Telegram Web Link
از همان روزی که از دیارمان، مانند پرستوها کوچ کردی؛ دیگر زندگی جلوه‌ی گذشته را ندارد.
آسمان کِدِر‌تر شده و ابرهای سرگردان، همچون دلم هوای باریدن دارد. بغض گلویم را می‌بندد و سیل اشک روی گونه‌هایم جاری می‌شود.
خورشید تابان و زیبا، به جای گرم کردن دلم، بیشتر آن را می‌سوزاند و من زیر این آفتاب هولناک ذره ذره، ذوب می‌شوم. خانه‌ی رویاهای‌مان، ویران شده و کاخ آرزوهایی که می‌خواستیم به آن پناه ببریم نابود گشته.
می‌بینی روزهای نبودنت چگونه است؟
نکند که یک‌روز بیایی که من دیگر دچارت نباشم؟
آن‌وقت میشینی، شب‌زندا‌داری می‌کنی.
تا صبح زاری می‌کنی، هی بی‌قراری می‌کنی...
آن‌وقت من دیگر، بی‌قرارت نیستم!

#ئافرت
📻 @blue_coldroom


آدینه، آخرین بازمانده/
از هفت خوانی‌،
شراب آلودِ زن است!
که فرو می ریزد/
         بی رنگ و حوصله
از کمندِ موهای سیاه و زخم می‌کشد
بر دلِ شعرهای سپید.


#آرزو_رنجبر

📻 @blue_coldroom
با تو خوشحالم ولی، بی تو همش جا میزنم
بی تو دارم بوسه‌هامو توی رویا میزنم

بعد تو شادی ندیدم، روح من پژمرده شد
من نمی‌خوابم شبا، تا صبح درجا میزنم

مثل اون طفلی که بی‌مادر رها شد توی آب
غرق دریای غمت، هی دست و هی پا میزنم

اولین جایی که باهم رفته بودیم یادته؟!
راستش یک سر، هر از گاهی به اونجا میزنم

اون غزل هایی که واست می‌نوشتم من شبا
شب به شب دارم ورق هاشو به هم تا میزنم

تا بشن کوچیک و راحت جا بشن تو یک سبد
آخرش یک فندک و... دل رو به دریا میزنم!

#امیرحسین_کابلی ( #بهرام )
رادیو جاده - کمی آن طرف تر
Moradnzhad
شاعران در کار:
حسن بهرامی
محمد مرادنژاد
مریم تقوی
داریوش آذربخش
جنگ را کجای دلمان بگذاریم؟!
این جنگ برای چیست و تا کی قرار است ادامه پیدا کند؟!
چه شد که شب خوابیدیم و صبح در انفجار موشک و گلوله چشم باز کردیم؟!
چه شد که از ما روزمره‌گی را هم ربودند؟!
ما که با همه‌چیز ساختیم، با همه‌چیز کنار آمدیم، با هر شرایطی خودمان را وفق دادیم . . .
با تحریم ساختیم، با گرانی ساختیم، با کمبود بودجه ساختیم، با بی‌برقی ساختیم، با بی‌آبی ساختیم، با بی‌گازی ساختیم، با بی‌هوایی ساختیم، با بیکاری ساختیم، با سانسور ساختیم، با فیلتر ساختیم . . .
ما که تا توانستیم روی ویرانه‌ها ساختیم . . .
حالا چه شد که هرچه ساخته بودیم را روی سرمان خراب کردند؟!
ما که پای حماقت‌هایی که قبل از ما شد هم ایستادیم‌و تاوان دادیم . . .
حالا با جنگ چه کنیم؟! با واژه‌ی ملموس‌وآشنای این روزها چه کنیم؟!
با رعب و وحشت و ترسی که گریبان‌گیرمان شده چه کنیم؟!
با این ویرانه‌هایی که به جا می‌ماند از جسم‌وروحمان چه کنیم؟!
با این تن‌و وطن زخمی چه کنیم؟!
مگر ما چه خواسته بودیم از این دنیا و زندگی که سهممان اینهمه رنج‌ بود!؟
ما که خواهان چیزی نبودیم جز اینکه آرامش‌وشادی سهم همه باشد . . .
چه خواسته بودیم که عشق‌وامید را هم از قلب‌هایمان گرفتید؟!
من ایرانم، هم‌وطنم ایران است، مادرم ایران است، خواهرم ایران است، پدرم ایران است، برادرم ایران است، فرزندم ایران است و در جنگی که مال ما نبود، حق‌وسهم ما نبود از ترس لرزیدیم که مبادا ایران مباد . . .!
چه مانده از ایرانم جز خاکی که این‌روزها به توبره می‌کشند . . .
چه مانده از ایرانیان جز امیدی که این‌روزها به غارت می‌برند . . .
چه مانده از ما، چه مانده از جوانیمان . . .
جوانیمان را نفرین کرده‌اند که ما تاوان گناهانی را پس می‌دهیم که به ناممان نیست . . .
به تقاص کدامین کار نکرده آرامشمان را سلب می‌کنید؟!
این چه جبریست که بالاجبار بر زندگیمان نازل کرده‌اید؟!
این جنگ، جنگِ ما نیست اما این خاک وطن ماست . . .
این کشور خانه‌ی آبااجدادی ماست . . .
این سرزمین سهم‌الارث ایرانیان است . . .
ما پا پس نمی‌کشیم و در این خاک می‌مانیم،
ما به وعده‌ی حق ایمان داریم که نور بر تاریکی پیروز می‌شود و ما چون ققنوسی از دل خاکسترمان متولد خواهیم شد.

#مهلا_بستگان

#ایران‌من❤️🤍💚
دلبرجانم؛
اگر از این روزهای سیاه جانِ سالم به در بردیم
اگر قسمت شد بار دیگری در پهلوی امنت بیارامم
اگر دیدن دوباره‌ی رنگ چشمانت نصیبم گشت
برایت خواهم گفت: که رنگ آسمان اینجا هم‌رنگ آسمان هیچ‌جای دنیا نیست، که همیشه ابرهای ماتم‌وغم در این آسمان پرسه می‌زنند، که رنگ‌ روز‌وشب یکی شده است و جای ستاره از آسمان موشک می‌بارد . . .
برایت خواهم گفت: که آرامش را به زور از آرامبخش‌ها می‌گیریم و نه تنها رویا نمی‌بینیم که خواب هم نداریم . . .
برایت خواهم گفت: چگونه چراغ امیدمان را دزدیدند و ترس‌وتاریکی را به جانمان تزریق کردند . . .
برایت خواهم گفت: چندبار در این یکبار زندگی مردیم‌ . . .
برایت خواهم گفت: تراژدی غم‌انگیزی شدیم درمیان طنزسیاه لحظه‌ها و با خنده گرستیم‌و در میان گریه خندیدیم . . .
اگر خورشید از پشت ابرها بیرون آمد‌و نور‌و روز را دوباره دیدیم
اگر سهم باقی زندگیم دست‌های شفابخش تو بود
اگر قرار شد قرار لحظه‌های بی‌قراریم شوی
برایت خواهم گفت: چه‌ها که ندیدیم، چه چیزها که نشنیدیم و سردرگمی یعنی چه، در لفافه سخن گفتن یعنی چه . . .
برایت خواهم گفت: بی‌پناهی به چه شکل است و بی‌اعتمادی چگونه نمک روی زخم می‌شود و تا ابد ردش به یادگار می‌ماند . . .
برایت خواهم گفت: خودی را از بیخودی تشخیص ندادن یعنی چه، اگر دردم یکی بودی چه بودی یعنی چه، ندانی به که دخیل ببندی که شاید حاجت‌روا شوی یعنی چه . . .
برایت خواهم گفت: جنگ یعنی چه، ترس‌و نگرانی‌و دلهره یعنی چه، از دست دادن یعنی چه، عشق توام با خشم‌ونفرت یعنی چه . . .
اگر این شب تمام شود و صبح سپید بدمد
اگر این در وا شود و رهایی پشتش به انتظار نشسته باشد
اگر صبرمان کفاف بغضمان را بدهد
برایت از خیلی چیزها خواهم گفت . . .

شب‌بخیر و امیدوارم امشب بخیر بگذره و شب تموم بشه و این کابوس لعنتی ادامه‌دار نباشه . . .
من از اینجا بغلت میکنم، تو اونجایی که هستی مواظب خودت باش هم‌وطنم🫂

#مهلا_بستگان

#ایران‌من❤️🤍💚
اکنون نیاز نیست که پیگیر اخبار باشی، خبرها از آسمان شهر روی سرمان می‌بارد . . .
دلم می‌خواهد اگر خوابم از این کابوس دنباله‌دار بیدارم کنند و اگر بیدارم کسی تکانم دهد‌و بگوید صدای موشک‌و آژیر، بوی باروت‌و دود، وضعیت‌قرمز تمامش یک فیلم جنگی بودو تمام شد . . .
دلم می‌خواهد نبینم‌و نشنوم، اما چگونه؟؟
بالفرض هم که چشمانم را بستم، گوش‌هایم را گرفتم، با دلم چه کنم؟
دلم شور می‌زند، دلم آشوب است، دلهره دارم . . .
دلم، وای دلم . . .
دلم در سینه تند می‌تپد برای خانه‌وخانواده‌ام، برای خاک‌‌وکاشانه‌ام، برای میهن‌وهم‌میهنم،  برای ایران‌و آینده‌ام . . .
کاش میشد سرزمین مادریم را در آغوش بگیرم و سر بر شانه‌اش بر این اندوه بگریم تا دلم خالی شود از این بغض‌و غم . . .
کاش میشد کاری کنم برای خاک بلاخیزم تا مردمانم سهمشان این همه درد نباشد . . .
کاش اینبار خدا خودش آمین‌گوی دعاهایمان شود!

#مهلا_بستگان

#ایران‌من❤️🤍💚
جزئیات جالبن؛
آدمایی که به جزئیات توجه میکنن جالب تر !
2025/07/05 22:33:51
Back to Top
HTML Embed Code: