Telegram Web Link
Audio
به‌روز بختیاری


BLUECOLDROOM
11
یه جایی تو شازده كوچولو میگه:
آخرشم اونایی واسم ميمونن که اصن روشون حساب باز نکرده بودم و گذاشته بودمشون حاشیه ی زندگیم.
روباه روزنامه روى ميز رو برداشت
عينكشو زد و گفت:
"اوناهم منتظرن بیاریشون وسط که برن"
47💔15👍4🔥4
مهربان بود، اما در مواجه با خودش،
بی‌رحمانه عمل میکرد.
💔4120👍2
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری اونم بهت سخت می‌گذرونه. این ماییم که بهش ارزش می‌دیم. با همۀ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمه پر لیوان رو ببینیم حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده. حالی که تو این لحظه توشی پر استرس و درده.

مغازه خودکشی - ژان تولی
21🕊5👍1
حالا که گذشته، از تو بگم؟
اصلا زود ازش میگذرم که از تو بگم وگرنه اون ۱۲ روز اصلا مسئله ساده ایی نیست
اصلا یک لحظه شد یاد من بیوفتی؟
۱ ثانیه
با خودت بگی "زندس؟!"
اصلا شد بری تو مخاطب های گوشیت دستت بره رو اسمم؟
اصلا شد بری تو "sms" بنویسی "هادی خوبی؟"
من؟
آره منم پیام ندادم بهت
ولی مدام اخبار شهرت رو چک کردم
حتی بیشتر از شهر خودم،محله خودم...
خداروشکر
اصلا سمت شما نیومدن، هنوز سر تو جنگ نشده :)
ولی خب دائم خواستم بهت پیام بدم، بارها خواستم بهت زنگ بزنم
اما تو چی؟
تو که میدونستی من کجا زندگی میکنم!
حتی وقتی چهارتا کوچه بالاتر رو زدن هم نگران نشدی؟
"نگران نشدی"
چقدر برام دردناکه
اصلا من هادی آبی تو بودم؟
یا همش ساخته ذهن منه تا قلبم دووم بیاره و بتونه به زندگیش ادامه بده؟ :)
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom
💔39😢74🕊3🔥1
به هر کس ذره‌ای از کوله‌بار دردم را دادم ،
کمرش شکست ..
در عجبم
که چگونه با این همه درد ,
هنوز ایستاده‌ام !
#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom
💔273🕊3
آلن واتس میگه:
"هیچ میزان اضطراب تغییری در آنچه قرار است
رخ بدهد ایجاد نمی کند."
و همین یک جمله راز آرامشم شد.
27👍4🔥2
پایم را از گلیمم درازتر کردم و مگر می‌شود تاوان نداشته‌باشد؟ مگر می‌شود قدم‌های بزرگ‌تری بردارم و مقصدهای بعیدتری را نشانه بگیرم و دنیا به من سخت نگیرد؟؟
پایم را از گلیمم درازتر کردم و از روال معمول فراتر رفتم و معلوم است که رنج هم دارد و آسیب هم دارد و تنهایی هم دارد... معلوم است که کوه‌های بلندتر و جنگل‌های بکر، حیوانات درنده‌تری هم دارد!
پایم را از گلیمم درازتر کردم و برای توقعات خودم آستین بالا زدم و معلوم است که انتظار این‌ حجم از دشمنی و ناامید شدن و اندوه را هم داشتم!

#نرگس_صرافیان_طوفان

📻 @blue_coldroom
19🔥3💔3
‏دلم برات تنگ شده.باور کن برای نگفتن و ننوشتن همین چار کلمه، دست به هر کاری زدم.
هر کاری.
💔466🕊5
#با_او_۳۶۵روز
#روز_سیصدوبیست‌ونهم

تمام می‌شوم
اگر این‌گونه غمت مرا رها نکند...

#معصومه_کریمی
📻 @blue_coldroom
7🕊7💔4👍2😢1
‏«قسمت نبود»
‏پاسخیست به تمام ذوق هایی که زود کور شد...!
💔56😢146
«او امن بود و دنج. اگر آدم نبود و مکان بود، احتمالا پناهگاهی می‌شد روی کوه‌ها، یا گرمخانه‌ای برای‌ بیخانمان‌ها، ‌شاید هم کتابخانه‌ای برای از واقعیت فرار کرده ها...»
🕊1912💔4
اینکه بگی دوستت دارم کافی نیست،
دوست داشتن فقط کلمه و حس نیست، یک سری از رفتارهای ماست که این دوتا کلمه و این حس را تصدیق می‌کنند.


#آرزو_رنجبر
-غُرولُندهایِ جبرئیل
📻 @blue_coldroom
12👍5🕊2💔2
شب‌ها
با هزاران دردسر و بدبختی به خواب میروم تا فراموش کنم که نبودنت چه آتشی به دنیایم زده ...!
اما صبح‌ها قضیه فرق میکند ؛
بیدار میشوم و وقتی در کنارم نمی‌بینمت ،
خودم به آتشِ زیرِ خاکسترِ وجودم باد می‌افکنم و تمام جهانم را دوباره به آتش میکشم...!

می‌بینی ؟؟
من از نبودنت
جهنمی ابدی برای خود ساخته‌ام!

#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom
💔16🕊21🔥1
وسط دعوا و بگو و مگو یهو می‌گفت:
" دستامو بگیر! "
عادتش بود، تا می دید بحث داره بالا می‌گیره همین بساط بود. فرقی نمی‌کرد پشت گوشی باشه یا وسط چت باشیم یا اینکه رو در رو، می‌گفت دستامو بگیر و بعد خودش زودتر دست به کار می‌شد و دستامو می‌گرفت میون گرمی دستاش و بعدش انگار دلمون قرص تر می شد، آروم تر می‌شدیم، یادمون می رفت سر چی حرفمون شده بود اصلا!
یه بار که اصلا قصد کوتاه اومدن نداشتم سرش داد زدم و گفتم بس کنه این بازی تکراری مزخرفو، مثلا چی می‌خواد حل بشه با گرفتن دستاش!
یادم نمیره هیچوقت جوابشو، گفت:
ببین توی هر رابطه ای بحث و اختلاف نظر و سلیقه و دعوا هست. ولی مهم تر و قوی تر از همه ی اینا عشق و محبتیه که دلارو وصل می‌کنه به هم. یه وقتایی اونقدر پُریم از گلایه های ریز و درشت که یادمون میره این آدمی که جلوی رومونه عشقمونه، اگه بحث و احیانا دعوا و جدلیم هست بخاطر حل شدن مشکلات یه رابطه ست، نه منحل کردنش!
یه وقتایی که حس می کنم داره اون نخ اتصاله پاره میشه، حرمتا توی مرز شکسته شدنه، داریم می‌رسیم به جایی که نباید، همون موقع میگم دستمو بگیر و محکمم بگیر که نه ترس رفتن تورو داشته باشم و نه فکر رفتن به سر خودم بزنه. میگم بگیری دستامو که یادمون بیفته ما وصلیم به هم. نباید از این فاصله دور تر شیم، نمی تونیم که دور تر شیم، دستاتو می‌گیرم که یادم بیاد کجای زندگیمی، که یادت بیاد کجای زندگیتم، دستاتو می‌گیرم که یادمون بیاد این جنگا برای با هم بودنمونه، قرار نیست که با هم بجنگیم...
وقتی انگشتامو گره می زنم لابلای انگشتات تازه یادم میفته که این دستا قرار نیست بذارن زمین بخورم و اگه زمین خوردم بلندم می‌کنن. یادم میاد که قرار نیست وقتی دستمون توی دست همه زمین بخوریم و هنوز زوده برای از پا افتادن...
یه وقتایی که حس می‌کنم دیگه آخر راهیم، میگم دستامو بگیر تا دوباره و از نو شروع کنیم، درست از سر خط.
حالا یه وقتایی من به جای اون میگم ولش کن اصلا این حرفارو، بیا این راهو هم با هم و شونه به شونه ی هم بریم و این جریانارم باهم بگذرونیم از سر، پس...
دستامو بگیر لطفا!


📻 @blue_coldroom
17💔7😢5🕊3
هیجان فوق‌العاده‌‌ی لحظه‌ی بهم رسیدن رو هوشنگ ابتهاج خیلی قشنگ توصیف کرده : آمدمت که بنگرم، گریه نمی‌دهد امان...
37💔8😢2🕊1
2025/07/13 21:11:46
Back to Top
HTML Embed Code: