Telegram Web Link
‏دلم برات تنگ شده.باور کن برای نگفتن و ننوشتن همین چار کلمه، دست به هر کاری زدم.
هر کاری.
#با_او_۳۶۵روز
#روز_سیصدوبیست‌ونهم

تمام می‌شوم
اگر این‌گونه غمت مرا رها نکند...

#معصومه_کریمی
📻 @blue_coldroom
‏«قسمت نبود»
‏پاسخیست به تمام ذوق هایی که زود کور شد...!
«او امن بود و دنج. اگر آدم نبود و مکان بود، احتمالا پناهگاهی می‌شد روی کوه‌ها، یا گرمخانه‌ای برای‌ بیخانمان‌ها، ‌شاید هم کتابخانه‌ای برای از واقعیت فرار کرده ها...»
اینکه بگی دوستت دارم کافی نیست،
دوست داشتن فقط کلمه و حس نیست، یک سری از رفتارهای ماست که این دوتا کلمه و این حس را تصدیق می‌کنند.


#آرزو_رنجبر
-غُرولُندهایِ جبرئیل
📻 @blue_coldroom
شب‌ها
با هزاران دردسر و بدبختی به خواب میروم تا فراموش کنم که نبودنت چه آتشی به دنیایم زده ...!
اما صبح‌ها قضیه فرق میکند ؛
بیدار میشوم و وقتی در کنارم نمی‌بینمت ،
خودم به آتشِ زیرِ خاکسترِ وجودم باد می‌افکنم و تمام جهانم را دوباره به آتش میکشم...!

می‌بینی ؟؟
من از نبودنت
جهنمی ابدی برای خود ساخته‌ام!

#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom
وسط دعوا و بگو و مگو یهو می‌گفت:
" دستامو بگیر! "
عادتش بود، تا می دید بحث داره بالا می‌گیره همین بساط بود. فرقی نمی‌کرد پشت گوشی باشه یا وسط چت باشیم یا اینکه رو در رو، می‌گفت دستامو بگیر و بعد خودش زودتر دست به کار می‌شد و دستامو می‌گرفت میون گرمی دستاش و بعدش انگار دلمون قرص تر می شد، آروم تر می‌شدیم، یادمون می رفت سر چی حرفمون شده بود اصلا!
یه بار که اصلا قصد کوتاه اومدن نداشتم سرش داد زدم و گفتم بس کنه این بازی تکراری مزخرفو، مثلا چی می‌خواد حل بشه با گرفتن دستاش!
یادم نمیره هیچوقت جوابشو، گفت:
ببین توی هر رابطه ای بحث و اختلاف نظر و سلیقه و دعوا هست. ولی مهم تر و قوی تر از همه ی اینا عشق و محبتیه که دلارو وصل می‌کنه به هم. یه وقتایی اونقدر پُریم از گلایه های ریز و درشت که یادمون میره این آدمی که جلوی رومونه عشقمونه، اگه بحث و احیانا دعوا و جدلیم هست بخاطر حل شدن مشکلات یه رابطه ست، نه منحل کردنش!
یه وقتایی که حس می کنم داره اون نخ اتصاله پاره میشه، حرمتا توی مرز شکسته شدنه، داریم می‌رسیم به جایی که نباید، همون موقع میگم دستمو بگیر و محکمم بگیر که نه ترس رفتن تورو داشته باشم و نه فکر رفتن به سر خودم بزنه. میگم بگیری دستامو که یادمون بیفته ما وصلیم به هم. نباید از این فاصله دور تر شیم، نمی تونیم که دور تر شیم، دستاتو می‌گیرم که یادم بیاد کجای زندگیمی، که یادت بیاد کجای زندگیتم، دستاتو می‌گیرم که یادمون بیاد این جنگا برای با هم بودنمونه، قرار نیست که با هم بجنگیم...
وقتی انگشتامو گره می زنم لابلای انگشتات تازه یادم میفته که این دستا قرار نیست بذارن زمین بخورم و اگه زمین خوردم بلندم می‌کنن. یادم میاد که قرار نیست وقتی دستمون توی دست همه زمین بخوریم و هنوز زوده برای از پا افتادن...
یه وقتایی که حس می‌کنم دیگه آخر راهیم، میگم دستامو بگیر تا دوباره و از نو شروع کنیم، درست از سر خط.
حالا یه وقتایی من به جای اون میگم ولش کن اصلا این حرفارو، بیا این راهو هم با هم و شونه به شونه ی هم بریم و این جریانارم باهم بگذرونیم از سر، پس...
دستامو بگیر لطفا!


📻 @blue_coldroom
هیجان فوق‌العاده‌‌ی لحظه‌ی بهم رسیدن رو هوشنگ ابتهاج خیلی قشنگ توصیف کرده : آمدمت که بنگرم، گریه نمی‌دهد امان...
خیر باشد این صبح🌱
گذشت؛ گذشت و تو اما، فراموش نشدی!
با سکوت خانه خندیدی. در کلمات هزار و یک شب زندگی کردی. با لاله‌های گلدان رویدی. برای دیوارهای اتاق نقش شدی و با نفس‌های من، نفس کشیدی؛ اما تو بگو، مگر می‌شود با خیالت زنده ماند؟
خیالاتی مانند تو که اگر چشمانم را ببندم و دوباره باز کنم، دیگر کنارم نمی‌بینمت!
تنها حقیقتی که برایم به جا مانده، نبود توست که میان سپیدی موهایم خودنمایی می‌کند. حتی خورشید هم به پایت ‌می‌سوزد و آسمان هم می‌گیرد و تو به من می‌گویی با نبودنم کنار بیا؟
کنار آمدم که شمعدانی‌های قرمز پَرپَر شده‌اند. کنار آمدم که ماهی‌های حوض مُرده‌اند. کنار آمدم که عنکبوت روی سقف خانه تار تنیده و تو نمی‌دانی که من کنار آمدم و اوضاع این‌گونه شد.
خنده‌دار است! اگر کنار نمی‌آمدم، معلوم نبود چه بلایی سرم می‌آمد؛ اما مگر بلایی دردناک‌تر از این که من سال‌هاست نخندیده‌ام...

#فاطمه_صادقی
📻 @blue_coldroom
تمسخر
تا حالا برای موضوعات زیادی باهاش مواجه شدم
اما دیشب
دیشب با یک موضوع جدید باهاش مواجهه شدم
و شاید برای اولین بار "تمسخر" بهم آسیب زد
"تو"
من به خاطر دوست داشتن تو مسخره شدم
من به خاطر اینکه جز تو هیچ دختر دیگه ایی رو نمیخوام مسخره شدم
من به خاطر اینکه قلبم عاشق تو شده، مسخره شدم
من به خاطر اینکه نتونستم تورو توی زندگیم نگه دارم مسخره شدم
و ذره ذره از درون سوختم
اما اشکالی نداره
هیچ اشکالی نداره
بازم "دوستت دارم"
به دوست داشتنت ادامه خواهم داد... :)
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom
و او باز هم در خلوت خود گریست چون
می‌دانست زخم‌هایش خوب نخواهد شد.
پشت
دلباز ترین
پنجره
تنگ
است
دلم .

•سهراب سپهری
از تو کولر صدای قورباغه میاد. من چشمامو بستم‌و دارم خیال میکنم با تو کنار برکه نشستم. تو پاهاتو داخل آب گذاشتی. تلالو نقره‌ای ماه افتاده رو مچ برهنه‌ی پاهات. هوا گرمه، اما وقتی بتو نگاه میکنم گرم‌تر میشه. وقتی تو نزدیکمی انگار بیشتر گرمه. پاهامو می‌چسبونم به پاهات، پاهات خنکِ . . . مثل عطرت!
نسیم موهاتو که رو شونه ریختی به بازی گرفته. من دلم می‌خواد عین اون تار موهای نرم‌و نازکی که چسبیدن پشت گردنت بچسبم بهت. همینقدر نزدیک که کلافت کنه.
بعد رو به پشت رو چمنا دراز میکشم تو سرتو میزاری رو بازوم باهم به ماه نگاه می‌کنیم.
به سوسوی ستاره‌ها . . .
به آواز قورباغه‌ها و جیرجیرکا گوش میدیم‌و عطر شب‌بوهارو نفس می‌کشیم.
سر برمی‌گردونم سمت صورتت که نور مهتاب افتاده روش‌و دلم می‌خواد لب بزارم رو گونه‌ات . . .
دستاتو تو دستم می‌گیرم‌و میگم: آرزو کن!
تو چشم می‌بندی‌ که آرزو کنی، من آرزو میکنم کاش که آرزوت باشم . . .!
بعد باهم قاصدک فوت می‌کنیم. 
میزنم سر دماغتو میگم: چی آرزو کردی؟
تو لب می‌چینی که اگه آرزو رو بلند بگی برآورده نمیشه.
می‌کشمت تو بغلم، سرمو می‌زارم رو سرت عطر موهاتو نفس می‌کشم‌و دلم نمی‌خواد چشم باز کنم که این خیال تموم شه،
که یادم بیاد آرزوت برآورده شد‌و من آرزوت نبودم.
من‌و خیالت دعوتیم به سمفونی قورباغه‌های تو کولر تا صبح...
تو موندگاری تو دلم تا به ابد همیشه آرزوی من!


#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom
Forwarded from Noor | نور ("نیلوفر آبی")
زنان اگر مجبور شوند ، روی دیوارهای زندان آسمان آبی را نقاشی خواهند کرد.
<فروغ فرخزاد>
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وقتی نفرِ دومی رو نداری که باهاش حرف بزنی ، بی‌ترس از این که
حرفت رو از نفرِ سومی بشنوی ..

باید سَرِت رو بذاری زمین و بمیری ...

چون دنیا دیگه جایی واسه تو نداره !!

#سونت_حامی
2025/07/04 08:07:16
Back to Top
HTML Embed Code: