دوست دارم صبح برم
طرفای ساعت ۳
توی تاریکی
یه چمدون کوچیک که بذارمش صندلی عقب ماشین
موزیک؟
نه...
میخوام صدای رفتنمو بشنوم
برم
انقدر برم که دیگه خبری نباشه
نه از من
نه از بقیه
مثلا حواسمم نباشه گوشیمو جا بذارم
دیگه همچی تکمیله
برم اونجا که
سکوت باشه
عشق باشه
خنده باشه
آرامش باشه
و مهم تر از همه
خودم باشم؛
خودم
که هیچ وقت نبودم :)
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom
طرفای ساعت ۳
توی تاریکی
یه چمدون کوچیک که بذارمش صندلی عقب ماشین
موزیک؟
نه...
میخوام صدای رفتنمو بشنوم
برم
انقدر برم که دیگه خبری نباشه
نه از من
نه از بقیه
مثلا حواسمم نباشه گوشیمو جا بذارم
دیگه همچی تکمیله
برم اونجا که
سکوت باشه
عشق باشه
خنده باشه
آرامش باشه
و مهم تر از همه
خودم باشم؛
خودم
که هیچ وقت نبودم :)
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom
شاید واقعا مشکل از آدمها نیست! مشکل منم! منم که زیادی دقیق میشوم و زیادی فکر میکنم و زیادی دنبال دلایل حرفها و رفتارها میگردم. شاید واقعا مشکل از آدمها نیست، مشکل منم که هرشب و هر روز دهها بار در ذهنم هرآنچه گذشتِ جهانم را مرور میکنم و زوم میکنم روی نگاهها و دنبال احساسات پشت نگاهها میگردم. مشکل از من است که نمیتوانم مثل بقیه بیتفاوت و آرام بنشینم و بدون فکر و خیال زندگیام را بکنم و برایم مهم نباشد آدمی که چند روز قبل به من لبخند زد، پلک راستش مایل به پایین بود و حالت نگاهش چیز دیگری میگفت!
راستش عذاب الیم یعنی اینکه زیاد فکر کنی و زیاد دقیق باشی و زیاد اهمیت بدهی.
آرامش میخواهی؟ حساس نباش و دقیق نشو، روی سطح زندگی شناور بمان و هرچند وقت یکبار سرت را به زیر نبر و سعی نکن به عمق رفتارها و اتفاقات و آدمها نگاه کنی.
آرامش میخواهی؟ باغچهی خاطرهها و حرفها و رفتارها را شخم نزن! بگذار زندگی بدون موشکافی و دقت و حساسیت جریان داشته باشد، همین...
#نرگس_صرافیان_طوفان
📻 @blue_coldroom
راستش عذاب الیم یعنی اینکه زیاد فکر کنی و زیاد دقیق باشی و زیاد اهمیت بدهی.
آرامش میخواهی؟ حساس نباش و دقیق نشو، روی سطح زندگی شناور بمان و هرچند وقت یکبار سرت را به زیر نبر و سعی نکن به عمق رفتارها و اتفاقات و آدمها نگاه کنی.
آرامش میخواهی؟ باغچهی خاطرهها و حرفها و رفتارها را شخم نزن! بگذار زندگی بدون موشکافی و دقت و حساسیت جریان داشته باشد، همین...
#نرگس_صرافیان_طوفان
📻 @blue_coldroom
Audio
من از من شاکی ام
بنویس یه جا بستری م کنن
تو یه اتاق با دیوارای آبی
بی ملاقاتی
تنها بمونم با خودم
......
🎼 : Mohsen Chavoshi
🎙️: mahmood sarmadi
🎹 : bluecoldroom
بنویس یه جا بستری م کنن
تو یه اتاق با دیوارای آبی
بی ملاقاتی
تنها بمونم با خودم
......
🎼 : Mohsen Chavoshi
🎙️: mahmood sarmadi
🎹 : bluecoldroom
نشستهام به تماشا
به تماشای تن برهنهات روی تخت که در پیچوتاب ملحفه زیباتر به چشم میآید
تو غلت میزنی، من سیگار میکشم
میدانم که تو میدانی وقتی در کنارمی خواب ندارم
مگر چقدر زندهام که لذت دیدنت را به خواب بفروشم
نور آفتاب روی اندام برهنهات هواییم میکند لبهایم را به انحنای گردنت برسانم و زیرگوشت را نرموآرام ببوسم
تو مثل یک قطعه موسیقی، زیبایی
و من دلم میخواهد مدام بنوازمت اما میترسم این نت تکراری خستهات کند
پس به نوازش کردنت با نگاه ادامه میدهم که خواب از سرت نپرد که مستی از سرم نپرد
اما حسادت ریشه دوانده در جانم، من به ملحفهی روی تنت، به نور آفتاب تابیده بر بدنت حسادت میکنم
تو ثمثیل ناب یک غزلی و من شاعری که سرودنت را بلد نیست هرچند در بافتن موهایت بارهاوبارها مثنوی بافتهام اما خیال رفتن از این شعر را ندارم
عطر تنت پیچیده در حجم اتاق و من هوس کردهام دوباره از تو بنوشم چرا که تو شراب ابتلای منی و من، خمار هر لحظه چشیدنت
سرم را روی سرت میگذارم و گونهات را میبوسم
چشمهایم را نمیبندم و لبهایم را همانجا نگه میدارم همچون زیارتی مقدس
تو دستهایت را از هم باز میکنی، چشمهایت را نه
میتنم دور تنت
آفتاب و ملحفه به دستهای من حسودی میکنند
آخ!
همیشه به اینجای قصه که میرسم سیگار دستم را میسوزاند و من یادم میآید هنوز از خاطراتت دست نکشیدهام و رد دستهای تو روی حافظهام حک شده است
جایت روی تخت، کنارم خالی است چون زیارتگاهی بدون امامزاده
تو رفتهای و آفتاب از درز پرده به اتاق پا نمیگذارد
تو رفتهای و اتاق پر شده از عطر سیگار و شراب
ملحفه بوی تنهایی میدهد و من هنوز تو را هوس میکنم
هوس میکنم تماشای انگشتانت را دور گیلاس شراب
بوسهی لبهایت را بر لب سیگار
و رقصیدنت را زیر نور ماه
هوس میکنم قوس کمرت را که یاد دریا را در خاطرم زنده میکرد
پیچوتاب موهایت را که پیچیدهترین مسئلهی دنیایم بود
کلمات بیهودهی تکراری دست از سرم بردارید
قصه تمام شده است
به خود بازگردید تا چون من اعتیاد از او نوشتن به این حزن بیانتها پابندتان نکرده
از او تنها یک من مانده که دارد تخمیر میشود با خیال، تا اگر بازگشت مست شود از نوشیدن این کهنه شراب و از من جز او چیزی نمانده است
دست از سرم بردارید و در فکر نجات من نباشید تا در اقیانوس نامتناهی نبودنش غرق شوم
بیچاره کوسهها و نهنگها که خیال میکنند طعمهی لذیذی را شکار کردهاند
بیچارهها که نمیدانند بعد از بلعیدن من مجنون میشوند و دریا مسموم
#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom
به تماشای تن برهنهات روی تخت که در پیچوتاب ملحفه زیباتر به چشم میآید
تو غلت میزنی، من سیگار میکشم
میدانم که تو میدانی وقتی در کنارمی خواب ندارم
مگر چقدر زندهام که لذت دیدنت را به خواب بفروشم
نور آفتاب روی اندام برهنهات هواییم میکند لبهایم را به انحنای گردنت برسانم و زیرگوشت را نرموآرام ببوسم
تو مثل یک قطعه موسیقی، زیبایی
و من دلم میخواهد مدام بنوازمت اما میترسم این نت تکراری خستهات کند
پس به نوازش کردنت با نگاه ادامه میدهم که خواب از سرت نپرد که مستی از سرم نپرد
اما حسادت ریشه دوانده در جانم، من به ملحفهی روی تنت، به نور آفتاب تابیده بر بدنت حسادت میکنم
تو ثمثیل ناب یک غزلی و من شاعری که سرودنت را بلد نیست هرچند در بافتن موهایت بارهاوبارها مثنوی بافتهام اما خیال رفتن از این شعر را ندارم
عطر تنت پیچیده در حجم اتاق و من هوس کردهام دوباره از تو بنوشم چرا که تو شراب ابتلای منی و من، خمار هر لحظه چشیدنت
سرم را روی سرت میگذارم و گونهات را میبوسم
چشمهایم را نمیبندم و لبهایم را همانجا نگه میدارم همچون زیارتی مقدس
تو دستهایت را از هم باز میکنی، چشمهایت را نه
میتنم دور تنت
آفتاب و ملحفه به دستهای من حسودی میکنند
آخ!
همیشه به اینجای قصه که میرسم سیگار دستم را میسوزاند و من یادم میآید هنوز از خاطراتت دست نکشیدهام و رد دستهای تو روی حافظهام حک شده است
جایت روی تخت، کنارم خالی است چون زیارتگاهی بدون امامزاده
تو رفتهای و آفتاب از درز پرده به اتاق پا نمیگذارد
تو رفتهای و اتاق پر شده از عطر سیگار و شراب
ملحفه بوی تنهایی میدهد و من هنوز تو را هوس میکنم
هوس میکنم تماشای انگشتانت را دور گیلاس شراب
بوسهی لبهایت را بر لب سیگار
و رقصیدنت را زیر نور ماه
هوس میکنم قوس کمرت را که یاد دریا را در خاطرم زنده میکرد
پیچوتاب موهایت را که پیچیدهترین مسئلهی دنیایم بود
کلمات بیهودهی تکراری دست از سرم بردارید
قصه تمام شده است
به خود بازگردید تا چون من اعتیاد از او نوشتن به این حزن بیانتها پابندتان نکرده
از او تنها یک من مانده که دارد تخمیر میشود با خیال، تا اگر بازگشت مست شود از نوشیدن این کهنه شراب و از من جز او چیزی نمانده است
دست از سرم بردارید و در فکر نجات من نباشید تا در اقیانوس نامتناهی نبودنش غرق شوم
بیچاره کوسهها و نهنگها که خیال میکنند طعمهی لذیذی را شکار کردهاند
بیچارهها که نمیدانند بعد از بلعیدن من مجنون میشوند و دریا مسموم
#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom
من میدانم..
هزارسال دیگر هم که بگذرد
بازهم من روز تولدت کنارت نیستم
باهم شمع های روی کیک راهیچوقت خاموش نخواهیم کرد
من هیچگاه آن پیراهن چهارخانه آبی رنگی که از پشت ویترین هزاران بار تو را در آن تجسم کرده بودم ، نخواهم داد
تو هیچگاه در جمع پیشانی مرا نخواهی بوسید
و تولدت روز به یاد ماندنی ای برای ما نخواهد شد..
وقتی ما یکدیگر را نداریم
حالا هر چقدر هم که از دور برایت بوسه بفرستم و تنهایی برای تو تولد بگیرم..
#وصال
📻 @blue_coldroom
هزارسال دیگر هم که بگذرد
بازهم من روز تولدت کنارت نیستم
باهم شمع های روی کیک راهیچوقت خاموش نخواهیم کرد
من هیچگاه آن پیراهن چهارخانه آبی رنگی که از پشت ویترین هزاران بار تو را در آن تجسم کرده بودم ، نخواهم داد
تو هیچگاه در جمع پیشانی مرا نخواهی بوسید
و تولدت روز به یاد ماندنی ای برای ما نخواهد شد..
وقتی ما یکدیگر را نداریم
حالا هر چقدر هم که از دور برایت بوسه بفرستم و تنهایی برای تو تولد بگیرم..
#وصال
📻 @blue_coldroom
بگویم، نگویم،
هر دو
به انتهای تو نمیرسند.
نه سلام،
نه سکوت،
از مرگ نمیکاهند.
اگر بیای،
جهتِ رود را تغییر میدهم
اما
ماهی مرده است
پیش از آنکه آب برسد.
اگر نگویم
تو باز هم
صدایم را از آینهای دیگر خواهی شنید
که شکستهتر از من است.
بگذار
جهتِ دل را به سمتت کج کنم
نه به امید رسیدن،
بلکه به رسمِ رفتن.
به رسمِ تمام شدن ها
که حتی اگر نیایی
حتی اگر برنگردم
ما،
روزی
در یک خاک
همصدا خواهیم شد.
#بنیار
📻 @blue_coldroom
هر دو
به انتهای تو نمیرسند.
نه سلام،
نه سکوت،
از مرگ نمیکاهند.
اگر بیای،
جهتِ رود را تغییر میدهم
اما
ماهی مرده است
پیش از آنکه آب برسد.
اگر نگویم
تو باز هم
صدایم را از آینهای دیگر خواهی شنید
که شکستهتر از من است.
بگذار
جهتِ دل را به سمتت کج کنم
نه به امید رسیدن،
بلکه به رسمِ رفتن.
به رسمِ تمام شدن ها
که حتی اگر نیایی
حتی اگر برنگردم
ما،
روزی
در یک خاک
همصدا خواهیم شد.
#بنیار
📻 @blue_coldroom
همهی ما نیاز داریم بغل شویم، یک بغل شدنِ طولانی، پذیرنده، امن... بدون هیچ مقدمه و قضاوت و توضیحی.
چه اتفاقی میافتد؟ ما در یک آغوش طولانی دقایق اول احساس امنیت میکنیم، به مرور زمان انگار رنج کهنه و عمیقی از عمق وجودمان در آستانهی بالا آمدن است، کم کم بغض میکنیم و بیاختیار گریهمان میگیرد. بیآنکه دلیلش را بدانیم و بیآنکه فکر کنیم که چرا و چطور، میزنیم زیر گریه، هقهق کنان و پناه داده شده و شتابان... دقایقی بلند بلند و از عمق جان گریه میکنیم و اشک میریزیم و زار میزنیم و ناگهان چیزی در درونمان آرام میگیرد و به آرامش میرسیم، نفس عمیقی میکشیم و احساس میکنیم از بیماری مزمن آزاردهندهای بهبود یافتهایم و گرهی از وجودمان باز شده و احساس رهایی به مراتب بیشتری میکنیم.
این گریستنِ بیدلیل، همان محبت و توجهیست که سالیان سال نداشتیم! همان حرفهایی که نزدیم، دلگرمی و پناهی که وجود نداشته، همان نوازش و احترام و امنیت و آغوشی که از آن محروم بودهایم...
پناه میبریم به آغوش، به آغوشهای طولانی،
به آغوشهای طولانی و بدون دریغ...
و بعد از آن خوب میشویم،
همهمان خوب میشویم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
📻 @blue_coldroom
چه اتفاقی میافتد؟ ما در یک آغوش طولانی دقایق اول احساس امنیت میکنیم، به مرور زمان انگار رنج کهنه و عمیقی از عمق وجودمان در آستانهی بالا آمدن است، کم کم بغض میکنیم و بیاختیار گریهمان میگیرد. بیآنکه دلیلش را بدانیم و بیآنکه فکر کنیم که چرا و چطور، میزنیم زیر گریه، هقهق کنان و پناه داده شده و شتابان... دقایقی بلند بلند و از عمق جان گریه میکنیم و اشک میریزیم و زار میزنیم و ناگهان چیزی در درونمان آرام میگیرد و به آرامش میرسیم، نفس عمیقی میکشیم و احساس میکنیم از بیماری مزمن آزاردهندهای بهبود یافتهایم و گرهی از وجودمان باز شده و احساس رهایی به مراتب بیشتری میکنیم.
این گریستنِ بیدلیل، همان محبت و توجهیست که سالیان سال نداشتیم! همان حرفهایی که نزدیم، دلگرمی و پناهی که وجود نداشته، همان نوازش و احترام و امنیت و آغوشی که از آن محروم بودهایم...
پناه میبریم به آغوش، به آغوشهای طولانی،
به آغوشهای طولانی و بدون دریغ...
و بعد از آن خوب میشویم،
همهمان خوب میشویم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
📻 @blue_coldroom
خسته شعری میدمد
من که خسته نیستم!
یار در آغوش من
دلشکسته نیستم!
شهر من آباد و سبز
حال مردم خوب خوب
ای عجب! بازار عشق
لای چرخش نیست چوب
ابر آن بالا کنون
شکل ماهی میشود
توی دریا بر رهِ
عشق، راهی میشود
عصر ها نارنج وار
آسمان رنگ غروب
یک صدا در گوش من
سخت میگوید بکوب
سخت میگوید بکوب
مشت بر دیوار غم
شب شده هشیار باش
خنده کن، هرچند کم
تک شهابی میچکد
از نوک انگشت شب
میدهد من را خبر
از بلای پشت شب
روز و شب را از ازل
با طنابی بسته اند
هر دو زاغاز جهان
از توالی خسته اند
علت و معلول، نه
این دو مقتول هم اند
لیک شب خائنتر است
جمله را گیرید پند
شب هزاران تیشه و
بنده فرهاد زمین
میخورد بر فرق سر
از یسار و از یمین
شب هجوم خاطرات
شب بلای مردم است
شب چنان داس ملخ
بر زمین گندم است
سهم دیگر عاشقان
طعم لب -هرچند کم-
من ز سر تا پای را
زهر میبینم، ز غم
خواب بر چشمم حرام
شب تماما پلک باز
با هزاران خاطره
با خیال چشم ناز
در خیال بودنش
میروم در محضرش
باز میگویم نرو
میکنم کفری ترش
عشق خرجش میکنم
باز میگوید خدا
حافظت باشد ولی
من نمیخواهم تو را
#امیرحسین_کابلی ( #بهرام )
📻 @blue_coldroom
من که خسته نیستم!
یار در آغوش من
دلشکسته نیستم!
شهر من آباد و سبز
حال مردم خوب خوب
ای عجب! بازار عشق
لای چرخش نیست چوب
ابر آن بالا کنون
شکل ماهی میشود
توی دریا بر رهِ
عشق، راهی میشود
عصر ها نارنج وار
آسمان رنگ غروب
یک صدا در گوش من
سخت میگوید بکوب
سخت میگوید بکوب
مشت بر دیوار غم
شب شده هشیار باش
خنده کن، هرچند کم
تک شهابی میچکد
از نوک انگشت شب
میدهد من را خبر
از بلای پشت شب
روز و شب را از ازل
با طنابی بسته اند
هر دو زاغاز جهان
از توالی خسته اند
علت و معلول، نه
این دو مقتول هم اند
لیک شب خائنتر است
جمله را گیرید پند
شب هزاران تیشه و
بنده فرهاد زمین
میخورد بر فرق سر
از یسار و از یمین
شب هجوم خاطرات
شب بلای مردم است
شب چنان داس ملخ
بر زمین گندم است
سهم دیگر عاشقان
طعم لب -هرچند کم-
من ز سر تا پای را
زهر میبینم، ز غم
خواب بر چشمم حرام
شب تماما پلک باز
با هزاران خاطره
با خیال چشم ناز
در خیال بودنش
میروم در محضرش
باز میگویم نرو
میکنم کفری ترش
عشق خرجش میکنم
باز میگوید خدا
حافظت باشد ولی
من نمیخواهم تو را
#امیرحسین_کابلی ( #بهرام )
📻 @blue_coldroom
از دخترای موکوتاه بدِش میومد. میگُفت باید بذاری موهات بلندشَن. دختری که مو ندارِه رو وقتی بغَل ميکُنی یه چیزی کَم داره یه چیزی که آرامِشه آغوشِشو صَدبرابر کُنه. ولی من عاشقِ مویِ کوتاه بودم خودَمو که جلویِ آینه میدیدَم لذَت میبردَم ..
اما خُب اون دوست نَداشت منَم غلَط میکردم دوست داشتِه باشم. میگفت خوشَم نمیاد گوشِتو از روسَریت میذاری بیرون. این مسخره بازیا چیِه ، شما دختَرا هر روز یِه چیزُو مُد میکنین. اخه وقتی یه گوشَمو از روسری میذاشتَم بیرون بهتَر قربون صدقِههاشو میشنیدَم ، ولی کمتَر. گوشَمو گذاشتَم زیرِه روسَریم قربون صدقههاش بیشتر شُداا ولی من کَمتر میشنیدَم. شدم همونی که اون میخواست. همونی که اون ساختِه بود. ولی کیفیَت نداشتم. "همَش یه چیزی میلَنگید". همیشه یه چیزی بود که یادَم رفته بود دوست نداره و انجامِش میدادم. همش یه چیزی بود که دوست داشتَم و دوست نَداشت.
نمیگم دوستَم نداشت. خیلیَم دوستم داشت ولی قبولَم نمیکَرد.
میدونی " آدما باید کَسی که دوستش دارنُو قبول کنَن تا بتونَن کنارِه هم باشَن". دوست داشتنِه خالی فایدِه ندارِه. اونَم یکی رو میخواست که لازِم نباشه بازسازیش کُنه و آستین بالا بزَنه واسه تعمیر کردنِش. آره اون رفت ..
اتفاقا چَند روز پیش باهم دیدمِشون .. خیلی بهَم میومدن .همونی بود که میخواست. روسریشو درست انداختِه بود رو سرِش موهاشَم بلندِ بلند بود معلوم بود آرامشه آغوشِش خیلی بیشتر از آغوشِ منه ..خوشحال بود .. از چشماش میخوندَم ..
ولی من دیگه من نیستَم .. شدَم یه دختری که موهاشُو هر روز صبح تار به تار میبوسِه و شونِه میکنه . هیچوقتَم گوشِشو از روسریش نمیذاره بیرون و دنبالِه چیزایِ مسخرهای که دخترا مُد میکنَن نیست. ولی دِلش .. دلش واسه خودش خیلی تنگ شده ..واسه خودِ قدیمیش ..
وقتی آدمارو تعمیر میکنید همیشه یه قطعَشون اضافه میاد ..
"دلشون" ..
" این همون چیزیه که همیشه میلنگه! "
#جمعه
📻 @blue_coldroom
اما خُب اون دوست نَداشت منَم غلَط میکردم دوست داشتِه باشم. میگفت خوشَم نمیاد گوشِتو از روسَریت میذاری بیرون. این مسخره بازیا چیِه ، شما دختَرا هر روز یِه چیزُو مُد میکنین. اخه وقتی یه گوشَمو از روسری میذاشتَم بیرون بهتَر قربون صدقِههاشو میشنیدَم ، ولی کمتَر. گوشَمو گذاشتَم زیرِه روسَریم قربون صدقههاش بیشتر شُداا ولی من کَمتر میشنیدَم. شدم همونی که اون میخواست. همونی که اون ساختِه بود. ولی کیفیَت نداشتم. "همَش یه چیزی میلَنگید". همیشه یه چیزی بود که یادَم رفته بود دوست نداره و انجامِش میدادم. همش یه چیزی بود که دوست داشتَم و دوست نَداشت.
نمیگم دوستَم نداشت. خیلیَم دوستم داشت ولی قبولَم نمیکَرد.
میدونی " آدما باید کَسی که دوستش دارنُو قبول کنَن تا بتونَن کنارِه هم باشَن". دوست داشتنِه خالی فایدِه ندارِه. اونَم یکی رو میخواست که لازِم نباشه بازسازیش کُنه و آستین بالا بزَنه واسه تعمیر کردنِش. آره اون رفت ..
اتفاقا چَند روز پیش باهم دیدمِشون .. خیلی بهَم میومدن .همونی بود که میخواست. روسریشو درست انداختِه بود رو سرِش موهاشَم بلندِ بلند بود معلوم بود آرامشه آغوشِش خیلی بیشتر از آغوشِ منه ..خوشحال بود .. از چشماش میخوندَم ..
ولی من دیگه من نیستَم .. شدَم یه دختری که موهاشُو هر روز صبح تار به تار میبوسِه و شونِه میکنه . هیچوقتَم گوشِشو از روسریش نمیذاره بیرون و دنبالِه چیزایِ مسخرهای که دخترا مُد میکنَن نیست. ولی دِلش .. دلش واسه خودش خیلی تنگ شده ..واسه خودِ قدیمیش ..
وقتی آدمارو تعمیر میکنید همیشه یه قطعَشون اضافه میاد ..
"دلشون" ..
" این همون چیزیه که همیشه میلنگه! "
#جمعه
📻 @blue_coldroom
گفت : فراموشم کن ... !
گفتم : با خاطراتت چیکار کنم ؟
گفت : اوناهم فراموش کن !
گفتم : من فراموش میکنم ولی
اگه فلان آهنگ رو یجا شنیدم چی ؟
اگه کسی مثل تو خندید چی ... ؟
اگه اسمت رو جایی شنیدم چی ... ؟
اگه برگای پاییزی زیر پام خش خش کردن چی ... ؟
اگه بوی عطری که همیشه میزدی به مشامم رسید چی ... ؟
اگه کسی روی اسمم میم مالکیت گذاشت چی ... ؟
اگه حواسم نبود و اون لباسی که تو دوست داشتی پوشیدم چی ... و
اگه ...
گفتم :
حالا من به درک ،
ولی تو چیکار میکنی با خاطرات ؟
چطوری میخوای فراموششون کنی که اگه جایی اسم منو شنیدی برنگردی ... ؟
یعنی اگه کسی بعد اسمت (جان) گذاشت ،
یاد من نمیفتی ؟
یعنی اگه قربون صدقهت بره ، یاد من نمیفتی ؟
چیزی نگفت ...
چیزی نداشت که بگه ...
رفت ...
مثل همیشه ... !
#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom
گفتم : با خاطراتت چیکار کنم ؟
گفت : اوناهم فراموش کن !
گفتم : من فراموش میکنم ولی
اگه فلان آهنگ رو یجا شنیدم چی ؟
اگه کسی مثل تو خندید چی ... ؟
اگه اسمت رو جایی شنیدم چی ... ؟
اگه برگای پاییزی زیر پام خش خش کردن چی ... ؟
اگه بوی عطری که همیشه میزدی به مشامم رسید چی ... ؟
اگه کسی روی اسمم میم مالکیت گذاشت چی ... ؟
اگه حواسم نبود و اون لباسی که تو دوست داشتی پوشیدم چی ... و
اگه ...
گفتم :
حالا من به درک ،
ولی تو چیکار میکنی با خاطرات ؟
چطوری میخوای فراموششون کنی که اگه جایی اسم منو شنیدی برنگردی ... ؟
یعنی اگه کسی بعد اسمت (جان) گذاشت ،
یاد من نمیفتی ؟
یعنی اگه قربون صدقهت بره ، یاد من نمیفتی ؟
چیزی نگفت ...
چیزی نداشت که بگه ...
رفت ...
مثل همیشه ... !
#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom
مرا در داستانی تبعید کنید که حاکمش فکری به حال رعیتش بکند و هیچ جلادی تیغ از سر بی گناه نبرد و واژهای شاعر دیگر بوی رفتن ندهد مرا به خرابه ابادی بغیر از زمین سرخ تبعید کنید..
(مهرداد/امامی)
📻 @blue_coldroom
(مهرداد/امامی)
📻 @blue_coldroom
راستشو بخوای ازت میترسم
یادته عکس بچگیامو برات فرستادم؟
گفتم اونه که عاشقت شده؟
تو به من آسیبی نزدی من حالم خوبه
فقط قلب اونو شکستی و رهاش کردی
اشکالیم نداره ها
فدای سرت عزیزم آخه دست توام نبود
من خودم کنارشم
من فقط میترسم
چون میبینم اون هنوزم برای تو بال بال میزنه
هنوزم دوستت داره
میترسم
میترسم از راه برسی و دوباره بشکنیش
میترسم کم کم دیگه نتونه ادامه بده...
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom
یادته عکس بچگیامو برات فرستادم؟
گفتم اونه که عاشقت شده؟
تو به من آسیبی نزدی من حالم خوبه
فقط قلب اونو شکستی و رهاش کردی
اشکالیم نداره ها
فدای سرت عزیزم آخه دست توام نبود
من خودم کنارشم
من فقط میترسم
چون میبینم اون هنوزم برای تو بال بال میزنه
هنوزم دوستت داره
میترسم
میترسم از راه برسی و دوباره بشکنیش
میترسم کم کم دیگه نتونه ادامه بده...
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom