Telegram Web Link
اگر به کتاب‌هایی با درون‌مایۀ جنایی علاقه‌مند هستید، «در باب قتل» و «در کمال خونسردی» پیشنهاد ما به شماست. بعید نیست که کاپوتی جستارهای دی‌کوئینسی را که در قرن نوزدهم تحریر شده‌اند را خوانده باشد. رمان کاپوتی با شرح حال‌وروز خانوادۀ آقای کلاتر شروع می‌شود. خانواده‌ای که دوست و آشنا همه تحسینشان می‌کنند و دوستشان دارند. خانۀ زیبایشان و مزرعۀ بزرگی که با کار و زحمت آقای کلاتر حالا ثمر داده، دو دخترشان که از هولکوم رفته‌اند و زندگی خوبی را شروع کرده‌اند، کنیون و نانسی، فرزندانی که هنوز پیش آقای کلاتر و مادرشان هستند، همه و همه از آرامش و رفاه خانواده خبر می‌دهد...

در هشتگ #همخوانهای_بیدگل کتاب‌هایی را معرفی می‌کنیم که موضوع اصلی یا دغدغه‌‌شان اشتراکاتی باهم دارند. هدفمان در #همخوانهای_بیدگل معرفی کتابها با تأکید بر شباهت‌هایشان است تا راهنمایی باشد برای دوستانی که موضوعی خاص را دنبال می‌کنند یا ویژگی‌ خاصی از یک کتاب برایشان جذاب بوده و به دنبال کتاب‌های مشابه آن هستند. در #همخوانهای_بیدگل به مخاطبانمان راهنمای مسیری ارائه می‌کنیم برای مطالعۀ متمرکز.
سلسله‌مراتب جنسیتی احتمالاً از اولین سلسله‌مراتب‌های نهادینه‌شده در تاریخ بود. همان‌گونه که اعضای خانوارها روابط پیچیده‌تری با غریبه‌ها برقرار می‌کردند، این روابط تحت تأثیر قوانین، ساختارها و انتظارات جدید قرار می‌گرفت. در جهانی که موفقیت اقتصادی و اجتماعیِ هر خانوادۀ کشاورز به زایش و تربیت بیشترین تعداد فرزندِ ممکن بستگی داشت، زنان معمولاً فرصت کمتری برای ایفا کردن نقش‌های تخصصی‌تر داشتند، نقش‌هایی که بعضاً باعث کسب ثروت و قدرت زیاد می‌شد. همین امر می‌تواند دلیلی باشد بر اینکه احتمالِ برخورداری از مقام بالاتر در سلسله‌مراتبِ روبه‌ظهور برای مردان بیشتر از زنان بود. جنگ نیز ممکن بود باعث تغییر در روابط جنسیتی شود، اتفاقی که با تشدید رقابت بین جوامع به‌دلیل رشد جمعیت رخ می‌داد و مردان به‌تدریج سازمان دادن به خشونت را به انحصار خود درمی‌آوردند.

(این جهان گذرا: تاریخچۀ بشریت، دیوید کریسچن، ترجمۀ مزدا موحد)

عکس: Bruce Davidson (American, born 1933), Iran, 1964
به‌زودی
عنوان جدیدی در مجموعۀ ادبیات روسی نشر بیدگل منتشر می‌شود...

شما کدام نویسندۀ روس را بیشتر دوست دارید؟
#راهنمای_بیدگل

کتاب‌هایی با موضوعات تاریخی در نشر بیدگل...

| جهان مکتوب | جهان چگونه مدرن شد؟ | زیر تیغ ستارهٔ جبار | یک انقلاب ذهنی | نخستین دموکراسی | این جهان گذرا |

شما کدام‌یک را خوانده‌اید؟
«انقلاب ما آخرین انقلاب بود و بعد از آن هیچ انقلابی ممکن نیست اتفاق بیفتد. این را همه می‌دانند...»
«عزیزم، تو ریاضی‌دانی یا حتی می‌توانم بگویم تو، یک فیلسوفِ ریاضی‌دانی. بسیار خب، بگو ببینم آخرین عدد چه عددی است؟»
«منظورت چیست؟ من... من متوجه نمی‌شوم: یعنی چی "آخرین عدد"؟»
«خب، آخرین، بالاترین، بزرگ‌ترین عدد.»
«ولی این اصلاً منطقی نیست. وقتی می‌دانی که اعداد بی‌انتها هستند، چطور توقع داری بگویم آخرین عدد چند است؟»
«پس تو چطور توقع داری قبول کنم انقلاب آخری هست؟ آخرینی وجود ندارد، انقلاب‌ها بی‌پایان‌اند. "آخرین" به درد بچه‌ها می‌خورد: بچه‌ها از بی‌نهایت می‌ترسند و آنها می‌خواهند بچه‌ها شب‌ها آسوده بخوابند...»
(از متن کتاب)

رمانِ «ما» رمانِ انقلاب است. این رمان در قالب دفتر خاطرات و به قلم مهندسی نوشته شده است که بناست نویسنده شود (یعنی اساساً بدل خود زامیاتین). قهرمان «ما»، در تلاشی غیرمنطقی، برای خوشایند مقامات، اعترافی شخصی می‌نویسد.

(ما، یوگنی زامیاتین، ترجمۀ بابک شهاب)
#راهنمای_بیدگل

ادبیات جنگ در نشر بیدگل...

| عصیان | ابیگیل | سال‌ها | خیابان کاتالین | کبوتران روی چمن | داستان لوسی گولت |
حالا در اوایل قرن بیست‌ویکم، می‌بینیم که در میانۀ یک «همه‌گیریِ تنهایی» قرار گرفته‌ایم و درعین‌حال دغدغه و نگرانی‌مان دربارۀ تنهایی بروز آن را به امری گریزناپذیر تبدیل می‌کند. به نظر می‌رسد صحبت از تنهایی مُسری است و آن‌قدر همه‌جا پخش می‌شود تا در تاروپود جامعه رسوخ کند. بی‌شک تنهایی حکم قلابی را پیدا کرده که بی‌ هیچ دردسری خیلی از نارضایتی‌های دیگر را هم به آن می‌آویزیم. تنهایی تبدیل شده به یک‌جور دستاویز احساسی: واژه‌ای مختصر و مفید برای اشاره به فقدان شادی، احساس گسست و فقدان ارتباط، افسردگی، بیگانگی و انزوای اجتماعی...

تنهایی چیست و چرا این‌همه فراگیر به نظر می‌رسد؟ فی باوند آلبرتی، نویسندۀ این کتاب، به‌عنوان یک تاریخ‌دان فرهنگی زمان زیادی را صرف اندیشیدن به کالبد عاطفی انسان کرده است.
او در این کتاب کنجکاو است بداند تنهایی، که بسیاری تجربه‌اش کرده‌اند اما هنوز تعریف دقیقی از آن ارائه نشده، چطور توانسته به این سرعت به بحرانی فرهنگی تبدیل شود.

(سرگذشت تنهایی، فی باوند آلبرتی، ترجمۀ اکرم رضایی بایندر)
اگر به ژاپن بروی و از دَیر ایهیجی دیدن کنی، در آستانۀ ورود به آنجا پل کوچکی خواهی دید به نام هانشاکو-کیو که معنی آن «پل نیمه‌مَلاقه» است. مرشد دوگِن هروقت از رودخانه آب برمی‌داشت، تنها از نصف ملاقۀ آب استفاده می‌کرد و بقیه‌اش را بی‌آنکه هدر دهد به رودخانه برمی‌گرداند. برای همین به آن پل می‌گوییم هانشاکو-کیو، «پل نیمه‌ملاقه». در ایهیجی وقتی صورت خود را می‌شوییم، تنها هفتاد درصد لگن را از آب پر می‌کنیم. و پس از شست‌وشو، آب را نه بیرون که روی بدنمان خالی می‌کنیم. این بیانگر احترام به آب است. این نوع تمرین مبتنی بر هیچ ایدۀ صرفه‌جویانه‌ای نیست. شاید فهم این نکته سخت باشد که چرا دوگِن نصف ملاقه آب را به رودخانه برمی‌گرداند. چنین تمرینی ورای اندیشۀ ماست. وقتی زیبایی رودخانه را احساس کنیم، وقتی با آب یکی باشیم، به‌طور شهودی این کار را مانند دوگِن انجام می‌دهیم. این سرشت راستین ماست که چنین می‌کند. ولی اگر سرشت راستینت با ایده‌هایی مثل صرفه‌جویی یا بهره‌وری پوشیده و پنهان شود، روش دوگِن بی‌معنی می‌شود.

(ذهنِ ذن، ذهن آغازگر، شونریو سوزوکی، علی‌ ظفر قهرمانی‌نژاد)

عکس: ژاپن، دیر ایهیجی
2024/06/03 08:31:11
Back to Top
HTML Embed Code: