر
@sedayepayeaaaab

ذهن زیـبـا "خـودشـنـاسـے"
@SFREDAMHDARD4030

عــشـق فــقط خُـــدا
@khoda_60

با کلاس و با سیاست رفتار کن (روانشناسی)
@family95

رمان...............pdf...............رایگان
@roman_bookk

"حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
@AShaarMandgar

درخواست کتاب صوتی و pdf
@EBOOK_4U

قانون‌جذب و ارتعاشات‌ثروت(پیشرفت‌انگیزشی)
@ganunejazb

گیاه درمانی
@mive_darmani2

جملاتی که فهم و شعور را بالا می‌برد
@ashar_nab53

هر آنچه باسوادها نیاز دارند
@atelaateomom

خواندنی‌هایی از بزرگان جهان...
@Book_Life

انگلیسی از ابتدا بیاموز بدون معلم و کلاس
@ENGSADEH

هر روز یک کتاب نااایاااب و خواندنی
@noandishaan_book

"ناگفته‌های جذب" راز ڪــائنــات
@JoelO_sten

ابیات ناب
@beiteyar

۱۰۰۰ کتاب صوتی رایگان
@audiopersianlibrary

جذاااااب‌ترین  ویدئوهای روانشناسی
@psyshortmovies

رانندگی از " 0 تا 100 "
@driving_school1

علوم غریبه و اسرار ماوراءالطبیعه
@WonderfuLlLlLl

تکنیک‌های جادویی برای رهایی از خرافات
@Kazbabae

پرورش گل و گیاه در منزل و درآمدزایی
@ghol_done

کافه اندیشه
@Q_uote_s

کافه تنهایی
@cafe_tanhaee

هر کتابی......... بخوای...... دارم
@seemorghbook

حــضرت عـشــق مـولانــای جانان
@shere_molavi

دانلود رایــگــان هر کتــابی که بخــوای
@Ketabnayyab

از کائنات اینگونه بخواه، سریع جذب می‌کنی
@ArchAngelMeditation

جذب جنس مخالف با روانشناسی آرام
@arameshzehn44

معجزه‌ی سڪوت درونی! (خودشناسی)
@OCEAN_OM
🧮
2024/05/18 00:16:07
Back to Top
HTML Embed Code: