یکی از غم انگیزه ترین جمله ها بی شک جمله ایه که هاروکی ماروکی تو رمانش کافکا درکرانه نوشته:
«باید بپذیری که برخی افراد برای همیشه در قلبت جا خواهند داشت بدون اینکه جایی در زندگیت داشته باشند.»
«باید بپذیری که برخی افراد برای همیشه در قلبت جا خواهند داشت بدون اینکه جایی در زندگیت داشته باشند.»
می پرسن چه خبر؟ جواب می دم هیچی.
می پرسی چه خبر، ده تا ویس و پونصد تا راستی برات ردیف می کنم.
می پرسن خوبی؟ می گم مرسی.
می پرسی خوبی؟ زنگ می زنم تا خود صب برات غر می زنم.
می گن بیا بیرون، می پیچونم می گم درگیرم،
می گی بیا بیرون، می گم ادرس بده پوشیدم تو راهم.
می گن تولدمون میای؟ می گم مگه این ماهه؟
لازم نیست چیزی بگی، کل زندگی نامتو از سایز پات بگیر تا ریز اخلاقاتو با جزئیات از حفظم.
ساعت ۲ پی ام می دن، ساعت ۴ سه روز بعد سین می شه.
ساعت ۲ پی ام میدی، ۱:۵۹ سین می کنم.
جیبم خالی باشه، با کسی نمی رم بیرون.
تو زنگ بزنی ۳۰۰ ته کارتم باشه، ۲۹۹ رو واست میذارم وسط.
رو اعصابم برن، حذفشون می کنم.
رو اعصابم بری، دوتا سیگار روشن می کنم، باهات حرف می زنم حلش می کنیم.
اگه بقیه دوست من باشن، تو قسمت مهمی از زندگی منی نباشی زندگیم خالیه و یه چی کم داره.
می پرسی چه خبر، ده تا ویس و پونصد تا راستی برات ردیف می کنم.
می پرسن خوبی؟ می گم مرسی.
می پرسی خوبی؟ زنگ می زنم تا خود صب برات غر می زنم.
می گن بیا بیرون، می پیچونم می گم درگیرم،
می گی بیا بیرون، می گم ادرس بده پوشیدم تو راهم.
می گن تولدمون میای؟ می گم مگه این ماهه؟
لازم نیست چیزی بگی، کل زندگی نامتو از سایز پات بگیر تا ریز اخلاقاتو با جزئیات از حفظم.
ساعت ۲ پی ام می دن، ساعت ۴ سه روز بعد سین می شه.
ساعت ۲ پی ام میدی، ۱:۵۹ سین می کنم.
جیبم خالی باشه، با کسی نمی رم بیرون.
تو زنگ بزنی ۳۰۰ ته کارتم باشه، ۲۹۹ رو واست میذارم وسط.
رو اعصابم برن، حذفشون می کنم.
رو اعصابم بری، دوتا سیگار روشن می کنم، باهات حرف می زنم حلش می کنیم.
اگه بقیه دوست من باشن، تو قسمت مهمی از زندگی منی نباشی زندگیم خالیه و یه چی کم داره.
کاش میشد برای تو کاری کنم.
برای اینکه لبخند بزنی،
برای اینکه خوب شوی،
برای اینکه حال جهان تو خوب باشد.
کاش میشد باری از روی شانههای تو بردارم. که دلم میگیرد از غم این روزهای تو، که رنج میکشم از رنجهای عمیقی که میکشی.
کاش آغوش من شفابخش بود که بغلت میگرفتم و خوب میشدی،
که میبوسیدمت و دردهای تو تمام میشد.
دلم گرفته از دستها،
از دهان
از شانهها
از آغوشم...
لعنت به من
که دارمشان و
هنوز تو غمگینی...
•نرگس صرافیان طوفان
برای اینکه لبخند بزنی،
برای اینکه خوب شوی،
برای اینکه حال جهان تو خوب باشد.
کاش میشد باری از روی شانههای تو بردارم. که دلم میگیرد از غم این روزهای تو، که رنج میکشم از رنجهای عمیقی که میکشی.
کاش آغوش من شفابخش بود که بغلت میگرفتم و خوب میشدی،
که میبوسیدمت و دردهای تو تمام میشد.
دلم گرفته از دستها،
از دهان
از شانهها
از آغوشم...
لعنت به من
که دارمشان و
هنوز تو غمگینی...
•نرگس صرافیان طوفان
انتظار نداشته باش برات قدم بردارم وقتی همیشه یجا ثابت وایستادی و قدم برنمیداری، مطمئن باش اگه یجا یه قدم برام برداشته باشی منم ده قدم برات برداشتم، اما یه اخلاقی دارم اونم اینه که اگه ببینم طرفم عادت کرده به پیش قدم شدن من همونجا خودمو میکشم کنار بدون هیچ فکری. من آدمیم که از آدمای زندگیم توقع دارم چون همیشه صدمو براشون میزارم و اونجا که ببینم طرف صفرشم برا من نمیزاره خط میخوره و تبدیل به آشناترین غریبه میشه، همون آدمی که یک روزی جزو مهمترینای زندگیم بود و دیگه جایی توی زندگیم برای خودش نداره.
«قلب مرا نشکن، محبت مرا بپذیر، زیرا اگر چهارگوشهی دنیا را بگردی کسی را نخواهی یافت که یکهزارم من تو را دوست بدارد.»
•نامه غلامحسین ساعدی به معشوقهاش
•نامه غلامحسین ساعدی به معشوقهاش
حکایت دوستی با یسری آدمهای سمی اینجوریکه دور میشی و دلت میخواد نزدیک شی، همینکه دوباره نزدیک میشی یادت میاد چرا باید دور میموندی.
یه دیالوگی بود که میگفت:
«تو از ظرف بیسکوئیت همیشه اون تیکه که شکسته رو برمیداری، چون فکر میکنی لیاقت خوبشو نداری»
و ما چقدر نرفتیم، نخوردیم، نپوشیدیم و آدما رو پس زدیم، چون هیچکس نبود که بهمون حس کافی بودن بده، هیچوقت حس نکردیم لیاقت داریم.
«تو از ظرف بیسکوئیت همیشه اون تیکه که شکسته رو برمیداری، چون فکر میکنی لیاقت خوبشو نداری»
و ما چقدر نرفتیم، نخوردیم، نپوشیدیم و آدما رو پس زدیم، چون هیچکس نبود که بهمون حس کافی بودن بده، هیچوقت حس نکردیم لیاقت داریم.
پائولو کوئیلو به حرف خیلی قشنگ داره که میگه:
« هیچ کس سرش انقدر شلوغ نیست که زمان از دستش در برود و تو را از یاد ببرد، همه چیز بر می گردد به اولویت های ذهن آن آدم.
اگر کسی، به هر دلیلی، تو را از یاد برد؛ فقط یک دلیل دارد؛ تو جزو اولویت هایش نیستی. »
« هیچ کس سرش انقدر شلوغ نیست که زمان از دستش در برود و تو را از یاد ببرد، همه چیز بر می گردد به اولویت های ذهن آن آدم.
اگر کسی، به هر دلیلی، تو را از یاد برد؛ فقط یک دلیل دارد؛ تو جزو اولویت هایش نیستی. »
قشنگترین چیزی که امروز خوندم این بود که میگفت:
ما کسی رو به دست نمیاریم که کنترل کنیم، محدود کنیم، آزادیش رو بگیریم و عذابش بدیم؛ ما انتخاب میکنیم پَر پرواز چه کسی باشیم تا کنار هم رشد کنیم، بزرگ بشیم و بالا بریم.
اسمِ رنج وعذاب دادن به هم رو عشق نذارید.
دوست داشتن واقعی در توانمند کردن همدیگه، ایجاد احساس امنیت و آرامش تعریف میشه.🪽
ما کسی رو به دست نمیاریم که کنترل کنیم، محدود کنیم، آزادیش رو بگیریم و عذابش بدیم؛ ما انتخاب میکنیم پَر پرواز چه کسی باشیم تا کنار هم رشد کنیم، بزرگ بشیم و بالا بریم.
اسمِ رنج وعذاب دادن به هم رو عشق نذارید.
دوست داشتن واقعی در توانمند کردن همدیگه، ایجاد احساس امنیت و آرامش تعریف میشه.🪽